کارنامهی نثر پارسی بین سدههای پنجم تا هفتم هجری
نخستین پدیدههای نثر پارسی در نیمهی اوّل قرن چهارم با فاصلهی یکصد ساله از شعر، به صورتی ابتدایی، ساده، روان و خالی از هرگونه تکلّف و تصنّع ظهور کرد و سپس هم چون سایهای پا به پای شعر و با حفظ همان فاصلهی زمانی به پیش رفت. در مسیر تکامل خود در نیمهی دوم قرن پنجم به دوران بلوغ نزدیک گردید و آنگاه بر پویایی خود افزود تا آنکه در قرن ششم و آغاز قرن هفتم در کمال پختگی ظاهر شد و از هر جهت خود را به اوج کمال نزدیک کرد.
اگر آن چنان که نزد محققان سبکشناسی مرسوم است دورههای تحول سبک نگارش را در تاریخ زبان فارسی با رعایت تسامح به نثرِ مُرسل، مُرسل عالی، مصنوع و متکلف تقسیم کنیم، میتوانیم نثر دورهی اوّل را که بحث آن گذشت نثر مُرسل بخوانیم و از میانهی قرن پنجم به بعد را دورههای مُرسل عالی، مصنوع و متکلّف به حساب آوریم با افزودن نام نثر موزون یا مُسجّع که مقولهی دیگری است و دربارهی آن توضیح خواهیم داد. با این طرز طبقهبندی آثاری مثل تاریخ بیهقی و قابوسنامه در ردهی نثر مُرسل عالی، مقامات حمیدی و چهار مقالهی نظامی عروضی و کلیله و دمنه در شمار آثار نثر مصنوع؛ و تاریخ وصاف و نفثة المصدور نمونهی نثر متکلّف یا نثر مصنوع عالی به حساب در میآیند. حال اگر به قضاوت دربارهی تحول شیوهی نگارش در دورهی مورد مطالعه خود بپردازیم میتوانیم بگوییم از نیمهی دوم قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم نثر فارسی همهی ادوار کمال و پختگی را طی کرد. یعنی در این دوره تقریباً تمامی انواع ترسّل و انشای فارسی به ظهور پیوست. نه تنها از نظر تعدّد و تنوع آثار منثور دورهای شاخص و برجسته بلکه از نظر تنوع سبک نگارش و نیز از حیث گوناگونی موضوع و محتوی و مضمون هم دورانی درخشان است. فراوانی نوشتههای صوفیانه، تنوع کتابهای تاریخ و جغرافیا و بسیاریِ آثار علمی و کثرت مقامهها و نوشتههای ادبی در این عهد از دورهی ماقبل آن و نسبت به برخی دورههای بعد از آن به مراتب بیشتر است.
یک نکته قابل توجه آن است که به سبب جدا شدن ایران از حکومت مرکزی اسلام و مرکز خلافت اسلامی، یعنی بغداد، نویسندگان این عهد بیشتر از اسلاف خود به نوشتن کتابهای فارسی اهمیت دادند. یعنی در عین حال که عربی نویسی هنوز متداول بود مورخان، مترسّلان و مُنشیان کوشیدند تا بهترین آثار خود را به زبان فارسی بنویسند. در نتیجهی این امر آثار منثور بر جای مانده از این دوره مجموعهای از بهترین و متنوعترین و پختهترین آثار نثر فارسی است. از یک سو قوّت و قدرت متصوفه و رواج تصوف موجب پیدایش آثار برجستهای از نثرهای عرفانی شد و از سوی دیگر تشکیل دولتهای غزنوی و سلجوقی دبیران و مترسلانی را در دستگاه حکومت پدیدار ساخت که منشآتشان نگین درخشان انگشتری فارسینویسی برای تمامی دوران نثر فارسی گردید.
نثر این دوره به تدریج حالت قدیم خود را که در عین سادگی و روانی دل انگیز بود از دست داد و اندک اندک با واژگان عربی درآمیخت. این آمیختگی که نتیجهی رونق و رواج ادبیات عرب در میان فرهیختگان ایرانی و نیز نفوذ روزافزون آیین اسلام و توسعه مدرسههای دینی بود مبدأ و منشأ اصلی تغییر سبک نثر فارسی گردید. همزمان با این تغییر عمده چند اتفاق دیگر نیز رخ داد که هر کدام در تحول سبک نویسندگی اثری عمیق بخشید. یکی نگاه فارسینویسان به دست عربینویسان و نویسندگان مقامات و منشآت عربی بود که موجب شد تا شیوهی ایجاز در نثر عهد سامانی جای خود را به اطناب و آوردن توصیفات و تمثیلات دهد و اگر استناد و استشهاد به ابیات و اشعار فارسی و عربی را بر آن بیفزاییم مسیر این تحوّل را آسانتر پی میگیریم. بدیهی است که در این میان پیدا شدن مرکزهای سیاسی و علمی و ادبی متعدد در خارج از قلمرو لهجهی دری نیز سبب شد تا بسیاری از واژهها و ترکیبها و اصطلاحهای نو و کاربردهای جدید صرفی و نحوی در نثر فارسی پیدا شود که پیش از آن نبود و البته در کنار آنچه گفتیم، وسعت دایرهی موضوعات و مطالب در نثر هم نقشی تعیین کننده در تحول سبک داشت.
بر روی هم نثر فارسی در نیمهی دوم قرن پنجم و قرن ششم اگر چه میکوشید تا جانب سادگی لفظ و آرایش معنی را از دست ندهد همزمان به آرایشهای لفظی نزدیک شد. تاریخ بیهقی و سیاست نامه نظام الملک و آثار ناصرخسرو نمونهای از این گونه توجه به سادگی لفظ و دقت معنی و در عین حال تن در دادن به برخی از آرایشهای لفظی در حدّ متعادل و دلپذیر آن است. به این عبارتها که به ترتیب از آثار فوق نقل شده است توجه فرمایید و با نوشتههای دورهی قبل مقایسه کنید.
1. تاریخ بیهقی:
«مأمون گفت سخت صواب آمد، کدام کس را ولیّ عهد کنم؟ گفت علی بن موسی الرضا که امام روزگار است و به مدینهی رسول (علیه السلام) میباشد. گفت پوشیده کسی باید فرستاد نزدیک طاهر و بدون بباید نبشت که ما چنین و چنین خواهیم کرد تا او کس فرستد و علی را از مدینه بیارد و در نهان او را بیعت کند و بر سبیل خوبی به مروّ فرستد تا این جا کار بیعت و ولایت عهد آشکار کرده شود. فضل گفت امیرالمؤمنین را به خط خویش ملطّفهای باید نبشت، در ساعت دویت و کاغذ و قلم خواست و این ملطّفه را بنبشت و به فضل داد.» (به نقل از کتاب گنج و گنجینه چاپ ققنوس، ص. 77).2. از سیاست نامه:
«چون خلیفه خبر یافت که به خوزستان مقام کرده است در وقت قاصد و نامه فرستاد که ما را معلوم گشت که تو مردی ساده دلی و به سخنِ سادهدلان غَرّه شدی و عاقبت کار نگاه کردی، دیدی که ایزد تعالی صنع خویش به تو چگونه نمود و تو را هم به لشکر تو ضایع کرد و خاندان ماه نگاه داشت! و این سهوی بود که بر تو رفت. اکنون دانم که بیدار گشتی و بر آن کرده پشیمانی، امارت خراسان و عراق را هیچ کس از تو شایستهتر نیست و بر او مزیدی نخواهیم فرمود و تو را حقّ نعمت بسیار است نزدیک ما، این خطای تو را در کار خدمتهای پسندیدهی تو کردیم و کردهی تو را ناکرده انگاشتیم. چون ما از سر این وحشت درگذشتیم باید تو نیز از سر آن حدیث درگذری و هر چه زودتر به خراسان و عراق روی و به مطالبهی ولایت مشغول شوی.» (همان مأخذ، ص. 101).3. از زاد المسافرین ناصرخسرو:
«... و گوید حال طبیعی از بهر آن محسوس نیست که یافتن به حسّ از تأثیر باشد و تأثیر آن مؤثر مرحال اثرپذیر را بگرداند از آنچه او بر آن باشد، و حال طبیعی آن باشد کز حال دیگر بدان نیامده باشد به تغیّر و تأثیر، و چون از حالی دیگر به حال طبیعی نیامده باشد آن جا حسّ حاصل نشده باشد تا اثرپذیر مر آن را بیابد، از بهر آنکه یافتن مردم به حسّ مرگشتنِ حال راست که آن با بیرون شدن باشد از طبیعت یا باز آمدن به طبیعت. پس حال طبیعی نه بیرون شدن باشد از طبیعت و نه باز آمدن بدان.» (همان مأخذ، ص. 83).پیش از آنکه به توضیح دربارهی مراحل بعدی تکامل نثر و ارائهی نمونههایی از آن بپردازیم یادآوری این نکته لازم است که در فاصلهی زمانی میان دو شیوهی مرسل عالی و مصنوع، سبک دیگری از نثر فارسی که بیشتر محصول طرز تفکر صوفیانه و کلمات و بیانات صوفیان بود شکل گرفت و تکامل یافت که آن را «نثر موزون» یا «نثر مسجّع» میخوانیم و برخی از پژوهشگران گاهی از آن به «شعر منثور» یا «نثر منظوم» یاد کردهاند. نخستین پدیدههای این نوع نثر در کلمات منقول از شیخ ابوسعید ابی الخیر میهنی و در آثار صوفیانهی بر جای مانده از قرن پنجم هجری آشکار شد و سپس در رسالات خواجه عبدالله انصاری و پس از او در تفسیر کشف الاسرار میبدی راه کمال را پیمود چنانکه وقتی نوبت به مجالس وعظ ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی و انشاء تذکرة الاولیاء عطار رسید این نثر به عنوان مظهر ادبیات منثور متصوفه و زهّاد و شیوهی بیان لطیفههای معنوی و عرفانی و پدیدههای وعظی و حکمی رسمیت و سندیت یافته بود و همین شیوه است که چون در قرن هفتم به دست ادیب فصیح و سخنور بلیغ شیخ اجل سعدی افتاد عالیترین پدیدهی آن یعنی گلستان را آفرید که قرنها مورد تقلید و پیروی نویسندگان بزرگ بود و آثار متشابهه متعدد یافت بی آنکه هیچ کدام از آنها به پای گلستان رسد.
برای آنکه سیر تکامل این نثر را پیگیریم لازم است نمونههایی از آثار یاد شده را کنار هم قرار دهیم و با هم بسنجیم. مثلاً از ابوسعید نقل شده است که در تعریف تصوف گفت: «آن چه در سر داری بنهی، آنچه در کف داری بدهی و آنچه از بلا بر تو آید از آن نجهی.» و هجویری در کشف المحجوب آورده است: «پس اوقات موحّد دو وقت باشد، یکی اندر حال فقد و دیگر اندر حال و جد، یکی در محلّ وصال و دیگر در محلّ فراق و اندر هر دو وقت او مقهور باشد از آنچه در وصل وصلش به حق برد و در فصل فصلش به حق.» هم او در بیان حال یعقوب مینویسد: « گاه از فراق، اندر فراق چشم سفید میکرد، و گاه از وصال، اندر وصال بینا میشد؛ گاه از مویه چون موی بود و گاه از ناله چون نال، و گاه از روح چون روح بود و گاهی از سرور چون سرو.» چون به خواجه عبدالله میرسیم که میان سالهای 396 - 481 هـ میزیست در رسالهی کنزالسالکین او میخوانیم: «در این بودند که ناگاه پیک تنبیه رسید از راه با مکتوبی به نام عشق از شاه و مُهری بر آن از آه، و در آن فرمان نوشته که ای عقلِ به نقل سرشته! اگر چه داری شهرتی، امّا در تو نیست جرئتی، اگر پیش آید غارتی، در شوی در مغارتی.» این سجع و توازن که در این نمونهها میبینید در نثر ابوالفضل میبدی پختهتر و یکدستتر بروز میکند. به این عبارتها بنگرید: «سیّد گفت یا با هریره! زحمت مکن، آن نه تویی، ته خود میآیی و او را میآرند، تو خود میخواهی و او را میخواهند. خواهنده هرگز چون خواسته نبود، رونده هرگز چون ربوده نبود، رونده مزدور است و ربوده مهمان. مزد مزدور در خور مزدور و نُزل مهمان در خور میزبان...». عطار نیشابوری هم در آغاز ترجمهی احوال هر یک از مشایخ تصوف در کتاب تذکرة الاولیای خود نثر مسجّع را به شیوهای کمال یافته به کار برده است. برای مثال در ترجمهی احوال عبدالله مبارک آورده است: «آن زین زمان، آن رکن امان، آن امام شریعت و طریقت، آن ذوالجهادین به حقیقت، آن امیر قلم و بَلارک، عبدالله مبارک ...»
این نمونههای نثر آهنگین صوفیانه که ملاحظه کردید در فاصلهی زمانی در حدود سیصد تا چهارصد سال پدیدار گشته است یعنی همان دورانی که نثر عادی و غیر موزون انواعِ مُرسل عالی، مصنوع و متکلّف خود را پدید میآورد. این بدان معناست که نثر مسجّع و موزون در عرض و همراهِ نثر عادی قرار میگیرد نه در طول و امتداد آن.
حال برگردیم به دنبالهی سخن خود دربارهی انواع نثرِ غیرآهنگین که نوبت سخن به نثر مصنوع رسیده بود. اگر چه یادآور شدیم که دورهی مورد مطالعهی ما یعنی قرنهای پنجم و ششم همهی انواع نثر فارسی را به خود دیده است امّا مهمترین سبک نثر این دوره نثر مصنوع است و شاید بتوان عامل اصلی ایجاد آن را نگاه منشیان و مترسلان فارسینویس به دست منشیان و مقامهنویسان عربینویس و سرمشق قرار دادن کار آنان دانست. پیش چشم داشتن آثار متأخران از نویسندگان و مترسلان عربی که به گفته نظامی عروضی از شرایط آموختن ترسّل و انشاء و مهارت یافتن در فنّ دبیری به حساب میآمد مانند مقامات بدیع الزمان و حریری و امثال آنها، طالبان و جویندگان این فن را زیر تأثیر شیوهی آنان قرار میداد و راه را برای ایجاد آثاری نظیر آثار آنان در زبان فارسی هموار میساخت. یعنی آثاری که در تقسیمبندی ما از سبکهای نگارشی زیر عنوان «مصنوع» قرار میگیرد و بنای آن بر ایراد صنایع مختلف لفظی و معنی و دراز کردن سخن از راه توصیفهای بلند و آوردن امثال و استشهاد به اشعار و ادامهی شواهد و استخدام اصطلاحات علمی و فنی است و به نویسنده فرصت میدهد تا به جای آنکه مطلب خود را خشک و عادی بیان کند آن را با تخیّلات شعری و توصیفهای زیبا و ترکیبات شاعرانه درآمیزد و مایهی برانگیختن ذوق خواننده و موجب تفریح خاطر او گردد و در ضمن آن، قدرت و مهارت خود را در فن ترسّل و انشاء نشان دهد.
کتاب کلیله و دمنهی انشاء ابوالمعالی نصرالله بن محمد منشی که در حدود سال 536 هـ نگارش یافته اگر چه کاملاً مصنوع نیست امّا نخستین اثر مصنوع فارسی است که در آن واژههای مترادف به کار رفته است و گونهای سجع و موازنه رعایت گردیده و به اشعار و امثال فارسی و عربی استناد و استشهاد شده و این همه نوعی اطناب در سخن را موجب گردیده است و در مجموع آن را هم چون مقدمه و طلایهای برای آثار کاملاً مصنوع و متکلف در نیمهی دوم قرن ششم و قرن هفتم ساخته است. ایرادی که بر این شیوه وارد است آن است که نویسنده مطلب عادی خود را گاه چندان در پوششها و آرایشهای گفته شده میپیچاند که مقصود او از نظر خوانده پوشیده میماند و کشف آن مستلزم هموار کردن رنج کشف و حلّ پیچیدگیهای نثر مصنوع است و البته مزید بر این عیب، باعث میشود تا نویسنده که میخواهد دم از مهارت و استادی زند هر چه بخواهد لغات عربی به کار برد و صنایع مختلف را به استخدام درآورد و برای سیراب ساختن تشنگی خود در این راه به دامن ادب عربی توسل جوید و اگر بخواهیم نمونهی این گونه زیادهرویها را در آثار بعضی از نویسندگان ببینیم کافی است به تاریخ عطاملک جوینی و وصاف الحضرة شیرازی و محمد منشی خرندزی زیدری نسوی نگاهی بیفکنیم که در قرن هفتم هجری یعنی دورهی کمال نثر مصنوع و متکلف فارسی تألیف شدهاند. اینک فرصت را برای برشمردن آثار برتر نثر فارسی و توضیحی مختصر دربارهی برخی از آنها و نویسندگانشان مغتنم میشماریم و این معرفی و توضیح را با آثار عرفانی آغاز میکنیم و سپس در باقی انواع نثر ادامه میدهیم:
1. ترجمهی رسالهی قشیریه
ترجمهی عبدالرحمن بن محمد نیشابوری از رسالهی امام ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، معروف به ترجمهی رسالهی قشیریه. این کتاب را امام قشیری (م 465 هـ) به سال 437 هـ در پنجاه باب در ذکر مبانی تصوف به عربی نوشت و نیشابوری آن را بعد از سال 550 هـ به فارسی برگرداند. ترجمهی نیشابوری بعد از ترجمهی ابوعلی بن احمد عثمانی شاگرد قشیری که ترجمهای سقیم و مشتمل بر موارد اشتباه و حذف فراوان بود، یعنی دومین ترجمهی رسالهی قشیریه است. این کتاب که از متون معتبر در مبانی تصوف اسلامی است به همت شادروان بدیع الزمان فروزانفر تصحیح و طبع شد.2. کشف المحجوب
اثر معتبر ابوالحسن علی بن عثمان بن عی جلّابی غزنوی هجویری (م 465 هـ)، در احوال و آثار بزرگان صوفیه. این کتاب از نظر سبک نگارش ساده امّا آمیخته به مفردات و ترکیبات عربی متداول میان صوفیان آن زمان و گاه جملههای متوازن و آهنگین است که از ویژگیهای نثر صوفیه است. مثلاً: «مدارِ مَدَر جز بر کدر نیست و مَر بشر را از کدر گذر نیست.» کشف المحجوب بعدها مورد استفادهی کسانی قرار گرفت که در احوال و آثار صوفیه تألیفات کردند مانند عطّار و جامی و دیگران.3. طبقات الصوفیه
اثر خواجه عبدالله انصاری که مبتنی است بر کتابی با همین نام از ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سُلَّمی نیشابوری (م 412 هـ) به زبان عربی. کتاب سلمی را خواجه در مجالس و مجامع صوفیه املا میکرد و در حین املاء آن سخنانی از دیگر مشایخ تصوف و آنچه از حاصل وجد و حال خود او بر زبانش جاری میشد بر آن میافزود و یکی از مریدان و محّبانش آنها را مینوشت و جمع میآورد امّا همهی آن به زبان هروی قدیم که زبان مرسوم آن زمان بوده است صورت انشاء مییافت، هر چند که نسخهی این کتاب اندک اندک مورد تصرّف قرار گرفت و در آنچه تا امروز بر جای مانده نشانههای لهجهی محلّی قدیم هرات که یکی از لهجههای نزدیک به فارسی دری بود به ندرت به چشم میخورد. ترجیح این کتاب بر طبقات الصوفیه سلّمی نیشابوری هم به فارسی بودن آن است و هم به اضافاتی از اقوال صوفیان و ذکر نام برخی از آنان که در طبقات سلّمی نیامده است. جامع ابن امالی که شاگردی از شاگردان یا مریدی از محبّان خواجهی انصاری بوده از استاد و مُراد خود با عباراتی چون: قال الشیخ الامام ...، قال الشیخ الاسلام ...، شیخ الاسلام املا کرد...، شیخ الاسلام گفت ...، و امثال آن نقل کرده است. در بسیاری از جایها در این کتاب به جای «ب» در افعال «واو» و به جای «پ» در اسامی و صفات «ب» به کار رفته است: «شیخ الاسلام ما را گفت و وصیّت کرد (قدس الله روحه) که از هر بیری سخنی یاد گیرید و اگر نتوانید نام ایشان یاد دارید تا بدان بهره یاوید». از خواجه عبدالله انصاری رسالاتی در تصوف و عرفان باقی مانده که اغلب به نثر موزون و شبیه به نثر مسجع نوشته است مانند مناجات نامه، نصایح، قلندرنامه، زادالعارفین، کنزالسالکین، محبت نامه، الهی نامه، هفت حصار، رسالهی دل و جان و رسالهی واردات.4. کشف الاسرار و عدّة الابرار
تفسیری عرفانی است از قرآن و تألیف آن را ابوالفضل رشیدالدین میبدی که در نیمهی اول قرن ششم هجری میزیسته در سال 520 هجری به پایان برده است. میبدی کار خود را براساس تفسیر خواجه عبدالله انصاری قرار داده و آن را به پارسی شرح کرده است. میبدی میگوید: «شرطِ ما در این کتاب آن است که مجلسها سازیم در آیات قرآن و در هر مجلس سه نوبت سخن گوییم. اوّل پارسی ظاهر بر وجهی که هم اشارت به معنی دارد و هم در عبارت غایت ایجاز بود، دیگر نوبت تفسیر گوییم و وجوه معانی و قراآت مشهوره و سبب نزول و بیان احکام و ذکر اخبار و آثار و نوادر که تعلّق به آیات دارد...، سه دیگر نوبت، رموز عارفان و اشارات صوفیان و لطایف مذکّران ... .» میبدی در بسیاری از جایهای تفسیر خود پیش از ذکر سخن خواجه عبدالله اسم او را با عناوینی چون «پیر طریقت» و «عالم طریقت» و «پیر طریقت و جمال اهل حقیقت شیخ الاسلام انصاری» آورده و در حقیقت سخن او را بسط و توسعه داده و شرح و تفصیل بخشیده است. در حقیقت نوبت اوّل و دوم این تفسیر همانندی بسیار با سایر تفاسیر قرآن دارد امّا نوبت سوم آن «النوبة الثالثة» که پُر از تأویلات و اشارات و مأثورات صوفیان است و با انشایی لطیف و دلنشین که خواننده را مجذوب میسازد، همراه امثال و شواهدی از اشعار پارسی و عربی نگارش یافته، کاملاً متفاوت و مُستثنی است. این کتاب ارزشمند به همّت شادروان علی اصغر حکمت و همکاری چندین تن از استادان و ادیبان با وی تصحیح و طبع شده است.5. اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید
این کتاب را محمد بن منور یکی از نوادگان شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنی در ترجمهی احوال نیای خود و اقوال و اشعار و کرامات منسوب به او با نثری لطیف و شیوا بعد از سال 548 هـ و حادثه شوم حملهی غزان به خراسان نوشت و به غیاث الدین محمد بن سام پادشاه غوری (م 599 هـ) تقدیم کرد. این اثر از جمله شاهکارهای نثر پارسی و دارای انشایی روان و عباراتی منسجم و زبانی فصیح و بلیغ و دور از تصنّع و تکلّف است. جملهها کوتاه و تمام و کلمات و ترکیبات آن فارسی اصیل و بیان حکایت به گونهای است که خواننده را به دنبال خود میکشاند. مقدمهی کتاب به عادت اهل زمان دارای نثری تقریباً مصنوع و کلمات و ترکیبات عربی بسیار، ولی باقی کتاب ساده و روان است. مؤلّف آن را به سه باب مشتمل بر: ابتدای حالت شیخ، وسط حالت او و انتهای حالت شیخ تقسیم کرده است. این کتاب را نخست والنتین ژوکوفسکی شرق شناس روسی به سال 1317 هـ قمری در لنینگراد چاپ کرد سپس همان چاپ در سال 1313 هـ ش به دست احمد بهمنیار تصحیح مجدد و چاپ شد.آنگاه نسخهای دیگر از متن در کتابخانه سلیم آغا در استانبول به دست آمد و استادم دکتر صفا را بر آن داشت تا یک بار دیگر به چاپ آن با مقابله با نسخهی جدید مبادرت ورزد (1332 هـ.ش). آخرین چاپ کتاب تا به امروز که بهترین چاپ آن است به تصحیح استاد محمدرضا شفیعی کدکنی طبع و نشر شده است.
6. حالت و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر
نام کتابی است که یکی از بازماندگان ابوسعید و گویا پسر عمّ او، جمال الدین لطف الله بن ابی سعد، در نیمهی اول قرن ششم و پیش از تألیف اسرار التوحید نوشته است زیرا محمد بن منور که در اسرار التوحید خود از حکایات و اطلاعات او در این کتاب استفاده کرده دو بار از وی چون درگذشتگان یاد کرده است. این کتاب پنج باب داد و هر باب آن با حدیثی از احادیث نبوی آغاز شده و سپس نویسنده در ضمن شرح حدیث، از احوال و اقوال و کرامات و وصایای شیخ ابوسعید سخن گفته و حکایتهایی مناسب با مقال نقل کرده است.7. المعارف یا معارف بهاءولد
یکی از بهترین و مهمترین آثار صوفیان به زبان فارسی است که در پایان دورهی مورد مطالعهی ما به دست سلطان العلما بهاء الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی معروف به بهاء الدین ولد، پدر مولانا جلال الدین محمد مولوی و از بزرگان صوفیه در آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم و از تربیت یافتگان شیخ نجم الدین کبری نوشته شده است. این کتاب که تنها اثر برجای مانده از آن عالم بسیاردان و واعظ زبان آور است مجموعهای است از بیست مجلس از مجالس وعظ سلطان العلما در حقایق عرفان و دین و تفاسیر و تآویلی از آیات قرآن با بیانی شیوا و دلانگیز و لفظی شیرین، گاه متمایل به شعر و مشتمل بر بسیاری از لغات و تعبیرات و ترکیبات نادر پارسی که شادروان بدیع الزمان فروزانفر آن را تصحیح و به سال 1333 هـ.ش طبع کرد.8. تذکرة الاولیاء
اثر معروف فریدالدین ابراهیم عطّار نیشابوری به نثر پارسی و سومین کتاب در ذکر مقامات صوفیه است، بعد از کشف المحجوب جُلّابی و طبقات الصوفیهی انصاری، و مشتمل بر سرگذشت 96 تن از اولیاء و مشایخ صوفیه است همراه با ذکر مقامات و مناقب و مکارم اخلاق و نصایح و مواعظ و سخنان حکمت آمیز آنان. نثر این کتاب جز در مقدمهی احوال هر یک از مشایخ صوفیه که بنا بر مرسوم زمان چند جمله متوازن مسجع دارد، باقی همه ساده و جذّاب و دور از تکلّف و به قضاوت استاد صفا «به روانی آب و به لطافت نسیم صباست و همین سادگی یکی از اسباب ترجیح تذکرة الاولیاء بر بسیاری از آثار دیگر پارسی گردیده است.»9. آثار احمد غزّالی
احمد بن محمد غزّالی طوسی برادر کوچکتر حجة الاسلام ابوحامد محمد غزالی است که عالم علوم دینی و فقیه مذهب شافعی و در وعظ صاحب بیانی نیکو و در طریقت پیرو ابوبکر نسّاج و از اقطاب سلسلهی ذهبیّه بود و میان سالهای 488 تا 498 هـ که برادرش محمد به سفر ده سالهی خود رفت به نیابت از او در مدرسهی نظامیّه بغداد تدریس میکرد و گویا تا حدود سالهای 517 یا 520 هـ یعنی پانزده سالی بعد از مرگ برادرش در حیات بود. آثار او عبارت است از کتاب لباب الاحیاء که مختصری است از احیاء علوم الدین محمد غزالی، الذخیرة فی علم البصیرة، مکاتیب فارسی، بحرالحقیقة، رسالة العشقیة، و سوانح العشاق. از این جمله آثار سه کتاب اخیر در عرفان و از همه مهمتر کتاب سوانح العشاق اوست که به خواهش یکی از دوستانش در معانی و احوال و اسرار عشق نوشته است. انشای کتاب ساده و بسیار لطیف و درآمیخته به اشعار مختلف از غزل و رباعی و به دو زبان عربی و فارسی، و عبارات آن برخاسته از دلی سوخته و در نتیجه بسیار جذاب است و به سال 1942 میلادی هلموت ریتر شرق شناس آلمانی آن را طبع و نشر کرد.10. آثار عین القضاة
عین القضاة ابوالمعالی عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی، از بزرگان صوفیه در آغاز قرن ششم، و در کلام و حکمت و عرفان و ادب فارسی و عربی نامآور بود. او از مجالس درس امام عمر خیام و شیخ احمد غزالی و شیخ محمد حمّویه بهره برد و در جوانی جامع جمیع کمالات شد. غلبهی اشراق و غلیان عواطف صوفیانه او را بر آن میداشت که بی پروا اسرار صوفیان را فاش سازد و مذهب خود را که پیروی از وحدت وجودیان بود بی محابا اظهار دارد و بر متعصبان که با افکار او مخالفت عمیق و اصولی داشتند، بتازد. همین امر موجب شد تا آنان او را به پیروی از عقاید فلاسفه متهم کنند و با ابوالقاسم درگزینی وزیر دسیسهگر زمان که دشمنی عین القضاة و مرید او عزالدین مستوفی را در دل داشت متفق شوند و بر ضد او محضری ترتیب دهند و او را به زندقه و الحاد و دعوی الوهیت متهم نمایند و سرانجام از جماعتی از فقهای بی دین فتوی بر اباحت خون او بگیرند و بر دار کشند. این اتفاق شوم در هفتم جمادی الاخر سال 525 هـ.ق رخ داد وقتی که عین القضاة فقط 33 سال داشت. از او با حداثت سن آثار متعدد و معتبری بر جای مانده است و پیداست که اگر عمری طولانی مییافت چه بسا اثرهای معتبرتری خلق میکرد. کتابهای یزدان شناخت و رساله جمالی و تمهیدات یا زبدة الحقایق و مکاتیب عین القضاة بسیار معروف است. تمهیدات او با انشایی مقرون به غلبه شوق نوشته شده و بسیار گیراست، یزدان شناخت در مسائل الهی و حکمت و علوم طبیعی و به نام عزالدین مستوفی تألیف شده و مکاتیب او مشتمل بر مکتوبات فارسی دارای انشایی روان و بسیار ساده همراه با استشهاداتی به آیات قرآن و اشعار پارسی و عربی، و رباعیهایی دل انگیز از خود نویسنده و همه در بیان حقایق عرفانی و حکمی و مطالب عالی است و بیان مطالب در آن به نحوی است که نشان میدهد عین القضاة آنها را به قصد تحریر و تألیف رسالاتی مینوشته و یا در شمار یادداشتهای روزانهی او بوده که عنوان مکتوب بر آنها مینهاده است. این عبارتها از یک مکتوب اوست: «...ای برادر عزیز... بدان که سعادت آدمی در معرفت خدای تعالی است. به قدر معرفت او را از سعادت نصیب خواهد بود و معرفت ذات بعد معرفت صفات تواند بود و معرفت صفات از نظر در افعال حاصل گردد و افعال دو قسم است: ملکوت است و مُلک، و تا بر مُلک گذر نکنی به ملکوت راه نیست، الدنیا مزرعة الاخرة، این را دان، و ملک همه این است که در قرآن بیان کرد: «وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَ ما بَینَهُما ... .» از عین القضاة آثاری هم به عربی و نیز اشعاری به فارسی و عربی باقی مانده است، رباعیات عین القضاة غالباً عارفانه و در هر حال بسیار گیرنده و حاوی معانی بلند و عمیق است:ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر *** بردی دل و جان نام و نشان نیز ببر
گر هیچ اثر بماند از من به جهان *** تأخیر روا مدار آن نیز ببر
نه دست رسد به زلف یاری که مراست *** نه کم شود از سرم خماری که مراست
هر چند بدین واقعه در مینگرم *** درد دل عالمیست کاری که مراست
هر روز ز عشق تو به حالی دگرم *** وز حُسن تو در بند جمالی دگرم
تو آیت حُسن را جمالی دگری *** من آیت عشق را کمالی دگرم
آن ره که من آمدم کدامست ای دل *** تا باز روم که کار خامست ای دل
در هر گامی هزار دامست ای دل *** نامردان را عشق حرامست ای دل
11. رسائل نجم الدین کبری
نجم الدین احمد بن عمر خیوقی خوارزمی از مشایخ صوفیه در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم و ملقّب به «طامة الکبری» و سپس با حذف «طامه» ملقب به «کُبری» و مشهور به «نجم کبری» بود. از کسانی که او تربیتش را مدیون آنان است بابا فرج تبریزی، شیخ اسمعیل قصری، و شیخ روزبهان کازرونی را میتوان نام برد و از میان شاگردانش مجدالدین بغدادی خوارزمی، سعدالدین حمّوی، بابا کمال خجندی، سیف الدین باخرزی، رضی الدین علی لالا و شیخ نجم الدین رازی (= نجم دایه) از باقی مشهورترند. او نیز مانند سایر بزرگان متصوفه رسائلی در اصول تصوف به فارسی و عربی و اشعاری عرفانی از خود بر جا گذاشته است مانند: آداب المریدین، سکینة الصالحین، و وصول الی الله (به فارسی)، رسالة فی السلوک، هدایة الطالبین، رسالة الطریق و تفسیری از قرآن در دوازده مجلّد و چند اثر دیگر. او به سال 617 هـ در فتنهی مغولان به شهادت رسید. این رباعیها هم از اشعاری است که به او نسبت داده شده است.چون نیست ز هر چه نیست جز باد به دست *** چون هست به هر چه هست نقصان و شکست
پندار که هست هر چه در عالم نیست *** انگار که نیست هر چه در عالم هست
در راه طلب رسیدهای میباید *** دامن ز جهان کشیدهای میباید
بینایی خویش را دوا کن زیراک *** عالم همه اوست دیدهای میباید
آثاری در دیگر انواع نثر
1. تاریخ بیهقی
قرن پنجم و ششم تا ربع اوّل قرن هفتم هجری همان طور که در تألیف و تدوین کُتب در اصول و مبانی عرفانی عهدی درخشان بود، از حیث آفرینش متون تاریخی و خلق آثاری که در هر حال از ارزشهای ادبی والا و رعایت اصول فصاحی و بلاغی بالا برخوردار بود نیز دورهای ممتاز است تا آنجا که برخی از متون آن دوره هم چون نگینی تابناک در انگشتری نثر فارسی درخشید و همچنان میدرخشد. یکی از آنها و شاید درخشندهترین آنها کتاب تاریخی است که خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، منشی و صاحب دیوان رسالت و انشاء دربار غزنوی در شرح سلطنت آل سبکتگین نوشته بود و به تصریح خودش بر سی مجلد بالغ میشد ولی در حدود یک چهارم آنکه در شرح سلطنت مسعود بن محمود غزنوی بر متصرفات پدرش و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون تا افتادن آن به دست سلاجقه، یعنی دوران حکومت آلتون تاش حاجب، است بر جای مانده و به نام تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی مشهور است. نویسندهی استاد و صاحب نام کتاب یعنی ابوالفضل بیهقی (385 - 470 هـ) در قریه حارث آباد بیهق (سبزوار) ولادت یافت و در نیشابور تحصیل دانش کرد امّا تربیت دبیری خود را مدیون خواجه بونصر مشکان دبیر و رئیس دیوان رسالت محمود غزنوی بود. در بیست سالی که به عنوان شاگرد و زیردست بونصر در دربار غزنوی کار میکرد، وظیفهی تحریر رسائل یا تهیه سواد و بیاض مکتوبات سلطانی را بر عهده داشت. بیهقی چندی نیز خود صاحب دیوان رسائل شد (در عهد عبدالرشید به سال 440 هـ) امّا به زودی به تهمت بدخواهان معزول گشت و به حبس افتاد و پس از رهایی از زندان باقی عمر را در عزلت و انزوا گذراند تا بدرود حیات گفت.تاریخ بیهقی نه تنها از بهترین نمونهها و یا بهترین نمونهی شیوهی ترسل فارسی و آثار منشیان درباری در قرن پنجم هجری است بلکه از باب روش کار مؤلف و صحت مطالب و دقت در نقل حوادث هم کتابی بی مانند است و همان طور که مؤلف خود به تکرار یادآور گردیده مطالب آن یا مبتنی بر مشاهدات بیهقی است یا بر استفادهی او از اسناد معتبر و مدارکی که مقام درباری او در اختیارش گذاشته بود و یا مُتّکی بر استماع از افراد ثقهای که شاهد جریان امور بودند. در عین حال کتاب حاوی اطلاعات ذیقیمتی است در آداب و رسوم و عادات زمان مؤلف و بسیاری از وقایع و حوادث تاریخی که مربوط به دورههای پیش از غزنویان است و نیز آگاهیهایی دربارهی شاعران و نویسندگان و فضلای عهد غزنوی. نثر کتاب بسیار شیرین و جذاب و سبک آن شاخص و تا حدودی منحصر به فرد است و در مقایسه با آثار دورهی قبل میتوان گفت از ادب عرب تأثیر پذیرفته و از لغات آن زبان بیشتر استفاده کرده است. بر روی هم دقت بیهقی در توصیف و اقدام به استشهاد و تمثیل و حکایت، نثر او را از ایجاز به سوی نوعی اطناب مطبوع و غیر مُمل سوق داده است؛ اطناب مُلایمی که خواننده را به دنبال خود میکشاند. در مجموع تاریخ بیهقی یکی از شاهکارهای نثر فارسی است و تا این زبان باقی است آن کتاب نیز باقی خواهد ماند.
2. قابوسنامه
اثر گرانسنگ عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس بن وشمگیر بن زیار، امیر دانشمند خاندان زیاری است. زیاریان در عهد عنصرالمعالی حکومت مستقل نداشتند بلکه امیرزادگانی بودند دارای اقتدار محلّی بر قسمتی از سرزمین طبرستان. عنصرالمعالی مردی دانشمند و صاحب اطلاع بود و آگاهیهای خود را از مباحث مختلف و فرهنگ زندگی و کشورداری و لشکرکشی و آداب و رسوم اجتماعی در قالب کتاب قابوسنامه ریخت و آن را برای فرزند خود گیلانشاه نوشت تا بعد از پدر آن را به کار بندد. به همین سبب این کتاب از حیث اطلاعات متنوع در مسائل گوناگون حیات اجتماعی و شناسانیدن فرهنگ و تمدن ایران در قرن پنجم هجری منحصر به فرد است.نثر کتاب ساده و روان و زبان آن کهنه و مشتمل بر تعبیرات و اصطلاحات متداول در زبان فارسی اوایل قرن پنجم است. به این عبارات از قابوسنامه دقیق شوید:
باید که هرچه آموختنی باشد از فضل و هنر فرزند را همه بیاموزی تا حقّ پدری و شفقت پدری به جای آورده باشی، که از حوادث عالم ایمن نتوان بود و نتوان دانست که بر سرِ مردمان چه گذرد. هر هنری و فضلی روزی به کار آید، پس در فضل و هنر آموختن تقصیر نباید کردن و در هر علمی که مر او را آموزی، اگر معلمان از بهر تعلیم مر او را بزنند شفقت مبر، بگذار تا بزنند که کودک علم و ادب و هنر به چوب آموزد نه به طبع خویش.
نقل از گنج و گنجینه، چاپ ققنوس، ص. 87.
عنصرالمعالی گویا کتاب خود را نصیحتنامه نامیده بوده است و قابوسنامه عنوانی است که گویا بعد از مؤلف بر آن نهادهاند. عنصر المعالی به زبان فارسی و طبری شعر هم میسروده و برخی از اشعارش را در قابوسنامه گنجانیده است امّا در شاعری چندان قوی دست نبود. مرگ او باید پس از سال 475 هـ که سال تألیف نصیحتنامه است اتفاق افتاده باشد.
3. سیاستنامه
اثر مشهور خواجه نظام الملک طوسی، قوام الدین ابوعلی حسن بن علی، وزیر معروف الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی است. قوام الدین به سال 408 یا 410 هـ در نوغانِ طوس به دنیا آمد و در طوس به تحصیل پرداخت و در یازده سالگی قرآن را فرا گرفت و سپس در شهرهای مَرو و بلخ و نیشابور فقه شافعی و دبیری آموخت تا آن که به سال 451 هـ وزیر الب ارسلان شد و آن مقام را تا سال 485 بر عهده داشت. در این سال با ترکان خاتون مادر ملکشاه سلجوقی بر سر جانشینی او اختلاف پیدا کرد و گویا از وزارت دست کشید و اندکی بعد در راه بغداد به دست بوطاهر آرّانی، فدّایی حسن صبّاح، به قتل رسید. مدارس نظامیّه که در شهرهای بزرگ آن روزگار بنا کرد نام او را بیشتر از آنچه وزارت همراه با کیاست و سیاستش روا میداشت مخلّد و جاوید ساخت.سیاستنامه یا سیرالملوک که یکی از جملهی بهترین آثار ادبی فارسی است حاوی مجموعهی تجاربی است که در طی 35 سال وزارت اندوخت و آن همه را با انشایی سلیس و روان و عباراتی جزیر و استوار و در قالب موضوعاتی متنوع از پند و مثل، و اخبار و قصص انبیاء، و حکایات و سیر پادشاهان، در آن به تحریر درآورد و در معرفی آن نوشت: «از گذشتگان خبر است و از ماندگان سمر است و با این همه درازی، مختصر است و شایستهی پادشاه دادگر (یعنی ملکشاه سلجوقی) است.» این کتاب نیز به سبب آنکه دارای اطلاعات نفیسی در باب تشکیلات سیاسی و کشوری ایران در دورهی سلجوقیان و ادوار پیش از مغول است مانند قابوسنامه در شمار آثار معرّف فرهنگ و تمدن ایران به حساب میآید و اگر چه از اشتباهاتی تاریخی خالی و عاری نیست در عین حال بسیاری از اطلاعات مهم تاریخی - سیاسی در آن گرد آمده است. از خواجه نظام الملک یک مکتوب در ذکر شرایط وزارت و برخی وصایا خطاب به فرزندش فخرالملک (وزیر برکیارق و مقتول به سال 500 هـ) باقی مانده که گاهی دستورالوزارة نامیده شده و رسالهای هم به نام قانون الملک به او نسبت داده شده است.
4. کلیله و دمنه
اثر مشهور ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی است. ابوالمعالی نصرالله که گویا اهل شیراز یا غزنین بوده است، از آغاز جوانی با فضلای غزنین معاشرت میکرد. ابتدا مورد عنایت بهرامشاه غزنوی قرار گرفت و در کارهای دیوانی شرکت جُست امّا پس از بهرامشاه و در زمان فرمانروایی خسروشاه (547 - 555 هـ) سمت دبیری او را یافت و از آن پس همواره در دولت غزنویان باقی بود تا در عهد خسرو ملک (555 - 582 هـ) به وزارت رسید اما نمیدانیم چرا مورد بغض سلطان واقع گشت و محبوس و مقتول شد. او در حوالی سال 536 هجری کلیله و دمنهی عبدالله بن مقفع را از عربی به پارسی فصیح و بلیغ و با نشر مترسّلانه و منشیانهی بسیار استوار برگردانید. انشای ابوالمعالی در کلیه و منه در حدّ اعلای زمان خود بود و سبب شد تا آن اثر، کتاب درسی ادب فارسی شود و تا امروز همچنان به عنوان کتابی که ادیبان و نویسندگان از خواندن آن بی نیاز نیستند باقی مانده است. به قول عوفی در لباب الالباب: «... تا دور آخر زمان و انقراض عالم هر کس رسالتی نویسد یا در کتابت تنوّقی کند مقتبس فوائد او خواهد بود، ... و از منشآت پارسیان هیچ تألیف آن اقبال ندیده است و آن قبول نیافته... .» (به نقل از جلد دوم تاریخ ادبیات استاد صفا، ذیل ابوالمعالی نصرالله). استاد صفا در توصیف انشای آن نوشتهاند: «از حیث سلامت انشاء و قوت ترکیب عبارات و حسن اسلوب و آراستگی کلام یکی از عالیترین نمونههای نثر پارسی است... و هم از قرن ششم در حکم سرمشقی برای مترسلان به کار رفت و همواره جزو کتب درسی فارسی بود و در قرون بعد بعضی از نویسندگان کوشیدهاند کتبی به تقلید از آن به عنوان تهذیب و ترجمهی جدید کلیله و دمنه ترتیب دهند مانند انوار سهیلی اثر واعظ کاشفی و عیار دانش، انشای ابوالفضل علامی.» این کتاب را میتوان از نخستین آثار نثر مصنوع فارسی شمرد.5.مقامات حمیدی
اثر مشهوری است که قاضی حمیدالدین عمربن محمود بلخی نویسنده و ادیب بزرگ قرن ششم هجری متوفی به سال 599 هـ به ضمیمهی رسائلِ: وسیلة العفاة، حنین المُستجیر، روضة الرضا، سفرنامهی مرو و ... از خود بر جای گذاشته است. پیش از قاضی حمیدالدین، شیوهی مقامهنویسی با بدیع الزمان همدانی و ابوالقاسم حریری ایجاد و شناخته شده بود و حمیدالدین شیوهی این هر دو مقامهنویس معروف را پیروی کرد و کتاب خود را که مشتمل است بر 24 مقامه و یک خاتمه، به سال 551 هـ آغاز کرد و احتمالاً تا حوالی سال 555 هـ هم در آن دخل و تصرفهایی روا میداشت. در هر حال مقامات حمیدی در میان ناقدان سخن در قرن ششم هجری حُسن قبول یافت و ستوده شد و او از کسانی است که در ایجاد نثر مزیّن و موزون در ادب فارسی پیشرو دیگران شمرده شدهاند. از قضاوتی که عوفی در لباب الالباب دربارهی حمیدی کرده پیداست که در آن روزگار نثر مسجع را نمی پسندیدهاند. عوفی میگوید: «اگر چه در سخن مراعات جانب سجع کرده چنان که اهوازی در نثر تازی و رشیدالدین وطواط در ترسّل، فاما جایی که در سخن از حدّ تکلّف میگذرد لطافتی دارد.» حمیدالدین در مقامات خود به اشعار پارسی و تازی فراوانی استشهاد کرده که بیشتر آنها از خود اوست. به این جملهها که از «مقامهی یازدهم در عشق» نقل میشود دقت فرمایید:حکایت کرد مرا دوستی که در سفرهای شاق بر من شفیق بود و در حَضَرهای عراق با من رفیق، و به حکم آمیزش تربت و آویزش غربت با من قرابتی داشت سببی نه نسبی، و نسبتی داشت فضلی و ادبی نه عُرفی و عصبی
اَخُوک الّذی واساکَ فی البُؤسِ و الرّخا *** وَ اِلّا فلا تَرکَن الی ذلک الاَخا
گنج و گنجینه، ص. 172.
این ابیات فارسی از سفرنامهی مرو او نقل شده است:
مرحبا ای نسیم عنبربال *** خرّم و خوشتر از جنوب و شمال
نکهت بادهی رزی داری *** بوی یاران مروزی داری
بر در او گذشتهای به دُرست *** کاثر خاک کوی او بر توست...
6. چهار مقاله
چهارمقاله یا مجمع الانوار اثر مشهور نظامی عروضی، ابوالحسن احمدبن عمربن علی سمرقندی شاعر و نویسنده و ادیب قرن ششم هجری است. نظامی که در شعر متوسط بود در هر دو نوع نثر مصنوع و نثر مرسل استادی به تمام و کمال بود و شیوا و رسا مینوشت. او که اهل سمرقند بود پس از گذراندن دوران جوانی در زادگاهش، به دیگر شهرهای خراسانِ آن روزگار مخصوصاً بلخ و طوس سفر کرد چنان که در بلخ با حکیم عمر خیامی صاحب کتاب جبر و مقابله، و در طوس با معزّی شاعر دیدار کرد. کتابش مشتمل بر چهار مقاله در بیان شرایط احراز مقام ندیمی چهار طبقه از ندیمان شاهان و سلاطین یعنی دبیران و شاعران و طبیبان و منجمان است و چون در مقدمه هر مقاله با نثری مصنوع و مزیّن شرایط و لوازم استادی در آن فن و «صناعت» را ذکر میکند و برای اثبات نظر خود به ایراد حکایات و تمثیلات در باب آن فن و یا در احوال استادان آن فن میپردازد کتابش هر چند که از اشتباهات و لغزشهای تاریخی بر کنار نیست امّا هم ارزش ادبی دارد و هم محتوی اطلاعات ذی قیمت فرهنگی و تمدّنی است و به همین سبب از قدیم شهرت و آوازهی فراوان یافته و تاکنون آن آوازه را حفظ کرده است. نظامی مجمع النوار را به سال 552 هـ به نام یک شاهزادهی غوری (نامش: حسام الدین علی) نوشته و در ابتدای آن شرحی مختصر در اصول حکمت و اقسام موجودات علوی و سفلی و چگونگی پیدایش انسان و حیوانات و احوال نفسانی و اثبات نبوت و لزوم وجود پادشاهان که به عقیدهی او نایبان انبیایند آورده است. نثر او در آغاز ابواب چهارگانه کتاب نسبتاً مصنوع است امّا در دیگر مواضع کتاب کمتر به صنعت پرداخته و فقط گاهی به استفاده از سجع مبادرت جسته است. سخنش خالی از حشو و زواید و غالباً فصیح و متقن است.7. التوسل الی الترسل
اثر بهاء الدین بغدادی، محمد بن مؤیّد، منشی علاء الدین تکش خوارزمشاه است. بهاء الدین اهل بغدادک خوارزم بود و از زندگانی او اطلاعات متقنی در دست نیست، فقط میدانیم که وفاتش در حوالی سال 588 هـ اتفاق افتاده است. عوفی «نثر مصنوع و دلگشا و نظم مطبوع و جانفزا»ی او را ستوده و سعدالدین وراوینی هم به مقام والای او در نثر مصنوع مزیّن اعتراف کرده است. حقیقت آن است که بهاء الدین محمد بغدادی در روزگار خود به شیوایی و زیبایی انشاء و نگارش و استحکام اشعار مشهور بوده و کتاب التوسل الی الترسل که مجموعهی منشآتش است در شمار بهترین و زیباترین منشآت قدیم است. عوفی برخی از اشعار او را در لباب الالباب خود نقل کرده و پارهای نیز در ضمن منشآتش آمده است. به این عبارات که از «منشور ولایت جَند» نقل میشود دقت فرمایید تا به شیوهی نگارش او بهتر راه یابید:چون ایزد جَلَّت قدرتُه و عَلَّت کلمته به کمال قدرت و مشیّت، و وفور موهبت و عطیّت خویش ابواب خزانهی تؤتی الملک مَن تشاء بر ما گشاده است، و برای امر طاعت داری و نفاذ فرمانبرداری ما در میان جملهی عالمیان و کافهی آدمیان ندای و اولی الامر منکم در داده، و مقالید تقلّد ملک جهان و زمام تصرّف کار جهانیان به فرط عنایت و حسن رعایت ما سپرده، و منصب ما به درجهی نسبت ظلّ الله برده، به موجب این مقدمات و مقتضی این کلمات در ذمت عقل ما لازم است که خویشتن را ملازم درگاه حمد ایزدی داریم و ... .
همان مأخذ، ص. 185.
این ابیات از منشآت اوست:
دریغ روز جوانی و عهد بُرنایی *** گذشت در غم دوری و رنج تنهایی
ز بس که گشتم از جور چرخ جای به جای *** شدم چو هرزه روان هر دری و هر جایی
به رنج هَجر خرد گویدم شکیبا شو *** نه دل پدید و نه جان چون کنم شکیبایی ...
8. سندبادنامه پارسی
اثر ظهیری سمرقندی کتابی است همتای کلیله و دمنه و از جمله قصص قدیم هند است که پیش از ظهور اسلام به زبان پهلوی نقل شده و شهرت بسیار داشته است. مسعودی در مروج الذَهَب اصل هندی آن را از تألیفات سندباد حکیم، معاصر کوش پادشاه هند دانسته، امّا ابن الندیم که دو تحریر بزرگ و کوچک از آن را میشناخته گفته است معلوم نیست ایرانیان مؤلف آن بودهاند یا هندوان. در هر حال این کتاب در دو نسخهی «کبیر» و «صغیر» به زودی به عربی ترجمه شد، سپس در قرن چهارم (حوالی سال 339 هـ) به فرمان نوح بن نصر سامانی و به دست خواجه ابوالفوارس قناوزی به پارسی ساده و غیر مزیّن درآمد. ظهیری سمرقندی، محمدبن علی بن محمد، که عوفی او را «صدر اجل» خوانده و در شمار وزرا و صدور شمرده است از نویسندگان و بلیغان پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم بود و مدتی صاحب دیوانی انشاء قلج طمغاج آخرین پادشاه آل افراسیاب را بر عهده داشت. وی ترجمهی قناوزی از سندبادنامه را به نثر مزیّن و آراسته به امثال و اشعار پارسی و تازی نوشت و به خوبی از عهدهی این کار شگرف برآمد به طوری که کتاب او را میتوان یکی از نمونههای دلپذیر نثر مصنوع قرن ششم به حساب آورد. این کتاب به همت شادروان پرفسور احمد آتش به سال 1948 میلادی در استانبول تصحیح و چاپ شد.از ظهیری دو اثر معروف دیگر بر جای مانده است. یکی اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة دربردارندهی لطیفههایی از سخنان ملوک عجم از عهد جمشید تا قلج طمغاج و فور هندی و فغفور چین و دستهای از حکما مانند افلاطون و ارسطو با نثری مزیّن و مصنوع و شواهد و امثال عربی و فارسی. دیگر کتاب سمع الظهیر فی جمع الظهیر. اینک به این عبارات از سندبادنامه توجه فرمایید:
ماجرای روز پنجم. چون نوبت دور ایّام به روز پنجم رسید، مشغلهی استغاثت زن به گوش انجم رسید؛ با خود گفت: اگر در این حادثه تأخیری و تقصیری جایز دارم شاهزاده زبان بگشاید و در هَتکِ این سِتر و کشفِ این سِرّ سَعیها نماید، و از بهر آنکِ جماعت وزراء در رعایت جانب او مبالغتی تمام مینمایند، و عنایت بی اندازه میدارند، بدین اعتداد و اعتضاد در اِهلاک و اِعدام من کوشند، و در سمع شاه مصالح دین و دولت تصویر و تقریر کنند. امروز هر تیری که در جعبه دارم بیندازم و هر لَعبی که دانم ببازم... .
همان مأخذ، ص. 208.
9. مرزباننامه پارسی
ترجمهی سعدالدین وراوینی از روی متن طبری کتاب و از جمله آثار مهم نثر مصنوع فارسی است در ذکر قصّهها و مثلها و موعظتها به روش کلیله و دمنه و از زبان وحوش و طیور و دیوان و پریان و آدمیان. پیش از آنکه وراوینی این کتاب را به پارسی برگرداند محمد بن غازی ملطیوی آن را به سال 598 هـ هجری ترجمه کرد و روضة العقول نامید. امّا گویا وراوینی از این ترجمه باخبر نبوده و از این رو میان سالهای 607 تا 622 هجری به ترجمه و تهذیب آن دست زد و آن را در نُه باب و یک مقدمه و یک ذیل مُبَوَّب و مرتب کرد و در ضمن کار برخی از ابواب اصل کتاب را نیز حذف نمود چنان که خود به این عمل تصریح کرده و گفته است: «زوایای آن همه بگردیدم و خبایای اسرار آن به نظر استبصار تمام بدیدم و طلسم ترکیب آن از هم فروگشادم و از حاصل همه ملخّصی ساختم، باقی انداختم.» استاد صفا دربارهی مرزبان نامه وراوینی مینویسد:«... از جملهی شاهکارهای بلامنازع ادب فارسی در نثر مصنوع مزیّن است و میتوان آن را سرآمد همهی آنها تا اوایل قرن هفتم دانست. بسیاری از موارد مرزباننامه از حدّ نثر مصنوع متداول گشته و صورت شعری دل انگیز یافته است. کلام وراوینی در این گونه موارد شامل تشبیهات و اوصافی است که پیش از آن تنها در شعر دیده میشد و نویسندگان خود را از ایراد آن معانی در نثر مستغنی میدانستند. لیکن او با مهارتی عجیب توانسته است آن معانی را بی آنکه موجب ملال خواننده شود در تضاعیفِ کلام بگنجاند و با ذکر قصص و امثال درآمیزد. در پارهای از موارد هم سخن وی با کمال ایجاز همراه است و بی آنکه نویسنده را به ایراد صنایع توجه باشد از آن موارد میگذرد. ایراد امثال و شواهد و اشعار پارسی و تازی از استادان بزرگ نیز در کتاب به اندازهی کافی صورت پذیرفته و در این موارد وراوینی مسلّماً به روش کلیله و دمنهی بهرامشاهی نظر داشته است.» (تاریخ ادبیات ایران، ققنوس، ج .1 ، ص 366)
سعدالدین وراوینی از ملازمان خواجه ربیب الدین هارون، وزیر اتابک ازبک بن محمد پادشاه آذربایجان بود و گویا در «وراوین» شهرکی نزدیک اهر به دنیا آمد و در تبریز میزیست و مرزبان نامه را به نام همین ربیب الدین هارون که مردی فاضل و علم دوست بود درآورد. مرزبان نامه وراوینی را آقای دکتر خلیل خطیب رهبر استاد فاضل دانشگاه تهران تصحیح و طبع کرده است. این عبارتها از مرزبان نامه است:
ملکزاده گفت شنیدم که بهرام گور روزی به شکار بیرون رفت. در صیدگاه ابری برآمد تیرهتر از شب انتظار مشتاقان به وصال جمال دوست و ریزانتر از دیدهی اشکبار عاشقان بر فراق معشوق. آتش بوق در پنبهی سحاب افتاد، دودِ ضَباب برانگیخت، تندبادی از مَهَبّ مهابت الهی برآمد، مشعلهی آفتاب فرو مُرد، روزن هوا را به نُهَنبَنِ ظلام بپوشانید، حُجرهی شش گوشهی جهت تاریک شد.
فالشمسُ طالعةُ فی حُکمِ غاربةٍ *** وَ الرِّأدُ فی مُستثارِ النَّقعِ کالطَّفَلِ
حشم پادشاه در آن تاریحی و تیرگی همه از یکدیگر متفرق شدند و او از ضیاء آن نواحی به ضیعهای افتاد. در آن جا دهقانی بود از اغنیاء دهاقین، خرّه نماه نام، بسیار خواسته و مال از ناطق و صامت و مراکب و مواشی... .
10. المعجم شمس قیس
المعجم فی معاییر اشعار العجم نام کتابی است در فنون ادبی به زبان فارسی مشتمل بر دو بخشِ عروض و قافیه و نقد شعر، که مؤلف در ضمن تحقیق در هر یک از موارد یاد شده و فروع آن، به بحث دربارهی شعر و شرایط و قواعد آن و صنایع بدیع شعری و ذکر نام بسیاری از شاعران و نقل قصاید و غزلهایی از برخی از آنان مبادرت جسته و در مجموع کتابی فراهم ساخته متضمّن فواید فراوان در علوم ادبی فارسی که میتوان آن را مهمترین و جامعترین کتاب در زمینهی فنون ادبی تا آغاز قرن هفتم شمرد چنانکه پس از وی تا به امروز هر کس در این زمینه کتاب نوشت مدیون تحقیقات دقیق او گردید.شمس الدین محمد بن قیس رازی اهل ری بود امّا بیشتر دوران حیات خود را در خراسان و خوارزم و ماوراء النهر و شهرهای بخارا و مَرو گذرانید تا آنکه به سال 617 هـ در رکاب سلطان محمد خوارزمشاه از پیش سپاهیان مغول به نواحی مرکزی ایران یعنی همدان و اصفهان گریخت و پس از سقوط حکومت خوارزمشاهی از عراق به فارس رفت و به خدمت اتابک سعدبن زنگی پیوست و در شمار ندیمان خاصّ او درآمد. او تألیفات دیگری مانند الکافی در عروض عربی و فارسی و قافیه و حدائق المعجم در عروض داشت.
11. جوامع الحکایات و لوامع الروایات
نام مهمترین کتاب محمد بن عوفی بخاری است. عوفی از مشاهیر نویسندگان و فضلای اواخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم بود که در بخارا ولادت یافت و نزد امام عمربن مسعود و امام رکن الدین امامزاده به تحصیل علم پرداخت و سپس به شهرهای ماوراءالنهر و خراسان و سیستان سفر کرد و به وعظ و تذکیر اشتغال جُست تا آنکه در آغاز حمله مغول از خراسان به سند رفت و مقرّب دستگاه ناصرالدین قباچه پادشاه غوریِ سند شد و در آنجا بود که کتاب دیگر خود لبابالالباب را به نام وزیر آن پادشاه یعنی عین الملک فخرالدین تألیف کرد و سپس به فرمان پادشاه به تصنیف جوامع الحکایات پرداخت. این کتاب او در شمار معتبرترین کتابهای فارسی و حاوی نکات بسیار مفید تاریخی و ادبی است که در کتابهای دیگر نیامده، مخصوصاً اهمیتش در آن است که عوفی در تألیف آن از منابعی سود جُسته که برخی از آنها از میان رفته و دیگر در دسترس نیست. به همین سبب تألیف او پس از وی مورد استفادهی مؤلفانِ هفت اقلیم، طبقات ناصری، تجارب السلف و تاریخ گزیده قرار گرفت و نیز بارها به ترکی ترجمه شد. نثر جوامع الحکایات جز از بعضی مواردِ دیباچهی کتاب باقی همه ساده و روان است و در عین حال از واژهها و ترکیبات عربی متداول در لهجهی پارسی در پایان قرن ششم استفاده فراوان کرده است.لبابالالباب عوفی که تذکرهای است از شاعران ایران تا آغاز قرن هفتم در دو بخش تنظیم گردیده است. بخش اول در ترجمهی احوال شاعرانی که از میان پادشاهان و وزیران و خواجگان و عالمان زمان برخاستهاند، و بخش دوم متصمّن ذکر حال شاعرانی که در دربارها و دستگاههای سلطنت از عهد طاهریان تا زمان مؤلف میزیستهاند. مؤلف در این کتاب بیشتر از جوامع الحکایات به آرایش سخن پرداخته و در مقدمهی احوال شاعران سجع و ترصیع به کار برده و صنعت پردازی کرده است امّا همین که از مقدمه خارج میشود به شیوهی عادی و ساده مانند شیوهی جوامع الحکایات باز میگردد.
اثر دیگر عوفی ترجمهی اوست از کتاب اَلفَرَج بعدالشدة قاضی تنوخی (م 384 هـ) به فارسی و این ترجمه عوفی مقدم است بر ترجمهی دهستانی مؤیدی در نیمهی دوم قرن هفتم که دربارهی آن به جای خود سخن خواهیم گفت.
12. راحة الصدور و آیة السرور
این کتاب که به اعلام الملوک نیز معروف است، اثر مشهور ابوبکر محمد بن علی راوندی مورخ و ادیب و منشی قرن ششم هجری است که هم مشتمل است بر فواید فراوانِ تاریخی و اجتماعی و هم متضمن امتیازات ادبی و نگارشی است. انشای آن سلیس و روان، در قسمتی از کتاب مصنوع و مزین و در قسمت دیگر ساده و بی پیرایه است. استشهاد به امثال و اشعار عربی و فارسی در بخش مصنوع کتاب بسیار است و به ویژه از شاهنامه فردوسی اشعار فراوان نقل کرده و گاهی برخی از قصاید شاعران را به تمامی آورده است. علاوه بر آن سخن راوندی در پارهای از موارد به لطافت شعر است. او که اهل راوند کاشان بود در خُردی پدرش را از دست داد و در کتف حمایت داییاش تاج الدین احمد راوندی که هم ادیب بود و هم متشرع درآمد و هم از او علوم شرعی و ادبی و خوشنویسی آموخت و از راه استنساخ مصاحف و تذهیب و تجلید آنها امرار معاش میکرد و در عین حال فرصت مییافت که آثار بزرگان را به مطالعه گیرد. راوندی به برکت هنر تذهیب و تجلید کتاب به دربار سلجوقیان راه یافت و راحةالصدور را که به سال 599 هـ به پایان برد به نام غیاث الدین کیخسرو (616 - 634 هـ) سلطان آسیای صغیر کرد. راحة الصدور کتابی است تاریخی - ادبی در شرح وقایع روزگار سلاجقه بزرگ تا پایان عهد سنجر و سپس سلاجقه عراق تا پایان حکومت طغرل بن ارسلان و سلاجقه آذربایجان.راوندی شعر هم میسرود امّا متوسط. بعضی از قصایدش در راحة الصدور آمده است. اینک نمونهی نثر راوندی:
سلطان البارسلان پادشاهی بود با هیبت و سیاست، تازنده و کامکار و بیدار، دشمن شکن و خصم افکن، بی نظیر و جهانگیر، تختآرای و گیتی گشای. قدّی عظیم داشت و محاسنی دراز چنانکِ به وقت تیر انداختن گره زدی و هرگز تیر خطا نکردی. و کلاه دراز داشتی و بر تخت روز بار سخت مهیب بودی و باشکوه، و از سر محاسن تا سر کلاه او گویند دوگز بودی و هر رسول که پیش تخت او آمدی بهراسیدی. ملکی آسوده داشت.
هر که نیکو روش بود در کار *** مرغزارش نکو بود به شکار
13. ترجمهی تاریخ یمینی
تاریخ یمینی را محمد بن عبدالجبّار عُتبی (م 427 هـ) منشی و مترسّل نامدار قرن چهارم و پنجم با نثر منشیانهی عربی در شرح پادشاهی سبکتگین و محمود غزنوی نوشت و به نام یمین الدوله محمود، آن را تاریخ یمینی نامید. نزدیک به دو قرن پس از تألیف آن، ناصح بن ظفر جرفادقانی (= گلپایگانی) منشی و نویسندهی دیگر ایرانی در قرن ششم و هفتم، نثر عتبی را به فارسی منشیانه و ادبی برگردانید. نثر جرفادقانی در این ترجمه نثر مصنوع استادانهای است. هر جا که توانست و موضوع سخن اجازه داد با انشایی روان و دور از تکلّف نوشت و هر جا که امکان قدرتنمایی و اظهار مهارت و استادی یافت بر مرکب صنعت پردازی نشست و انصافاً از عهدهی هر دو نوع نثر، ساده و مصنوع، به خوبی برآمد. به نمونهی نثرش نگاه کنید:و حکایت کرد که شبی در قطع آن مراحل و طیّ آن منازل شبگیر کردم و همه شب سَمیر (1) کواکب و مُسیر (2) مراکب بودم، تا لَمعهی کهولت صبح در مَفارق (3) شباب شب پدید آمد و غُرّهی بام در صفحهی اَدهَم ظلام پیدا گشت؛ از بهر ادای فریضه فرود آمدم و چون نماز گزارده بودم و بیاض روز حجاب ظلمت از پیش سواد دیده برگرفت، در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا و چون روضهی بهشت دلگشا، آراسته چون پر طاووس و پیراسته چون بزم کاووس، آبی روان و کشتی فراوان و دشتی بی پایان، این بیت بر خاطرم گذشت:
اَبوکُم آدم سَنَّ المعاصی *** و عَلَّمَکُم مُفارقة الجنان
و عزیمت کوچ و مُقام در تردد افتاد. کتابی با خویشتن داشتم، بر سبیل تفأل باز کردم، اول سطر صفحه آن بود که «وَ إذا انتهیت الی السّلامَةِ فی مَداکَ فلا تُجاوِز.» (4) با خود گفتم فالی از این صادقتر و جایی از این موافقتر ممکن نگردد... .
نقل از گنج و گنجینه، ص. 235.
14. تألیفات افضل الدین کرمانی
احمد بن حامد کرمانی ملقب به افضل کرمان یا افضل کرمانی از نویسندگان و مورخان مشهور قرن ششم و هفتم است که روزگار قاوردیان کرمان و عهد تسلّط غزان بر آن ناحیه را دیده و خود بیشتر معاصر ملک دینارِ غُز و همزمان با رویدادها و کشاکشهای میان عاملانِ اتابک فارس، سعد بن زنگی، و امیر شبانکاره، قطب الدین مبارز، و سلطان محمد خوارزمشاه بر سر تسلط کرمان بوده است. از او سه اثر بر جای مانده که از همه مهمتر کتاب عِقدالعُلی للموقف الاعلی در تاریخ و ادب، و حاوی پنج بخش است و علاوه بر اهمیتی که از باب اشتمال بر وقایع و حوادث تاریخی کرمان در ربع آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم دارد یکی از نمونهای خوب نثر مصنوع و مزیّن فارسی و آراسته به انواع صنایع لفظی و لغات و ترکیبات عربی و اشعار و امثال تازی است. این کتاب اگر به وسیله منشیانه و متکلّفانه نوشته شده امّا در بخشی از آن نویسنده رعایت سادهنویسی و اجتناب از پیرایههای لفظی را کرده است.اثر دیگر او بدایع الازمان فی وقایع کرمان و معروف به تاریخ افضل است که اطلاعات مبسوطی دربارهی جغرافیای کرمان و نواحی مختلف و بلاد عمدهی آن و نیز مختصری از تاریخ کرمان از پیش از اسلام تا عهد مؤلف را دربر دارد و بعد از افضل مورد استفادهی همهی کسانی که دربارهی کرمان تاریخ نوشتهاند قرار گرفته است.
اثر سوم افضل اضافاتی است که بر کتاب دوم خود کرده آن را المضاف الی بدایع الازمان فی وقایع کرمان نامیده و گویا به سال 613 آن را به پایان برده است. نثر این کتاب مانند عقدالعُلی نگارش یافته است. این کتاب را شادروان عباس اقبال آشتیانی طبع و نشر کرد. به نمونهی نثر این کتاب توجه فرمایید:
قامتی چون سروی ناعم، و چهرهای چون بَدری باسم، و حیایی که اگر دیدهی نرگس در او نگرد چون لاله رخش سُرخی خجالت گیرد و لطف لفظی که اگر نسیم لطایف دُرپاشش بر بیمار مَدقوق وَزَد از دَقِّ دِقّ باز رهد و اگر مخمور در هوای سایهی شاخِ شیمت فَرُّخَش نَفَسی برآرد از صُدوع صُداع خلاص یابد.
طوطی لبش چو در شکر آویزد *** از بحر دلش موج سخن برخیزد
چون ابر که بر فرش چمن دربیزد *** از دُرج لبش لؤلؤ معنی ریزد
نقل از همان مآخذ، ص . 219.
پینوشتها:
1. سمیر: داستان گو، قصه پرداز.
2. مُسیر: سیر دهنده، روان کننده.
3. مَفارِق: جمع مِفرق یعنی فرق سر.
4. معنی این مصراع این است که «اگر در پایان راه و مراحل پایانی عمر مُنتهی به سلامت شدی دیگر از آن حدّ تجاوز نکن و در همان مرحله باقی بمان. افزون خواه مباش».
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}