بررسی جامعه شناسانه مفهوم طبقه در ایران (4)
در ایران، میتوان به مطالعات آل احمد و احمد اشرف در زمینة پایگاه طبقه متوسط جدید اشاراتی داشت. آل احمد در خدمت و خیانت روشنفکران منشأ طبقه متوسط جدید را در 4 گروه عمده توصیف میکند.
نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
تاریخچة مطالعه در زمینه طبقه متوسط جدید در ایران:
در ایران، میتوان به مطالعات آل احمد و احمد اشرف در زمینة پایگاه طبقه متوسط جدید اشاراتی داشت.آل احمد در خدمت و خیانت روشنفکران منشأ طبقه متوسط جدید را در 4 گروه عمده توصیف میکند.
1ـ زادگاه روشنفکری اشرافیت است (اشرافیت اواسط تا اواخر دورة قاجار) که شاگرد به فرنگ فرستادن به صورت رسمی در دورة عباس میرزا (1230 هـ . ق) شروع شده است ولی تا این شاگردان برگردند دستهای بشوند و حرف سخنی پیدا کنند مدتی طول میکشد.
2ـ زادگاه دوم روشنفکری روحانیت است، اگر در نظر داشته باشیم که پس از اشرافیت یا به موازات آن روحانیت است که همیشه دسترسی به کتاب و مدرسه داشته، اما به صورت بومی و سنتیاش، در مدارس طلبگی قم و نجف و ….
3ـ زادگاه سوم روشنفکری مالکیت ارضی و حشمداری ایلات است. بخصوص اگر در نظر داشته باشم که نمایندگان مجلس در این همه سالهای مشروطیت اغلب از مالکان بزرگ بودند یا از روسای ایلات که به نمایندگی به تهران میآمدند و فرصت این را مییافتند که فرزندان و وابستگان خود را به مدارس و دانشگاههای داخل و خارج بفرستند.
4ـ زادگاه چهارم روشنفکری، شهرنشینی تازه پا است با تمام حرفههای مختلفش از کارگری ساده تا پیشه وری و کارمندی دولت
از نظر آلاحمد روشنفکر گروهی خاص و بدون وابستگی طبقاتی بوده و نقش اساسی اینها را خدمت به طبقه حاکم میداند. اما انتقاداتی نیز براو وارد میشود از جمله اینکه بی طبقه خواندن روشنفکران مطابق با واقع نیست و دیگر اینکه روشنفکران سرانجام به خدمت طبقه حاکم درخواهند آمد مبتنی بر واقعیت تاریخی نبوده است.
در دومین مطالعه توسط احمد اشرف به نقل از ادیبی نیز اشاراتی میکنیم:
اشرف طبقه متوسط جدید را در ایران محصول نفوذ غرب و گسترش سریع آموزش و پرورش و رشد فزاینده بوروکراسی دانسته است، او ساخت و ترکیب اصلی طبقه متوسط را شامل بوروکراتهای تحصیل کرده، حرفه مندان آزاد و روشنفکران میداند. و معتقد است که اینها در ساخت اجتماعی سنتی ایران در خدمت قدرت پدرشاهی (Patrimanial) بودهاند.
اشرف طبقه متوسط غیربورژوازی را به سنتی و جدید تقسیم کرده و مشابهتهای آنان را چنین ذکر میکند.
1ـ اعضا هر طبقه اصولاً دارای تحصیلات بوده و برای امرار معاش بر دانش و حرفه و مهارت خود تکیه دارند.
2ـ آنان از طریق دولت به استخدام درآمدهاند یا به نحوی از انحاء به تشکیلات اداری دولتی وابسته میباشند.
3ـ اهمیت کارکردی و موقعیت و پایگاه اجتماعی هر دو طبقه در زمینههای اجتماعی و سنتی و جدید کم و بیش یکسان است.
4ـ هردوی این طبقات (سنتی ـ جدید) بر طبقات متوسط بورژوازی در گذشته و حال برتری داشته است.
پس از بیان مشابهتهای چهارگانه وجود افتراق و جدایی طبقه متوسط جدید و سنتی را بدین طریق ذکر میکنند:
1ـ طبقه متوسط جدید محصول تحصیلات غربی و جدید است و از این رو این طبقه به عنوان حامل اصلی افکار و شیوههای اندیشه و رفتار غربی در نو کردن و غرب گرایی جامعه نقش اساسی بازی کرده است.
2ـ طبقه جدید به برداشتهای سنتی دینی، قدرتهای سیاسی و مناسبات اجتماعی با تردید مینگرد از این نظر این طبقه با شیوههای زندگی سنتی مبارزه میکند معهذا این طبقه جدید به صورت بخشی تابع قدرت سیاسی دائماً خریده شدهاند این طبقه در سازش با وضعیت جدید به تشکیلات پدرشاهی کمک کرده و جوهر مناسبات سنتی را با چهرة جدیدی حفظ کردهاند.
3ـ رشد سریع طبقه جدید و قدرت ناشی از افزایش تعداد روز افزون آن و نیز گسترش خدمات عمومی و توسعه نقشهای اجتماعی اعضاء این طبقه به ظهور شبکه بسییار پیچیدهای از انجام وظایف منجر شده است.
اشرف در منشأ یابی اعضا طبقه متوسط جدید اعتقاد دارد که بخش قابل ملاحظهای از بوروکراتهای تحصیل کرده و حرفه مندان آزاد به خانوادههای طبقه متوسط متعلقاند. و از سوی دیگر گروه اندکی از بوروکراتهای تحصیل کرده و حرفه مندان آزاد که به طبقه متوسط جدید راه یافتهاند به خانوادههای طبقات کارگر و دهقان تعلق دارند.
او در ادامه میگوید اکثراً حرفه مندانی که از خانوادههای طبقه پایین هستند عمدتاً در پایینترین ردههای طبقه متوسط قرار داشته و در مشاغلی مانند معلمان مدارس ابتدایی و متوسط و تکنسینها خدمت میکنند. بعلاوه حتی این افراد از خانوادههای نسبتاً مرفه دهقانان و کارگران ماهر یا نیمه ماهر برمیخیزند و نه از جمع تودههای دهقانان و لمپن پرولتاریا.
در توضیح گروه بندی تمایلات و کششهای سیاسی اعضاء طبقه متوسط جدید او دو گرایش اصلی را در جهت گیریهای ایدئولوژیکی طبقه متوسط جدید آشکار میسازد:
اول) افزایش مستمر نقش این طبقه در به راه انداختن تظاهرات و رهبری جنبشهای اجتماعی و سیاسی.
دوم) حرکت دائمی از ایدئولوژی ملی گرایی متعادل یا افراطی به سوی ایدئولوژیهای چپ و افراطی.
بطور کلی او اعضاء طبقه متوسط جدید را شامل:
اول) کسانیکه سیاسی نیستند و با دستگاه همکاری دارند اما اینان از وضعیت اجتماعی ـ سیاسی حاضر انتقاد کرده و نسبت به دستگاه اظهار بدبینی میکنند. (این گروه اکثریت طبقه متوسط در حال ظهور را تشکیل میدهند).دوم) فرصت طلبان که برای بهرهبرداری بیشتر از شرایط در سیاست فعالانه دخالت دارند.
سوم) حرفه مندان و روشنفکران انتقادی که تعداد آنها اندک است و جایشان در میان گروههای مخالف قدرت سیاسی حاکم قرار دارد.
فرق گروه اول و سوم در این است که گروه اول دارای ایدئولوژی خاصی که در میان دانشجویان، معلمان و گروههای پایین طبقه متوسط کششی ایجاد کند نمیباشد در حالیکه گروه سوم در میان این قشر نفوذ زیادی دارد.
ویژگیها و خصوصیات طبقه متوسط جدید: انصاری این ویژگیها را چنین بیان میکند.
1ـ مردم این طبقه معمولاً سواد بالا دارند تعداد بی سواد و کم سواد در این طبقه فوقالعاده کم است.
2ـ افراد این طبقه به آموزش فرزندان خود توجه دارند و تلاش زیادی برای یافتن مدرسه خوب و یا حتی برای اعزام فرزندان خود به خارج انجام میدهند.
3ـ اعضای این طبقه به حاکمیت ملی، قانون، آزادی اعتقاد دارند و علاقه به علم و زندگی درراه کار مفید هستند.
4ـ اعضای این طبقه اکثراً انعطاف پذیر و دائماً درصدد تغییر وضعیت زندگی و نوطلبی هستند.
5 ـ اعضای این طبقه، ساده اندیش و محافظه کارند و کمتر قدرت ریسک پذیری دارند و خود را از کششها و مبارزات حاد دور نگاه میدارند.
6 ـ این طبقه دارای تشکل صنفی، حیاتی نیستند، برای تشکل و مشارکت در امور اجتماعی بی اعتمادند.
7 ـ اعتقادات مذهبی این طبقه گسترده است و آنها هم که در عقاید مذهبی استوار نیستند به مذهب احترام میگذارند.
8 ـ این طبقه بین طبقه پایین و طبقه بالای جامعه قرار دارد و نه مانند طبقه پایین عامل فعالیتهای تولیدی است و نه مانند طبقه بالا دارای مالکیت است.
محقق، طبقه متوسط جدید را یک طبقه واحدی نمیداند بلکه متشکل از چندین قشر میداند. او طبقه متوسط جدید را شامل 3 گروه طبقه متوسط جدید بالاـ طبقه متوسط جدید میانی ـ و طبقه متوسط جدید پایین میداند.
او نتیجه میکیرد که درآمد، شغل، تحصیلات از اساسیترین ملاکهای عینی در تعیین طبقه متوسط جدید در ایران است. به عبارت دیگر افزایش درآمد در طی یک دوره (یک نسل) امکاناتی را برای تحصیلات عالی دانشگاهی فراهم میآورد و تحصیلات عالی هم سبب ارتقا شغلی میشود، از طرف دیگر تحصیلات و شغل در افزایش درآمد هم مؤثرند و شیوه زندگی هم متأثر از درآمد، تحصیل و شغل است.
لازم به ذکر است احمد اشرف نیز عامل درآمد را یکی از ملاکهایی در تعیین طبقات اجتماعی میداند، او این اهمیت را از آن جهت میداند که درآمدتا اندازهای بعضی ملاکهای دیگر چون شغل و تحصیلات را در خود منعکس میسازد. او اعتقاد دارد که توسعة تجارت همراه با پیدایش طبقات متعدد مالی و اقتصادی بود که به عامل ثروت بسیار رونق داد و پس از دورة جدید مسأله درآمد به میان آمد و توسعه صنایع و بازرگانی عامل درآمد را به صورت ملاک مؤثری در تشخیص تمایزات و اختلافات طبقاتی درآورد. (او بین درآمد و ثروت تفاوت قائل میشود، درآمد را کمیتی جاری در زمان و دارای ظرف زمانی میداند در حالیکه ثروت مجموعه ارزشهای موجود در تاریخ معین و مربوط به یک زمان مشخص میداند به عبارت دیگر او اعتقاد دارد درآمد استمراد دارد در حالیکه ثروت متوقف است).
لهسایی زاده نیز در کتاب نابرابری و قشربندی اجتماعی، بخشی را به بررسی طبقه متوسط اختصاص داده و به بررسی این طبقه میپردازد.
او اعتقاد دارد که به دنبال گسترش صنعت، بوروکراسی، و نظام سرمایهداری در کشورهای پیرامونی طبقهای نوین و گوناگون پدید آمده و امروزه به شدت رو به گسترش است، این طبقه (متوسط) از چهار قشر اصلی (روشنفکران، حرفهایها، کارمندان و مدیران تشکیل یافتهاند). ویژگیهای طبقه متوسط را به اجمال اینگونه بیان میکند:
1ـ بیشتر اعضای این طبقه صاحب وسایل تولیدی نبوده و کارگزاران بخش خصوصی و یا دولتی هستند.
2ـ افراد این طبقه عمدتاً پیرو دخالت محدود دولت در کارها و برنامههای اقتصادی و اجتمای بوده و ویژگیهای لیبرالی دارند.
3ـ بخشی از این طبقه دارای گرایشهای رادیکالی و خواهان دخالت کامل دولت در تمامی کارها هستند.
او روشنفکران کشورهای در حال توسعه (پیرامونی) را به سه دسته تقسیم میکند.
1ـ گروهی که هوادار فرهنگ غربی بوده و باور دارند که فرآیند نوسازی جامعه باید با به کارگیری عناصر فرهنگی، علمی، فنی، اقتصادی و حتی ایدئولوژیکی غربی صورت گیرد.
2ـ گروهی که ضد فرهنگ غربی بوده و براین باورند که با ورود فرهنگ غربی سبب از خود بیگانگی و وابستگی این کشورها شده و در نهایت هویت کشورهای پیرامونی را از بین خواهد برد.
3ـ گروهی که براین باورند کشورهای پیرامونی باید به فرهنگ غربی ارتباط برقرار کنند ولی باید از ورود عناصر منفی فرهنگ غربی جلوگیری کنند و تنها عناصر مثبت و لازم آن فرهنگ را جذب نمایند.
دومین قشر طبقه متوسط را یعنی حرفهایها، شامل افراد تحصیلکرده مانند دکترها، مهندسان میباشد. این گروه از وجهه اجتماعی زیادی برخوردار بوده و شیوة زندگی جدگانهای دارند و درآمد آنها زیاد است و قابلیت افزایش درآمد را نیز دارد.
اینها از لحاظ گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیکی همگون نیستند ولی در مجموع آنان استقرار دمکراسی از راههای (اصلاحی ـ انقلابی) را قبول دارند.
سومین قشر از طبقه متوسط را قشر کارمندان است. این قشر را زاییده گسترش روابط صنعتی و نظام بوروکراسی در کشورهای در حال توسعه میداند. به طور کلی اعضای قشر کارمندان در بخشهای خصوصی و دولتی را شامل آموزگاران، دبیران آموزش و پرورش و افسران جزء ارتش هستند. میزان تحصیلات آنها بین دیپلم و لیسانس است، از لحاظ دستمزد درآمد آنها معمولاً در حد میانهای بوده و اغلب پسانداز چندانی ندارند. وجهه اجتماعی آنها در سطح میانهای است و به دلیل ثبات شغلی موجود در این قشر مورد پذیرش و احترام توده مردم هستند.
از لحاظ سیاسی گرایشهای محافظه کارانه، لیبرالی و رادیکالی دارند، اتحاد صنفی در میان چهارمین قشر از طبقه متوسط در نظر او قشر مدیران است که افسران با درجات بالا نیز جزء این قشر هستند. معمولاً این قشرها پستهای کلیدی و حساس را در دو بخش خصوصی و دولتی را به خود اختصاص دادهاند، از نظر اقتصادی دارای دستمزدهای بالایی هستند و به جز دستمزدهای رسمی منابع درآمد غیر رسمی نیز دارند و در نتیجه از توان مالی خوبی برخوردار هستند معمولاً در ساختار سیاسی مشارکت داشته و بنا به دلایل اقتصادی اجتماعی و سیاسی اعضای این قشر با خارجیان رابطه دارند و همین مسئله بر اهمیت آنها در نظام کشورهای پیرامونی افزوده است. آنها معمولاً هوادار حفظ وضع موجود بوده و از قدرت سازمان بوروکراسی برای حفظ موقعیت خویش استفاده میکنند.
گاه در میان افسران درجه بالا افرادی دیده میشوند که به دلیل تمایل به تغییر هیئت حاکمه در فعالیتهای تغییر رژیمهای سیاسی شرکت میکنند. اما منظور آنها از این تمایل تغییر نظام اقتصادی، سیاسی جامعه نیست.
او قشر مدیران را به عنوان واسطهای میان طبقههای پایین و متوسط از سویی و دولت و سرمایهداران از سوی دیگر میداند.
یکی دیگر از افرادی که در مورد طبقه متوسط جدید در ایران کارکرده جیمزبیل است که پایان نامه دکتری علوم سیاسی را تحت عنوان اینتلیجنیسای ایران، طبقه و دگرگونی، گذرانده و سپس آن را تحت عنوان سیاستهای ایران، گروهها و طبقات و تجدد در سال 1972 به چاپ رسانیده است.
بیل بطور کلی ملاک اصلی طبقه را شغل قرار میدهد. برای او طبقه عبارت است از بزرگترین گروه تجمع افراد که دارای شیوههای مشابه شغلی و موقعیت سیاسی یکسان هستند. او طبقه حاکم، و طبقه بالا و نخبگان سیاسی را به طور یکسان به جای یکدیگر به کار میبرد. او طبقة جدید را متشکل از چهار گروه میداند: اعضاء هیأت علمی دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) که بیشتر آنها از اعضاء طبقه متوسط جدیداند. به چهار گروه تقسیم شدهاند و بیل این چهار گروه را برای کل طبقه متوسط جدید در ایران تعمیم میدهد (سربزیران The Followers) مدافعان نظام یا مانور دهندگان (The Maneuvers) تکنوکراتها (The Technocrats) و رادیکالها یا مخالفان سرسخت (The Uprooters). بیل توصیفی که از مخالفان سرسخت ارائه میدهد تا حدی این گروه را از 3 گروه دیگر متمایز میکند. رادیکالها یا مخالفان سرسخت در واقع روشنفکران هستند آنان از میان نویسندگان، هنرمندان، معلمان. استادان و دانشجویان میباشد. که نسبت به گروههای دیگر از انسجام کمتری برخوردارند.
سربزیران (The Fellowers) افرادی سازشکار و تابعاند و به دنبال قدرت کشیده میشوند و به قویترین قطب تمایل دارند و همیشه با قطب یا طبقه مسلطاند.
مدافعان یا مانور دهندگان (The Maneuberres) یا به تعبیری زیرکان، کارگزاران عالیرتبه حکومتی هستند، در واقع گروه نخبهای هستند که به خاطر تحصیلات مدرن و مهارتهای رسمی که دارند دارای قدرت مانور بوده و میتوانند به موقعیت برتر دست یابند.
تکنوکراتها (The Technocrats) یا فن سالاران دارای تحصیلات دانشگاهی و مشاغل علمی، تخصصی، حرفهای هستند هدف عمده این گروه این است که به خاطر هدفی که برای تعلیم دیدهاند، فعالیت نمایند بیل اصطلاح (Intellgentsia) را برای آن بکار میبرد.
خاستگاه طبقه متوسط و عوامل مؤثر در رشد کمی و کیفی آن
یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری طبقه متوسط جدید در ایران، از طرف مصلحان حاکم بود. این عده نخست به دلیل نیاز به دگرگونی در ساختار نظامی کشور و تجهیز و تقویت آن اقدام به اعزام محصل به اروپا کردند. و سپس در دهههای بعدی به علت برقرار روابط چند جانبه بین ایران و کشورهای غربی، نیاز به استحکام بخشیدن به روابط سیاسی و اقتصادی شدیداً احساس میشد. این پویش پیدایش گروههای اجتماعی جدید را به دنبال داشت. و برای ارضا نیازهای آموزشی گروههای جدید نوخاسته نظام آموزشی میبایست متحول میشد. محصول این کوشش از یکسو تأسیس مدارس جدید در ایران و از سوی دیگر فرستادن افراد به ممالک غربی را در پی داشت.عباس میرزا و قائم مقام فراهانی از جمله اولین کسانی بودند که مبادرت به اعزام محصل به اروپا و تأسیس بعضی از مدارس به شیوه جدید کردند، خواه ناخواه این اقدامات اولیه در فرهنگ و فکر جامعة آن روز کاملاً بسته و سنتی مؤثر افتاد، مثلاً میرزا صالح شیرازی پس از بازگشت به ایران اقدام به انتشار اولین روزنامه یا به عبارتی بهتر نشریهای بنام کاغذ اخبار ایران کرد که حاوی اخبار و رویدادهای حکومتی بود میرزا صالح خود از مصلحین بود و درصدد بود که با اقداماتی این چنین بتواند تحولی در افکند که این تلاشها زمینههایی برای دیگر اصلاحگران فراهم کرد.
این مسئله قابل ذکر است که اقدامات عباس میرزا و قائم مقام فراهانی و امیرکبیر در چارچوب جامعه سنتی، در جهت تثبیت این جامعه و نظام استبدادی سلطنتی بود و اقداماتشان راهگشای طبقهای است که از جهت تاریخی بیش از بیش وارد میدان شود.
امیرکبیر در سفر خسرو میرزا را به روسیه که قریب یازده ماه به طول انجامید با تمدن این کشور آشنایی جدی یافت سپس در مأموریت ارزنه الروم و مذاکرات با عثمانی با این کشور و جنبش اصلاحات یآن که به تنظیمات معروف است آشنایی یافت زمینه فکری او برای درک و قبول ضرورت یک تحول جدی در روبنای سیاسی دولت از جهت مبارزه با رشوه و دزدی منضبط کردن امور مالی، تجدید سازمان ارتش، ایجاد تمرکزی قوی و امنیت سراسری کاملاً آماده بود.
بعد از امیر کبیر و تا پایان عهد ناصری و ابتدای سلطنت مظفرالدین شاه دولت اقدام به اعزام محصل به اروپا کرد (به علت هراس و نگرانی شاه خودکامه و مستبد از ترویج افکار و عقاید اروپاییها توسط اعزام شوندگان). اما بعد از مشروطه در سال 1329 (هـ .ق) از طرف وزارت معارف قانونی مشتمل بر 5 ماده به مجلس تقدیم شد و این نخستین قانون اعزام محصل بود که در ایران به تصویب رسید.
ادیبی در کتاب طبقه متوسط جدید میگوید تعداد دانشجویان و محصلین خارج از ایران در نیمة دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رو به فزونی نهاده است.
این دانش آموختگان پس از بازگشت معمولاً در پستهای اداری، سیاسی، نظامی و صنعتی کشور قرار میگرفتند، علاوه براینکه در این سازمانها و مراکز به تحول و دگرگونی میپرداختند در زمینه فرهنگی و فکری نیز اندیشهها و تفکرات نوی که حامل آن بودند ارائه میکردند که اطرافیانش را متأثر میکرد و در اجتماع فرهنگی آن روز تأثیر میگذاشت.
بطور اجمال میتوان به چند عامل که به رشد کمی و کیفی طبقه متوسط جدید در ایران کمک نمودند را نام برد: 1ـ مدارس جدید در ایران 2ـ مطبوعات 3ـ ترجمه و تألیف
اکثریت طبقه متوسط جدید در ایران از دانش آموختگانی تشکیل مییافت که در داخل کشور به تحصیل و تعلیم و تربیت میپرداختند. آمار و ارقامی که از این دانش آموزان و معلمین مدارس به دست میدهد نشان دهندة وجود این طبقه در ایران است. عدهای از فارغالتحصیلان خارج از کشور پس از بازگشت به معلمی و استادی مدارس عالی و آموزشگاههای جدید منصوب میشدند و همچنین مدارس جدیدی تأسیس میشد از معلمین بهره میجست که با نظام جدید تعلیم و تربیت آشنایی داشتند. پس قشر معلم و استاد از زمره مهمترین اقشار این طبقه محسوب میشوند. چنانچه برخی اولین مدرسه عالی ایران را دارالفنون میدانند که به شیوه مدارس پلی تکنیک اروپایی بود و برنامه آموزشی به سبک آنها داشته است . دارالفنون در شناساندن تمدن اروپا و فرهنگ جدید مغرب زمین عامل مؤثری بوده و فارغالتحصیلان آن در ظرف چهل سال از 11000 نفر تجاوز کرد و اغلب از خانوادههای مهم و منتفذ بودند، عدهای از آنان به مقامات عالی رسیدند و توانستند در حدود مقتضیات زمان به افکار خود جامه عمل بپوشانند.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}