شناخت انواع شخصيت ها
شناخت انواع شخصيت ها
نويسنده:زهرا حقيقت
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
مردم، معمولاً به شخصيت ازجهت تأثيري كه فرد در ديگران ايجاد مي كند و يا مهمترين تأثيراتي كه در ديگران باقي مي گذارد، مي نگرند. مثلاً او را شخصي پرخاشگر يا مسالمت جو مي دانند. اما روانشناسان، به هنگام بررسي «شخصيت» به آن به عنوان مركز ساختمانها و عمليات رواني ثابت، مي نگرند كه سازمان دهنده مهارتهاي فرد و موجب كنشها و واكنشهاي او در محيط زندگي كه مايه تمايزش از ديگران است، مي باشد. به عبارت ديگر، شخصيت، نوعي سازماندهي دنياي دستگاهها و سيستمهاي بدني و رواني فرد است كه سرشت و فطرت ويژه او را در سازگاري با محيط، مشخص مي سازد.بنابراين روانشناسان، وقتي شخصيت را مورد مطالعه قرار مي دهند به فرد به عنوان مجموعه اي كه داراي كنش و واكنش است مي نگرند درست مانند يك مجموعه به هم پيوسته كه كليه دستگاه هاي جسمي و رواني آن در يكديگر تأثير و تأثر متقابل دارند و رفتارها و واكنش هاي فرد را طوري مشخص مي كند كه او را از ديگران متمايز مي سازد.در قرآن، توصيف شخصيت انسان و خصوصيات علمي آن كه باعث تمايز انسان از ديگر مخلوقات خداوند است آمده است، چنانكه برخي از مدل ها و نمونه هاي عمومي شخصيت انسان كه با برخي از ويژگي هاي اساسي مشخص هستند، نيز وصف شده است.
روانشناسان معاصر، به هنگام تحقيق پيرامون عوامل شخصيت ساز، معمولاً عوامل بيولوژيك، اجتماعي و فرهنگي را مورد بررسي قرار مي دهند و در بررسي عوامل بيولوژيك، به مسئله تأثير وراثت و ساختمان بدني و ماهيت ساختاري سيستم فرض و اعصاب و دستگاه غددي اهميت مي دهند.بنابراين عوامل مشخص كننده شخصيت، را مي توان به دو گروه اصلي تقسيم كرد: عوامل وراثتي، يعني عاملي كه از ساختمان طبيعي خود فرد منبعث مي شود و عوامل محيطي، يعني عواملي كه از محيط اجتماعي- فرهنگي خارج از وجود انسان، نشأت مي گيرد. روانشناسان به هنگام بحث درباره خصوصيات شخصيت منبعث از طبيعت ساختمان خود فرد، تنها به مطالعه عوامل جسمي- بيولوژيك توجه مي كنند و جنبه رواني انسان را به فراموشي مي سپارند و از آن غافل مي مانند.البته عذر روانشناسي كه در پژوهشهاي خود، از روش تجربي پيروي مي كنند و متعرض جنبه معنوي انسان نمي شوند تا اندازه اي پذيرفته است، زيرا نمي دانند چگونه از راه پژوهشي علمي، به انسان دست يابند. اما ناتواني آنان دررسيدن به جنبه معنوي انسان از طريق كاوش علمي نبايد باعث شود كه به هنگام كوشش براي درك شخصيت و علل رفتار او اعم از بهنجار و ناهنجار، از اين جنبه معنوي به طور كامل غفلت ورزند.
«اريك فروم»روانكار معروف، قصور و عجز روانشناسي جديد را در خصوص شناخت صحيح انسان كه ناشي از عدم توجه به بررسي جنبه رواني انسان است، مشاهده كرده است. او چنين مي گويد: «... سنتي كه روانشناسي را علم بررسي روح انسان، آن هم با توجه به فضايل و خوشبختي او مي شمرد اكنون كاملاً به كناري گذاشته شده است. بدون شناخت ماهيت انسان و عوامل تعيين كننده شخصيت، اعم از عوامل مادي و معنوي، درك روشن و كامل شخصيت انسان، امكان پذير نيست. اصولاً اكتفا كردن به بررسي عوامل جسمي- بيولوژيك و ناديده گرفتن جنبه رواني انسان، طبيعتاً تصويري مبهم و غيردقيق از شخصيت، به دست مي دهد.
«به خاطر بياور هنگامي را كه پروردگارت به ملائكه گفت: من بشري را از گل مي آفرينم، هنگامي كه آن را نظام بخشيدم و از روح خودم در آن دميدم، براي او سجده كنيد.»(سوره زمل، 71،72)
كلمه «روح» در قرآن، معاني متعددي دارد. روحي كه در آيات مربوط به خلقت آدم(ع) آفريده است، به معناي «روحي» از خداوند است كه انسان را آماده دريافت صفات عالي و عشق ورزيدن نسبت به حق مي كند و نيز روح به معناي «عنصر علوي» است كه انسان را آماده تحقق اموري والا و كسب صفاتي مقدس و... مي سازد و او را براي ارتقا به مقامي بالاتر از حيوان، شايسته مي گرداند و هدف و غايت والا و خطوط اصلي زندگي آن را برايش مشخص و ترسيم مي كند. علاوه براين، بر گرايش او بر منشأ ارزشها و معارفي كه حقيقت وجود انسان براي تحقق آنهاست، نيز مي افزايد.به همين دليل، ساختار وجودي انسان با ساير مخلوقات تفاوت دارد. اجمالاً مي توان گفت كه وجه تمايز انسان از حيوان، درواقع وجود همين بارقه روح خداوندي در انسان است كه فقط او (و نه موجودي ديگر) را آماده شناخت خداوند ايمان به او و عبادت ذات حق و كسب علوم و بهره گيري از آن به منظور ايجاد تمدن در روي زمين و پايبندي به ارزشها و اخلاقيات والا در رفتارهاي فردي و اجتماعي كرده است.
«پس هركس از حكم خدا سركش و طاغي شد و زندگي دنيا را برگزيد، دوزخ جايگاه اوست و هركس از حضور در پيشگاه ربوبيت بترسيد و از هواي نفس دوري جست، همانا بهشت، منزلگاه اوست.» (سوره نازعات، آيات 37 تا 41)
شايد مشيت خداوندي چنين اقتضا داشته باشد، كه انسان، در ميان سختيهاي ديگر زندگي، از تضاد در اين خواسته هاي جسماني و رواني نيز رنج ببرد. «ما نوع انسان را به حقيقت در رنج و مشقت آفريديم.» (سوره بلد، آيه4)
و نيز شايد مشيت الهي بر اين، قرارگرفته باشد كه روش انسان در حل اين مشكل، همان آزمايش حقيقي و اساسي باشد كه خداوند در اين دنيا براي انسان مقرر فرموده است. كساني كه بتوانند جنبه هاي معنوي و مادي شخصيت را در خود جمع كنند و حتي الامكان بيشترين هماهنگي و تعادل را ميان آنها برقرار سازند، از اين آزمايش، موفق و سربلند بيرون مي آيند و شايسته پاداش خوشبختي دنيا و آخرت مي شوند. «به حقيقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبنديد) و (بدانيد) كه نزد خدا اجر عظيم (بهشت ابد) خواهد بود.» (تغابن، آيه15)
شايد مقتضاي حكمت و رحمت خداوند متعال، اين است كه انسان را با كليه امكانات لازم، براي حل اين تضاد و عبور از مرحله اين آزمايش مشكل، كمك كند. از اين رو براي تميز و تشخيص خير و شر و حق و باطل، به انسان، عقل عطا فرموده است. همچنين به او آزادي اراده و انتخاب داده است تا بتواند در اين درگيري تصميم بگيرد و هر راهي كه خود براي حل اين تضاد مي پسندد انتخاب كند. اصولاً پايه و زيربناي مسئوليت و حسابرسي انسان را همين آزادي اراده و انتخاب راه حل اين تضاد، تشكيل مي دهد: «راه خير و شر (حق و باطل، بهشت و دوزخ) را به او ننموديم؟ (بلد، آيه10)
بنابراين، ساختمان وجودي انسان( فطرت) هم استعداد انجام كارهاي زشت و پيروي از هواي نفس و شهوات جسماني و غرق شدن در لذتهاي ملموس و تمايلات دنيوي را دارد و هم آمادگي ارتقا به اوج فضيلت و تقوا و اخلاقيات عالي انسان و عمل صالح و پيامدهاي آن را، يعني رسيدن به آرامش رواني و خوشبختي معنوي.
اگر انسان در زندگي خود، لذتهاي دنيوي را انتخاب كند و دنباله رو هواي نفس و شهوات باشد و خدا و روز جزا را فراموش كند، از عقل خود كه فاصله ميان او و حيوان است استفاده نكرده است. انساني كه اين گونه زندگي مي كند فاقد شخصيتي رشد يافته است. چنين، درست مانند كودكي است كه به جز تمايلات و نيازهاي خود، هيچ چيز برايش اهميتي ندارد و در واقع، هنوز اراده اش قوي نشده و كيفيت و حاكميت بر هواي نفس و خواسته دل را نياموخته است. از اين رو، همواره دنباله رو خواسته و تسليم وسوسه هاي «نفس اماره به سوء» است.
من هرگز نفس خويش را تبرئه نمي كنم كه نفس (سركش) بسيار به بديها ا مر مي كند، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند. پروردگارم غفور و رحيم است.» (يوسف، آيه53)
وقتي انسان، به درجه بالاتري از رشد و كمال برسد، وجدانش بيدار مي شود و سستي اراده و پيروي از هواها و شهوات نفس و لذتهاي دنيا را كه موجب لغزش و گناهش هستند، محكوم مي كند و ضمن احساس گناه، نفس خود را به سبب افراط در گناه، سرزنش مي كند و با طلب بخشش و توبه به سوي خدا روي مي آورد، در اين حالت، او تحت تأثير نفس «لوامه» قرار دارد.
«قسم به روز بزرگ (قيامت) و قسم به نفس پر حسرت و ملامت (يعني نفس انسان كه در قيامت، خود را بر تقصير و گناه بسيار ملامت مي كند.)» (قيامت، آيات1،2)
اگر انسان، در توبه و تقرب به خداوند متعال، از طريق انجام عملي صالح و دوري از موجبات خشم خدا، اخلاص داشته باشد و به طور كامل بر هواي نفس و خواسته هاي جسماني خود حاكم باشد، نوعي تعادل همه جانبه ميان خواسته هاي جسماني و روحاني خويش به وجود آورده است. در اين صورت مي توان گفت: فرد به بالاترين مرحله رشد و تكامل بشري نايل آمده است. يعني مرحله اي كه نفس انسان در آرامش و اطمينان و قادر به سر مي برد، آنگاه صفت «مطمئنه» كاملاً بر آنها منطبق خواهد شد.
آن هنگام، به اهل ايمان خطاب لطف رسد كه اي نفس قدس مطمئن و دل آرام (به ياد خدا)، امروز به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنود (به نعمتهاي ابدي او) و او راضي (از اعمال نيك) تو است. باز آي و در صف بندگان خاص من در آي و در بهشت من داخل شو.» (فجر، آيات27، 30)
اين مفاهيم سه گانه نفس، يعني نفس اماره به سوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه را مي توان حالتهايي تصور كرد كه شخصيت انسان در سطوح مختلف رشد، به آن متصف مي شود و شخصيت انسان در جريان تضاد دروني ميان جنبه هاي مادي و معنوي ماهيت ساختاري خويش، آنها را پشت سر مي گذارد.
زماني كه شخصيت انسان در پايين ترين سطح، قراردارد به طوري كه هواها و شهوات و لذتهاي جسماني و دنيوي بر او مسلط اند، در واقع تحت حاكميت نفس اماره مي باشد و هنگامي كه به بالاترين درجه رشد و كمال بشري مي رسد تا آن جا كه تعادل كامل ميان خواسته هاي جسماني و رواني او برقرار مي شود، آنگاه به مرحله اي رسيده است كه صفت نفس مطمئنه بر آن تطبيق مي كند.
حد وسط ميان اين دو مرحله، مرحله اي است كه انسان، نفس خود را نسبت به خطاهايي كه مرتكب شده است به محاسبه مي كشد و از ارتكاب كارهايي كه موجب خشم خدا و سرزنش وجدان مي شوند جدا امتناع مي ورزد.
لازم به تذكر است كه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، زيگموند فرويد مؤسسه روانكاوي، در خصوص شخصيت، نظريه اي ارائه داد و براساس آن نفس را به سه بخش متمايز تقسيم كرد كه شباهتهايي به مفاهيم نفس اماره و لوامه و مطمئنه در قرآن دارد. فرويد، معتقد است كه نفس انسان داراي سه بخش «او»، «من» و «من برتر» است. انواع شخصيت هايي كه در قرآن مطرح شده اند عبارتند از :
2-خصوصيات عبادي: عبادت خدا و انجام فرايض از قبيل نماز، روزه، زكات، حج، جهاد در راه خدا، ذكر دائم خدا و...
3-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: رفتار خوب با مردم، وجود احسان، تعاون و همكاري، اتحاد و همبستگي، امر به معروف و نهي از منكر و اجتناب از كارهاي بيهوده.
4-خصوصيات مربوط به روابط خانوادگي: نيكي به والدين و خويشاوندان، حسن معاشرت همسران نسبت به يكديگر، سرپرستي خانواده و پرداخت نفقه به آنها.
5-خصوصيات اخلاقي، صبر، بردباري، صداقت، عدالت، پاكدامني، اعمال شدت در گرفتن حق و در راه خدا و...
6-خصوصيات عاطفي و انفعالي: خدادوستي، ترس از عذاب خدا، اميد به رحمت خدا و... 7-خصوصيات عقلاني و شناختي: تفكر در هستي و آفرينش خدا، طلب شناخت و دانش، عدم پيروي از گمان، جستجوي حقيقت، آزادي فكر و عقيده.
8-خصوصيات مربوط به زندگي عملي و حرفه اي: اخلاص در عمل و خوب كار كردن، تلاش فعالانه و مجدانه براي كسب روزي.
9-خصوصيات بدني: نيرومندي، سلامت، پاكيزگي، طهارت.
اگر به مجموعه اين خصوصيات كه قرآن، مؤمنان را به آن توصيف كرده است بينديشيم، مي توانيم تصوير دقيق و پر از نشاط زندگي مؤمن را در ذهن خود مجسم كنيم. تصويري كه قرآن از مؤمن ارائه مي دهد تصوير انسان كامل در حدود امكانات بشري است و آنچه كه خدا از ما مي خواهد تلاش همه جانبه براي وصول به اين كمال است.
خصوصيات مزبور در شخصيت مؤمن مستقل از هم نيستند، بلكه در همديگر تأثير و تأثر دارند و مكمل يكديگرند و نيز مشتركا رفتار مؤمن را در كليد زمينه هاي زندگي جهت مي دهند. به همين دليل، رفتار مؤمن چه در ارتباط با پروردگار يا ارتباط با مردم و يا با خود، هماهنگ است بديهي است كه گروه مؤمنان از نظر تقوا يكسان نيستند و درجات مختلف دارند كه قرآن سه درجه را براي آنان ذكر كرده است:
مؤمناني كه به خود ظلم مي كنند، مؤمناني كه ميانه رو هستند و مؤمنان پيشتاز خير.
«سپس اين كتاب آسماني را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، (اما) از ميان آنها عده اي بر خود ستم كردند و عده اي ميانه رو بودند و عده اي به اذن خدا در نيكيها از همه (پيشي) گرفتند و اين فضيلتي بزرگ است. «سوره فاطر، آيه 32»
«ابن كثير» در تفسير اين آيه مي گويد: «ظالم به نفس، يعني كسي كه در انجام برخي از واجبات، كوتاهي مي كند و مرتكب برخي از محرمات مي شود و ميانه رو كسي است كه واجبات را انجام مي دهد و محرمات را ترك مي گويد اما گاهي هم برخي از اعمال مستحب را انجام نمي دهد و يا مرتكب برخي از مكروهات مي شود و پيشتاز در امر خير كسي است كه واجبات و مستحبات را انجام مي دهد و محرمات و مكروهات و حتي برخي از اعمال مباح را ترك مي كند.»
1-خصوصيات عقيدتي: عدم ايمان به يگانگي خدا، پيامبران، روز قيامت و رستاخيز و حساب.
2-خصوصيات عبادي: به جز خدا چيزهايي را مي پرستند كه نه سودي براي آنان دارد و نه زياني.
3-خصوصيات مربوط به روابط خانوادگي: ظلم: كافران، در رفتارشان با مؤمنان متجاوز هستند. آنها را مورد تمسخر قرار مي دهند و به حقوقشان تجاوز مي كنند و نيز امر به منكر و نهي از معروف مي نمايند.
4-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: قطع رابطه با خويشاوندان.
5-خصوصيات اخلاقي: پيمان شكني، فسق و فجور و پيروي از هواي نفس و شهوات و غرور و تكبر.
6-خصوصيات انفعالي و عاطفي: نفرت و كينه نسبت به مؤمنان و حسادتشان به مؤمنان در نعمتهايي كه خداوند به آنها عطا فرموده است.
7-خصوصيات عقلاني و شناختي: جمود فكري و ناتواني در ادراك و تعقل، مهرزدگي بر دلهاي آنها، تقليد كوركورانه از عقايد و سنتهاي پدران و فريب دادن خود.
شخصيتهاي كافر از ديد قرآن، دچار جمود فكري اند و از ادراك حقيقت توحيد كه اسلام، مردم را به آن فرا مي خواند عاجز هستند. به همين دليل قرآن آنها را اين گونه توصيف مي كند: «خدا بر دلها و گوشهاي آنها مهر زده و بر چشمهاي آنها پرده افكنده شده...» (بقره، آيه 7)
«زيرا منافقان در پايين ترين درجه و مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت (بنابراين از طرح دوستي با دشمنان خدا كه نشانه نفاق است بپرهيزيد). «نساء آيه 145».
مهمترين خصوصيات اخلاقي منافقان را كه در قرآن آمده است- مي توان به شرح زير خلاصه كرد:
1-خصوصيات عقيدتي: عدم اتخاذ موضعي شخصي در برابر توحيد، اظهار ايمان در ميان مسلمانان و اظهار شرك در ميان مشركان.
2-خصوصيات عبادي: عبادات را از روي ريا و بدون اعتقاد انجام مي دهند و با تنبلي و بي حالي به نماز مي ايستند.
3-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: امر به منكر و نهي از معروف مي كنند و در ميان مسلمانان، از طريق پخش شايعات، فتنه بر مي انگيزند، تمايل به فريب مردم دارند، براي باوراندن سخنان خود، بسيار سوگند مي خورند و از نظر ظاهر و قيافه و لباس در ميان مردم آراسته اند تا جلب توجه كنند.
4-خصوصيات اخلاقي: عدم اعتماد به نفس، پيمان شكني، ريا، ترس، دروغ، بخل، سودجويي، فرصت طلبي و پيروي از هواي نفس.
5-خصوصيات انفعالي و عاطفي: ترس: منافقان هم از مؤمنان و هم از مشركان و همچنين از مرگ، هراس دارند و همين باعث تخلف آنها از رفتن به جنگ همراه ديگر مسلمانان مي شود. از مسلمانان، نفرت دارند و به آنها كينه مي ورزند.
6-خصوصيات عقلاني و شناختي: ترديد و شك و عدم توانايي در قضاوت، تصميم گيري و تفكر درست. به همين دليل، قرآن منافقان را به عنوان كساني كه بر دلهايشان مهر نهاده شده، توصيف كرده است. منافقان با توجيه كارهاي خود مي كوشند از خود دفاع كنند.
روانشناسان معاصر، به هنگام تحقيق پيرامون عوامل شخصيت ساز، معمولاً عوامل بيولوژيك، اجتماعي و فرهنگي را مورد بررسي قرار مي دهند و در بررسي عوامل بيولوژيك، به مسئله تأثير وراثت و ساختمان بدني و ماهيت ساختاري سيستم فرض و اعصاب و دستگاه غددي اهميت مي دهند.بنابراين عوامل مشخص كننده شخصيت، را مي توان به دو گروه اصلي تقسيم كرد: عوامل وراثتي، يعني عاملي كه از ساختمان طبيعي خود فرد منبعث مي شود و عوامل محيطي، يعني عواملي كه از محيط اجتماعي- فرهنگي خارج از وجود انسان، نشأت مي گيرد. روانشناسان به هنگام بحث درباره خصوصيات شخصيت منبعث از طبيعت ساختمان خود فرد، تنها به مطالعه عوامل جسمي- بيولوژيك توجه مي كنند و جنبه رواني انسان را به فراموشي مي سپارند و از آن غافل مي مانند.البته عذر روانشناسي كه در پژوهشهاي خود، از روش تجربي پيروي مي كنند و متعرض جنبه معنوي انسان نمي شوند تا اندازه اي پذيرفته است، زيرا نمي دانند چگونه از راه پژوهشي علمي، به انسان دست يابند. اما ناتواني آنان دررسيدن به جنبه معنوي انسان از طريق كاوش علمي نبايد باعث شود كه به هنگام كوشش براي درك شخصيت و علل رفتار او اعم از بهنجار و ناهنجار، از اين جنبه معنوي به طور كامل غفلت ورزند.
«اريك فروم»روانكار معروف، قصور و عجز روانشناسي جديد را در خصوص شناخت صحيح انسان كه ناشي از عدم توجه به بررسي جنبه رواني انسان است، مشاهده كرده است. او چنين مي گويد: «... سنتي كه روانشناسي را علم بررسي روح انسان، آن هم با توجه به فضايل و خوشبختي او مي شمرد اكنون كاملاً به كناري گذاشته شده است. بدون شناخت ماهيت انسان و عوامل تعيين كننده شخصيت، اعم از عوامل مادي و معنوي، درك روشن و كامل شخصيت انسان، امكان پذير نيست. اصولاً اكتفا كردن به بررسي عوامل جسمي- بيولوژيك و ناديده گرفتن جنبه رواني انسان، طبيعتاً تصويري مبهم و غيردقيق از شخصيت، به دست مي دهد.
الف) آفرينش انسان:
قرآن، كيفيت خلقت انسان ازماده و روح را بيان كرده است. براساس بيان قرآن، خداوند از روح خود در خاك، البته پس از طي مراحل مختلف تكوين آن وتبديل مثل به گل، گل سياه گنديده و گل كوزه گري دميد و او را آفريد.«به خاطر بياور هنگامي را كه پروردگارت به ملائكه گفت: من بشري را از گل مي آفرينم، هنگامي كه آن را نظام بخشيدم و از روح خودم در آن دميدم، براي او سجده كنيد.»(سوره زمل، 71،72)
كلمه «روح» در قرآن، معاني متعددي دارد. روحي كه در آيات مربوط به خلقت آدم(ع) آفريده است، به معناي «روحي» از خداوند است كه انسان را آماده دريافت صفات عالي و عشق ورزيدن نسبت به حق مي كند و نيز روح به معناي «عنصر علوي» است كه انسان را آماده تحقق اموري والا و كسب صفاتي مقدس و... مي سازد و او را براي ارتقا به مقامي بالاتر از حيوان، شايسته مي گرداند و هدف و غايت والا و خطوط اصلي زندگي آن را برايش مشخص و ترسيم مي كند. علاوه براين، بر گرايش او بر منشأ ارزشها و معارفي كه حقيقت وجود انسان براي تحقق آنهاست، نيز مي افزايد.به همين دليل، ساختار وجودي انسان با ساير مخلوقات تفاوت دارد. اجمالاً مي توان گفت كه وجه تمايز انسان از حيوان، درواقع وجود همين بارقه روح خداوندي در انسان است كه فقط او (و نه موجودي ديگر) را آماده شناخت خداوند ايمان به او و عبادت ذات حق و كسب علوم و بهره گيري از آن به منظور ايجاد تمدن در روي زمين و پايبندي به ارزشها و اخلاقيات والا در رفتارهاي فردي و اجتماعي كرده است.
ب) تضاد رواني:
انسان از نظر شخصيت، داراي يك سلسله خصوصيات حيواني است، كه در نيازهاي جسماني متبلور هستند و اين نيازها به خاطر حفظ ذات و بقاي نوع، بايد ارضا شوند. او همچنين داراي صفات ملكوتي است كه در اشتياق روحي، نسبت به شناخت خداوند متعال و ايمان به او و عبادت و تقديس و تنزيه داراي مقامي متبلور هستند. گاهي ميان اين دو نوع خصوصيات شخصيتي انسان، تعارض پيش مي آيد و خود انسان نيز اين نزاع دروني بين اين دو جنبه شخصيتي را احساس مي كند. قرآن به حالت نزاع ميان جنبه هاي جسماني و رواني انسان چنين اشاره مي فرمايد:«پس هركس از حكم خدا سركش و طاغي شد و زندگي دنيا را برگزيد، دوزخ جايگاه اوست و هركس از حضور در پيشگاه ربوبيت بترسيد و از هواي نفس دوري جست، همانا بهشت، منزلگاه اوست.» (سوره نازعات، آيات 37 تا 41)
شايد مشيت خداوندي چنين اقتضا داشته باشد، كه انسان، در ميان سختيهاي ديگر زندگي، از تضاد در اين خواسته هاي جسماني و رواني نيز رنج ببرد. «ما نوع انسان را به حقيقت در رنج و مشقت آفريديم.» (سوره بلد، آيه4)
و نيز شايد مشيت الهي بر اين، قرارگرفته باشد كه روش انسان در حل اين مشكل، همان آزمايش حقيقي و اساسي باشد كه خداوند در اين دنيا براي انسان مقرر فرموده است. كساني كه بتوانند جنبه هاي معنوي و مادي شخصيت را در خود جمع كنند و حتي الامكان بيشترين هماهنگي و تعادل را ميان آنها برقرار سازند، از اين آزمايش، موفق و سربلند بيرون مي آيند و شايسته پاداش خوشبختي دنيا و آخرت مي شوند. «به حقيقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبنديد) و (بدانيد) كه نزد خدا اجر عظيم (بهشت ابد) خواهد بود.» (تغابن، آيه15)
شايد مقتضاي حكمت و رحمت خداوند متعال، اين است كه انسان را با كليه امكانات لازم، براي حل اين تضاد و عبور از مرحله اين آزمايش مشكل، كمك كند. از اين رو براي تميز و تشخيص خير و شر و حق و باطل، به انسان، عقل عطا فرموده است. همچنين به او آزادي اراده و انتخاب داده است تا بتواند در اين درگيري تصميم بگيرد و هر راهي كه خود براي حل اين تضاد مي پسندد انتخاب كند. اصولاً پايه و زيربناي مسئوليت و حسابرسي انسان را همين آزادي اراده و انتخاب راه حل اين تضاد، تشكيل مي دهد: «راه خير و شر (حق و باطل، بهشت و دوزخ) را به او ننموديم؟ (بلد، آيه10)
بنابراين، ساختمان وجودي انسان( فطرت) هم استعداد انجام كارهاي زشت و پيروي از هواي نفس و شهوات جسماني و غرق شدن در لذتهاي ملموس و تمايلات دنيوي را دارد و هم آمادگي ارتقا به اوج فضيلت و تقوا و اخلاقيات عالي انسان و عمل صالح و پيامدهاي آن را، يعني رسيدن به آرامش رواني و خوشبختي معنوي.
اگر انسان در زندگي خود، لذتهاي دنيوي را انتخاب كند و دنباله رو هواي نفس و شهوات باشد و خدا و روز جزا را فراموش كند، از عقل خود كه فاصله ميان او و حيوان است استفاده نكرده است. انساني كه اين گونه زندگي مي كند فاقد شخصيتي رشد يافته است. چنين، درست مانند كودكي است كه به جز تمايلات و نيازهاي خود، هيچ چيز برايش اهميتي ندارد و در واقع، هنوز اراده اش قوي نشده و كيفيت و حاكميت بر هواي نفس و خواسته دل را نياموخته است. از اين رو، همواره دنباله رو خواسته و تسليم وسوسه هاي «نفس اماره به سوء» است.
من هرگز نفس خويش را تبرئه نمي كنم كه نفس (سركش) بسيار به بديها ا مر مي كند، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند. پروردگارم غفور و رحيم است.» (يوسف، آيه53)
وقتي انسان، به درجه بالاتري از رشد و كمال برسد، وجدانش بيدار مي شود و سستي اراده و پيروي از هواها و شهوات نفس و لذتهاي دنيا را كه موجب لغزش و گناهش هستند، محكوم مي كند و ضمن احساس گناه، نفس خود را به سبب افراط در گناه، سرزنش مي كند و با طلب بخشش و توبه به سوي خدا روي مي آورد، در اين حالت، او تحت تأثير نفس «لوامه» قرار دارد.
«قسم به روز بزرگ (قيامت) و قسم به نفس پر حسرت و ملامت (يعني نفس انسان كه در قيامت، خود را بر تقصير و گناه بسيار ملامت مي كند.)» (قيامت، آيات1،2)
اگر انسان، در توبه و تقرب به خداوند متعال، از طريق انجام عملي صالح و دوري از موجبات خشم خدا، اخلاص داشته باشد و به طور كامل بر هواي نفس و خواسته هاي جسماني خود حاكم باشد، نوعي تعادل همه جانبه ميان خواسته هاي جسماني و روحاني خويش به وجود آورده است. در اين صورت مي توان گفت: فرد به بالاترين مرحله رشد و تكامل بشري نايل آمده است. يعني مرحله اي كه نفس انسان در آرامش و اطمينان و قادر به سر مي برد، آنگاه صفت «مطمئنه» كاملاً بر آنها منطبق خواهد شد.
آن هنگام، به اهل ايمان خطاب لطف رسد كه اي نفس قدس مطمئن و دل آرام (به ياد خدا)، امروز به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنود (به نعمتهاي ابدي او) و او راضي (از اعمال نيك) تو است. باز آي و در صف بندگان خاص من در آي و در بهشت من داخل شو.» (فجر، آيات27، 30)
اين مفاهيم سه گانه نفس، يعني نفس اماره به سوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه را مي توان حالتهايي تصور كرد كه شخصيت انسان در سطوح مختلف رشد، به آن متصف مي شود و شخصيت انسان در جريان تضاد دروني ميان جنبه هاي مادي و معنوي ماهيت ساختاري خويش، آنها را پشت سر مي گذارد.
زماني كه شخصيت انسان در پايين ترين سطح، قراردارد به طوري كه هواها و شهوات و لذتهاي جسماني و دنيوي بر او مسلط اند، در واقع تحت حاكميت نفس اماره مي باشد و هنگامي كه به بالاترين درجه رشد و كمال بشري مي رسد تا آن جا كه تعادل كامل ميان خواسته هاي جسماني و رواني او برقرار مي شود، آنگاه به مرحله اي رسيده است كه صفت نفس مطمئنه بر آن تطبيق مي كند.
حد وسط ميان اين دو مرحله، مرحله اي است كه انسان، نفس خود را نسبت به خطاهايي كه مرتكب شده است به محاسبه مي كشد و از ارتكاب كارهايي كه موجب خشم خدا و سرزنش وجدان مي شوند جدا امتناع مي ورزد.
لازم به تذكر است كه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، زيگموند فرويد مؤسسه روانكاوي، در خصوص شخصيت، نظريه اي ارائه داد و براساس آن نفس را به سه بخش متمايز تقسيم كرد كه شباهتهايي به مفاهيم نفس اماره و لوامه و مطمئنه در قرآن دارد. فرويد، معتقد است كه نفس انسان داراي سه بخش «او»، «من» و «من برتر» است. انواع شخصيت هايي كه در قرآن مطرح شده اند عبارتند از :
الف ) مومنان
1-خصوصيات عقيدتي: ايمان به خدا، پيامبران، كتب آسماني، فرشتگان، روز قيامت- روز رستاخيز و حساب بهشت و دوزخ، غيب و قدر.2-خصوصيات عبادي: عبادت خدا و انجام فرايض از قبيل نماز، روزه، زكات، حج، جهاد در راه خدا، ذكر دائم خدا و...
3-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: رفتار خوب با مردم، وجود احسان، تعاون و همكاري، اتحاد و همبستگي، امر به معروف و نهي از منكر و اجتناب از كارهاي بيهوده.
4-خصوصيات مربوط به روابط خانوادگي: نيكي به والدين و خويشاوندان، حسن معاشرت همسران نسبت به يكديگر، سرپرستي خانواده و پرداخت نفقه به آنها.
5-خصوصيات اخلاقي، صبر، بردباري، صداقت، عدالت، پاكدامني، اعمال شدت در گرفتن حق و در راه خدا و...
6-خصوصيات عاطفي و انفعالي: خدادوستي، ترس از عذاب خدا، اميد به رحمت خدا و... 7-خصوصيات عقلاني و شناختي: تفكر در هستي و آفرينش خدا، طلب شناخت و دانش، عدم پيروي از گمان، جستجوي حقيقت، آزادي فكر و عقيده.
8-خصوصيات مربوط به زندگي عملي و حرفه اي: اخلاص در عمل و خوب كار كردن، تلاش فعالانه و مجدانه براي كسب روزي.
9-خصوصيات بدني: نيرومندي، سلامت، پاكيزگي، طهارت.
اگر به مجموعه اين خصوصيات كه قرآن، مؤمنان را به آن توصيف كرده است بينديشيم، مي توانيم تصوير دقيق و پر از نشاط زندگي مؤمن را در ذهن خود مجسم كنيم. تصويري كه قرآن از مؤمن ارائه مي دهد تصوير انسان كامل در حدود امكانات بشري است و آنچه كه خدا از ما مي خواهد تلاش همه جانبه براي وصول به اين كمال است.
خصوصيات مزبور در شخصيت مؤمن مستقل از هم نيستند، بلكه در همديگر تأثير و تأثر دارند و مكمل يكديگرند و نيز مشتركا رفتار مؤمن را در كليد زمينه هاي زندگي جهت مي دهند. به همين دليل، رفتار مؤمن چه در ارتباط با پروردگار يا ارتباط با مردم و يا با خود، هماهنگ است بديهي است كه گروه مؤمنان از نظر تقوا يكسان نيستند و درجات مختلف دارند كه قرآن سه درجه را براي آنان ذكر كرده است:
مؤمناني كه به خود ظلم مي كنند، مؤمناني كه ميانه رو هستند و مؤمنان پيشتاز خير.
«سپس اين كتاب آسماني را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، (اما) از ميان آنها عده اي بر خود ستم كردند و عده اي ميانه رو بودند و عده اي به اذن خدا در نيكيها از همه (پيشي) گرفتند و اين فضيلتي بزرگ است. «سوره فاطر، آيه 32»
«ابن كثير» در تفسير اين آيه مي گويد: «ظالم به نفس، يعني كسي كه در انجام برخي از واجبات، كوتاهي مي كند و مرتكب برخي از محرمات مي شود و ميانه رو كسي است كه واجبات را انجام مي دهد و محرمات را ترك مي گويد اما گاهي هم برخي از اعمال مستحب را انجام نمي دهد و يا مرتكب برخي از مكروهات مي شود و پيشتاز در امر خير كسي است كه واجبات و مستحبات را انجام مي دهد و محرمات و مكروهات و حتي برخي از اعمال مباح را ترك مي كند.»
ب)كافران:
قرآن در آيات زيادي به كافران اشاره مي كند و پاره اي از خصوصيات ويژه و اصلي براي آنها نام مي برد.1-خصوصيات عقيدتي: عدم ايمان به يگانگي خدا، پيامبران، روز قيامت و رستاخيز و حساب.
2-خصوصيات عبادي: به جز خدا چيزهايي را مي پرستند كه نه سودي براي آنان دارد و نه زياني.
3-خصوصيات مربوط به روابط خانوادگي: ظلم: كافران، در رفتارشان با مؤمنان متجاوز هستند. آنها را مورد تمسخر قرار مي دهند و به حقوقشان تجاوز مي كنند و نيز امر به منكر و نهي از معروف مي نمايند.
4-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: قطع رابطه با خويشاوندان.
5-خصوصيات اخلاقي: پيمان شكني، فسق و فجور و پيروي از هواي نفس و شهوات و غرور و تكبر.
6-خصوصيات انفعالي و عاطفي: نفرت و كينه نسبت به مؤمنان و حسادتشان به مؤمنان در نعمتهايي كه خداوند به آنها عطا فرموده است.
7-خصوصيات عقلاني و شناختي: جمود فكري و ناتواني در ادراك و تعقل، مهرزدگي بر دلهاي آنها، تقليد كوركورانه از عقايد و سنتهاي پدران و فريب دادن خود.
شخصيتهاي كافر از ديد قرآن، دچار جمود فكري اند و از ادراك حقيقت توحيد كه اسلام، مردم را به آن فرا مي خواند عاجز هستند. به همين دليل قرآن آنها را اين گونه توصيف مي كند: «خدا بر دلها و گوشهاي آنها مهر زده و بر چشمهاي آنها پرده افكنده شده...» (بقره، آيه 7)
ج)منافقان:
منافقان مردمي با شخصيتي ضعيف و متزلزل بودند كه نمي توانستند موضع آشكاري در برابر ايمان اتخاذ كنند. قرآن خصوصيات مشخص كننده آنها را يادآور شده و آنها را به شديدترين عذاب تهديد كرده است.«زيرا منافقان در پايين ترين درجه و مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت (بنابراين از طرح دوستي با دشمنان خدا كه نشانه نفاق است بپرهيزيد). «نساء آيه 145».
مهمترين خصوصيات اخلاقي منافقان را كه در قرآن آمده است- مي توان به شرح زير خلاصه كرد:
1-خصوصيات عقيدتي: عدم اتخاذ موضعي شخصي در برابر توحيد، اظهار ايمان در ميان مسلمانان و اظهار شرك در ميان مشركان.
2-خصوصيات عبادي: عبادات را از روي ريا و بدون اعتقاد انجام مي دهند و با تنبلي و بي حالي به نماز مي ايستند.
3-خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي: امر به منكر و نهي از معروف مي كنند و در ميان مسلمانان، از طريق پخش شايعات، فتنه بر مي انگيزند، تمايل به فريب مردم دارند، براي باوراندن سخنان خود، بسيار سوگند مي خورند و از نظر ظاهر و قيافه و لباس در ميان مردم آراسته اند تا جلب توجه كنند.
4-خصوصيات اخلاقي: عدم اعتماد به نفس، پيمان شكني، ريا، ترس، دروغ، بخل، سودجويي، فرصت طلبي و پيروي از هواي نفس.
5-خصوصيات انفعالي و عاطفي: ترس: منافقان هم از مؤمنان و هم از مشركان و همچنين از مرگ، هراس دارند و همين باعث تخلف آنها از رفتن به جنگ همراه ديگر مسلمانان مي شود. از مسلمانان، نفرت دارند و به آنها كينه مي ورزند.
6-خصوصيات عقلاني و شناختي: ترديد و شك و عدم توانايي در قضاوت، تصميم گيري و تفكر درست. به همين دليل، قرآن منافقان را به عنوان كساني كه بر دلهايشان مهر نهاده شده، توصيف كرده است. منافقان با توجيه كارهاي خود مي كوشند از خود دفاع كنند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}