اعجاز تشريعى قرآن
نويسنده:مرحوم آيت الله محمد هادى معرفت
منبع:روزنامه جوان
اعجاز تشريعى از جهت نو آورى هاى مفاهيم دينى است بدين معنا كه قرآن دردو قسمت معارف و احكام راهى پيموده كه تا آن روز بشريت بدان راه نيافته بود وبراى ابديت بدون راه نمايى دين دست يابى به آن امكان پذير نيست. هستى شناسى قرآن فراگير و شامل و تشريعات آن همه جانبه و كامل است و از هر دو جهت بدون هيچ گونه كاستى بر بشريت عرضه شده است.انسان همواره پرسش هايى درباره هستى و راز آفرينش با خود داشته و پيوسته درتلاش بوده است تا پاسخ هاى قانع كننده اى براى آن بيابد سوال هايى از قبيل آن كه از كجا آمده، چرا آمده و به كجا مى رود ،كوشش هاى او براى يافتن پاسخ هايى در اين زمينه مجموعه مسايل فلسفى را تشكيل مى دهد كه هدف آن ها پى بردن به رازهستى است. ولى آيا اين كوشش ها به پاسخ قانع كننده اى رسيده است و تمامى جوانب اين پرسش ها روشن شده است يا آن كه زواياى تاريك هم چنان در مسايل ومباحث انجام شده وجود دارد .در اين باره قرآن مى فرمايد: و ما اوتيتم من العلم الاقليلا (۱) هر آن چه از دانش به دست آورده ايد اندكى بيش نيست.
دين آن گونه كه قرآن عرضه كرده پاسخ تمامى اين مسايل را به گونه كافى وشافى داده است. با تعمق در آن چه قرآن عرضه كرده انحراف انديشه ها تعديل مى شود و راه هاى نيمه رفته تكميل مى گردد. يا ايها الناس قد جاءتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمه للمومنين (۲) اى مردم!پند و اندرزى از جانب خداوند به شما داده شده است كه مايه بهبودى و آرامش خاطرتان مى باشد ورحمت و هدايتى براى مومنان است.
مقصود از بهبود بخشيدن سينه ها ،رها ساختن انسان از رنجى است كه در راه يافتن گمشده خود در درون خود احساس مى كند زيرا بيانات وحيانى بهترين درمانى است كه اين درد و رنج ها را بهبودى مى بخشد. و ربك الاكرم. الذى علم بالقلم. علم الانسان ما لم يعلم (۳). اين اولين آياتى است كه برپيامبر گرامى نازل گرديده و مساله تعليم انسان را مطرح ساخته است. البته تعليم آن چه را كه انسان در پى تعلم آن بوده است و فطرت و نهاد آدمى درخواست يافتن آن را داشته است. لذا مى فرمايد: و آتاكم من كل ما سالتموه (۴) آن چه را كه در نهادخود جوياى آن بوديد و[درخواست] دست يافتن به آن را[ داشتيد ] خداوند به شما ارزانى داشت. لذا قرآن چيزى را بر انسان عرضه داشته كه خود جوياى آن بوده و نتوانسته به خوبى و روشنى به آن راه يابد اين خود دليل اعجاز قرآن است. اگر اين لطف وعنايت نبود انسان هرگز به مقصود خويش دست نمى يافت و انديشه كوتاه بشرى به اين روشنى و گستردگى به مطلوب خود نمى رسيد. در ذيل به برخى نو آورى هاى قرآن در جهت هدايت و تكامل انسان اشاره مى شود:
معارف و احكام نو آورى هاى دين در دو بعد معارف و احكام است. معارف عرضه شده توسط قرآن در جاى گاه بلندى قرار دارد و از هر گونه آلودگى و وهم پاك و از خرافات به دوراست. از بعد احكام نيز علاوه بر جامع و كامل بودن از گرايش هاى انحرافى مبرا وخالص است.
بشريت از دير باز در مساله شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است ازبدوى ترين قبايل تا متمدن ترين جوامع بشرى آن روز باورهايى از جهان هستى ومبدا آفرينش و تقدير و تدبير داشتند كه با حقيقت فاصله زيادى داشت و به تصوراتى خيال گونه مى مانست. با داشتن چنين شناختى بشر آن روز هرگزنمى دانست از كجا آمده و چرا آمده و به كجا مى رود. انبيا با آن كه جواب اين پرسش ها را داده بودند ولى گفتار انبيا با گذشت زمان دست خوش تحول و تحريف گرديده بود تا آن كه قرآن مجيد از نو پاسخ هاى روشن و قاطعى در تمامى اين زمينه ها ارايه نمود. با مختصر مراجعه به گفته ها و نوشته هاى سلف در رابطه با مبدا و معاد و رازآفرينش و صفات جمال و جلال پروردگار و روش و شيوه هاى انبياى عظام و مقايسه آن با آن چه قرآن بيان داشته اين تفاوت فاحش به خوبى آشكار مى گردد. شايدتبيين اين تفاوت براى كسانى كه از عادات و رسوم و عقايد جاهليت با خبر باشندچندان مشكل نباشد. چه در يونان كه مركز دانش و بينش جهان آن روز به شمارمى رفت چه در جزيره العرب كه دور افتاده ترين جوامع بشرى به حساب مى آمد حتى با مراجعه به كتب عهدين كه رايج ترين نوشته هاى دينى آن دوران شناخته مى شد اين تفاوت آشكار مى گردد. بررسى ها در اين زمينه بسيار است و نيازى به تكرار نيست نمونه هايى از آن را در ادامه مى آوريم.
درباره تشريع احكام و قوانين حاكم بر نظام حيات اجتماعى مبانى تشريعات و حيانى داراى دو امتياز است كه در ديگر تشريعات وضعى(بشرى)وجود ندارد يا كمتر رعايت شده است. اول: مبرا بودن از هر گونه گرايش هاى منحرف كننده كه ممكن است در قوانين وضعيه تاثير گذار باشد. تجربه نشان داده كه اين امكان در اكثريت قوانين وضع شده بر دست انسان ها تحقق يافته است. حتى انسان هاى بزرگ هر چند سعى درپرهيز از گرايش هاى قومى نژادى منطقه اى گروهى و صنفى نموده اند بازناخود آگاه لغزيده اند. امروزه بشريت از ناهنجارى اين گونه قوانين وضعى چه درسطح بين المللى و چه در محدوده هاى خاص هنوز رنج مى برد.
دوم: رعايت سه بعد در حيات انسان كه لازمه زندگى اجتماعى وى در اين جهان است: رابطه وى با شئون فردى و شخصى خود رابطه وى با جامعه اى كه درپوشش آن قرار گرفته رابطه وى با خدا و آفريدگار وى. كه در همين راستا اخلاق معنويت و كرامت انسانى مطرح مى شود. قوانين وضعيه تنها شئون فردى و اجتماعى را جهت بخشيده و حتى در بعد اول كمتر توجه نموده بيش تر همت را در بعد دوم به كار انداخته است. ولى از بعد سوم يعنى رابطه با پروردگار به كلى غفلت ورزيده است. در حالى كه همين بعد سوم است كه به حيات انسان درخشش مى دهد و او را كاملا متعادل مى سازد و ازصورت نيازهاى جسمانى به در آورده به انسان چهره ملكوتى مى بخشد.
اسلام درباره شئون خاص افراد وظايفى مقرر داشته كه آدمى را در پندار و گفتارو رفتار متعادل مى سازد و نيز در تامين مصالح همگانى و تضمين گسترش عدالت اجتماعى مى كوشد تا جامعه اى سالم و سعادت بخش فراهم نمايد تا هر فرد به حقوق طبيعى و مشروع خود به آسانى دست يابد. علاوه بر اين دو جهت انسان را به علو شرف و بلنداى كرامت خويش آشنامى كند جاى گاه حضيض ذلت و اخلاق و معنويت را در زندگى به او نشان مى دهد تا او را ازسقوط در اوج عزت و رفعت بالا برد. نادانى ها و وابستگى هاى پست نگاه دارد و به اسلام احكام و قوانين تشريعى خود را بر همين سه جهت بنيان نهاده تا و لقدكرمنا بنى آدم (۵) را تحقق بخشد ودايعى را كه در نهاد او قرار داده (۶) ظاهر سازد و ازحالت استعداد به صورت فعليت در آورد و از اين راه منصب خلافت الهى را كه به اوعطا كرده جامه عمل بپوشاند. لذا خداوند بر انسان منت نهاد كه او را اين چنين به شريعت خود مفتخر نمود و او را به اين زيور گران قدر آراست.
لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم ويعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (۷) خداوند منت بزرگى برمومنين نهاد كه پيامبرى از ميان خودشان برگزيد تا آيات و نشانه هاى خود را بر آنان بنماياند آنان را از درون پاكيزه سازد و كتاب (تعاليم شريعت) را به آنان بياموزد وبينشى در درون آنان بيافروزد (تا حقايق بر ايشان آشكار شود)گر چه پيش از اين سخت در گم راهى بودند.
اينك به اختصار به نمونه هايى از اعجاز هدايتى قرآن در دو بعد معارف واحكام مى پردازيم:

صفات جمال و جلال الهى

قرآن خدا را با بهترين وجهى وصف نموده او را مجمع صفات كمال معرفى كرده و از هر زشتى و صفت ناپسندى مبرا و منزه دانسته است. در پايان سوره حشر مى خوانيم: هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهاده هو الرحمان الرحيم. هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المومن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عمايشركون. هو الله الخالق البارى ء المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السماوات والارض و هو العزيز الحكيم (۸) او خدايى است كه جز او خدايى نيست. به هر چه پنهان و آشكار است آگاهى دارد. مهر او فراگير و تمامى جهان هستى را چه در اصل وجودو چه در تداوم آن فرا گرفته و اين مهر با عنايت خاصى بندگان صالح خدا را شامل شده است. او خدايى است كه جز او خدايى نيست. فرمان روايى است كه از هر گونه پستى و فرومايگى به دور است. پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت بخشيده است. آرامش بخش جهانيان است و همگى در سايه رافت او آرميده اند.
قدرت و شوكت او فراگير است و بر هر كه و هر چيز پيروز و توانمند مى باشد و برتر از همه است. منزه است چنين خدايى از هر گونه شريك و انبازى كه براى او پنداشته اند. او آفريننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است. بهترين نام ها و نشانه هاى نيك مخصوص او است. هر آن چه در آسمان ها و زمين است تسبيح گوى او است و همگان او را مى ستايند. او است كه هر چه بخواهدانجام مى دهد و هر چه انجام مى دهد از مقام حكمت او برخاسته است. بدين سان هيچ چيزى سد راه او نمى گردد خواسته هاى او جملگى وفق حكمت و بينش حكيمانه او انجام مى گيرد. اين گوشه اى از صفات برجسته الهى است كه قرآن خدا را بدان ستوده است.
ولى آيا در كتب ديگر يا انديشه هاى ديگران چنين وصفى از خداى متعال آمده يابر عكس او را به گونه اى وصف كرده اند كه هرگز شايسته مقام الوهيت حق تعالى نيست .در تورات كنونى كه كهن ترين كتاب دينى به شمار مى رود و پندار آن مى رود كه معارف خود را از وحى آسمانى گرفته مى بينيم كه خدا به گونه اى ناپسند وصف شده كه خرد آن را نمى پذيرد. در داستان آدم و حوا چنين نوشته كه خداوند آدم را ازآن جهت از شجره منهيه منع نمود تا مبادا داراى عقل و شعور گردد سپس او را از خوردن حيات جاويدان نيز بخورد وهمانند خداوند زندگى بهشت بيرون راند تا مبادا از درخت جاودانى يابد (۹). يا اين كه خداوند در پى آدم آمده بود و آدم در پشت درختان پنهان شده بود خداوند نمى دانست آدم كجا است و او رامى خواند تا خود را نشان دهد.
در داستان ساختن شهر بابل خداوند بيم آن داشت كه انسان ها اگر گرد هم آيند نيروى متشكلى را به وجود مى آورند آن گاه خطرى متوجه ربوبيت خداوندى خواهد بود لذا به جبرئيل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد (۱۰).
از آن كه بگذريم در اسطوره هاى يونانى قديم ترسيمى از خداوند جهان ارايه داده اند كه انواع خدايان كوچك و بزرگ(الهه)را در پى داشته است. گوشه اى ازآن را ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن آورده كه صرفا به خرافه مى ماند(رجوع شود به قسمت يونان باستان به ويژه فصل هشتم) (۱۱).

قداست مقام انبيا

قرآن انبياى عظام الهى را در والاترين مقام قداست قرار داده سر آمد بندگان خالص حق تعالى شمرده است. اينان نخبگان و برگزيدگان خلايق به شمار مى روند.
ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (۱۲) خداوند آدم و نوح وآل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.
در سوره انعام(آيه هاى ۸۷ل-۸۴)پس از آن كه از پيامبرانى مانند اسحاق و يعقوب، نوح، داود، سليمان، ايوب، يوسف،موسى، هارون، زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، يسع، يونس، لوط و پدران و فرزندان و برادران آنان ياد مى كند،آنان را صالحين وصف مى كند كه آنان را بر جهانيان برترى داده و به راه راست به هدايت نموده است. در آيات و سوره هاى ديگر با بهترين وصفى آنان را ستوده است كه با مختصرمراجعه به قرآن كريم اين ستايش والا به خوبى آشكار مى شود.
اين گونه تعبيرها در مورد پيامبران و اولياى الهى مخصوص قرآن است. در سايرمتون تعبيرات ناروا در اين زمينه زياد به چشم مى خورد. درباره حضرت نوح نوشته اند ،شراب خوار مستى بود كه از شدت بيهوشى برهنه و مكشوف العوره درميان چادر افتاده بود (۱۳) . درباره حضرت ابراهيم نوشته اند كه هم سر خود را به دروغ خواهر معرفى كرد تا جان و مال خود را حفظ نمايد (۱۴). در صورتى كه هاجر در آن هنگام در سنين بالاى عمر خويش در حدود هفتاد سالگى بود و جاى واهمه نبودكه فردى غيور مانند حضرت ابراهيم ناموس خود را فداى جان و مال خود كند.
درباره حضرت لوط گفته اند كه در حال مستى با دخترانش در آميخت و آنان را آبستن نمود (۱۵). درباره حضرت يعقوب كه با خداوند كشتى گرفت و بر او چيره گشت ونبوت از او بستاد (۱۶).
هم چنين نوشته اند كه ودايع نبوت را از پدرش اسحاق با تزوير در ربود (۱۷).
داستان عجل بنى اسرائيل و ساختن آن را به هارون نسبت داده اند (۱۸). هم چنين افسانه داوود واوريا كه هم سر او را با ترفند شرم آورى از دستش ربود (۱۹). از اين قبيل داستان هاى افسانه آميز در كتب عهدين فراوان است كه در اين جا مجالى بيش از اشاره نبود.

جامعيت احكام اسلامى

اسلام در بعد تشريع احكام از جامعيت كاملى برخوردار است كه در هيچ يك ازشرايع باقى مانده و نيز تشريعات وضعى چنين جامعيت و گستردگى به چشم نمى خورد.
اسلام-همان گونه كه اشارت رفت-در سه بعد عبادات معاملات و انتظامات ديدگاه هاى مشخصى دارد و در تمامى جوانب اين سه بعد به طور گسترده نظرات خود را ارايه داده بشريت را براى رسيدن به سعادت حيات(مادى و معنوى)به پيروى از خود فرا خوانده است.
عبادات اسلام انسان را به پاكى و صفاى درون وا مى دارد او را از آلايش هاپاكيزه نگاه مى دارد روح را آرامش مى بخشد و رابطه انسان را با ملكوت اعلا مستحكم مى سازد و اين خود موجب تقويت روح انسان و پاكى و صفاى او است. باتامل در اوراد و اذكار نماز و خلوص و توجه قلب به ساحت قدس الهى و نيزمقاومت درونى كه از روزه حاصل مى گردد هم چنين با دقت در ديگر ادعيه وعبادات واجب و مستحب به ويژه به لحاظ انجام دادن آن ها در اماكن مقدسه تمامى اين ها حاكى از يك برنامه حساب شده براى پاك سازى و طهارت درون انسان و رشد و تكامل او است.
تزكيه با تركيب هاى مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشريع به ويژه واژه قسمت عبادات را مشخص مى سازد و نشان مى دهد كه هدف عبادات همان پاكى و صفاى درون است.
در سوره شمس مى خوانيم: قد افلح من زكاها (در سوره ۲۰) به يقين رستگار است كسى كه درون تزكيه خوانده: يتلو عليهم آياتك و خود را پاكيزه نمايد. و هدف بعثت را همين يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم (۲۱). پيامبرى كه نشانه ها و آيات الهى را بر مردم برمى شمرد و تلاوت مى كند شريعت و احكام الهى را به آنان مى آموزد. به آنان بينش مى دهد و آنان را پاكيزه مى گرداند.
انسان در درون خود احساس مى كند كه بر فراز هستى نيروى برترى هست كه تمامى هستى ها را فرا گرفته و خود را ذره اى كوچك مى بيند كه بر روى امواج متلاطم هستى شناور است آن نيروى برتر و قدرت مند است كه او و ديگران ذرات هستى را نگاه داشته به علاوه همين عجز و ناتوايى او را به سوى كمال و توانايى مطلق رانده توجه درونى او را به سوى كمال مطلق معطوف داشته است. از اين رو ازدرون خود مى كوشد تا اين ميل و رغبت و عشق به كمال مطلق را در صورت كلمات و الفاظ(ادعيه و اذكار) ابراز دارد همين است كه عبارات سرشار از محبت وسپاس از درون او مى جوشد و سيل آسا سرازير مى گردد و اگر قصورى در خوداحساس كرده درخواست گذشت و آمرزش مى نمايد. اين چيزى است كه انسان ازروزى كه خود را شناخته با آن خو گرفته و همواره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.
عبادت ها و نيايش ها-به شكل هاى گوناگون-صورت هاى تجسد يافته ابرازعواطف درونى او است كه بر ملا مى سازد. هر دين و آيينى به شكلى قسمتى ازنمايش هاى نيايش جوشان انسانى را سر لوحه عملى خود قرار داده است.
در آيين هاى كهن هندويى و زرتشتى نمونه هايى از اين گونه نمايش هاى عبادى نيايشى وجود داشته است گونه هايى نيز از نيايش ميان جهودان و ترسايان رواج داشته و دارد. اما به نظر مى رسد كه شكل هاى موسوم آميخته با بسيارى از خرافات و بدعت هاى ناروا گرديده است.
اين گونه ناهنجارى ها در تعليمات دينى كم كم وسعت يافت و حجيم تر گرديد تاآغاز قرن هفتم ميلاد كه پيامبر اسلام شريعتى پاك و منزه بر بشريت آن روز عرضه داشت. در اين آيين عبادات و ادعيه و اذكار حاكى از توحيدى ناب و معنويتى پاك بود. معنويتى كه درون ها را به كلى از آلايش ها و تيرگى ها پاكيزه ساخته به آفاقى تابناك هدايت مى نمود و انسان ها كه تشنه چنين آب زلال و گوارايى بودند گمشده خود را در شريعت اسلام يافتند و از جان و دل آن را پذيرفتند.
بر پايه تعاليم قرآن كريم دين نيامده كه بر مردم دشوارى تكليف را تحميل كند بلكه آمده تا آنان را از بار سنگين تيرگى درون رهايى بخشد.
ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم و لعلكم تشكرون (۲۲) خداوند نمى خواهد بر شما تنگ بگيرد بلكه مى خواهد شما را پاك ونعمت خود را بر شما كامل نمايد باشد تا سپاس گذار باشيد.
هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (۲۳) او [خداوند] از ميان مردم جاهل پيامبرى از خودشان برگزيد تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را پاك سازد و كتاب [شريعت حق] را به آنان بياموزد و بينش حكمت را در دل آنان بيافروزد گرچه پيش از اين درگم راهى آشكارى به سر مى بردند.
اين آيه به سه مطلب اساسى اشاره دارد:
۱- تزكيه پاك سازى درون و آراسته نمودن شخصيت والاى انسانيت كه در پس پرده كالبد جسمانى او نهفته است.
۲- تعليم كتاب يعنى شريعت كه حاوى نوشته هاى تكليفى و تشريعى است.
۳- آموزش حكمت يعنى بينش درونى كه مايه آراسته شدن رفتار و كردار انسان مى باشد و همين بينش درونى غايه الغايات است كه آدمى را به اوج كرامت انسانى مى رساند.
يوتى الحكمه من يشاء و من يوت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولواالالباب (۲۴) خداوند هر كه را بخواهد [شايسته ديد] بينش حكمت را به او ارزانى مى دارد و هر كه اين بينش را دريافت نمود هر آينه بر انباشته اى از ارزش ها دست يافته كه به اين حقيقت جز صاحبان خرد پى نمى برند.
عبادات در اسلام به گونه پاك و خرد پسند و موافق فطرت اصيل انسانى عرضه شده است. در اين عبادات نه فقط نيايش شايسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهى لحاظ شده بلكه پاك سازى درون و پالايش نفس نيز مورد عنايت واقع شده بر آينداين دو گرايش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلاه (۲۵) بندگان خالص خدا در پيش گاه حضرت حق با درونى پاك و آراسته و از هر گونه آلايشى پيراسته به نيايش بر مى خيزند.
ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر (۲۶) نماز آدمى را از ناهنجارى دركردار و رفتار باز مى دارد و از آن بالاتر ياد خدا را در دل ها زنده نگه مى دارد.
حافظوا على الصلوات و الصلاه الوسطى و قوموا لله قانتين (۲۷) بر نمازها و]به ويژه[نمازميانه]نيم روزى[مواظبت كنيد-كه درب رحمت الهى بر روى شما گشوده است-ودر پيش گاه خداوند با حالت خضوع و خشوع بايستيد.
و استعينوا بالصبر و الصلاه و انها لكبيره الا على الخاشعين (۲۸) از خو گرفتن به مقاومت ونيايش به درگاه ربوبيت كمك بگيريد-تا شما را هم واره زنده دل و نشاط افزا نگاه دارد-همانا نيايش پاك و به دور از آلايش بارى سنگين است جز بر كسانى كه لذت خشوع و خضوع در پيش گاه الهى را دريافته اند.
و اقم الصلاه طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات. ذلك ذكرى للذاكرين (۲۹) در دو طرف روز با مداد و واپسين و پاسى از شب نماز را به پا دار كه زيبايى ها زشتى ها را از ميان بر مى دارد. و اين ياد آورى است براى كسانى كه ياد خداباشند.
البته اين از ويژگى هاى عبادت در اسلام است كه نخست درون و سپس برون راپاكيزه هر گاه در جلوى مى گرداند. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد: خانه هاى شما آبى روان باشد و پيوسته روزى پنج بار در آن آب شستشو كنيد آيا ديگر چركى و آلودگى بر بدن شما باقى مى ماند
نمازهاى پنج گانه همانند همان آب جارى است كه هرگاه بنده خالص خدا نمازى به فرمود: جا آورد آلودگى هاى حاصله بر طرف مى شود (۳۰).
اگر مردم با همان تذكر نخستين به خود امام صادق عليه السلام مى فرمايد: واگذارمى شدند و شريعت به دست آنان سپرده مى شد بدون ياد گيرى مجدد كه به وسيله پيامبران پى در پى انجام مى گرفت هر آينه بر همان حالت نخستين هم راه باآلودگى ها باقى مى ماندند و همين بود كه شرايع پيشين فرسوده و از ميان رفت. لذاخداوند خواست تا شريعت وى به دست فراموشى سپرده نشود پيامبر اسلام رابر انگيخت و نمازهاى پنج گانه را واجب نمود تا روزانه پنج بار ياد او كنند و نام او رابه بزرگى ببرند تا دين و شريعت هيچ گاه به دست فراموشى سپرده نشود (۳۱) . براى توضيح بيشتر به آيات(۷۶-۶۳)سوره فرقان رجوع كنيد.
از عبادات كه بگذريم، ابواب معاملات و در كنار آن احكام انتظامى اسلام آن اندازه گسترده و فراگير است كه مايه حيرت دين پژوهان گرديده است. اصولاشريعتى به اين گستردگى كه تمامى ابعاد حيات جامعه را زير ديدگاه خود قرار داده باشد و در هر يك نظر داده باشد همانند شريعت اسلام در دست نيست. يگانه دين الهى زنده جهان اسلام است و بس. ان الدين عند الله الاسلام. . . (۳۲) اسلام تنها شريعتى است كه نزد خدا پذيرفته شده. . .
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرين (۳۳) و هر كه جزاسلام آئينى بجويد هرگز از او پذيرفته نمى شود و در نهايت زيان برده است

پی نوشت ها:

۱- اسراء ۱۷: ۸۵.
۲- يونس ۱۰ :۵۷.
۳- علق ۹۶ : ۵-3.
۴- ابراهيم ۱۴ : ۳۴.