انقلاب روسیه و جنگهای رهایی بخش ملی
برگردان: محمد عبداللهی
یادداشت:
Hi Chin Minh, The October Revolution and the Liberation of the People of the East, in Selected Works, IV (Hanoi: Foreign Languages Publishing Housc1962).PP.260- 279.این مقاله در نوامبر 1917 به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر نوشته شد.
انقلاب اکتبر تاریخ بشر را با پرتوی نوین روشن نمود. انقلاب اکتبر به سان خورشیدی که صبحگاهان از مشرق سر برآورد ظلمتهای تاریخ بشر را با پرتوی نوین زدود.
چهل سال پیش تحت رهبری حزب لنینیتی، پرولتاریای روسی با کارگران روستایی اتحادی گسست ناپذیر یافتند، حکومت سرمایه داران و زمینداران را واژگون ساختند و دولت شوراها، یا دولت دیکتاتوری پرولتری، با به ارمغان آوردن دموکراسی حقیقی برای مردم اهمیت و اعتبار تاریخی و قدرت شکست ناپذیر خود را به منصه ظهور رساند.
انقلاب اکتبر ثمرهی پیروزمند نیروی انقلابی تودههای زحمتکش؛ تحولی کاملاً قهرآمیز بود و شرایطی را به وجود آورد که ابتکار و خلاقیت تودههای زحمتکش را نشان داد. پیروزی انقلاب اکتبر صحت مارکیسم لنینیسم را تأیید کرد؛ در زمینه زندگی اجتماعی و بر مبنای اصول مارکسیست- لنینیستی راه را برای پیروزیهای نوین طبقه کارگر هموار نمود. در نتیجهی روشن بینی و قهرمانی حزب لنینیستی، یعنی حزب طبقه پرولتاریا، انقلاب اکتبر پیروز شد و راه نوینی را به روی تاریخ بشرگشود، و در مسیر دور و دراز و با شکوهی که حزب انقلابی پرولتاریای روسی پیموده بود مرحله جدیدی پدید آورد.در پرتو موفقیت انقلاب اکتبر، حزب لنینیستی توانست وظایف بسیار پر اهمیتی را که بر عهده اش گذاشته شده بود، پیروزمندانه به انجام رساند. مردم تحت ستم بر سرنوشت خویش حاکم شدند. امپراتوری تزاری واژگون گردید، پیش از انقلاب، گر چه این امپراتوری زندان بسیاری از ملتها بود، خود نیز برده وار بازیچه دست مشتی سرمایه دار بین المللی شده بود. پس از انقلاب مردم دیگر عروسکان، بردگان و گوشت دم توپ امپریالیستهای رقابت گر نبودند. تودههای زحمتکش
روسیه که بسان تودههای زحمتکش کشورهای دیگر مدتها زیر یوغ مرگبار سرمایه داران و زمینداران رنج کشیده بودند، از طریق انقلاب شکوهمند خود توانستند فقر و بیچارگی روسیه در نظام بورژوازی را بزدایند. در روسیه پیش از انقلاب با اینکه مردم زحمتکش به وجود آورندگان تمامی ثروت کشور بودند، ولی خود در فقر و فراموشی نگهداشته میشدند- فقر و فراموشی سرنوشت بسیار قدیمی و پر از ظلم و ستم اکثر انسانهایی بود که در نظامهای طبقاتی استثمار میشدند. برای اولین بار در تاریخ بشر، مردم زحمتکش ساختن جامعهای بدون استثمار طبقاتی و ستم ملی- جامعه ای، سوسیالیتی- را آغازکردند. مردم شوروی با شور و هیجانی قابل تحسین نسبت به کار، بالا بردن سطح شعور و افزایش مداوم میزان بازدهی کار؛ و نیز با ایمان به رهایی از فقر و بیچارگی که خود، فرزندان و برادرانشان در آن گرفتار بودند، توانستند
در جریان انقلاب اکتبر کارخانجات، معادن و وسائل عمده ارتباطی ملی شدند. اراضی کشاورزی به دهقانان سپرده شد. بر مبنای صنعتی شدن سوسیالیستی و تحول سوسیالیستی روستاها در مسیری که لنین ترسیم کرده بود، اتحاد شوروی اقتصاد خود را با سرعتی شگفت انگیز و با شیوهای که تاکنون ناشناخته مانده رشد و توسعه بخشیده است. بدین سان اقتصاد سوسیالیستی برتری خود را بر اقتصاد سرمایه داری ثابت کرده است.
قانون بنیادی اقتصاد سوسیالیتی پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی فزاینده مردم زحمتکش است. اقتصاد سوسیالیتی کاملاً مخالف با اقتصاد سرمایه داری انحصارطلبی است که بر استثمار روز افزون طبقه کارگر، فقر تودههای زحمتکش و غارت مردم تحت ستم استوار است. کارگران، دهقانان و روشنفکران شوروی که رژیم استثمار آن از انسان و خصومت یا تضاد آشتی ناپذیر طبقاتی را در سرزمین پهناور شوروی زوده اند، به طور مداوم یگانگی سوسیالیستی خود را که از رشد و شکوفایی روزافزون برخوردار است تحکیم میبخشند. دستآوردهای شکوهمند مردم شوروی راه را برای رسیدن به نظام آینده- نظام کمونیستی- هموار میسازد.
انقلاب اکتبر امکان سرنگونی دیکتاتوری طبقه استثمارگر و استقرار یک نظام سوسیالیستی را به اثبات رسانده است؛ نظامی که میتواند با سرعتی بی سابقه رشد و توسعه کشور را تضمین نماید و مردم زحمتکش را به یک زندگی شرافتمندانه، پرافتخار و در حال رونق رهنمون سازد. نظام سوسیالیسم کشوری آزاد، خوشبخت و نیرومند را برای تودههای زحمتکش به ارمغان میآورد و آنان را به افق روشنی که قبلاً به خواب هم نمی دیدند رهبری میکند. این نمونه، الهام بخش همهی خلقهای زحمتکش سراسر جهان است، بویژه برای خلقهای مشرق زمین که تحت استثمار و ستم امپریالیسم بوده و هستند. امپریالیستهای انحصارگر میخواهند اقتصاد کشورهای شرقی را در وضعیتی عقب مانده، و تودههای مردم را در فقر و بیچارگی نگه دارند و منافع ملی آنان را پایمال سازند.
انقلاب اکتبرگشاینده عصری نوین در سیاست خارجی- صلح و دوستی در بین همه ملتها - بوده است. در 26 اکتبر 1917 - یک روز پس از استقرار حکومت کارگری - دهقانی - دومین کنگره وروی در رابطه با صلح بیانیهای صادرکرد که مبنای سیاست خارجی دولت شوروی قرارگرفت. از تاریخ اعلام این بیانیه اتحاد شوروی در جهت صلح و علیه آتش افروزان جنگ فعالانه مبارزه کرده است. ماهیت دولت سوسیالیستی شوروی این سیاست را ارتقاء بخشیده است. حقیقت این است که مردم زحمتکش با همه جنگهای تجاوزگرانه مخالفند. زیرا آن جنگها بیش از هر چیز دیگری برای استثمارگران سود و منفعت و برای تودههای وسیع مردم خرابی و مسکنت به بار میآورند. به همین دلیل است که در حکومت مردم زحمتکش حقیقتاً از صلح دفاع میشود. البته صلحی که مورد علاقهی همه خلقهای ممالک جهان باشد.
انقلاب اکتبر دولت سرمایه داران و زمینداران را درکشور پهناور روسیه واژگون ساخت، ز نجیرهای امپریالیستی را پاره کرد، و بدین سان تمامی قدرت طبقه استثمارگر را که جنگ را منبعی سود آور میداند از میان برداشت. اتحاد شوروی همواره خواهان همزیستی مسالمت آمیز همه ملت ها، صرف نظر از نظامهای سیاسی و اجتماعی آنها است.
کمونیستها به برتری نظام سوسیالیستی بر نظامهای ما قبل آن معتقدند. اتحاد شوروی گواه متقاعدکنندهای بر این مدعاست. به همین دلیل نظام سوسیالیسم نه تنها از رقابت صلح آمیز نمی ترسد، بلکه بر عکس خواهان آن است. درست پیش از انقلاب، لنین اصلی را نقل کرد که انگلیس آن را در سال 1882 بیان کرده بود «پرولتاریای پیروزمند نمی تواند خوشبختی را بر مردم دیگر تحمیل نماید، بدون اینکه پیروزی خود را در معرض مخاطره قرار دهد» (1) و آن را اصلی تردید ناپذیر و کاملاً موافق با روحیه انترناسیونالیسم دانست.
در عین حال اتحاد شوروی به طور وقفه ناپذیر ملتهای دیگر را در مبارزه برای کسب استقلال ملی و مبارزه علیه هر نوع تجاوز و سلطه امپریالیستی حمایت میکند. سیاست صلح آمیز و استوار اتحاد شوروی تکیه گاه یا محوری قابل اعتماد برای تمام ملتهایی است که علیه نیروهای جنگ طلب مبارزه میکنند. این سیاست برای خلقهای مشرق زمین از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا امپریالیستها خلقهای کشورهای مترقی را به مثابه منابع نیروی انسانی و ثروت مادی لازم برای جنگهای غارتگرانه و چپاولگر خویش میپندارند.
اتحاد شوروی، این سنگر صلح، نیروی شکست ناپذیری است که در عین حال آمادگی دفع هر نوع تجاوزی را هم دارد. از 1918 تا 1920 حکومت شوروی با برخورداری از حمایت فعال پرولتاریای بین المللی نیروهای ضد انقلابی داخلی را در هم شکست و ارتشهای دولت امپریالیستی مداخله گر و متجاوز را از میان برداشت. در طول جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی نیروهای مسلح و غول آسای متجاوزان فاشیست را که به کمک تمام کشورهای امپریالیستی دقیقاً آماده شده بودند، از بین برد. بدین سان اتحاد شوروی جهان را از قید بردگی و سلطه وحشیانه هیتلری نجات داد و ضربهای کاری بر پیکر نیروهای اصلی میلیتاریسم ژاپنی وارد ساخت. همه خلقها و بویژه خلقهای مشرق زمین نسبت به اتحاد شوروی احساس سپاس و امتنان میکنند. خلقهای مشرق زمین با شور و هیجان هر چه
بیشتر آگاه شدند که امپریالیستهایی که آنان و خلقهای دیگر را به زنجیر اسارت بار خود کشیده اند، شکست پذیرند. تجاوزگران فاشیست علی رغم سلاحهای مدرنی که در اختیار داشتند و علی رغم تلاشهایی که از قبل یعنی پیش از جنگ جهانی دوم برای اقدام به تجاوز جنایتکارانه خویش به عمل آورده بودند، در هم شکستند.
انقلاب اکتبر و بنای سوسیالیسم در اتحاد شوروی نیروی انقلابی طبقه کارگر را درکشورهای سرمایه داری به میزان زیادی افزایش داده است خلقهای زحمتکش بسیاری از ممالک اروپایی و آسیایی الگوی پرولتاریای انقلابی روسیه را سرمشق قرار داده اند.در فضای محدودی از تاریخ، سوسیالیسم به نظامی جهانی مبدل شده است و تا کنون [ 1957 ] دوازده کشور را با بیش از 900 میلیون نفر جمعیت در برگرفته است.
انقلاب اکتبر قید و بندها و زنجیرهای امپریالیستی را در هم شکست، بنیاد آن را ویران ساخت، و ضربهای کاری بر پیکرش وارد نمود. بسان تندر و آذرخشی بهاری خلقهای آسیایی را از خواب دیرینه بیدارکرد، عصری ضد امپریالیستی و انقلابی یعنی عصر رهایی ملی را در برابر آنان گشود. اتحاد شوروی قوی ترین و نیرومندترین سنگر پیشرفت، دموکراسی و صلح است.
نیروی شکست ناپذیر و در حال رشد، و سیاست صلح آمیز و پیگیرانه اتحاد شوروی مستحکم ترین و قابل اعتمادترین تضمین برای استقلال همه کشورها از بزرگ و کوچک به شمار میرود و اتحاد شوروی همیشه در جهت کاهش سلاحها تلاشهای با ارزشی به عمل آورده و پیشنهادهای عملی شخصی ارائه داده است. در راه متوقف ساختن تولید سلاحهای هستهای و هسته ای- حرارتی که برای همه ملتها تهدیدی جدی به شمار میروند، پیگیرانه مبارزه کرده است. اتحاد شوروی بارها از دولتهای دیگر خواسته است تا به منظور حفظ صلح در اروپا و آسیا به نظامهای امنیت جمعی بپوندند. اتحاد شوروی همیشه پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داده و سعی کرده است تا این پنج اصل را مبنای روابط بین المللی همه کشورهای جهان قرار دهد.
بر عکس سیاست صلح آمیز دولتهای سوسیالیستی، دولتهای امپریالیستی جنگ افروز و متجاوز، و در رأس همه آنها امپریالیستهای ایالات متحده آمریکا تنشهای بین المللی را تشدید میکنند و تشنجات بین المللی را دامن میزنند. آنها از کاهش یا منع تولید سلاحهای هستهای و هسته ای- حرارتی که برای بشر تهدیدی وحشتناک به شمار میروند امتناع میورزند. آنها این خیال خام را در سر میپرورانند که با پایگاههای نظامی خود کل جهان را بترسانند. آنها برای به بردگی کشاندن ملتهای آزاد و مستقل، بلوکهای متجاوز تشکیل میدهند و قید و بندهای امپریالیستی به وجود میآورند. آنها برای تهدید خلقهای مشرق زمین و استقرار مجدد حکومت استثماری در کشورهایی که استقلال خود را به دست آورده اند، از هر ترفندی که بتوانند بهره میگیرند. این ماهیت حقیقی آن جنگی بود که متجاوزان در لندن و پاریس و با کمک عملی امپریالیستهای ایالات متحده علیه مصر بر پا کردند. امپریالیستهای ایالات متحده در عین اینکه دیگر امپریالیستها را به اجرای نقشههای تجاوزکارانه وادار میسازند، خود نیز تلاش میکنند خلقهای خاور میانه، آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه را به اسارت و بردگی بکشند و این کشورها را پایگاههای تجاوز خود قرار دهند و متحدان و رقبای خود- انگلیس، فرانسه، هلند و غیره - را از این کشورها بیرون برانند و خود جای آنان را بگیرند.
امپریالیستها در پی آنند که در بین خانواده بزرگ کشورهای سوسیالیستی بذر نفاق و جدایی بیفشانند. ماهیت حقیقی تجاوز آنها به جمهوری خلق مجارستان و دست آوردهای آنها که در طول جنگ جهانی دوم به کمک خلق قهرمان شوروی از یوغ فاشیسم آزاد گردیدند همین است. لیکن رخدادهای بعدی ارزیابیهای بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی را تأیید کرد: «به پاس وجود اردوگاه سوسیالیستی قدرتمندی که عاشق صلح است، نیروهای صلح روحیه و مسائل مادی لازم برای کنترل و دفع هر نوع تجاوز را در اختیار دارند.» (2) در پرتو این واقعیت و نیز در نتیجه وجود یک «منطقه وسیع صلح» جنبش صلح تودههای وسیع مردم، و رشد و توسعه جنبش کارگری در کشورهای سرمایه داری امروز، «نیروهای اجتماعی و سیاسی قدرتمند وسائل لازم برای جلوگیری از جنگ افروزی امپریالیستها و وارد آوردن ضربه کاری و خنثی ساختن نقشههای ماجراجویانه آنها را در اختیار دارند.» (3)
در مصر متجاوزان با شکستی مفتضحانه مواجه شدند. توطئه برانداختن جمهوری خلق مجارستان هم شکست خورد. هرکسی میتواند ببیند که نیروی عظیم هوشیار و مصمم اتحاد شوروی توطئه آتش افروزان جنگ و متجاوزان را در هم شکست است. در عین حال این خود پیروزی بزرگی برای صلح و استقلال همه ملتها به شمار میرود. اتحاد شوروی در مواجهه با جنایتکاران امپریالیست که میخواهند در بین خلقها ایجاد مزاحمت نمایند و نقشههای شیطانی خود را به آسانی به اجرا گذارند، عقب نشینی نمی کند. اتحاد شوروی در دفاع از آزادی و کار صلح آمیز همه خلقهای جهان و امنیت همه ملتها اعم از بزرگ و کوچک مصمم است. اتحاد شوروی وفاداری خود را به همبستگی و انسجام بین المللی نشان میدهد، و با مبارزه رهایی بخش همه ملتهای تحت ستم اظهار همدردی کرده و از آنها حمایت مینماید. همه کشورهای مشرق زمین، صرف نظر از دولتها و
ر ژیمهای اجتماعیشان، از سیاست صلح آمیز و انترناسیونایسم پرولتری اتحاد شوروی عمیقاً سپاسگزارند. خلقهای مشرق زمین با اعتماد روز افزون به ایدئولوژی سوسیایستی رشد یابنده، از این سیاستها الهام میگیرند.
قدرتی که در جریان انقلاب اکتبر روی کار آمد نمونهای از آزادی اصیل و دوستی متقابل در بین ملتها بود. رفیق مائوتسه- تونگ میگوید: «گلوله مای انقلاب اکتبر مارکسیم - لنینیسم را برای ما به ارمغان آورده است. انقلاب اکتبر به همه جهان و به همه عناصر مترقی در چین کمک کرده است تا سرنوشت کشور را در پرتو جهان بینی طبقه کارگر بیازمایند و مسائل خود را مورد تجدیه نظر قرار دهند نتیجهی این بررسی، پیگیری مسیر انقلاب روسیه بود.» (4)
در سال 1913 لنین گفت: «در همه کشورهای آسیایی یک جنبش دموکراتیک قوی در حال رشد، گسترش و تحکیم است. در این کشورها بورژوازی هنوز در صف خلق علیه ارتجاع میجنگد. صدها میلیون تن از مردم برای زندگی بهتر و کسب آزادی قیام کرده اند. همه جوانان یعنی صدها میلیون نفر از تودههای زحمتکش آسیا متحدی وفادار- پرولتاریای کشورهای
دیگر- دارند. هیچ
نیرویی در کرهی زمین نمی تواند از پیروزی پرولتاریا، یعنی رهایی همهی خلقهای اروپا و آسیا جلوگیری کند.» (5)
در سال 1919 ، درکنگره کمونیستهای شرق، لنین گفت: در برابر شما وظیفهای قرار دارد که پیش از این کمونیستهای جهان با آن مواجه نبودند؛ شما میبایستی بر مبنای نظریه و عمل عام کمونیسم، خودتان را با شرایط مشخصی که درکشورهای اروپایی وجود ندارد انطباق دهید، تا کاربرد این نظریه و عمل را در شرایطی که دهقانان اکثریت عظیم تودهها را تشکیل میدهند، و ضرورت مبارزه نه با سرمایه داری بلکه با بقایای نیروهای قرون وسطایی وجود دارد را بیاموزید.» (6)
انقلاب اکتبر با واردکردن ضربهای کاری بر پیکر دشمن مشترک یعنی امپریالیسم به خلقهای شرق زمین کمکی اساسی کرده است. این حرکت نمونهی مبارزات رهایی بخش کشورهایی بوده است که روزی در زیر ستم رژیم تزاریستی بوده اند.
انقلاب اکتبر حق تعیین سرنوشت و وسائل عملی لازم برای اعمال این حق را برای همه خلقهای جهان به ارمغان آورد. این امرکاملاً واضح است که لنین برای به رسمیت شناختن حق ملتها در انتخاب و بنای دولتهای مورد علاقه خود اهمیت خاصی قائل شده است. بر عکس تئوریهای - بوخارین، لنین با قاطعیت پیشنهاد کرد که این حق میبایستی در برنامه سیاسی حزب در هشتمین کنگره
مارس 1919 گنجانده شود، اتحاد شوروی در عصر انقلاب اکتبر، آزادی مردم مغولستان و فنلاند را در جدا شدن و تشکیل دولتهای مستقل به رسمیت شناخت. البته برای ملتهایی که قبلاً تحت ستم بوده اند، جدا شدن از کشوری که مردمش رژیم ستمگران را سرنگون ساخته باشد نه تنها مطلوب به نظر نمی رسد بلکه وجود چنین شرایطی وحدت داوطلبانه ملتهای آزاد شده را بر مبنای برابری کامل خواستهایشان ایجاب میکند. بر همین پایه بود که در دسامبر 1922 جمهوریهای سوسیالیستی اتحاد شوروی بنیانگداری شدند- نمونهای عالی از یک دولت سوسیالیستی چند ملیتی که بر پایه دوستی و اعتماد متقابل و همکاری صمیمانه بین ملیتها بنا گردید. امروز در اتحاد شوروی، در پرتو کمک دوستانه مردم روس، ملیتهایی که قبلاً تحت ستم رژیم تزاری بودند به سطح بی سابقهای از رشد و توسعه اجتماعی - انسانی رسیده اند. آنها قادرند با استقرار نهادها یا مؤسسات مورد علاقه خود فرهنگ و زبان خویش را رشد و توسعه بخشند. همه شهروندان شوروی، صرف نظر از ملیت و نژاد، از برابری کامل و آزادیهای یکسان، نه فقط به لحاظ صوری بلکه در واقعیت و با تضمینی عملی،
برخوردارند. این وضعیت حتی برای کارگران دموکراتیکترین کشورهای بورژوایی هم شناخته شده نیست. زیرا در این کشورها شرایط اجتماعی عینی امکان تحقق آزادیهای به رسمیت شناخته و تضمین شده به وسیله قانون را از میان میبرد. به همین دلیل قلب میلیونها نفر مردمی که زیر خفقان و ستم استعماری میزیند برای آن نوعی از آزادی میتپد که خلقهای شوروی از آن برخوردارند. جناحهای مختلف رژیمهای حاکم در کشورهای امپریالیستی ابتدایی ترین آزادیهای خلقهای استعماری و وابسته را در نطفه خفه میکنند، در حالی که به طور طعنه آمیزی در و دیوار زندانها و شکنجه گاهها را
با شعار «آزادی، برابری، برادری» آذین میبندند.
اتحاد شوروی بر پایه توجه خاص به منافع و نیازهای خلقهای تحت ستم در رژیم تزاری اصل برابری خلقها را در عمل پیاده نمود. اتحاد شوروی خلقها را در بنای یک اقتصاد مدرن و زدودن آثار قرنها عقب ماندگی به ارث رسیده از رژیمهای استثمارگر گذشته، کمک نمود. جمهوریهای ملی در زمینه صنعت و رشتههای دیگر حتی بیشتر از جمهوری روسیه رشد و توسعه یافته اند. اقداماتی که در سایهی تصمیمات بیستمین کنگره حزب کمونیست در جهت اصلاح و بهبود سازمان مدیریت امور صنعتی و تأسیساتی به عمل آمد، برای برنامه برجسته و مبتکرانهای که حکومت شوروی از زمان انقلاب اکتبر به طور مداوم به اجرا گذاشته کمک تازهای به شمار میرود. این اقدامات جریان رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی همه جمهوریها را نیز تسریع کرد. خلقهای جمهوریهای شوروی برای کل جهان نمونهای از خلقهای سوسیالیست متحد و یکپارچه از نظر سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و برخوردار از چنان همبستگی و انسجامی هستند که در شرایط رژیم سرمایه داری قابل درک نیست.
همهی ملیتهای شوروی در چارچوب نوعی میهن دوستی پر شور و حقیقی- میهن دوستی گسست ناپذیر از انترناسیونالیسم پرولتری- به یکدیگر پیوسته اند.
برای اولین بار در تاریخ، مسأله عملی به وسیله طبقه کارگر پیروزمند، به طریقی رضایت بخش، بر پایه اصول مارکسیست- لنینیستی حل شده است.
مارکسیسم- لنینیسم تئوری درست و کاملی از انقلاب ملی ضد امپریالیستی را رشد داده است. در عصر سرمایه داری انحصاری، چند حکومت بزرگ تحت نفوذ مشتی سرمایه دار بین المللی سلطهی خود را بر کشورهای وابسته و نیمه وابسته اعمال میکنند، بنابراین رهایی کشورها و خلقهای تحت ستم، بخش جدایی ناپذیری از انقلاب پرولتری شده است.
بدین سان در وهلهی نخست بین خلقهای استعمار زده و پرولتاریای کشورهای امپریالیستی امکان و نیاز به وحدت مبارزه برای پیروزی بر دشمن مشترکشان به وجود میآید. مبارزه انقلابی کارگران کشورهای سرمایه داری به خلقهای تحت ستم کمک میکند تا با وارد ساختن ضربهای مستقیم بر قلب ستمگران خود را از چنگال آنان رها سازند، انقلاب اکتبر با واژگون ساختن حکومت استثمارگران در روس و با از میان بردن قاطعانهی سیاست استعماری و ستمگرانهی رژیم تزاری و طبقهی بورژوای روس این جریان را به طور زندهای به نمایش میگذارد. مبارزهی انقلابی خلقهای استعماری و نیمه استعماری نیز به نوبه خود به پرولتاریای کشورهای سرمایهداری در مبارزه علیه طبقات حاکم و در جهت رهایی خودشان از یوغ سرمایه داری مستقیماً کمک میکند. این وحدت مبارزات ضد امپریالیستی پیروزی خلقهای استعماری و نیمه استعماری و پرولتاریای کشورهای سرمایهداری را قطعی میسازد.
بنابراین، مسأله ملی را نمی توان از دیدگاهی انتزاعی و مجرد مورد توجه قرار داد. مارکسیسم- لنینیسم نشان داده است، جنبشهای ملی که به طور مؤثری علیه امپریالیسم رهبری میشوند، به مبارزات انقلابی عمومی کمک پایداری میکنند؛ بنابراین ارزیابی خواستهای جنبشهای ملی نباید بر مبنای خصلتهای سیاسی و اجتماعی بسیار محدود محلی، بلکه بر پایه نقش ضد امپریالیستی آنها در جهان
صورت گیرد. مارکسیسم - لنینیسم دموکراسی بورژوایی را که مسأله ستم و استثمار اکثریت ملتهای جهان به وسیله مشتی کشورهای امپریالیستی را در پس وعظ و خطابههای انتزاعی «برابری» همه ملتها پنهان نموده، افشا کرده است. مارکسیسم - لنینیسم بین «ملتهای تحت ستم، وابسته و مغلوب و کشورهای ستم پیشهی استثمارگر و غالب» (7) تمایزی روشن قائل است.
به منظور بررسی علمی این مسائل بر پایه مارکسیسم- لنینیسم تجارب نظری و عملی پایان ناپذیر اتحاد شوروی، توجه به ویژگیهای همهی کشورهای وابسته، مطالعه خطوط سیاسی در جهت تداوم بخشیدن به رشد و توسعه جنبش رهایی بخش ملی و سازمان و تشکیلات نیروهای اجتماعی انقلابهای رهایی بخش ممالک شرقی حائز اهمیت فراوان است. در سال 1923 ، لنین درباره کشورهای وابسته چنین مینویسد: «مخالفان اروپایی ما هرگز خواب این را هم نمی بینند که انقلابهای آینده - در کشورهای مشرق زمین که دارای جمعیت بیشتر و شرایط اجتماعی متفاوت تری هستند، بدون تردید حائز ویژگیهایی حتی بزرگتر از ویژگیهای انقلاب روسیه خواهند برد.» (8)
در جریان مبارزات رهایی بخش خلقهای مشرق زمین اصول مارکسیسم- لنینیسم در حدود چگونگی رهایی از سلطه استعماری پیروزمندانه تأییدگردیده است. انقلاب اکتبر انگیزهای نیرومند برای چنین مبارزهای به وجود آورد، و وجود اتحاد شوروی خود یک عامل تاریخی بسیار مهم است که رشد و توسعه این مبارزه را تسریع میکند.
درکشورهای استعماری و نیمه استعماری انقلاب خصلتی دموکراتیک- ملی دارد. برای به پیروزی رساندن چنین انقلابی امکان و ضرورت تشکیل یک جبهه ملی بسیار وسیع وجود دارد که در برگیرنده همه اقشار و طبقات اجتماعی خواهان رهایی از یوغ استعماری باشد. بخصوص این نکته را باید به خاطر سپرد که در کشورهای استعماری و وابسته نقشی که بورژوازی ایفا مینماید به طورکلی شبیه آن نقشی نیست که بورژوازی در کشورهای سرمایه داری بازی میکند. در کشورهای استعماری و وابسته، بورژوازی ملی میتواند در انقلاب دموکراتیک- ملی فعالانه شرکت کند.
در کشورهای استعماری و نیمه استعماری انقلاب بیش از هر چیز دیگری خصلتی دهقانی دارد. چنین انقلابی از انقلاب ضد فئودالی جدایی ناپذیر است. اتحاد تودههای وسیع دهقانی با طبقهی کارگر بنیادی استوار است که بر مبنای آن میتوان جبهه ملی نیرومند و گستردهای را تشکیل داد. بنابراین اصلاحات ارضی وظیفهی اصلی انقلاب دموکراتیک ملی به شمار میرود.برای به پیروزی رساندن انقلاب ملی و گذار موفقیتآمیز از مراحل رشد و توسعه دولت دموکراتیک - ملی، طبقه کارگر و حزب آن بایستی نقش رهبری انقلاب را بر عهده گیرند.
انقلاب رهایی بخش درکشورهای تحت ستم و انقلاب پرولتری درکشورهای ستمگر بایستی حامی یکدیگر باشند. در کشورهای ستمگر، وظیفهی اصلی آموزشی انترناسیونالیسم این است که به مردم زحمتکش کمک نمایند تا حق ملیتهای ستمدیده را در زمینه جدایی و تشکیل دولتهای مستقل به روشنی درک کنند، و در کشورهای تحت ستم این وظیفه ناظر بر اتحاد داوطلبانه همهی ملیتها است. لنین میگوید: «در وضعیت و موقعیت موجود هیج مسیر دیگری ما را به انترناسیونالیسم و وفاق و هماهنگی بین خلقها رهنمون نمی کند؛ برای رسیدن به این هدف مسیر دیگری وجود ندارد.» (9)
انقلاب اکتبر به جنبش رهایی بخش ملی چنان انگیزه و تحرکی بخشید، که بسان موجی خروشان همه کشورهای مشرق زمین اعم از چین، هندوستان، اندونزی، ویتنام و غیره را در بر گرفت.
متعاقب جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورهای استعماری و نیمه استعماری زنجیرهای امپریالیستی را در هم گسستند. برخی از این کشورها توانستند از نظام سرمایه داری هم بگسلند.
پیروزی انقلاب چین یک حادثه تاریخی بسیار مهم بود. این انقلاب پس از انقلاب اکتبر شدیدترین ضربه را بر نظام سرمایه داری وارد ساخت.
امروز [ 1957 ] بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر از مردم آسیا و آفریقا خود را از قید و بندهای استعماری و نیمه استعماری آزاد ساخته اند.
نظام استعماری امپریالیسم دچار ضعف و زوالی علاج ناپذیر گشته است؛ مسأله برچیدن و از میان برداشتن نظام استعماری مهم ترین مسأله روز است. خلقهای مشرق زمین علیه تجاوزگران بپاخاستهاند و برآنند تا دیگر به هیچ تجاوزگری اجازه ندهند که بر آنان ستم براند.
آن طور که لنین پیش بینی کرده بود. اکنون وقت آن فرا رسیده است که این خلقها با سرافرازی وارد میدان انترناسیونالیسم کردند. مردم ویتنام در زیر پرچم پر افتخار مارکسیسم- لنینیسم به سوی سوسیالیسم پیش میروند.
در پرتو فعالیتهای حزب کمونیست فرانسه و حزب کمونیست چین، انقلابیون ویتنامی تحت تأثیر انقلاب اکتبر و مارکسیسم - لنینیسم قرارگرفته اند. درست شبیه آن مسافر گرسنهای که پس از یک سفر طولانی آب و برنج دریافت نماید.
حزب کمونیست هند و چین در سوم فوریه 1930 یعنی سیزده سال پس از انقلاب اکتبر بنیانگذاری شد. این حزب در مبارزه علیه امپریالیسم رهبر بلامنازع کل مردم گردید.
در سپتامبر سال 1930، دهقانان تحت رهبری حزب کمونیست جوان هند و چین در استان نگه آن (10) قدرت را به دست گرفتند و شوراها را تشکیل دادند و بدین سان در مبارزه قهرمانانه خود پیشرفت چشمگیری به دست آوردند. این شوراها به کمک دهقانان دست به اصلاحات ارضی زدند. ولی پیش از رشد و توسعه جنبش رهایی بخش ملی و قبل از گسترش و تعمیق دامنه و میزان فعالیتهای شوراها، امپریایستهای فرانسوی به طرز وحشیانهای به سرکوبی مردم و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان پرداختند. آنها با بسیج همه نیروهای حاضر به خدمت خود، بمباران مناطق آزاد شده، ویران کردن همه دستگاه ها، و ایجاد رژیمی مبتنی بر ترور وحشیانه توانستند نظام شوراها را از هم بپاشند. با این وجود، حزب کمونیست هند و چین به مبارزه پیگیر و قهرمانانه خود در جهت رهبری جنبش رهایی بخش ملی مردم ویتنام در سراسر کشور ادامه داد.
بیست و هشت سال پس از انقلاب اکتبر، پیروزی ارتش شوروی بر امپریالیستهای ژاپنی شرایط مساعدی برای انقلاب اوت و استقلال ویتنام به وجود آورد.
لیکن امپریالیستهای فرانسوی از شکست خود درس نگرفتند و میخواستند ویتنام را بار دیگر تحت اسارت برده وار خود درآورند. مردم ویتنام مجبور شدند برای مدت نه سال هزینه یک جنگ قهرمانانه و بسیار سخت را بر استعمارگران تحمیل نمایند. مردم ویتنام با متحد شدن در یک جبهه میهنی وسیع حول محور حزب کارگران ویتنام که وارث تجارب و سنتهای حزب کمونیست هند و چین بود، نیروهای امپریالیسم فرانسوی و امپریالیسم جهانی را در هم شکستند.
در سال1954 ، در پرتو کمک اتحاد شوروی و چین و حمایت خلقهای صلح دوست سراسر جهان، موافقتنامه ژنو به امضاء رسید. این موافقتنامه به جنگ تجاوزکارانه استعمارگران پایان بخشید، و استقلال، وحدت و تمامیت ارضی ویتنام به رسمیت شناخته شد.
از تاریخ امضای موافقتنامه ژنو تاکنون [ 1957 ] مردم ویتنام برای اجرای مفاد این موافقتنامه و تجدید وحدت کشور ویتنام از طریق آزاد ساختن ویتنام جنوبی از زیر سلطهی امپریایستهای آمریکایی و نوکرانشان مستمراً مبارزه کرده اند. در ویتنام شمالی کاملاً آزاد شده، حکومت در دست مردم قرار دارد؛ و این امر پایه محکمی است برای تجدید وحدت صلح آمیز ویتنام، وظیفهای که از حمایت و کمک روز افزون و سخاوتمندانهی اتحاد شوروی، چین و دیگر کشورهای برادر بهره گرفته است. در پرتو چنین کمک و حمایتی است که مقاومت و یکپارچگی ویتنام شمالی نتایج خوبی به بار آورده است.
پیروزی انقلاب اوت در ویتنام بار دیگر درستی مارکسیسم- لنینیسم در زمینه مسأله ملی و استعماری، صحت آن خطی را نشان داد که به وسیله انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 ترسیم شده است. پیروزی انقلاب اوت مؤید این است که برای پیروزی انقلاب ملی بایستی:
- بر روی تشکیل یک جبهه ملی وسیع ضد امپریالیستی تکیه شود؛
- مشکل دهقانان حل شود؛
- یک ارتش خلقی تشکیل شود؛
- حمایت برادرانه مردم و پرولتاریای کشورهای دیگر جلب گردد؛
- حزب طبقه کارگر رهبری انقلاب را در دست گیرد.
انقلاب اکتبر به ما میآموزد که برای مبارزه علیه امپریالیسم بایستی پرولتاریای جهانی و خلقهای تحت ستم و دیگر نیروهای صلح دوست جهان را با یکدیگر متحد سازیم.
لنین میگوید: «پیروزی بر سرمایه داری با موفقیت تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه پرولتاریا و به تبع آن همه تودههای زحمتکش کشورها و ملتهای سراسر جهان داوطلبانه در جهت رسیدن به وحدت تلاش نمایند.» (11) لنین این را هم اضافه میکند که : «در تحلیل نهایی، نتیجه مبارزه را این واقعیت تعیین خواهد کرد که روسیه، هندوستان، چین و غیره اکثریت قاطع جمعیت کره زمین را تشکیل میدهند، و دقیقاً همین اکثریت جمعیت جهان است که در طول چند سال گذشته با سرعتی فوق العاده به سوی مبارزات رهایی بخش کشانده شده است، و کوچکترین تردیدی نسبت به نتایج پیروزمند این مبارزات جهانی وجود ندارد. بدین معنی که پیروزی کامل سوسیالیسم قابل تضمین است.» (12)
چهل سالی که از آغاز انقلاب اکتبر تاکنون سپری شده است سالهای پیشروی لاینقطع به سوی سوسیالیسم بوده است.
در برابر امپریالیستهایی که میخواهند زوال رژیم ناپایدار خود را که مورد تنفر و انزجار مردم است به تعویق اندازند، ما انقلابیون همه کشورها، میبایستی وحدت خود را بر محور کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تقویت نماییم نظریههای لنینیستی و کنگره بیستم چنین اتحادی را تقویت میکند و پیمانهای دوستی و اعتماد متقابل کشورهای سوسیالیستی را مستحکم تر مینماید. بیانیه سی ام اکتبر 1956 حکومت اتحاد شوروی بیانگر عصر نوینی در مناسبات کشورهای
بزرگداشت چهلمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر برای بسیج تودههای وسیع کارگران سراسر جهان و وحدت و مبارزه آنان در جهت دستیابی به پیروزیهای نوین و باز هم بزرگتر فرصتی بس گرانبها است.
پینوشتها:
1- Lenin, Summing -l1~ of the discussion on the right of nations to self-determination,
Autumn 1916.
2- Resolution of the 20th Congress of the Communist Party of the U.S.S.R National
Political Publishing House, 1956. Russian edition, Page.9.
3- Resolution of The 20th Congress of the Communist Party of the U.S.S.R. Page.s.
4- Mao Tse - tung, on The dictatorship of People"s democracy.
5- Lenin, Works Russian edition, Vol. XIX, Pages 77-78.
6- همان منبع، ص 140.
7- همان منبع، ص 123.
8- همان منبع، ص439.
9- همان منبع، ص 332.
10- Nghe An.
11- Lenin, Works, Russian edition, Vol. XXXI, Page 128.
12- همان منبع، ص 458.
کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}