مناظره امام سجاد(ع) با حسن بصري
منبع:روزنامه کیهان

در زمان حكومت امام علي(ع) حسن بصري جواني نورس بود. پس از پايان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامي كه امام در ميان هياهوي مردم و موج جمعيت وارد بصره مي شد، در لابلاي مردم، جواني را ديد كه قلم و لوحي در دست دارد و چيزهائي را كه امام مي گويد يادداشت مي كند، حضرت با آواز بلند او را صدا زد كه: چه مي كني؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را يادداشت مي كنم، تا پس از شما براي مردم بازگو كنم.
امام در اينجا جمله اي فرمود كه جالب و قابل توجه است، فرمود: اما ان لكل قوم سامريا و هذا سامري هذه الامه لانه لايقول لامساس و لكنه يقول لاقتال؛ مردم آگاه باشيد كه هر ملتي يك سامري دارد كه با تزوير خود و با چهره مذهبي خويش، جامعه را از مسير واقعي خود منحرف مي كند و اين «حسن بصري» سامري اين امت است، و تنها تفاوتش با سامري زمان موسي(ع) اين است كه اگر او مي گفت: (لامساس) كسي با من تماس نگيرد ]1[ و اين مي گويد: (لاقتال) مبارزه با حكومت جنايتكار بني اميه غلط است» (سامري مردي بود كه پيروان حضرت موسي(ع) را به گوساله پرستي دعوت كرد و سبب گمراهي گروهي از آنها شد). نقل شده كه پس از اين كار مبتلا به وسواس شد و هركسي را كه مي ديد وحشت مي كرد و فرار مي نمود و فرياد مي زد (لامساس) با من تماس نگيريد.
پيش بيني امام درست از آب درآمد و اين دانشمند، چنان خدمتي به دستگاه بني اميه نمود كه به گفته يكي از محققين اگر زبان حسن بصري و شمشير حجاج نبود حكومت مرواني در گهواره، زنده به گور مي شد، مگر نمي بينيد كه حسن نشسته و در جلوي او عده اي بيشمار، صف بسته اند و او با مهارتهائي كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنراني مي گويد: «پيامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگويند كه آنان اگر نيكي كنند، براي آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاري كنيد و اگر بد نمايند، براي آنها است و زر و كيفر كردارشان، و بر شما لازم است شكيبا باشيد، كه آنها بلائي هستند كه خداوند به وسيله آنها از هركس كه بخواهد انتقام مي گيرد» و همين دانشمند بود كه فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بني اميه واجب است هرچند ظلم كنند زيرا خداوند به وسيله آنان اصلاحاتي مي كند كه از جنايات آنان بيشتر است».
به هر حال او از چهره هاي مذهبي معروف زمان امامت امام چهارم، علي بن الحسين -عليه السلام- بود و امام براي رسواساختن او در مجلسي كه سخنراني مي كرد با او مناظره و گفتگوي جالبي دارد كه اينك نقل مي شود:
گفتگوي امام با حسن بصري:
روزي حسن بصري در برابر انبوهي از جمعيت در سرزمين مني مشغول وعظ و سخنراني بود، امام چهارم از آنجا عبور مي كرد، وقتي كه منظره اين سخنراني را ديد كمي ايستاد و به او فرمود:
مقداري سكوت كن.
امام: كردار خودت، بين خود و خدا، طوري هست كه اگر فردا مرگ به سراغ تو آيد، از عمل خود راضي باشي؟
-:نه.
امام: تصميم داري كردار كنوني خود را ترك كني، و كرداري پيش گيري كه براي مرگ موردپسند باشد؟
حسن بصري كمي سرش را پائين انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان مي گويم تصميم دارم ولي بدون حقيقت.
امام: آيا اميد داري كه پيامبري پس از محمد، بيايد «و تو با پيروي او سعادتمند شوي»؟
-:نه.
امام: آيا اميد داري كه جهان ديگري وجود داشته باشد، كه در آنجا به مسئوليتهاي خود عمل كني؟
-:نه.
امام: آيا كسي را ديده اي كه با داشتن كمترين شعور، حال تو را براي خويش به پسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالي به سر مي بري كه از آن راضي نيستي، و تصميم انتقال از اين حال را هم نداري، و به پيامبري ديگر، و جهاني جز اين جهان براي عمل، اميدوار نيستي، آن وقت با اين وضع اسف انگيز كه خودداري مشغول وعظ و نصيحت ديگراني؟
منطق نيرومند امام چنان اين سخنور زبردست را كوبيد، كه ديگر نتوانست چيزي بگويد، همين كه امام از آنها دور شد، حسن بصري پرسيد: اين كه بود؟
گفتند: اين علي بن الحسين(ع) بود.
حسن بصري: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از اين رسوائي، ديگر نديدند كه حسن بصري مردم را موعظه كند.

1- بحارالانوار ج 10، ص .146