برخي از ويژگي هاي اشراف در قرآن
برخي از ويژگي هاي اشراف در قرآن
نويسنده:حسين ظرافتي
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
اشرافي گري در آموزه هاي قرآن
اشراف هر چند كه در زبان تازي به معناي بزرگان و پاك نژادان و خاندان هاي اصيل و داراي نام و اعتبار آمده است و از اين رو به سادات هاشمي و وابستگان به خاندان اهل بيت عصمت طهارت در كاربرد عربي شريف گويند؛ اما در اين جا مراد از اشراف و اشراف گري، بزرگان و صاحبان نفوذ قدرت و دارندگان امكانات مادي است كه قرآن از ايشان به نام ملا ياد مي كند و از ايشان به عنوان رفاه طلبي ياد مي كند.اشراف گري ويژگي است كه مي توان از آن به طبقات اجتماعي اي ياد كرد كه مي كوشند تا با قدرت مادي و بهره مندي از امكانات مادي خود را به صاحبان قدرت نظامي و سياسي نزديك سازند و از سوي آنان مورد حمايت قرار گرفته و مردمان و جامعه خويش را استثمار و استعمار كنند.به نظر مي رسد كه ساختار نظامي گري و حتي دولت هاي سياسي نخست براي حمايت اين گروه اجتماعي پديدار شده است. در جوامع ابتدايي روستايي و قبيله حفظ مال و ثروت ايشان را واداشت تاگروهي از جوانان جسور و بي باك را به كار گيرند تا اموال ايشان را مواظبت و از دست برد افراد جامعه و يا جوامع بيروني حفظ كنند. اين گروه نظامي سپس خود در كنار اشراف قرار گرفته و به گونه اي دولت ايجاد شد. در اين مراد آن نيست تا با بررسي هاي تاريخي چگونگي ايجاد دولت ها و قدرت هاي نظامي به مساله پرداخته شود، بلكه هدف بيان هماهنگي و ارتباط تنگاتنگ ميان اين دو طبقه اجتماعي يعني دولت ها (شامل قدرت نظامي و سياسي) و اشراف است. در بسياري از آيات قرآني كه به بررسي و تحليل چگونگي نابودي اقوام و قبايل پيشين بشري پرداخته شده است، به اين ارتباط استوار ميان دو طبقه اجتماعي جوامع اشاره شده است و اين كه چگونه اين دو طبقه به عنوان نمادهاي اصلي مخالفان اصلاح گري پيامبران و دعوت ايشان براي ساخت و بنياد جوامع اي بر پايه قانون و عدالت و قسط بوده اند. از اين رو بازخواني مساله اشراف گري در جوامع مهم و تاثيرگذار است كه بسياري از جوامع به علت كاركردها و نقش منفي اشراف از ميان رفته و دچار عذاب و قهر قرار گرفته اند و به حكم سنت ها و قوانين الهي حاكم بر جوامع و تاريخ، از ميان رفته و تنها نامي از ايشان به جا مانده است. بازخواني بينش و نگرش و كاركردهاي اين طبقه مي تواند به جامعه اسلامي كمك كند تا گرفتار چنين بينش و نگرشي نشده و به پيروي از آموزه هاي قرآني از ايجاد و يا نفوذ گروه اشرافي كه چشم پركن هاي جامعه هستند دوري كند.
ويژگي هاي اشراف
پيش از آن كه به آثار و كاركردهاي اشراف گري در جوامع پرداخته شود با برخي از مهم ترين ويژگي ها و صفات ايشان آشنا مي شويم؛ زيرا وجود اين صفات مي تواند نشان دهد كه در جوامع كنوني اشراف و ملا چه كساني هستند و چگونه مي توان آنان را در ميان جوامع امروزين جست و جو كرد؛ زيرا از خصوصيات جوامع امروزين نوعي طبقات متغير است كه هر آن افراد و يا طبقات آن دست خوش تغيير مي شوند و هيچ چيز از ثبات و پايداري برخوردار نمي باشد. جوامع اي كه به ظاهر مي توان آن را طبقات شيشه اي و شكننده دانست كه براي همگان اين امكان وجود دارد تا از طبقه اي به طبقه اي ديگري درگذر باشند. از اين روست كه شناخت صفات و ويژگي ها ملا و اشراف مي تواند كمك كند تا اين خصوصيت را در جوامع طبقات شيشه اي نيز پي گير شويم و افرادي كه با خصوصيات و كاركردهاي اشرافي خويش اصلاحات را با خطر مواجه مي سازند و انسان ها را به بيگاري و استثمار مي كشاند شناسايي و از كاركردهاي منفي و آسيب زا ايشان در حد امكان جلوگيري كرد.از جمله مهم ترين خصوصيات و صفاتي كه قرآن براي مردمان چشم پركن و اشراف و ملا ياد مي كند، خوي استكبارگري ايشان است. به اين معنا كه اشراف در هر جامعه اي ولو آن هايي كه داراي طبقات شيشه اي باشند، كساني هستند كه كنش و منش ايشان برخاسته از روحيه استكبارگري ايشان است. آنان همانند ابليس و فرعون خود برتربين هستند و كسي را از خود برتر و شايسته تر نمي يابند. همواره در كلام و رفتارشان اين سخن و مطلب را به گوش و يا چشم مي توان ديد كه من از او يا از همگان برتر هستم و بهتر از ديگران مي انديشم و كار مي كنم و از استعداد و ظرفيت و توان بيش تر و بهتري برخوردار مي باشم. سخن از انا خيرمنك، سخن وجودي ايشان است كه به هر شكل و زباني بيان مي كنند. همان گونه كه خداوند ابليس و فرعون را به جهت خودبرتربيني و استكبار مورد سرزنش قرار مي دهد، ملا و اشراف را مورد توبيخ قرار داده و آنان را به جهت اين نوع بينش و نگرش نسبت به خود و ديگران تهديد مي كند. قرآن با بيان مصاديق اين گونه افراد در ميان اقوام و امت هايي كه نابود شده اند مي فرمايد كه در هر جامعه اي كه ما آنان را نيست و نابود كرده ايم گروهي از انسان ها بوده اند كه به خوي استكباري ديگران را به استضعاف مي كشيدند و آنان را خوار و سخيف مي ساختند تا از ايشان اطاعت و پيروي كنند. (اعراف آيه 75 و يونس آيه 75 و هود آيه 25 و 27 و مومنون آيه 26) درباره فرعون و استكبار وي به اين مطلب به صراحت اشاره مي كند كه روش خوار و استخاف كردن مردمان از سوي اين مستكبر از آن رو صورت مي گرفت كه شخصيت اجتماعي ايشان خرد و خوار شود تا به سادگي از در اطاعت و پيروي در آيند. (زخرف آيه 54)
اشراف دور از اعتدالند
افراط كاري از ديگر ويژگي هايي است كه اشراف دنيا طلب از آن برخوردارند. در هيچ امري راه اعتدال را نمي پيمايند و همواره در كارها افراط را در دستور قرار مي دهند. اين روحيه برخاسته از خوي استكباري ايشان است كه خود را برتر ديده و هيچ چيزي را سد راه خويش نمي بينند. در مديريت امور خود و ديگران از زيردستان راه افراط را مي پيمايند و به پيروي از هواي نفس مردمان را آزار و اذيت مي كنند. (كهف آيه 28)از بازتاب ها و پيامدهاي طبيعي روحيه استكباري ايشان مي توان به خوي جاه طلبي ايشان اشاره كرد كه هيچ گاه از مقامات اعتباري سيري نداشته و به هر شكلي مي كوشند تا به مقام عالي تر دست يابند. نوع حرص و طمع در ايشان ريشه مي دواند به طوري كه جاه و مقامات ايشان را ارضا نمي كند و همواره مي كوشند تا افزون بر آن چه از مقامات و جاه دنيوي دارند به دست آورند. از اين رو مي بينيم كه اشراف و ملاي اسرائيلي از پيامبر خويش مي خواستند كه پادشاهي را به ايشان دهد و به شخص ديگري واگذار نكند. (بقره آيه 246 و 247)
غرور و تفاخر در وجودشان موج مي زند و همواره به اعتماد به نفس بالا و كاذب خود مي بالند. اعتماد به نفسي كه برخاسته از ثروت و امكانات مادي بالاي ايشان است. چون هر چه را خواسته اند به پول و مال به دست آورده اند حتي به اين انديشه اند كه فكر و عشق و محبت ديگران را نيز به پول بخرند و به دست آورند. به نظر ايشان همه چيز را مي توان با پول و ثروت و قدرت به دست آورد و براي هر چيزي قيمت و بهايي است و مراد ايشان از اين بهانه بها و قيمت معنوي بلكه مادي است. به اين معنا كه هر چيزي را مي شود با پول و ثروت سنجيد و ارزش گذاري كرد و خريد. از اين رو به ديگران فخر مي فروشند و مال و ثروت خويش را به رخ ديگران مي كشند. تفاخر بيش از اندازه و غروب بي جا آفتي است كه به جان ايشان افتاده و مانند خوره روح و جانشان را مي خورد و به اضمحلال مي كشاند. (كهف آيه 32 و 34)
از اين رو در برابر هر صداي حقي موضع نامناسب مي گيرند و به مخالفت و دشمني با اهل حق و حقيقت مي پردازند. هر صدايي كه مردمان را به عدالت و حق فرا مي خواند خفه مي سازند و با امكانات مادي و افراد مستخف و مستضعفي كه پيرامون خويش گرد آورده اند حق جويان را سركوب مي كنند. نسبت به حق ناشنوا و كور و كر مي شوند و نور حق از دل هايشان رخت بر مي بندد.(اعراف آيات 59 تا 64)
اين گونه روحيات موجب مي شود كه دو ويژگي در بينش و منش ايشان رشد كند. در حوزه بينشي و نگرش گرفتار كفر مي شوند و از خدا و آموزه هاي او سرباز مي زنند.و به مخالفت با دعوت حق جويان مي پردازند. اين گونه است كه در هر جامعه اي اشراف بزرگ ترين دشمنان وحي و نبوت و دعوت پيامبران بوده و هستند. (اعراف آيات 66 و 75 و 76 و 90 و نيز هود آيه 27 و يونس آيات 75 و 78)
قرآن در آيه 34 تا 35 سوره سبا به اين مطلب اشاره مي كند و مي فرمايد: و ما ارسلنا من قريه من نذير الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين در هر قريه و آبادي كه نذير فرستاديم مترفان و اشراف آن ده و آبادي گفتند كه ما به آن چه به عنوان رسالت فرستاده شده ايد كافر هستيم و گفتند كه ما از نظر مال و فرزند از شما بيشتر و فزون تريم و ما هرگز عذاب نخواهيم شد.
اين بينش و نگرش موجب شده است تا در منش رفتار فاسقانه در پيش گيرند و سنت ها و رسوم اجتماعي را به تمسخر گرفته و بر خلاف سنت ها و آداب عقلاني و عقلايي به فسق و فجور بپردازند و از حد و اندازه خود تجاوز كرده و راه افراط بپيمايند. از اين رو فسق و فجور خصلت و ويژگي اساسي مترفان و اشراف است كه از آن دست بر نمي دارند؛ زيرا بينش و نگرش آنان كفر است و به اين كه معاد و رستاخيزي است و پاداش و كيفري ايمان نداشته و تنها ماده و دنيا را اصل مي دانند. (اسراء آيه 16)
آثارو كاركردهاي اشرافي گري
اين روحيه و صفات پيش گفته موجب مي شود تا اشراف درمنش و كنش و واكنش هاي خويش راهي خلاف راه عاقلان و خردمندان در پيش گيرند. قرآن بيان مي كند همين موضوع موجب شده است تا ايشان در ارزش گذاري راه غلط و اشتباهي را در پيش گيرند وملاك هاي ارزش گذاري در نزد ايشان تغيير كند. (بقره آيه 246 و 247)خودكامكي و استبداد در حوزه عمل اجتماعي و سياسي بازتاب طبيعي روحيه استكباري و كفر ايشان است. از اين روست كه به سادگي ديگران را شكنجه كرده و آزار مي رسانند و از هيچ چيزي در دنيا و آخرت باكي ندارند. (يونس آيه 83)
در برابر حق و حقيقت استكبار مي ورزند و راه مصلحان و اصلاح گران واقعي جامعه را سد مي كنند و نمي گذارند كه اهل حق و عدالت مردم را به آن دعوت كنند؛ زيرا نتايج اين دعوت براي ايشان گران تمام خواهد شد و راه سوء استفاده و بهره كشي بر ايشان سد خواهد شد. بنابر اين ديده مي شود كه بزرگ ترين و مهم ترين دشمنان پيامبران، اشراف مستكبري هستند كه قواي نظامي و سياسي را در اختيار گرفته و قوه قضائيه را بازيچه دست خويش مي سازند. (اعراف آيات 75 تا 88 و نيز يونس آيه 75 و سبا آيه 34 و 35)
آنان براي كسي ارزش و اعتباري قايل نيستند بلكه با سرمستي استكباري و غرور و تفاخر دروغين مردمان را به تمسخر مي گيرند و آنان را بازيچه دستان خويش مي سازند. (بقره آيه 212)
همه امتيازات اجتماعي و اقتصادي و مانند آن را براي خود مي خواهند و حاضر به پذيرش غيرخود نيستند و اگر در دست ديگري امتيازي بيابند آن را به ظلم و ستم غصب مي كنند. از اين رو حتي خواهان آن هستند كه امور معنوي چون رسالت و پيامبري نيز از آن آنان باشد و كسي ديگر در اين مساله شريك آنان نباشد و يا وارد نشود. اين گونه است كه در برابر پيامبران موضع مي گيرند و مي گويند اگر رسالتي بايد باشد مي بايست در اختيار بزرگان و اشراف قرار گيرد. (زخرف آيه 31)
اين مسايل موجب مي شود كه در منش اجتماعي و كنش هاي سياسي و واكنش هاي سياسي انسان هاي فخرفروش و متكبر و خودپسند (قصص آيات 78 و 79) حسادت (ص آيه 6 و 8) تحقير و خواركردن ديگران (انعام آيه 53 و هود آيه 25 و 27 و نيز شعرا آيه 107 و 111) و عيب جويي از ديگران (قلم آيه 11 و 14 و همزه آيه 1 تا 3) و هم چنين فريب كاري افكار عمومي جامعه و توطئه و دسيسه چيني (مومنون آيات 23 و 33 و 34) باشند و به مقابله با هر سخن حق و اصلاحي برخيزند. (اعراف آيه 75 و 76 و 88) و در صورت مخالفت ديگران آنان را تهديد به اخراج از خانه و كاشانه و يا قتل نمايند. (اعراف آيه 88)
اين ها نمونه هايي از خصوصيات و بينش و نگرش اشرافي است كه جز مخالفت با عدالت و قسط و حق راهي را در پيش نمي گيرند و جوامع را به فساد و تباهي مي كشانند چنان كه جوامع پيشين را اين گونه نيست و نابود كرده اند؛ زيرا جوامع بر پايه اصول همدلي و همكاري و عمل به قانون شكل مي گيرد وقوام آن همراهي و هماهنگي همه افراد آن است.نتيجه طبيعي جوامع اي كه اجازه مي دهند كه اشراف زمام امور را در دست گيرند چيزي جز نابهنجاري در حوزه اجتماعي و تجاوز از حد و حقوق و قانون در امور سياسي و معاملاتي نخواهد بود. اين گونه است كه زمام امور اجتماعي از حالت اعتدال خارج شده و گرفتار نيستي و نابودي دروني مي گردد. هر كسي راهي را مي رود كه خود مي خواهد و نتيجه آن افزايش ظلم و ستم و نابودي همبستگي و اتحاد و همدلي و در نهايت اضمحلال و نيستي جامعه است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}