آموزش مسئوليت
آموزش مسئوليت
در ابتدا بهتـــر است بدانيـــم كه مسئوليت چيست؟
واژه مسئوليت از لحاظ لغوي به معني توانايي پاسخ دادن، و در عرف عام به مفهوم تصميم گيريهاي مناسب و موثر است. منظور از تصميم گيري مناسب، آن است كه كودك در چارچوب هنجارهاي اجتماعي و انتطاراتي كه معمولا از او مي رود، دست به انتخابي بزند كه سبب ايجاد روابط انساني مثبت، افزايش ايمني، موفقيت و آسايش خاطر وي شود. مسئوليت ارثي نيست و بايد از طريق تجربه آموخته شود. آموزش مسئوليت پذيري به كودكان، نيازمند جوّي خاص در خانه و مدرسه است. چنين جوي در مورد تصميم گيري ها و پيامدهاي آنها، اطلاعاتي به كودكان مي دهد و منابعي را برايشان فراهم مي كند تا بتوانند تصميمات صحيحي بگيرند و در بزرگسالي، بتوانند مسئوليت هر آنچه را كه در زندگي اش رخ مي دهد، بر عهده گيرد. كودك از نخستين روز زندگي تا بزرگسالي بايد قابليت مسئوليت خويش را افزايش دهد، او از طريق كنش هاي متقابل با والدين، معلمان و همسالانش به اهميت مسئول بودن پي مي برد. اين كنش هاي متقابل، شامل انتظاراتي است كه از كودك مي توان داشت و اين كه او بايد ياد بگيرد روز به روز به نحوي مناسبتر و موثر تر به آنها پاسخ دهد.حس مسئوليت هنگامي در كودك به وجود مي آيد كه به او مسئوليت داده شود، زماني كه كودك بزرگ مي شود بر تعداد موقعيت هايي كه او قبول مسئوليت خواهد كرد، افزوده خواهد شد. چيزهايي كه او مسئوليتشان را بر عهده مي گيرد، تغيير خواهند كرد، و پاسخ هايش ظريفتر از پيش خواهد شد. به عنوان مثال: غير عادي نيست كه پاسخ يا واكنش كودك دو، سه سال نسبت به مردم، گريه كردن، خود را كنار كشيدن و يا پنهان شدن پشت سر مادر باشد. در حالي كه چنين واكنشي براي فردي پانزده ساله كاملاً نامناسب است ! اگر كودكي در معرض تجربياتي وسيع قرار گيرد و بياموزد كه به تجربيات متعددي دست زند، شمار پاسخ هاي مناسب و موثرش افزايش مي يابد.
انسان از اشتباهات خويش بسياري چيزها مي آموزد، اما چنانچه كودكي نتواند ياد بگيرد كه چرا كارش اشتباه بوده است، يا به جاي آن چه كاري مي توانست انجام دهد، هرگز نمي تواند پيشرفت كند؟ شايد همه ما با افرادي روبرو مي شويم كه اشتباهي را بارها تكرار مي كنند، زيرا راه هاي بهتري را نمي شناسند. در ضمن بايد بدانيم كه مسئول بودن به معني پيروي كوركورانه از سايرين نيست. اگر تمام تصميمات مهم كارهايي را كه كودك بايد انجام دهد، سايرين بر عهده گيرند، او صرفا عامل اجراي ارائه بزرگسالان محسوب مي شود. مسئول بودن، بدين معني است كه فرد، شخصا به انتخابهايي دست زند و تصميماتي بگيرد كه نتايج مثبتي را در پي داشته باشند. اگر كودكان براي تصميم گيري هاي مهم، فرصتي در اختيار نداشته باشند، نمي توانند مسئولانه عمل كنند.
قابليت كودكان براي تصميمي گيري هاي موثر از زماني به زمان ديگر، از كودكي به كودك ديگر متغيير است، و در برخي از موارد بهتر است كه آنان به لحاظ كمي سن، ناپختگي و نداشتن تجربه، تصميم نگيرند. پس براي آموزش مسئوليت پذيري به كودكان، بايد هر چه زودتر، و تا حد امكان هر چه بيشتر، فرصت هاي تصميم گيري در اختيار آنان قرار گيرد. البته بايد توجه داشته باشيم كه به سبب رابطه اي كه بين تصميم گيري و مسئوليت وجود دارد، شك نيست كه مردّد و بي تصميم بودن، يك راه بي مسئوليت بودن است. زيرا هنگامي كه لازم است انتخابي صورت گيرد و شخص در اين كار ترديد مي كند، ترديد او سايرين را ناگزير مي سازد كه مسئوليت انتخاب كردن را بر عهده گيرند. زماني كه كودكان مردد هستند، اغلب با مهارت، والدين خويش را وادار مي سازند كه براي ايشان تصميم بگيرند. اين امر در كودكان خردسال كه هنوز فاقد اطلاعات و تجربه لازم هستند، نه غير عادي است و نه ناشايست. آنان مي ترسند كه مبادا تصميم نادرستي بگيرند و پيامدهاي آن دامنگيرشان شود. وجود الگوي بي تصميمي مبيّن آن است كه كودك در حال تكامل حسّ مسئوليت خويش نيست.
گاهي كودكان در خانه حوصله شان سر مي رود و ظاهرا نمي توانند براي سرگرم كردن خويش كاري پيدا كنند. از اين رو نزد والدين مي آيند و مي پرسند: من چه كار كنم ؟ اين دسته از كودكان ممكن است نسبت به پيشنهادات ارائه شده، واكنش هايي منفي نشان دهند مثلا بگويند: اين كه سرگرمي نيست. يا ممكن است مدتي خود را با آن پيشنهاد مشغول كنند، ولي دوباره حوصله شان سر مي رود، برمي گردند و سرگرمي تازه اي مي خواهند. در اين گونه موارد بيشتر والدين پس از مدتي از كوره در مي روند و عصباني مي شوند. كودكي كه به چنين الگويي رسيده است، با وجود آن كه ممكن است دقيقا بداند كه در خانه چه چيزهايي براي سرگرم كردنش وجود دارد، باز هم تمايل دارد كه سايرين برايش تصميم بگيرند!
براي آموزش مسئوليت پذيري به كودكان، هيچ گاه چندان زود نيست. حتي در دوران شيرخوارگي، والدين مي توانند محدوديت هايي را تلويحا به كودكان بفهمانند و آنان را به تصميم گيري ترغيب نمايند به عنوان مثال زماني كه والدين، جغجغه اي را كه به نظرشان مي رسد كودك مي خواهد در اختيارش مي گذارند، يا به خواسته هايش پاسخ مي دهند، به تدريج به او كمك مي كنند كه تصميم گيري كند. در اوايل زندگي كودك، معمولا قبول مسئوليت، با بازي توام است بازي كردن، عامل مهمي در ايجاد احساس مسئوليت در كودك است.
بــــازي
به فعاليت هايي اطلاق مي شود كه كودكان به سبب نوع احساس خود، انجام مي دهند. بازي را مي توان پاسخي به آرزوها، تمايلات و خواسته ها دانست.كـــــار :
شامل فعاليتهايي است كه كودكان عليرغم نوع احساس خود انجام ميدهند. اين فعاليتها مستلزم آن هستند كه كودكان براي انجام تعهداتي كه نسبت به ديگران دارند، از لذت شخصي چشم بپوشند، و از آنچه كه دوست دارند در آن موقع انجام دهند، منصرف شوند.والدين، ناگزيرند كه در طول رشد كودكان، تعادل بين كار و بازي آنان برقرار نمايند. با وجود آنكه بازي مي تواند فرآيندها و مهارتهايي را به كودكان بياموزد، آنان بايد به انجام تكاليفي غير از بازي نيز ملزم شوند. اگر فعاليتهاي كودكان با مهرباني، گرمي و شوخي بزرگترها توام شود، كارها براي آنان به صورت سرگرمي و تفريح در مي آيد. مثلا زماني كه به كودك گفته مي شود حالا كه مامان دستش بند است، اين چند تا اسباب بازي را جمع كن، كودك احساس مي كند كه بدون كمك او كارها تمام نمي شود و يا وقتي پدر، ظرف زباله را بيرون مي برد و كودك همراه پدر چند تكه دور ريختني را با او بيرون ميبرد، حس ميكند كه كار بزرگسالان را انجام داده است و يا هنگاميكه مادر، در حال جاروكردن، به كودك نوپايش اجازه مي دهد كه دكمه خاموش و روشن جارو را فشار دهد، اغلب قلب كودك از هيجان به تپش مي افتد. پس غالبا ديده مي شود كه كار مي تواند به صورت بازي در آيد، و برعكس.
اما بطور كلي، جمع كردن اسباب بازي ها فشردن دكمه هاي جاروبرقي، كمك به پدر در بردن زباله ها و غيره، پس از مدتي از شكل سرگرمي و بازي خارج مي شوند و به صورت كار در مي آيند. بنابراين، حالت تفريحي خود را از دست مي دهند و مهارت مهم والدين در آن است كه بدانند گذر از بازي به كار را به نحوي ترتيب دهند كه كودكان به راحتي حس مسئوليت داشتن نسبت به خود، خويشان و اطرافيان را تكامل بخشند. كودكان در مورد كار و بازي از نگرش هاي بزرگسالاني كه الگويشان هستند، تقليد مي كنند. اگر كار در نظر والدين امري دشوار باشد و به آن تن در ندهند، كودكان نيز چنين مي كنند.
ما بايد بدانيم كه تمام كودكان آرزو دارند كه شبيه والدين خود باشند. هر گاه كودك دريابد كه پدر ، مادر و يا هر دو آنان از زير بار مسئوليت شانه خالي مي كنند، معمولا او نيز نگرشي مشابه پيدا مي كند، اگر پدر هيچ وقت ظرف ها را نمي شويد ممكن است پسر احساس كند كه شستن ظرف ها كاري غير مردانه است و او نيز مانند پدر رفتار مي كند و يا اگر پدر يا ساير بزرگسالان خانواده عادت به دشنام و ناسزاگويي داشته باشند، كودك خردسال خانواده نيز همان كلمات را تكرار مي كند و اگر مادر، هنگام نظافت خانه عصباني مي شود، كودك خردسال او نيز، احساس منفي مادر را با انجام اين گونه وظايف، مرتبط مي كند. ولي چنانچه والدين، با خوش خلقي، شكيبايي و احساس مسئوليت به وظايف خويش رو كنند، جوي را ايجاد مي نمايند كه كوشش هاي كودك در آموختن انجام وظيفه، با احساسات مثبت نسبت به آن، توام شود.
لازمه ترتيب دادن مرحله گذر از بازي به كار، روشن بودن معيارها و انتظارات است. كودك در ابتدا به عنوان سرگرمي، اسباب بازي هايش را جمع مي كند ، سپس براي كمك به مادر ، آنها را مرتب مي كند، كمي بعد به اين علت كه بزرگترها در آن موقع گرفتارند، اين كار را انجام مي دهد و سرانجام، چون خود را مسئول جمع كردن اسباب بازي هايش مي داند دست به كار مي شود. براي كودك، هر يك از اين مراحل گذر، تا حدي متضمن فشار رواني و سردرگمي است. ليكن اگر بزرگتر ها در طول اين تغييرات، بردباري خويش را از دست ندهند و پيوسته از او بخواهند كه هر كاري را به نحوي انجام دهد كه شايسته پاداش باشد، اين مراحل گذر، بدون دردسر طي مي شود و كودك با كمترين مقاومت، مسئوليت هاي خويش را بر عهده مي گيرد.
كــــودكان، مسئوليت پذيــــر خواهند شد، اگــــر :
۱ـ بدانند كه چگونه تصميم بگيرند و تصميمات درستشان، به آنان خاطرنشان و با پاداش هاي مناسب، تقويت شود.۲ـ والدين و معلمان از تصميم گيري هاي كودكان آگاه باشند و مطمئن باشند كه براي آنان فرصت هاي لازم براي تصميم گيري وجود دارد.
۳ـ بزرگترها بايد جوي را ايجاد كنند كه در آن بر مسئوليت فردي تاكيد شود و مقصر شمردن ديگران ، بي تصميمي و عدم مسئوليت پذيري، كاهش يابد.
۴ـ والدين و مربيان در مواردي كه كودكان قادر به تصميم گيري هستند، بايد از تصميم گيري به جاي آنان پرهيز كنند. تصميم گيري براي كودكان، باعث تضعيف قدرت مسئوليت پذيري ايشان مي شود.
در نتيجــــــــــه
که بر كودكان بتوانند، مخصوصا در دوران كودكي، تصميماتي بگيرند كه بر رفتار والدنيشان اثر بگذارند، برايشان سودمند است. به عنوان مثال، هنگامي كه پدري تصميم مي گيرد مدتي با كودك خود بازي كند، مي تواند بگويد: بيا برويم به اتاق تو، و بدون سروصدا كمي بازي كنيم. خوب، تو چه بازي اي را دوست داري؟ در اينجا كودك مي تواند تصميم بگيرد و نظر خود را بگويد. كودكان مي توانند حتي در سالهاي اول زندگي تصميم بگيرند كه مثلا:ـ در حمام، چه بازي اي كنند.
ـ كدام لباس را بپوشند؟
ـ چه كتابي برايشان خوانده شود؟
كودكان نياز ندارند كه دايم كنترل شوند، اما چنانچه بدانند كه والدين به آنان اجازه مي دهند كه برخي از روابط و كنشهاي متقابل خويش را تحت اختيار و كنترل داشته باشند، حس ارزشمندي و با كفايت بودنشان افزايش، و احساس مسئوليتشان تکامل می یابد. تكامل مي يابد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}