خودشناسى ،ضرورى ترين نياز زن
نويسنده:منصوره فرخ زاده
منبع:ماهنامه پيام زن
همانطور كه گذشت روحيات زن چنان لطيف و ملكوتى است كه اگر محيط آن را آلوده نسازد, حاضر است تمام عمرش را در راه تكميل خوبيها و شخصيت خويش صرف كند. در اين باره, مساله اى كه در خور اهميت است و تحقيقات علمى آن را نشان داده اين است كه يكى از عواملى كه شخيصت افراد تحت تاثير آن قرار مى گيرد, نوع جنسيت آنهاست:
فطرت از جنسيت متاثر مى شود, بطورى كه نوزاد برحسب اينكه دختر باشد يا پسر, حالات و صفات مختلفى از خود نشان مى دهد و هرچه طفل از نظر سنى بالاتر و رشد بيشترى يابد, اين صفات و حالات در دو جنس متفاوت, بيشتر از هم فاصله گرفته و در مراحلى كاملا متضاد مى شوند. روح آرام و ساكت و قانع و سخن پذيرى و حتى سهولت تربيت پذيرى دختربچه و همچنين طبع نرم و ملايم و ملاطفت روحى و اخلاقى و گريزان بودن از خشونت و قساوت و منازعات در جنس زن, بخوبى ويژگيهاى خاص زنان را حتى در دوره هاى اوليه زندگى نشان مى دهد. برعكس روحيه فعال و خشن و پرخاشگرى و شيطنت و شرارتهاى دائمى كودكانه پسر و نيز روح عصيان و حرف نشنوى و سركشى و حتى منازعات و مشاجرات لفظى و عملى او بخوبى نشان مى دهد كه گرچه هر دو جنس دختر و پسر از فطرت پاك و طبيعت سالم برخوردارند, اما فطرت در دختر, كيفيتى و در پسر, كيفيت ديگرى به وجود آورده و فطرت خود متاثر از آن خصوصيات بوده است. و از اين رو طبيعت سركش و خشن پسر مشكل بزرگى در تربيت پذيرى اصولى اوست و تربيت پسر بمراتب مشكلتر و پيچيده تر از تربيت اوليه دختران است. با توضيحات گذشته روشن شد كه چرا زن حاضر است هرگونه درد و رنج را در راه پالايش روح خويش در خود تحمل كند و در مقابل, تحمل بى توجهى هاى همسرش در اين زمينه و سعى و اهتمامى كه او در راه وصول به ارزشها به كار مى گيرد, برايش دشوار است.
اغلب مردان به خاطر غرق بودن در امور شخصى خود كمتر به روح پرفراز و نشيب زن توجه مى كنند, مگر اينكه خود زن بناچار آن را تشريح كند. در مقابل, مرد نگران است كه چرا زن تا اين حد ميل دارد ذره ذره وجودش را بشناساند. او اعتقادش اين است كه اگر زن تا اين حد مايل به شناساندن روح خويش است, چرا بصراحت بيان نمى كند, غافل از اينكه زن با ديد خاص و تيزبينى, نكات بسيارى را زير نظر دارد. از امور زير مى توان به عنوان موانعى براى شناخت لازم روح زن ياد كرد:

1 ـ اشتغالات فراوان مرد:

مرد براى تامين معاش, اشتغالات زيادى را متحمل مى شود. اين اشتغالات بطور طبيعى مانع دقت مرد در روح مرموز زن مى شود (و به قول خودش ديگر افكار وى جولانگاهى براى چنين مسائلى نخواهد داشت).

2 ـ خصوصيات ذاتى مرد:

خصوصيت ذاتى مرد كه متاثر از جنسيت اوست. اين اشكال همان خصوصيات خودخواهى مرد است كه به تفصيل بدان پرداختيم. گفتنى است كه اين خصلت موجب مى شود تا افكار و انديشه هاى مرد جولانگاه مسائل مادى و ملموس باشد, درنتيجه مسائل پيش پا افتاده و كودكانه نظير مسائل احساسى و روانى در توجهات مرد جايى ندارد.

3 ـ احساس زن مبنى بر قصور الفاظ وكلمات:

زن اغلب احساس مى كند كه كلمات و عبارات توان انتقال منظور وى را ندارد و حتى ممكن است گاهى احساسات او را برعكس جلوه كند, به همين جهت از بيان كلامى خوددارى مى نمايد.

4 ـ احساس زن مبنى بر ضعف ادراك ديگران در اين زمينه:

زن احساس مى كند كه ديگران قادر به درك حقايق روح او نيستند و حتى ممكن است پس از توصيف روحيات خود مورد سرزنش و حتى تمسخر قرار گيرد و برچسبهايى از قبيل: ناپختگى, عدم بلوغ فكرى,... بر روح و شخصيت مجروح او زده شود; اينجاست كه زن, روحيات خود را كتمان كرده و دم برنمىآورد.

5 ـ عزت و كرامت شخصيت زن:


زن بخاطر عزت و كرامت نفس خويش به هيچ وجه دوست ندارد به كرامت و شرافتش لطمه اى وارد شود. وى با اين احتمال كه شايد بيان حقايق روحى زن, ديگران را خسته و كسل سازد, مهر خاموشى بر لب مى نهد.

6 ـ تيزبينى خاص زن و تعميم آن به ديگران:

زن بخاطر تيزبينى و ادراك قوى خويش نمى تواند تصور كند كه مرد از چنين حسى محروم بوده و نيازمند به بيان كلمات و عبارات باشد, چراكه زن براىادراك شخصيت ديگران چندان نيازى به شنيدن كلمات و لغات ندارد. از اين رو, سكوت كرده و خصوصيات خويش را به زبان نمىآورد. روشن است كه دست آفرينش برخى اختلافات غريزى و احساسى و روحى را در زن و مرد بوجود آورده است و درست از همين موضوع است كه زندگى شكل مى گيرد و هر يك احساس نياز به ديگرى مى نمايد و باز روشن است عدم كاربرد صحيح زمينه هاى غريزى و افراط و تفريط حركتى برخلاف مسير طبيعى و سالم زندگى خواهد بود و مشكلات و آفتها را در پى خواهد داشت.
زن بايد در آيينه خيال خود در جستجوى خصوصيات زنانه باشد,درغيراين صورت بايد بداند كه بسوى انحطاط و زوال گام برمى دارد و بديهى است كه جامعه از پيامدهاى آن در امان نخواهد بود. زنانى كه داراى روحيات اصيل زنانه و فضايل و ارزشهاى والاى اخلاقى هستند, سعى دارند همسرانشان را نيز به همان فضايل و ارزشها سوق دهند البته در مقابل, مردان بيشتر طالب زنى هستند كه چنين توقعاتى را از او نداشته باشد و در زندگى فردى و خصوصيات اخلاقى او دخالتى نكند. از اين رو, اغلب ترجيح مى دهند با زنى زندگى كنند كه هيچ گونه نظرى در مورد مسائل تربيتى, فرهنگى و مذهبى مرد نداشته باشد و اگر بخواهد نظرى داشته باشد, آن را تنها در محدوده اعتقاد قلبى خويش نگه دارد. چنين زنى در فرهنگ عمومى زنى باوفا, متين و باحيا معرفى مى شود و شواهد بسيارى برايش مى شمارند.
زن با وجود اين مصيبتها و مشكلات, صبورى كرده واعتناىچندانى به غمهاوخوشيهاىخودنمى كند كه در اينجا به بيان گوشه اى از آنها مى پردازيم:

1 ـ تحمل رنجها و سختيها:


همانطور كه گذشت, دردها و غمها از قويترين محركات روحى زن شمرده مى شود و پيوسته احساسات او را به ديگران وابسته مى سازد و در مقابل, او را نسبت به احساسات خويش كم توجه و بى توجه مى كند. يكى از عللى كه بهترين مربيان تربيتى, پرستاران و مددكاران اجتماعى از قشر بانوان برخاسته اند همين است. اين ويژگى در زمره تفاوتهاى روح زن و مرد قرار مى گيرد.

2 ـ مهربانى:

عطوفت زن يكى از اركان بى توجهى او نسبت به لذتها و دردهاى شخصى است. اين خصلت زن موجب مى شود كه او ياور نوع انسان باشد و همين كشش ذاتى و شايستگى او براى اين مقام است كه اعتدال و استقامت قابل تحسين و فوق تصور را براى او ترسيم مى كند. اين ويژگى اوست كه منشا صفات نيك بى شمارى مى گردد, نظير رحم و مروت نسبت به دردمندان, فروتنى, صبر و بردبارى, شجاعت و شهامت...
دردمند بودن زن باعث افسردگى و نگرانى خاطر او مى شود, با اين حال به خاطر لذت روحى كه از اين افسردگى مى برد, حاضر نيست به هيچ قيمتى آن را از دست بدهد و غرورى را كه از اين راه نصيب خود مى كند, به ارزانى بفروشد; بطورى كه حتى اغلب اوقات مردان از اين عمل او به شك و ترديد مى افتند و با خود مى گويند: بدون شك, منفعتى مادى يا خودنمايى در كار است; به همين جهت, گريستن زن را حربه او مى دانند! مردى كه حتى حوصله شنيدن و تصور رنج و غم را ندارد و خشمگين مى شود, حيرت زده زحماتى مى ماند كه زن در اين راه به كار مى بندد. زن, تنها انتظارى كه از اين زحمات و نگرانيها دارد و تنها پاداشى را كه با حسرت فراوان طلب مى كند, توجه و قدرشناسى و تشويق و تمجيد است.
زمانى كه او با چنين شوق و اشتياقى در اين راه گام برمى دارد و مرد را با كمال خونسردى تنها نظاره گر و گاه ملامتگر مى بيند, ناراحت مى شود, ناراحتى كه بمراتب سخت تر از تحمل آن درد و غم است.اين ناراحتيهاخودباعث نزاع بينآن دو مى شود.
ناگفته پيداست كه نبايد مرد را بلكه اجتماع و قوانين را متوجه اين خصومت ساخت تا مبادا هنگام طرح و بررسى قوانين مربوط به اين قشر لطيف, فقط روشهاى خشك استدلالى و مردانه را در پيش گيرند و حيات زن را همانند زمين شوره زارى خالى از شور و شعف گردانند, چرا كه خالى شدن زندگى زن از شور و شعف, نه تنها سودى به حال او ندارد, بلكه ضررهاى بزرگى را متوجه جامعه خواهد ساخت; چنانكه اگر نگاهى به آمارهاى ارائه شده از منابع معتبر مبنى بر بالا رفتنآمارخودكشى,ضعف اعصاب,دلهره,بى خوابى و غيره بيندازيم, بخوبى متوجه مطلب خواهيم شد.
زن اگر رقت قلب خويش را از دست بدهد و قسى القلب گردد,نه تنهاغمخوارديگرانسانها نخواهد بود, بلكه خود پديدآورنده غم و درد در جامعه مى شود. او قادر است در انتقام جويى و كينه توزى حتى از مردان پيشى گيرد. در خبرها داشتيم كه:
ـ زنى شوهر نهم خود را نيز كشت و ابراز داشت مايل است كه باز ازدواج كرده و لذت زندگى را بچشد!!
اين اسلام عزيز است كه به عنوان يك مكتب جامع و كامل انسان سازى, بناى صحيح زندگى را بر اعتدال نهاده است و توصيه مى كند كه زن بايد عواطف خود را با رشد فكرى و عقلى و نظام صحيح فكرى همراه كند تا عواطف به عنوان عامل تكامل روحى و معنوى و تقرب او تاثير كنند.
زن حتى زمانى كه به انتقام جويى و... رو مىآورد, هدفى غير از خودنمايى ندارد, ولى بايد به هر وسيله ممكن اين حس را از بين برده و جامعه و نسل بشر را از ضررهاى دنيوى و اخروى آن در امان سازيم. ابراز محبت به زن و به دختر حتى از ابتداى تولد و نيز در دوران طفوليت يكى از علل عمده موفقيت در اين جهت است و اين امرى است كه در دستورات دينى مورد تاكيد قرار گرفته است, چنانكه پيامبر گرامى(ص) فرمود:
برادرم جبرئيل به من خبر داد و همواره درباره زنان سفارش كرد تا آنجا كه من گمان كردم براى شوهر جايز نيست كه به زنش حتى اف بگويد. شما زنان را به عنوان امانتهاى الهى گرفته ايد.

پى‏نوشت‏ها:

(مستدرك الوسائل, ج 2, ص 551.)