ژنتیک رفتاری حیوانات (3)
شخصیت فاکتوری است که در رشتههای علمی مختلف بر روی آن تمرکز شده است. بسیاری از سنجشهای مربوط به شخصیت از خارج از روانپزشکی، نشئت گرفته اند. برای مثال، اولین سنجش شخصیت که در سال 1919 ابداع شد،
مترجم: حبیب الله علیخانی
شخصیت
مقدمه
شخصیت فاکتوری است که در رشتههای علمی مختلف بر روی آن تمرکز شده است. بسیاری از سنجشهای مربوط به شخصیت از خارج از روانپزشکی، نشئت گرفته اند. برای مثال، اولین سنجش شخصیت که در سال 1919 ابداع شد، برای تعیین شایستگی روانی سرویسهای نظامی، مورد استفاده قرار گرفت. از آن زمان تاکنون، سنجشهای مختلفی از شخصیت (با کیفیتهای مختلف)، توسعه یافته است مانند پرسشنامهی شخصیت چند فازی مینی سوتا (MMPI). به هر حال، این مسئله باید تذکر داده شود که هدف اصلی آزمونهای روانشناختی مربوط به شخصیت، استفاده از آنها در روانشناسی نبوده است، اما این آزمون ها برای ساخت تئوری شخصیت مورد استفاده قرار گرفتند.
تعریف و اندازه گیری خصوصیت ها
جنبههای مختلف شخصیت می تواند در سطوح مختلف، توصیف شود. یک فرد می تواند هم بالاترین سطح را انتخاب کند که در آن تمام خصوصیت ها به همدیگر وابسته نمی باشند. یا یک تنوعی از سطوح پایین را انتخاب کند که در آنها، خصوصیت ها با توجه به همدیگر، تغییر می کنند. تحقیقات ژنتیک در مورد شخصیت، به طور قابل توجهی به اولین و بالاترین سطح بستگی دارد. این سطح ممکن است خصوصیتهای سراسری (global traits) نامیده شود.
دیدگاه غالب در حال حاضر، بر روی تعداد خصوصیتهای شخصیتی غیر وابسته تمرکز دارد. 5 خصوصیت بزرگ، عبارتند از: روان رنجورخویی (Neuroticism)، برونگرایی (Extraversion)، سازگاری (Agreeableness)، دیانت (Conscientiousness) و آزادی عمل (Openness to Experience) می باشد (جدول 1). هر خصوصیت دارای امتیاز نرمال مربوط به خود می باشد. از این 5 خصوصیت یا فاکتور، به عنوان ابعاد شخصیتی نام برده می شود. در بین روان شناسان در مورد تعداد خصوصیتهای شخصیتی اصلی، اختلاف نظر وجود دارد. در دیدگاههای دیگر، تعداد این فاکتورها، از 3 تا 7 فاکتور تغییر می کند. روان شناس انگلیسی، هانس ایزنخ (Hans Eysenck) در اصل سه فاکتور روان رنجورخویی، درون گرایی (Introversion) و روان پریشی گرایی (Psychoticism) را پیشنهاد کرده است. به هر حال، در مدل 5 تایی، روان پریشی گرایی به سه فاکتور مجزا (یعنی سازگاری، دیانت و آزادی عمل) تقسیم شده است. تحرک بالا (احساسی بودن: Impulsivity (sensation-seeking))، نیز برخی اوقات، به این بخش ها اضافه می شود. این مسئله مهم است که بدانید، این خصوصیت ها برای سهولت توصیف، مورد استفاده قرار می گیرند و نه به خاطر اینکه شواهدی وجود دارد که آنها دارای اثرات قابل توجهی بر روی شخصیت هستند.
جدول 1
بیشتر تحقیقات انجام شده در این زمینه، نشان داده اند که دو خصوصیت مهم در این زمینه، روان رنجورخویی و درون گرایی- برونگرایی هستند. این خصوصیت ها تکرار شونده هستند و آنها برای به عنوان بخش بزرگی از تغییرات موجود در اندازه گیری ها، محسوب می شوند. این خصوصیت ها را می توان با به طور مطمئن در یک مقیاس نسبتا کوتاه اندازه گیری کرد. زمان این کار برای مطالعات ژنتیکی، ایده آل است.
با استفاده از آنالیز فاکتوری، انی ممکن است که تعیین شود، چه تعدادی از فاکتورها یا خصوصیتهای مستقل در داخل یک سری داده، یافت می شود اما نحوهی ارتباط این فاکتورها با این روش، تعیین نمی شود. بنابراین، از نتایج بدست آمده از مطالعات توصیفی، ما قادر هستیم تا بگوییم، آیا یک بعد معین از شخصیت صرفا برای ما یک گروه از مختصات را فراهم می آورد که به وسیلهی آنها شخصیت یک فرد، تعیین گردد یانه؟ و آیا این بعد دارای پایه ای برای در نظر گرفتن حقیقتهای سببی است یا نه. به دلیل این ابهام، بسیاری از خصوصیت ها مورد استفاده در تحقیقات مربوط به شخصیت، کل تفاوتهای خصوصیتی را نشان نمی دهند اما نسبت به هم دارای حرکت وضعی هستند. برای مثال، خصوصیت تازه طلبی (novelty-seeking) برخی از خصوصیتهای سطح پایین را ترکیب می کند و برونگرایی را ایجاد می کند (نه روان پریشی گرایی).
یک مسئلهی دیگر، این است که افراد بررسی کنندهی مختلف، ممکن است به چیزی اشاره کنند که ضرورتا یک بعد است اما اسم آن متفاوت است. بنابراین تابلوی اعلانات پیش تعیین شده ای وجود ندارد که پیش بینی کند، محققین خصوصیتهای شخصیتی به احتمال زیاد اثرات ژنتیکی را پیدا کرده اند. به هر حال، یک جزء توارثی قابل توجه بر روی خصوصیتهای شخصیتی، وجود داشته باشد، پس، این مسئله می تواند به خودی خود، یک معیار خارجی بوجود آورد که به وسیلهی آن، فاکتوری مورد تأیید قرار می گیرد که بیان کنندهی این خصوصیت و چارچوب تئوری مربوط به پیش بینی حقیقت سببی آن می باشد. برای مثال، اگر تحقیقات ژنتیک کمی نشان دهندهی یک اثر ژنتیکی قابل توجه بر روی تغییرات روان رنجورخویی باشد، این مسئله به طور همزمان از این حقیقت ضمنی مربوط به روان رنجورخویی، حمایت می کند. این مسئله برای آزمون هایی که به وسیلهی آن ها این مسئله مورد ارزیابی قرار می گیرد و همچنین برای راه حل آنالیز فاکتوری، صدق می کند.
یافتههای کنونی: ژنتیک کمی
دو نتیجه گیری مهم که تا امروز از طریق مطالعات ژنتیک کمی، در مورد شخصیت بدست آمده اند، بسیار عمومیت دارد. اول از همه، در بین این خصوصیت ها، وراثت که از مطالعات بر روی دو قلوها تخمین زده شده است، در گسترهی 0.30 تا 0.50 قرار دارد. این نتایج برای روان رنجورخویی، برونگرایی، دیانت، آزادی عمل و سازگاری، نیز مشاهده شده است. این مسئله گزارش شده است که احساسی بودن دارای وراثت بیشتری نسبت است (در حدود 0.60). این مسئله با الگوهای بدست آمده، تطابق دارد. در بین آنها، این یافته ها برای حالتی بسط داده شده است که آنها در کل مدل 5 فاکتوری، اعمال شود و بدین وسیله می تواند تمام خصوصیتهای شخصیتی شناخته شده را پوشش دهد. بنابراین، این تصور وجود دارد که مشارکت ژنتیک در شخصیت، قابل توجه است و این به نظر می رسد که ژنتیک در تمام جنبههای شخصیت اثر دارد.
یک دلیل قیاسی برای این مسئله وجود ندارد که انتظار داشته باشیم، تمام خصوصیتهای شخصیتی به طور برابر به وسیلهی ژنتیک، تحت تأثیر قرار می گیرند. به هر حال، نتایج بدست آمده تا به امروز، به طور متقابل پایدار هستند و به نظر می رسد که نتایج مستدلی هستند. این ممکن است که یکنواختی اثر ژنتیکی، یک اثر تصنعی داشته باشد که علت این مسئله هم تراز بودن ناقص خصوصیتهای شخصیتی مشتق شده مطالعات توصیفی و آنالیز فاکتوری است. در تحقیقات دیگر، ترکیب روشهای ژنتیکی و آنالیز فاکتوری با هم، ممکن است ما را قادر سازند تا این هم ترازی را بهبود دهیم. در آن مورد، خصوصیت ها می تواند با تخمینهای بالاتری از توارث (بین 0.30 تا 0.50)، ظاهر شوند تا جایی که این مسئله می تواند با سایر تخمین ها کمتر در مورد توارث به تعادل برسد.
دوما، تحقیقات ژنتیک کمی نشان داده اند که وقتی اثرات محیطی بر روی شخصیت، در نظر گرفته شود، فاکتورهای محیطی غیر اشتراکی، دارای بزرگترین اثر است (پاراگراف 4.9 و 4.10 را ببینید). به هر حال، جز اینکه اندازه گیریهای خاصی بر روی فاکتورهای ریسک محیطی در این مطالعات در نظر گرفته شود، وگر نه تخمین اندکی می توان در مورد این اثرات بدست آورد.
یافتههای کنونی: ژنتیک مولکولی
یک تعداد زیاد از ژن ها شناخته شده اند که بر روی عملکرد مغز، اثر می گذارند. علاوه بر این، با اطلاعات کنونی، یک فرضیهی پذیرفتنی، می تواند ساخته شود و به وسیلهی آن هر ژن شناخته شده را با هرجنبهی شخصیت، ارتباط داد. و بسیاری از ژنهای دارای اثر بر روی مغز، کشف نشده اند و بناراین در مورد این مسئله به طور قطعی صحبت کرد.
ژزمینههای مختلفی وجود دارد که در آن ها، این اعتقاد وجود دارد که میزان اضطراب، روان پریش خویی یا احساسی بودن، ممکن است به طور جزئی بر روی سطوح متفاوت عملکرد انتقال دهندههای عصبی خاص در مغز را انعکاس داده شوند. مسئلهی قابل توجه در این زمینه، انتقال دهندههای تک آمینی هستند. این مواد تک آمینه، دیپامین، سروتونین و نورادرنالین هستند. بنابراین، یک آزمایش کننده، ممکن است این مسئله را بررسی کند که آیا امتیازهای مربوط به خصوصیت به عنوان تابعی از چندریختی (polymorphism) در ژن مورد بررسی، تغییر می کند یا نه! برای مثال، سرعت سنتز یا انتقال یکی از این انتقال دهندههای عصبی یا ساختار گیرنده ها که این انتقال دهنده ها در آن کار می کنند، موارد مهمی تلقی می شوند.
اخیرا، برخی از مطالعات ادعا کرده اند که اثرات ژنتیکی خاصی را تشخیص داده اند که بر روی خصوصیتهای شخصیتی اثر دارند. وابستگی هایی میان i) تازه طلبی و یک چندریختی در ژن ها برای گیرندهی D4 (برای دوپامین) و ii) اضطراب و یک چند ریختی در ژن برای انتقال دهندههای سروتنینی، گزارش شده ات. همچنین تلاشهای زیادی برای تکرار پذیر بودن این اطلاعات، انجام شده است. برخی از این آزمایشات، مخصوصا آنهایی که دارای خروجی منفی هستند، از نمونههای بسیار کوچک برای بدست آوردن نتایح قطعی، استفاده کرده اند. به هر حال، امروزه، یک تعداد کافی از تکرارهای مثبت در آزمایشات مربوط به ژنهای انتقال دهندهی سروتنینی، انجام شده است، که صحت این یافته ها را تأیید می کند. به هر حال، این نتایج مسئلهی غیر قابل پیش بینی زیر را مشخص کرده اند که در آن گفته می شود، داروهایی که ازدیاد مجدد سروتنین را کاهش می دهد (مانند پروزاک)، برای بیماری هایی مانند اضطراب و پریشانی، مناسب هستند. همانگونه که در پاراگراف 5.10 گفته شد، شواهد مربوط به ارتباط میان ژن DRD4 و تازه طلبی، متقاعد کننده به نظر نمی رسد (جز یافتههای اولیه).
تحقیقات مربوط به مکان یابی خصوصیتهای کمی (QTL)
در سرتاسر دنیا، چندین تحقیق بر روی QTL ها برای بررسی روان رنجورخویی، در حال انجام است. مطالعات QTL در انسان ها (که در انها از جفتهای هم نژاد و استراتژیهای پیوستگی استفاده می شود)، نیازمند تعداد قابل توجه از جفتهای هم نژاد می باشد. تعداد این جفت ها، به 2000 جفت نیز می رسد که یا دارای خصوصیتهای بالا و یا دارای خصوصیتهای پایین هستند. نتایج این مطالعات، در سال آینده، ارائه خواهد شد. نتایج بدست آمده از موجودات جونده (پاراگرافهای 8.14 و 8.16)، نشان می دهد که این محتمل است که حداقل برخی از این نتایج مثبت باشند. به هر حال، برای اینکه از شناسایی یک QTL به ژنهای واقعی برسیم، مشکل فنی سختی وجود دارد که تاکنون این کار را ممکن نساخته است.
یافتههای کنونی: تحقیقات بر روی حیوانات
حیوانات متعددی در مطالعات ژنتیک بر روی شخصیت، مورد استفاده قرار گرفته است. این حیوانات شامل پستانداران، موش صحرایی و حتی ماهی ها هستند. پیشرفته ترین مدل حیوانی مربوط به تهیج پذیریر (Emotionality) است. این مدل به عنوان یک مدل مناسب برای بررسی خصوصیت روان رنجورخویی در انسانها، مورد استفاده قرار می گیرد. حیطهی روان رنجورخویی، در داخل چندین تئوری عصب شناسی بیولوژیکی نهفته است که این حیطه می تواند به صورت تجربی مورد بررسی قرار گیرد. همچنین پیشرفتهای خوبی در زمینهی یادگیری طبیعت سیستمهای موجود در مغز انجام شده است. از میان یک گسترهی وسیع از آزمونهای رفتاری با اعتبارهای خوب که برای اندازه گیری اضطراب مورد استفاده قرار می گیرد، موش هایی که امتیازهای بالایی را در یک آزمون بدست آورده اند، به احتمال زیاد در آزمونهای دیگر نیز امتیاز بالا دریافت می کنند. علاوه بر این، این اثبات شده است که می توان گونه هایی از موش ها یا موش صحرایی را پرورش داد که امتیازهای قابل توجهی را در این آزمون ها بدست آورند. به هر حال، این مسئله هنوز نشان داده نشده است که ژن هایی که بر روی تهیج پذیری موش ها اثر دارد، مشابه ژن هایی که در انسان موجب تعیین روان رنجورخویی می شود.
اولین مطالعهی QTL بر روی خصوصیت رفتاری که به وسیلهی فلینت و همکارانش گزارش شده است، میزان تهیج پذیری در موش را بررسی می کند. این مطالعه دلیل تجربی یک قانون است. تقریبا 1000 موش از جفت گیری دو موش هم تیره بوجود آمدند که این موش ها امتیاز بالا و پایینی را در آزمون رفتاری مربوط به احساسات، کسبت کردند. این جفت گیری موجب شد تا ژنهای این دو گونهی اصلی، با هم مخلوط شود و از نشانگرهای DNA برای تعیین این مسئله استفاده شد که کدام ژن ها در زاد و ولد، از هر گونه به ارث رسیده است. QTL ها با ایجاد همبستگی میان این نشانگرها و امتیازدهی در آزمونهای تهیج پذیریهی، حاصل شده اند. سه QTL شناسایی شد که دارای خواص پلئوتروپی (pleiotropy) مهمی هستند. هر کدام با چندین مقیاس رفتاری مختلف، در ارتباط هستند (نه با یک مورد تکی از رفتار). QTL با بزرگترین اثر، بر روی کروموزوم شمارهی 1 قرار داشت. این یافته چندین بار گزارش شده است. آنالیز اضافی با استفاده از تکنیکهای ژنتیک کمی، میزان تغییرات در امتیازات بدست آمده از آزمون ها را مورد ارزیابی قرار داد. وابستگی فاکتورهای ژنتیکی در این حالت، تقریبا 30 % بوده است. از این مهم تر، اثرات اضافی مربوط به تشخیص QTL ها، تقریبا برای همهی متغیرهای ژنتیکی، قابل محاسبه می باشد. در نهایت، این مطالعه این نتیجه گیری را تأیید می کند که روش QTL قادر به تشخیص QTL هایی است که برای بخش بسیار کوچکی از تغییرات رخ مانگی، محاسبه شده اند. این مقدار در مطالعات انجام شده به وسیلهی فلنیت در حدود 3 % است.
حتی برای روشهای تکرار پذیر مربوط به QTL قرار گرفته بر روی کروموزوم شمارهی 1، به هر حال، این هنوز ممک نیست که تشخیص دهیم کدام ژن درگیر این کار است. اگر چه تحقیقات بعدی ناحیهی کروموزومی مربوطه را محدود تر کرده است. تازمانی که ژن مورد بحث، شناسایی شود، این ممکن نیست که اثرات آن در انسان را مورد آزمایش قرار دهیم. اگر این ژن در حیوان و انسان شناسایی شود، این مسئله به ما اجازه می دهد تا سلسله مراتب را بررسی کنیم که به وسیلهی آن، ژن ها در ایجاد خصوصیت خاص، اثر دارند. در این زمینه، موش صحرایی نسبت به موش معمولی، ترجیح داده می شود. زیرا عملکرد رفتاری مغز موش صحرایی بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است. گروه تحقیقاتی فلینت هم اکنون یک QTL را در موش صحرایی پیدا گرده است که دارای رابطه با روان رنجورخویی است. از این رو، این QTL دارای آثار پلئوتروپی بر روی بخش زیادی از آزمونهای رفتاری هستند که نسبت به اثرات داروهای مورد استفاده در انسان حساس می باشند. با این مطالعه می توان میزان اضطراب را کاهش داد.
جهت گیریهای تحقیقاتی دیگر برای آینده
تحقیقات دیگر در زمینهی ژنتیک رفتاری و اثر آنها بر روی خصوصیتهای شخصیتی به احتمال زیاد برروی استفاده از تحقیقات ژنتیک مولکولی برای شناسایی ژنهای و نواحی از DNA تمرکز پیدا خواهد کرد که دارای اثر بر روی خصوصیتهای شخصیتی هستند. اگر یک چنین ژن هایی تشخیص داده شوند، آنها می توانند پایه ای برای انجام آزمایشهایی شوند که به تعیین راههای نروبیولوژیکی می شود که به وسیلهی انها اثر ژنتیکی بررسی می شود. سپس اطلاعات جزئی در مورد ژن هایی که بر روی شخصیت اثر می گذارند، اصولی را برای ما تدوین می کند که به وسیلهی آنها می تواند اثرات غیر ژنتیکی بر روی شخصیت را تعیین کرد.
مقدمه
شخصیت فاکتوری است که در رشتههای علمی مختلف بر روی آن تمرکز شده است. بسیاری از سنجشهای مربوط به شخصیت از خارج از روانپزشکی، نشئت گرفته اند. برای مثال، اولین سنجش شخصیت که در سال 1919 ابداع شد، برای تعیین شایستگی روانی سرویسهای نظامی، مورد استفاده قرار گرفت. از آن زمان تاکنون، سنجشهای مختلفی از شخصیت (با کیفیتهای مختلف)، توسعه یافته است مانند پرسشنامهی شخصیت چند فازی مینی سوتا (MMPI). به هر حال، این مسئله باید تذکر داده شود که هدف اصلی آزمونهای روانشناختی مربوط به شخصیت، استفاده از آنها در روانشناسی نبوده است، اما این آزمون ها برای ساخت تئوری شخصیت مورد استفاده قرار گرفتند.
تعریف و اندازه گیری خصوصیت ها
جنبههای مختلف شخصیت می تواند در سطوح مختلف، توصیف شود. یک فرد می تواند هم بالاترین سطح را انتخاب کند که در آن تمام خصوصیت ها به همدیگر وابسته نمی باشند. یا یک تنوعی از سطوح پایین را انتخاب کند که در آنها، خصوصیت ها با توجه به همدیگر، تغییر می کنند. تحقیقات ژنتیک در مورد شخصیت، به طور قابل توجهی به اولین و بالاترین سطح بستگی دارد. این سطح ممکن است خصوصیتهای سراسری (global traits) نامیده شود.
دیدگاه غالب در حال حاضر، بر روی تعداد خصوصیتهای شخصیتی غیر وابسته تمرکز دارد. 5 خصوصیت بزرگ، عبارتند از: روان رنجورخویی (Neuroticism)، برونگرایی (Extraversion)، سازگاری (Agreeableness)، دیانت (Conscientiousness) و آزادی عمل (Openness to Experience) می باشد (جدول 1). هر خصوصیت دارای امتیاز نرمال مربوط به خود می باشد. از این 5 خصوصیت یا فاکتور، به عنوان ابعاد شخصیتی نام برده می شود. در بین روان شناسان در مورد تعداد خصوصیتهای شخصیتی اصلی، اختلاف نظر وجود دارد. در دیدگاههای دیگر، تعداد این فاکتورها، از 3 تا 7 فاکتور تغییر می کند. روان شناس انگلیسی، هانس ایزنخ (Hans Eysenck) در اصل سه فاکتور روان رنجورخویی، درون گرایی (Introversion) و روان پریشی گرایی (Psychoticism) را پیشنهاد کرده است. به هر حال، در مدل 5 تایی، روان پریشی گرایی به سه فاکتور مجزا (یعنی سازگاری، دیانت و آزادی عمل) تقسیم شده است. تحرک بالا (احساسی بودن: Impulsivity (sensation-seeking))، نیز برخی اوقات، به این بخش ها اضافه می شود. این مسئله مهم است که بدانید، این خصوصیت ها برای سهولت توصیف، مورد استفاده قرار می گیرند و نه به خاطر اینکه شواهدی وجود دارد که آنها دارای اثرات قابل توجهی بر روی شخصیت هستند.
جدول 1
بیشتر تحقیقات انجام شده در این زمینه، نشان داده اند که دو خصوصیت مهم در این زمینه، روان رنجورخویی و درون گرایی- برونگرایی هستند. این خصوصیت ها تکرار شونده هستند و آنها برای به عنوان بخش بزرگی از تغییرات موجود در اندازه گیری ها، محسوب می شوند. این خصوصیت ها را می توان با به طور مطمئن در یک مقیاس نسبتا کوتاه اندازه گیری کرد. زمان این کار برای مطالعات ژنتیکی، ایده آل است.
با استفاده از آنالیز فاکتوری، انی ممکن است که تعیین شود، چه تعدادی از فاکتورها یا خصوصیتهای مستقل در داخل یک سری داده، یافت می شود اما نحوهی ارتباط این فاکتورها با این روش، تعیین نمی شود. بنابراین، از نتایج بدست آمده از مطالعات توصیفی، ما قادر هستیم تا بگوییم، آیا یک بعد معین از شخصیت صرفا برای ما یک گروه از مختصات را فراهم می آورد که به وسیلهی آنها شخصیت یک فرد، تعیین گردد یانه؟ و آیا این بعد دارای پایه ای برای در نظر گرفتن حقیقتهای سببی است یا نه. به دلیل این ابهام، بسیاری از خصوصیت ها مورد استفاده در تحقیقات مربوط به شخصیت، کل تفاوتهای خصوصیتی را نشان نمی دهند اما نسبت به هم دارای حرکت وضعی هستند. برای مثال، خصوصیت تازه طلبی (novelty-seeking) برخی از خصوصیتهای سطح پایین را ترکیب می کند و برونگرایی را ایجاد می کند (نه روان پریشی گرایی).
یک مسئلهی دیگر، این است که افراد بررسی کنندهی مختلف، ممکن است به چیزی اشاره کنند که ضرورتا یک بعد است اما اسم آن متفاوت است. بنابراین تابلوی اعلانات پیش تعیین شده ای وجود ندارد که پیش بینی کند، محققین خصوصیتهای شخصیتی به احتمال زیاد اثرات ژنتیکی را پیدا کرده اند. به هر حال، یک جزء توارثی قابل توجه بر روی خصوصیتهای شخصیتی، وجود داشته باشد، پس، این مسئله می تواند به خودی خود، یک معیار خارجی بوجود آورد که به وسیلهی آن، فاکتوری مورد تأیید قرار می گیرد که بیان کنندهی این خصوصیت و چارچوب تئوری مربوط به پیش بینی حقیقت سببی آن می باشد. برای مثال، اگر تحقیقات ژنتیک کمی نشان دهندهی یک اثر ژنتیکی قابل توجه بر روی تغییرات روان رنجورخویی باشد، این مسئله به طور همزمان از این حقیقت ضمنی مربوط به روان رنجورخویی، حمایت می کند. این مسئله برای آزمون هایی که به وسیلهی آن ها این مسئله مورد ارزیابی قرار می گیرد و همچنین برای راه حل آنالیز فاکتوری، صدق می کند.
یافتههای کنونی: ژنتیک کمی
دو نتیجه گیری مهم که تا امروز از طریق مطالعات ژنتیک کمی، در مورد شخصیت بدست آمده اند، بسیار عمومیت دارد. اول از همه، در بین این خصوصیت ها، وراثت که از مطالعات بر روی دو قلوها تخمین زده شده است، در گسترهی 0.30 تا 0.50 قرار دارد. این نتایج برای روان رنجورخویی، برونگرایی، دیانت، آزادی عمل و سازگاری، نیز مشاهده شده است. این مسئله گزارش شده است که احساسی بودن دارای وراثت بیشتری نسبت است (در حدود 0.60). این مسئله با الگوهای بدست آمده، تطابق دارد. در بین آنها، این یافته ها برای حالتی بسط داده شده است که آنها در کل مدل 5 فاکتوری، اعمال شود و بدین وسیله می تواند تمام خصوصیتهای شخصیتی شناخته شده را پوشش دهد. بنابراین، این تصور وجود دارد که مشارکت ژنتیک در شخصیت، قابل توجه است و این به نظر می رسد که ژنتیک در تمام جنبههای شخصیت اثر دارد.
یک دلیل قیاسی برای این مسئله وجود ندارد که انتظار داشته باشیم، تمام خصوصیتهای شخصیتی به طور برابر به وسیلهی ژنتیک، تحت تأثیر قرار می گیرند. به هر حال، نتایج بدست آمده تا به امروز، به طور متقابل پایدار هستند و به نظر می رسد که نتایج مستدلی هستند. این ممکن است که یکنواختی اثر ژنتیکی، یک اثر تصنعی داشته باشد که علت این مسئله هم تراز بودن ناقص خصوصیتهای شخصیتی مشتق شده مطالعات توصیفی و آنالیز فاکتوری است. در تحقیقات دیگر، ترکیب روشهای ژنتیکی و آنالیز فاکتوری با هم، ممکن است ما را قادر سازند تا این هم ترازی را بهبود دهیم. در آن مورد، خصوصیت ها می تواند با تخمینهای بالاتری از توارث (بین 0.30 تا 0.50)، ظاهر شوند تا جایی که این مسئله می تواند با سایر تخمین ها کمتر در مورد توارث به تعادل برسد.
دوما، تحقیقات ژنتیک کمی نشان داده اند که وقتی اثرات محیطی بر روی شخصیت، در نظر گرفته شود، فاکتورهای محیطی غیر اشتراکی، دارای بزرگترین اثر است (پاراگراف 4.9 و 4.10 را ببینید). به هر حال، جز اینکه اندازه گیریهای خاصی بر روی فاکتورهای ریسک محیطی در این مطالعات در نظر گرفته شود، وگر نه تخمین اندکی می توان در مورد این اثرات بدست آورد.
یک تعداد زیاد از ژن ها شناخته شده اند که بر روی عملکرد مغز، اثر می گذارند. علاوه بر این، با اطلاعات کنونی، یک فرضیهی پذیرفتنی، می تواند ساخته شود و به وسیلهی آن هر ژن شناخته شده را با هرجنبهی شخصیت، ارتباط داد. و بسیاری از ژنهای دارای اثر بر روی مغز، کشف نشده اند و بناراین در مورد این مسئله به طور قطعی صحبت کرد.
ژزمینههای مختلفی وجود دارد که در آن ها، این اعتقاد وجود دارد که میزان اضطراب، روان پریش خویی یا احساسی بودن، ممکن است به طور جزئی بر روی سطوح متفاوت عملکرد انتقال دهندههای عصبی خاص در مغز را انعکاس داده شوند. مسئلهی قابل توجه در این زمینه، انتقال دهندههای تک آمینی هستند. این مواد تک آمینه، دیپامین، سروتونین و نورادرنالین هستند. بنابراین، یک آزمایش کننده، ممکن است این مسئله را بررسی کند که آیا امتیازهای مربوط به خصوصیت به عنوان تابعی از چندریختی (polymorphism) در ژن مورد بررسی، تغییر می کند یا نه! برای مثال، سرعت سنتز یا انتقال یکی از این انتقال دهندههای عصبی یا ساختار گیرنده ها که این انتقال دهنده ها در آن کار می کنند، موارد مهمی تلقی می شوند.
اخیرا، برخی از مطالعات ادعا کرده اند که اثرات ژنتیکی خاصی را تشخیص داده اند که بر روی خصوصیتهای شخصیتی اثر دارند. وابستگی هایی میان i) تازه طلبی و یک چندریختی در ژن ها برای گیرندهی D4 (برای دوپامین) و ii) اضطراب و یک چند ریختی در ژن برای انتقال دهندههای سروتنینی، گزارش شده ات. همچنین تلاشهای زیادی برای تکرار پذیر بودن این اطلاعات، انجام شده است. برخی از این آزمایشات، مخصوصا آنهایی که دارای خروجی منفی هستند، از نمونههای بسیار کوچک برای بدست آوردن نتایح قطعی، استفاده کرده اند. به هر حال، امروزه، یک تعداد کافی از تکرارهای مثبت در آزمایشات مربوط به ژنهای انتقال دهندهی سروتنینی، انجام شده است، که صحت این یافته ها را تأیید می کند. به هر حال، این نتایج مسئلهی غیر قابل پیش بینی زیر را مشخص کرده اند که در آن گفته می شود، داروهایی که ازدیاد مجدد سروتنین را کاهش می دهد (مانند پروزاک)، برای بیماری هایی مانند اضطراب و پریشانی، مناسب هستند. همانگونه که در پاراگراف 5.10 گفته شد، شواهد مربوط به ارتباط میان ژن DRD4 و تازه طلبی، متقاعد کننده به نظر نمی رسد (جز یافتههای اولیه).
تحقیقات مربوط به مکان یابی خصوصیتهای کمی (QTL)
در سرتاسر دنیا، چندین تحقیق بر روی QTL ها برای بررسی روان رنجورخویی، در حال انجام است. مطالعات QTL در انسان ها (که در انها از جفتهای هم نژاد و استراتژیهای پیوستگی استفاده می شود)، نیازمند تعداد قابل توجه از جفتهای هم نژاد می باشد. تعداد این جفت ها، به 2000 جفت نیز می رسد که یا دارای خصوصیتهای بالا و یا دارای خصوصیتهای پایین هستند. نتایج این مطالعات، در سال آینده، ارائه خواهد شد. نتایج بدست آمده از موجودات جونده (پاراگرافهای 8.14 و 8.16)، نشان می دهد که این محتمل است که حداقل برخی از این نتایج مثبت باشند. به هر حال، برای اینکه از شناسایی یک QTL به ژنهای واقعی برسیم، مشکل فنی سختی وجود دارد که تاکنون این کار را ممکن نساخته است.
یافتههای کنونی: تحقیقات بر روی حیوانات
حیوانات متعددی در مطالعات ژنتیک بر روی شخصیت، مورد استفاده قرار گرفته است. این حیوانات شامل پستانداران، موش صحرایی و حتی ماهی ها هستند. پیشرفته ترین مدل حیوانی مربوط به تهیج پذیریر (Emotionality) است. این مدل به عنوان یک مدل مناسب برای بررسی خصوصیت روان رنجورخویی در انسانها، مورد استفاده قرار می گیرد. حیطهی روان رنجورخویی، در داخل چندین تئوری عصب شناسی بیولوژیکی نهفته است که این حیطه می تواند به صورت تجربی مورد بررسی قرار گیرد. همچنین پیشرفتهای خوبی در زمینهی یادگیری طبیعت سیستمهای موجود در مغز انجام شده است. از میان یک گسترهی وسیع از آزمونهای رفتاری با اعتبارهای خوب که برای اندازه گیری اضطراب مورد استفاده قرار می گیرد، موش هایی که امتیازهای بالایی را در یک آزمون بدست آورده اند، به احتمال زیاد در آزمونهای دیگر نیز امتیاز بالا دریافت می کنند. علاوه بر این، این اثبات شده است که می توان گونه هایی از موش ها یا موش صحرایی را پرورش داد که امتیازهای قابل توجهی را در این آزمون ها بدست آورند. به هر حال، این مسئله هنوز نشان داده نشده است که ژن هایی که بر روی تهیج پذیری موش ها اثر دارد، مشابه ژن هایی که در انسان موجب تعیین روان رنجورخویی می شود.
اولین مطالعهی QTL بر روی خصوصیت رفتاری که به وسیلهی فلینت و همکارانش گزارش شده است، میزان تهیج پذیری در موش را بررسی می کند. این مطالعه دلیل تجربی یک قانون است. تقریبا 1000 موش از جفت گیری دو موش هم تیره بوجود آمدند که این موش ها امتیاز بالا و پایینی را در آزمون رفتاری مربوط به احساسات، کسبت کردند. این جفت گیری موجب شد تا ژنهای این دو گونهی اصلی، با هم مخلوط شود و از نشانگرهای DNA برای تعیین این مسئله استفاده شد که کدام ژن ها در زاد و ولد، از هر گونه به ارث رسیده است. QTL ها با ایجاد همبستگی میان این نشانگرها و امتیازدهی در آزمونهای تهیج پذیریهی، حاصل شده اند. سه QTL شناسایی شد که دارای خواص پلئوتروپی (pleiotropy) مهمی هستند. هر کدام با چندین مقیاس رفتاری مختلف، در ارتباط هستند (نه با یک مورد تکی از رفتار). QTL با بزرگترین اثر، بر روی کروموزوم شمارهی 1 قرار داشت. این یافته چندین بار گزارش شده است. آنالیز اضافی با استفاده از تکنیکهای ژنتیک کمی، میزان تغییرات در امتیازات بدست آمده از آزمون ها را مورد ارزیابی قرار داد. وابستگی فاکتورهای ژنتیکی در این حالت، تقریبا 30 % بوده است. از این مهم تر، اثرات اضافی مربوط به تشخیص QTL ها، تقریبا برای همهی متغیرهای ژنتیکی، قابل محاسبه می باشد. در نهایت، این مطالعه این نتیجه گیری را تأیید می کند که روش QTL قادر به تشخیص QTL هایی است که برای بخش بسیار کوچکی از تغییرات رخ مانگی، محاسبه شده اند. این مقدار در مطالعات انجام شده به وسیلهی فلنیت در حدود 3 % است.
حتی برای روشهای تکرار پذیر مربوط به QTL قرار گرفته بر روی کروموزوم شمارهی 1، به هر حال، این هنوز ممک نیست که تشخیص دهیم کدام ژن درگیر این کار است. اگر چه تحقیقات بعدی ناحیهی کروموزومی مربوطه را محدود تر کرده است. تازمانی که ژن مورد بحث، شناسایی شود، این ممکن نیست که اثرات آن در انسان را مورد آزمایش قرار دهیم. اگر این ژن در حیوان و انسان شناسایی شود، این مسئله به ما اجازه می دهد تا سلسله مراتب را بررسی کنیم که به وسیلهی آن، ژن ها در ایجاد خصوصیت خاص، اثر دارند. در این زمینه، موش صحرایی نسبت به موش معمولی، ترجیح داده می شود. زیرا عملکرد رفتاری مغز موش صحرایی بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است. گروه تحقیقاتی فلینت هم اکنون یک QTL را در موش صحرایی پیدا گرده است که دارای رابطه با روان رنجورخویی است. از این رو، این QTL دارای آثار پلئوتروپی بر روی بخش زیادی از آزمونهای رفتاری هستند که نسبت به اثرات داروهای مورد استفاده در انسان حساس می باشند. با این مطالعه می توان میزان اضطراب را کاهش داد.
جهت گیریهای تحقیقاتی دیگر برای آینده
تحقیقات دیگر در زمینهی ژنتیک رفتاری و اثر آنها بر روی خصوصیتهای شخصیتی به احتمال زیاد برروی استفاده از تحقیقات ژنتیک مولکولی برای شناسایی ژنهای و نواحی از DNA تمرکز پیدا خواهد کرد که دارای اثر بر روی خصوصیتهای شخصیتی هستند. اگر یک چنین ژن هایی تشخیص داده شوند، آنها می توانند پایه ای برای انجام آزمایشهایی شوند که به تعیین راههای نروبیولوژیکی می شود که به وسیلهی انها اثر ژنتیکی بررسی می شود. سپس اطلاعات جزئی در مورد ژن هایی که بر روی شخصیت اثر می گذارند، اصولی را برای ما تدوین می کند که به وسیلهی آنها می تواند اثرات غیر ژنتیکی بر روی شخصیت را تعیین کرد.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}