ارکان سه گانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلاب های دیگر
ارکان سه گانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلاب های دیگر
«قدرت اجتماعی» مفهومی است که در مقابل «قدرت سیاسی» معنا پیدا می کند. قدرت سیاسی، قدرت حاکم بر جامعه و صاحب حاکمیت است که می تواند قوانین را وضع اجرا کند. در حالی که قدرت اجتماعی قدرت ناشی از اتحاد و یک پارچی کلیه ی گروه های اجتماعی و فعال است که بر پایه ی ارزش ها و باورهای مسلط و مشترک به هم نزدیک شده اند. قدرت اجتماعی در هر جامعه ای از سه رکن اصلی و اساسی تشکیل شده که قابل تفکیک از یکدیگر می باشند. این سه رکن شامل: مردم، رهبری و ایدئولوژی می شود که در هر سه مرحله انقلاب، به ویژه در مرحله ی دوم یعنی هنگام پیروزی نقش مهمی را ایفا می کنند، ما طی این درس و درس آینده به طور اجمال نقش این سه رکن «قدرت اجتماعی» را در چهار کشور مورد نظر مورد مقایسه قرار خواهیم داد.
الف – فرانسه
کشور فرانسه در دوران انقلاب در حدود 25 میلیون نفر جمعیت داشت که اکثریت قریب به اتفاق آن ها در روستاها زندگی می کردند. از نظر جامعه شناختی، مردم فرانسه به طور کلی به سه طبقه ی روحانیون، نجبا و طبقه ی سوم تقسیم شده بودند. تعداد افراد دو طبقه ممتاز جامعه «روحانیون و نجبا» که صاحبان اصلی امتیازها و قدرت سیاسی در جامعه بودند، بسیار ناچیز بود در حالی که طبقه ی سوم که حدود 98 درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می داد، فاقد هر گونه امتیاز سیاسی بود. این طبقه در حقیقت توده ی مردم فرانسه را تشکیل می داد و شامل بورژواها «توانگران»، صنعت گران، کارگران و کشاورزان می شد. صنف بورژوا شامل معلمان، پزشکان، وکلای دادگستری، تجار بزرگ، بازرگانان، صاحبان صنایع کوچک و کارگاه ها و عمال دولتی بودند. این صنف که حدود سیصد هزار نفر بودند، در طول قرن هجده به ثروت زیادی دست پیدا کرده بودند. بورژواها به علت دارا بودن سواد و معلومات کافی، کتاب های سیاسی و اقتصادی زمان خود را که توسط افرادی چون «ولتر»، «منتسکیو» و «روسو» نوشته شه بود، مطالعه کرده، خواستار انقلاب سیاسی – اجتماعی در آن کشور بودند. بورژواها تلاش می کردند که با دگرگونی اجتماعی در آن کشور، همانند دو طبقه دیگر در مشارکت و مدیریت سیاسی جامعه سهمی داشته باشند.(1)بدین ترتیب صنف بورژوا که شامل تعداد معدودی از طبقه ی سوم جامعۀ آن زمان فرانسه بود، هسته ی اصلی و اولیه ی انقلاب کبیر فرانسه را تشکیل داده، مبارزه علیه رژیم حاکم که در دست دو طبقه ی دیگر بود، آغاز کرد. البته در این راه عده ای از طبقات ممتاز نیز با آن ها همراه شدند. با توجه به این توضیح، مشخص می شود که اکثریت مردم آن کشور که همان طبقه سوم منهای بورژواها بودند، نقش قابل توجهی در حرکت سال 1789 م؛ یعنی تصرف پاریس و سقوط زندان «باستیل» و تشکیل حکومت مشروطه نداشتند. در واقع، فساد مالی و اقتصادی و درماندگی نظام حاکم در اداره امور کشور باعث شد که رژیم متوسل به دو طبقه ممتاز شود. چون آن ها به درخواست نظام حاکم جواب منفی دادند، به ناچار لوئی شانزدهم دستور تشکیل مجلس طبقات را صادر کرد. هم چنین نکته ی دیگری که در طول انقلاب فرانسه قابل تأمل است، این است که انقلاب بیشتر در شهر پاریس «پایتخت» تجلی یافت و مردم سایر نقاط کشور چندان مشارکتی در حرکت های اولیه انقلاب نداشتند. به عبارت دیگر، خاستگاه انقلاب، شهر پاریس بود و مردم سایر شهرهای آن کشور و روستاها بعد از پیروزی انقلاب به صحنه آمده، تحولات مهم بعد از آن را شکل دادند.(2) بدین لحاظ ادعای غربی ها مبنی بر این که، انقلاب فرانسه را به عنوان یک انقلاب مردمی و سراسری و با شرکت اقشار مردم آن کشور محسوب است، نمی توان قبول کرد. هر چند به لحاظ این که اولین نوع انقلاب اجتماعی است درخور و شایان توجه فراوان است.
ب – روسیه
جامعه ی روسیه در طول دوران تزاری به عنوان یک کشور کشاورزی و فئودالی شناخته شده بود که اکثریت مردم آن در روستاهای دور و پراکنده کشور وسیع شان تحت سلطه فئودال ها مشغول کار کشاورزی بودند و تنها عده ی معدودی در شهرها زندگی می کردند. اما از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، این کشور تحت تأثیرپیشرفت های صنعتی سریع اروپا قرار گرفته، کم کم با استفاده از سرمایه های خارجی رشد صنعتی آن آغاز شد. با آغاز کار صنایع مختلف در شهرهای روسیه، عده ای از دهقانان، روستاها را ترک کرده، در کارخانجات صنعتی مشغول کار شدند. تجمع کشاورزان ناراضی از سیستم فئودالی کشور در کارخانه ها و تشکیل یک طبقه جدید به نام کارگران «پرولتر»، زمینه لازم را برای مبارزه علیه رژیم تزاریسم در آن کشور فراهم کرد که از جمله آن ها، شورش کارگران در سال 1905 بود که منجر به تسلیم رژیم تزار در مقابل بعضی از درخواست های آن ها بود.(3)در سال های قبل از انقلاب بر تعداد کارگران روسیه افزوده شده بود و به حدود سه میلیون نفر رسیده بود. اما این تعداد نسبت به جمعیت 122 میلیون نفری آن روز روسیه، هنوز ناچیز بود. شروع انقلاب در سال 1917 م با اعتصاب ها و راهپیمایی های کارگران شهر «سن پترزبورگ» آغاز شد و با پیوستن عده ی کمی از گروه های دیگر به پیروزی رسید. یعنی درصد کمی از کارگران در انقلاب شرکت کردند نه همه ی آنان. سایر شهرها و گروه های دیگر نقش چندانی در آن نداشتند. پس با توجه به چگونگی شکل گیری و پیروزی، انقلاب روسیه را هم نمی توان به عنوان یک انقلاب سراسری مردمی و همگانی محسوب کرد. چرا که فقط با شرکت تعداد معینی از کارگران پایتخت که حدود دو درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می دادند، شکل گرفته، به ثمر رسید. علاوه بر این، در این کشور وسیع و پر جمعیت، گروه ها و اقلیت های مذهبی زیادی نیز ساکن بودند که نقشی در انقلاب نداشته، بعدها بدان پیوستند.(4) نتیجه این که مشارکت مردمی در انقلاب روسیه بسیار ضعیف و چندان قابل توجه نبود که آن را بتوان به عنوان یک انقلاب مردمی و سراسری اطلاق کرد.
ج – چین
با بررسی روند پیروزی انقلاب چین، این نتیجه حاصل می شود که به طور کلی دو گروه در بر پایی و پیروزی انقلاب در آن کشور نقش مؤثر و تعیین کننده ای داشتند که عبارتند از: کارگران و دهقانان. نهضت کارگری چین که پس از جنگ جهانی اول و نابودی کارخانجات و در نتیجه بی کاری کارگران آغاز شده بود تا سال 1949 م یعنی هنگام پیروزی کمونیست ها کم و بیش در آن کشور وجود داشت. اما نقش اصلی در پیروزی انقلاب آن کشور به عهده ی حزب کمونیست بود که متشکل از دهقانان و روستاییان بود.(5)پس از آن که حزب کمونیست بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم در آن کشور تشکیل شد، مبارزه ی خود علیه حکومت ملی گرایان را آغاز کرد. از نظر ایدئولوژی مارکسیسم، اساس انقلاب بر دوش کارگران صنعتی بود و با همین تفکر انقلاب اکتبر 1917 م روسیه به پیروزی رسیده بود. اما حزب کمونیست چین به رهبری «مائو» در آن کشور به این نتیجه رسید که با توجه به این که اکثریت مردم این کشور از دهقانان تشکیل شده است لذا اساس کار خود را دهقانان و روستا قرار داد. مائو با آگاه کردن دهقانان، زمینه های انقلاب را از آن جا شروع کرد و سرانجام هم موفق شد با تکیه بر آن ها به پیروزی نایل آید.(6)
نتیجه این که هر چند که کارگران هم در شروع و هم در تداوم انقلاب نقش داشتند اما اساس کار حزب کمونیست چین بر خلاف انقلاب روسیه با تکیه بر روستاییان و دهقانان بود. این دهقانان بودند که نقش تعیین کننده ای در پیروزی نهایی انقلاب چین در سال 1949 م داشتند و با توجه به این که دهقانان در آن زمان بیشتر از دو سوم جمعیت کشور را تشکیل می دادند،(7) می توان ادعا کرد که انقلاب چین نسبت به انقلاب روسیه و فرانسه یک انقلاب مردمی بود.
د – الجزایر
از ژوئن 1830 م که نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر مستقر شدند، نخستین هسته های مبارزه با استعمارگران هم شکل گرفت. اولین قیام به رهبری «شیخ عبدالقادر» در الجزایر رخ داد. این جنبش استقلال طلبانه که از سال 1830 م تا 1847 به پیکار با ارتش متجاوز فرانسه پرداخت از اتحاد و هم بستگی همه مردم قبایل الجزایر غربی و مرکزی تشکیل شده بود و در این زمان مبارزات ضد استعماری را در شمال آفریقا رقم زد.(8)مردم قبیله های عرب در سرزمین الجزایر به هیچ مقوله ای هم چون «استقلال» اهمیت نمی دادند. آنان به استقلال کشور خود و زندگی با عزت همانند گنجی ارزشمند قدر می نهادند و از هیچ چیز مانند سلطه بیگانگان بر زندگی و مقدرات خویش تنفر نداشتند.(9) این طرز تفکر و روحیات مردم آن کشور موجبات شکل گیری قیام های استقلال طلبانه متعددی را میان قبیله ها و بالتّبع مشکلاتی جدی را در روند استعمار در الجزایر به وجود آورد. پس از قیام «شیخ عبدالقادر» دست کم نُه جنبش ضد استعماری ظهور یافت. اما عدم دسترسی مردم به سلاح و تجهیزات لازم در جنگ علیه ارتش فرانسه، عدم رهبری واحد و قدرتمند، هم چنین فقدان یک ایدئولوژی منسجم سبب گردید تا این قیام ها از نیروهای سرکوب گر فرانسوی شکست بخورند. قیام «اوراس» در سال 1916 م آخرین حلقه از این دست مبارزات بود که شکست خورد.(10)
از شکست قیام منطقه «اوراس» تا آغاز مرحله جدید و نهایی پیکار مردم مسلمان الجزایر علیه استعمارگران در سال 1945 م، فعالیت های مخفی و زیر زمینی، رشته مبارزه علیه استعمار را به دست گرفتند.(11)
با مطالعه و بررسی رویدادهای 5/1 قرن مبارزات ضد استعماری الجزایر به این حقیقت مسلّم پی می بریم که خاستگاه اصلی انقلاب خونین آن کشور هم چون فرانسه، روسیه و چین یک طبقه یا گروه خاص نبود. به عبارت دیگر، فقط بورژواها، کارگران و یا دهقانان نبودند که تنور مبارزه علیه سلطه گران فرانسه را گرم نگه دارند. بلکه اقشار دیگری نیز در جریان مبارزه ی استقلال طلبانه آن کشور سهیم بودند. با این که انقلاب الجزایر همانند انقلاب فرانسه مّتکی به مردم شهرها و یا همانند انقلاب های روسیه و چین متکی به کارگران صنعتی و دهقانان نبودند بلکه تا سال 1945 م هر کدام از قیام ها متکی به یک گروه بود و در نتیجه بیشتر مردم در آن شرکت داشتند. مثلاً قیام «سَتیف» در سال 1945 م یک حرکت خرده بورژوازی شهری، قیام اُورس و کاهیلیا که از مناطق کوهستانی آغاز شد و از حمایت دهقانان برخوردار بود و یک حرکت روستایی بود.
فرانسویان با این استدلال که الجزایر را فتح کرده اند، آن را متعلق به خود می دانستند و برای زدودن هویت ملی و مذهبی مردم الجزایر دست به اقدام های متعددی زدند که از میان آن ها می توان به مصادره ی اموال به ویژه زمین های کشاورزان، بر هم زدن ترکیب جمعیت از طریق اسکان مهاجرین فرانسوی در الجزایر، ممنوع کردن زبان عربی و اجباری کردن زبان فرانسوی در مدارس و ... را می توان نام برد. این اقدامات سبب گردید تا بخش اعظم مردم، حس هویت بومی و ملی خود را از دست بدهند. اما با گذشت زمان و به کوشش علما و روشن فکران وطن دوست الجزایر، ملت برای کسب استقلال بسیج شد.
مصادره ی اراضی دهقانان توسط فرانسویان سبب فقر آنان گردید. پیشه وران و بازرگانان کوچک در اثر رقابت کالاهای فرانسوی ورشکسته شدند و به ارتش بی کاران پیوستند. روشن فکران و دانشگاهیان نیز شاهد نابودی ساختار سنتی و بومی فرهنگ کشورشان بودند. این عوامل سبب شد تا دهقانان، بورژواها، روشن فکران و علمای دینی، کسبه و اصناف و نیز قبایل صحرا نشین با اتحاد و هم بستگی به طور یک پارچه برای آزادی سرزمین شان قیام کردند.(12)
جبهه ی آزادی بخش ملی الجزایر از سال 1956 م، قشرهای وسیعی متشکل از علما، رهبران سندیکاها، دانشجویان، دانش آموزان و ... را زیر چتر خود داشت و حتی سربازان ارتش که از دست نیروهای فرانسوی فرار می کردند، به جبهه آزادی بخش می پیوستند. بنابراین، نهضت آزادی بخش الجزایر بر خلاف سه کشور فرانسه، روسیه و چین، یک انقلاب و حرکت به معنای واقعی مردمی و سراسری بود.(13)
هـ – ایران
وضعیت مشارکت مردمی در انقلاب ایران با انقلاب های فرانسه، روسیه و چین به طور کلی فرقی داشت. یکی از ویژگی ها و وجه تمایز انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب های دنیا، حضور گسترده و یک پارچه مردم در آن است. بر خلاف کشورهای فرانسه، روسیه و چین و همانند الجزایر، انقلاب اسلامی ایران به یک شهر و یا یک منطقه وابسته نبود، بلکه همه ی اقشار مردم اعم از شهری، روستایی، کشاورزان، کارگران، کارمندان، بازاریان، روشن فکران، دانشگاهیان، روحانیون، مردان و زنان به طور گسترده و یک پارچه از همه شهرها و روستاها، هم گام و هم زمان علیه رژیم پهلوی دست به قیام زده، با دادن هزاران شهید و جانباز به پیروزی رسیدند.(14)عاملی که باعث چنین حضور گسترده ی مردم ایران در صحنۀ مبارزه شد، دین اسلام بود. دینی که از همان چهارده قرن پیش وقتی به مردم ایران معرفی شد، با جان و دل و با آغوش باز آن را پذیرفتند و وارد زندگی فردی و اجتماعی خود نمودند. در طول 1400 سال، تاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر و تمدن مردم ایران با اسلام عجین شد، ارزش ها و ایده آل های آن ها را تشکیل داد و عامل مهم وحدت اقشار مردم ایران گردید. زمانی که مردم مسلمان ایران، ارزش ها و اعتقادات حاکم بر حکومت محمد رضا پهلوی را بر خلاف ارزش ها و اصول اعتقادی خود احساس کردند، به صورت گسترده و با رهبری امام خمینی ره از پانزده خرداد 1342 ه. ش دست به قیام و انقلاب زدند. انقلاب اسلامی مردم ایران که غالب افراد کشور در آن شرکت داشتند و دین اسلام به خصوص مذهب شیعه عامل حرکت آنان بود، سرانجام پس از سال ها مبارزه در بهمن 1357 ه. ش به پیروزی رسید و حکومت پهلوی را به همراه نظام 2500 ساله ی شاهنشاهی سرنگون کرد.(15)
پی نوشت ها:
1 . انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی، ص 111- 114.
2 . انقلاب فرانسه، قاسم افتخاری، ص 39 – 43، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران، 69 – 1368.
3. انقلاب روسیه، گزاویه کوکن، ص 11 – 17.
4. انقلاب اکتبر روسیه، مصطفی ملکوتیان، چاپ دانشکده ی عقیدتی، سیاسی، قم 1370؛ انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی.
5 . انقلاب چین، شاهنده، ص 22 – 52.
6 . همان، ص 53.
7 . انقلاب چین، شاهنده، ص 54.
8 . نبرد اسلام در آفریقا، سید هادی خسرو شاهی، جلد دوم، ص 11.
9 . تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص 174.
10. همان، ص 100.
11 . نبرد اسلام در آفریقا، خسرو شاهی، ص 11.
12 . اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منوچهر محمدی، ص 20 و مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صادق زیبا کلام، ص 62 – 71 ، روزبه، تهران، 1372.
13 . تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص 351.
14 . تاریخ معاصر آفریقا، ماریان کورنون، ترجمه ی ابراهیم صدقیانی، ص 254.
15 . رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، کدیور، ص 63- 67.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}