بدا و فرق آن با نسخ
با وجود آن که بدا از مسائل علم کلام است، به دو دلیل در این جا به صورت فشرده به بحث و بررسیِ آن میپردازیم:
1. ارتباط تنگاتنگ و مشترکاتی که با نسخ دارد.
2. بیشتر علمای اهل سنت، اعم از متقدمان، متأخران و معاصران، در بحث نسخ، به مناسبت، موضوع «بدا» را طرح کردهاند و نارواترین تهمتها را بر امامیه وارد کرده اند.
بدا در زبان عرب بر دو معنای نزدیک به هم اطلاق میشود:
1. ظاهرشدن بعد از پنهان بودن (ظهور بعدالخفاء) و از این قبیل است آیهی شریفهی «وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا» (1)؛ بدیهای اعمالشان برای آنان آشکار شد.
2. پیدا شدن رأی جدید و از این قبیل است آیهی شریفهی «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ» (2)؛ پس از آن که نشانههای [پاکیِ یوسف] را دیدند تصمیم گرفتند او را تا مدتی زندانی کنند.
به گفتهی ابن فارس بدا یک معنای حقیقی دارد و آن ظاهر شدنِ شیء (بدا الشیء) است و «بدا لی فی هذاالامر» یعنی رأی و نظرم عوض شد. (3)
شکی نیست که بدا به این دو معنی دربارهی خداوند محال است، چون لازمهی آن سبق جهل و حدوث علم است که هر دو دربارهی خداوند محال است. امامیه بر این واقعیت اتفاق دارند که خداوند بر همهی چیزها و رویدادها در گذشته و حال و آینده آگاه است و هیچ چیز، نه کم و زیاد، بر او پوشیده نیست تا با آگاهی از آن، جهل او برطرف شود و برای او نظر جدیدی پیدا شود؛ علاوه بر دلایل عقلی، آیات و روایات فراوانی بر آن دلالت دارد که برخی از آنها را یادآور میشویم:
1. «إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء» (4)؛
هیچ چیز در آسمان و زمین بر خدا مخفی نمی ماند.
2. وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ» (5)؛
کلیدهای غیب تنها در نزد اوست و جز او کسی آنها را نمی داند. او آنچه در خشکی و دریاست میداند. هیچ برگی [از درختی] نمی افتد مگر آن که از آن آگاه است و نه هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز این که در کتابی آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است.
3. اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِیضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ * عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِیرُ الْمُتَعَالِ» (6)؛
خدا از جنینهایی که هر [انسان و حیوان] ماده ای حمل میکند آگاه است و نیز آنچه رحمها کم میکند [و پیش از موعد مقرر میزاید] و هم آنچه افزون میکند [و بعد از موقع میزایند] و هر چیز نزد او مقدار معیّنی دارد. او از غیب و شهود آگاه و بزرگ و متعالی است.
4. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید:
کلّ سرّ عندک علانیة، و کلّ غیب عندک شهادة؛ (7)
هر پنهانی نزد تو آشکار و هر غیبی نزد تو حاضر است.5. محمدبن مسلم میگوید: از امام باقر (ع ) شنیدم میفرمود:
کان الله عزّوجلّ و لا شیء غیره و لم یزل عالماً بما یکون فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه؛ (8)
خدای عزوجل بود و چیزی با او نبود و همیشه به آنچه پدید میآید عالم است.
پس، علم او به اشیا قبل از بودنش مانند علم اوست به آنها بعد از بودنشان.
6. امام کاظم (علیه السلام) در جواب سؤال شخصی در این باره مینویسد:
لم یزل الله عالماً بالأشیاء قبل أن یخلق الأشیاء کعلمه بالأشیاء بعد ما خلق الأشیاء؛ (9)
خداوند همواره پیش از خلقت اشیا عالِم به آنهاست؛ مانند علم او به آنها بعد از آفرینش آنها.
اما با وجود باور شیعه بر محال بودنِ معنای حقیقیِ «بدا» (ظهور و پیدایش رأی جدید) در حق خدا و با وجود باور به علم بی نهایت الهی به ما کان و ما یکون عقیده به «بدا» از عقاید مهم امامیه به شمار میآید، به گونه ای که در روایتی از امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) آمده است:
ما عبدالله بشیء مثل البداء؛ (10)
خدا به چیزی مانند بدا بندگی نشده است.
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «ما عظّم الله بمثل البداء (11)؛ خدا به چیزی مثل بدا بزرگ داشته نشده است.» آن حضرت در روایت دیگری میفرماید:
ما بعث الله نبیّاً حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الإقرار له بالعبودیّة و خلع الأنداد و أن الله یقدّم ما یشاء و یؤخّر ما یشاء؛ (12)
خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن که در مورد سه چیز از او پیمان گرفت: 1. اقرار به بندگیِ خدا؛ 2. شریک برای او قرار ندادن؛ 3. اقرار به این که خدا هرچه بخواهد مقدم میدارد و هرچه بخواهد به تأخیر میاندازد.
در روایت دیگری آن حضرت با استناد به آیهی شریفهی:
«یَمْحُوا اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ»؛ (13)
خداوند هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد ثابت میکند.
می فرماید:
هل یمحی إلّا ما کان ثابتاً و هل یثبت إلّا ما لم یکن؛ (14)
آیا محو میکند مگر آنچه ثابت بوده است و آیا ثابت میکند مگر آنچه نبوده است؟
حقیقت بدا
با توجه به مطالبی که بیان شد و دقت در روایات، این مطلب به خوبی روشن میشود که بدا در روایات اهل بیت (علیهم السلام) و کلام بزرگان امامیه به معنای حقیقیِ آن نیست و اطلاق آن بر خدای تعالی مجاز است؛ مانند اطلاق بسیاری از واژههای دیگر به خداوند نظیر استهزاء، مکر، کید، نسیان، رضا، غضب، حب و بغض. دو دلیل ذیل این واقعیت را به خوبی روشن میکند:1. روایاتی که صراحتاً معنای حقیقیِ بدا را از خدا نفی میکند و با توجه به نظارتی که به روایات بدا دارد، آنها را تفسیر میکند. که برای نمونه چند مورد از این روایات را گزارش میکنیم:
الف) امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «إن الله لم یبد له من جهل (15)؛ بدا در مورد خدا ناشی از ندانستن نیست.»
ب) در روایات دیگری آن حضرت در جواب منصوربن حازم که میپرسد: «هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم الله؛ آیا ممکن است امروز چیزی باشد که دیروز در علم خدا نبوده است؟» میفرماید: «لا، من قال هذا فأخزاه الله (16)؛ نه کسی که چنین گوید خدا رسوایش کند.»
ج) هم چنین، آن حضرت در روایت دیگری میفرماید: «من زعم انّ الله تعالی بدا له فی شیء الیوم، لم یعلمه أمس فأبرأوا منه (17)؛ از کسی که گمان میکند خدا امروز در چیزی برایش بدا حاصل شده است که دیروز آن را نمی دانسته است برائت جویید.»
د) آن حضرت در ردّ معنای فاسد بدا میفرماید: «من زعم أنّ الله تعالی بدا له فی شیء بداء ندامة فهو عندنا کافر بالله العظیم (18)؛ کسی که بپندارد برای خدا از روی پشیمانی بدا حاصل شده است در نزد ما به خدای بزرگ کافر شده است.»
2. دومین دلیلی که این مطلب را تأیید میکند سخنان بزرگان امامیه از آغاز تا امروز است.
شیخ صدوق قدس سره میگوید:
بدا دربارهی خداوند آن گونه که عده ای از افراد نادان تصور کرده اند، از روی پشیمانی نیست. خدا برتر از آن است که چنین تصوری دربارهی او بشود. آن بدایی که اقرار به آن لازم است، عبارت از این است که، خدا به آفرینش چیزی قبل از چیز دیگر بپردازد، سپس آن را از بین ببرد و چیزی غیر از آن بیافریند. یا این که به چیزی فرمان دهد سپس از مثل آن نهی کند یا از چیزی نهی کند سپس به مثل آن امر کند... پس، هرکس اقرار کند که برای خداست هرچه بخواهد انجام دهد و هرچه نخواهد انجام ندهد و هر طوری که بخواهد تأخیر بیاندازد پس، به تحقیق به بدا اقرار کرده است. (19)
شیخ مفید نیز در تفسیر «بدا لِلّه» میفرماید:مراد از آن پیدایش رأی جدید و آشکار شدنِ چیزی که بر او مخفی بوده است نیست، بلکه ظاهر شدنِ چیزی از ناحیهی خداوند برای مردم است. خداوند در جایی به «بدا» وصف میشود که واقعه ای برخلاف انتظار و محاسبات رایج صورت پذیرفته باشد. (20)
شیخ طوسی قدس سره نیز تصریح میکند:
اطلاق بدا بر خداوند مجاز است و همان گونه که در نسخ با دلیل ناسخ چیزی برای مکلفان آشکار میشود که ظاهر نبوده است، در بدا نیز چیزی که بر آنها ظاهر نبوده است، روشن میشود. (21)
حاصل سخن این که، بدا نزد علمای امامیه عبارت است از اظهار چیزی که علم ازلیِ خدا به آن تعلق گرفته است، ولی برای خلق ظاهر نبوده و خداوند خواسته است آن را آشکار کند. این مطلب کفر و شرک نیست که به سبب آن امامیه را لعن و نفرین کرده اند.
تعبیر «بدا الله» در صحیح بخاری که از منابع معتبر روایی اهل سنت است نیز آمده است (22) که ابن اثیر آن را به معنای «قضی بذلک» تفسیر کرده است. (23) وبن باز در پاورقیِ این کتاب آن را به «سبق فی علم الله فأراد إظهاره» (24)؛ یعنی همان تفسیری که امامیه از بدا دارد تفسیر کرده است.
وقتی بین آنچه شیعهی امامیه در باب بدا به آن معتقد است و آنچه بعضی از نویسندگان اهل سنت به ایشان نسبت دادهاند مقایسه کنیم متوجه فاصلهبین آنها که از زمین تا آسمان است میشویم.
فخر رازی گفته است: «رافضه معتقدند بدا دربارهی خداوند روا باشد و آن عبارت است از این که خداوند معتقد به چیزی باشد، سپس، خلاف آن برایش آشکار شود و در این باره به کلام خداوند «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ» (25)، استشهاد کرده اند.» (26) بعد از فخر رازی، گروهی دیگر از نویسندگان اهل سنت نیز مانند ابی حیان، (27) قنوجی، (28) مصطفی زید، (29) و جز اینها چه بسا بدون آن که از درستی و نادرستیِ چنین ادعایی باخبر باشند آن را تکرار کرده اند. چنین ادعایی افترا بر امامیه است و هیچ کس از آنان به آنچه فخر رازی به آنها نسبت داده باور ندارد و سخنان بزرگان امامیه نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی و صدها دانشمند دیگر بهترین شاهد بر این حقیقت است.
اقسام قضای الهی
برای روشن شدن مطلب، به برخی مباحث قضای الهی اشاره ای گذرا میکنیم. علما به دو نوع قضا برای خداوند معتقدند:الف) قضای حتمی که هیچ گونه تغییری در آن راه ندارد و از آن به «ام الکتاب» یاد میشود.
ب) قضای مشروط که بدا در این مرحله راه دارد و از آن به محو و اثبات تعبیر میشود. مرحوم مفید قدس سره در این باره میفرماید: «فالبداء من الله یختص ما کان مشترطاً فی التقدیر» (30) در این مرحله است که سرنوشت انسان با توبه، دعا، صدقه، صلهی رحم، قطع رحم، ظلم، احسان به والدین، عاق والدین و خلاصه صلاح و فساد امکان تغییر دارد؛ به بیان دیگر، «بدا» عبارت است از تغییر سرنوشت با کارهای خوب و بد.
بدا در کتاب و سنت
بدا بدین معنی نه تنها آن گونه که برخی تصور کردهاند باوری برخلاف کتاب و سنت نیست، بلکه در موارد زیادی کتاب و سنت آن را تأیید میکند و حکایت از تحقق یا امکان تحقق آن در خارج دارد که چند نمونه از آن را بیان میکنیم:1. «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ» (31)؛
با موسی سی شب وعده نهادیم و آن را با ده شب دیگر کامل کردیم.
از ابن عباس در تفسیر این آیه روایت شده است که موسی به قومش گفت: خدا به من سی روز وعده داده است تا با او مناجات کنم. زمانی که موسی از قومش جدا شد، خداوند ده روز بر آن افزود. (32) شکی نیست که از ابتدا در علم پروردگار میقات موسی چهل روز بود، ولی برای امتحان بنی اسرائیل آن را بعداً بر موسی و قومش آشکار کرد.
2. «فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ» (33)؛
چرا هیچ آبادی و شهری نبود که مردمش [به موقع] ایمان بیاورند و ایمانشان سودشان دهد؟ مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری و رسوایی را از زندگیِ این جهانِ آنان برداشتیم و آنان را تا هنگامی (زمان مرگشان) برخوردار کردیم.
به گفتهی مفسران، قوم یونس بعد از آن که آثار عذاب الهی را دیدند به دعا و مناجات با خدا پرداختند و توبه کردند و خداوند عذاب را از آنها برداشت. (34)
بدایی که شیعه بدان باور دارد چیزی جز این نیست که سرنوشت قومی (مانند قوم یونس ) با دعا و امثال آن دگرگون شود و آن گونه که فخر رازی تصور کرده است این امر به تغییر و تبدل در علم خدا که از لوازم ذات اوست منجر نمی شود، (35) چون از ازل خداوند به این تغییر و تبدیل آگاه است. این است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «ما بدا لله فی شیء إلّا کان فی علمه قبل أن یبدو له (36)؛ برای خدا به چیزی بدا حاصل نشد مگر آن که پیش از آن که بدا حاصل شود آن چیز در علم خدا بوده است.»
3. «وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ» (37)؛
به هیچ کس زندگانیِ دراز داده نشود و از عمر هیچ کس کاسته نشود مگر آن که در کتابی ثبت است. همانا این کار برای خدا آسان است.
جمعی از مفسران این آیه را به زیاد و کم شدن عمر به سبب اعمال خوب و بد تفسیر کرده اند.
زمخشری، طبرسی، قرطبی و جمعی دیگر این احتمال را در تفسیر این آیه آوردهاند و حتی در تأیید آن روایاتی نقل کرده اند. (38) هرچند برخی دیگر چون نتوانستهاند میان اجل حتمی و اجل مشروط فرق بگذارند این دیدگاه را نپسندیده اند. (39)
سیوطی به نقل از ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت میکند: در بنی اسرائیل دو برادر بودند که بر دو شهر زمام داری میکردند. یکی از آنها در مورد رعیّتش عادل و برای اقوامش نیکوکار بود. دیگری برخلاف او در مورد مردمش ستم گر و حقوق اقوامش را ادا نمی کرد. به پیامبری که در آن عصر بود وحی شد که از عمر پادشاه عادل سه سال و از عمر ظالم سی سال باقی مانده است. آن پیامبر این مطلب را با مردم در میان گذاشت. طرف داران پادشاه ستم گر خوش حال و طرف داران پادشاه عادل ناراحت شدند و به صحرا رفتند و با تضرع و زاری دست به دعا برداشتند که بر اثر دعای آنان، عمر عادل سی سال و عمر حاکم ستم گر سه سال شد؛ سپس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیهی شریفه را تلاوت کردند:
«وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ» (40)؛
هیچ کس زندگانیِ دراز داده نشود و از عمر هیچ کس کاسته نشود مگر آن که در کتابی ثبت است. همانا این کار بر خدا آسان است. (41)
4. «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (42)؛
خدا هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات میکند و امّ الکتاب نزد اوست.
طبرسی در تفسیر آیه میگوید: «عده ای گفته اند: (آیه عام است) مراد از آیه این است که خداوند هرچه را بخواهد محو میکند و هرچه را بخواهد اثبات میکند و این تفسیر را به روایاتی مستند میکنند که جمعی از صحابه و تابعین از جمله عمر و ابن مسعود در دعای خود میگفتند:
اللّهم إن کنتَ کتبتنی من أهل السعادة فاثبتُنی فیها و إن کنت کتبت علیّ الذنب والشقوة فامحنی و اثبتنی من أهل السعادة فإنّک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک أمّ الکتاب (43)؛
پروردگارا، اگر مرا از اهل سعادت قرار داده ای، پس ثابت بدار در آنان و اگر بر من گناه و بدبختی نوشته ای. آن را محو کن و مرا در میان اهل سعادت قرار بده. به درستی تو هرچه بخواهی محو میکنی و هرچه بخواهی اثبات میکنی و امّ الکتاب نزد توست.»سیوطی در تفسیر این آیه این روایت را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میآورد:
یمحو من الرزق و یزید فیه یمحو من الأجل و یزید فیه (44)؛
محو میکند از روزی و زیاد میکند در آن و اجل را کم و زیاد میکند. "
همو روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش میکند که آن حضرت در جواب امیرالمؤمنین (علیه السلام) که از تفسیر آیه سؤال کرد فرمود:
لأقرنّ عینک بتفسیرها و لأقرنّ عین أمّتی بعدی بتفسیرها الصدقة علی وجهها و برّالوالدین و اصطناع المعروف یحوّل الشّقاء سعادة و یزید فی العمر و یقی مصارع السوء (45)؛
روشن میکنم چشم تو و امتم را با تفسیر این آیه. صدقه برای خدا، نیکی به پدر و مادر و انجام خوبیها شقاوت را به سعادت تبدیل میکند و عمر را طولانی و از مرگهای بد جلوگیری میکند.
در روایت دیگری از ابن عباس آمده است:
لاینفع الحذر من القدر و لکن الله یمحو بالدعاء ما یشاء من القدر (46)؛
پرهیز از قَدَر نفعی نمی دهد، ولی خداوند با دعا هرچه را بخواهد از قَدَر محو میکند.قرطبی بعد از نقل نظر کسانی که معتقدند همه چیز تغییر میکند مگر سعادت و شقاوت و خَلق و خُلق و رزق که آیه شامل اینها نمی شود میگوید: «این چیزی نیست که بتوان با اجتهاد به آن رسید. اگر روایت صحیحی در استثنا کردن اینها باشد، به آن معتقد میشویم؛ در غیر این صورت، آیه عام است و شامل همه چیز میشود و اظهر هم همین است.» بعد با نقل روایاتی نظر خویش را تقویت میکند؛ سپس، چنین اظهارنظر میکند: «باورمان این است که تبدیل و تغییر برای قضای الهی نیست و این محو و اثبات [که از آیه برداشت میشود] از چیزهایی است که قبلاً قضای الهی به آن تعلق گرفته است و پیشتر بیان کردیم که قضای الهی بر دو گونه است:
الف) قضای حتمی که حتماً واقع میشود؛
ب) قضای مشروط به اسباب که محو و اثبات از آن است.» (47)
میبدی نیز این احتمال را در تفسیر آیه نقل و روایاتی در تأیید آن آورده است بدون آن که آن را انکار کند. (48)
ابن کثیر در تفسیر آیه مینویسد: «خداوند در مورد سرنوشتها هرچه بخواهد از بین میبرد و هرچه بخواهد اثبات میکند (إنّ الأقدار ینسخ الله ما یشاء و یثبت ما یشاء منها ) سپس چند روایت در تأیید این دیدگاه آورده است.» (49)
هم چنین، آلوسی در تفسیرش بعد از نقل نظریات مختلف در تفسیر آیه میگوید: «شیخ الاسلام به عمومیت آیه قائل شده است. بعد چنین اظهارنظر میکند: اگر محو و اثبات مربوط به اموری باشد که در نزد ملائکه است، فرقی بین سعادت و شقاوت و رزق و اجل و جز اینها نیست در این که همهی آنها قابل محو و اثبات است و اگر مربوط به چیزهایی باشد که علم خدا به آن تعلّق گرفته است، پس هیچ فرقی بین این امور نیست در این که قابل تغییر و تبدیل نیست.» (50)
علاوه بر این، آیات 10 تا 12 نوح، 96 اعراف، 2 طلاق بر تغییر سرنوشت انسان به سبب ایمان و تقوی و آیات 76، 83، 84 و 88 انبیاء، و 143 تا 146 صافّات، 33 انفال بر تغییر سرنوشت با دعا و استغفار و آیهی 7 ابراهیم بر تأثیر شکرگزاری در فراوانی نعمت و آیات 112 نحل، 53 انفال و 15 تا 17 سبأ بر تغییر سرنوشت به سبب کفر دلالت دارد.
5. بخاری و مسلم از ابوهریره نقل کردهاند که گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم «من سرّه أن یُبسط له فی رزقه و أن یُنسأ له فی أثره فلیصل رحمه (51)؛ کسی که او را فراوانی روزی و طولانی شدن عمر خوش حال میکند پس صلهی رحم کند.»
در جوامع حدیثیِ دیگر نیز مکرراً احادیثی به این مضمون آمده است. چنانچه احمد حنبل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است: «من سرّه أن یعظّم الله رزقه و أن یُمدّ فی أجله فلیصل رحمه.» (52)
بسیاری از کسانی که اجل حتمی و اجل مشروط و قضای حتمی و مشروط برای آنان حل نشده است درصدد توجیه این گونه روایات که نمونههای آن فراوان است برآمده اند. نووی شارح صحیح مسلم در شرح روایت بالا مینویسد:
«در این روایت اشکال مشهوری وجود دارد. با آن که خداوند اجلها و رزقها را معیّن کرده است و کم و زیاد نمی شود، مراد از این روایت چیست؟ بعد سه جواب به آن میدهد: از جمله آن که این تغییر و تحول مربوط به عالم فرشتگان و لوح محفوظ و مانند آن است؛ مثلاً برای فرشتگان آشکار میشود که عمر فلانی شصت سال است، ولی اگر صلهی رحم کند، چهل سال به آن افزوده میشود. حال آن که خداوند داناست به آنچه رخ خواهد داد. همین است مراد از این کلام خداوند «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ» (53)؛ چون در مورد علم خداوند و آنچه مقدر کرده است زیاده و نقصان محال است. تنها زیاده و نقصان دربارهی آنچه برای مخلوق آشکار شده است تصور میشود؛ سپس مراد از حدیث را همین میداند.» (54)
میبدی در تفسیر آیهی شریفهی «هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ» (55)؛ میگوید: «عطاء در تفسیر آیه گفته است: برای هر انسانی اجل مسمّی است از ولادت تا مرگش و از مرگ تا زنده شدن او در قیامت، پس اگر انسانی پرهیزکار، شایسته، نیکی کننده و وصل کنندهی رحم باشد، خداوند در اجل زندگانیش زیاد میکند و از اجل مرگش تا قیامت کم میکند و اگر چنین نباشد، خداوند از اجل زندگیش کم و در اجل قیامتش زیاد میکند. و همین مراد سخن خداوند است «وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی كِتَابٍ» (56)؛ یعنی لوح محفوظ. سپس سخنش را با این کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «صلة الرحم تزید فی العمر» تأیید میکند.» (57) شبیه همین مطلب را آلوسی در روح المعانی بیان کرده است. (58)
نزاع لفظی
با توجه به مطالبی که گذشت، این حقیقت به خوبی آشکار میشود که نزاع بین شیعه و اهل سنت در بحث بدا لفظی است و کسی از بزرگان امامیه به بدا به معنای حقیقیِ آن (ظهور بعدالخفاء، نشأة رأی جدید) اعتقاد ندارد؛ همان گونه که مرحوم مفید در اوائل المقالات (59) و سایر بزرگان امامیه به این نکته توجه دادهاند که بدا نزد امامیه همان محو و اثبات است که اهل سنّت به آن باور دارند.آثار مثبت بدا
برای بدا آثاری بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:1. در اثر اعتقاد به بدا بیم و امید در دل مؤمن تجلی میکند و درمی یابد که کارهای خوب و بد در سرنوشت او دخیل است و میتواند با کارهای نیک خود، نظیر صدقه، نیکی، دعا، استغفار و مانند آن، نیک بختی و در مقابل، با ظلم و ستم، قطع رحم، بریدن از خدا و سایر کارهای بد، نگون بختی را برای خود رقم بزند.
2. اعتقاد به بدا باعث میشود که انسان تمام توجهش را به خدا معطوف دارد، زیرا باور دارد که همه چیز در جهان به مشیت الهی بستگی دارد.
3. اعتقاد به بدا انسان را به این واقعیت میرساند که دست خدا در هیچ کاری بسته نیست و در هر شرایطی انسان میتواند بر اساس مصلحت، قضا و قدر را دگرگون سازد. برخلاف یهود که معتقد بود سرنوشت هر چیزی در ازل رقم خورده است و دست خدا در تغییر آن بسته است.
4. اعتقاد به بدا فرق بین علم مخلوق و خالق را روشن میکند. علم خدا با توجه به احاطهی او بر همه چیز هیچ گونه خفایی در آن راه ندارد، ولی مخلوقات «حتی پیامبران و فرشتگان مقرّب» بسیاری از علوم بر ایشان پوشیده است.
فرق بین نسخ و بدا
در فرق نسخ و بدا با دیدگاههای مختلفی بیان شده است که در این جا به نقد و بررسی سه دیدگاه میپردازیم:1. آمدی در فرق بین آنها مینویسد: «بدا مستلزم «علم بعدالجهل» و «ظهور بعدالخفاء» است و این بر خداوند محال است، ولی نسخ این چنین نیست، زیرا بعید نیست که خداوند در ازل بداند که امر به فعل معیّن در زمانی خاص دارای مصلحت، ولی در زمان بعد نهی از آن دارای مصلحت است.» (60)
بیشتر علمای اهل سنت نظیر نحاس، مکی بن ابی طالب، ابن حزم و دیگران این مطلب را در فرق بین بدا و نسخ بیان کردهاند و ناجوان مردانه شیعه را از معتقدان به بدا، به این معنا، معرفی کردهاند و هدف انواع تهمتها قرار داده اند.
هرچند این مطلب در فرق بین بدا به معنای لغوی و نسخ اصطلاحی رواست، لکن همان گونه که قبلاً بیان شد، بدا در عرف امامیه اصطلاح خاصی است و از معنای لغویِ آن جدا شده است و به مجاز این واژه دربارهی خدا به کار برده شده است. همان گونه که نسخ نیز به معنای حقیقیِ آن دربارهی باری تعالی صادق نیست و همان گونه که آمدی و دیگران آورده اند، به صورت مجاز در مورد خداوند استعمال شده است؛ بنابراین، بیان آمدی نمی تواند فارق این دو اصطلاح باشد.
2. میرداماد و گروهی دیگر از دانشمندان در فرق بین نسخ و بدا فرموده اند: «بدا در عالم تکوین هم چون نسخ در تشریع و قانون گذاری است (و از نظر امکان، وقوع ارکان، شرایط و دیگر امور مربوط هیچ گونه تفاوتی ندارند). گویا نسخ بدایی است در تشریع و بدا نسخی در تکوین؛ بنابراین، نسخ را میتوان بداء تشریعی و بدا را نسخ تکوینی دانست.» (61)
3. بعضی دیگر از محققان در این باره بیان زیبایی دارند و در فرق بین بدا و نسخ مینویسد: «معنای نسخ به معنای بدا نزدیک است، ولی عین آن نیست؛ چون در بدا مقتضایِ ثبوتیِ «شی» موجود است، ولی در نسخ مقتضایِ ثبوتیِ حکم بعد از پایان زمان آن موجود نیست هرچند مقتضای اثباتی (اطلاق ادلّه) حکم موجود است؛ بنابراین، در هر دو ظاهرشدنِ چیزی است برخلاف مقتضیات پیشین هرچند مقتضی در بدا ثبوتی بوده است، ولی در نسخ اثباتی.» (62)
با این که در این بیان تصریح نشده است که بدا مربوط به تکوینیات و نسخ مربوط به تشریعیات است، ولی تعبیراتی نظیر «شیء» و «اطلاق ادله حکم» که در آن به کار گرفته شده است، حکایت از این مطلب دارد؛ بنابراین این بیان از آن جهت به بیان پیشین برمی گردد و در مجموع، دو بیان اخیر بهترین فارق بین نسخ و بداست.
پینوشتها:
1. جاثیه، آیهی 22.
2. یوسف، آیهی 35.
3. احمدابن فارس، مقاییس اللغه، ج1، ص 212.
4. آل عمران، آیهی 5.
5. انعام، آیهی 59.
6. رعد، آیهی 8-9.
7. محمدبن الحسین سیدرضی، نهج البلاغه، 1378، ص 158، خطبه ی109.
8. الکافی، ج1، ص 159 باب صفات ذات حدیث 2.
9. همان، ص 160 باب صفات ذات حدیث 4.
10. همان، ص 197 باب بداء حدیث 1.
11. همان، حدیث 1.
12. همان، حدیث 3.
13. رعد، آیهی 39.
14. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج1، ص 197، حدیث 2.
15. همان، ص 198 باب البداء حدیث 10.
16. همان، حدیث 11.
17. شیخ صدوق، الاعتقادات (سلسله مؤلفات الشیخ المفید)، ص 40-41.
18. همان.
19. التوحید، ص 335.
20. تصحیح الاعتقاد، بیروت، ص 65.
21. محمدبن الحسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، ج2، ص 495.
22. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص 176.
23. مبارک بن محمد ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص 109.
24. صحیح بخاری، ج4، پاورقی ص 178.
25. رعد، آیهی 39.
26. التفسیر الکبیر، ج19، ص 52.
27. محمدبن یوسف ابوحیان، البحرالمحیط فی التفسیر، ج6، ص 399.
28. صدیق بن حسن قنوچی، فتح البیان الی مقاصدالقرآن، ج7، ص 71.
29. مصطفی زید، النسخ فی القرآن الکریم، ج1، ص 25.
30. تصحیح الاعتقاد، ص 67.
31. اعراف، آیهی 142.
32. محمدبن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج7، ص 142 و سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص 535.
33. یونس، آیهی 98.
34. محمدبن جریر طبری، جامع البیان مجلد 7، جزء 11، ص 22؛ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 204 و سیوطی درالمنثور، ج4، ص 391.
35. التفسیرالکبیر، ج19، ص 72.
36. اصول کافی، ج1، ص 198.
37. فاطر، آیهی 11.
38. محمودبن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص 4 و 6، طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص 631 و قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج14، ص 213.
39. محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع الثانی، ج12، ص 262.
40. فاطر، آیهی 11.
41. سیوطی، الدرالمنثور، ج7، ص 13.
42. رعد، آیهی 39.
43. جامع البیان، ج8، جزء 13، ص 219.
44. الدرالمنثور، ج4، ص 660.
45. همان.
46. همان، ج4، ص 660-661.
47. قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج9، ص 231.
48. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج5، ص 211.
49. تفسیرالقرآن العظیم، ج2، ص 538.
50. روح المعانی، ج13، ص 245.
51. صحیح بخاری، ج7، ص 96 و صحیح مسلم، ج16، ص 114.
52. مسند الامام احمدبن حنبل، ج3، ص629.
53. رعد، آیهی 39.
54. صحیح مسلم بشرح النووی، ج16، ص 114.
55. انعام، آیهی 2.
56. فاطر، آیه ی11.
57. کشف الاسرار، ج3، ص 291.
58. روح المعانی، ج5، ج7، ص 127-128.
59. اوائل المقالات، ص 80.
60. الاحکام فی اصول الاحکام، ج3، ص 121.
61. میرمحمدباقر داماد، نبراس الضیاء، ص 25.
62. محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیه فی شرح عقائد الامامیه، ج1، ص 201.
حسینی زاده، سیدعبدالرسول؛ (1390)، بررسی تطبیقی نسخ در قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}