تلویزیون و موسیقی در دهه ی پنجاه
تلویزیون، عامل مهم پدیده ی دو فرهنگی
بخش مهمی از گفتمان معترض دهه 50 در واكنش به نارسایی های فرهنگی شكل گرفت، به ویژه تلویزیون نقشی عمده در برانگیختن گفتمان نارضایتی داشت. با وجود اینكه فیلم هایی كه به سرمایه تلویزیون ساخته شد، روی هم رفته فیلم هایی مطرح بودند و از ابتذال چپ و راست و سوژه های متعارف پول ساز در امان بودند، اما تلویزیون هرگز نتوانست برای خودش وجهه ای درخشان و قابل دفاع دست و پا كند. نخستین فیلمی كه به وسیله تلویزیون تهیه شد، فیلم «چشمه» ساخته آربی آوانسیان بود. تا سال 57 فیلم های زیر به سرمایه تلویزیون ساخته شد:آرامش در حضور دیگران ـــ ساخته ناصر تقوایی
بی تا ـــ ساخته هژیر داریوش
در غربت ـــ ساخته سهراب شهید ثالث
زنبورك ـــ ساخته فرّخ غفاری
طبیعت بی جان ـــ ساخته شهید ثالث
شازده احتجاب ـــ ساخته فرمان آرا
اُكی مستر ـــ ساخته پرویز كیمیاوی
مغولها ـــ ساخته پرویز كیمیاوی
باغ سنگی ـــ ساخته پرویز كیمیاوی
دایره مینا ـــ ساخته داریوش مهرجویی (1)
تلویزیون ملی ایران در آن سالها به واسطه مدیریت رضا قطبی كه پسرخاله ی همسر شاه- فرح دیبا- بود، از استقلالی نسبی بهره مند گردیده بود. در سایه همین استقلال، پاره ای از فیلم های قابل بحث را تهیه كرد و در عین حال در سایه همین مدیریت بود كه پاره ای از شوها و نمایشها و صحنه های ضدفرهنگی را به نمایش می گذاشت مثل شو «شب یلدا» و نیز بعضی از مهمانی هایی كه شاه در آن از مهمانان خارجی پذیرایی می كرد و به سلامت آنان می نوشید. این چهره مترقیانه مدرن تلویزیون! رابطه ای «تنگاتنگ» با تن و بدن بعضی از شبه هنرمندان داشت! صد البته كه سینمای معترض مترقی نیز چنین بود. شوهر آن روزهای شاه ماهی هنر ایران، نماد و مظهر چنین فیلم هایی بود كه در خود دربار هم حامی و طرفدار داشت. كدام حمایت كننده قوی تر از خواهر پراشتها و دوقلوی شاه! (2) همین هنرپیشه مرد بود كه در «كندو» و در «دشنه» مروّج «هدونیسم» و جغرافیای جسم و مبلغ فرهنگ ساتیری و بی بند و باری جسمی بود! پاره ای از قلم به دستان حقیقت فروش، طرفدار این گونه فیلم ها، به فیلم هایی كه كمتر به ترویج فساد درباری و به افساد خانواده ها تن درمی دادند، عنوان فیلم های آبگوشتی! را دادند. تا صحنه یكسره برای تبلیغ و رواج آن فرهنگ آماده شود! بعضی از روشنفكرنمایان كم مایه هم به دام افتادند!
در هر حال آن سینما و آن تلویزیون به حق عامل سقوط دین و مذهب و فرهنگ به شمار می رفت و همین خود سبب شد كه آخرین میخ را به تابوت حكومت پهلوی بكوبد (همكاری دانسته یا ندانسته اشرف پهلوی و رضا قطبی! اولی، مروّج فیلم های مطرح! و دومی، مروّج تلویزیون مطرح! در دومی شاه ماهی هنر و در اولی شوهر آن روزش! اینان به وسیله عده ای محاصره شده بودند كه خود را معرف همه ارزشها و خوشامدهای خانواده های ایرانی می دانستند) در هر حال، اشرف و قطبی نقشی غیرقابل انكار در جوشش گفتمان مردمی ضدشاه داشتند؛ آن گفتمانی كه در اعتراض ضد رژیم وزن بیشتری داشت، یعنی گفتمان معترض مذهبی! در خود تلویزیون چند سریال تهیه شد، امیر ارسلان جزو نخستین نمونه ها بود. برگرفته شده از رمان امیرارسلان نامدار كه در دوران ناصرالدین شاه ترجمه شده بود. پربیننده ترین و طولانی ترین سریال در سه چهار سال پیش از انقلاب «خانه به دوش» یا سریال معروف به «مرادبرقی» بود كه رنگی طنز داشت؛ اما در مجموع «بی خطر» بود و در نهایت وسیله تفریح و سرگرمی و در عین حال تخدیر: «در كل سریالهای تلویزیونی شباهتی به زندگی بینندگان نداشت. مسائل مطرح شده در این مجموعه ها عموماً شكل تحریف شده ای از واقعیت ها بود.» (3) جالب اینكه این سنت همچنان ادامه دارد!
گفتنی است كه در میان سریالهای پربیننده، دو سریال گزنده و نیش دار و دارای پیام سیاسی بود؛ یكی سریال امیركبیر یا «سلطان صاحبقران» با جان مایه جدّی و صبغه ای تراژیك و دیگری «دایی جان ناپلئون» با بن مایه ای طنزآلود و انتقادی (ساخته ناصر تقوایی). «سلطان صاحبقران نوعی تحقیر آشكار هویت و رجل سیاسی در دهه پنجاه خورشیدی بود... علی حاتمی [سازنده سلطان صاحبقران و ستارخان] برای شرح احوال انسان معاصر، حیات تاریخی عصری نه چندان دور را برگزید تا به بهانه اشیا، روابط و بازتاب فرهنگ دوران قاجاریه بحران های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان خود را برملا سازد.» (4) در مجموع سریالها چندان به گفتمان اعتراض آمیز دامن نمی زد.
آنچه از تلویزیون یك ابزار مبتذل و ناخشنودكننده و در نتیجه آفریننده نارضایتی ساخت، ابتذال فرهنگی، به ویژه در قالب موسیقی نوین بود. چنین پنداشته می شد كه این موسیقی به روح مردم و چهره فرهنگ پنجه می كشد، به خصوص كه این موسیقی با عوامل جانبی دیگر هم همراه شده بود. به قول اخوان: «... فاجعه وقتی به وجود می آید كه مردم آسان پسند شوند، چنان كه در موسیقی پیش آمد! یكی آهنگی می ساخت، شعر آهنگش را هم می سرود و هم خودش آن را می خواند و بعد هم زن و خواهرزن و تمام فامیل و آشنا را هم می آورد. به این ترتیب بود كه فرهنگ و هنر تیول چند خانواده شده بود. هر دختر هفده و هجده ساله ای كه تن و بدنی نشان می داد و مردها را جلب می كرد، می توانست به این كانون راه یابد». (5)
خود اخوان در شعر «آدمك» تلویزیون و ماهیت و عملكردش را به نقد كشاند و خود در مورد این شعر می گوید: در اینجا یك جعبه جادویی فرنگی (تلویزیون) جای نقال را گرفته بود و مردم دور و برش جمع شده بودند و حال آنكه اصلاً توجه نداشتند كه این می فریبدشان، از راه به درشان می كند و حقایق را از نظرشان مستور می دارد.» (6)
موسیقی
دو نوع موسیقی واكنش برانگیز وجود داشت، یك نوع آن را توده مردم مباین با ارزشهای خود و منافی فرهنگ و سنت خود می یافت، مثل آن نوع از موسیقی كه با شعر نو و آهنگ های جاز و تا حدودی هم با نمایش بدنی همراه بود و نوع دوم را نیهیلیستی و نومیدانه و در عین حال معترض می پنداشت.«از سال 49-50 به بعد نوعی روحیه پوچگرایی توأم با یأس و غم میان جوانان رواج یافته بود. این روحیه یكی دو سال بعد (در شاخه ای از موسیقی ایران) و در آهنگهای بعضی از خوانندگان نمود یافت. از شاخص ترین خوانندگان این آهنگها «داریوش» قابل ذكر است كه با ترانه هایی چون «كوچه قدیمی ما، كوچه بن بسته» و «بوی گندم مال من، هرچی كه دارم مال تو»، در میان این دسته از جوانان گل كرده بود.» (7) البته او در همین سالها ترانه «سرسپرده بانو» و همچنین«زندانی» را خواند كه دقیقاً بار سیاسی یافت (8) و در خدمت به گفتمان معترض و مبارز قرار گرفت. مهم ترین نماد موسیقی مبارز ترانه «مرا ببوس» گل نراقی است، كه در سالهای قبل از 50 خوانده شد و :«به صورت سرودی محبوب و مردمی درآمده بود و در دلهای ما بذر امید [می كاشت]» (9). گفته می شد كه این ترانه افسران تیرباران شده حزب توده (پس از 28 مرداد) را در نظر دارد. (10) سه مصراع نخستین آن چنین است:
«مرا ببوس برای آخرین بار
خدا تو را نگه دار
كه می روم به سوی سرنوشت» (11).
به طور كلی می توان گفت كه تلویزیون بیش از هر چیز دیگر به بروز پدیده «دو فرهنگی» دامن زد و ابزاری برای جداسازی و غیریت پروری شد. فاصله میان اقلیت مرفه و بی درد با اكثریت سنتی متعلق به طبقه متوسط و مستمند بیشتر شد. در حقیقت تضاد، تضادی فرهنگی بود نه اقتصادی! به قول نیكی كدی «پدیده دو فرهنگی» در ایران (یعنی كه فرهنگ طبقات ممتاز و نخبگان با فرهنگ طبقات محروم و توده مردم تفاوت داشته باشد) به طور عمده از پدیده های دوران حكومت پهلوی است. قبل از آن تنها یك درجه بندی نامحسوس وجود داشته و چنین نبوده است كه میان فرهنگ طبقات ممتاز و توده های مردم اختلاف عظیمی وجود داشته باشد...» (12)
دو عامل اقتصادی نیز به این پدیده یعنی شكاف فرهنگی و فرهنگ دوگانه و دوگانگی فرهنگی كمك كرد: 1- اصلاحات ارضی 2- افزایش قیمت نفت. اولین عامل در دهه 40 اتفاق افتاد و آثاری پابرجا و درازمدت از خود بر جای گذاشت كه مهم ترینش قطع حمایت پاره ای از مراجع تقلید شیعه از رژیم و مخالفت با آن بود و دومی در دهه 50 پیش آمد و آثاری فوری و آنی بر جامعه گذاشت كه شاید بتوان گفت مهم ترین اثرش، بروز گفتمان دو فرهنگی بود.
پینوشتها:
1. مسعود مهرابی، تاریخ سینمای ایران، ص 324.
2. محمدعلی فردین، سینمای فردین، به كوشش عباس بهارلو، تهران، قطره، چاپ اول، 1379، ص284.
3. مسعود مهرابی، تاریخ سینمای ایران، ص328.
4. «دنیای سخن»، شماره71، آذر و دی 1375، ص28.
5. اخوان ثالث، صدای حیرت بیدار، ص 427.
6. همان كتاب، ص 227.
7. مسعود مهرابی، همان كتاب، ص 161.
8. نمونه ابیات ترانه «سرسپرده با تو» این است: دستت بریده بهتر ای سرسپرده بانو! و نمونه ابیات ترانه زندانی: دنیای زندونی دیواره، زندونی از دیوار بیزاره!
لازم به یادآوری است كه در اصل ترانه مقاصد سیاسی را دنبال نمی كرد. این ترانه در فیلم «پهلوان اكبر» از قول قهرمان فیلم بیك ایمانوردی خوانده شده است.
9. علی اشرف درویشیان، «دنیای سخن»، شماره73، اسفند 1375 و فروردین 76، ص 47.
10. مسعود بهنود، 270 روز بازرگان، تهران، نشر علم، چاپ اول، 1377، ص 302.
11. سعید مشكین قلم، ترانه ها، سرودها و تصنیف های ایرانی، تهران: خانه سبز، چاپ سوم، 1378.
12. نیكی آر. كدی، همان كتاب، ص 275.
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}