نویسنده: علی اكبر امینی




 

یكی از پدیده هایی كه ارتباط تنگاتنگی با جریان مدرنیته داشت و عامل مهم هشیارگری و بیداری شد، نشر روزنامه بود. همزمان با موج «از جا كندن» و «جهانی شدن»، روزنامه ها پا به عرصه حیات سیاسی خاورمیانه نهادند. در مورد اهمیت روزنامه و نقشی كه در بیدارگری دارد، در همان روزگار یعنی در سال 1892 كه مقارن اوج گیری مدرنیسم در ایران و به طور كلی در خاورمیانه است، یكی از صاحب نظران چنین گفت:«به واسطه روزنامه های مدرن ساكنان یك دهكده درباره ی رویدادهای معاصر شناختی بیش از یك نخست وزیر در صد سال پیش دارند.» (1)
در واپسین دهه قرن نوزدهم و اولین دهه قرن بیستم- یعنی همان دوره ای كه موردنظر ماست- روزنامه نویسی و نشر آن بازار بسیار گرمی داشت. در پهنه شهرها گفتمان حاكم كاملاً سیاسی بود و روزنامه ها مبلغ و مبین راستین این گفتمان و از حیث شمار نیز درخور توجه!«به گفته ادوارد براون در سال 1907 (1286ش) هشتاد و چهار روزنامه در ایران منتشر می شده است.» (2) این رقم برای كشوری كه تا آن زمان كمتر از نیم قرن سابقه ی روزنامه نگاری داشت، رقم قابل توجهی است. و اگر چند روزنامه وابسته به دربار را نادیده بگیریم، بقیه روزنامه ها از حیث كیفیت و محتوا نیز مقامی ارجمند به دست می آورند. به گزاف نگفته اند كه «‌رستاخیز ملت ایران در آغاز قرن بیستم یك رستاخیز ادبی بود.» (3) تجلی عمده آن را در همین روزنامه ها می بینیم. ادوارد براون كه خود نیز در آن رستاخیز ملی سهمی بسزا داشت، می گوید:
«عمده نهضت انقلابی بدون هیچ گمان روزنامه ها بودند كه منادی شكایت و مظهر عدم رضایت و نفرت عامه از اصول اداره موجود شمرده می شدند و در میان آنها... «قانون» مقام اول را حایز است. (‌بعد از آن روزنامه های ثریا و پرورش است) آن روزنامه نفوذ عظیمی در افكار داشت و طی سالهای 1316-18ق انقلاب فكری عظیمی در میان جوانان پدید آورد.» (4) با توجه به اینكه در آن زمان وسایل تصویری و صوتی در ایران وجود نداشت و كتاب هم كم و بیش متاعی روشنفكرانه بود و آن هم محدود و معدود، از این روی روزنامه یكه تاز میدان كارزار شد و از همان آغاز هم شاه و گدا نمی شناخت. كالاهایی بود كه در دسترس همه شهرنشینان می توانست قرار بگیرد. نشستگان بر سریر همان قدر می توانستند با آن دمساز شوند كه بستگان در زنجیر!

تاریخ ورود روزنامه به ایران

گفتنی است كه نخستین بار در زمان شاه عباس اول روزنامه و مجله وارد ایران شد. به این صورت كه خارجیان مقیم ایران كه به دنبال سیاست نزدیكی آن شاه با اروپا در ایران رحل اقامت افكنده بودند، از جانب بستگان خود در خارج، به همراه ملزومات، روزنامه و مجله هم دریافت می كردند تا در ایران و در دیار غربت زیاد دلتنگ نباشند. ولی ظاهراً ایرانیان از وجود آن روزنامه ها اطلاعی نداشتند و تأثیری هم از آن روزنامه ها نگرفتند. (5)
در زمان فتحعلی شاه كه ایران در كانون توجه روس و انگلیس و فرانسه قرار گرفت، اصحاب جراید نیز نظری به سوی ما افكندند و چون در سیمای پریش و دل ریش ایران جز ادبار و تیره روزی و تلخ كامی چیزی ندیدند؛ به درستی زبان به انتقاد گشودند، لیكن آنان گنگ خواب دیده بودند و فتحعلی شاه و درباریان تمام كر! تنها عباس میرزا زبان آنها را می فهمید و برخود می پیچید و می لرزید.
نخستین روزنامه های خاورمیانه، تقریباً به فاصله كوتاهی از هم در نیمه قرن نوزدهم قدم به عرصه اجتماع نهادند. «اولین روزنامه در خاورمیانه در زمان سلطنت محمدعلی پاشا در مصر منتشر شد. نامش «الوقایع المصریه» و سال انتشارش 1828. سه سال بعد روزنامه ای تركی به نام تقویم وقایع منتشر گردید و هشت سال بعد در ایران روزنامه «كاغذ اخبار» به اهتمام میرزاصالح شیرازی- یكی از نخستین دانشجویان اعزامی به اروپا- انتشار می یابد.» (6)

روزنامه های دولتی

روزنامه كاغذ اخبار یا اخبار وقایع دارالخلافه ظاهراً ماهانه منتشر می شد. در دو صفحه و غیرمنظم و از نظر محتوا نیز نه چندان قوی! در حقیقت اخبار اندرونی را برای اندرونیان بازگو می كرد! تقریباً ده سال بعد میرزا تقی خان امیركبیر دست به انتشار «وقایع اتفاقیه» زد كه به صورت هفتگی درمی آمد. امیركبیر علاوه بر درج اخبار، وظایف آموزشی و اجتماعی را هم برای آن هفته نامه در نظر گرفت. این روزنامه اولین سنگ بنای گفتمان سیاسی روزنامه ای را برجای نهاد. امیركبیر در شماره هفتم، انتشار آن را از ابتكارات «ناصری» دانست:
«از آنجا كه همت خسروانی اعلیحضرت پادشاهی مصروف به تربیت اهالی و اعیان و رعایا و تجار و كسبه دولت خود است كه به دانش و بینش آنها بیفزاید و از گزارش داخله و خارجه خبردار باشند، لهذا به انطباع روزنامه و انتشار آن به ممالك محروسه فرمایش علیه فرموده اند و امید كلی هست كه به واسطه انتشار این روزنامه ها اطلاع و آگاهی و بینایی اهالی این دولت علیه بیشتر شود.» (7)
وقایع اتفاقیه از شماره 471 به بعد به نام روزنامه دولت علیه ایران منتشر شد. با اینكه از شماره 591 به دستور ناصرالدین شاه به جای روزنامه مزبور چهار روزنامه دیگر منتشر گردید: 1- روزنامه دولتی بدون تصویر 2- روزنامه دولتی مصور 3- روزنامه دولتی 4- روزنامه علمی. در سال 1287 به جای این چهار روزنامه هفتگی مقرر شد، روزنامه «ایران» منتشر شود، اما هفته ای سه بار. همان طور كه حامد الگار یادآوری می كند، این روزنامه ها به وسیله همان منشیان درباری بی درد و پر تصنع و تكلف منتشر می شد و سیطره ناصری این اجازه را نمی داد كه از درون دربار پا فراتر بگذارد و از مسائل و مشكلات پرده بردارد. در نتیجه روزنامه نتوانست به میان مردم راه بیابد. از این روی «زبان طاعنان در حق آنها دراز» شد و خرده گیران دلسوز باب انتقاد گشودند. میرزا حسین خان سپهسالار در نامه ای به شاه، رسالت روزنامه را كه بیدارگری است گوشزد نمود و در نقد روزنامه ها چنین نوشت:
«از هنگام تأسیس روزنامه، وقایع بزرگ دنیا را ملت ایران اطلاع حاصل ننموده و روزنامه یك كلمه از این تحولات را درج نكرده تا چه رسد به وقایع اتفاقیه كه بر سبیل استمرار در دول خارجه حاصل می شود و هر وقت روزنامه دارالخلافه، اخباری از دول خواست درج نماید، تفحص نموده یك حكایت مضحك كه به هیچ وجه دخلی به اخبار ندارد، درج نمود.» (8)
در ادامه می افزاید: «روزنامه در كشورهای بزرگ دستگاه منحصر به فرد است. در ایران ما به روزی افتاده كه به هیچ وجه در داخله مملكت منافعی كه از روزنامه مطلوب است... حاصل نشده و در خارجه اسباب مسخره است.» (9)
میرزا حسین خان درد روزنامه ها را خوب تشخیص داده بود- وابستگی به دربار- از این روی بر آن شد كه روزنامه مستقل تأسیس نماید. هم او بود كه بسیاری از روزنامه های دولتی- درباری را تعطیل كرد. چون نه تنها با سنتهای ناسالم در نمی افتادند و در تنویر افكار نمی كوشیدند، كه گاهی به رخوت اذهان و رواج خرافات و كثافات دامن می زدند و عملاً تبدیل به ابزار «ایدئولوژیك»، عامل «سیاست زدایی» و ژانسنیسم (سیاست گریزی) شده بودند.
پس از آنكه روزنامه های پرمدعی و كم محتوا و وابسته به دربار، نتوانستند انتظارات نوجویان را برآورده سازند، فكر نشر روزنامه مستقل در داخل كشور قوت گرفت. میرزا حسین خان سپهسالار- آن قافله سالار اصلاحگران و ترقی خواهان- دست به كار شد. در نخستین قدم پس از رسیدن به مقام صدارت، بعضی از روزنامه های بی محتوای وابسته را تعطیل كرد. آنگاه بنیان انتشار چهار روزنامه جدید و مستقل را ریخت: عدلیه، نظامی، مریخ و وطن.
بیست سال پس از امیركبیر و وقایع اتفاقیه اش، باز مقرر و اعلام شد كه روزنامه ها باید در كنار اخبار درست و مفید، در تربیت افراد و تقویت افكار و بیداری مردم بكوشند و در بیان مشكلات «آزاد» باشند. از این روی بود كه: «تأسیس روزنامه های نو، در انتقاد را گشود. ذهن نقاد مردم بیدار دل فروزش گرفت. نویسنده و دیوانی و حكیم و معلم، كسانی شناس و ناشناس با امضای صریح و یا مستعار به میدان رد و بحث گام نهادند.» (10)
مستشارالدوله، مؤلف رساله معروف «یك كلمه» كه خود فردی آگاه و بیداردل بود نوشت: «برای دوستان وطن و ملت، این بزرگ ترین نعمت است. در ضمن این آزادی ما می توانیم حالات ناپسندی كه مغایر تربیت و ترقی مملكت مشاهده می كنیم، گوشزد جمهور مردم كنیم... پس زبان تشكر آزادگان به مبارك بادگویی گویاست.» (11)
میرزا جعفر حكیم الهی یكی از مجتهدان روشن بین آن زمان نیز از تأسیس روزنامه های مستقل حمایت كرد و اظهار امیدواری كرد كه روزنامه «مقدمه فكر و دانش و بینش» شود و «بسط عدالت و بساط عمارت از آن به وجود آید.» (12) اما «‌سلطان صاحب قران» تا زنده بود، اجازه نداد كه آن مقصود حاصل شود. ولی موج «جهانی شدن» بر گردونه خویش، استوار سوار بود! آخرین مستبد كهن سال كهنه گرا را در زیر چرخهای خود گرفت! روزنامه های داخل و خارج قوتی ورای حد تصور گرفتند!

روزنامه های غیردولتی

نخستین روزنامه مهم غیردولتی داخلی روزنامه «تربیت» بود كه اولین شماره اش پنجشنبه 11 رجب 1314 و آخرین شماره اش پنجشنبه 29 محرم 1325 (یعنی سال بعد از مشروطیت) منتشر شد. ناشر آن ذكاء الملك فروغی بود. روزنامه ای نفیس و خوش ظاهر. نمونه ای كوتاه از مطالب آن: «فرنگ چه شد كه این طور ظریف و قشنگ شد؟ به سحر سحره یا به كرامت برره؟» (13)
روزنامه دیگر «ادب» نام داشت كه در سال 1316 به همت ادیب الممالك فراهانی منتشر شد؛ ابتدا در تبریز و سپس در تهران.
به طور كلی روزنامه های داخلی چه وابسته چه مستقل، در مقایسه با روزنامه های غیردولتی خارج از كشور، تأثیر كمی در گفتمان سیاسی مشروطیت داشتند. وجه مشترك هر دو گروه این بود كه برآمدنشان تقریباً همزمان با پایان عصر ناصری بود.
در خارج از ایران 7 روزنامه نامبردار منتشر می شد:
1- روزنامه اختر در استانبول (1292ه.ق)
2- قانون در لندن (1307ه.ق)
3-حبل المتین در كلكته (1311ه.ق)
4-حكمت در قاهره (1310ه.ق)
5-ثریا در قاهره (1316ه.ق)
6-پرورش در قاهره (1318ه.ق)
7-چهره نما در قاهره (1322ه.ق) (14).

اختر

پیشاهنگ روزنامه های انتقادی و معترض «اختر» است. سردبیران نامدار آن میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی بودند. این نشریه «چنان آتشی برپا كرده بود كه به تنهایی كار یك حزب را می كرد. طرفداران این روزنامه با شور و شوق فراوان به تبلیغ و ترویج خط مشی و رهنمودهای روزنامه می پرداختند و چنان بود كه عوام، هواداران اختر را «اختری مذهب» می خواندند.» (15)
حكومت قاجاری نتوانست جلوی نفوذ این روزنامه را بگیرد. هرم شعله اش نه تنها ایران كه هند و عراق و قفقاز را نیز گرفت. كسروی در مورد تأثیر این روزنامه، از قول «میرزاحسین رشدیه» بنیانگذار مدارس جدید، می نویسد: «مرا به رفتن بیروت و یاد گرفتن شیوه نوین آموزگاری یك گفتاری از اختر برانگیخت. روزی با پدرم آن را [‌می خواندم، دیدم] نوشته: «در اروپا از هزار تن ده تن بیسوادند ولی در ایران از هزار تن تنها ده تن باسواد می باشند و انگیزه ی این، [عاملش] بدی شیوه ی آموزش و دشواری درس الفباست. باید در ایران، دبستانهایی به شیوه ی اروپا بنیاد یابد.» این نوشته در من و پدرم سخت هنایید»، (16) =[اثر نهاد]
نمونه ای از مندرجات آن: (مكتوب از لندن)

هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم *** نگشت بر سر آتش میسرم كه نجوشم

«ملاحظه ترقیات بی اندازه فرنگیان در امر تمدن و تربیت و مشاهده عجایب صنایع و بدایع اختراعات بلانهایات ایشان كه عقول مجرد از تصور آن به حیرت اندر است، عنان اختیار از دستم گرفت. ناگزیر از عرض این مطلب نمود... در این مقام چیزی كه بیشتر مایه تعجب و حیرت می باشد این است كه ما طوایف مشرق زمین با همه مساعدات خلقی و فضایل طبیعی و هوش خداداد چرا باید در تحصیل علوم و اخذ فنون از دیگران عقب بمانیم و در تمام ضروریات خود محتاج غیر باشیم در حالی كه طبیعت در این امر ما را با آن سهیم و شریك قرار داده و در آلات و اسباب خلقت نقصی بر ما ننهاده است.» (17)
كار بزرگ اختر تهیه ی «گزارشهای زنده و جامع از وقایع جاری سیاسی بود.» (18)

قانون

روزنامه روشنگر بی رقیب، قانون است. در بالای اولین صفحه اش نشان زیر درج می شد: (19)

در زیر این نشان نوشته می شد: قیمت اشتراك: یك ذره شعور، فهم كلی
در صفحه دوم شماره دوم آن، قانون چنین تعریف شده است: «قانون عبارت است از اجتماع قوای آحاد یك جماعت به جهت حفظ حقوق عامّه» (20).
میرزا آخان كرمانی در ضمن نامه ای به میرزا ملكم خان، در مورد اهمیت تألیف كتاب تاریخ احوال قاجاریه و بیان سبب ترقی و تنزل احوال دولت و ملت ایران، و نیز نوشتن كتاب دیگری در «معلوم كردن تكالیف ملت» چنین می نویسد:
«... به جهت قلع و قمع ریشه این جانوران تعدی و این لاشخوران منفور و پاك شدن ایران از عفونت و كثافت وجود نالایق ایشان، بعد از این روزنامه قانون، هیچ چیز بهتر از دو كتاب [فوق] نیست.» (21)
یكی از علل بی همتا بودن «قانون» مشاهدات و تجربیات شخصی ملكم خان بود به همراه قریحه نیكو و دانش لازم. «وی نه تنها با نشریات ایران كه هنوز در مرحله ابتدایی قرار داشتند، آشنایی داشت، بلكه ژورنالیسم پربها و توسعه یافته عثمانی را نیز می شناخت: «تصویر افكار»... «ترجمان احوال»... مُخبر و «مجموعه فنون»... البته احتمالاً «حریت» بیش از سایر جراید تركی زبان، در «قانون» تأثیر داشته است.» (22)
یكی از نكات جالب توجه در مورد «‌قانون» این است كه به «گفتمان مذهبی- سیاسی» توجه دارد. این مسئله تا حدودی به دلیل مصاحبت ملكم با سیدجمال الدین اسدآبادی است؛ شاید هم با صنم و جنم خاص خویش به مؤثر بودن مذهب در انگیزش مردم پی برده است. از این رو قانون در نزد وی باید متأثر از قوانین اروپایی باشد و هم متأثر از تعالیم اسلامی. «جمیع انبیاء آنچه فرموده اند، برای تقویت و اجرای قانون بوده است.» (قانون شماره 1، صفحه 2) و در جای دیگر نوشت:... «كل ائمه اطهار، پیران طریقت و حكمای راشدین همه وقت و همه جا در ظاهر و باطن مروج اصول «دولت حقه» بوده اند.» (23)
در هر حال چه صادقانه و چه از روی ریا و یا به دلیل«مصلحت گرایی»، او «گفتمان مذهبی» را وارد دنیای ادب و سیاست نمود؛ به بیان دیگر به گفتمان سیاسی خود صبغه مذهبی داد؛ مسئله ای كه فوق العاده مهم بود و یقیناً از جانب سیدجمال و اقبال لاهوری مصلحان مذهبی آن روز، حمایت و تعقیب می شد. بیشترین كارایی و تأثیر این گفتمان در دهه 1350-57 شمسی نمودار گردید.

نمونه ای از «قانون»

«در كره ی زمین هیچ دولتی نیست كه به قدر دولت ایران بی نظم و پریشان و غرق مذلت باشد. كدام قلمی است كه بتواند هزار یك هرج و مرج اداره ی ما را بیان نماید. اختیار كل مصالح دولت در دست جهال نانجیب... هیچ ایل وحشی نیست كه پول آن به رسوایی پول ایران تنزل كرده باشد...» (24).

حبل المتین

یكی از وزین ترین روزنامه هاست كه شماره اول آن در روز یازدهم جمادی الثانی 1311قمری در كلكته منتشر شد. كسروی با وجود همه صفاتی كه برای این روزنامه برمی شمارد، آنرا سودجو و چاپلوس می داند ولی این روزنامه هم از «قانون» و اصلاح ساختار سیاسی جامعه سخن به میان می آورد و با توجه به اینكه بنا به گفته كسروی «روزنامه به علمای نجف و دیگر جاها بی پول فرستاده می شد»، بین علما و روزنامه الفت و صحبت مستمری برقرار گردید و از آنجا كه از «قرضه ها» به شدت انتقاد می كرد و از گرفتاری های سیاسی مردم سخن می گفت، «دلبستگی زیاد به این روزنامه پیدا كردند.» میزان تأثیر آن را بر گفتمان سیاسی، می توان از روی نوشته ی ثریا (سال ششم چاپ تهران) فهمید كه نمی تواند گفتار حبل المتین را برتابد و در انتقاد از آن روزنامه چنین می نویسد:
«در پادشاهی كه اسخی از تمام سلاطین سلف و اعدل از ملوك دادگستر جهان است، خرافات و ترهات سلطنت مشروعه و غیرمشروعه چرا می بافی و هر آهنگر و عمله و بقال را محق در ترقیات امور دولت می شماری... این سخنان مشابه كلام جن زدگان است.. این بوالفضولیهای مردود از سیدجمال معهود است...» (25)
نمونه مندرجات آن روزنامه:
قصیده وطنیه

ایرانیان كه«حب وطن» را شنیده اند *** بهر چه از محبت او دل بریده اند
در گوش خویش پنبه غفلت نهاده اند *** در خوابگاه جهل چرا آرمیده اند
از باستانشان خبری نیست گوییا *** زان فرهی بدین همه خواری رسیده اند!
تا كی به خواب غفلت ای ملت نجیب *** تا چند اهل فضل به كنجی خزیده اند!
ای ملت غیور نمایید اتحاد *** بالله كه دوستان وطن داغ دیده اند
مشروطه نعمتی است كه در سایه اش دول *** از ذلت و اسارت و نكبت رهیده اند! (26)

ثریا

تا آن زمان كه هنوز در تهران چاپ نمی شد، روزنامه پرارزی بود؛ اما از سال ششم به بعد كه به وسیله سیدفرج الله كاشانی در تهران به چاپ رسید، در ردیف حامیان حكومت قاجاری قرار گرفت كه نمونه ای از نوشته هایش را در نقد حبل المتین پیش تر خواندیم. شماره اول آن در روز شنبه چهاردهم جمادی الاخر (1898=1316) منتشر شد. در نخستین شماره، ناشرش علی محمد كاشانی در لزوم نشر روزنامه و اهمیت آن می نویسد:
«این بنده علی محمد كاشانی هنگام توقف و تحصیل در علیّه اسلامبول گاه گاه كه با دوستان وطن پرست ملت دوست ملاقات كرده، صحبت از دولت خواهی و ملت پرستی به میان می آمد، جمعی كه مدتی در بلدان خارجه مانده و معنی (حب الوطن من الایمان) را دانسته اند... می گفتند، امروز موافق شرع انور اطهر و مصالح جمهور ملك و كشور، بر هر فردی از افراد ملت واجب و فریضه است كه خدمت وطن را از اهم عبادات و الزام طاعات داند كه در دارین اجری عمیم و ثوابی عظیم دارد و از دست هر كس هرچه برآید، كوتاهی نكند (دستت نمی رسد كه بچینی گلی ز شاخ، باری به پای گلبن ایشان گیاه باش).
امروز برای تنبیه و آگاه نمودن ابنای وطن ... هیچ بهتر از نصیحت نیست... و جولانگاه این میدان جراید است.» (27)
ثریا در ادامه همان مقاله می افزاید: «روزنامه آیینه ای است كه می توان حسن و قبح را در آن دید و معیاری است كه با آن میزان «دانش و بینش» مملكتی را می سنجند. می گویند: «آمریكائیان در تمدن و ترقی بر اروپائیان سبقت گرفته اند» زیرا تعداد روزنامه های آن كشور نسبت به جمعیت بیش از اروپاست.» آن روزنامه در ادامه، «علت غایی» ترقی اروپا را افزون بر ازدیاد «روزنامجات و طبع مطبوعات»، انتقاد «‌بی محابای» روزنامه ها از ملت و دولت می داند و سپس چنین نتیجه می گیرد: «در این صورت امروز برای ما ایرانیان كه طالب خدمت وطن هستیم، به شرط قدرت قلم و قوت قدم خدمتی بهتر از نشر روزنامه و همت و اقدام در این امر نیست.» (28)
ثریا در همان شماره نخست نسبت به «خطر اجانب» هشدار می دهد و آنان را «گرگانی» در قالب«میش» معرفی می كند، آنان كه «‌ظاهری چون چهره خوبان آراسته و باطنی چون دل دوزخیان كاسته دارند.» در حقیقت آن روزنامه یكی از جراید بنیانگذار «تئوری توطئه» به شمار می رود كه در سالهای دهه 50 اوج گرفت (29): «دشمنان ما از چهار طرف چون شیر دهن باز كرده و قصد فرو بردن ما را دارند...

گرگ اجل یكایك از این گله می برد *** وین گله را ببین كه چه آرام می چرد!»

راه چاره را در بیداری و عامل بیدارسازی را «افتتاح مدارس و مكاتب» جدید می داند (شماره ی 4، ص11) و گفتمان موجود و حاكم و رایج در میان ملت را به باد انتقاد می گیرد. در شماره 18 سال اول صفحه 11 می نویسد:
«روا نیست كه ما تنبلی و كسالت را نام «توكل» گذاریم و فقر و مسكنت را «قناعت» خوانیم و از جوهر كلام معجز ختام پیغمبر مكرم خودمان كه (الكاسب حبیب الله) محروم و بی نصیب مانیم. آوخ از كلی و جزئی محتاجات و مایلزم ما از خاك اجانب است و ما ملتی بزرگ و قومی قدیم از تدارك احتیاجات خود عاجزیم!» در پاسخ تقدیرگرایانی كه می گویند: «یفعل ما یشاء و یحكم ما یرید» می نویسد:
«ما را عقیدت چنین نیست و می دانیم خالق مهربان میان بندگان خویش تفاوت نگذاشته و توفیر قرار نداده. راه و چاه نموده و ظلمت و نور آفریده و ما را همه بینا و دانا خلق كرده... فلاكت و فروتنی و خواری و ذلت... را تقدیرات الهی دانستن و مشیات ربانی خواندن، غلط محض است. باید كوشید و جام معرفت نوشید. باید در طلب برخاست و با معشوق مدنیت بزم آراست و باید در كوبید تا صدای صاحب خانه شنید...» (30).
ناشران هر سه روزنامه ایرانی قاهره، یعنی ثریا و حكمت و پرورش، «درد وطن» داشتند و برای نجاتش می اندیشیدند و می كوشیدند و به درستی دریافته بودند كه ملت نیاز به یك قیام جمعی دارد تا ریشه ی همه نحوستها و تیره بختی ها را كه همان بی كفایتی و جباری حكومت قاجاری است، بخشكاند. آن روزنامه ها به خوبی تشخیص داده بودند كه درد ما، درد سیاسی است و راه اصلاح از وادی سیاست می گذرد. روزنامه ی پرورش با تكیه بر منابع اسلامی و رجوع به قرآن می نویسد:
«چند حاجی برای مشورت در كار، مجلسی تشكیل داده اند. حاجی رضای بزاز مجلس را افتتاح كرده در فواید مشورت صحبت نموده می گوید: ‌قال الله تبارك و تعالی«امرهم شوری بینهم» كما قال عزوجل«و شاورهم فی الامر...» نص صریح كتاب و شریعت حضرت ختمی مآب است كه در هر طریق رفیق مشورت باید بود و در امور جمهور شوری كرد... خداوند در قرآن طریقه استبداد و خودخیالی را منسوخ كرده و مكرر به كنایه از آن حكایت می كند. مثلاً بلقیس ملكه سبا به اشراف قومش خطاب كرده می گوید: «یا ایها الملأ افتونی فی امری ما كنت قاطعة امراً حتی تشهدون» یعنی در امر من فتوی بدهید زیرا بدون صوابدید شما امری قطعی نكنم... (31)
چند روزنامه هم در شهرستانهای بزرگ پخش می گردید كه از آن جمله است، آذربایجان، تبریز و اتحاد (در تبریز). نامه فارس (در شیراز) نامه فرهنگ (در اصفهان) و روزنامه ادب خراسان كه ادیب الممالك فراهانی گاهی بعضی از اشعار خود را در آن روزنامه چاپ می كرد. (32) در مجموع روزنامه های داخلی در مقایسه با روزنامه های خارج از حیث كمی و كیفی تا اوایل انقلاب مشروطه و آمدن روزنامه هایی مثل «نسیم شمال»، از نفوذ چندانی برخوردار نبودند، لیكن در آنها نیز می شد طلوع سپیده دمان را مشاهده كرد، به ویژه در نیم دهه آخر دولت مظفری! در این زمان دیگر، ترس ناشی از استبداد خاقانی و صاحبقرانی كه سالها سایه شومش را بر ایران گسترده بود، از میان رفت. روزنامه ها نیز دیگر ریشه ای گرفته بودند و چند سالی را پشت سر نهاده بودند، از این روی در سالهای آخر منتهی به عدل مظفر! بر كم و كیف روزنامه ها افزوده شد. ادیب الممالك كه خود یك چند در كاروان مداحان بود، حال تبدیل به روزنامه نگاری مجرب و شاعری پخته و اندیشه گری سخته شده بود. او برای روزنامه هایی مثل «حیات» آذربایجان و ادب خراسان نیز شعرهای وطنی نغزی می فرستاد. شاید گزیده ترین آنها مسمطی باشد كه به مناسبت ولادت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سروده است و در شماره 26 و 29 و 30 ادب خراسان در سال 1220 قمری = (1902) به چاپ رسیده است:

برخیز شتربانا بربند كجاوه *** كز چرخ همی گشت عیان رایت كاوه

تا می رسد به وطن و گذشته باشكوه و اكنون پریشانش:

در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود *** در مصر و عدن غلغله از شوكت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود *** غرناطه و اشپیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در كنف رایت ما بود *** فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلك و ثابت و سیار
خاك عرب از مشرق اقصی گذراندیم *** وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم *** وز بحر جنوبی به فلك گرد فشاندیم
هند از كف هندو ختن از ترك ستاندیم *** ماییم كه از خاك بر افلاك رساندیم
نام هنر و رسم كرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم *** دردا و فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم *** چون زلف عروسان همه در چین و شكنجیم
جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار
افسوس كه این مزرعه را آب گرفته *** دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته *** وز سوزش تب پیكر ما تاب گرفته
رخسار هنر گونه ی مهتاب گرفته *** چشمان خرد، پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن *** خادم پی خوردن شد و بانو پی خفتن
جاسوس پس پرده پی راز نهفتن *** قاضی همه جا در طلب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن *** نه وقت شنفتن ماند و نه موقع گفتن
و آمد سر همسایه برون از پس دیوار (33)

شاید اگر بگوییم همین یك شعر به تنهایی بیانگر تمامی روح دوران مظفری است، سخن گزافی نباشد! فرهنگ و اقتصاد و تاریخ و سیاست با كمترین كلام به بهترین شكل توصیف شده اند. كدام متن سیاسی، تاریخی، اقتصادی، مذهبی، قضایی و اجتماعی می تواند با این شعر دم برابری كند و این گونه در نهایت ایجاز و در عین اختصار و در عین حال چنین عمیق و گسترده و بی پروا و دلنشین پرده از این همه واقعیت بردارد؟!
اما در مورد علل گسترش دامنه نفوذ و افزایش تعداد روزنامه ها در آغاز قرن بیستم ذكر چند نكته ضروری است؛ اول آنكه روزنامه ها یكی از مهم ترین تجلی مدرنیته، از سویی معلول آن و از سوی دیگر خود به گسترش و رواج آن در ایران مدد رسانیده اند. یعنی هم علت بوده اند و هم معلول!
دوم آنكه در زایش و بالش روزنامه ها نمی توان فضای كم و بیش به دور از خشونت- اگر نگوییم دمكرات منش- دوران مظفرالدین شاه را از نظر دور داشت.
و نكته سوم اینكه گفته ادوارد براون را نباید نادیده گرفت كه: «ناصرالدین شاه نیم قرن پادشاهی كرد و دوام حكومتش- با همه خردهایی كه بر آن می توان گرفت- مایه ی وضع ثابتی شد و این ثبات كم و بیش در گسترش فرهنگ و ادب سودمند افتاد. انحطاطی كه از روزگار صفویان در این رشته آغاز شده بود، دیگر ادامه نیافت و پیشرفتهایی نیز نصیب فرهنگ ملی شد.» (34)
و سرانجام نكته چهارم اینكه افزایش روزنامه ها با مسئله، «گستره همگانی» هابرماس همخوانی دارد. گستره همگانی یكی از مباحث مهم در اندیشه و در مجموعه ی نظریات هابرماس به شمار می رود كه هم، با «جهان زیست» (35) و گفتمان و مبحث «مكالمه بی پایان» او ارتباط دارد و هم با مباحث مربوط به مدرنیسم و پسامدرنیسم و هم مربوط به رسالت و محتوای علم سیاست یا كنش متقابل و نیز با «حوزه ی عمومی و عمل سیاسی» هانا آرنت. (36)
گستره یا فضای اجتماعی، فضایی است كه میان دولت و جامعه مدنی قرار می گیرد. گستره همگانی فضای اظهارنظر (و به گونه ای آرمانی اظهارنظر آزادانه) مكالمه، بحث و چاره جویی در مسائل همگانی است. پس گستره همگانی استوار است به آزادی عقیده، بیان و بحث و نیز پذیرش منطق مكالمه... در گستره همگانی نشریه ها و روزنامه ها مهم ترین نقش را به عهده دارند. (37)
می توان گفت، در گستره همگانی نهادهایی كه امكان گفتمان متقابل و آزادانه و صریح و نقادانه را فراهم می كنند، نقشی محوری و مهم در ساختن دموكراسی دارند. پس روزنامه ها و رسانه های جمعی آزاد و مستقل و غیردولتی تعیین كننده سرنوشت جامعه اند. (38) در سالهای منجر به انقلاب مشروطه، روزنامه های فارسی زبان و روزنامه های غیردولتی داخل و خارج چنین رسالتی را به خوبی به انجام رسانیدند و گفتمان سیاسی جامعه آن روز ایران را شكل دادند و البته بودند روزنامه نگارانی كه در این راه عاشقانه و صادقانه و بی باك و بی بیم جان باختند. (39)

پی‌نوشت‌ها:

1.آنتونی گیدنز، همان كتاب، ص 92.
2.محمدعلی اسلامی ندوشن، جام جهان بین، تهران، كتابخانه ایرانمهر، 1346، ص213.
3.رنه گروسه و ژرژ دنیكر، «ایران و نقش تاریخی آن»، ترجمه غلامعلی سیّار، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 113-114، بهمن و اسفند 75، ص74.
4.محمد اسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص 24.
5.محمداسماعیل رضوانی، «تاریخ ورود جراید خارجی به ایران»، تاریخ معاصر ایران، كتاب اول، تهران، بنیاد مستضعفان، 1368، ص 76.
6.حامد الگار، میرزا ملكم خان، ترجمه جهانگیر عظیما، تهران، شركت سهامی انتشار، چاپ اول، 1369، ص 193.
7.همان كتاب، ص 194.
8.فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حكومت قانون (عصر سپهسالار) تهران، خوارزمی، چاپ دوم، 1364، ص 141.
9.فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حكومت قانون (عصر سپهسالار) تهران، خوارزمی، چاپ دوم، 1364، ص 141.
10.فریدون آدمیت، همان كتاب، ص 393.
11.فریدون آدمیت، همان كتاب، ص 393.
12.همان كتاب، ص 159.
13.محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص 27.
14.محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران، بعثت، چاپ دوم، 1375.
15.شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران، مركز، چاپ اول، 1370، ص 25.
16.احمد كسروی، تاریخ مشروطه ی ایران، تهران، امیركبیر، چاپ شانزدهم، 1363، جلد اول، ص 41.
17.روزنامه اختر، میكروفیلم، شماره 4489، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
18.حامد الگار، میرزا ملكم خان، ص 195.
19.قانون، میكروفیلم، ‌شماره 4849 و 4489، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
20.قانون، میكروفیلم، ‌شماره 4849 و 4489، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
21.رحیم رضازاده ی ملك، نقد و تحقیق، تهران، انتشارات سحر، دفتر چهارم، چاپ اول، 1357، ص13.
22.حامد الگار، همان كتاب، ص 195.
23.همان كتاب، ص 216.
24.محمداسماعیل رضوانی، «انقلاب مشروطیت ایران»، به نقل از قانون، شماره ی2، ص4.
25.احمد كسروی، همان كتاب، جلد 1، ص 42.
26.روزنامه حبل المتین، میكروفیلم حلقه شماره 4850، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
27.روزنامه ثریا، میكروفیلم حلقه شماره 4476، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
28.همان مأخذ.
29.Edvard Abrahamian,Khomeinism,the Californian press (Berkeley Los Angeles 1995) ,p.111-120
30.ثریا، شماره18، سال اول، ص 11، میكروفیلم، شماره 4476.
31.پرورش، شماره20، ص10، به نقل از رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص 32.
32.محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران.
33.ادیب الممالك فراهانی، دیوان كامل اشعار، به اهتمام وحید دستگردی، تهران، فروغی، 1355، ص 515.
34.محمد استعلامی، بررسی ادبیات امروز ایران، تهران، امیركبیر، چاپ چهارم، 1356، ص 37.
35.حسین بشیریه، «هابرماس: نگرش انتقادی و نظریه تكاملی»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 73-74، مهر و آبان 72، ص8.
36.منصور انصاری «حوزه عمومی در اندیشه های سیاسی هانا آرنت»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 117-118، خرداد و تیر 76، ص 126.
37.بابك احمدی، گستره همگانی در نگرش انتقادی هابرماس، گفتگو، شماره1، ص 100-109.
38.محمدعلی محمدی، «گفتمان یا سلطه معرفت»، روزنامه توس، چهارشنبه 1377/6/4، ص6.
39.علی اكبر قاضی زاده، جان باختگان روزنامه نگار، تهران، جامعه ایرانیان، 1379، چاپ اول.

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم