نویسندگان:
دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه




 

عوامل ایجاد علم (1)

ابزارهای معرفت در یک تقسیم کلی عبارت‌اند از: حس، خیال، وهم، عقل و قلب. البته مُدرِک واقعی در همه مراحل، خود نفس است، زیرا نفس در تمام مراتب، بدون آن که امتزاج با آن مرتبه داشته باشد حضور دارد.

قوه حس

نازل‌ترین و فرعی‌ترین قوه‌ی بینشی انسان، همان قوه حس است که به طور مستقیم در ارتباط با ماده و مادیات است. این قوه‌ی حس است که اولین صورت‌ها را از اشیا دریافت می‌کند و این صورت‌ها، صورت‌های مادی نامیده می‌شوند، چون از نظر شکل، همانند همان شیء مادی خارجی می‌باشند. در حکمت متعالیه ثابت شده است که قوای حسی نیز مانند دیگر قوای علمی، وجودی مجرد است، ولی تجرد این قوا نسبت به دیگر قوای بینشی در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار دارد، یعنی این قوه بیشترین ارتباط را با جسم انسان داشته و کمترین ارتباط را با روح دارد، گفتنی است که هر قدر قوای دیگر قوی‌تر و معتدل‌تر باشند، قوه حس بهتر عمل می‌کند و تماس انسان با خلقت کنجکاوانه‌تر و عالمانه‌تر می‌گردد و از آیات الهی از روی غفلت، اعراض نمی‌نماید و مصداق آیه شریفه «وَكَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» (2) نمی‌شود.

قوه‌ی خیال

بالاتر از قوه حس، قوه خیال است که خزانه‌ای برای گردآوری مُدرَکات قوه حس است. با از بین رفتن صورت مادی یک شی‌ء (که ابتدا به وسیله قوه حس از اشیا دریافت می‌شود)، صورت‌هایی غیرمادی از همان شیء در ذهن باقی می‌ماند که به آن صورت خیالی می‌گویند و قوه‌ای که صور خیالی را درک می‌کند، قوه خیال نامیده می‌شود. قوه خیال رابط میان محسوسات (که به وسیله قوه حس احساس می‌شود) و معقولات (که به وسیله عقل ادراک می‌شود) است، (3) یعنی برای تبدیل صور حسی به صور عقلی و تبدیل صور عقلی به صور حسی، نقش واسطه ایفا می‌کند و اگر نقش خود را در این دو جنبه ایفا نکند، این پیوند قطع می‌شود و هیچ محسوسی معقول و نیز هیچ معقولی محسوس نمی‌شود. (4)

قوه متخیله یا متصرفه (5)

قوه متخیله در واقع از قوای ادراکی است که به تصرف در صور خیالیه‌ای می‌پردازد که در مخزن خیال موجود است. وظیفه اصلی این قوه این است که با تصرف در صور خیالی و نیز استفاده از معانی جزئیه‌ای که ره‌آورد قوه واهمه‌اند و با تجزیه و تحلیل و یا ترکیب‌هایی که در صور خیالی و معانی جزئی انجام می‌دهد، حدّ وسط در براهین را برای قوه عاقله احضار می‌نماید. این قوه افزون بر وظیفه اصلی خود با استفاده از صور خیالی و معانی جزئی، تشبیهات و تصویرهای شاعرانه ایجاد می‌کند.
قوه متخیله اگر تحت رهبری قوای برتر، یعنی عقل حصولی و قلب شهودی قرار گیرد، وسیله خوبی برای تفکر و یافتن حدّ وسط و ابزار خوبی برای تصویر یافته‌های عقلی و قلبی است و از این جهت آن را قوه متفکره می‌نامند و اگر در اختیار قوه واهمه قرار گیرد، قوه متخیله نامیده می‌شود.

قوه واهمه

پس از خیال، قوه وهم است که معانی جزئی، نظیر دوستی‌ها، دشمنی‌های جزئی، صفا، وفا و کینه‌های جزئی را ادراک می‌کند. اگر معانی عقلی به طور جزئی و نوعاً همراه با صور جزئی ملاحظه شوند، آن‌ها را معانی وهمیه می‌گویند که به وسیله قوه واهمه ادراک می‌شوند. فرق عقل و وهم در این است که وهم، مفاهیمِ مضاف با صور جزئیه را ادراک می‌نماید و عقل، مفاهیم کلی مجرد را می‌فهمد. ادراک معنای جزئی و موهوم، بدون دخالت خیال میسر نیست.

قوه عاقله

پس از حس، خیال و وهم، عقل انسان است که در مرتبه اعلای وجود او قرار دارد و امامت دیگر قوا به عهده اوست. قوه عقل، صور خیالی (که از صور حسی گرفته شده) را به صور عقلی تبدیل می‌کند.
صورت‌های حسی چون از اشیای خارجی گرفته می‌شود، قیود بسیار دارد؛ لذا جزئی است و قابلیت صدق بر کثیرین را ندارد، ولی صورت‌های خیالی چون قیود جزئی خارجی را از دست می‌دهد، حالت مفهومی به خود می‌گیرد و از کلیت برخوردار می‌شود و قابلیت صدق بر کثیرین را می‌یابد، ولی چون هنوز تمام قیود خود را به کلی از دست نداده کلیت کامل ندارد، اما صور عقلی صوری هستند که از تمام قیود مجرد می‌شوند و از کلیت تام برخوردارند؛ از این رو، دامنه شمول بیشتری دارند. نقش عقل نظری، رهبری ادراک انسان در جهتِ هماهنگ و هم‌سو با علوم فطری و حضوری است و دیگر قوا به منزله فروعی است که باید از اصل خود پیروی کند. این تبعیت بدین معناست که ثمرات دیگر قوا (که از متشابهات است) را باید به ثمرات عقل نظری (که از محکمات است) ارجاع داد و با آن تفسیر کرد. (6)

رابطه مراتب روح بشری (روح حسی، خیالی، عقلی، فکری) با علم

روح حسی روحی است که آنچه حواس پنج گانه حس می‌کنند را دریافت می‌کند و آن اصل روح حیوانی است، زیرا حیوان به واسطه آن حیوان می‌شود و در کودک شیرخوار این روح موجود است.
روح خیالی روحی است که آنچه حواس پنج گانه در حیطه نفس وارد می‌سازند را دریافت و حفظ می‌کند تا آن را در هنگام نیاز بر روح عقلی که برتر از آن است عرضه نماید و این روح برای کودک شیرخوار در آغاز رشدش موجود نیست؛ از این رو، ولع دارد اشیا را بگیرد و وقتی که از دسترس او بیرون شدند، آن‌ها را فراموش می‌کند تا این که بزرگ‌تر شده، به گونه‌ای که هرگاه آن اشیا از دسترس او بیرون می‌شوند می‌گرید و آن‌‌‌ها را طلب می‌نماید، زیرا صورت آن‌ها در خیال وی محفوظ می‌ماند.
روح عقلی روحی است که به واسطه آن، معانی از حس و خیال درک می‌شود و آن گوهر مخصوص انسان عاقل است و در حیوانات و کودکان و مجانین یافت نمی‌شود و به وسیله آن، حقایق و معارف کلی ضروری ادراک می‌گردد و انسان به وسیله آن، نفس و صفات خود و غیر خود را درک می‌کند، چنان که درک می‌کند که عالم و تواناست و ... و هیچ حقیقتی از آن پوشیده نمی‌ماند.
اگر سؤال شود چرا عقلا در دیدگاه‌های خود دچار خطا می‌شوند، پاسخ این است که قوه خیال و وهم ایشان به خطا احکامی صادر می‌کنند و ایشان گمان می‌برند که این احکام را عقل صادر کرده است، اما عقل، زمانی که رهبری قوای وهم و خیال را در اختیار می‌گیرد و آن‌ها را به اعتدال می‌کشاند و حکایت‌گری‌ آن‌ها را اصلاح می‌کند، دیگر این خطا برای او حاصل نمی‌شود، بلکه هر چیز را همان گونه که هست می‌بیند و حکم هر چیز را همان گونه که هست در می‌یابد، (7) ولی زایل ساختن انحرافات قوای وهم و خیال برای عموم مردم بسیار دشوار است و تنها پس از مرگ است که به طور کامل زایل می‌گردند و این امر مطابق با آیه « فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (8) می‌باشد.
روح فکری روحی است که معارف عقلی محض را دریافت می‌کند و با ایجاد ارتباط میان آن‌ها، معارف شریف دیگری را استنتاج می‌نماید و این کار تا بی‌نهایت استمرار می‌یابد. (9)
در یک دسته بندی دیگر (که از باب مشابهت در این جا می‌آید) در روایتی آمده است که خداوند در انسان پنج روح نهاده است: روح القدس، روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح البدن، و با این ارواح، برخی را بر برخی دیگر برتری داده است، چنان که در قرآن درباره انبیا می‌فرماید: « تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ... وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (10) خداوند انبیا را به واسطه روح القدس مبعوث نموده و به واسطه آن، همه چیز را به ایشان تعلیم داده است.
انسان‌ها به واسطه روح الایمان به خداوند متعال ایمان می‌آورند و او را می‌پرستند و به واسطه روح القوه با دشمنانشان می‌جنگند و معاش خود را تأمین می‌نمایند و به واسطه روح الشهوه، لذّت طعام و ... را در می‌یابند و به واسطه روح البدن، حرکت و فعالیت می‌نمایند.
اما وقتی بنده‌ای به خطایی تمایل می‌یابد، روح الشهوه آن خطا را برای او تزیین می‌کند و روح القوه او را تشویق می‌نماید و روح البدن او را رهبری می‌کند تا در آن خطا واقع شود و وقتی خطایی را مرتکب گردید، روح الایمان او نقصان می‌یابد، حال اگر توبه کرد خدا توبه او را می‌پذیرد و آن نقصان‌ها برطرف می‌گردد، پس بر بنده حالاتی عارض می‌گردد که برخی از آن ارواح نقصان می‌یابد، چنان که خداوند برای افراد پیر یا مریض یا علیلی یا کسی که دچار جنون و دیگر عوارض جسمی و ذهنی شده است می‌فرماید: « وَمِنكُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا» (11) و برخی از شما تا خوارترین سال‌های زندگی بازگردانده می‌شود تا پس از دانستنی اندک دیگر چیزی نداند. که در این حالت، روح القوه نقصان می‌یابد و فرد نمی‌تواند با دشمنان مجاهده نماید و یا معاش خویش را تأمین سازد. (12)
همه‌ی آن ارواح چهارگانه دچار حادثه می‌شوند، به جز روح القدس که هرگز دچار حادثه و لهو و لعبی نمی‌گردد و نقصانی نمی‌پذیرد و این روح به امام اختصاص دارد. (13)

رابطه ی قوه‌ی خیال با قوه‌ی عاقله

هر قدر مراقبت و حضور عندالله کامل‌تر باشد و ساختار روحی انسانی به اعتدال نزدیک‌تر بوده و قوه خیال او قوی‌تر و صحیح‌تر باشد، تمثلات در لوح نفس، صافی‌تر و سالم‌تر است. اگر قوه خیال، قوی شود و در انقیاد قوه عاقله قرار گیرد، مُدرَکات قوه عقلیه را به خوبی و درستی حکایت می‌کند (یعنی تبدیل صور عقلی به صور خیالی و سپس حسی را به گونه‌ای انجام می‌دهد که وقتی فرد، آن صورت خیالی یا حسی را درک می‌کند با صورت عقلی و مجردش به بهترین شکل آشنا می‌گردد.) (14)
پس اگر مُدرَکات قوه عقلی، ذوات مجرد و عقول مفارق (یعنی فرشتگان) باشند، قوه خیال آن‌ها را به صورت یک انسانِ در کمالِ حسن و زیبایی (که برترین انواع محسوسات جوهریه است) در می‌آورد، چنان که گاهی فرشتگان برای برخی انبیا و حضرت مریم (علیها السلام) متمثّل شدند و اگر آن مدرکات (مُدرَکات قوه عقلی)، معانی مجرد و احکام کلی باشند قوه خیال، آن‌ها را به صور الفاظ (که به تعبیری قالب‌های معانی مجردند) و در اسلوبی شیوا و شیرین در می‌آورد، پس از آن، قوه خیال هر دو گونه صور یاد شده را به حس مشترک می‌دهد، به گونه‌ای که آن صورت‌های عقلی به وسیله حس بصر مشاهده می‌گردند و این معانی مجرد و احکام کلی، به وسیله حس شنوایی شنیده می شوند، چنان که گویی شخصی در کمال حسن و بهاء در برابر فرد ایستاده و کلامی شیوا القا می کند. (15) و (16)

قلب انسانی

قلب، معانی مجرد را ادراک می‌کند، لیکن در ادراک این معانی با ادراک عقل در دو چیز تفاوت دارد: الف) آنچه عقل از دور به صورت مفهوم کلی ادراک می‌کند، قلب از نزدیک به عنوان یک موجود شخصی خارجی واقعی مشاهده می‌کند؛ (17) ب) عقل به دلیل انحصار در حصارِ ادراک مفهومی از ادراک بسیاری از حقایق عاجز است، اما قلب به دلیل ادراک شهودی (18) بر بسیاری از اسرار کلی و بلکه جزئی عالم نیز آگاه است.
معرفت و شناخت قلبی، نخست با رؤیاهای صادق در خواب نصیب می‌شود، زیرا روح در آغاز ضعیف است و در چنین حالتی با قطع سرگرمی‌های بیرونی در حالت خواب، زمینه مناسب برای سفر درونی فراهم می‌شود و گرنه آن چشم و گوش که در خواب به مشاهده حقایق نایل می گردند، در بیداری نیز همراه انسان هستند. نفس چون قوی شود، نه تنها مشاهدات بیرونی به وسیله حواس ظاهری، برای او مزاحمتی ایجاد نمی‌کند، بلکه او را در شهود خارجی نیز یاری می‌رساند. این شهود خارجی که نوعاً برای انبیا ایجاد می‌شود، نه از سنخ گمان، بلکه از صنف قطع، و نه از قبیل استدلال حصولی، بلکه از سنخ شهود حضوری، و نه از قبیل شهود عادلانه، بلکه از سنخ شهود معصومانه است. این شهود در حدّ نازلِ آن ممکن است نصیب مؤمنان شود؛ البته این غیر از تمثل خاطره‌های نفسانی است که از حافظه به خیال و از مفهوم ذهنی به صورت تخیل ترسیم می‌شود و غیر از تصویر نفسانی، مبدأ دیگری ندارد و نیز غیر از تصویرهای شیطانی است که به منظور اضلال، اغوا، و تزیین، گاهی در رؤیا و زمانی در بیداری در نفس انسان تأثیر می‌کند.
وقتی قلب به مقام عالی از شهود رسیده باشد، در این حالت همه قوای پایین‌تر، آن را همراهی می‌کنند، یعنی هم عقل، معانی کلی را به خوبی دریافت می‌کند و هم قوه واهمه، آن‌چه در آن تنزل می‌کند به نیکی در می‌یابد و هم قوه متخیله آن چنان که باید صورت‌گری می‌نماید و هم قوه خیال تمام آنچه در حدّ صورت تجلی کرده را مشاهده می‌کند و در این حال آنچه که دیده می‌شود، چه در بیداری و چه در خواب، همه صادق است و آن‌چه گفته می‌شود همه با واقع مطابق می‌باشد و شهود صاحب این مقام به دلیل عصمتی که دارد، میزان برای مشاهده دیگران است و فهم او به دلیل مصونیت از خطا، معیار برای فهم دیگران می‌گردد. (19)
حداکثر تجرد شیطان و سقف فعالیت او، تجرد خیالی و وهمی است. مشاهداتی که مربوط به عالم طبیعت، خیال و وهم باشد، در معرض دخالت شیطان قرار گرفته و در نتیجه، حق آن آمیخته به باطل می‌شود، اما نشئه عقل و قلب و مشاهداتی که به این دو مربوط است، از تصرف شیطان خارج می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1.مجموع قوای موجود در ساختار علمی انسان و در راستای هستی او، از طبیعت، تا ماورای طبیعت به ترتیب قوّه حس، خیال، وهم و قوّه عقل است و به دیگر سخن، در هر مرتبه از وجود انسان، یکی از قوای علمی نهاده شده است که نقش خاص خود را در روند ادراک ایفا می‌کند. برخی از این قوا به منزله فروع و بعضی به منزله اصل شجره ادراکی انسان است.
2.یوسف، آیه 105. چه بسیار آیاتی در آسمان‌ها و زمین که از آن به غفلت می‌گذرند.
3.در سیرصعودی، ابتدا صورت مادی اشیا ادراک می‌گردند و پس از آن متخیّل می‌شوند و بعد از آن معقول می‌گردند، و لکن در سیر نزولی، اول مجردات، معقول می‌شوند و پس از آن متخیل می‌شوند و سپس در حسّ مشترک محسوس می‌گردند. قوه خیال هم در سیر صعودی و هم در سیر نزولی، کار واسطه‌گری را برعهده دارند.
4.درباره قوه خیال، بحث مفصلی وجود دارد مبنی بر این که شیطان به طور عمده از راه این قوه عمل می‌کند، بدینگونه که توانایی دارد خیال‌های غیرواقعی در افراد ایجاد نماید و آن‌ها را دچار فریب سازد، یعنی شیطان می‌تواند با تخریب قوه خیال، رابطه میان محسوسات و معقولات را به هم بریزد و لذا فرد نتواند به قوه عاقله دست یابد. اما امام کسی است که قوه عاقله‌اش به گونه معتدل کار می‌کند و سلطه قوه خیالی را به طور کامل در دست دارد؛ از این رو، شیطان در قوه خیالی امام دخالتی ندارد.
5.قوه خیال که مخزن صورت‌‌های خیالی برگرفته شده از صورت‌های حسی است، در دسترس قوه دیگری است که آزادانه در آن تصرف‌های گوناگون دارد و هم در سیر صعود محسوس به معقول (یعنی تبدیل صورت‌های حسی به صورت‌های عقلی) و هم در سیر نزول معقول به محسوس (یعنی تبدیل صورت‌های عقلی به صورت‌های حسی) ایفای نقش می‌کند و این قوه فائقه به ترتیب متصرفه، متفکره و متخیله نامیده می‌شود. نقش قوه متخیله، صورت‌سازی برای معقولات مجرد است (یعنی صورت‌های عقلی و مجرد را به گونه صورت‌های خیالی در می‌آورد و گاهی واسطه می‌شود که آن‌ها به شکل صورت‌های محسوس ارائه گردند) تا آن‌ها را برای ذهن فرد محسوس گرداند و وظیفه قوه متصرفه، تصرف در مدرکات قوای حسی و پیرایش صورت‌های آن‌هاست (تا آن‌ها را به گونه صورت‌های خیالی درآورد و آماده سازد که به گونه صور عقلی درآیند).
6.جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص 193 - 195.
7.این امر درباره امام، صادق است.
8.ق، آیه 22.
9.فیض کاشانی، علم الیقین، ص 381 - 383.
10.بقره، آیه 253.
11.نحل، آیه 70.
12.محمدبن حسن صفار، بصائر، ج 9، باب 14، ح 5.
13.کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 272؛ صفار، بصائر، ص 447 و مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص 55.
14.بیان شد که در سیر صعودی، ابتدا صورت مادی اشیا را ادراک می‌گردند و بعد از آن متخیّل می‌شوند و پس از آن معقول می‌گردند، ولکن در سیر نزولی اول مجردات، معقول می‌شوند و بعد از آن متخیل می‌شوند و سپس در حسّ مشترک محسوس می‌گردند؟ هم‌چنین اظهار شد که کار قوه خیال، واسطه‌گری هم در سیر صعودی و هم در سیر نزولی است، حال اگر قوه خیال در اختیار و انقیاد قوه عقل قرار گیرد و به اعتدال کشیده شود، این سیر صعودی و نزولی به خوبی انجام می‌شود و انسان با حقایق هستی همانگونه که هست آشنا می‌گردد.
15.خداوند متعال، مُجَسَّم اجسام و مُصَوَّر صور است، و نفس ناطقه انسانی در ذات و صفات و افعالش، مظهر اَتَمّ اوست؛ از این رو، انسان با نیل به توحید صمدی می‌تواند به فهم این سرّ منتشر، یعنی به فهم تصاویری که قوه خیال از مجردات ارائه می‌دهد نایل آید.
برای تفصیل بیشتر ر.ک. بوعلی، اشارات، نمط 10؛ حسن زاده آملی، شرح فارسی اشارات، سه نمط آخر؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، فص یوسفی و حسن زاده آملی، 1001 نکته، نکته 10، شرح جمله الله سبحانه فتاح القلوب و مناهج الغیوب.
16.حسن حسن‌زاده، انسان در عرف عرفان، ص 49.
17.به این معنا که ادراکات قلب، علم حضوری است که یک حقیقت واقعی است به این معنا که جزئی از روح آدمی را تشکیل می‌دهد و از این لحاظ، موجودی خارجی است.
18.ظهور و تجلی حق بر روح انسان دائمی نیست و میزان این ظهور و تجلی به حسب استعداد قلبی اوست. برای قلب‌ها به حسب استعدادشان گاهی تجلی‌ای دست می‌دهد که مستلزم حصول شهود و علم حقیقی و موجب حیات روحانی است و با آن تجلی، حق سبحانه سمع و بصر عبد می‌گردد، و عبد نیز سمع و بصر و سایر صفات حق می‌شود و این مقام جز به سلوک دست ندهد (حسن حسن زاده آملی، انسان در عرف عرفان، ص 115 - 125).
19.جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج 3، ص 267 - 282.

منبع مقاله:
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم.