جریان اسلام گرای شیعه-بخش اول
نويسنده: دکتر خواجه سروی
منبع:کتاب،جریان شناسی سیاسی

جریان اسلام گرای شیعه از صدر اسلام تا پایان صفویه

جریانی که می خواهیم از آن صحبت کنیم جریان اسلام گرای شیعه است. زمان تولد جریان اسلام گرا به زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر می گردد. محل تولد این جریان در عربستان و شهر مکه است. حضرت علی علیه السلام در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار مورد توجه بود. در روز 18 ذی الحجه سال ده هجرت، حضرت علی علیه السلام توسط رسول خدا به عنوان جانشین آن حضرت معرفی شد. و به دلیل این که بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این جانشینی توسط برخی از پیروان آن حضرت، به استناد این که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خود ارثی به جای نمی گذارد و خلافت هم موروثی نیست، مورد قبول واقع نشد، کسان دیگری برای خلافت انتخاب شدند.این انتخاب، مسلمین را به دو گروه شیعه و سنی تقسیم کرد. عده ی اکثریت، خلافت انتخابی افراد را پذیرفتند و عده دیگری که در اقلیت بودند، خلافت علی علیه السلام را پذیرفتند. بنابراین از لحاظ شکل گیری و حرکت اجتماعی، «شیعه» به بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می گردد. گر چه از لحاظ نظری و گفتاری مربوط به زمان خود رسول اکرم صلی علیه و آله و سلم می باشد و توسط ایشان معرفی شده است.
افرادی که در آن زمان از حضرت علی علیه السلام طرفداری می نمودند، برای هر گونه ارتباطی با حکومت، از حضرت اجازه می گرفتند و این طور نبود که بدون اجازه، خود را مختار بدانند و با حکومت ارتباط مستقیم برقرار کنند؛ مثل عمار، یاسر، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد و ... وقتی به آن ها پیشنهاد می شد که شما فرمانده جنگ، فرماندار یا استاندار باشید، آن ها از حضرت علی علیه السلام اجازه می گرفتند.اولین و دومین حکومت جریان اسلام گرای شیعه توسط حضرت علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام آغاز می شود. اگر نمودار حرکت جریان اسلام گرا را دنبال کنیم نوسان بسیار دارد. یعنی با توجه به شرایط زمانی و مکانی و موقعیت امام معصوم، جریان اسلام گرای شیعه توانسته به حیات خود ادامه دهد. مثلاً در زمان حضرت علی علیه السلام تمام حکومت و در زمان امام حسن علیه السلام قسمتی از حکومت در دست ایشان بود.زمان امام سجاد علیه السلام نمودار، متقارن بود و در زمان امام صادق علیه السلام که زمان رد و بدل شدن حکومت بود دوباره اوج گرفت. در زمان امام هفتم سیر نزولی پیدا کرد و در زمان امام رضا علیه السلام مجدداً به اوج رسید. همین طور در زمان سه امام نهم، دهم و یازدهم به حالت تقیه و مشکل می افتاد، تا این که به عصر غیبت می رسیم. در اواخر خلافت بنی عباس، برخی حکومت های شیعه در بعضی مناطق ایران تشکیل می شود.
وقتی به زمان صفویه می رسیم آن ها مذهب شیعه را رسمی اعلام می کنند و دولت مستقل و مقتدری تشکیل می دهند. کسانی هم در آن زمان مذهب شیعه را قبول می کنند و از آن زمان است که جریان اسلام گرای شیعه در ایران، اکثریت پیدا می کند. یعنی هم حکومت در دست آن ها بود و هم فقهای شیعه را از نقاط مختلف مثل لبنان دعوت کردند و آن ها را در امور حکومتی دخالت دادند. به دوره نادر شاه افشار که برگردیم نادر خود، یک شخص منفی و خود پرست و قدرت طلب بود و تلاش کرد طیف شیعه را هر چقدر بشود نابود کند و مذهب ایرانیان را به مذهب اهل سنت برگرداند که قبل از زمان صفویه موفق نشد.

جریان اسلام گرا در زمان قاجاریه

روی کار آمدن قاجار باعث شد که مجدداً طیف اسلام گرای شیعه، آرام آرام در مقابل حکومت کشیده شوند. با توجه به این که علمای شیعه در امور اجتماعی، مورد قبول همگان بودند، اگر چه قدرت سیاسی در دست آن ها نبود ولی قدرت اجتماعی و مردمی بسیار داشتند. و علتش هم این بود که روحانیت شیعه به عنوان رهبر جریان شیعه از استقلال مالی برخوردار بود.استقلال مالی موجب می گردید روحانیت، برای انجام امور خود محتاج فرمان دولت نباشد و خودش مستقل تصمیم بگیرد. روی این جهت هم در امور کشور اعمال نفوذ می کرد و هم تمام کسانی که از حکومت فراری بودند به دور خود جمع می کرد و مرجع و دادرس مظلومان بود.دو کار مهم در آن زمان اتفاق افتاد که نشان دهنده ی نفوذ جریان اسلام گرای شیعه است.
اول، این که زمانی «ملاعلی کنی» به عنوان مجتهد طراز اول تهران، ناصرالدین شاه را پشت دروازه شهر نگاه داشته و به شهر راه نداد و گفت: «تا قرارداد یا امتیاز ساخت راه آهن که به انگلیسی ها داده ای لغو نکنی داخل شهر راهت نمی دهم». این امر حاکی از نفوذ جریان اسلام گرای شیعه در عصر ناصرالدین شاه است.
دوم، صدور فتوای میرزای شیرازی است که حاکی از نفوذ جریان اسلام گرای شیعه در زمان ناصرالدین شاه، حتی در میان زنان حرم سرا است.

جریان اسلام گرا در زمان مشروطه

بحث دیگر این که، تمام رهبری نهضت مشروطه تا زمان تحصن در سفارت انگلستان به دست جریان اسلام گرای شیعه است، و بعد از تحصن در سفارت انگلستان از دست جریان اسلام گرا خارج و به دست جریان روشن فکر یا لیبرالیست ها می افتد.
اعدام شیخ فضل الله نوری در میدان توپخانه تهران، نقطه ی پایانی است بر فعالیت جریان اسلام گرای شیعه در عهد مشروطه؛ و بعد از آن است که میرزای نایینی – که به قول معروف توجیه تئوریک یا نظری نهضت مشروطه را انجام داد و آن از لحاظ مذهب شیعه توجیه کرد – کتاب هایی را که نوشته بود، خرید و همه آن ها را در رود فرات ریخت.علت همه ی این ها آن است که جریان اسلام گرای شیعه بعد از مشروطه از صحنه سیاست منزوی شد. با حذف اصل «طراز» از قانون اساسی – که توسط جریان لیبرالیسم، محترمانه کنار گذاشته شد – نقطه ی پایان فعالیت و نفوذ جریان اسلام گرای شیعه در حکومت شکل گرفت.

جریان اسلام گرا در زمان رضا شاه

سلطنت، قبل از رضا شاه حالت سنتی داشت و بعد از رضا شاه حالت مدرن پیدا کرد، یعنی حالت ایران باستان. در زمان ایران باستان، بعد از ورود اسلام به ایران، حکومت از حالت باستانی خود خارج و حالت مذهبی گرفته بود. به عنوان مثال اسم ها در زمان قاجار تقریباً مذهبی است. فتح علی شاه، ناصرالدین، مظفرالدین، احمد شاه و رضا شاه همه این ها را حالت عقب ماندگی دانست و سلطنت را از حالت مذهبی به حالت فرهنگی در آورد. یکی از اولین کارهایی که انجام داد این بود که نام خانوادگی خود را از میرپنج سوادکوهی به پهلوی تغییر داد. - پهلوی اسم یکی از دوره های زبان فارسی ایران باستان است- کارهای بعدی وی این بود که اعلام کرد، اسم افراد باید حالت ایران باستان داشته باشد. کار بعدی جداسازی فارسی از تعلیمات عربی بود. خط و زبان فارسی را رواج داد و معتقد بود، زبان فارسی باید برگردد و خلوص خود را که در ایران باستان وجود داشت پیدا کند و از کلمات عربی پاک شود.
هدف ظاهری قضیه این بود که ما می خواهیم یک زبان خالص داشته باشیم تا بتواند به عنوان زبان مادری و مستقل باعث پیشرفت کشور شود؛ اما در باطن، منزوی ساختن جریان اسلام گرای شیعه در ایران بود؛ چون تنها خطر، آن ها بودند و زبان عربی از زمان ورود اسلام به ایران، وارد فارسی شده بود. در جریان نوگرایی یا مدرن سازی ایران، پهلوی اول چند کار مهم انجام داد: اول این که بنابر اعتقاد او طریقه ی لباس پوشیدن ایرانی ها نوعی عقب ماندگی بود. چون ایرانی ها مثل افغانی ها لباس می پوشیدند. رضا شاه برای این که مردم ایران را از لباس سنتی خود دور کند، آمد و از طریق مجلس، قانون لباس متحدالشکل را پایه ریزی کرد. قانون لباس متحدالشکل چند قسمت داشت، ظاهر قضیه این بود که تمامی افراد ایرانی باید بعد از تصویب این قانون، لباس های قدیمی را کنار بگذارند و لباس های جدید بپوشند و کلاه پهلوی سه گوش بر سر گذارند. ولی بعضی از افراد این قانون را قبول نکردند و اعتراض نمودند، مثل سید حسن صدرالاشرف. ایشان که از طرفداران مشروطه بود، به شاه نامه نشوت و گفت: اعلا حضرت! چیزی که ما از اروپا نیاز داریم، نفت، ماشین و غیره است نه طرز لباس پوشیدن، و خود شاه در پاسخ به وی، برایش کت و شلوار فرستاد.
باطن قضیه این بود که هدف این لباس متحدالشکل، جریان اسلام گرای شیعه است و قانون مورد نظر، لباس روحانیت را هدف قرار داده بود. بدین ترتیب رضا شاه پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرد و به جز افراد مجتهد و مرجع تقلید کسانی که می خواستند لباس روحانیت بپوشند. باید امتحان می دادند. اگر کسی در امتحان قبول می شد و مشخص می گردید که سواد حوزوی به اندازه کافی دارد می توانست لباس روحانیت بپوشد وگرنه باید از لباس مورد نظر رضا خان استفاده کند. هدف این قانون این بود که روحانیت را زیر فشار قرار دهند تا عده روحانیت کم شود.
قانون دومی که در این زمینه تصویب شد، قانون کشف حجاب بود. این هم از طریق مجلس شورای ملی تصویب شد. انگیزه کشف حجاب از این جا شروع شد که پهلوی اول، مسافرتی به ترکیه داشت. در این سفر، رضا خان مشاهده کرد که خانم های ترکیه بی حجاب هستند و کشورشان نیز، از ایران پیشرفته تر است.در آن موقع نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل می دادند. پیش خود فکر کرد که زنان چون حجاب دارند، غیر فعال اند و باعث عقب ماندگی کشور می شود و ما کشف حجاب می کنیم تا این 50% جمعیت، فعال شوند و کشور پیشرفت کند با این توجیه این قانون تصویب شد، وحتی در روستاها اجرا شد. غائله مسجد گوهرشاد در سال 1314 نتیجه ی این قانون است.
بعد از این موارد، قانون ممنوعیت مراسم مذهبی مثل سینه زنی و نوحه خوانی اجرا شد که بخشی از مکتب شیعه را تشکیل می دهد. تشکیل نهادهای جدید در حوزه اداری، قضایی و آموزشی، کار بعدی بود. در حوزه اداری وزارت خانه و در حوزه قضایی، عدلیه و دادگستری به شکل کنونی تغییر پیدا کرد. ظاهر کار این بود که ما می خواهیم وضعیت قضایی کشور را از حالت نابسامانی نجات دهیم. باطن کار این بود که چون محضرهای شرعی، اعم از محضر طلاق، ازدواج و اسناد و املاک در دست روحانیون اداره می شد و روحانیون دارای دادگاه های شرعی بودند، تلاش کردند که دست این طیف را از مناصب قضایی کوتاه کنند. در این جا هم درگیری زیاد صورت گرفت.در حوزه آموزش، تأسیس مدارس به سبک جدید و اروپایی «ابتدایی و دبیرستانی» و تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 صورت گرفت که عمدتاً در راستای کوتاه کردن دست مدارس علمیه و روحانیت از آموزش بود.
یکی دیگر از کارهای بزرگ پهلوی اول، مذهب ستیزی در ایران بود. و این از کارهایی که او انجام داد معلوم می شود. نکته ی مهم این که آمدن رضا شاه به ایران توسط انگلیسی ها، به این خاطر بود که از ورود و ترویج کمونیسم به ایران جلوگیری شود. کمونیست های روسیه شعار می دادند که ما انقلاب خود را به جهان صادر می کنیم و این شعار صدور انقلاب، منافع غرب را به خطر می انداخت.
اگر شوروی موفق می شد ایران را به یک کشور مارکسیستی تبدیل کند، با توجه به هم جواری ایران با خلیج فارس، تنگه ی هرمز و چاهای نفت کویت و عربستان و حوزه نفتی خاورمیانه از دست غرب خارج می شد و چون دنیای غرب این خطر را درک کرده بود، تصمیم گرفتند که ایران یک دولت متمرکز و نوگرا باشد و با ویروس کمونیسم مقابله کند، از این جهت که زود منتشر نشود. و انصافاً رضا شاه، مأموریت خود را خوب انجام داد.کار مهم دیگری که رضا شاه انجام داد این بود که گروه 53 نفره مبلغان مارکسیسم را که در ایران بودند دستگیر کرد و به زندان انداخت. ولی چون در سال 1320، عمر سیاسی اش پایان یافت، آن زندانیان هم آزاد شدند و بعداً حزب توده را تشکیل دادند. هر چند رهبرشان که دکتر تقی آرانی بود در زندان درگذشت. به هر حال رضا شاه مأموریت خود را که جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران بود، خوب انجام داد. این نقشه ها کلاً از جانب لیبرال ها بود که باید در دراز مدت عملی شود. در واقع طرح و نقشه از لیبرال ها بود و اجرا از رضا شاه. در اولین جلسه ای که رضا شاه با لیبرال ها – در ابتدای رسیدن به حکومت – داشت به آن ها قول داده بود که طرح از شما و اجرا از من. این بخش مدرن از لحاظ جریان شناسی، نقشه ی لیبرال ها می باشد. یکی از کارهای مهم دیگر که انجام دادند این بود که باید اوقاف دست دولت باشد و تکلیف آن مشخص شود. اصل قضیه این بود که اوقاف در دست روحانیت بود و باید از دست آن ها خارج شود. هر حکومتی سعی کند مخالفان خود را ناتوان کند ولی در ظاهر کمتر بیان می کند که ما قصدمان چیست؟ مخالفت رضا خان با روحانیون نیز این گونه بود.

جریان اسلام گرای شیعه در دوره ی شاه مفقود

از سال 1322 دوره ی محمدرضا پهلوی شروع می شود و تا سال 1357 طول می کشد و او نیز کارهای پدرش را ادامه می دهد. از سال 1320 تا 1332، محمدرضا، جوان بود و حکومت توسط نخست وزیر، اداره می شد. یکی از کارهای وی در ارتباط با دوره ی باستان، برگزاری جشن پادشاهی 2500 ساله است که در این جشن، لباس هخامنشی به تن کرد و این جمله ی معروف را گفت که «کوروش بخواب که ما بیداریم» و منظور او این بود که کوروش! بخواب که ما سبک و کار تو را ادامه خواهیم داد.از جمله کارهای مهم او در دوره ی مدرن این بود که توانست کادری را تربیت کند که یک پایش در ایران و پای دیگرش در غرب باشد.از کارهای دیگر او، تشکیل بنیاد پهلوی بود. پهلوی با این ادعا که یک بنیاد غیر دولتی است و کارهای خیریه انجام می دهد، افراد با استعداد را شناسایی و به خارج اعزام می کرد.البته آن چیزی که آن ها می خواستند نشد چون آن ها در خارج از کشور به گروه های مخالف می پیوستند و به کشور نمی آمدند، تا سال 1357 که اسلام گرایان توانستند حکومت را عوض کنند و در 22 بهمن 57 پروندۀ آن ها را ببندند. اما آیا سلطنت طلب ها دست از فعالیت برداشتند. خیر. آن ها، در خارج از کشور سخت در حال کوشش هستند و به دلیل این که از لحاظ مالی در وضعیت خوبی هستند، تلاش تبلیغاتی گسترده ای دارند.آن ها مانند مار زخم خورده اند و منتظرند طرفدار پیدا کنند و برگردند. بنابراین در داخل کشور جریان سلطنت طلب وجود ندارد ولی در خارج از کشور فعالیت زیادی دارند و احتمال خطر برای ما وجود دارد.