ر

ميزان سنجش ايمان
نويسنده:صديقه درويش زاده
منبع:روزنامه قدس
آنجا كه مصايب و مكروهات نفساني چون سرب مذاب بر مغز جانت مي نشيند و ناله عاجزانه جوارحت سپرهاي آسمان را مي شكافد، آنجا، آنسوتر از آن جام يأس اندود و ضجه هاي مرگ آلود حبل متين الهي نيز مي درخشد، «استعينو بالصبر و الصلوة» (بقره 45) كه چون آبي خنك بر آتش دروني ات مي نشيند و دريچه اي بر سايه سار امن الهي به رويت مي گشايد و نداي «ان ا... مع الصابرين» (بقره 153) كه بر تنشهاي زندگي فرش آرامش مي گستراند و نهاد آه آلودت را به آسودن مي خواند، شيطنتهاي شدايد را از دشت ملكوتي ضميرت زدوده و در وسعت صدر خود مستور مي دارد.
اي ايمان آورندگان صبور باشيد، زيرا دنيا دار مشقت و سختي است و قبل از هر چيزي صبوري و ايستادگي مي طلبد. (آل عمران200) اگر پيروزي مي خواهيد بايد از دشمن صبورتر باشيد؛ پس ايستادگي كنيد تا غالب شويد و راسخ باشيد در همه امورتان (ازمرزهاي جغرافيايي گرفته تا عقايد و آرمانهاي الهي تان) به هيچ عنوان عقب ننشينيد و در تمام مراحل پرهيزگار باشيد تا رستگار شويد. حتي اگر دندانه هاي اره بر جانت نهادند، عقيده ات را صيقل نتوانند، اگر با تبر دو نيمه ات كردند، صبوريت را نخراشند (اشاره به شهادت جانسوز حضرت زكريا)
«فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل» كه صبر پيامبران از اين سنخ است. (احقاف 35)
مگر از اعراب جاهل و بت پرست كه ننگ هزاران آلودگي در دامنشان بود؛ استقامت و صبوري پيامبر(ص) غسيل الملائكه نساخت؟!
مگر آن نستوه قامتاني كه كوه در مقام استواريشان به زانوي ادب مي نشيند، از همين اعراب جاهل و بت پرست نبودند؟ كه به مرتبه اي از صبر و استقامت رسيده بودند، كه وقتي قطعه اي از كوه، زير پاي آن مشرك بر سينه تازه به رمق اسلام نشسته بلال، فشرده مي شد و او برهنه بر ريگهاي تفتيده، و غلتان در خون دل بود، وقتي كه بند بند كوه در زير خشم شرك و جهالت از هم مي گسست گويا، احد احد، آخرين رمق هستي اش بود و چه صبورانه بر عمق جانش مي نشست .
تاريخ سرشار از صبوري هاي راد مرداني است كه در راه عقيده و ايمانشان مثله مثله، مي شدند، اما به عقيده و ايمانشان گرد ندامت هم نمي نشست. چنانچه امام صادق( ع) مي فرمايند: كسي كه ايمان دارد از آهن سخت، محكم تر و پايداري اش بيشتر است، چون آهن در برابر آتش سست مي شود، ولي مؤمن اگر كشته شود باز زنده مي شود و دوباره كشته شود ايمانش پابرجاست و سستي نمي شناسد .
همان طور كه يحيي پسر ام طويل را در آزمون دشنام دادن به امير و مولايش به «قتل صبر» كشتند و او صبورانه مقاومت كرد.
گويا «صبر» سنگ محك ايمان است و ايماني كه به صبر آبديده نباشد در استواري اش جاي ترديد است. مگر سيد و سالار شهيدان در دشت بلا بر عطش خود و خانواده اش صبوري نكرد؟ يا مظلومه بني هاشم كه چه آزمونها بر صبوري نداد ؟ بر كبودي پهلوي مادر يا فرق شكافته پدر؛ بر لبان سبزفام برادر يا بر لبان خشكيده و تفتيده كودكان بي گناه يا اينكه نه بر قتل برادر صبر، كه در مقابل ديدگان سيده صبور كربلا صورت مي گرفت ؟
گويا :
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مي دهند
مي گويند؛ روزي كه امير دشتستان صبر را كشان كشان براي بيعت مي بردند؛ مردي يهودي كه شاهد بر اين صحنه بود بي درنگ لب به تهليل گشوده مسلمان مي شود. وقتي سبب را مي پرسند مي گويد، آخر اين مرد همان دلاور ميدانهاي جنگ است كه نامش رعشه بر اندام خصمش مي نشاند. او كسي است كه عمربن عبدود قهرمان نامي مشركان را به خاك ذلت نشانيد، او فاتح خيبر است. اما اكنون ببين كه در برابر جهل اين هرزگان چگونه سكوت كرده و جام صبر مي نوشد. واي از جهل اين قوم و فرياد از كنه ضميراين دلير مرد نستوه؛ كه اگر اين دين و آيين حقيقتي در كنه او نبود؛ اين مرد در برابر اين حقارتها و اهانتها لحظه اي ملزم به صبر نبود.
در واقع عظمت صبر اين والي صبور؛ او را به كيش صابران كشانيد.
زيرا آنان به خويي الهي آراسته اند و از دغدغه و تشويش خاطر؛ پيراسته؛ و از حضيض شكوه خالق بر خلق گشودن رسته كه به عظمتي روحاني پيوسته اند.
بر بند لب و تن زن چون غنچه وچون سوسن
رو صبر كن از گفتن چون صبر كليد آمد (ديوان شمس)
اما آنچه سبب مي شود صبوري در انسان بيشتر شود معرفت، شناخت و يقين انسان نسبت به خداوند و جهان است كه هرچه عميق تر باشد انسان را صبورتر مي كند و ديگر توجه داشتن به جنبه هاي مثبت صبر؛ كه قبل از هر چيزي تضمين كننده پيروزي دنيايي است و مصايب را به لطف و رحمت الهي تبديل مي كند؛ ديگر اينكه دعاي صبوران را به اجابت نزديكتر مي كند و اميدواريشان را به آخرت بيشتر؛ چنانكه درسوره رعد مي فرمايد: سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار (رعد 24)
نوح از موج غم قوم نرست
تا به كشتي صبوري ننشست
يوسف از صبر به يعقوب رسيد
صحت از صبر ايوب رسيد
يافت از صبر كليم ا... عون
جامه در نيل فنا زد فرعون
احمد از صبر برآزار قريش
زهرشان ريخت در آبشخورعيش
خاتم صبر كه عالي گهر است
نقش آن " من صبر قد ظفر " است (جامي)
و به پاس اين صبراست كه خداوند خود ضامن بر پاداش و اجرشان شده است، «آنان به پاس آنكه صبر كردند غرفه هاي بهشتي را به پاداش خواهند يافت و در آنجا باران تحيت و سلام الهي است كه بر سرشان ريزان است.» (فرقان 75) زيرا پاداش صابران با بهترين كار نيكشان محاسبه مي شود.
(نحل96)
بر آن جانها بلا سوداي عشق است
نشاط و مستي صهباي عشق است
اما (صبوري تحمل بليات بي ثمر و بي اثر نمي باشد كه صبوري نيكان در واقع روي ديگر تعقل و دورانديشي آنان است.)
يعني همان طور كه زندگي برنامه مي خواهد و برنامه تدبر و تعقل مي طلبد؛ پيمودن مسير هدف و برنامه هم ايجاب مي كند كه انسان دورانديشي لازم براي مواجهه با مصايب را داشته باشد؛ زيرا هر لحظه ممكن است كمين مصايب و مشكلات بر آرامش برنامه و هدفمان گشاده گردد. آنجاست كه نبايد غافلگيرانه تسليم شد و از خير برنامه و هدف گذشت و بر تاراج سرمايه و داراييها صبورانه نگريست، زيرا قرار نيست كه جهان غلام حلقه به گوشمان باشد كه بتوانيم بر برنامه و هدفمان استوار باشيم اگر با وجود اين فراز و فرود و مشكلات، بتوانيم استوار بمانيم، صبور بوده ايم. زيرا انسان صبور برنامه زندگي اش را به مشكلات نمي سپارد، بلكه مشكلاتش را در برنامه و عزم راسخ خود حل مي كند.
چه سختي ها كه گيتي در پي انگيخت
چو نيروي صبوري ديد بگريخت
بيابان جهان پر خار و خاشاك
صبوري بر مثال رخش چالاك
چو رخش صبر باشد نرم رفتار
گذارد پا به نرمي برسر خار
در واقع صبوري عاقلانه به كيميايي مانند است كه به هر مسي برسد؛ آن را طلاي ناب مي كند. اگر بر روان ساييده شود، آن را چون سپر محافظي؛ در برابر آثار شوم مصايب مي كند. ديگر استرس، افسردگي، شيون و زاري در رواني كه به گوهر صبوري آذين شده است؛ نمي گنجد، زيرا آسيبهاي روحي و رواني از جمله عوارض ناشكيبايي است. صابران مصيبت را امري برنامه ريزي شده از طرف خداوند مي دانند و اين نحوه نگرش به مصيبت؛ اضطراب آن را كاهش مي دهد؛ انسان صابر با تسلطي كه بر خود دارد كسب آرامش مي كند نه با جزع و فزع و شيون و زاري و اين تسلط و آرامش به انسان اعتماد به نفس و قدرت تصميم گيري منطقي مي دهد؛ در نتيجه سختي ها در نظرش ناچيز مي شود و در برابر حوادث ناگهاني، قوي دل و استوار مي ايستد
اگر ز سهم حوادث مصيبتي رسدت
درين نشيمن حرمان كه موطن خطر است
مكن به دست جزع خرقه صبوري چاك
كه فوت اجر مصيبت مصيبتي دگر است
(خاتمه الحيات/جامي)
از طرف ديگر عدم شكيبايي، جداي از مشكلات روحي و رواني به علت روي آوردن عجولانه به امور نامعقول، تنيدگي و پيچيدگي مشكل را افزون مي كند به نحوي كه انسان در برابر آن احساس عجز و ناتواني كرده و مصيبت را چندين برابر مي بيند.
گويا از كاه حادثه كوه مصايب مي سازد و آمادگي و اميدش را براي مواجهه و ادامه زندگي به يأس و دلمرگي بدل مي كند.
از اين روست كه لقمان به فرزندش مي فرمايد: فرزندم بر آنچه بر سرت مي آيد شكيبا باش؛ زيرا صبوري حاكي از عزم و اراده تو در امور است.(لقمان17)
چو سختي پيش آيد مرد هوشيار
به پاي صبر بشتابد پي كار
به جانش صبر او آرام بخشيد
فلاحش دست گيرد كام بخشيد
نگردد تنگدل درهيچ سختي
برآرد شاخ صبرش نيكبختي
صبوري در واقع امري است كه در تمام اركان زندگي انسان ثمربخش مي باشد. يعني به جز مسائل عبادي، بليات و آزمونهاي الهي و يا سلوك و خودسازيهاي عارفانه، صبر بر تمام بخشهاي زندگي انسان حاكميتي مؤثر دارد، يعني انسان در اجتماع موفق نمي شود مگر با توسل به صبر، مثلاً در امر تحصيل يا ورود به دانشگاه، كه اگر انسان صبورانه تلاش نكند در واقع عمر خود را بي ثمر تلف كرده است.
رسالت انبيا و پيامبران از جمله مصاديق استقامت و صبوري در هدايت و رهبري بوده و در واقع صبوري، سنگ بناي اين دعوت است .
برخوان غم چو آدميان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبيا زدند
گويا صبوري، رمز موفقيت در رهبري و رسيدن به هدف مي باشد. مي توان رهبري را به صبوري معني كرد، روزي با نشستن و انتظار كشيدن و روزي با نبرد و استقامت.
وقتي براي تربيت و به بار نشستن يك درخت، باغبان در كنار خار هجران، صبر بلبل مي كند، رهبر جامعه كه با خيل انسانها سر و كار دارد چگونه مي تواند ناصبور باشد؟
چگونه مي تواند عوامل مؤثر در پيشرفتشان را بررسي نكند و صبورانه در انتظار تأثير آنها ننشيند؟
رهبران و مديراني كه انتظار دارند با يكي دو جلسه سخنراني نفوس خلق را تسخير نموده و ساختار جامعه را زيرو رو كنند و صبوري نمي دانند، معمولاً از مقصد و مراد، خود را بدور مي دارند، كه :
او بمانده دور از مطلوب خويش
سعي ضايع، رنج باطل، پاي ريش
همان طور كه پيامبر(ص) كه با آن دم عيسايي خود بر جاهليت عرب دميد، و قلوب شيدا و راسخ الايمانها آفريد، باز مي بينيم كه بعد از رحلت جانگدازش، چگونه عده اي فرصت طلب، طي آشوبي جامعه را به سير قهقرايي مي كشانند. آنچنانكه علي(ع) مي فرمايد: همان درد بي درماني كه داشتيد (جاهليت) دوباره عود كرد. و چه آشوبها بر سر قبيله پرستي و جهل پرستي شان كه به پا نكردند!؟
زيرا هنوز رسم جاهليت به طور كامل از فرهنگ عرب پاك نشده بود. گويا جهلي كه به روزگاران بر جان نشيند بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران.
آنها كه صيقل جهل كمتر بر جانشان نشسته بود به راه افتاده بودند اما هنوز هم عده اي بودند كه تاول چركين جهلي كه با خود مي كشيدند؛ سر به عفونت نهاده از جسم و جانشان فراتر رفته بود، و بي صبرانه براي گشودن اين عقده سنگين، فرصت مي جستند. آنچنانكه به شورش و بازي احمقانه اي رضايت داده و چه بي دريغ انبان جهلشان را به روي تاريخ گشودند!
اينجاست كه آن امير صبور همچنان صبر مي نوشد: «كه اگر بانگي برآرم خواهند گفت به سلطنت حريص است و اگر خاموش نشينم خواهند گفت، ازمرگ مي ترسد، من و آن همه سابقه و اين نسبتهاي ناروا» ؟!
اين عمق جهل را جز صبوري چه تدبيري است؟
واصبر و ما صبرك الا باا... (نحل127) در جاي ديگري در شكايت از قريش مي فرمايد: (و قريش به من گفتند) بدان كه گاه حق را مي گيري و گاه هم از آن محروم مي شوي، پس يا غمگنانه شكيبا باش و يا از اندوه بمير، من هم چشم خاشاك رفته را بر هم نهادم و آب دهانم را همچون كسي كه استخوان در گلويش گير كرده باشد فرو بردم و با فرو خوردن خشم صبر كردم، صبري كه از حنظل تلخ تر و براي دل از تيزي شمشير بران درد آورتر بود.
رهبر ديني، در واقع سنگ صبور ناملايمات جامعه است و رهبري او كشور گشايي و حكمراني جغرافيايي نيست كه با صبر نسازد، بلكه گشودن دروازه هاي انفس به روي جلوه ها و مظاهر ديني و الهي است كه تنها مركب رهوار آن صبر است.
چه بسيار امامان هدايي كه گرچه از حكومت بر جغرافياي مسلمانان معزول هم بوده اند، اما سايه امنيت گستر هدايت و رهبريشان بر جانها و انفس مؤمنان همچنان تابنده و مستدام مي درخشد.
علي(ع) مي فرمايد: «محبوبترين راهها به سوي خدا، ازطريق دوجرعه است، جرعه اندك خشمي كه به خويشتنداري از آن بگذري و ديگري جرعه اندوهي كه با شكيبايي و پايداري از آن چشم بپوشي.» (تحف العقول/ص340)
كوره صبر آنچنان سازنده است كه لهيب آن به هر صفتي برسد آن را به كمال مي رساند طوري كه ترسو در پناه آن شجاع، بي شرم عفيف، خودپرست خداپرست و خلاصه كفر، ايمان مي شود.
به صبر كوش تو اي دل كه حق رها نكند
چنين عزيز نگيني به دست اهرمني
نعمت الهي و بي كرانه صبر اهلش را در ظل حمايت و امداد الهي بيمه مي كند، آنچنانكه با سپاهيان غيبي و فرشتگان نشاندارش، در سختي ها ياري مي شوند. به شكلي كه بيست نفر شكيبا مي تواند بر دويست نفر ناشكيبا غالب گردد و يكصد نفر شكيبا مي تواند بر هزار ناشكيبا پيروزگردد.
(انفال 65)
همان طوركه حبيب بن مظاهر در خطاب به سپاه يزيد مي گويد: درست است كه شما عده و تجهيزاتتان بيشتر است، ولي ما باوفاتر و صبورتريم و بر سپاه دشمن تاخته، عده زيادي را به خاك ذلت مي كشاند.
وقتي كه ظرف وجودي انسان انباشته از يقين و صبوري مي شود، قواي جسماني اش نيز سر به تصاعد مي نهد .
و اين است عظمت و اهميت صبر كه خداوند به داود(ع ) مي فرمايد: متخلق شو به اخلاق من كه من صبور و شكيبايم؛ صابر اگر بر صبر بميرد شهيد مرده و اگر بماند عزيزمانده است.
پس بياييد در اين آشفته بازار دنيايي، مجال گسترانيم در حلقه اتصال به اوصاف خدايي.
«فاصبرصبراً جميلاً» (معارج 5) صبورانه و نيكو در بيان شاعر:
در پرده سوز و ساز هم مي خنديم
با داغ درون گداز هم مي خنديم
چون لاله نوشكفته اي در باران
از گريه پريم و باز هم مي خنديم (سيد حسن حسيني)