احزاب برخاسته از شکاف مرکز- پیرامون
شکاف مرکز/ پیرامون، از جمله شکاف هایی است که اروپای غربی از زمان تشکیل دولت های ملی به خود دیده است. پیش تر، چگونگی پیدایش این شکاف و پیامدهایش بررسی شد. در دو سوی این شکاف دو ناسیونالیسم در مقابل هم
نویسنده: حجت الله ایوبی
شکاف مرکز/ پیرامون، از جمله شکاف هایی است که اروپای غربی از زمان تشکیل دولت های ملی به خود دیده است. پیش تر، چگونگی پیدایش این شکاف و پیامدهایش بررسی شد. در دو سوی این شکاف دو ناسیونالیسم در مقابل هم صف آرایی کردند؛ ناسیونالیسم ملی و وابسته به مرکز (دولت ملی) و ناسیونالیسم وابسته به پیرامون. این شکاف در کشورهای اروپای غربی منشأ تشکیل دو خانواده ی حزبی، یعنی خانواده ی احزاب مرکزگرا و مدافع دولت ملی و خانواده ی احزاب پیرامونی و مدافع اقلیت هایِ در حاشیه شد.
احزاب مرکزگرا
احزاب مرکزگرا نگران تشکیل ملتی قدرتمند و با اقتدار در صحنه ی بین المللی هستند. چنین دل مشغولی ای را نخست طبقه ی بورژوازی در برابر اریستوکرات ها نشان دادند و خود را مرکزگرا و هوادار دولت ملی و ناسیونالیسم اعلام کردند. نباید پنداشت که همه ی اریستوکرات ها به این سبب مخالف بورژواها بودند، زیرا بخشی از اریستوکرات ها نیز با بورژواها در گرایش های ملی گرایانه هم نظر بودند. مرکزگراها از نظر اقتصادی، از اقتصاد لیبرال بازار جانبداری می کردند. با این حال مرکزگراها در آغاز به جناح چپ نزدیک بوده و مردم گرا به شمار می آمدند. خصلت مردم گرایی این جریان حاکی از تفاوت های اساسی آن با احزاب بورژوازی است. از دیگر ویژگی های این احزاب فراگیری آن است. این احزاب را می توان یکی از نمونه های بارزِ احزاب فراگیر اتوکرچ هایمر دانست. این احزاب می کوشند با طرح مسائل فراگیر و ملی، همگان را بر محور ناسیونالیسم گردِ هم آورند. این احزاب با شعار تشکیل ملتی قوی و مقتدر می کوشند اقشار مختلف اجتماعی را به هم نزدیک سازند. در آغاز پیدایش دولت های ملی شعار این احزاب وحدت گروه های مختلف برای تشکیل و تقویت دولت بود؛ در صورتی که پس از تشکیل دولت های ملی، مهم ترین شعار این احزاب را مدرنیسم تشکیل می دهد. این احزاب مدرنیته را تنها راه حفظ و تقویت دولت می دانند (سیلر، 1980: 314).«حزب گلیست های فرانسه» یکی از بهترین نمونه های احزاب مرکزگراست. «حزب تجمع برای دموکراسی» که رهبری آن را شیراک عهده دار بود، توانست بر محورِ ناسیونالیسم فرانسوی، گروه های متفاوت مردم را گردِ هم آورد و بخش قابل توجهی از اقشار پایین اجتماع را نیز جذب خود کند. بخشی از اعضا و هواداران این حزب را کارگران و به ویژه آنها که عضو سندیکایی نبودند، تشکیل می دادند. از آغاز تشکیل حزب گلیست، گروه هایی که دارای گرایش های دست چپی بودند، بخش مهمی از هواداران و اعضای این حزب را تشکیل می دادند. وجود جناح چپ قوی در اردوگاه گلیست ها، موجب شد این حزب، به سوی مواضع سوسیالیستی گرایش نشان دهد. سازمان و تشکیلات حزب چیزی بین احزاب توده (عوام) و احزاب خواص بود (سیلر، 1996: 69). حزب فاین گال ایرلند، حزب استقلال ایسلند، حزب رادیکال دموکرات سوئیس و حزب اف. پی. او (1) اتریش نمونه های دیگری از احزاب مرکزگرا هستند و نئوفاشیست ها را هم غالباً در زمره ی مرکزگراهای افراطی دسته بندی می کنند.
احزاب حاشیه نشینان و پیرامونی ها
از نظر استین روکان، کلیه ی گروه های اجتماعی که در جریان دولت سازی در حاشیه قرار می گیرند، گروه های پیرامونی نامیده می شوند. همان گونه که آمد، در جریان تشکیل دولت های ملی، بخشی از گروه های اجتماعی نسبت به دیگر گروه ها خود را در حاشیه می دیدند. این گروه ها که بیشتر اقلیت های قومی و نژادی بودند، در حوزه های مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود را دچار تبعیض و برخوردهای دوگانه می دیدند. چنین احساسی موجب پیدایش جنبش های گوناگونی در اروپا شد. دانیل لوئی سیلر برای جنبش های پیرامونی سه مرحله ی متفاوت را ترسیم می کند. در مرحله ی نخست در آغاز انقلاب ملی، اقلیت های قومی و نژادی منافع خود را در مقابل انقلاب بورژوازی در خطر دیدند و در برابر آن ایستادند. زیرا آنها خود را در حاشیه ی این حوادث تاریخی می دیدند و آنچه می گذشت از خواست و اراده شان بیرون بود. اروپای بین قرن هفدهم تا نوزدهم صحنه ی فعالیت و جنبش های مختلف و فراوانی از این دست بود. مرحله دوم جنبش های پیرامونی به صورت جنبش های ناسیونالیسم خلقی جلوه گر شد. در این دوران دو ناسیونالیسم در مقابل هم قرار گرفتند؛ ناسیونالیسم مرکزگرا و ناسیونالیسم پیرامونی. هر دو جریان دارای گفتمان مشترکی بودند و از پارادایم واحدی دفاع می کردند. در مرحله ی سوم جنبش های پیرامونی وارد مرحله ی جدیدی شدند و به طور کلی دولت - ملت را نفی کردند. با توجه به مراحل سه گانه جنبش های پیرامونی، سیلر سه دسته احزاب پیرامونی را برمی شمرد. دسته ی نخست احزاب ناسیونالیست پوپولیست اند که عمرشان به سر رسیده و با شکست جریان نخست عمرشان نیز پایان پذیرفت. دومین دسته از احزاب پیرامونی از دهه ی شصت میلادی پدید آمدند. این احزاب که دارای گرایش های دست چپی بودند، بهبود و ارتقای وضع اقتصادی منطقه خود را خواستار بودند. سیلر دسته ی سوم احزاب را نئوسانترالیست ها می نامد.پینوشت:
1. FPO.
منبع مقاله :ایوبی، حجت الله؛ (1390)، پیدایی و پایایی احزاب سیاسی در غرب، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) ، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}