تفسیر به رأی از دیدگاه آیت الله معرفت
چكیده
تفسیر، پرده برداری از الفاظ مشكل و دلالت كلام است. كسی كه درصدد تفسیر به رأی می باشد، در حقیقت درصدد فهم كلام خدا و پرده برداری از مقاصد و معانی قرآنی نیست، بلكه تلاش دارد آراء و نظرات خود را بر قرآن تحمیل كند. احادیث مذمتِ تفسیر به رأی، نشان از سابقه دیرینه این پدیده در میان مسلمانان دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السّلام) با بیانات گوناگون از چنین كاری نهی كرده اند، اما تفسیر به رأی با اعمال نظر و اجتهاد برای فهم كلام خداوند متفاوت است. در تفسیر اجتهادی، قرائن عقلی و نقلی و ضوابط ویژه فهم كلام خداوند مبنا قرار می گیرد، در حالی كه كسی كه قرآن را تفسیر به رأی می كند، خواست و هوای خود را مبنا قرار داده و استبداد به رأی به خرج می دهد.در این نوشته مختصر پس از بیان معنای تفسیر، رأی و علت منع از تفسیر به رأی از دیدگاه استاد معرفت، نظرات چند تن از قرآن پژوهان از دیدگاه استاد نقل و نقد شده، آنگاه معیارهای شناسایی موارد تفسیر به رأی و نمونه هایی از تفسیر به رأی از منظر حضرت استاد معرفت ( قدس سره) مورد بحث قرار گرفته است.
تفسیر، رأی، فهم قرآن، احادیث تفسیر به رأی.
تفسیر به رأی از دیدگاه آیت الله معرفت (رحمة الله علیه)
عنوان فوق مشتمل بر دو واژه كلیدی است كه باید مراد از آن تبیین شود:الف. تفسیر:
واژه « تفسیر » مصدر باب تفعیل از ماده « فَسر »، در لغت به معنای « روشن كردن و آشكار ساختن، بیان و توضیح دادن شیء، كشف معنای معقول و بیان كردن معنای سخن »(2) است و در اصطلاح مفسّران و قرآن پژوهان، زدودن ابهام ( كشف القناع ) از لفظ مشكل (3)، كشف مراد از لفظ مشكل (4)، بیان معانی آیات قرآنی و كشف مقاصد و مدالیل آن ها (5) تعبیر شده است. با توجه به اینكه تفسیر از باب تفعیل است و براساس این قاعده كه هرچه حروف كلمه بیشتر باشد، معنای افزون تری را می رساند، كاربرد واژه « تفسیر » به جای « فسر »، نشان دهنده تلاش بیشتری است كه مفسر در كشف معنا باید از خود نشان دهد. استاد معرفت می نویسد: تفسیر آنگاه است كه هاله ای از ابهام لفظ را فراگرفته، پوششی بر معنا افكنده باشد تا اینكه مفسر با ابزار و رسائلی كه در اختیار دارد در زدودن آن ابهام بكوشد. تفسیر از ریشه فَسَر الامر به معنای اوضحه و كشف عنه ( آشكار نمودن ) گرفته شده است. فَسَرَ و فسّر مانند كشف و اكتشف، مجرد و مزید فیه، از باب زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی مبالغه در امر را می رساند. لذا كشف از اكتشف اعم است، زیرا كشف، مطلق ظاهر نمودن را می رساند، ولی اكتشف، دلالت دارد كه اعمال نیروی بیشتری در استخراج و اكتشاف « ظاهر نمودن » به كار رفته است. همچنین فسر، مطلق بیان و توضیح است. ولی فَسَّرَ دلالت دارد كه در تبیین و تفسیر، نیروی بیشتری به كار افتاده و كار به آسانی انجام نگرفته، وگرنه ترجمه ای بیش نیست. (6) لذا، جمعی تفسیر را مبالغه ی معنای فسر دانسته اند. (7)با وجود اینكه قرآن « نور »(8)، « هدایت »(9)، « بصیرت برای مردم »(10)، و بیانگر همه چیز (11)، و ذاتاً روشن و بی ابهام است، اما عواملی چند، نیاز قرآن به تفسیر را ضروری ساخته و این مسأله در خود قرآن نیز تصریح شده است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) علاوه بر وظیفه ابلاغ و تلاوت قرآن، عهده دار مسئولیت دیگری به عنوان تبیین و تعلیم كتاب خدا نیز می باشند. (12)
پس از عصر رسالت، مسلمانان همواره با روش ها و گرایش های گوناگون درصدد تفسیر و ابهام زدایی از چهره معانی قرآنی برآمده اند. برخی از آن عوامل عبارتند از: سبك بیانی ویژه قرآن، بیان قوانین كلیه و اختصار كه موجب ابهام گشته و تفصیل جزئیات در گروه بیان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) است (13)، مشتمل بودن بر معانی دقیق، حكمت های والا درباره اسرار الهی، و محتوای فراطبیعی و جهان شمول برای همه اعصار با نیازهای متعدد و متفاوت فكری مردم، اشاره قرآن به تاریخ و سرگذشت امت های پیشین، عادات و رسوم جاهلت معاصر نزول، و نیز الفاظ غریب و ناآشنا كه با اینكه در اوج قله فصاحت است؛ نیازمند توضیح برای عامه مردم می باشد. (14)
لازمه این نكات آن است كه فهم روشمند و مضبوط كلام خداوند از ضروری ترین و ارزشمندترین رشته های دانش در حوزه معرفت دینی است (15)، به گونه ای كه ابن عباس گفته است:
كسی كه قرآن را قرائت كند اما تفسیرش را نداند، همانند اعرابی ( بادیه نشین ) است كه قرآن را چون شعر بر زبان جاری می كند. (16)
و سعید بن جبیر گفته است:
كسی كه قرآن را بخواند و آن را تفسیر نكند نابینایی بیش نیست. (17)
ب. رأی:
اصل این كلمه نظر كردن است چه با چشم سر، یا قلب، یا شهود روحانی یا قوه خیال (18) و در اصطلاح قرآن پژوهان، عقیده ای است كه از غلبه گمان و سلیقه شخصی پیدا شود. (19) از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده:مَن فَسَّرَ القرآن برأیه فلیتبوّا مقعده من النار. (20)
در كتب ادبی برای « باء » جارّه، معانی متعددی ذكر شده است كه از میان آن معانی، معنای مناسب در احادیث تفسیر به رأی سببیت، یا استعانت است. در صورتی كه باء به معنای سببیت باشد، مقصود آن است كه مفسر به خاطر رأی خاصی كه انتخاب كرده به تفسیر قرآن بپردازد و آیه را طبق آن معنا كند. روشن است كه چنین مفسری درصدد فهم و كشف مقصود خداوند نیست، بلكه در مقام تأیید دیدگاه خویش است و آیات قرآن را مستمسك خود قرار داده و سزاوار نكوهش است. در این صورت، مفاد روایات تفسیر به رأی همان فرمایش علی (علیه السّلام) است كه:
عطفوا الهدی علی الهوی (21)
هدایت و معارف روشنگر را تابع تمایلات و آرای خود قرار می دادند، در صورتی كه مفسر باید ابتدا مقصود خداوند را فهمیده و سپس با آنان آرای خود را محك زند و چنانچه با آیات سازگار نبود، رأی خود را نادرست بداند. همانگونه كه علی (علیه السّلام) فرمود:
و اتّهموا علیه آراءكم (22)
براساس بینش قرآن دیدگاه های خود را متهم بدانید. و اگر باء برای استعانت باشد، مقصود آن است كه مفسر به جای تفسر آیات به كمك قواعد محاوره و ادبیات عرب و قرائن عقلی و نقلی به كمك رأی خود آیات را تفسیر می كند. روشن است كه چنین مفسری نیز درصدد فهم مراد خداوند نیست و این گونه تفسیر سزاوار نكوهش است و جایگاهی از آتش دارد. ( در برابر كسانی كه قرآن را با كمك قرائن عقلی و نقلی تفسیر می كنند. )(23).
تفسیر قرآن روش های مختلفی دارد، از قبیل: قرآن به قرآن، روایی، عقلی و اجتهادی، علمی، اشاری و عرفانی و... (24)؛ اما در تفسیر دو گرایش عمده وجود دارد: نقلی و اجتهادی. همچنین تفسیر به رأی به عنوان مهم ترین آفت تفسیر اجتهادی مطرح است. از این رو برای دور ماندن از این آفت در تفسیر اجتهادی كه گسترده ترین عرصه ی تفسیری در عصر حاضر است، آسیب شناسی تفسیر اجتهادی یك ضرورت است، چه اینكه تفسیر به رأی از هدف تفسیر ( زدودن ابهام از دلالت كلام ) به دور بوده و نشاید بر آن نام روش تفسیری نهاد مگر با تسامح؛ زیرا در این روش مفسر مقصود آیات را كشف و بیان نمی كند، بلكه قرآن را مطابق نظر و مذهب خویش بر اموری تطبیق می دهد كه خود قطعاً می داند مراد قرآن نیست. (25)
پیشینه تاریخی تفسیر به رأی
از روایاتی كه در مذمت تفسیر به رأی از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) (26) نقل شده است به دست می آید كه تفسیر به رأی از زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) وجود داشته و ایشان از آن نهی كرده اند. مثلاً فرموده اند:خدای جل جلاله می فرماید: هركس به رأی خود و دلخواه خویش گفتار مرا تفسیر كند، به من ایمان نیاورده است. (27)
در زمان ائمه (علیهم السّلام) نیز این مسأله مطرح بوده و لذا روایاتی در مذمت تفسیر به رأی از آنان صادر شده است. (28) امام علی (علیه السّلام) به كسی كه مدعی وجود تناقض در آیات قرآن بود، فرمودند:
بپرهیز از اینكه قرآن را با رأی خودت تفسیر كنی ( صبر كن ) تا آن را از عالمان فرابگیری، چرا كه بسیار آیات نازل شده ای كه مشابه سخنان انسان ها است ولی آن كلام خدا است و تأویل آن مشابه سخنان بشریت نیست. (29)
در عصرهای بعدی نیز تفسیر به رأی - علی رغم همه نكوهش ها - ادامه یافت و گاهی فرقه ها و مفسانی یكدیگر را به تفسیر به رأی متهم می كردند. (30)
در عصر حاضر نیز این روش اوج گرفت و برخی با استفاده از آیات قرآن و تفسیر به رأی آن ها كوشیدند جوانان مسلمان را جذب خویش سازند و بر مقاصد انحرافی خود سرپوش نهند.
استاد معرفت در آثار خود پرده از این ترفند برمی داشت و در جاهای مختلف بدانان جواب می داد (31) كه در ادامه بدان ها اشاره خواهد شد.
تفاوت تفسیر به رأی و اعمال نظر در فهم قرآن
مرحوم استاد معرفت بین تفسیر به رأی مذموم و اجتهاد و اعمال نظر در فهم قرآن براساس معیارهای صحیح فرق می گذارند. به اعتقاد ایشان، تفسیر اجتهادی بر عقل و نظر تكیه می كند، بیشتر از آنكه بر آثار تكیه كند تا معیار نقد و پالایش: دلالت عقل رشید و رأی درست باشد. (32) یكی از ویژگی های تفسیر تابعان، اجتهاد در تفسیر و تكیه بر فهم عقلی بوده است:آنان در مسائل قرآنی كه به معنای صفات، اسرار خلقت، احوال پیامبران و غیره اعمال نظر می كردند و آن ها را بر روش عقل عرضه می نمودند. (33)
استاد می نویسند:
روایاتی مردم را از تفسیر به رأی برحذر داشته اند. لذا ظاهرگرایان گمان كرده اند سخن گفتن درباره مفاهیم قرآن، تفسیر به رأی است و باید از آن اجتناب نمود. (34)
از بعضی از سلف دیگر نقل شده كه از هرگونه اظهارنظر درباره قرآن سر باز زده و بیم آن داشته اند كه نكند ندانسته چیزی را به خداوند نسبت دهند یا قرآن را طبق رأی خود تفسیر كنند. (35)
اما به اعتقاد استاد معرفت، این پندار صحیح نیست و تفسیر به رأی غیر از اجتهاد و اعمال نظر صحیح برای فهم قرآن می باشد. چه اینكه روایاتی كه از تفسیر به رأی نهی می كند كه به معنای تحمیل رأی و عقیده بر قرآن، بدون مراجعه به قرائن عقلی و نقلی، نه كوشش برای فهم مراد و مقصود آیات الهی.
استاد ابتدا روایات ناهیه از تفسیر به رأی را نقل (36)، و بعد از بیان توجیه طبری و ابن انباری پیرامون این روایات، توضیحی نسبتاً مفصل از قرطبی بیان می كند و آن را می پذیرد.
قرطبی می گوید:
اگر لغت شناس، لغت قرآن را و نحوی نحو قرآن را و فقه مفاهیم آن را با تكیه بر قوانین عملی و نظری استنباط و تفسیر كند، مصداق این حدیث ( تفسیر به رأی ) نخواهد بود چون اظهارنظری اینچنین، تنها از روی نظر شخصی نیست. بعضی گفته اند: تفسیر توفیقی است، زیرا دستور داریم كه تفسیر قرآن را باید به خدا و رسولش واگذار نمود. (37) قرطبی در ادامه می گوید:
ولی این قول باطلی است؛ زیرا نهی از تفسیر قرآن از دو حال خارج نیست یا مقصود اكتفا به نقل احادیث و عدم استنباط است، و یا هدفی دیگر در كار است.
اگر منظور از احادیث نهی از تفسیر به رأی آن باشد كه هیچ كس جز نقل گفتار دیگران حق اظهارنظر درباره قرآن ندارد، سخنی مردود است؛ زیرا صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) كه قرآن شناسند، در تفسیر آن اختلاف كرده اند و اقوالی گوناگون برگزیده اند و چنین نیست كه هرچه را گفته اند، از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده باشند.
لذا تفسیر به رأی كه باطل بوده و مورد نهی است، یكی از دو وجه است.
اول؛
شخص تفسیر كننده به رأی، نسبت به مطلب موردنظر رأی داشته و سعی می كند قرآن را طبق نظر و میل خودش تأویل و تفسیر كند. او این گزینش را براساس هوای نفس انجام می دهد، لذا در واقع قرآن را تفسیر به رأی كرده است؛ یعنی نظرش او را وادار به چنان تفسیری كرده، به طوری كه اگر آن دیدگاه و رأی را از قبل نمی داشت، هیچگاه آن احتمال را برنمی گزید.چنان كه فرقه باطنیه حتی قیاس در لغت را در راستای اهدافی پلید، به منظور فریفتن مردم و دعوت آنان به باطل خویش به كار می برند، و قرآن را مطابق نظر و مذهب خویش بر اموری تطبیق می دهند كه خود قطع دارند مراد قرآن نیست. (38)
دوم؛
منظور از تفسیر به رأی این باشد كه فرد صرفاً به ظاهر عربی قرآن در مقام تفسیر بسنده كند و شرایط لازم را برای تفسیر فراهم نیاورد. (39)استاد معرفت پس از كلام قرطبی، می نویسد:
آنچه را قرطبی در معنای حدیث به تفصیل بیان كرده درست است، و بیشتر دانشمندان هم همان را پذیرفته اند، بلكه بالاتر در روایات منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم قرائنی وجود دارد كه این برداشت را تأیید می كند، از جمله اضافه موجود در كلمه ( رأیه ) است. كلمه (رأی) به ضمیری اضافه شده است كه به شخص مفسر برمی گردد و (رأیه) یعنی نظر مخصوص به همان مفسر كه سعی می كند حتی الامكان با ظواهر قرآن آن را توجه كند. هرچند این توجیه موجب تحریف در كلام الهی باشد؛ زیرا قرآن برای چنین شخصی اهمیت ندارد و فقط توجیه عملكرد و نظر خودش برایش مهم است و به هر وسیله ممكن سعی در اثبات رأی خویش دارد، چنین فردی غالباً نسبت كذب به خداوند روا داشته و در مورد آیات الهی آتش جدل را شعله ور می سازد. (40)
دیدگاه استاد معرفت درباره احادیث نهی از تفسیر به رأی
حضرت استاد پس از نقل اقوال و احادیث (41) درباره تفسیر به رأی، اظهار می دارند كه آنچه از مجموعه این احادیث به انضمام احادیث دیگر به دست می آید، این است كه علّت منع از تفسیر به رأی دو نكته است:1. این كه شخص در تفسیر قرآن، با هدف خودنمایی و جدل و غلبه بر خصم تفسیر كند، و می كوشد با استناد به آیات متشابه كه می تواند خواسته وی را تأمین سازد، رأی و نظر مخصوص خودش را - خواه درست یا نادرست - استحكام بخشد؛ لذا او هرچند در تفسیر آیه سخنی صواب هم گفته باشد، پاداشی نخواهد داشت؛ زیرا وی درصدد تفسیر قرآن نبوده، بلكه در پی تأیید نظر خویش با هر وسیله ممكن بوده است؛ بنابراین نهی در حدیث مذكور، تنها شامل تأویلی می شود كه به دلیل قاطع مستند نباشد.
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ (42)
2. این كه تفسیر قرآن، بدون استناد به اصلی استوار و تنها با تكیه بر تعابیر ظاهری آیات باشد. چنین تفسری سخن گفتن از روی جهل و نادانی است و بدون شك مبغوض است؛ زیرا از مسیری نادرست گام به وادی ای بس دشوار نهاده كه در چنین حالتی بسیاری از گفتار وی نادرست و گمراه كننده است و نسبت دروغ به خدا روا داشته، كه امری بس عظیم و خطرناك است. (43)
دیدگاه ها درباره ی تفسیر به رأی
در اینكه تفسیر به رأی - تحمیل نظر و عقیده بر قرآن - ممنوع و حرام است، در میان محققان و دانشمندان علوم قرآنی اختلافی نیست؛ اما در معنای تفسیر به رأی اختلاف وجود دارد. زیرا در روایات مربوط به تفسیر به رأی توضیح روشن و مشخص كه رفع ابهام كند مشاهده نمی شود و چون دارای معنایی یكسان و مشابه اند، بالغ بر ده نظریه درباره ی تفسیر به رأی از طرف مفسران عامه و خاصه ابراز شده (44) كه برخی از آن ها ذكر می شود:1. طبرسی در مجمع البیان در توجیه حدیث نبوی من فَسَّر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الكذب می گوید: معنای حدیث - اگر صحیح باشد - این است:
هركس قرآن را بر رأی و نظر خود حمل كند [ بر مبنای رأی خود تفسیر كند ] و به مقتضای شواهد الفاظ و قراین عمل نكند، اگر سخن او مطابق با واقع هم باشد باز به خطا رفته است.
2. دیدگاه علامه طباطبایی: از آنجا كه مرحوم علامه روش تفسیر قرآن به قرآن را تنها روش صحیح در تفسیر و تبیین معانی و مقاصد قرآن دانسته است، تفسیر به رأی را استقلال به رأی خویش در فهم و بیان معانی و مقاصد قرآن می داند و می فرماید:
آنچه در حدیث از آن نهی شده این است كه مفسر در مقام تفسیر استقلال داشته و فقط به رأی خویش اكتفا كند بدون توجه به نظرات دیگران. لازمه ی این نهی ضرورت مراجعه به غیر تفسیر در قرآن است و آن غیر دوام بیش نیست. 1. قرآن 2. سنت. حال اگر منظور از غیره سنت باشد با این صفت قرآن تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (45) سازگار نیست. چنان كه با خود سنت هم تعارض دارد كه دستور می دهد در هنگام اشتباه امور و صحت و سقم احادیث به قرآن مراجعه شود. در نتیجه برای تفسیر قرآن جز خود قرآن هیچ مرجعی برای مراجعه باقی نمی ماند؛ چون آیات خود به تنهایی مفسر همدیگرند و گویایی هر آیه در ارتباط با آیه دیگر بوده و هریك گواه صدق دیگری است. (46)
علامه در توضیح و تأیید این نظریه می نویسد:
از روایات و آیات چنین استفاده می شود كه نهی از تفسیر به رأی، متعلق به روش تفسیر و استخراج مقاصد قرآن می باشد به این معنی كه مفسر می كوشد در فهم كلام الهی، همان روشی را به كار گیرد كه در فهم بیان مخلوق، با آن مأنوس باشد. بدیهی است اختلاف، در بلاغت نیست، زیرا كلام خدا نیز به زبان عربی بوده، تمام جهات بلاغت كلام عرب در آن ملحوظ است. بلكه اختلاف بین آن دو [ روش فهم كلام بشر و روش فهم كلام خدا ] تنها از نظر مراد و مصداقی است كه كلام بر آن انطباق یابد. (47)
استاد معرفت در توضیح این فرمایش علامه می فرماید:
( قرآن در مقام بیان و ادای مقاصد خود روش ویژه دارد كه كاملاً با سایر روش ها متفاوت است ). قرآن برای بیان مقاصد و اهداف خویش اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد كه جز با بیان خودش - همچون هر صاحب اصطلاحی - قابل شناخت نیست. بدیهی است كه برای آشنایی با اصطلاحات هریك از علوم و فنون، تنها مراجعه به لغت و قواعد آن كافی نیست، همچنین آشنایی با اصول متعارف ( عرف عام ) برای فهم كلام، كارساز نیست؛ چرا كه آن ها عرف عام اند و علوم و فنون عرف خاص... همه علوم و فنون اصطلاح خاص دارند... قرآن نیز، تنها خودش می تواند مفسر خود باشد، و هر بخش آن شاهد و گویای بخش دیگر آن است... قرآن در تمامی تعبیرات خود طبق عرف سخن نگفته است. به عبارت دیگر همه تعابیر قرآن این گونه نیست كه جز با بیان خود قرآن قابل فهم نباشد. بلكه تنها آن بخش از تعابیر كه طبق اصطلاح ویژه اش بیان شده. مفاهیمی غیر از مفاهیم سخنان دیگر را در بردارد باید با بیان خود قرآن شناخته شود، ولی آن بخش از قرآن كه بر طبق قواعد لغت و عرف عام آورده شده، فهمش نیز با مراجعه به اصول و قواعد مقرر عرفی ممكن خواهد بود. (48)
خلاصه آنكه مرحوم علامه به یكی از موارد تفسیر به رأی ( یعنی استقلال به رأی و عدم مراجعه به آیات دیگر قرآن ) اشاره كرده اند. اما چنانكه در كلام استاد معرفت آمده، تفسیر به رأی منحصر به این قسم نیست، بلكه اگر كسی بدون علم و تخصص كافی به تفسیر قرآن اقدام كند، آن هم، سر از تفسیر به رأی درمی آورد. (49)
3. دیدگاه آیت الله خوئی درباره ی تفسیر به رأی: مرحوم استاد معرفت در مباحث قرآنی، فقهی و اصولی خود از آیت الله خوئی با اعجاب و عظمت یاد می كرد، اما این مانع از ارزیابی علمی شاگرد نسبت به نظر استاد نمی شود. ایشان نظر آیت الله خوئی را در مورد تفسیر به رأی نقل و ارزیابی می كند.
آیت الله خوئی می فرماید:
تمسك به ظاهر لفظ به شرط اینكه از روی دلیل و مستند به قواعد و اصول شناخته شده در عرف بوده و میان مردم رایج باشد، تفسیر به رأی نیست، بلكه تفسیری است كه عرف آن را می پذیرد و برحسب قوانین منفصل و یا متصل می باشد... حمل لفظ بر ظاهرش پس از جست و جوی قوانین متصل یا منفصل موجود در كتاب یا سنت و دلیل عقلی، تفسیر به رأی به شمار نمی آید.
شاید معنای تفسیر به رأی این باشد كه فرد به طور مستقل و بدون مراجعه به كلمات ائمه (علیهم السّلام) در موردی نظر دهد، در حالی كه معلوم است كه ائمه (علیهم السّلام) عدل و همتای قرآنند و در موقع تمسك به قرآن مراجعه به آنان واجب است، بنابراین، اگر انسان به عموم یا اطلاقی كه در قرآن وارد شده بدون محض از تخصیص یا تقیید موجود در بیانات ائمه (علیهم السّلام) عمل كند. البته تفسیر به رأی است. (50)
استاد معرفت در توضیح این دیدگاه می نویسد:
معنای حرف ایشان این است كه عمل به ظاهر لفظ كه مستند به دلیل وضعی، عموم، اطلاق یا قراین حالیه و مقالیه باشد، تفسیر به حساب نمی آید، چه اینكه تفسیر، برطرف ساختن ابهام از لفظ دشوار برای ظاهر شدن معنای آن است و این ابهام و اشكال در جایی كه اصالة الحقیقه یا اصالة الاطلاق یا یكی از اصول لفظیه جاری باشد، ایجاد نمی شود.
اما اگر نارسایی در لفظ باشد كه موجب ابهام معنا گردد، برای رفع ابهام، نیازی به تفسیر خواهد بود... بنابراین [ دیدگاه آیت الله خوئی ] تفسیر به رأی كه شرعاً و عقلاً مذموم و ممنوع است، تنها این گونه موارد تشابه یا سراسر فرورفته در ابهام را شامل می شود. پس آنچه استاد بزرگوار فرمودند ظاهراً از موضوع بحث خارج است. (51)
ظاهراً به خاطر وجود كلمه فتوا در تعبیر آیت الله خوئی، فرمایش ایشان در خصوص مطلقات و عمومات - یا آیات فقهی - جاری می شود، كه یك بخش از آیات قرآن كریم است. در حالیكه تفسیر به رأی به این موضوع منحصر نیست؛ زیرا لفظ ( قرآن ) و كتاب و كلام الهی در روایات تفسیر به رأی مطلق بوده و شامل آیات احكام، عقاید و غیر آن می شود و اگر كسی آیات مربوط به عقاید و جز آن را بدون قراین عقلی و نقلی « اعم از آیات و روایات اهل بیت (علیه السّلام) » تفسیر كند، تفسیر به رأی حرام و ممنوع است.
جالب آنكه علامه طباطبایی تفسیر به رأی را به معنای استفاده از غیر قرآن ( حتی روایات ) در تفسیر می داند، اما آیت الله خوئی تفسیر به رأی را عدم استفاده از روایات در تفسیر قرآن می داند. (52)
4. دیدگاه ذهبی درباره تفسیر به رأی: استاد معرفت، با اینكه به سخت كوشی و تلاش علی محمدحسین ذهبی معترف است، اما در مورد تفسیر به رأی كه ذهبی تفسیر به رأی را با تفسیر اجتهادی خلط كرده است، اظهار شگفتی كرده و سخن وی را ردّ می كند. ذهبی اقسام تفسیر به رأی را به شش قسم رسانده (53)، تفسیر به رأی را به دو قسم جایز و غیرجایز تقسیم می كند و معتقد است مقصود از رأی در حدیث منع از تفسیر به رأی، اجتهاد است. پس تفسیر به رأی یعنی تفسیر قرآن از راه اجتهاد، بعد از اینكه مفسر با كلام عرب و شیوه های گفتار و واژه های عربی و اقسام دلالت آن ها كاملاً آشنا شد و به مدد اشعار جاهلی توانست واژه های عربی و دلالت آن ها را توجیه كند، دست به اجتهاد در تفسیر می زند و این تفسیر به رأی است و برخی با سخت گیری از آن سرباز زده اند.
وی پس از ذكر دلایل موافقان و مخالفان تفسیر اجتهادی ( = تفسیر به رأی از نظر او ) می گوید:
رأی اجتهاد بر دو قسم است: 1. آنكه با كلام عرب و شیوه های گفتار آن ها سازگار و با كتاب و سنت هم سو است. كه چنین اجتهادی جایز است؛ 2. آن كه با قواعد زبان عربی ناسازگار و با ادله شرعی ناهمگون و سایر شرایط تفسیر را ندارد، كه چنین اجتهادی البته مورد نهی و قابل نكوهش است. (54)
استاد معرفت در بررسی و نقد این سخن می فرمایند:
اولاً: سر باز زدن برخی از پیشینیان از تفسیر قرآن به دلیل اعتماد نداشتن به خود و كمی بضاعت علمی آنان درباره مقام كلام خداوند بوده است. اما دانشمندان آگاه به مقاصد شریعت با جرأت علمی تمام و احاطه كامل و همه جانبه بر مفاهیم قرآن، به وادی تفسیر گام نهاده اند.
ثانیاً: تفسیر به رأی به طور مطلق مورد نهی قرار گرفته، نه فقط یك قسم آن، چنانكه ذهبی گمان نموده.
و ثالثاً: آنچه او را دچار این توهم كرده است این است كه وی تفسیر به رأی را به معنای اجتهاد دانسته و آن را در مقابل تفسیر مأثور قرار داده است، وگرنه شكی نیست كه به كار بستن اجتهاد برای استنباط مفاهیم آیات كریمه قرآن، چنانچه با شیوه متعارف صورت پذیرد درست و جایز است. لذا تفسیر به رأی - كه به طور مطلق مورد منع قرار گرفته - همان تكروی در تفسیر یا تحمیل رأی بر قرآن كریم است. (55)
معیارهای شناسایی موارد تفسیر به رأی از دیدگاه استاد معرفت
مراد ما از این معیارها، موارد و شرایطی است كه مفسر را به دام تفسیر رأی می كشاند. فایده شناخت این معیارها، اجتناب از تفسیر به رأی خواهد بود. معیارها و ضوابطی كه در اینجا ذكر می كنیم، از لا به لای نظرات و فرمایشات استاد معرفت - قدس سره - كه در جاهای مختلف به آن پرداخته اند، استفاده شده است.1. تحمیل عقیده و مرام و مسلك ویژه و انحرافی بر قرآن به قصد توجیه آن عقیده و مسلك. (56)
2. تك روی و استبداد به رأی در مقام تفسیر قرآن، بدون توجه به شیوه اهل فن در معانی كلام و به خصوص كلام خدا. (57)
3. تفسیر قرآن با هدف خودنمایی و جدل و غلبه بر خصم با استناد به آیات متشابه. (58)
4. تفسیر قرآن بدون استناد به اصلی استوار و تنها با تكیه بر تعابیر ظاهری آیات (59)؛ مثلاً آیه إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (60) را بر خودش حمل كردن بدون تأویل صحیح كه معنای صحیحش نظر داشتن ( چشم داشت است نه نگاه كردن )(61).
5. انتخاب یك رأی و نظر و سپس تأویل آیات برای یافتن دستاویزی برای رأی خود كه اگر آن رأی را نمی داشت، هرگز آن معنای موردنظرش از آیه، به ذهن او خطور نمی كرد. (62)
6. تفسیر قرآن توسط فرد غیرمتخصص و فاقد صلاحیت های لازم ( استاد معرفت مجموع این صلاحیت های علمی و عملی را نه چیز برشمرده است )(63).
معلوم است كه تفسیر كتاب خدا بدون داشتن صلاحیت های لازم، مصداق قول بدون علم است. چنانكه راغب اصفهانی پس از بیان دو دیدگاه افراطی و تفریطی در جواز و عدم جواز تفسیر، خود شروطی ده گانه را برای مفسر كتاب خدا برمی شمارد، سپس می گوید:
كسی كه واجد این شروط بوده، [او] آن ها را رعایت كند، سخن او در شأن كلام خدا، و تفسیر به رأی شمرده نمی شود. (64)
نمونه هایی از تفسیر به رأی از دیدگاه استاد معرفت
ابتدا مقدمه ای را از زبان خود استاد می آوریم كه چگونه با دقت و دورنگری، نگران راه یافتن تأویلات باطل و تفسیر به رأی به ساحت قدس قرآن و همه منابع اولیه دینی هستند و چونان مرزبانی بیدار، نقاط نفوذ احتمالی كج اندیشان را به حوزه دین نشان داده و سد می كنند. ایشان می فرمایند:یكی از آسیب پذیرترین مسائل اجتماعی، بحث هایی است كه در رابطه با دین است. چه دیروز و چه امروز افرادی كه دارای اهداف خاصی هستند و در همان حال وانمود می كنند كه در محدوده دین حركت می كنند، به ناچار می خواهند از خود دین برای شیوه و رفتارشان سندی ارائه دهند؛ از این رو، خود قرآن از روز اول این مسأله را پیش بینی كرده و فرموده است:
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ (65).
البته اینجا قرآن به عنوان نمونه مطرح شده كه در مورد سوء برداشت از آیات متشابه قرار می گیرد، وگرنه تمام اصول و فروع مبانی دینی، قطعاً دارای متشابهاتی است. كسانی كه در این اندیشه اند كه در محدوده دین به انحرافات فكری خود جامه مشروعیت بپوشانند، طبعاً به سراغ متشابهات می روند و لذا در احادیث هست كه همان گونه كه قرآن آیات محكم و متشابه دارد، احادیث ما نیز محكم و متشابه دارد... پس این گونه برداشت های سوء چیز تازه ای نیست و از روز اول خود قرآن آن را پیش بینی كرده است. البته شیوه برداشت ها به شرایط زمان بستگی دارد و در هر زمان به گونه ای است. (66)
استاد در بیان فوق به تاریخچه و قدمت پدیده تفسیر به رأی اشاره كرده و در ادامه به نمونه هایی از چنین سوءبرداشت هایی اشاره می كند مانند آنچه به اصطلاح روشنفكران در زمان ما انجام می دهند (67) و معتقدند فرهنگ زمانه در قرآن بازتاب یافته، مانند برخی احكام جزایی و تفاوت بین زن و مرد در دیه و ارث، مقصودشان از بازتاب فرهنگ زمانه این است كه جوّ حاكم بر آن زمان اقتضا داشته كه اسلام در تشریح خود این جهات را در نظر بگیرد. و می گویند خیلی از این تشریعات و احكام طبق صلاح دید شخص پیامبر بوده است كه مصالح روز را در نظر می گرفت و این احكام را تشریع می كرد.
با این دو مقدمه می گویند:
وقتی كه فرهنگ و جوّ عوض شد، آن حكم را هم كه پیامبر روی صلاح دید شخصی، مطابق فرهنگ زمانه و جوّ حاكم تشریع كرده بود، چه مانع دارد كه ما امروز حكم جدید وضع كنیم یعنی كاری كه ما امروز می كنیم، همان كار پیامبرگونه است... من همین شبهه را در جلد هفتم التمهید [ شبهات و ردود حول القرآن الكریم ] آورده ام و نقد كرده ام. (68)
از جمله تفسیر به رأی و تأویلات ناثواب، تمسك به آیات متشابه است، همانند دست بُردن به صفات جمال و جلال. در اینكه خداوند به صفات جمال و جلال متصف است میان اهل كلام، معتزله و اشاعره اختلاف است. معتزله اتصاف ذات حق را به هرگونه صفت نفی می كنند؛ زیرا لازمه اتصاف، اقتران ذات حق به مبدأ صفات می باشد همانند دیگران كه موقعی به صفتی متّصف می گردند كه مبدأ وصف بر ذات آنان عارض گردد و وصف و ذات قرین هم شوند. عالم به كسی گویند كه علم بر ذات او عارض و قرین شده است و ذات حق از هرگونه عروض حادث یا اقتران ازلی مبرّا است. و هرگونه وصفی كه در قرآن و حدیث آمده، به غایت و نتیجه آن صفت نظر دارد نه اتصاف حقیقی. وقتی می گوییم خدا به شیئی عالم است، مقصود آن است كه هدف از اتصاف به این وصف برای خدا حاصل است نه آنكه مبدأ این صفت (علم) بر ذات حق عارض گشته است. (69) اما اشاعره این شیوه را نپسندیده و آن را تفسیر به رأی و فاقد دلیل می دانند و می گویند:
ظاهر قرآن باید رعایت شود و هیچ گونه تأویل و تقدیر در آن روا نباشد. اطلاق وصف عالم بر خدا به همان گونه است كه در عرف عرب به آن روز بر غیرخدا نیز اطلاق می شده و حاكی از اقتران ذات موصوف به مبدأ صفت می باشد. مثلاً در آیه فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ (70) و امثال آن خداوند مبدأ صفت و علم و قدرت را برای خود ثابت دانسته و قرنی ذات خود گرفته است. (71)
استاد معرفت نظر امامیه را كه از سرچشمه زلال مكتب اهل بیت (علیه السّلام) بهره گرفته و تعلیم یافته است، بیان می كند و نظر اشاعره معتزله را نمی پسندد. به این بیان كه عین ذات را بدون هیچ پیرایه و پیوستگی منشأ تمامی صفات كمال، جمال و جلال می دانند؛ زیرا هرچه وصف كمال در عالم هستی هست از ذات او منشأ گرفته و نشاید كه ذات او فاقد كمالات باشد، از این رو ذات حق خود مجمع تمامی صفات كمال می باشد و هرچه هست از عین ذات او نشأت گرفته است؛ نه چیزی بر او عارض گشته و نه قرین او گردیده است، معنای عینیت صفات با ذات حق تعالی همین است و تمامی صفات از عین ذات برخاسته است (72).
« نفی تحیز »، « عرش »، « كرسی »، « استواء »، « رؤیت حضرت حق »، « اعضاء و جوارح » برای ذات باری و غیره از مواردی است كه استاد معرفت تأویل نادرست و تفسیر به رأی برخی از افراد را درباره ی این مفاهیم ردّ كرده و نظر صحیح را ابراز داشته اند. (73)
از جمله تفسیر به رأی كه به گفته استاد معرفت، ظاهر عبارت، آن را بر نمی تابد و تنها ذوق صوفیانه برخی را با تأویلاتی خلاف ظاهر وادار كرده است. مثلاً گفته اند آیه وَ لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ (74) در حقیقت معنای خوردن نیست، بلكه مقصود همت گماشتن است: همت خود را صرف چیزی جز من مكن. (75)
چنانكه تستری می گوید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ (76) در ظاهر مكه مكرمه است، اما در باطن آن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است كه هركس خداوند بذر توحید را در دلش كاشته است، به او می گرود. (77)
همچنین سلمی در تفسیر خود، از انواع تأویلات و تفسیرهای به رأی دارد كه به گفته استاد معرفت نابهنجار و رجما بالغیب است، چنانكه در ذیل إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (78) می گوید: فرشتگان دعاوی خویش را وسیله ای در پیشگاه پروردگار قرار دادند، ولی خداوند به آتش دستور داد آنان را بسوزاند، آتش در یك لحظه هزاران نفر از آنان را سوزاند... (79)
از جمله این تأویلات و تفسیرهای به رأی چیزی است كه استاد بر آن نام محاولات فاشله (80) یعنی « تلاش های سست بنیاد » (81) می نهد كه در پی انحراف از روش فهم متن براساس شیوه استنباط از قرآن، سستی از سر و روی آن می بارد، مانند اینكه دستور قرآن درباره ارث زن با تعبیر توجیه است (82) و توصیه یعنی ترغیب در كاری و نه الزام و وجوب نسبت به آن. استاد پاسخ می دهند این پندار نخست به صراحت با نص قرآن ناسازگار است؛ زیرا آیه های ارث در آغاز با تعبیر ایصاء ( سفارش ) آمده، اما با تعبیراتی پایان می یابد كه آنچه را كه سفارش شده است، واجب و تخلف ناپذیر می سازد. (83)
همچنین دیه زن نصف مرد (84) زن و قضات (85) تنبیه بدنی زن (86) خرافات دوره جاهلی (87) حورالعین (88) سحر (89) كه در این باره كتاب شبهات و ردود، متكفل پاسخ گویی به شبهه ها و تأویلات و تفسیرهای ناروا از قرآن می باشد، و نیز بخش هایی از التفسیر و المفسرون به خصوص جلد دوم.
پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
2. محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده فسر؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ زبیدی، تاج العروس، ذیل ماده فسر؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 13، به نقل از مفردات راغب، ماده فسر؛ منتهی الارب، ذیل ماده فسر.
3. بدرالدین الزركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 285؛ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج9، ص 192.
4. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 39.
5. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص4.
6. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 274-273.
7. راغب اصفهانی، مفردات، ص380؛ المصباح المنیر، ماده فسر.
8. نساء، آیه 174.
9. آل عمران، آیه 138.
10. جاثیه، آیه20.
11. نحل، آیه79.
12. نحل، آیه44؛ جمعه، آیه2.
13. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 14.
14. همان، صص 15-14.
15. جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، صص 521-519؛ فصل فی شرف التفسیر.
16. همان، ص 520.
17. مقدمتان فی علوم القرآن، ص 293.
18. حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن، ج4، ص 14.
19. راغب اصفهانی، مفردات، الفاظ القرآن، ماده رأی.
20. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 75؛ مقدمه تفسیر برهان، ص16.
21. نهج البلاغه، نامه 53.
22. همان، خطبه 176؛ روش شناسی تفسیر قرآن، زیر نظر محمود رجبی، صص 58-57.
23. تفسیر و مفسران، ج1، ص 72.
24. برای آگاهی بیشتر رك: محمدعلی رضائی اصفهانی، روش ها و گرایش های تفسیر قرآن؛ عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیر قرآن.
25. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 68. 76-56؛ وسائل الشیعه، ج18، ص 137.
27. همان، ص63، به نقل از مرحوم صدوق، امالی، ص6، مجلس دوم، حدیث3.
28. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص57.
29. شیخ صدوق، كتاب التوحید، ص264، باب36.
30. عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 233.
31. استاد معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن كریم، صص 163 و 179؛ مجله اندیشه حوزه، ش25.
32. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص 349.
33. همان، ج1، ص 435.
34. همان، ج1، ص 56، چاپ دوم.
35. همان، صص 45-44.
36. همان، صص 57-56.
37. اشاره است به آیه 59 سوره نساء.
38. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 60-59؛ با اختصار.
39. همان، ص60.
40. همان، ص61.
41. این احادیث را ر.ك: محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 55، همراه با منابع آن؛ و نیز تفسیر قرطبی، ج1، ص 27؛ كنزالعمال، ج2، ص 10؛ تفسیر برهان، ج1، ص19؛ علی ابن بابویه القمی صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ج1، ص 116؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص107؛ شیخ صدوق، امالی، ص6؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص75؛ شیخ صدوق، كتاب التوحید، باب36، ص264.
42. آل عمران، آیه7.
43. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 63-62، و ترجمه آن، ج1، صص 71-70؛ محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 56.
44. عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 224.
45. نحل، آیه 89.
46. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 66؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، صص 79-77، و ج1، ص10.
47. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، مقدمه، ص9؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص20.
48. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 69-68.
49. همان، صص 63-62؛ محمدعلی رضایی اصفهانی، روش ها و گرایش های تفسیری قرآن، ص 376.
50. سیدابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 269.
51. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 65.
52. محمدعلی رضایی اصفهانی، روش ها و گرایش های تفسیری قرآن، ص 377.
53. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، صص 284-281.
54. همان، صص 285-248؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 74-73.
55. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 74؛ ترجمه آن تفسیر و مفسران، ج1، ص 84.
56. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 63.
57. همان، ص 64؛ ( محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 55)؛ مجله اندیشه حوزه، شماره 25.
58. همان، ص 62.
59. همان.
60. قیامت، آیه23.
61. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 304.
62. همان، ص 60.
63. همان، صص 51-49.
64. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 55-52. به نقل از مقدمه تفسیر راغب اصفهانی، صص 97-93.
65. آل عمران، آیه7.
66. استاد محمدهادی معرفت، « نقدی بر تفسیرهای روشنفكرانه از قرآن و حدیث »، مجله اندیشه حوزه، شماره25، ص141.
67. همان، مدرنیته، روشنفكری و دیانت، صص 382-380؛ محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكریم، ص11 به بعد و ترجمه آن با عنوان نقد شبهات پیرامون قرآن، ص 145 به بعد.
68. همان، ص 388.
69. به نقل از قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص 182 به بعد؛ و نیز محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج3، ص83 به بعد.
70. هود، آیه 14.
71. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 296. به نقل از ابوالحسن اشعری، الابانه، صص 48-44.
72. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 297.
73. همان، صص 307-298؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج7، ص 52 به بعد. لازم به ذكر است كه استاد در جلد سوم المهید مبحث محكم و متشابه را مطرح نموده و به تفصیل پیرامون شبهات توضیح داده اند و ضمن ردّ نظرات ناصواب تفسیركنندگان به رأی، نظر صحیح را مطابق نظر امامیه بیان كرده اند.
74. بقره، آیه 35.
75. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص 962، از تفسیر تستری، صص 17-16.
76. آل عمران، آیه96.
77. تفسیر تستری، ص41؛ تفسیر و مفسران، ج2، ص 386.
78. بقره، آیه30.
79. تفسیر و مفسران، ج2، ص 392.
80. محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكریم، ص 126.
81. نقد شبهات پیرامون قرآن كریم، ص 162.
82. نساء، آیه11.
83. محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكریم، صص 128-127.
84. همان، ص 129.
85. همان، ص 136.
86. همان، ص 149.
87. همان، ص 186.
88. همان، ص 196.
89. همان، ص 202.
زیر نظرگروه قرآن پژوهی پژوهشگاه به کوشش: نصیری، علی؛ ( 1387)، معرفت قرآنی: یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمة الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}