نویسنده: علی ربانی گلپایگانی




 

اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری نظم و امنیت و عدالت در جامعه‌ی بشری، دفاع از کیان اسلام و امّت اسلامی، اهداف و مسئولیت‌های امامت از دیدگاه همه‌ی متکلمان اسلامی، اعم از سنّی و شیعی است.
متکلمان امامیه، علاوه بر اهداف و مسئولیت‌های یاد شده، حفظ و تبیین درست شریعت را از برجسته ترین اهداف امامت و شئون و وظایف امام می‌دانند.
اهمیت این مسئله، ایجاب می‌کند که با تتبع و تأمّل بیش تر در قرآن کریم که اساسی ترین مرجع عقائد و احکام اسلامی است، به بررسی فلسفه‌ی امامت بپردازیم.
برای آن که روشن شود که امامت، فلسفه‌ی خلقت انسان و جهان است، باید دو مطلب زیرا را با رجوع به آیات، مورد پژوهش قرار دهیم:
1. انسان کامل، فلسفه‌ی خلقت جهان است؛
2. امام، انسان کامل است.
ضمن تبیین دو مطلب یاد شده، مطالب زیر نیز روشن خواهد شد:
1. انسان کامل، خلیفه‌ی خداوند در زمین است؛
2. پیامبران الهی، امامان و خلفای الهی بوده‌اند؛
3. خلافت الهی با امام ملازمه دارد؛
4. امامت و خلافت الهی، پس از پیامبران استمرار دارد.

1. انسان کامل، فلسفه‌ی خلقت است

از مطالعه‌ی قرآن به روشنی به دست می‌آید که انسان در نظام تکوین و تشریع الهی، موقعیّت و جایگاه ویژه‌ای دارد و از نقش محوری و مرکزی برخوردار است. قرآن کریم، آشکارا یادآور شده است که خداوند همه‌ی موجودات زمینی را برای انسان آفریده است: (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً). (1) درجای دیگر نیز یادآور شده است که زمین، به منزله‌ی فرشی گسترده و آسمان، چونان سقفی برافراشته برای آدمیان است و خداوند، از آسمان آب فرو می‌فرستد و گیاهان و انواع میوه‌ها را روزی انسان‌ها می‌سازد: (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ). (2) شب و روز نیز در خدمت بشر قرار داده شده است تا در شب، آرامش یابد و در روز از روشنایی هوا، برای کسب و کار و تأمین معیشت خویش بهره بگیرد: ( هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرا).ً (3)
نکته‌ی مهم این است که هدف از آفرینش انسان و آفرینش جهان برای او، این نبوده است که انسان در حیات مادّی و زندگی دنیوی، بیش تر کام جویی کند و وسیله‌ی لذّت گرایی او به طور کامل فراهم باشد. بلکه فلسفه‌ی آفرینش او و آفرینش جهان برای او، این بوده است که راه حق شناسی و حق پرستی را بپوید و از این رهگذر، به کمال مطلوب خویش که همانا قرب به خداوند و لقاء الله است، برسد. خداوند، نخست آدمیان را خطاب کرده و آنان را به عبادت پروردگاری که آنان را آفریده، فرا خوانده است: ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌). (4) آن گاه یادآور می‌شود پروردگار، کسی است که زمین و آسمان را برای آنان آفریده است و از آسمان، آب نازل می‌کند و از زمین، گیاه و میوه می‌رویاند تا رزق بشر تأمین گردد. بنابراین، نباید برای خداوند، شریک برگزینند: (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).‌ (5)
از دیدگاه قرآن کریم، هدف آفرینش انسان و جهان این است که انسان‌ها آزموده شوند و در میدان ایمان و عمل صالح از هم، گوی سبقت را بربایند و سعادت و کمال مطلوب خویش را در آغوش گیرند. این حقیقت در آیات بسیاری، به روش‌های گوناگون، بیان شده است. خداوند در آیه‌ای می‌فرماید:
(إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً). (6)
ما، آفریده‌های زمینی را زینت بخش زمین قرار دادیم تا آدمیان را بیازماییم که کدام یک نیکوکارترند.
سیوطی، در ذیل این آیه، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیثی را روایت کرده که بسیار آموزنده است. یکی از اصحاب پیامبر از آن حضرت، از معنای این آیه پرسید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ فرمود: لیبلوکم أیّکم احسن عقلا و أورع عن محارم الله و أسرعکم فی طاعة الله؛ (7) خداوند می‌خواهد شما را بیازماید تا روشن شود که کدام یک از شما عاقل ترید و در پرهیز از محارم الهی پروا پیشه تر و در اطاعت خداوند شتابان تر. یعنی در این آزمون بزرگ الهی، با پشتوانه‌ی عقل می‌توان پیروز گردید. این عقل است که ستایش و پرستش خداوند را به عنوان شکر گزاری نعمت‌های الهی بر انسان واجب می‌کند و انسان را به دور اندیشی و آینده نگری بر می‌انگیزد تا سعادت ابدی خویش را، قربانی لذّت‌های زودگذر و حیات کوتاه دنیوی نکند. با چنین تأمّلات عقلانی است که انسان می‌کوشد در پرهیزکاری و فرمان برداری از خداوند، گوی سبقت را از دیگران بر باید و به کمال مطلوب و سعادت برین دست یازد.
از آنچه گفته شد، این مطلب به دست آمد که انسان کامل کسی است که در عقیده و عمل، هرگز از مسیر حق منحرف نگردد و راه حق را به درستی بشناسد و به نیکوترین وجه ممکن آن راه را بپیماید. چنین انسانی است که جهان برای او آفریده شده و برقراری نظام کیهانی، به میمنت وجود او است.
انسان کامل، حجّت خداوند در زمین است و اگر لحظه ای حجّت خداوند در روی زمین نباشد، وجود زمین لغو خواهد بود و چون کار لغو از خداوند صادر نمی‌شود، حیات زمینی، مختل می‌گردد. در احادیث بسیار وارد شده است که اگر زمین بدون حجّت (امام) باشد، ساکنان خود را فرو خواهد برد: لو أنّ الإمام رفع من الأرض ساعةً لساخت بأهلها. (8)
بر همین اساس است که در دعای عدیله، در باره‌ی وجود اقدس امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است: بیقائه بقیت الدینا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء. (9)
از تأمل و تدبّر در قرآن و سخنان پیشوایان معصوم، به روشنی به دست می‌آید که امام، در هر زمان، مصداق و نمونه‌ی کاملترین انسان روزگار خویش است و از طرفی، هدف از آفرینش جهان، انسان کامل بوده است نتیجه‌ی این دو مقدمه، این است که وجود امام، فلسفه‌ی خلقت جهان می‌باشد. تبیین این دو مطلب، چنین است:

انسان کامل خلیفه‌ی خداوند در زمین است

قرآن کریم یادآور می‌شود که خداوند، خطاب به فرشتگان
(إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) (10). فرشتگان از این تصمیم خدا به شگفت آمدند و با توجه به این که موجود زمینی، خطا کار است و چه بسا دست به فساد و تباهی خواهد زد که با مقام خلیفة اللهی سازگاری ندارد به خداوند گفتند: (أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ). (11)
حاصل سخن فرشتگان این است که خلیفه‌ی خداوند، باید موجودی قدسی و پیراسته از تباهی و فساد باشد و این ویژگی، از آن فرشتگان است که موجودهایی نورانی و آسمانی اند؛ نه بشر که موجودی است زمینی و خاکی. خداوند، این سخن فرشتگان را رد نکرد، اما به آنان فرمود: (إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌)؛ یعنی درست است، با زمینه‌های گناه و انحراف همراه است، ولی در این موجودی که بنا است به مقام خلافت الهی برسد، ویژگی‌هایی نهفته است که او را از فساد و تباهی باز می‌دارد و به مقام و مرتبه‌ای می‌رساند که فراتر از مقام و مرتبه‌ی فرشتگان است. از این رو حقایق و اسرار هستی را به آدم (علیه السلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست که آن حقایق را باز گویند. آنان از عهده ی این کار بر نیامدند و ایمان خود به علم و حکمت الهی را یادآور شدند:
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ *قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ‌)؛ (12)
خداوند، همه‌ی نام‌ها را به آدم آموخت. آن گاه آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می گویید که شما شایسته‌‌ترین موجود برای خلیفة اللهی هستید این نام‌ها را برای من بیان کنید، فرشتگان گفتند: ما، جز به آنچه تو به ما آموخته‌ای، آگاه نیستیم. تو دانای بالذات و حکیم هستی.
از این آیات، نکات زیر به دست می‌آید:
1. مقام متعالی و قدسی هر موجودی، ریشه در علم و آگاهی دارد. به عبارت دیگر، علم و معرفت، سرچشمه‌ی کمال و تعالی است.
2. علوم و معارف موجودات، عاریتی و بالغیر می‌باشد و جلوه ای از علم ذاتی خداوند است.
3. عالی ترین مرتبه‌ی این علم، در اختیار افرادی از بشر است که به مقام خلیفة اللهی رسیده‌اند و مقام علیم و قدسی آنان، فراتر از مقام فرشتگان است.
4. گزینش‌های الهی، بر اساس علم و حکمت است و فعل خداوند، از هر گونه کاستی، پیراسته است.
5. از آیه‌ای که پس از آیات پیشین آمده است به دست می‌آید که این علم ویژه که در اختیار خلیفه‌ی خداوند در زمین قرار دارد، فراتر از علوم و آگاهی‌های مربوط به ظواهر موجودات است. بلکه آن، علمی است که به غیب و ملکوت آسمان‌ها و زمین تعلق دارد: (بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ). (13)
در باره‌ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز فرمود: (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) (14) ما، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان می‌دهیم تا از کسانی باشد که در عالی ترین مرتبه‌ی یقین قرار دارند.
6. از آیات پیشین، این نکته به دست آمد که خلیفه‌ی خداوند در زمین، کاملترین انسان در روزگار خویش است؛ همان گونه که کاملترین و برترین آفریده‌ی خداوند نیز هست.
این مطلب که «خلیفه‌ی خداوند در زمین، برترین موجود است»، از این جا به دست آمد که فرشتگان که از مقام قدسی ویژه ای برخوردارند، نتوانستند از آنچه خداوند به آدم (علیه السلام) آموخت. خبر دهند. یعنی، مقام آدم (علیه السلام) از مقام فرشتگان بالاتر است.
دلیل بر این که «خلیفه‌ی خداوند در زمین، کاملترین انسان عصر خویش می‌باشد» این است که او، مقتدا و الگوی علمی و عملی دیگران است و از نظر عقلی، قبیح است که مفضول، مقتدا و اسوه‌ی أفضل قرار گیرد و چون خداوند، از هر گونه فعل قبیح و ناروایی منزّه است، می‌فهمیم که امام، کاملترین فرد عصر خویش است.

پیامبران، امامان و خلفای الهی در زمین بوده اند

قرآن کریم، به روشنی این حقیقت را بیان کرده است که پیامبران الهی، امامان و خلفای الهی در زمین بوده اند. آیاتی که خلیفة الله بودن حضرت آدم (علیه السلام) را باز گفته است، پیش از این بیان گردید. قرآن، در باره‌ی حضرت داود (علیه السلام) می‌فرماید:
(یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ)؛ (15)
ای داوود! تو را خلیفه‌ی خود در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم، به حق داوری کن و از خواهش نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می‌سازد.
از این آیه به دست می‌آید که داوری به حق در میان مردم، یکی از جلوه‌ها و شئون خلافت الهی در زمین است. این مقام، اختصاص به حضرت داود (علیه السلام) نداشته است؛ بلکه یکی از اهداف و شئون همه‌ی پیامبران الهی بوده است:
(فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ )؛ (16)
خداوند، پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده بر انگیخت و کتاب و شریعت حق را بر آنان فرو فرستاد تا معیار قضاوت در اختلافاتی باشد که میان مردم رخ میدهد.
هر گاه کتاب‌های آسمانی، معیار قضاوت در اختلافات بوده است پیامبران الهی، داوران و حاکمان در آن اختلاف‌ها بوده‌اند.
اصولاً حضرت داود (علیه السلام) از آن نظر دارای مقام خلافت الهی بود که از پیامبران بود. بنابر این، مقام خلافت الهی وی، از ویژگی‌های مشخص او نیست. او، از آن جهت که یکی از پیامبران و برگزیدگان خداوند بود چنین مقامی داشت، بنابراین، عموم پیامبران الهی، خلفای خداوند در زمین بوده اند.
قرآن کریم، پس از آن که شماری از پیامبران را نام می‌برد، می‌فرماید:
(وَ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ*وَ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ)؛ (17)
آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم. این هدایت (خاص) خداوند است که هر کس بندگان خود را که بخواهد، به آن هدایت می‌کند.
قرآن سپس می‌افزاید:
(أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ )؛ (18)
آنان، کسانی اند که کتاب آسمانی و مقام حکم و داوری در میان مردم و مقام پیامبری را به آنان عطا کرده ایم.

خلافت الهی و امامت بشر

از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی پیشوایی بشر را دارند که به مقام خلیفة اللهی برسند؛ یعنی مقام پیشوایی بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد. قرآن کریم، در باره‌ی حضرت داود (علیه السلام) نخست از مقام خلافت الهی او یاد می‌کند، آن گاه از منصب حکومت و داوری وی: (جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ (19) و در باره‌ی عموم پیامبران می‌فرماید:
(وَ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ*ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌*أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ)؛ (20)
ما آنان را برگزیدیم و هدایت ویژه‌ی خود را در اختیار آنان قرار دادیم. آن گاه کتاب آسمانی و مقام نبوت و منصب داوری میان مردم را به آنان دادیم.
از این آیات، به روشنی به دست می‌آید که مقام امامت، مقام خلافت الهی و نبوّت، موهبتی الهی است و با جعل و نصب الهی تعیین می‌شود، نه با انتخاب و گزینش بشر. در باره‌ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمده است:
(وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً)؛ (21)
آن گاه که پروردگار ابراهیم او را با کلماتی (آزمون‌هایی) امتحان کرد و ابراهیم به صورت کامل از عهده‌ی آن آزمون‌ها برآمد، خداوند به او فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم.»
قرآن کریم در باره‌ی پیامبران بنی اسرائیل می‌فرماید:
(وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ)؛ (22)
برخی از بنی اسرائیل را امامانی قرار دادیم تا مردم را به امر ما هدایت کنند. این مقام را آن گاه به آنان دادیم که در راه دین پایداری کردند و به آیات ما یقین آوردند.
در جای دیگر در باره‌ی ابراهیم، اسحاق و یعقوب می‌فرماید:
(وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِینَ *وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا)؛ (23)
اسحاق و یعقوب را به ابراهیم عطا کردیم و همگی را از صالحان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت کنند.
از آیات یاد شده، این مطلب به دست آمد که پیامبران الهی، شئون زیر را دارا بودند:
1. خلفای الهی در زمین بودند؛
2. از مقام نبوّت و وحی برخوردار بودند؛
3. مقام رسالت و ابلاغ پیام‌های الهی را به بشر داشتند؛
4. پیشوایان بشر بودند.

استمرار امامت و خلافت الهی پس از پیامبران

از مقامات و شئون یاد شده، دو مقام نبوّت و رسالت از ویژگی‌های پیامبران بوده است و با ختم نبوّت و رسالت، کسی دارای چنین مقامی نخواهد بود. اما مقام خلافت و امامت، از ویژگی‌های پیامبران به شمار نمی‌رود. چرا که از یک سو خلیفه‌ی خداوند در زمین، فلسفه‌ی وجودی آفرینش آسمان‌ها و زمین است و از سوی دیگر، افراد بشر در مسیر بندگی خداوند و رسیدگی به کمال مطلوب و سعادت برین، به پیشوای الهی که هدایت کننده‌ی آنان باشد، نیازمندند.
به عبارت دیگر، خلافت الهی در زمین و رهبری بشر، به زمان خاصّی اختصاص ندارد. تا زمین باقی است و بشر در حیات دنیوی به سر می‌برد، خلافت و امامت الهی، به مقتضای حکمت و هدایت الهی، ضرورت دارد.
این مطلب که امامت به عنوان منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن کریم نیز به روشنی استفاده می‌شود. یکی از آن آیات، آیه‌ی مربوط به امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) است، زیرا در این آیه پس از آن که خداوند، مقام امامت را به آن حضرت اعطا می‌کند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست می‌کند، ولی خداوند در پاسخ او می‌فرماید: (لا یَنالُ عَهدِی اَلظّالِمِینَ)؛ یعنی امامت که عهدی است الهی، نصیب ظالمان از ذریّه‌ی ابراهیم نخواهد شد و تنها به آن دسته از فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم پیراسته باشند.
بنابراین، تا هنگامی که ذریّه‌ی حضرت ابراهیم در دنیا باقی اند، منصب امامت در بین معصومان از ذریّه‌ی او ادامه خواهد یافت.
این مطلب، از آیات دیگری که مربوط به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است نیز به دست می‌آید:
(وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ‌*إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ*وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‌)؛ (24)
آن گاه که ابراهیم به پدر و قوم‌اش گفت: «من، از آنچه شما پرستش می‌کنید، بی‌زاری می‌جویم، مگر از پرستش آن کسی که مرا آفریده و مرا هدایت خواهد کرد» و خداوند، آن هدایت را حقیقی جاودانه در نسل او قرار داد، شاید گمراهان (با وجود چنین هدایتی) به سوی خداوند باز گردند.
روشن است که جمله‌ی (فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ) بر هدایت ویژه‌ای از جانب خداوند دلالت می‌کند که فراتر از هدایت فکری و عقلانی است. این هدایت، همان هدایت ویژه‌ای است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به واسطه‌ی آن به مقام امامت رسید. آن هدایت، از جمله‌ی (إنَّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً) به دست می‌آید خداوند، این هدایت ویژه را در خاندان او برای همیشه قرار داده است و فلسفه اش این است که هدایت کننده‌ی بشر به راه حق باشد تا افراد بشر با برخورداری از چنین هدایت الهی به صراط مستقیم باز گردند.
همین مطلب در احادیثی که از امامان اهل بیت (علیه السلام) روایت شده است نیز وجود دارد. در آنها «کلمة باقیة» به امامت تفسیر شده است که در اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در ذریّه‌ی امام حسین (علیه السلام) تا قیامت ادامه خواهد داشت. (25)
آیه‌ی دیگری که بر ادامه‏ی امامت حقّ تا روز قیامت دلالت می‌کند، عبارت است از:
( یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً*وَ مَنْ کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً)؛ (26)
روز قیامت، هر گروهی را با امام شان فرا می‌خوانیم. کسانی که نامه‌ی عمل آنان به دست راست شان داده شود، نامه‌ی خود را می‌خوانند و کم ترین ظلمی به آنان نخواهد شد. (پاداش عمل خود را کاملاً دریافت می‌کنند) و هر کس در دنیا نابینا باشد (امام حق را نشناسد)، در آخرت نابینا و گمراه تر خواهد بود.
مفاد دو آیه‌ی یاد شده این است که روز قیامت، انسان‌ها به صورت دسته دسته، وارد صحرای محشر می‌شوند تا سرنوشت آنان از نظر سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ، روشن گردد. برای تحقّق این هدف، افراد را با پیشوای آنان دسته بندی و در محکمه‌ی عدل الهی، حاضر می‌کنند. آن گاه نامه‌ی کسانی که در دنیا از امام حق پیروی کردهاند، به دست راست شان داده می‌شود و آنان پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت می‌کنند. اینان، اهل نجات و رستگاری خواهند بود. کسانی که در دنیا، چشم حقیقت بین آنان کور بوده است و امام حق را نشناخته اند و از او پیروی نکرده اند، در قیامت از رستگاری و سعادت برین محروم خواهند بود.
بنابراین آنچه گفته شد، مقصود از «امام» در آیه‌ی مزبور، اعم از امام حق و باطل است، ولی در هر حال، مفاد آیه این است که امام حق تا قیامت در بین بشر باقی خواهد بود و به طور پیوسته، در برابر امام حق، امام باطلی هم وجود خواهد داشت.
با توجه به بحث‌های گذشته، روشن شد که امامِ حق، کسی است که امامت اش از مشیّت و جعل الهی نشأت گرفته باشد. او کسی است که از مقام خلافت الهی برخوردار است و اسرار و حقایق مربوط به آفرینش انسان و جهان را می‌داند و در طول حیات خود، ظلم و گناه نمی‌کند: (لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌). (27)
مطلب یاد شده، در احادیث اهل بیت (علیه السلام) نیز بیان شده است.
در احادیث (28) امامان اهل بیت (علیه السلام)، ضرورت وجود امام و حجّت خداوند در زمین، به صورت مکرّر بیان شده و بر نکات زیر تأکید شده است:
1. وجود پیشوای الهی، در هر زمان، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است؛
2. پیشوایان الهی، خلفای خداوند در زمین اند: اولئک خلفاءُالله فی أرضه؛
3. رهبران الهی، کاملترین انسان‌های عصر خویش اند؛
4. حجّت‌های خداوند، فلسفه‌ی آفرینش انسان و جهان هستند. (29)

پاسخ به یک اشکال

از آیه‌ی: (وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً) (30) به دست می‌آید که ابراهیم خلیل (علیه السلام) پس از مقام نبوّت و رسالت به مقام امامت رسید. از این رو مقام امامت بالاتر و برتر از مقام نبوّت و رسالت است، زیرا آزمون‌هایی که خداوند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به آنها آزمود، در دوران نبوت و رسالت او بوده است؛ مانند احتجاج او با پرستش گران ستارگان و ماه و خورشید و احتجاج او با آزر و نمرود و قضیه ذبح حضرت اسماعیل.
در احادیث اهل بیت (علیه السلام) به این مطلب تصریح شده است که خداوند، مقام امامت را پس از مقام نبوّت و رسالت به حضرت ابراهیم (علیه السلام) اعطا کرد. درحدیثی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: « خداوند، پیش از آن که ابراهیم را به نبوّت برگزیند، به بندگی خویش برگزید و پیش از آن که او را به رسالت برگزیند، به نبوّت برگزید و پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، به رسالت برگزید و پیش از آن که مقام امامت را به او اعطا کند، او را به عنوان خلیل خویش برگزید. (31) پس از آن که آن مقامات برای او حاصل شد، فرمود: (إنّی جاعِلُکَ إماماً).
اشکالی که در این جا مطرح می‌شود، این است که بر اساس بحث‌های پیشین، پیامبران الهی، پیشوایان بشر هم بودند. در این صورت، نمی‌توان مقام رالت را از نبوّت و مقام امامت را از آن دو جدا کرد.

پاسخ:

دو مطلب یاد شده که هر دو از قرآن کریم به دست می‌آید، با هم ناسازگار نیستند، زیرا از آیات دسته‌ی نخست (آیاتی که بر امامتِ نیز بوده‌اند. اما این که این مقام در چه زمانی به آن اعطا شده است، از این دسته آیات، چیزی به دست نمی‌آید. این مطلب، از دیگر آیات مربوط به امامت ابراهیم (علیه السلام) و نیز احادث یاد شده فهمیده می‌شود و مطابق این آیات و روایات، مقام امامت پس از مقام نبوت و رسالت، به پیامبران الهی اعطا شده است.

توضیح:

«مقام نبوّت» به این معنی است که کسی به عنوان پیامبر الهی برگزیده شود و مخاطب وحی قرار گیرد. او با داشتن چنین مقامی، از حقایق و اخبار غیبی خبر دارد. اما هنوز به مقام ابلاغ شریعت الهی به بشر نرسیده است؛ مثلا پیامبر گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله)، قبل از مقام رسالت (قبل از چهل سالگی) از مقام نبوّت برخوردار بود.
«مقام رسالت»، مقامی است که پیامبر، مأمور به ابلاغ شریعت الهی به بشر می‌شود و سرانجام، به «مقام امامت» می‌رسد؛ یعنی در اندیشه و گفتار و رفتار، مقتدای بشر می‌گردد؛ چه در آن چیزی که به عنوان وحی برای بشر می‌خواند و چه در آن چیزی که به عنوان تفسیر و تبیین وحی الهی به آنان می‌آموزد.
همه‌ی پیامبران مقامات سه گانه مزبور را داشتند؛ همان گونه که همگی خلفای الهی در این زمین بودند. البته، همان طور که قرآن کردیم تصریح کرده است، پیامبران، ازنظر فضائل و کمالات وجودی متفاوت بودند: چنان که می‌فرماید: (تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) (32) و (وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ) (33).
آری، پیامبران الهی از این جهت که از هدایت ویژه، یعنی هدایت بی واسطه‌ی الهی برخوردار بودند، بر دیگران برتری داشتند: (وَ کلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ‌)؛ (34) پیامبران را بر همه‌ی جهانیان برتری دادیم.
«العالمین»، کسانی‌اند که فاقد ویژگی هدایت بی واسطه‌ی الهی می‌باشند. از این رو، اگر با دلایل عقلانی یا وحیانی اثبات شود که کسانی غیر از پیامبران نیز از چنین هدایت ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند، افضلیت پیامبران بر آنان از این جهت (هدایت بی واسطه الهی) اثبات نخواهد شد. (35)

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره، آیه‌ی 29.
2. همان، آیه‌ی 22.
3. یونس، آیه‌ی 67.
4. بقره، آیه‌ی21.
5. همان،آیه‌ی22.
6. کهف،آیه‌ی 7.
7. الدر المنثور، ج5، ص 217.
8. اصول کافی، ج1، کتاب الحجة، باب أن الحجة لاتقوم لله إلاّبامام. در این باب، سیزده حدیث که این مطلب را می‌رساند، نقل شده است.
9. مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
10. بقره، آیه‌ی 30.
11. همان.
12. بقره، آیه‌ی 31-32.
13.همان، آیه‌ی 33.
14. انعام، آیه‌ی 75.
15. ص، آیه‌ی 26.
16. بقره، آیه‌ی 213.
17. انعام، آیه‌ی 87- 88.
18. همان،آیه‌ی89.
19. ص، آیه‌ی 26.
20. انعام،آیه‌ی89.
21. بقره، آیه‌ی 124.
22. سجده، آیه‌ی24.
23. انبیاء، آیه‌ی 72- 73.
24. زخرف، آیه‌ی 26- 28.
25. در تفسیر البرهان، یازده حدیث که مضمون فوق در آنها بیان شده، روایت شده است (البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 138-140 و المیزان، ج18، ص 16 (جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه به تفسیر المیزان، ج13، ص 165- 170).
26. اسراء، آیه‌ی 71-72.
27. بقره، آیه‌ی 124.
28. اصول کافی، ج1، کتاب الحجّة، ص136-137، باب أن الأرض لاتخلو من حجّة و کمال الدین و تمام النعمة، ج1، باب 22، ص 221-223.
29. نهج البلاغه،حکمت 147.
30. بقره، آیه‌ی 124.
31. اصول کافی، ج1، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء، حدیث 2.
32. بقره، آیه‌ی 253.
33. اسراء، آیه‌ی 55.
34. انعام، آیه‌ی 86.
35. المیزان، ج7، ص244.

منبع مقاله :
ربانی، گلپایگانی، (1392)، امامت در بینش اسلامی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم