راهبرد اصول گرايي
راهبرد اصول گرايي
نويسنده:مصطفي دلاور پور اقدم
از اهداف و راهبردهاي دشمنان انقلاب ، براي تضعيف نظام اسلامي ايران ، ايجاد تفرقه و دو دستگي ميان كارگزاران نظام است ، تا هم ازشكل گيري يك نظام فكري ـ تصميم گيري منسجم و كار آمد جلوگيري كند و هم توانمندي و قابليت هاي فكري ـ مادي كشور را به جاي مهاربحران هاي بالقوه و حل مشكلات مردم ، متوجه و سرگرم مشكلات كاذب و تحميلي بسازد; در اين راستا، رسانه هاي صوتي ، تصويري ،ديداري و نوشتاري آنان ، با ايجاد جنگ رواني ـ رسانه اي به تنوع هاي فكري موجود دامن زده ، با ايجاد سه مرحله مشكل ، چالش و در نهايت بحران تصميم گيري ، توجه كارگزاران نظام را به جاي مقابله باتهديدهاي نوين خارجي و داخلي ، به سمت اختلاف ها و كشمكش هاي دروني ، مديريت و كاناليزه مي كنند. به همين دليل ، ضرورت دارد كه رجال سياسي نظام اسلامي ، براي خنثي سازي و تضعيف اهداف دشمنان و منافقان ، از حركت ها و موضع گيري هاي واگرايانه دوري جسته ، به سمت وحدت كلمه ، وحدت رويه و انسجام فكري ـتصميم گيري حركت كنند، زيرا از نظر منافقان و دشمنان نظام و انقلاب ،هيچ گونه تفاوتي ميان اصول گرايان سنتي و اصلاح طلب وجود ندارد وآنان تمام طيف ها، احزاب و جريان هاي ارزشي و اصولگرا را به عنوان دشمن خود تلقي و ارزيابي مي كند و آنان را مانعي در راه تحقق اهداف سلطه گرانه خود مي دانند. به همين دليل ، از نظر آنان بهترين راهبردبراي نابودي و استحاله نيروهاي نظام اسلامي ، برنامه ريزي براي افزايش بي اعتمادي و ايجاد منازعه ميان جريان هاي وفادار نظام است و در اين راستا، عناصر ساده لوح ، آگاهانه يا ناآگاهانه ، همراه با ستون پنجم دشمن ، به افزايش جو بي اعتمادي در ميان ساختارها و كارگزاران نظام كمك مي كنند.
رهبر معظم انقلاب ، به منظور همگرايي و افزايش كيفي و كمي اصولگرايي ، به مفهوم (اصولگرايان اصلاح طلب ) اشاره فرمودند.ايشان در ديدار با كارگزاران نظام ، در 29 خرداد 1385 فرمودند: (هركس و هر جرياني كه به مباني انقلاب پايبند باشد، از هر جرياني كه باشد، جزو اصولگرايان است ... و هر كاري كه از لحاظ علمي ، عملي ،ديني ، اخلاقي ، اجتماعي و سياسي كه در جهت پيشرفت مردم عزيزباشد ،يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي كنند).مقام معظم رهبري اصلاحات را به مفهوم صحيح آن از مباني اصول گرايي برشمردند و افزودند: (اصلاحات اصولگرايانه و اصولگرايي مصلحانه ، درهم تنيده هستند و با اصطلاحات امريكايي و اصلاحات رضا خاني كه در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات ، كاملا متفاوتند).
در اين چار چوب ، هرگونه نگاه انحصاري و مرز بندي شده به جريان اصولگرايي و محدود كردن آن به افرادي خاص ، كمك آگاهانه يا ناآگاهانه به عملياتي شدن اهداف منافقان و دشمنان نظام است كه اختلاف افكني و فرو پاشي جبهه اصولگرايي را هدف گرفته اند، زيراموجب مي گردند كه طبقه اي توانمند و معتقد به مباني انقلاب ، ازخدمتگذاري به نظام انقلاب اسلامي با انگ ها و تخريب سياسي محروم گردند و اين مهم ترين آفت براي جبهه اصولگرايان است ; به همين منظور توصيه مي گردد كه جريان هاي اصولگرا، به صورت منعطف عمل كنند و كانال هاي لازم براي انتقادهاي سازنده را به وجود آورند.
نهادينه شدن دو اصل (اصولگرايي ) و (اصلاح طلبي )، ازشاخصه هاي مثبت يك نظام پويا، فعال و ارزشي است .اصولگرايي ، يعني اينكه كارگزاران نظام از اهداف انقلاب ، آرمان هاي امام راحل (ره )، بنيادهاي حكومتي دين مبين اسلام و رهنمودهاي مقام معظم رهبري و عدم برخورد گزينشي با آن لحظه اي غفلت نكنند و درنظام تصميم گيري كلان كشور به اين محورها توجه كنند. اصلاح طلبي نيز به اين معناست كه متناسب با شرايط متغير و سيال داخلي و خارجي ، قوانين و نظام تصميم گيري كشور را طوري تدوين ،مديريت و اجرا كرد كه دو اصل منافع ملي و مصالح عاليه نظام به صورت حداكثر نسبي تأمين گردد.
2. رجال سياسي منتسب به جريان اصولگرا، بايد نقطه شروع همگرايي را از موضوع هايي شروع كنند كه بر روي آنها اتفاق نظر وتفاهم نسبي وجود دارد; مانند راهكارهاي افزايش خدمت رساني به جامعه ، اعتقاد به نظريه ولايت فقيه به عنوان مرجع پاياني حل اختلاف ،اعتقاد به آراي ملت ، عدالت اجتماعي ، كمك به افزايش مشاركت حداكثري مردم در نظام هاي انتخاباتي كشور، ضرورت مقابله با تهاجم نرم افزاري دشمنان و... .
از طرفي تفاوت مشي و نظر افراد امري طبيعي است و نبايد دستاويزتفرقه افكن در جبهه اصولگرايي قرار گيرد. رجال سياسي اصولگرا، درمورد موضوع هاي مورد اختلاف بايد به يك رو به مرضيه الطرفين دست يابند و هر يك از احزاب و جريان هاي اصولگرا، با تعديل خواسته هاي حداكثري خود، دستيابي به تفاهم را امكانپذير نمايند، زيرا بر آينداختلاف افكني رشد سرطاني نيروي سومي خواهد بود كه خواهان اضمحلال تمام طيف هاي اصولگر است .در اين ميان ، يك حزب ، يك جريان و يا گروهي از رجال سياسي اصولگرا نبايد به بيماري جزم گرايي مبتلا گردند و خود را از مشاوره (كه در دين اسلام بسيار تأكيد شده است ) با ديگر طيف هاي اصولگرا بي نيازبدانند، زيرا مبادله افكار و عقايد در ميان طيف هاي مختلف اصولگرا،خود مي تواند بستر لازم را براي همدلي و تفاهم فراهم آورد و از لحاظرواني نيز تأثير منفي بر مخالفان نظام اسلامي ايران دارد.از طرفي رجال سياسي حاكميت ، بايد رابطه خود را با نخبگان علمي ـمذهبي حوزه گسترش دهند و از راهنمايي هاي مراجع تقليد در امرحكومت بهره مند گردند، زيرا بافت جامعه شناسي ايران تا حدودي زياد،متأثر از آموزه هاي علمي ـ فقهي حوزه است و هرگونه تقويت مثلت حاكميت ـ حوزه و دانشگاه مي تواند، جريان اصولگرايي را در درون جامعه نهادينه سازد.
3. تهيه منشور اصولگرايي ، با مشاركت هر دو طيف اصولگرايان سنتي و اصولگرايان اصلاح طلب ، توصيه مي شود كه رجال سياسي از ميان طبقه هاي مختلف اصولگرا، با تهيه و تدوين اساسنامه و منشوراصولگرايي برحول محورهاي آن حركت كند، تا هم از اعمال سليقه هاي شخصي و جناحي جلوگيري گردد، و هم بهتر بتوان يك چشم اندازمشخص و معيني را از برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت جبهه اصولگرايي ترسيم كرد.در اين ميان ، برگزاري جلسات ميان دوره اي ميان احزاب اصولگرا، به دعوت از عناصر شاخص طيف هاي اصولگر در كنگره سالانه هر حزب وتمركز بيشتر بر روي موضوع هاي كلان تا اندازه اي مي تواند در تسريع فرآيند شكل گيري منشور اصولگرايي مثمر ثمر باشد.
4. افزايش تعامل ميان جريان هاي اصولگرا، با رسانه هاي جمعي (تلويزيون ، مطبوعات ، راديو و اينترنت ); تفاوت حزب و جبهه در اين است كه حزب يك جمعيت تك بعدي و تك صدايي است ; ولي جبهه جامعه اي چند صدايي با اهداف معين و از پيش تعيين شده است كه خروجي هاي آن بايد توسط يك ارگان تبليغاتي ساماندهي شود، به همين دليل جبهه اصولگرايي يا انتصاب يك مدير اطلاع رساني ،تلاش مي كند كه از تشويش اذهان عمومي جلوگيري كند.در اين ميان ، صدا و سيما به عنوان يك نهاد اصولگرا، بيشترين تأثيررا بر طيف وسيعي از جامعه دارد و بيشتر مخاطبان آن را طبقه متوسط وزنان جامعه تشكيل مي دهند.در مرحله بعد مطبوعات و اينترنت قرار دارند كه بيشتر مخاطبان آن نخبگان آكادميك ، تجار و قشر جوان هستند.به همين دليل ، توصيه مي گردد كه جبهه اصولگرايي ، با انتخاب برنامه هاي هدفمند و كاناليزه شده در رسانه هاي ارتباط جمعي ، قدرت نرم و تأثير گذاري خود را در سطح كلان جامعه افزايش دهد.
1. ترسيم غير عادي بودن شرايط داخلي كشور در ميان انظار داخلي وخارجي در اين ميان ، ستون پنجم دشمن و منافقان با نفوذ در ميان ساختارها و احزاب سياسي ، تلاش مي كنند كه فضاي سياسي ـ امنيتي داخل كشور را به صورت ملتهب نشان دهند و به گونه اي القا كنند كه انسجام فكري ـ رويه اي لازم ميان رجال سياسي اصولگرا براي مهارتهديدهاي بالقوه سياسي ـ امنيتي وجود ندارد.مخالفان نظام اسلامي ايران ، براي گسترش واگرايي فكري ميان احزاب ارزشي و ولايت محور برنامه ريزي مي كنند و از ابزارهاي جنگ رواني ـ رسانه اي بهره مي گيرند.ايالات متحده متوجه شده است كه تهديدهاي برون مرزي به تنهايي ،قابليت تغيير رفتار يا تغيير رژيم را ندارد، به همين دليل تلاش مي كنندكه از مؤلفه هاي تفرقه انگيز درون ساختاري بهره برداري كرده و دشمني اصولگرايان با سلطه گران را به افزايش اختلاف در ميان ساختارها ونيروهاي ارزشي تبديل سازد. آنگاه از طريق تهاجم نرم افزاري برنامه ريزي و اختلاف را وارد فاز چالش و در نهايت بحران كند كه مي تواند، به بحران هاي مشروعيت ، تصميم گيري و مشاركت مردمي منتهي گردد كه هر سه مي تواند، موجب اضمحلال ساختارهاي اصولگراو در نهايت تضعيف بنيادهاي انقلاب و نظام اسلامي ايران گردد.از طرفي هزينه هاي مهار بحران بسيار بيشتر از حل اختلاف است ونيز شانس دستيابي به تفاهم نسبي در اختلاف هاي بنيادين ، بسيار كمتراز اختلاف هاي سطحي است ; به همين دليل نيروهاي اصولگرا به منظورحفظ دستاوردهاي نظام و انقلاب نبايد اجازه دهند كه مشكلاتشان ازفاز اختلاف هاي سطحي به فاز دوم (چالشي ) و در نهايت فاز سوم (بحران ) تبديل گردد، زيرا هنگامي كه بحران تصميم گيري در ميان اصولگرايان عميق گردد، دشمنان قسم خورده نظام ايران كه در اطراف مرزهاي كشور، مترصد موقعيت مناسب هستند، تلاش مي كنند كه برنامه هاي سخت افزاري خود را عملياتي سازند.
2. هرگونه كاهش همگرايي در ميان اصولگرايان مي تواند، در سطح جامعه باز خورد منفي به وجود آورده و انسجام ملي را با تهديد مواجه سازد. هدف دشمنان اين است كه مردم با صف بندي و انتساب خود به جريان هاي مختلف اصولگرا، به جاي اينكه منافع ملي را دنبال كند، به ابزاري براي تأمين منافع جناح يا گروهي خاص تبديل گردند.از طرفي وجود چند دستگي ميان جريان اصولگرا مي تواند، بسترهاي دلسردي مردم و كاهش مشاركت آنان را در فرآيندهاي تأليف ، تسريع وقانونگذاري فراهم كرده و آنان را با جريان سوم همراه كند كه با اهداف مستتر منافقان و دشمنان عجين شده است .احزاب سياسي معاند و ضد انقلاب و از طرفي ايالات متحده و رژيم صهيونيستي در پي اين هستند كه از لحاظ جامعه شناسي سياسي ،فضاي داخلي ايران را به گونه اي ترسيم كنند كه شكاف سياسي ـاجتماعي ميان بدنه حاكميت اصولگرا و بافت اجتماعي وجود دارد و اين شكاف روز به روز در حال گسترش است ; در نتيجه نيروهاي ولايت محورو ارزشي بايد راهبرد خود را طوري مديريت و كاناليزه كنند كه مسيرنمايي آن به سمت ائتلاف و همگرايي هدايت شود و بسترهاي لازم رابراي شكل گيري يك جبهه اصولگرايي منسجم فراهم سازد و طبيعي است كه پيروان يك جبهه بسي فراتر از يك حزب اصولگراست و اين امر خود مي تواند، نظام تصميم گيري مخالفان نظام را مختل سازد.
3ـ هرگونه چند دستگي ميان اصولگرايان و فاصله گرفتن از شكل گري يك جبهه منسجم مي تواند، به ايجاد احزاب و گروه هاي سياسي متعارفي و مخالف نظام در كشور كمك كند.احزاب سياسي متعارض برنامه ريزي مي كنند كه با ايجاد فضاي بي اعتمادي و دامن زدن آن ، ميان جريان هاي ولايت محور، بسترهاي لازم را براي افزايش شانسي حضور خود در شطرنج سياسي داخلي مهياكنند كه به همين دليل هرگونه افراط و تفريط در جريان هاي اصولگرامي تواند، دامنه مانور آنان را كاهش دهد و متعاقبا مقداري از جمعيت فعال جامعه را به سمت انفصال و انزواگرايي سوق دهد.در اين ميان ، احزاب غير ارزشي تلاش مي كنند كه از آب گل آلود ماهي بگيرند و با تأثير گذاري بر جمعيت ، جاي پايي براي خود در ساختاراجتماعي ـ سياسي بيابند. به همين دليل توصيه مي گردد كه جبهه پيروان اصولگرايي ، از يك رويكرد و رويه اعتدال محور پيروي كنند و درآن محافظه كاران سنتي (ماننده جامعه روحانيت مبارز، حوزه علميه قم ،حزب مؤتلفه اسلامي و...) و نومحافظه كاران (مانند آبادگران ، حاميان دولت و...) با تعديل خواست هاي خود، به يك اجماع عقلي مرضيه الطرفين در مورد موضوع مهم داخلي و خارجي دست يابند.
ـ كاهش مشروعيت احزاب و جريان هاي اصولگرا
هرگونه افزايش واگرايي ميان طيف هاي اصولگرا موجب مي شود، آنان در تبليغات نظام هاي انتخاباتي كشور، ليست هاي متعدد ارايه دهند وعلاوه بر اينكه هزينه هاي مادي تبليغات را افزايش مي دهد ،از طرفي موجب سردرگمي پيروان احزاب اصولگرا و ريزش آراي انتخاباتي خواهدشد و در نتيجه نيروي اصولگرا (در انتخابات رياست جمهوري ) ياجريان هاي اصولگرا (در انتخابات مجلس شوراي اسلامي ، مجلس خبرگان و شوراهاي شهر و روستا) با پشتوانه مردمي كمي به پيروزي مي رسد كه مي تواند، پشتوانه و مشروعيت آن فرد يا نهاد سياسي راكاهش دهد كه پيامد آن كاهش قدرت مانور و چانه زني آنان در معادلات سياسي ـ امنيتي داخلي ، منطقه اي و بين المللي است .
هرگونه افزايش مشروعيت و پشتوانه مردمي احزاب اصولگرا مي تواند،قدرت نرم افزاري آنان را در دفاع منافع ملي و مصالح عاليه نظام افزايش دهد .
4ـ كاهش توان نرم افزاري جمهوري اسلامي ايران
منافقان و دشمنان نظام و انقلاب ، با تأسي از سياست (تفرقه بينداز وحكومت كن ) به منظور كاهش نقش و نفوذ قدرت نرم ايران در نظام عقيدتي ـ سياسي و امنيتي خاورميانه برنامه ريزي مي كنند، از ابزار(اختلاف ) بهره بگيرد و در اين ميان برنامه ريزي مي كنند تا بسترهاي لازم را براي گسترش واگرايي قومي ، فرقه اي و اصولگرايي در داخل كشور به وجود آورده و تقويت كنند كه در صورت عدم اتخاذ يك پاداستراتژي مناسب ، مي تواند در ميان مدت تهديدهاي نويني را عليه امنيت ايران به وجود آورد; در نتيجه پيش از اينكه معضل هاي فراروي نظام ، وارد فاز چالش و در نهايت بحران گردد، ضرورت دارد انسجام فكري ـ رويه اي لازم ميان طيف اصولگرايان براي مقابله با تهاجم نرم افزاري صورت پذيرد، زيرا هزينه چهار معضل بسيار كمتر و كارآمدتراز حل چالش با بحران است .
مهم ترين ابزارها و تاكتيك هاي نرم افزاري ايالات متحده براي تضعيف جبهه ولايت محوري و اصولگرايي عبارت است :
ـ ايجاد و گسترش شايعه ، از طريق رسانه هاي ارتباط جمعي كه در اين راستا، در آخرين اقدام خود، شايعه بيماري شديد مقام معظم رهبري ياوجود اختلاف هاي بنيادين ميان حوزه هاي علميه و دولت را مطرح ساختند.
ـ ايجاد جنگ رواني و الگو پذيري از استراتژي (چماق و هويج ).
رسانه هاي صوتي ، تصويري ، ديداري و نوشتاري غرب ، به ويژه امريكانوعي جنگ رواني را به وجود مي آورند و دامنه تهديدها و نقاط ضعف راچنان بزرگ نمايي مي كنند كه يك تصوير مجازي منفي از نگرش رجال سياسي ـ نظامي و موقعيت داخلي ايران را در ميان افكار عمومي منطقه و بين المللي ايجاد سازند و با تهديد به اعمال تحريم هاي گسترده ياحمله نظامي غافلگيرانه بر اثر تداوم فعاليت هاي صلح آميز هسته اي واتهام نقض حقوق بشر و اعزام ناوهاي نظامي خود به خليج فارس ، نوعي اخلال در نظام فكري اصولگرايان به وجود آورده و انسجام رويه را درميان كارگزاران اصولگراي نظام ايراني براي اتخاذ بهترين واكنش مناسب در قبال تهديدها تضعيف كنند.
راهكارهاي فرا روي انسجام
1ـ دوري از انحصار گرايي و محدود كردن دامنه اصولگراييرهبر معظم انقلاب ، به منظور همگرايي و افزايش كيفي و كمي اصولگرايي ، به مفهوم (اصولگرايان اصلاح طلب ) اشاره فرمودند.ايشان در ديدار با كارگزاران نظام ، در 29 خرداد 1385 فرمودند: (هركس و هر جرياني كه به مباني انقلاب پايبند باشد، از هر جرياني كه باشد، جزو اصولگرايان است ... و هر كاري كه از لحاظ علمي ، عملي ،ديني ، اخلاقي ، اجتماعي و سياسي كه در جهت پيشرفت مردم عزيزباشد ،يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي كنند).مقام معظم رهبري اصلاحات را به مفهوم صحيح آن از مباني اصول گرايي برشمردند و افزودند: (اصلاحات اصولگرايانه و اصولگرايي مصلحانه ، درهم تنيده هستند و با اصطلاحات امريكايي و اصلاحات رضا خاني كه در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات ، كاملا متفاوتند).
در اين چار چوب ، هرگونه نگاه انحصاري و مرز بندي شده به جريان اصولگرايي و محدود كردن آن به افرادي خاص ، كمك آگاهانه يا ناآگاهانه به عملياتي شدن اهداف منافقان و دشمنان نظام است كه اختلاف افكني و فرو پاشي جبهه اصولگرايي را هدف گرفته اند، زيراموجب مي گردند كه طبقه اي توانمند و معتقد به مباني انقلاب ، ازخدمتگذاري به نظام انقلاب اسلامي با انگ ها و تخريب سياسي محروم گردند و اين مهم ترين آفت براي جبهه اصولگرايان است ; به همين منظور توصيه مي گردد كه جريان هاي اصولگرا، به صورت منعطف عمل كنند و كانال هاي لازم براي انتقادهاي سازنده را به وجود آورند.
نهادينه شدن دو اصل (اصولگرايي ) و (اصلاح طلبي )، ازشاخصه هاي مثبت يك نظام پويا، فعال و ارزشي است .اصولگرايي ، يعني اينكه كارگزاران نظام از اهداف انقلاب ، آرمان هاي امام راحل (ره )، بنيادهاي حكومتي دين مبين اسلام و رهنمودهاي مقام معظم رهبري و عدم برخورد گزينشي با آن لحظه اي غفلت نكنند و درنظام تصميم گيري كلان كشور به اين محورها توجه كنند. اصلاح طلبي نيز به اين معناست كه متناسب با شرايط متغير و سيال داخلي و خارجي ، قوانين و نظام تصميم گيري كشور را طوري تدوين ،مديريت و اجرا كرد كه دو اصل منافع ملي و مصالح عاليه نظام به صورت حداكثر نسبي تأمين گردد.
2. رجال سياسي منتسب به جريان اصولگرا، بايد نقطه شروع همگرايي را از موضوع هايي شروع كنند كه بر روي آنها اتفاق نظر وتفاهم نسبي وجود دارد; مانند راهكارهاي افزايش خدمت رساني به جامعه ، اعتقاد به نظريه ولايت فقيه به عنوان مرجع پاياني حل اختلاف ،اعتقاد به آراي ملت ، عدالت اجتماعي ، كمك به افزايش مشاركت حداكثري مردم در نظام هاي انتخاباتي كشور، ضرورت مقابله با تهاجم نرم افزاري دشمنان و... .
از طرفي تفاوت مشي و نظر افراد امري طبيعي است و نبايد دستاويزتفرقه افكن در جبهه اصولگرايي قرار گيرد. رجال سياسي اصولگرا، درمورد موضوع هاي مورد اختلاف بايد به يك رو به مرضيه الطرفين دست يابند و هر يك از احزاب و جريان هاي اصولگرا، با تعديل خواسته هاي حداكثري خود، دستيابي به تفاهم را امكانپذير نمايند، زيرا بر آينداختلاف افكني رشد سرطاني نيروي سومي خواهد بود كه خواهان اضمحلال تمام طيف هاي اصولگر است .در اين ميان ، يك حزب ، يك جريان و يا گروهي از رجال سياسي اصولگرا نبايد به بيماري جزم گرايي مبتلا گردند و خود را از مشاوره (كه در دين اسلام بسيار تأكيد شده است ) با ديگر طيف هاي اصولگرا بي نيازبدانند، زيرا مبادله افكار و عقايد در ميان طيف هاي مختلف اصولگرا،خود مي تواند بستر لازم را براي همدلي و تفاهم فراهم آورد و از لحاظرواني نيز تأثير منفي بر مخالفان نظام اسلامي ايران دارد.از طرفي رجال سياسي حاكميت ، بايد رابطه خود را با نخبگان علمي ـمذهبي حوزه گسترش دهند و از راهنمايي هاي مراجع تقليد در امرحكومت بهره مند گردند، زيرا بافت جامعه شناسي ايران تا حدودي زياد،متأثر از آموزه هاي علمي ـ فقهي حوزه است و هرگونه تقويت مثلت حاكميت ـ حوزه و دانشگاه مي تواند، جريان اصولگرايي را در درون جامعه نهادينه سازد.
3. تهيه منشور اصولگرايي ، با مشاركت هر دو طيف اصولگرايان سنتي و اصولگرايان اصلاح طلب ، توصيه مي شود كه رجال سياسي از ميان طبقه هاي مختلف اصولگرا، با تهيه و تدوين اساسنامه و منشوراصولگرايي برحول محورهاي آن حركت كند، تا هم از اعمال سليقه هاي شخصي و جناحي جلوگيري گردد، و هم بهتر بتوان يك چشم اندازمشخص و معيني را از برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت جبهه اصولگرايي ترسيم كرد.در اين ميان ، برگزاري جلسات ميان دوره اي ميان احزاب اصولگرا، به دعوت از عناصر شاخص طيف هاي اصولگر در كنگره سالانه هر حزب وتمركز بيشتر بر روي موضوع هاي كلان تا اندازه اي مي تواند در تسريع فرآيند شكل گيري منشور اصولگرايي مثمر ثمر باشد.
4. افزايش تعامل ميان جريان هاي اصولگرا، با رسانه هاي جمعي (تلويزيون ، مطبوعات ، راديو و اينترنت ); تفاوت حزب و جبهه در اين است كه حزب يك جمعيت تك بعدي و تك صدايي است ; ولي جبهه جامعه اي چند صدايي با اهداف معين و از پيش تعيين شده است كه خروجي هاي آن بايد توسط يك ارگان تبليغاتي ساماندهي شود، به همين دليل جبهه اصولگرايي يا انتصاب يك مدير اطلاع رساني ،تلاش مي كند كه از تشويش اذهان عمومي جلوگيري كند.در اين ميان ، صدا و سيما به عنوان يك نهاد اصولگرا، بيشترين تأثيررا بر طيف وسيعي از جامعه دارد و بيشتر مخاطبان آن را طبقه متوسط وزنان جامعه تشكيل مي دهند.در مرحله بعد مطبوعات و اينترنت قرار دارند كه بيشتر مخاطبان آن نخبگان آكادميك ، تجار و قشر جوان هستند.به همين دليل ، توصيه مي گردد كه جبهه اصولگرايي ، با انتخاب برنامه هاي هدفمند و كاناليزه شده در رسانه هاي ارتباط جمعي ، قدرت نرم و تأثير گذاري خود را در سطح كلان جامعه افزايش دهد.
پيامدهاي واگرايي
:1. ترسيم غير عادي بودن شرايط داخلي كشور در ميان انظار داخلي وخارجي در اين ميان ، ستون پنجم دشمن و منافقان با نفوذ در ميان ساختارها و احزاب سياسي ، تلاش مي كنند كه فضاي سياسي ـ امنيتي داخل كشور را به صورت ملتهب نشان دهند و به گونه اي القا كنند كه انسجام فكري ـ رويه اي لازم ميان رجال سياسي اصولگرا براي مهارتهديدهاي بالقوه سياسي ـ امنيتي وجود ندارد.مخالفان نظام اسلامي ايران ، براي گسترش واگرايي فكري ميان احزاب ارزشي و ولايت محور برنامه ريزي مي كنند و از ابزارهاي جنگ رواني ـ رسانه اي بهره مي گيرند.ايالات متحده متوجه شده است كه تهديدهاي برون مرزي به تنهايي ،قابليت تغيير رفتار يا تغيير رژيم را ندارد، به همين دليل تلاش مي كنندكه از مؤلفه هاي تفرقه انگيز درون ساختاري بهره برداري كرده و دشمني اصولگرايان با سلطه گران را به افزايش اختلاف در ميان ساختارها ونيروهاي ارزشي تبديل سازد. آنگاه از طريق تهاجم نرم افزاري برنامه ريزي و اختلاف را وارد فاز چالش و در نهايت بحران كند كه مي تواند، به بحران هاي مشروعيت ، تصميم گيري و مشاركت مردمي منتهي گردد كه هر سه مي تواند، موجب اضمحلال ساختارهاي اصولگراو در نهايت تضعيف بنيادهاي انقلاب و نظام اسلامي ايران گردد.از طرفي هزينه هاي مهار بحران بسيار بيشتر از حل اختلاف است ونيز شانس دستيابي به تفاهم نسبي در اختلاف هاي بنيادين ، بسيار كمتراز اختلاف هاي سطحي است ; به همين دليل نيروهاي اصولگرا به منظورحفظ دستاوردهاي نظام و انقلاب نبايد اجازه دهند كه مشكلاتشان ازفاز اختلاف هاي سطحي به فاز دوم (چالشي ) و در نهايت فاز سوم (بحران ) تبديل گردد، زيرا هنگامي كه بحران تصميم گيري در ميان اصولگرايان عميق گردد، دشمنان قسم خورده نظام ايران كه در اطراف مرزهاي كشور، مترصد موقعيت مناسب هستند، تلاش مي كنند كه برنامه هاي سخت افزاري خود را عملياتي سازند.
2. هرگونه كاهش همگرايي در ميان اصولگرايان مي تواند، در سطح جامعه باز خورد منفي به وجود آورده و انسجام ملي را با تهديد مواجه سازد. هدف دشمنان اين است كه مردم با صف بندي و انتساب خود به جريان هاي مختلف اصولگرا، به جاي اينكه منافع ملي را دنبال كند، به ابزاري براي تأمين منافع جناح يا گروهي خاص تبديل گردند.از طرفي وجود چند دستگي ميان جريان اصولگرا مي تواند، بسترهاي دلسردي مردم و كاهش مشاركت آنان را در فرآيندهاي تأليف ، تسريع وقانونگذاري فراهم كرده و آنان را با جريان سوم همراه كند كه با اهداف مستتر منافقان و دشمنان عجين شده است .احزاب سياسي معاند و ضد انقلاب و از طرفي ايالات متحده و رژيم صهيونيستي در پي اين هستند كه از لحاظ جامعه شناسي سياسي ،فضاي داخلي ايران را به گونه اي ترسيم كنند كه شكاف سياسي ـاجتماعي ميان بدنه حاكميت اصولگرا و بافت اجتماعي وجود دارد و اين شكاف روز به روز در حال گسترش است ; در نتيجه نيروهاي ولايت محورو ارزشي بايد راهبرد خود را طوري مديريت و كاناليزه كنند كه مسيرنمايي آن به سمت ائتلاف و همگرايي هدايت شود و بسترهاي لازم رابراي شكل گيري يك جبهه اصولگرايي منسجم فراهم سازد و طبيعي است كه پيروان يك جبهه بسي فراتر از يك حزب اصولگراست و اين امر خود مي تواند، نظام تصميم گيري مخالفان نظام را مختل سازد.
3ـ هرگونه چند دستگي ميان اصولگرايان و فاصله گرفتن از شكل گري يك جبهه منسجم مي تواند، به ايجاد احزاب و گروه هاي سياسي متعارفي و مخالف نظام در كشور كمك كند.احزاب سياسي متعارض برنامه ريزي مي كنند كه با ايجاد فضاي بي اعتمادي و دامن زدن آن ، ميان جريان هاي ولايت محور، بسترهاي لازم را براي افزايش شانسي حضور خود در شطرنج سياسي داخلي مهياكنند كه به همين دليل هرگونه افراط و تفريط در جريان هاي اصولگرامي تواند، دامنه مانور آنان را كاهش دهد و متعاقبا مقداري از جمعيت فعال جامعه را به سمت انفصال و انزواگرايي سوق دهد.در اين ميان ، احزاب غير ارزشي تلاش مي كنند كه از آب گل آلود ماهي بگيرند و با تأثير گذاري بر جمعيت ، جاي پايي براي خود در ساختاراجتماعي ـ سياسي بيابند. به همين دليل توصيه مي گردد كه جبهه پيروان اصولگرايي ، از يك رويكرد و رويه اعتدال محور پيروي كنند و درآن محافظه كاران سنتي (ماننده جامعه روحانيت مبارز، حوزه علميه قم ،حزب مؤتلفه اسلامي و...) و نومحافظه كاران (مانند آبادگران ، حاميان دولت و...) با تعديل خواست هاي خود، به يك اجماع عقلي مرضيه الطرفين در مورد موضوع مهم داخلي و خارجي دست يابند.
ـ كاهش مشروعيت احزاب و جريان هاي اصولگرا
هرگونه افزايش واگرايي ميان طيف هاي اصولگرا موجب مي شود، آنان در تبليغات نظام هاي انتخاباتي كشور، ليست هاي متعدد ارايه دهند وعلاوه بر اينكه هزينه هاي مادي تبليغات را افزايش مي دهد ،از طرفي موجب سردرگمي پيروان احزاب اصولگرا و ريزش آراي انتخاباتي خواهدشد و در نتيجه نيروي اصولگرا (در انتخابات رياست جمهوري ) ياجريان هاي اصولگرا (در انتخابات مجلس شوراي اسلامي ، مجلس خبرگان و شوراهاي شهر و روستا) با پشتوانه مردمي كمي به پيروزي مي رسد كه مي تواند، پشتوانه و مشروعيت آن فرد يا نهاد سياسي راكاهش دهد كه پيامد آن كاهش قدرت مانور و چانه زني آنان در معادلات سياسي ـ امنيتي داخلي ، منطقه اي و بين المللي است .
هرگونه افزايش مشروعيت و پشتوانه مردمي احزاب اصولگرا مي تواند،قدرت نرم افزاري آنان را در دفاع منافع ملي و مصالح عاليه نظام افزايش دهد .
4ـ كاهش توان نرم افزاري جمهوري اسلامي ايران
منافقان و دشمنان نظام و انقلاب ، با تأسي از سياست (تفرقه بينداز وحكومت كن ) به منظور كاهش نقش و نفوذ قدرت نرم ايران در نظام عقيدتي ـ سياسي و امنيتي خاورميانه برنامه ريزي مي كنند، از ابزار(اختلاف ) بهره بگيرد و در اين ميان برنامه ريزي مي كنند تا بسترهاي لازم را براي گسترش واگرايي قومي ، فرقه اي و اصولگرايي در داخل كشور به وجود آورده و تقويت كنند كه در صورت عدم اتخاذ يك پاداستراتژي مناسب ، مي تواند در ميان مدت تهديدهاي نويني را عليه امنيت ايران به وجود آورد; در نتيجه پيش از اينكه معضل هاي فراروي نظام ، وارد فاز چالش و در نهايت بحران گردد، ضرورت دارد انسجام فكري ـ رويه اي لازم ميان طيف اصولگرايان براي مقابله با تهاجم نرم افزاري صورت پذيرد، زيرا هزينه چهار معضل بسيار كمتر و كارآمدتراز حل چالش با بحران است .
مهم ترين ابزارها و تاكتيك هاي نرم افزاري ايالات متحده براي تضعيف جبهه ولايت محوري و اصولگرايي عبارت است :
ـ ايجاد و گسترش شايعه ، از طريق رسانه هاي ارتباط جمعي كه در اين راستا، در آخرين اقدام خود، شايعه بيماري شديد مقام معظم رهبري ياوجود اختلاف هاي بنيادين ميان حوزه هاي علميه و دولت را مطرح ساختند.
ـ ايجاد جنگ رواني و الگو پذيري از استراتژي (چماق و هويج ).
رسانه هاي صوتي ، تصويري ، ديداري و نوشتاري غرب ، به ويژه امريكانوعي جنگ رواني را به وجود مي آورند و دامنه تهديدها و نقاط ضعف راچنان بزرگ نمايي مي كنند كه يك تصوير مجازي منفي از نگرش رجال سياسي ـ نظامي و موقعيت داخلي ايران را در ميان افكار عمومي منطقه و بين المللي ايجاد سازند و با تهديد به اعمال تحريم هاي گسترده ياحمله نظامي غافلگيرانه بر اثر تداوم فعاليت هاي صلح آميز هسته اي واتهام نقض حقوق بشر و اعزام ناوهاي نظامي خود به خليج فارس ، نوعي اخلال در نظام فكري اصولگرايان به وجود آورده و انسجام رويه را درميان كارگزاران اصولگراي نظام ايراني براي اتخاذ بهترين واكنش مناسب در قبال تهديدها تضعيف كنند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}