نویسنده: محمدتقی دیاری بیدگلی (1)




 

چكیده

مسلماً پدیده اسرائیلیات، از جمله ی مهم ترین آفات زیان بار تفاسیر مأثور به شمار می رود؛ قرآن پژوهان معاصر همواره دغدغه ی آسیب شناسی تفاسیر نقلی و روایات تفسیری را در ذهن و اندیشه خود داشته اند؛ چه اینكه با آغاز عصر تدوین تفسیر و حدیث، اسرائیلیات فراوانی وارد حوزه ی فرهنگ و عقاید اسلامی شده بود و از این طریق روایات سره و ناسره به هم آمیخته و همین امر موجب شد تا برخی از خاورشناسان، اسلام را دین خرافی جلوه دهند و یا احیاناً محتوای قرآن و آموزه های وحیانی اسلام را برگرفته از آیین یهود و مسیحیت قلمداد كنند. استاد مرحوم حضرت آیت الله محمد هادی معرفت (رحمة الله علیه)، قرآن پژوه و محقق برجسته ی دوران معاصر و چهره ی ماندگار قرآنی، ضمن توجه به ضرورت آسیب شناسی تفسیرها به ویژه تفاسیر نقلی، با رویكردی انتقادی به تفاسیر فریقین به طور مبسوط ( حدود 230 صفحه ) از اثر ارزشمند، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب را به این موضوع اختصاص داده است. ایشان با نقد و تحلیل آرای مفسران و قرآن پژوهان به ویژه دكتر محمدحسین ذهبی مؤلف كتاب التفسیر و المفسرون و بیان زمینه ها و ریشه ی نفوذ اسرائیلیات به تفاسیر و شناسایی معروف ترین چهره های پدید آورنده ی آن ها و حكم مراجعه به اهل كتاب نمونه هایی از اسرائیلیات (36 مورد) در كتب تفسیری شیعه و سنی را نقل و نقد كرده است. مقاله ی حاضر درصدد واگویی دیدگاه ها و آرای خاص این اندیشمند فرزانه در این زمینه است.
آیت الله محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، تاریخ تفسیر، روش تفسیر روایی، اهل كتاب، روایات تفسیری.

مفهوم شناسی اسرائیلیات

اسرائیلیات جمع اسرائیلیه، به معنای داستان یا افسانه ای است كه منشأ اسرائیلی دارد. واژه ی « اسرائیلی » منسوب است به « اسرائیل » كه لقب یعقوب پیامبر(علیه السَّلام)، جدّ اعلای یهودیان به شمار می آید. (2) اسرائیل، تركیبی از دو واژه ی عبری « اسر » به معنای « پیروزی » و « ئیل » به معنای « قدرت كامل » است. این لقب را از آن رو بر وی نهاده اند كه به گمان یهود، یعقوب در مبارزه با خداوند بر او پیروز شد. (3) یهودیان از آن جهت كه با او پیوند دارند، به « بنی اسرائیل » مشهورند.
اصطلاح اسرائیلیات، گاهی در معنایی ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق می شود كه صبغه ی یهودی دارد (4) ‌و گاهی در معنایی گسترده تر، هر آنچه را كه صبغه ی یهودی و مسیحی دارد و در منابع اسلامی وارد شده (5) و گاه نیز در مفهومی گسترده تر از دو مورد پیشین، هر نوع روایت و حكایتی را كه از منابع غیراسلامی وارد قلمرو فرهنگ اسلامی می گردد، شامل می شود. (6) مراوده ی زیاد یهودیان با مسلمانان در صدر اسلام، گسترده تر بودن فرهنگ یهود در مقایسه با ملت های دیگر، شدت عداوت آنان با مسلمانان و كارآمدی بیشتر آنان در حیله گری و نقش ویژه و بیشتر یهود در گسترش و جعل این روایات، سبب شد. جنبه ی یهودی ( اسرائیل ) بر دیگر جهات غالب و بر همه ی آن ها اصطلاح « اسرائیلیات » اطلاق شود. (7) اسرائیلیات به این معنا، از اصطلاحاتی است كه در قرون متأخر از عهد صحابه و تابعان رواج یافته است؛ آنچه در صدر اسلام تا قرن چهارم كاربرد داشته، تعابیری از قبیل «‌ گفته های اهل كتاب »، « نقل از كتب پیشینیان » و نظایر آن ها بوده است. كهن ترین منبع موجود كه « اسرائیلیات » را در معنای اصطلاحی آن به كار برده، اثر مسعودی (م343ق) است كه در آن افزون بر كاربرد این اصطلاح، به نمونه هایی از این روایات نیز اشاره كرده است. (8)

آغاز ورود اسرائیلیات

آغاز پیدایی و ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی، به نفوذ تمدن و فرهنگ به جامعه ی اعراب بت پرست پیش از اسلام باز می گردد. قبایل فراوانی از اهل كتاب در همسایگی مشركان در مدینه و اطراف آن از جمله خیبر، فدك و یتیماء زندگی می كردند.
اهل كتاب، چون دارای كتاب آسمانی و آیین الاهی بودند، از موقعیت بالاتری نسبت به مشركان برخوردار بودند؛ آنان برای فهم بسیاری از مسائل مربوط به شناخت خلقت و سرگذشت امت های پیشین و تاریخ پیامبران و دیگر امور به اهل كتاب - به ویژه یهودیان - مراجعه می كردند. علاوه بر این، آنان دو كوچ زمستانی و تابستانی به یمن و شام داشتند و در این سفرها با گروه هایی از اهل كتاب - كه در این دو سرزمین ساكت بودند - مراودت داشتند. این ارتباط ها نیز عامل دیگری در نفوذ و اثرگذاری فرهنگ یهودی بر فرهنگ عرب جاهلی به شمار می رفت. (9) پس از ظهور اسلام نیز رجوع به اهل كتاب از سوی نو مسلمانان همچنان ادامه داشت، به ویژه كه قرآن كریم در برخی آیات، مشركان را به اهل كتاب ارجاع داده بود. (10) گرچه مخاطبان اصلی در آیات قرآنی، مشركانی بودند كه در صحت گفته های قرآن شك و تردید داشتند و خداوند در مقام احتجاج با آنان توصیه می كند كه برای شناخت ویژگی های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) - كه در كتاب های آسمانی پیشین به آن ها اشاره شده است - به اهل كتاب رجوع كنند و از آنان بپرسند؛ برخی مسلمانان گمان می كردند كه این آیات، مراجعه ی به اهل كتاب را به نحو مطلق روا دانسته است، بدین منظور، برای پرسش از معارف كتاب آسمانی خود به آنان مراجعه می كردند. دیری نپایید كه مسلمانان از مراجعه به اهل كتاب، به طور صریح نهی شدند؛ از آنجا كه عداوت دیرینه ی یهود و بد سرشتی آنان در نیرنگ با مسلمانان و مشوّه جلوه دادن چهره ی اسلام و سست كردن بنیادهای اعتقادی جامعه ی اسلامی آشكار شد، قرآن كریم، آشكارا مسلمانان را از دوستی با آنان برحذر داشت و اعلام كرد كه بیگانگان را محرم راز خود نگیرید و به آنان اعتماد نكنید. (11) پس از نزول این دسته از آیات، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌نیز آنان را از مراجعه به اهل كتاب به شدت باز داشت. البته با وجود نهی آن حضرت، برخی از مسلمانان كم مایه برای دستیابی به مطالبی كه به گمان آنان در معارف اسلامی وجود نداشت، به اهل كتاب مراجعه می كردند.

نقد استاد معرفت بر دیدگاه ذهبی

برخی از نویسندگان از جمله ذهبی و احمد امین و به تبع آن دو، گلدزیهر، ابن عباس و دیگر صحابه را به پیروی از اهل كتاب متهم كرده و به صراحت اعلام داشته اند كه حتی بزرگان صحابه نظیر ابن عباس، ابا نداشتند كه به اخبار آنان تمسك كنند. از پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله)‌ روایت شده كه هرگاه اهل كتاب سخنی را برای شما نقل كردند، نه آن را تصدیق كنید و نه تكذیب (12)؛ لكن آنان عملاً خلاف نظر وی اقدام كرده، اهل كتاب را تصدیق و اخبار آنان را نقل می كرده اند. (13)
تردیدی نیست كه با وجود اینكه برخی از صحابه نظیر ابوهریره، انس بن مالك، عبدالله بن عمر - كه از نظر معرفت و اسلام شناسی كم مایه بودند - به عالمان یهودی و نصرانی مراجعه می كردند و سخنان آنان را به صورت روایت برای نسل های بعد، نقل می كردند. (14) اما كسانی نظیر ابن عباس، ابن مسعود، حذیفه و دیگران به شدت از پرسش و مراجعه به اهل كتاب منع می كردند و این طور نبود كه هرچه را از آنان بشنوند، حقیقت و صواب تلقی كنند. علاوه بر اینكه نهی صریح و شدید از سوی پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) وارد شده، ابن عباس نیز مسلمانان را از پرسش و مراجعه به اهل كتاب منع می كرد. (15)
اخرج البخاری باسناده الی عبیدالله بن عبدالله بن عتبه عن ابن عباس قال: یا معشرالمسلمین، كیف تسألون اهل الكتاب و كتابكم الذی انزل علی نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم احدث الاخبار بالله تقرأونه لمْ یَشبَ و قد حدّثكم الله انّ اهل الكتاب بدّلوا ما كتب الله و غیّروا بایدیهم الكتاب فقالوا: هو من عندالله یشتروا به ثمناً قلیلا، افلا ینهاكم ما جاءكم من العلم عن مسائلتهم، و لا والله مارأینا منهم رجلاً قطّ یسألكم عن الذی انزل علیكم. (16)
ابن عباس خطاب به جمعیت مسلمانان می گوید:
« شما را چه شده است كه برای آگاهی از برخی مسائل به سراغ اهل كتاب می روید در حالی كه قرآن، تازه ترین سخن است و هیچگونه كژی و خلطی در ان رخ نداده، در حالی كه قرآن درباره ی آنان گفته است: اهل كتاب در كتاب خدا دست بردند و سخنی از پیش خود برساختند و به مردم گفتند: این سخن از سوی پروردگار است تا از این راه، بهره ای ناچیز به دست آورند. آیا دانش وحیانی، شما را از پرس و جو از آنان باز نمی دارد؟ نه به خدا سوگند، هرگز ندیدیم كه احدی از آنان درباره ی آیات وحیانیِ (قرآن) ‌از شما بپرسند!»

زمینه های گسترش اسرائیلیات

افزون بر عوامل و زمینه هایی كه سبب پیدایش و نفوذ اسرائیلیات در قلمرو تفسیر و حدیث اسلامی شد، برخی از پدیده های اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را نیز می توان به عنوان زمینه ها و یا عوامل نشر و گسترش این دسته از روایات در فرهنگ جامعه ی اسلامی قلمداد كرد؛ از دیدگاه استاد معرفت این زمینه ها و عوامل عبارتند از:

1. ضعف فرهنگی جامعه ی عرب

مردمان ساكن در جزیرة العرب پیش از اسلام و سالیانی پس از ظهور اسلام از نظر فرهنگی و علمی در سطح بسیار پایینی قرار داشتند؛ به طوری كه افراد با سواد و قادر به خواندن و نوشتن در میان آنان كمتر یافت می شد. از این رو، همواره در برابر اهل كتاب كه جایگاه علمی و موقعیت فرهنگی و اجتماعی برتری داشتند، خاضع بودند. (17)
ابن كثیر می گوید:
« گروهی از انصار از زمانی كه بت پرست بودند، به جهت اعتقاد به جایگاه علمی والای اهل كتاب، در بسیاری از كارها از آنان پیروی می كردند و تا آمدن مهاجران به مدینه به این روش خود پایبند بودند. »(18)
ابن خلدون، یكی از اسباب گسترش اسرائیلیات را از سویی بدوی بودن اعراب و غلبه ی بی سوادی بر آنان و از سوی دیگر، برخورداری اهل كتاب از آیین و كتاب آسمانی دانسته كه این امر باعث شده است اعراب، هر آنچه را اهل كتاب می گفته اند، بپذیرند. (19)

2. كینه ی دیرینه و دشمنی شدید یهود

یهودیان با ظهور آیین اسلام، از سویی موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را از دست رفته می دیدند و از سویی دیگر، پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) از میان آنان برانگیخته نشده بود. از این رو، از مسلمانان كینه ی شدیدی در دل داشتند و چون نتوانستند از طریق نظامی و همدستی با مشركان به هدف خود - نابودی اسلام - دست یابند، ‌تلاش كردند تا از راه تظاهر به اسلام و جلب اعتماد برخی مسلمانان، عقاید و اندیشه های خرافی فراوانی را وارد فرهنگ اسلامی كنند. (20)

3. گزیده گویی قرآن در بازگویی داستان ها

قرآن كریم، طبق اسلوب خود در بازگویی داستان ها و نقل های تاریخی، كمتر به جزئیات پرداخته و فقط به ذكر آنچه با هدف و مقصود و كلام ارتباط داشته، بسنده كرده است. این امر موجب شد تا گروهی از صحابه برای آگاهی از جزئیات، به راویان اهل كتاب - كه این داستان ها در كتاب هایشان با تفصیل بیشتری آمده است - مراجعه كنند. (21)
علامه طباطبایی (رحمة الله علیه)، ریشه ی اصلی پیدایی اسرائیلیات و مجعولات را دو امر مهم دانسته اند: یكی، اینكه داستان سرایی بسیار موردتوجه اهل كتاب بوده و مسلمانان نیز در اقتباس و حفظ روایات و گسترش آن ها زیاده روی كردند و دیگر اینكه، شیوه ی قرآن كریم، در نقل داستان ها بر این بوده كه به گزیده گویی و نكته های مهم و سودمند در بیان مقصود خویش بسنده كند؛ برخلاف داستان های اهل كتاب كه همواره با شرح و بسط های بی فایده همراه بوده و مفسران پیشین برای اینكه داستان كامل و جامع ساخته و پرداخته شود، روایات غیرمعتبر را نیز به آیات قرآنی ضمیمه كردند و در نتیجه، كار بدین جا رسید كه ما هم اكنون شاهد آنیم. (22)

4. قصه سرایان و همراهی دستگاه خلافت با آنان

علاقه ی وافر صحابه و دیگران به شنیدن داستان های امت های پیشین، سبب شد تا داستان سرایی در صدر اسلام گسترش یابد. داستان سرایان با هدف های گوناگون از جمله دست یازی به مقام و مال و منال و بدنامی اسلام و متزلزل ساختن عقاید مسلمانان، داستان های خرافی فراوانی را ساخته و پرداخته و آن ها را وارد جامعه و فرهنگ اسلامی كردند.
براساس گفته ی ابوشهبه، بدعت قصه گویی در اواخر خلافت عمر پدید آمد و سپس به عنوان حرفه ای رسمی رواج یافت. به تدریج، ابزار دست صاحبان سیاست و قدرت گردید تا برای رسیدن به مقاصد خود از گسترش این پدیده پشتیبانی كنند. (23)
نامورترین این داستان سرایان، تمیم بن اوس داری است كه عمر به او اجازه داد تا پیش از خطبه های نماز جمعه در مسجدالنبی به ایراد موعظه و نقل داستان بپردازد. این كار در عهد عثمان به هفته ای دوبار افزایش یافت. (24) این حرفه در زمان معاویه گسترش بیشتری یافت و وی نخستین زمامداری بود كه داستان سرایان را با اهداف سیاسی به خدمت گرفت. (25) او برای این كار افرادی را منصوب و برای آنان كارمزد معینی قرار داد. همچنانكه از وجود برخی صحابه پیامبر نیز برای جعل حدیث بر ضدّ مخالفان خود بهره می گرفت. (26)

5. ممنوعیت نگارش و نقل حدیث

این پدیده از جمله عوامل و زمینه هایی است كه بستر را برای جعل حدیث و نفوذ اندیشه های انحرافی یهود ( اسرائیلیات ) آماده ساخت. خلفای وقت به ویژه خلیفه دوم، سر منشأ اصلی منع نگارش و نقل روایات و سنن پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) شناخته شده است. حتی ابوهریره كه به اكثار حدیث شهرت داشت، گاه از ترس تازیانه ی خلیفه، احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) را كتمان می كرد و می گفت: ما توان و جرأت گفتن: « قال رسول الله (صلی الله علیه و آله)» را نداشتیم تا زمانی كه عمر از دنیا رفت. (27)
مسلماً خلأ ناشی از منع نگارش و نشر حدیث از سوی خلفا، زمینه ی مناسبی برای بدعت های یهودی و مسیحی پدید آورد تا اینان احادیث فراوانی را جعل و به پیامبران الاهی از جمله پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) نسبت دهند. (28)
ابوریّه، از جمله پیامدهای تأخیر تدوین حدیث را تا پس از قرن اول، باز شدن درهای جعل حدیث و رونق یافتن بی ضابطه ی آن و نفوذ اندیشه های انحرافی یهود در فرهنگ اسلامی قلمداد كرده است. (29)

6. سهل انگاری در نقل و نقد روایات

از دیگر زمینه های نشر اسرائیلیات، خوش باوری و سهل انگاری صحابه، تابعان و دیگر مفسران و راویان حدیث است كه بدون توجه به وثاقت راویان این دسته از احادیث و اعتبارسنجی و نقد و بررسی مضامین آن ها و سازگاری با كتاب خدا، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و عقل سلیم، آن ها را برای دیگران نقل و یا در كتاب های تفسیری و حدیثی خود ضبط و ثبت می كردند و بدین وسیله، كتاب های تفسیری را از این روایات انباشتند. (30)

روایی یا ناروایی مراجعه به اهل كتاب

درباره ی مراجعه به اهل كتاب و روایت اسرائیلیات، دو دیدگاه كلی وجود؛ برخی از نویسندگان معاصر برای اثبات روایی و نیز توجیه رجوع برخی از صحابه به اهل كتاب به شماری از آیات، روایات و سیره ی صحابه استناد جسته اند. در قرآن كریم با دو دسته از آیات رو به رو هستیم. یك دسته در ظاهر، دانشمندان یهود و نصارا را « اهل الذكر » و پیروان این دو دین آسمانی را« اهل كتاب » معرفی كرده و دیگران را به مراجعه و پرسش از آنان فرامی خواند و چه بسا آنان را گواه بر درستی حقایق قرآنی و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گیرد. (31) دسته دیگر، در مقام شناسایی چهره ی زشت و عملكرد سوء یهودیان در گمراهی مسلمانان و بدنام كردن آیین اسلام برآمده و كینه و دشمنی و مقاصد شوم آنان را برملا ساخته، به شدت مسلمانان را از مراجعه، گوش فرادادن و اعتماد به سخنان آنان نهی كرده است، خطرات آنان را به مسلمانان گوشزد می كند. (32) از جمله شاخص ترین آیات مورد استناد برای جواز بلكه وجوب مراجعه و اهل كتاب، آیه ی 7 سوره انبیا و آیه ی 43 سوره نحل است كه خداوند خطاب به مشركان - كه به روش رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خرده می گرفتند - می فرماید: برای آگاهی از رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌به اهل ذكر ( آگاهان اهل كتاب) مراجعه كنند. این آیات با مدعای طرفداران جواز رجوع مسلمانان به اهل كتاب و بهره مندی از آنان سازگار نیست و بلكه صرفاً در مقام احتجاج و پاسخ گویی به شبهات مشركان است. (33)
در مورد اذن پیامبر (صلی الله علیه و آله) مبنی بر رجوع به اهل كتاب نیز با دو گروه روایات متعارض مواجه هستیم؛ برخی، بیانگر این است كه نقل حدیث از اهل كتاب روا است (34) و در برخی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌اصحاب خود را مطلقاً از پذیرش اخبار آنان برحذر داشته است. (35) برخی از جمله ابن حجر روایات مانده را مختص صدر اسلام دانسته كه در آن زمان به جهت نوپا بودن حكومت اسلامی و برای جلوگیری از وقوع فتنه از سوی پیامبر و صحابه صادر شده است؛ اما زمانی كه احتمال فتنه از بین رفت، به مسلمانان اجازه داده شد كه به اهل كتاب مراجعه كنند. (36) برخی از جمله ذهبی درصدد جمع میان دو روایات برآمده، اظهار داشته اند که هیچ گونه که هیچ گونه تعارضی میان دو حدیث منقول از پیامبر وجود ندارد؛ زیرا حدیث نخست، نقل حدیث درباره ی بنی اسرائیل و شگفتی های زندگی آنان را كه حاوی عبرت ها است - مباح دانسته، به شرط آن كه با دروغ آمیخته نباشد - و مراد از حدیث دوم این است كه باید در روایات اهل كتاب توقف كرد، چه بسا سخن راستی باشد كه اهل كتاب آن را تكذیب و یا دروغی باشد كه آن را تصدیق كنند. (37) برخی نیز حدیث جواز نقل از بنی اسرائیل را به كلی ساختگی شمرده اند. (38)

دیدگاه استاد معرفت (رحمة الله علیه) درباره ی مراجعه به اهل كتاب

استاد معرفت در این باره معتقدند حدیث حدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حَرج به معنای نقل حدیث از اهل كتاب نیست و بلكه یك تعبیر كنایی است؛ بدین معنا كه هرچه درباره ی زشتی ها و بدی های بنی اسرائیل بگویید، خلاف واقع نخواهد بود، زیرا رسوایی و پلیدی این قوم گسترده تر از آن است كه در مورد آن احتمال داده می شود. مؤید این مطلب روایت دیگری است كه پیامبر فرمود:
« تحدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج فانكم لا تحدّثون بشیء الا و قد كان فیهم اعجب؛
درباره ی بنی اسرائیل سخن بگویید و ایرادی ندارد، زیرا شما هیچ مطلبی درباره ی آنان نقل نمی كنید جز اینكه شگفت انگیزتر از آن میان آنان وجود دارد. (39)»
علاوه بر این، روایات متعددی در منع مراجعه به اهل كتاب از پیامبر و صحابه وارد شده است؛ از جمله در روایتی نقل شده كه پیامبر پس از مشاهده ی نسخه ای از تورات در دست عمر، به شدت خشمگین شد و مسلمانان را از پرسش از اهل كتاب منع كرد و سپس فرمود: اگر موسی (علیه السَّلام) نیز اكنون زنده بود، برای او پیروی جز از دین من روا نبود. (40)
ایشان در پاسخ به دلیل سوم (سیره ی صحابه) می فرمایند: عالمان از صحابه از مراجعه به اهل كتاب خودداری می كردند، زیرا آنان با وجود شخص پیامبر كه منبع علوم اول و آخر بود و امیرمؤمنان كه دروازه ی علم آن حضرت به شمار می رفت، به مراجعه به اهل كتاب نیازی نداشتند. (41)
اینكه به ابن عباس نسبت داده اند كه به اهل كتاب مراجعه می كرده یا در منابع تفسیری، اسرائیلیات فراوانی از او نقل شده، اتهام و جعلیاتی است كه با اهداف سیاسی از جمله مخدوش كردن خاندان نبوت به واسطه ی انتساب ابن عباس به آن خاندان و تقرب به دستگاه خلافت عباسی به وسیله ی نقل حدیث از بزرگ خاندان این سلسله و نیز سوء استفاده دیگر جاعلان از اعتبار و شخصیت ابن عباس به او نسبت داده شده است. (42)

چهره های اصلی پیدایش و گسترش اسرائیلیات

استاد معرفت، عناصر اصلی گسترش روایات اسرائیلی را براساس كتاب های تاریخ و سیره، حدیث و تفسیر، جمعاً هشت نفر معرفی می كند: عبدالله بن سلام، تمیم بن اوس، كعب الاحبار، عبدالله بن عمربن عاص، ابوهریره، وهب ابن منبّه، محمد بن كعب قُرَظی و ابن جُرَیج.
اینك در این مقاله به اختصار به شناسایی آنان بسنده می شود:

1. عبدالله بن سلام (م43ق)

وی از جمله صحابیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از دانشمندان یهودی است كه هنگام ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله)‌ به مدینه به آیین اسلام گرویده است. (43) عبدالله از كسانی بود كه برای جلب نظر عامه مردم، حدیث جعل می كرد. از جمله ی جعلیات او حدیثی است كه درباره ی صفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تورات ساخته بود. او برخی اوصاف موجود در پیامبر را برشمرد و آنگاه می گفت:
« من این اوصاف را درباره ی وی در تورات یافته ام. »(44)
او مدعی بود كه داناترین یهودیان نسبت به كتاب های پیشین است. (45)

2. كعب الاحبار (م34ق)

وی در دوران جاهلی از دانشمندان بزرگ یهودی در یمن بود كه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌در زمان ابوبكر و یا اوایل خلافت عمر اسلام آورد. درباره ی نحوه ی اسلام آوردن وی، حكایت های فراوان نقل كرده اند. (46)
وی در عهد عثمان به شام آمد و تحت حمایت معاویه قرار گرفت. معاویه نخستین كسی بود كه به او دستور داد تا در سرزمین شام قصه بگوید. كعب به جعل داستان هایی در تأیید دستگاه خلافت و نیز فضیلت شام و بیت المقدس پرداخت. (47)
ابوریّه اظهار داشته است: از جمله كسانی كه در توطئه قتل عمر شركت داشت، كعب الاحبار بوده و این موضوع آن قدر روشن است كه جز ناآگاهان در آن تردید نمی كنند (48). ابوهریره بیشترین احادیث را از طریق كعب منتشر ساخته و اطلاعات فراوانی را از امثال وی رواج داده است؛ وی با زیركی خاصّ خود بر ابوهریره كه مردی ساده لوح بود، چیره شد و هرچه را از خرافات و اوهام می خواست از طریق ابوهریره در لا به لای احادیث اسلامی جای داد. (49) از جمله روایات اسرائیلی كه از طریق كعب در تفاسیر وارد شده، افسانه هایی است كه درباره ی هاروت و ماروت ساخته و پرداخته شده است. طبری، برخی از روایات را كه از طریق كعب و عبدالله بن عمر نقل گردیده، یادآور شده، بدون آن كه هیچگونه ایراد و نقدی بر آن ها وارد كند. (50)
ابن كثیر (51)، فخر رازی (52)، و نیز علامه طباطبایی (53) بر ساختگی بودن این روایات تأكید ورزیده و آن ها را از دسیسه های پنهان یهودیان دانسته اند.
ابوشهبه نیز در این باره می گوید:
« تمامی آنچه در این مورد گفته اند، علاوه بر آنكه با مقام عصمت فرشتگان منافات دارد، همگی از بافته های اسرائیلیات است كه به دست كعب الاحبار و دست پرورده های او در كتب تفسیر راه یافته است. »(54)

3. تمیم بن اوس داری (م40ق)

وی از دانشمندان مسیحی تازه مسلمان است كه در آخرین سال حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه آمده و به آیین اسلام گرویده است. (55) همچنین وی نخستین كسی است كه قصه خوانی را بنیان نهاده است. (56) او به فرمان خلیفه ی دوم، پیش از اقامه ی نماز جمعه، به قصه خوانی و موعظه مردم می پرداخت و در عهد عثمان، هفته ای دوبار به قصه خوانی اشتغال داشت. (57) مشهورترین حدیثی كه از وی نقل شده، حدیث « جسّاسه » است كه مسلم آن را در صحیح خود نقل كرده است. (58) این حدیث، افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نیز با معیارهای حدیث صحیح سازگاری ندارد. (59)

4. وهب بن منبّه (م114ق)

وی از دانشمندان بزرگ اهل كتاب و ایرانی تبار (از اهالی خراسان) است كه در عهد خلافت عثمان در یمن زاده شده و در زمان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) اسلام آورد و چون حضور حضرت را درك نكرده، او را در شمار تابعان شمرده اند. (60) وهب، علاوه بر پرداختن به داستان ها و اخبار پیامبران و رواج بسیاری از مضامین كتب پیشینیان در یمن (61)، از طرف عمر بن عبدالعزیز، منصب قضاوت را نیز در صنعا برعهده داشته است. (62) محمدرشید رضا او و كعب الاحبار را بدترین و ریاكارترین افراد در برابر مسلمانان دانسته است. او می نویسد:
« هیچ خرافه ای در كتاب های تفسیری و تاریخی درباره ی آفرینش موجودات، پیامبران، امت های آنان و رستاخیز، به كتاب های تفسیر و تاریخ اسلامی راه نیافت، جز آنكه این دو در آن نقش داشتند. »(63)
احادیث وهب از طریق برادرش همّام بن منبّه در صحیح مسلم و بخاری آمده است. (64) داستان فریب خوردن آدم (علیه السَّلام) در بهشت، نمونه ای از روایات اسرائیلی او است كه طبری در تاریخ خود نقل كرده است. (65) وی را یكی از منابع اصلی نشر و گسترش اندیشه ی جبرگرایی دانسته اند. احمد بن جنبل، وی را متهم به « قَدَر »(66) شمرده، ولی سپس از آن دست برداشته است. (67)
وی كتابی نگاشته با عنوان كتاب المبتدأ كه به اعتبار این كه از مصادر اسرائیلی گرفته شده، به نام اسرائیلیات نامیده شده است. (68)

5. محمد بن كعب قُرَظی (م118ق)

وی از مفسران معروف مدینه در عهد تابعین بوده است كه در اواخر خلافت امام علی (علیه السَّلام) تولد یافته و در سن 78 سالگی از دنیا رفته است. (69) پدرش، دانشمندی یهودی بود كه در بنی قریظه اسیر شده است. (70) وی از جمله ی قصه سرایان بوده و درباره ی افسانه ی غرانیق و نیز در تفسیر آیه ی 24 سوره ی یوسف (علیه السَّلام)، به نقل قصه های اسرائیلی پرداخته است. (71) سرانجام در حالی كه در مسجد مشغول قصه گویی بود، سقف مسجد در اثر زمین لرزه بر سر وی و یارانش فرو ریخت و همگی در زیر آوار جان سپردند. (72)

6. عبدالله بن عمروبن عاص (م65ق)

وی از جمله ی صحابیان مكی بود كه در زمان جاهلیت نیز به نویسندگی می پرداخت و سریانی را نیز نیك می دانست. او پیش از پدرش اسلام آورد. (73) عبدالله، از كسانی بوده كه از پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) احادیثی را شنیده و آن ها را نگاشته است. (74)
به گفته ی ابن تیمیه، وی نخستین كسی است كه اسرائیلیات را پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌رواج داده است، و در جنگ یرموك دو بار شتر از كتاب های یهودیان را به دست آورده و از آن ها حدیث نقل كرده است (75) ‌و عمل خود را با حدیث حدّثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج و نیز روایت خودساخته ای كه مدعی بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود، توجیه می كرد. (76)

7. ابوهریره (م59ق)

وی از جمله صحابیانی است كه در سال هفتم هجری از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت. (77) بسیاری از اصحاب از جمله عمر، عثمان و عایشه او را به دروغ گویی متهم كردند و علی (علیه السَّلام)‌ نیز او را دروغ گوترین مردم دانست. (78)
ابوهریره، روایاتی را از اهل كتاب گرفته و آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اصحاب وی نسبت می داد. وی فراوان تحت تأثیر كعب الاحبار و وهب بن منبّه بوده و روایات اسرائیلی را از طریق آنان نقل می كرد. (79)

8. عبدالملك بن جریح(م150ق)

وی اصالتاً رومی و بر آیین نصرانی بوده است. ذهبی، وی را محور روایات اسرائیلی در عصر تابعان و بسیاری از روایات تفسیر طبری را كه در شأن نصارا وارد شده، از آن وی دانسته است. (80)
استاد معرفت این نظریه را پنداری نادرست و مبتنی بر حدس خوانده كه شاهدی بر صحت آن وجود ندارد، بلكه شاهد نادرستی آن، افسانه هایی است كه درباره ی مائده ی آسمانی نازل بر حضرت عیسی (علیه السَّلام) و حواریّون در جامع البیان و الدرالمنثور آمده است كه فقط دستب وهب بن منبّه و كعب الاحبار در آن ها دیده می شود و از ابن جریج خبری نیست (81)؛ نیز صدها روایات اسرائیلی كه ابوشهبه در كتاب الاسرائیلیات و الموضوعات گرد آورده (82) و در آن دست های افرادی چون عبدالله بن سلام، تمیم داری، كعب، وهب، قرظی و ابوهریره به طور فراگیر دیده می شود و ابن جریج تنها در یك مورد ( هنگام نجات بنی اسرائیل از وادی تیه ) از ابن عباس نقل می كند (83). برخی از رجال شناسان، وی را اهل تدیس و برخی از احادیث او را ساختگی شمرده اند. (84)

اقسام اسرائیلیات

اسرائیلیات به لحاظ محتوا، كیفیت نقل و درستی و نادرستی آن به انواع گوناگونی تقسیم شده است كه هریك حكمی ویژه دارد.
ابن تیمیه، این روایات را براساس صدق و كذب به سه دسته تقسیم كرده است:
روایاتی كه درستی آن ها معلوم است و شاهدی بر صدق آن ها وجود دارد.
روایاتی كه نادرستی آن ها معلوم است و شاهدی بر كذب آن ها وجود دارد.
روایاتی كه دلیل بر درستی و یا نادرستی آن ها وجود ندارد.
وی قسم اول را پذیرفته و قسم دوم را مردود شمرده و درباره ی قسم سوم می گوید: این روایات را نه می پذیریم و نه ردّ می كنیم؛ لكن نقل آن ها برای استشهاد جایز است. (85)
ذهبی در تقسیم بندی خود ابتدا روایات یاد شده را به سه قسم صحیح، ضعیف و موضوع تقسیم كرده و سپس در تقسیمی دیگر می گوید:
« اسرائیلیات یا موافق با اسلام است یا مخالف با آن و یا اینكه اسلام درباره ی آن سكوت كرده است. »(86)
همچنین وی در تقسیم سوم خویش، روایات را به سه حوزه ی عقاید، احكام و یا موعظه و حوادث تاریخی مرتبط دانسته است. (87) او در این باره می نویسد:
« آنچه با شریعت اسلام موافق است، پذیرفتن و نقل آن جایز است و آنچه با شریعت اسلام ناسازگاری دارد، مردود و نقل آن حرام است و آنچه اسلام درباره ی آن سكوت كرده، نه قابل تصدیق است و نه شایسته ی تكذیب؛ اما نقل آن اشكالی ندارد، چه اینكه غالب روایات این قسم به قصص و اخبار تاریخی مربوط می شود و با عقاید و احكام ارتباطی ندارد تا نقل آن روا نباشد. »(88)

تقسیم بندی استاد معرفت (رحمة الله علیه)

استاد محمدهادی معرفت ضمن اینكه بهترین تقسیم را ابتدا، تقسیم بندی ابوشهبه به سه قسم روایات موافق، مخالف با شرع و یا سكوت عنه دانسته، چنین می افزاید:
« تقسیم بهتری كه می توان در این باره مورد توجه قرار داد، این است كه روایات اسرائیلی، به طور شفاهی نقل شده - چنان كه بیشتر منقولات كعب الاحبار، ابن منبه، ابن سلام و امثال آنان چنین است - یا شفاهی نبوده، بلكه در كتاب های عهدین وجود دارد، چنان كه بیشتر آنچه از اهل بیت (علیه السَّلام) در مقام احتجاج با اهل كتاب به آن استناد شده، از این قبیل است. »(89)
بدین ترتیب، ایشان بیشتر منقولات شفاهی - اگر نگوییم همه ی آن ها - را مطالبی ساختگی دانسته كه هیچ اصل و اساسی ندارد. از این رو، نمی توان به آن ها اعتماد كرد. اما قسم دوم یعنی منقولات غیرشفاهی، خود به سه قسم منقسم می شود:
الف. یا در اصول و فروع با شریعت اسلام موافق است كه می توان آن را پذیرفت؛ مانند آنچه در مزامیر آمده است:
« متوكّلان و امیدواران به پروردگار، وارث زمین خواهند شد. »(90)
قرآن كریم این سخن را تصدیق كرده است:
وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌. (91)
ب. یا با شریعت اسلام مخالف است كه آن را رها می كنیم؛ مانند این سخن كه:
هارون، خود گوساله ای را برای پرستش بنی اسرائیل ساخت؛ نه سامری (92).
این مطلب با هدف خداوند از ارسال رسولان و آیات قرآن در تضادّ است (93) كه می گوید:
فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُ‌ * فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسَى... (94)
ج. اما آنچه را اسلام درباره ی آن سكوت كرده، نه می پذیریم و نه ردّ می كنیم و شاید سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) كه فرمود: اهل كتاب را نه تصدیق كنید و نه تكذیب (95)، به همین قسم ناظر باشد. زیرا آنان حق و باطل را به هم آمیخته اند كه اگر آنان را در این امور تصدیق كنیم، ممكن است باطل باشد و اگر تكذیب كنیم، ممكن است حق باشد، بنابراین، در این گونه موارد احتیاط و طبق قواعد نقل حدیث عمل می كنیم. (96)

میزان اثرپذیری تفاسیر و فراوانی اسرائیلیات

با آغاز عصر تدوین تفسیر، اسرائیلیات فراوانی كه وارد حوزه ی فرهنگ اسلامی شده بود، به تفاسیر نیز راه یافت. ذهبی اعتراف می كند كه مواضع بسیاری از صحاح عامه و نیز تفسیر و تاریخ طبری سرشار از سخنان كعب الاحبار، ابن جریج و عبدالله بن سلام است. (97) وی مجموع تفاسیر عامه را به لحاظ نقل و نقد و یا عدم نقل و نقد اسرائیلیات و نیز كیفیت نقل آن ها به شش دسته تقسیم بندی كرده است. (98)
استاد معرفت با الگوگیری و پذیرش اصلی این دسته بندی و برخی تغییرات جزئی، آن را درباره ی تفاسیر فریقین ( اعم از شیعه و سنی ) به كار برده است. زیرا باید این واقعیت تلخ و ناگوار را - همچنان كه علامه عسكری یادآور شده - پذیرفت كه سوگمندان فرهنگ یهودی كعب الاحبار از كتب تفسیر مكتب خلفا به پاره ای از كتب تفسیری موجود در مكتب اهل بیت (علیه السَّلام) نیز نفوذ كرده است. و تا همین حدّ كه به این گونه مصادر نفوذ كرده، معارف اهل بیت (علیه السَّلام) را كنار زده است. (99)
تفاسیری كه اسرائیلیات فراوانی را بدون سند و نیز بدون هرگونه نقد و ارزیابی، آورده اند؛ مانند تفسیر مقاتل بن سلیمان (م150ق) و الدررالمنثور سیوطی (م919ق)(100).
تفاسیری كه اسرائیلیات را با سند نقل كرده و جز در مواردی اندك، به نقد آن نپرداخته اند؛ مانند جامع البیان طبری (م310ق)(101).
تفاسیری كه اسرائیلیات را با سند ذكر كرده و در بیشتر موارد به نقد و بررسی آن ها پرداخته اند؛ مانند تفسیر القرآن العظیم ابن كثیر (م774ق)(102).
تفاسیری كه اسرائیلیات را بدون سند نقل كرده و بیشتر به نقد آن پرداخته اند؛ مانند مجمع البیان فی تفسیر القرآن طبرسی (م548ق) و روض الجنان ابوالفتوح رازی (م520ق)(103).
تفاسیری كه ضمن حمله ی شدید به اسرائیلیات و ناقلان آن ها، خود در مواردی گرفتار این روایات شده و بدون نقد، آن ها را در تفاسیر خود آورده اند؛ مانند الجامع لاحكام القرآن قرطبی (م671ق) و روح المعانی آلوسی (م1270ق)(104).
تفاسیری كه از نقل اسرائیلیات احتراز جسته و جز در مواردی اندك همراه با نقد و ردّ آن ها، از ذكر آن ها خودداری كرده اند؛ مانند المیزان فی تفسیر القران علامه طباطبایی (م1402ق) كه گاهی اسرائیلیات را با سند یا بدون سند و با ذكر منبع نقل كرده؛ اما با معیارهای عرضه ی بر قرآن، سنت قطعی و عقل سلیم به نقد آن ها پرداخته است. (105)

چند نمونه از اسرائیلیات در تفاسیر

همانگونه كه در مبحث پیشین اشاره شد، در اثر سهل انگاری و كم توجهی برخی از مفسران، به ویژه طبری (م310ق)و سیوطی (م911ق) در تفاسیر عمدتاً روایی فریقین روایات اسرائیلی بسیاری وارد شده كه آثار و پیامدهای ناگواری را در پی داشته است؛ به دلیل آمیختگی روایات صحیح و غیرصحیح، اعتماد عمومی به دانش تفسیر و حدیث از بین رفته و یا كمرنگ شده و نیز برخی از عقاید باطل و انحرافی در میان جوامع اسلامی نفوذ یافته و چه بسا جزو باورهای عمومی مردم شده و از همه ی اینها بدتر، ورود اسرائیلیات به فرهنگ و جامعه ی اسلامی، موجب شد تا عده ای اسلام را آیین خرافی و ضدّ عقل جلوه دهند. چنان كه برخی خاورشناسان، این دسته از روایات را از منابع اسلامی استخراج كرده و كوشیده اند تا با گسترش آن ها، چهره ی اسلام را بدنام و مشوّه نشان دهند. (106)
مرحوم آیت الله معرفت (رحمة الله علیه) در این بخش، بیش از سی نمونه از روایات اسرائیلی را براساس كتاب الاسرائیلیات و الموضوعات فی كتب التفسیر تألیف دكتر محمد بن محمد ابوشهبه نقل و نقد كرده اند كه به دلیل حجم گسترده ی آن ها در این نوشتار، تنها به نقل چند نمونه از این روایات بسنده می شود:

1. داستان هاروت و ماروت

طبری و سیوطی، روایاتی را درباره ی داستان هاروت و ماروت عمدتاً از طریق عبدالله بن عمر از كعب الاحبار نقل كرده اند كه خلاصه ی آن چنین است كه زمانی در میان مردم، نافرمانی نسبت به شریعت و كفر به خداوند فزونی یافت. فرشتگان به پروردگار عرض كردند: پروردگارا، جهانیان را آفریدی تا تو را فرمان برند و اكنون به نافرمانی و كفر و انواع گناهان بزرگ روی آوردند.
خداوند به فرشتگان گفت: شما نیز اگر به جای اولاد اكرم بودید، چنین می كردید، گفتند: هرگز. خداوند گفت: دو تن از بهترین های خود برگزینید تا آنان را بیازمایم. آنان هاروت و ماروت را برگزیدند. خداوند آن دو را به زمین فرستاد و شهوت را در نهاد آنان قرار داد و از آنان خواست تا تنها خدا را بپرستند و برای او شریك نگیرند و خود را به گناهان نیالایند. در آن هنگام زنی خوش سیما با آنان برخورد كرد و آن دو را فریفت تا اینكه بازش از او درخواست كام نمودند و او نپذیفت جز آنكه به آیین او درآیند و بت را پرستش كنند؛ آنان شرط او را نپذیرفتند؛ ولی پس از مدتی تاب نیاورده، باز درخواست خود را بر او عرضه كردند؛ او آنان را میان سه راه مخیّر ساخت تا یكی را برگزینند؛ یا سجده بر بت، یا قتل نفس و یا شرب خمر! آن دو، راه سوم را برگزیدند؛ پس از سستی با او درآمیختند، آنگاه از بیم رسوایی، رهگذری بی گناه را كشتند و پس از هشیاری، فهمیدند كه چه گناهی بزرگ مرتكب شدند؛ خواستند به آسمان صعود كنند، نتوانستند، فرشتگان چون چنین دیدند، به اشتباه خود پی برده، دانستند كه كسانی كه از فیض حضور دورند، معذورند؛ آنگاه برای اهل زمین آمرزش خواستند. خداوند آن دو فرشته را میان عذاب دنیوی و عقاب اخروی مخیّر ساخت. آنان عذاب زودگذر دنیا را برگزیدند. پس آن دو از پا در میان چاهی در بابل آویخته شدند؛ در برخی از روایات، آن دو فرشته، رمز صعود به آسمان را به او (زن) آموختند، پس او به آسمان صعود كرد و خداوند او را مسخ كرد و به صورت ستاره ی زهره در آورد. (107)

نقد و بررسی

بیشتر مفسران فریقین این روایت را خرافه و دروغی بیش ندانسته و آن را از جمله ی اسرائیلیات شمرده اند كه از طریق راویان اهل كتاب وارد مجموعه های حدیثی و تفسیری شده است. ابوشهبه در این باره می گوید:
« تمامی آنچه در این مورد گفته اند، علاوه بر اینكه با مقام عصمت فرشتگان منافات دارد (108)، جملگی از بافته های اسرائیلیات است كه به دست كعب الاحبار و دست پرورده های او در كتب تفسیر راه یافته است... هرچند برخی این روایات را صحیح دانسته اند، لكن صحت روایت منوط به نداشتن تضاد با محكمات شریعت است. »(109)
مأمون، خلیفه عباسی از امام علی بن موسی الرضا (علیه السَّلام) پرسید: آیا درست است كه زنی زناكار و مسخ شده در داستان هاروت و ماروت است؟ حضرت فرمود: دروغ گفته اند... خداوند، هرگز پلیدان را چراغ هایی درخشان در آسمان قرار نمی دهد!

2. نسبت شرك به آدم و حوّا

در برخی منابع تفسیری فریقین در ذیل آیات 189 و190 سوره ی اعراف روایاتی وارد شده كه با مقام عصمت پیامبران الاهی ناسازگار است.
ابن جریر طبری از راویانی نظیر ابن جریج، سدّی، سمره و ابن عباس احادیثی نقل كرده است كه مضمون آن ها چنین است: آدم و حوّا هنگام به دنیا آمدن فرزندشان در دامِ وسوسه ی شیطان گرفتار آمدند و فرزند خود را با توصیه ی شیطان عبدالحارث یا عبدالشمس نام نهادند و بدین صورت، شیطان را شریك خدا قرار دادند. (110)
سیوطی نیز در ذیل آیه، از طریق سمرة روایتی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل كرده است: هنگامی كه حوّا فرزندی به دنیا آورد، ابلیس اطراف او را گرفت - قبل از آن، هیچ فرزندی از حوا زنده نمی ماند - و به او گفت: « نام او را عبدالحارث بگذار تا زنده بماند. » حوّا چنین كرد و آن فرزند زنده ماند و این، از فرمان شیطان بود. (111)

نقد و بررسی

استاد معرفت از اینكه مفسری نامور مثل آلوسی - كه در ردّ روایات ساختگی و اسرائیلیات بسیار توانمند است - فریفته ی این روایات شده و آن ها را پذیرفته. (112) اظهار شگفتی كرده و سپس كلام ابن كثیر را به تفصیل در نقد علمی این گونه روایات یادآور شده است. (113)
ابن كثیر براساس روایتی از عمر بن ابراهیم (حسن بصری) كه مرجع ضمیر تثنیه « جَعَلا » در آیه را ذریّه ی آدم پس از او دانسته - تأویل آیه را بر طبق آن اولی شمرده و روایت دیگر حسن بصری از طریق سمرة را كه مرجع ضمیر را آدم و حوّا دانسته، روایتی موقوف معرفی و تصریح كرده است:
و یحتمل انّه تلقاه من بعض اهل الكتاب: من آمن منهم مثل كعب او وهب بن منّبه و غیرهما... (114).
جالب این كه همین تأویل در برخی روایات شیعه نیز آمده است؛ فیض كاشانی در روایتی از امام رضا (علیه السَّلام) آورده است كه حضرت در پاسخ به پرسش مأمون خلیفه ی عباسی چنین فرموده اند: حوّا برای آدم (علیه السَّلام) 500 شكم و در هر شكم یك پسر و یك دختر به دنیا آورد و آن دو با خداوند پیمان بستند كه اگر خداوند فرزندان تندرست به آنان عطا كند، حتماً سپاسگزار او باشند. اما وقتی خداوند نسلی سالم به آنان عطا كرد، هر دو گروه از فرزندانِ پسر و دختر آنان، برای خداوند متعال شریك قرار دادند و آن گونه كه پدر و مادرشان شكرگزار بودند، شكرگزاری نكردند و خداوند برتر از آن است كه به او شكر بورزند. مأمون با شنیدن پاسخ امام (علیه السَّلام) گفت: گواهی می دهم كه تو به حقّ فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستی. (115)
علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) نیز ضمن اشاره به برخی مروّیات، همه ی آنها را جعلی و از دسیسه های اسرائیلی ها شمرده است كه در روایات ما وارد ساخته اند (116).
ایشان در ادامه ی مطلب می افزاید:
« در مجمع البیان (117) از تفسیر عیاشی (118) از معصوم (علیه السَّلام) روایت شده است كه فرموده اند: شرك ایشان، شرك در اطاعت بود، نه شرك در عبادت. از ظاهر این روایت برمی آید كه در حكم همان احادیث ساختگی است؛ زیرا تفاوتی میان اطاعت و عبادت نیست؛ آن هم اطاعت و عبادت ابلیس؛ كه خداوند متعال درباره اش فرموده است: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ‌ (119)(120). »

3. افسانه سرایی درباره ی پدیده هایِ طبیعی

درباره ی برخی از پدیده های طبیعی عالم نظیر آغاز آفرینش، عمر جهان، زمین، ‌آسمان، ماه و خورشید، رعد و برق، جزر و مد، كوه ها و كهكشان ها و جز آن ها. روایاتی را به پیشوایان معصوم دینی (علیه السَّلام) و برخی صحابه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت داده اند كه مشتمل بر اسرائیلیات و موضوعات است.
از عبدالله بن عمر روایت شده كه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره ی وضعیت زمین پرسیده شد: حضرت فرمود: زمین بر روی آب، آب بر صخره و صخره بر پشت نهنگی است كه سر و دم او به عرش الاهی چسبیده است. برخی گفته اند: نهنگ هم بر دوش فرشته ای است كه دو پای او معلق در هوا است. (121)
در ذیل آیه ی 109 سوره ی بقره، در برخی روایات، « رعد » به فرشته یا صدای فرشته و « برق » به تازیانه ی او تفسیر شده است. ابن جریر طبری، روایاتی را از گروهی از صحابه و تابعین نقل كرده است كه « رعد » فرشته ای است كه به او فرمان داده می شود تا ابرها را براند، پس از تراكم و انباشته شدن آن ها، صدایی پدید می آید كه آن، صدای تسبیح فرشته است. (122)
و نیز روایتی از امام علی (علیه السَّلام) نقل كرده است كه حضرت می فرماید: رعد فرشته است و برق در اثر آن است كه فرشته، ابرها را با وسیله ای آهنین می زند تا آن ها را به حركت درآورد. (123)
رشید رضا با صراحت اظهار داشته كه این گفته ها بدون تردید از جمله مطالبی است كه افرادی مثل كعب الاحبار و وهب بن منبّه بین مسلمانان از صحابه و تابعین نشر داده اند. (124)
گفتنی است در برخی از تفاسیر شیعی نیز نظیر مجمع البیان (125)، روض الجنان (126)، نورالثقلین (127)، و منهج الصادقین (128) بدون هیچگونه شرح و یا نقدی، به نقل روایات پرداخته اند. تنها شهید حاج آقا مصطفی خمینی درباره ی این گونه روایات چنین آورده است:
« به نظر من، این بافته ها یا از روایات ساختگی اسرائیلی و بدعت های سویی است كه در احكام و حقایق بلند اسلامی راه یافته است؛ با این هدف كه ملت ها را با این تازیانه های سیاه به نام قرآن كریم از این دین استوار دور سازند؛ یا اجتهادات شخصی است كه پیرامون سخنان برگرفته از مبدأ وحیانی پدید آمده... »(129)
جلال الدین سیوطی در تفسیر سوره ی «ق» از ابن عباس نقل كرده است كه كوه قاف، كوهی است از زمرد كه هفت دریا را فراگرفته و هفت زمین را پشت در پشت در برگرفته است؛ و هرگاه خدا بخواهد در جایی زلزله ایجاد كند، به كوه قاف دستور می دهد تا رشته ای را كه به آنجا منتهی می شود، به لرزه درآورد. (130)
ابوشهبه پس از نقل این خبر، سند آن را به ابن عباس صحیح ندانسته و بر فرض صحت سند نیز آن را در شمار اسرائیلیات آورده است. (131)
علامه طباطبایی نیز در بحث روایی ذیل آیات آغازین سوره ی «ق» ضمن نقل روایتی از تفسیر علی بن ابراهیم قمّی - نظیر آنچه در منابع تفسیر عامه آمده است - چنین می گوید:
و كیفما كان لا تعویل علی هذه الروایات، و بطلان ما فیها یكاد یلحق الیوم بالبدیهیات او هو منها. (132)
به هر حال، هیچگونه اعتمادی به این روایات نیست و بطلان محتوای آن ها امروزه از بدیهیات است.
به نظر می رسد كه ذكر حرف «ق» در این سوره، برای بیان عظمت قرآنی و شرافت گسترده ی آن باشد؛ زیرا، بی درنگ پس از آن به قرآن مجید سوگند یاد كرده، می فرماید:
و القرآن المجید (133).

جمع بندی و نتیجه گیری

اسرائیلیات از جمله اصطلاحاتی است كه در قرون متأخر در عهد صحابه و تابعین رواج یافته و در مفهومی گسترده، هرگونه روایت و حكایتی را كه از منابع غیراسلامی « اعم از شفاهی و غیرشفاهی » وارد قلمرو فرهنگ اسلامی گردیده، شامل می شود.
در عهد صحابه وجود نهی شدید پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) برخی از مسلمانان كم مایه و كم اطلاع برای دست یابی به مطالبی كه به گمان آنان در معارف اسلامی نبوده، به اهل كتاب مراجعه می كردند. لكن عالمان از صحابه با وجود پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله)‌ وامیرمؤمنان (علیه السَّلام)‌به هیچ روی، به مراجعه و بهره گیری از اهل كتاب نیاز نداشتند.
مهم ترین عوامل و زمینه های گسترش اسرائیلیات را می توان در موارد زیر دانست:
الف. ضعف فرهنگی جامعه ی عرب؛ ب. كینه ی دیرینه و دشمنی شدید یهود؛ ج. گزیده گویی قرآن در بازگویی داستان ها؛ د. همراهی دستگاه خلافت با قصه سرایان؛ ه. ممنوعیت نگارش و نقل حدیث. و. سهل انگاری در نقل و نقد روایات.
استاد معرفت، ‌هشت نفر از چهره های معروف عهد صحابه و تابعین را به عنوان عناصر اصلی گسترش روایات اسرائیلی معرفی كرده كه اصالتاً یا از یهودیان و مسیحیان تازه مسلمانان بوده و یا تحت تأثیر آنان به نقل این روایات پرداخته اند كه عبارتند از: عبدالله بن سلام، كعب الاحبار، تمیم داری، وهب بن منبّه، محمد بن كعب قرظی، عبدالله بن عمرو، ابوهریره و ابن جریج رومی.
استاد معرفت برخلاف نظر آقای ذهبی، نقش ابن جریج را در این زمینه بسیار كمرنگ دانسته است؛ چه اینكه وی تنها در یك مورد از ابن عباس روایت كرده است.
استاد، ابتدا اسرائیلیات را به دو بخش: منقولات شفاهی و غیرشفاهی تقسیم كرده، بر این باورند كه بیشترین منقولات شفاهی بلكه جملگی، مطالبی ساختگی و بی اساس و در نتیجه غیرقابل اعتماد است. و سپس بخش دوم ( منقولات غیرشفاهی )‌ را - براساس تقسیم ابوشهبه - به سه قسم: روایات موافق یا مخالف شرع و یا سكوت عنه دسته بندی می كنند.
استاد معرفت همانند آقای ذهبی، مجموعه ی تفاسیر فریقین را به لحاظ نقل و نقد اسرائیلیات به شش قسم منقسم كرده، دو تفسیر طبری و سیوطی را عامل اصلی گسترش اسرائیلیات در كتاب های تفسیری متأخران دانسته است. وی از تفسیر المیزان علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) به عنوان تفسیری كه جز در مواردی اندك همراه با نقد و ردّ روایات اسرائیلی از نقل آن ها خودداری كرده، یاد كرده است.
استاد معرفت، حدود 36 نمونه از روایات اسرائیلی را بر طبق كتاب الاسرائیلیات و الموضوعات دكتر ابوشهبه فهرست كرده و در بیشتر موارد ضمن نقل اقوال مفسران - عمدتاً از تفاسیر عامه - به نقد سندی و دلالی آن ها پرداخته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیأت علمی دانشگاه قم.
2. ر.ك: محمدحسین ذهبی، الاسرائیلیات، صص 19-21؛ رمزی نعناعه، الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، ص71.
3. ر.ك: تورات، سفر پیدایش، باب25: 32 و نیز: قاموس كتاب مقدس، صص 53 و 142.
4. دائره المعارف مصاحب، ج1، ‌ص 135.
5. محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 165؛ رمزی نعناعه، الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، صص 72-73.
6. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، صص 165-166؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، صص 79-81.
7. همان و نیز ر.ك: محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، دائرة المعارف قرآن كریم، ج3، ص234.
8. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 245؛ برای مطالعه بیشتر ر.ك: محمدتقی دیاری، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر، صص 73-80.
9. محمدحسین ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، صص 22-23.
10. ر.ك: نحل، آیات16، 43-44، اسراء آیات 17، 101.
11. ر.ك: آل عمران، آیه 118.
12. ر.ك: بخاری، صحیح البخاری، ج9، ص 136.
13. ر.ك: محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 186-189؛ نیز احمد امینی، فجرالاسلام، ص201؛ گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، صص 84-88.
14. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج2، ص128.
15. ابوریه، اضواء‌علی السنة المحمدیه، ص165.
16. بخاری، صحیح البخاری، ج3، ‌ص 237؛ نیز ر.ك: همان، ج9، ص 136؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 252-267.
17. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص71.
18. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، صص 268-269.
19. مقدمه ابن خلدون، صص 439-440.
20. ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، صص 145-146؛ محمدجواد مغنیه، اسرائیلیات القران، صص 42-43.
21. ر.ك: محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 169؛ و نیز گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 75.
22. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، صص 292-291.
23. ابوشهیه، الاسرائیلیات و الموضوعات، صص 89-90؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص 130.
24. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، صص103-108.
25. همان، صص 125-126؛ احمد امینی، فجرالاسلام، ص160.
26. ابوریه، ‌اضواء علی السنه المحمدیه، ص216؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص 73.
27. سیدمحمدرضا حسین جلالی، تدوین السنه، ص 487.
28. جعفر سبحانی، الملل و النحل، ج1، صص 68-69 و 77.
29. ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، صص 118 و 145-147؛ نیز ر.ك: سیدمحمدرضا حسین جلالی، تدوین السنه، ص480 به بعد.
30. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 176-178؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، صص133-134.
31. ر.ك: بقره: آیه211؛ آل عمران، آیه93؛ اعراف، آیه 136؛ یونس، آیه94؛ رعد، آیه43؛ اسراء، آیه101؛ نحل، آیه43 و انبیاء، آیه77.
32. ر.ك: بقره، آیات 75، 79، 109، 130، 208؛ آل عمران، آیه118؛ نساء، آیه46؛ مائده، آیات 13، 41، 82؛ انعام: آیه68؛ كهف: آیه22 و عنكبوت، آیه 51.
33. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 252 و ج14، ص 253.
34. ر.ك: كنزالعمال، ج10، ص 160؛ بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص 145.
35. ر.ك: بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص 165 و ج5، ص15 و ج8، ص160؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ص 48 و ج6، صص 469 و 471 به بعد و كنزالعمال، ج10، ص 201 و...
36. ابن حجر، فتح الباری، ج6، ص320. به نقل از: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص 91.
37. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 171-173.
38. سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله)، ج1، صص 101-103.
39. مسند احمد، ج3، ص 13.
40. بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص 218، ج8، ص 261.
41. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ‌ص 128؛ محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، دائره المعارف قرآن كریم، ج3، ص 228.
42. همان؛ محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 82-83؛ نقش ائمه در احیای دین، ج12، ص20.
43. زركلی، الاعلام، ج4، ص40؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 413.
44. ابن سعد، طبقات، ج1، ص 87.
45. شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 416.
46. ر.ك: سیوطی، الدرالمنثور، ج2، ‌ص 168؛ ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص148.
47. سیوطی، الدرالمنثور، ج5، ص 305؛ كنزالعمال، ج2، ‌ص 488؛ ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج6، ص20.
48. ابوریه، اضواء‌علی السنه المحمدیه، ص155.
49. ر.ك: همان، ص164؛ و نیز نعناعه رمزی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص95.
50. ابن جریر طبری، جامع البیان، ج1، ‌ص 501؛ و نیز سیوطی، الدرالمنثور، ج1، ‌ص 238.
51. تفسیر ابن كثیر، ج1، ص 138.
52. فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج3-4، ص199.
53. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، صص 239-240 و ج17، ص207 و ج15، ص 369 و نیز ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، ص209.
54ابوشهبه، الاسرائیلیات و الموضوعات، صص 159-166.
55. ابوریه، اضواء‌علی السنه المحمدیه، ص 182.
56. ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 256.
57. شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، صص 447-448.
58. ر.ك: ‌صحیح مسلم، ج9، صص 412-417.
59. ر.ك: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، صص 107-108.
60. زركلی، الاعلام، ج8، ص 125؛ ذهبی، تذكره الحفاظ، ج1، ص 100؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج11، ص 148.
61. ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص 352.
62. زركلی، الاعلام، ج8، ص 125.
63. ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، ص174.
64. زركلی، الاعلام، ج8، ص 125.
65. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج1، ص 108.
66. مراد از «قدر»، اعتقاد به اختیار و آزادی اراده انسان است.
67. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج11، ص 148؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص 353.
68. محمدحسن بكایی، كتابنامه ی بزرگ قرآن كریم، ج1، ‌ص 332 به نقل از: معجم مصنفات القرآن الكریم، ج3، ص 178.
69. مزّی، تهذیب الكمال، ج26، ص340؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص 373؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج5، ص65.
70. همان.
71. سیدمهدی روحانی، بحوث مع اهل السنه و السلفیه، ص84؛ و نیز ر.ك: جعفریان رسول، قصه خوانان در تاریخ اسلام، صص 68-69.
72. مزّی، تهذیب الكمال، ص346 و ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 116.
73. زركلی، الاعلام، ج4، ص 111؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج4، صص 192-193.
74. ر.ك: خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص74.
75. ابن تیمیّه، مقدمه فی اصول التفسیر، ص 98.
76. همان، ص 45.
77. زركلی، الاعلام، ج3، ص 308؛ حلیه الاولیا، ج1، ص 376.
78. ابوریه، اضواء‌علی السنه المحمدیه، صص200-204.
79. همان، ‌ص210؛ معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، صص 116-118.
80. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 198.
81. محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، دائره المعارف قرآن كریم، ج3، ص 233؛ و نیز ر.ك: ابن جریر طبری، جامع البیان، ج7، صص 83-88؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص 346.
82. ابوشهبه، الاسرائیلیات، صص 159-305.
83. همان، صص 206-207.
84. ر.ك: شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج1، صص 169-171؛ همو، میزان الاعتدال، ج2، ص 659؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ‌ج6، صص 357-359.
85. ابن تیمیه، مقدمه فی اصول التفسیر، ص98.
86. ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، صص 47-54.
87. همان.
88. همان، ص 68.
89. محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، دائره المعاف قرآن كریم، ج3، ص229 و نیز همو، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ‌ص 134.
90. كتاب مقدس، مزامیر، 9: 37.
91. انبیاء، آیه105.
92. كتاب مقدس، خروج32: 21-24.
93. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، صص 138-140.
94. طه، آیات 87-97.
95. بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص217.
96. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص 141.
97. ر.ك: ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 186-198.
98. ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، صص 119-121.
99. سیدمرتضی عسكری، نقش ائمه در احیای دین، ج6، ص 113و نیز: ج7، ص70.
100. رمزی نعناعه، الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، صص 222 و 329. استاد معرفت، دو تفسیر طبری و سیوطی را پایه و اساس انتشار و پخش اسرائیلیات در كتاب های تفسیر متأخران دانسته است. التفسیر و المفسرون، ج2، ص 142.
101. ذهبی، الاسرائیلیات، ص123؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص313.
102. ذهبی، الاسرائیلیات، ص129؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ‌ص 340.
103. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7-8، صص145، 742 و 746؛ رازی، روض الجنات، ج2، ص 82 و ج9، صص 158-159.
104. ذهبی، الاسرائیلیات، 137 و 146.
105. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، صص 147، 231، ج4، ص136، ج5، ص 291، ج8، ص378، ج11، صص 64-71 و برای آگاهی ر.ك: صص 133-134، ج14، صص 316-397، ج15، ص369، ج17، صص 194، 206-207 و 362 به بعد.
106. ر.ك: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص86؛ محمدهادی معرفت، اسرائیلیات، ص225؛ رمزی نعناعه، الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، صص 214 و 387-386.
107. ابن جریر طبری، جامع البیان، ج1، صص 363-367؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج1، صص 97-103.
108. ر.ك: تحریم، آیه6 و انبیاء، ‌آیه19، 26-28.
109. ابوشهبه، الاسرائیلیات و الموضوعات، ص166-159.
110. علی ابن بابویه القمی صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه السَّلام)، ج1، ص211، باب 27، ش2؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: تفسیر ابن كثیر، ج1، صص 141-137؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ‌ص 239؛ محمدتقی دیاری، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر، صص 224-229.
111. سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص 623.
112. محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج9، صص 139 و 142.
113. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ‌صص 202-209.
114. تفسیر ابن كثیر، ج2، ص 275.
115. تفسیرالصافی، ج2، ‌ص 259.
116. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 378.
117. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3-4، ص783.
118. محمد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، ج2، ص43، ج125.
119. یس، آیه60: « آیا با شما عهد نكردم ای فرزندان آدم كه شیطان را نپرستید؛ زیرا او برای شما دشمنی آشكار است و این كه مرا بپرستید؟»
120. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 378.
121. ابوشهبه، پیشین، ص292.
122. طبری، جامع البیان، ج1، ص 185. (وی در اینجا هیجده روایت نقل كرده است).
123. همان، ص187.
124. تفسیرالمنار، ج1، ص 175.
125. ج2-1، ص149.
126. ج1، ص 145.
127. ج1، ص 37.
128. ج1، ص 107.
129. عبدالله بشر، تفسیر القرآن الكریم، ج3، صص 330 و 321.
130. سیوطی، الدرالمنثور، ج6، صص101-102.
131. الاسرائیلیات و الموضوعات، صص 302-305، ؛ نیز ر.ك: تفسیر ابن كثیر، ج4، ص 221.
132. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 346.
133. ق. آیه1. «سوگند به قرآن مجید» برای آگاهی بیشتر ر.ك: ناصر مكارم شیرازی، ‌تفسیر نمونه، ج22، ص 227.

منبع مقاله :
زیر نظرگروه قرآن پژوهی پژوهشگاه به کوشش: نصیری، علی؛ ‌( 1387)، معرفت قرآنی: یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمة الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول