نویسنده: دكتر شریف لكزایی




 

 زبان جهانیِ استدلال در منظومه حكمت متعالیه

آیا « حكمت متعالیه » امكان جهانی شدن را در عصر كنونی دارد ؟ چرا فلسفه اسلامی می تواند به معنویت گرایی و حقیقت جویی در حیات معاصر پاسخ دهد ؟ با نظر به اقتضائات و مختصات حكمت متعالیه پاسخ مثبت است، چرا چنین داوری می كنیم ؟

زبان فلسفه، زبان فقه

حكمت متعالیه یك فلسفه و یك مكتب فلسفی است. وقتی از فلسفه سخن می گوییم، یعنی یك زبان خاص دارد. نگاه و زبان فلسفی یك زبان استدلالی و برهانی است و همه چیز باید از زیر تیغ استدلال عبور كند. بنابراین منطبق با « نگاه جهانی » است و مختص به یك جغرافیای خاص نخواهد بود. بنابراین وقتی همه چیز در مسیر استدلال و برهان باشد، می تواند یك نگاه جهانی داشته باشد و با دنیا تعامل كند. اما فقه ما اینچنین نیست، چون یك نگاه منطقه ای دارد و فقط در فضای اسلامی به صورت عام و در فضای شیعی و سنی با نحله های مختلف، قابل طرح است. البته برخی احكام فقهی امكان طرح در فضای بین المللی را دارا هستند، ولی مسلماً كلیت فقه به دلیل محصور شدن در یك فضای جغرافیایی خاص، قابلیت جهانی شدن ندارد.
زبان فلسفه مانند فقه نیست، بنابراین مباحث كلیدی و اصلی بشر، پرسش های « فرامكانی » و حتی « فرازمانی » بشر در فلسفه طرح می شود، مورد گفت و گو قرار می گیرد و پاسخ هایی را در هر زمانی دریافت می كند. از این منظر می توان گفت نه تنها حكمت متعالیه، بلكه دیگر حكمت های اسلامی مانند حكمت موسوم به مشّایی ( به تعبیر درست تر حكمت برهانی سینوی ) هم این خصوصیت را داراست. همچنین حكمت فاضله فارابی، حكمت اشراقی سهروردی و حكمت خواجه نصیرالدین طوسی هم از این مسیر می گذرد تا به حكمت متعالیه صدرایی می رسد كه آن هم می تواند واجد این خصوصیت و این فضای ذهنی و زبانی باشد. بنابراین فلسفه می تواند در مفاهیم عقلی در دنیا و به تعبیر برخی بزرگان در جریان اندیشه نظر در مسائل فلسفی تأثیرگذار باشد و با جریان های اندیشه ای در دنیا وارد بحث و گفت و گو شود. شاید تأكید روی این نكته مفید باشد كه حكمت متعالیه یك مكتب فلسفی و موجد یك جریان عقلانی است و از این منظر می تواند در دنیا مطرح شود و مورد توجه قرار گیرد. كما اینكه اخیراً كارهایی در این فضا انجام گرفته و توانسته است به میزان زیادی توجه متفكران را به خودش معطوف كند.
پیش از انقلاب اسلامی « هانری كربن » با توجه به ارتباطی كه با بزرگترین فیلسوف حكمت متعالیه در دوره معاصر یعنی علامه طباطبایی داشت، از حكمت غافل نبود و حتی به نظر می رسد او از بن بست هایی كه غرب در اندیشه گرفتار آن است، توانسته با كمك این نحله فلسفی و حكمی عبور كند. از این منظر، كربن معتقد است راه حل اندیشه غرب از منظر این جریان فكری و فلسفه اسلامی عبور می كند. یكی دیگر از كارهای قبل از انقلاب درباره حكمت متعالیه، احیاء رساله « سه اصل » - تنها اثر فارسی ملاصدرا - توسط دكتر « سیدحسین نصر » است. از همین منظر می توانیم ظرفیت های دیگری را از حكمت متعالیه بگوییم كه در این فضا قرار دارد، به خصوص در عرصه اجتماعی و سیاسی كه از آن به عنوان « حكمت متعالیه سیاسی » یاد می كنیم. كارهای مختلفی هم در این زمینه انجام شده است، هم در ایران و هم در حوزه دنیای معاصر، به زودی آثاری در این زمینه به خصوص فلسفه سیاسی ملاصدرا منتشر خواهد شد و فضای حضور در فلسفه سیاسی را پوشش خواهد داد.
بنابراین بازسازی و به روز سازی حكمت متعالیه - هم به عنوان یك مكتب فلسفی و هم به عنوان یك فلسفه سیاسی- می تواند برای ارائه به جهان مفید و مؤثر باشد و تا جایی كه اطلاع دارم، اقداماتی هم در این زمینه انجام گرفته است. طبیعتاً باید به كاستی های بحث توجه كنیم و بتوانیم به نوعی آن را ارتقا دهیم و با معرفی این جریان در جهان كاری كنیم كه این اتفاق به بروز و ظهور برسد.

ملاصدرا و جمع امور جمع نشدنی

مقام معظم رهبری حدود دو دهه قبل در دیدار اعضای شورای عالی كنگره بزرگداشت ملاصدرا نكته ای را درباره این فیلسوف اسلامی بیان كردند. ایشان تصریح می كنند ملاصدرا صاحب یك سری آراء فلسفی منحصر به فرد است كه جزء اختصاصات اوست. تعبیر رهبری این است كه ویژگی های فلسفه ملاصدرا در میان فلاسفه اسلامی بی نظیر است و می گویند: « فلسفه ملاصدرا فلسفه ای عقلی، ذوقی و شرعی است و در حقیقت ملاصدرا فلسفه عقلی و ذوقی را بر مبنای شرع مقدس پی ریزی كرده است. » این از اختصاصات ملاصدرا است كه بین امور جمع نشدنی، جمع كرده است. به تعبیر دیگر حكمت متعالیه جمع بین برهان و عرفان و قرآن است. این یك ویژگی منحصر به فرد است كه در فلسفه های اسلامی قبلی سراغ نداریم. بنابراین قابلیت ارائه دارد زیرا به جهانیان می گوییم در یك بخش از تجربه بشری متمركز نشوید. در فلسفه ملاصدرا معتقدیم حس، خیال و عقل- یعنی سه جنبه ادراكی و سه وجه مختلف - قابل تحقق است و این ها در كنار یكدیگر معنا پیدا می كند. هم مباحث عقلی و فلسفی كنار گذاشته نمی شود، هم مباحثی كه در عالم خیال و اخلاق مطرح است و هم مواردی كه در تجارب بشری معنا پیدا می كند. این یك نكته بسیار مهم است كه نباید آن را از یاد ببریم.
این فلسفه فقط اتكای به عقل ندارد، بلكه معنویت و دین را در كنار خود به رسمیت می شناسد و در دستگاه خود می گنجاند، بنابراین فضایی را در دستگاه حكمت متعالیه اشغال می كند. به تعبیر دقیق تر، جایگاه خود را می یابد و از فضای فلسفه ملاصدرا خارج نمی شود. قبلاً نیز در مقاله ای ( شماره 8 مجله جستارهای سیاسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ) به این موضوع اشاره كرده ام كه « میشل فوكو » وقتی بحث انقلاب اسلامی را مطرح می كند، نكات دقیقی درباره نقش معنویت در انقلاب ایران بیان می كند و می گوید: « حكمت فقط در كتابخانه ها وجود ندارد، بلكه در همه خیابان و كوچه های ایران وجود دارد و می تواند در همه ایرانیان پایگاه و جایگاه داشته باشد. » این همان موضوعی است كه ما درباره حكمت متعالیه به عنوان پشتوانه انقلاب اسلامی بیان می كنیم. این فلسفه، جامع نگاه های مثبتی بر معرفت شناسی های مختلف است و همه را به رسمیت می شناسد و همه را در دستگاه خود هضم می كند و جایگاه هر یك را نشان می دهد، بنابراین می تواند در دنیای كنونی مورد توجه و قابل ارائه باشد. شاید یكی از دلایلی كه برخی از متفكرین غربی نیز به این فضا توجه كردند، همین نگاه جامعی باشد كه در این فلسفه وجود دارد.

انتقاد و انقلاب در جمهوری متعالیه

نكته دیگر، نگاه انتقادی و انقلابی ملاصدرا و طیفی از حكمای حكمت متعالیه تا عصر انقلاب اسلامی است كه مظهر و جلوه تامّ آن حضرت امام است. حكمت متعالیه همیشه یك نگاه انتقادی به وضع موجود دارد و این می تواند مبتنی بر الگوی حركت باشد. در این حكمت است كه نظریه حركت جوهری پذیرفته می شود و حركت نه در اعراض بلكه در جوهر و ذات اشیا مورد توجه قرار گیرد. بنابراین می تواند به این معنی باشد كه حركت جوهری ارادی انسانی - كه تحولاتی را در خودش رقم می زند - مثبت تلقی می شود و براساس آن آموزه های دینی ما معنا پیدا می كند. چون یك جامعه راكد و دارای سكون نمی تواند موفق باشد.
به هر حال، حكمت متعالیه مباحث قرآنی و روایی ما را در قالب یك دستگاه فكری - فلسفی منتقل كرده و همین فضا و نگاه است كه می گوید تحول و دگرگونی، هم به صورت غیرارادی در هر هستی وجود دارد و ما هم به عنوان انسان هایی كه دارای اختیار هستیم و می توانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم، باید این وجود داشته باشد. اگر در فضای ارادی اختیاری جوهری خودمان حركت نكنیم، طبیعتاً یك نگاه متفاوتی وجود خواهد داشت كه با این حكمت سازگاری ندارد. این حكمت، سكون و ركود را نفی می كند، بلكه اصل حركت است كه آن هم نه فقط در اعراض، بلكه در جوهر و ذات انسان و فضای تحولات سیاسی اجتماعی نیز معنا پیدا می كند. از همین منظر است كه با توجه به حضور مؤثر رهبران انقلاب اسلامی - كه از حكمت متعالیه متأثر بودند - می گوییم كه انقلاب اسلامی با پشتوانه فلسفی حكمت متعالیه می تواند معنا پیدا كند و بروز و ظهور داشته باشد.
جالب است كه این نارضایتی از وضع موجود در خود ملاصدرا هم وجود دارد و او در مقدمه اسفار- كه مهمترین اثر فلسفی اوست و در حوزه های علمیه تدریس می شود - از وضع موجود ناراضی است. البته فقط به نفی و رد اكتفا نمی كند، بلكه طرح خود را ارائه می دهد و در قالب آن، هم نظام جدیدی در حوزه فلسفه تأسیس می شود و هم بعدها از سوی طرفداران این اندیشه نظیر حضرت امام (ره)، علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری تداوم می یابد و در قالب انقلاب اسلامی جلوه گر می شود و به نوعی می شود از آن با عنوان « جمهوری متعالیه » یاد كرد.
حكمت متعالیه توان خود را برای پر كردن خلأ فكری و هویتی جامعه ما پیش از این نشان داده و پاسخگوی نیازهای ما در حوزه فكری به ویژه قبل از انقلاب اسلامی بود. آنجا كه علامه طباطبایی و استاد مطهری با همین دستگاه فكری فلسفی به نقد و رد دستگاه های رقیب می پردازند. به ویژه اینكه قبل از انقلاب بحث های فكری ماركسیستی، سوسیالیستی و به تعبیری كاپیتالیستی رواج و حضور مستقیمی در جامعه ما داشت، این دو بزرگوار از این فضا و پایگاه به نقد بحث های فكری اقدام كردند. در اواخر عمر حضرت امام می بینیم ایشان از گورباچف دعوت می كند دانشمندان خود را به ایران بفرستد و آن ها معارف حكمی را فرابگیرند. و آنجا امام از ملاصدرا، ابن عربی و ابن سینا نام می برند.
نگاهی كه حضرت امام در نامه به گورباچف دارند، نگاهی است كه می تواند یك « نگاه جهانی » تلقی شود و فضای فكری جدیدی برای مدعیان ایجاد كند. آن هایی كه سال ها دنباله روی فضای دیگری بودند، امام آن ها را دعوت می كند كه بیایید و با این فضا هم آشنا شوید. نه اینكه قائل به برتری این فلسفه نسبت به فلسفه های رقیب نباشیم، حداقلش این است كه یك تعامل و گفت و گویی بین صاحبان افكار شكل می گیرد.
متقن ترین نظام فكری اسلامی و ایرانی همین حكمت متعالیه است و داعیه دار و پشتوانه فلسفی آن چیزی است كه انقلاب اسلامی می تواند با آن به دفاع از تعالیم اسلام بپردازد و به معنویت گرایی در جهان معاصر پاسخ دهد.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره6