عزّت و افتخار، پیامد فرهنگ حسینی
نويسنده:سید محمدعلی داعی‏نژاد
منبع:فصلنامه معرفت

مفهوم فرهنگ

ارائه تعریفی جامع از فرهنگ، كاری است بس دشوار. ولی هسته اصلی فرهنگ، شامل عقاید سنتی و به خصوص ارزش‏های وابسته به آن‏هاست.(1) تایلور در تعریف فرهنگ می‏گوید: «فرهنگ... به مفهوم وسیع مردم‏شناختی آن، كل پیچیده‏ای است كه دانش، اعتقاد، هنر، اخلاق، قانون، رسم و هر نوع قابلیت و عادت دیگری را، كه انسان به صورت عضوی از جامعه كسب می‏كند، در برمی‏گیرد.»(2)
آلن بیرو در این زمینه می‏نویسد: «فرهنگ عبارت است از هر آنچه كه در یك جامعه معین كسب می‏كنیم و می‏آموزیم و می‏توانیم انتقال دهیم.... برای مشاهده و مطالعه فرهنگ می‏توان آثار تحقق یافته آن یعنی آثار هنری، فنی، ادبی و... یا رفتارها و اشكال و صور مناسبات بین انسان‏ها و نیز كاربرد ارزش‏ها و نحوه مشاركت در مظاهر فرهنگی و انتقال آن را ملاحظه نمود كه نشان‏دهنده میزان نفوذ فرهنگ بین مردم است.»(3)
با توجه به آنچه گذشت، می‏توان گفت: فرهنگ عبارت است از مجموعه‏ای از بینش‏ها، باورها، گرایش‏ها، رفتارها و آداب و اخلاقیات یك جامعه كه دارای ثباتی نسبی در آن جامعه است. از این‏رو، عناصر فرهنگی یك جامعه در واقع جان‏مایه‏های تمدنی آن جامعه است. هر چه جامعه‏ای از پیشتوانه‏های غنی فرهنگی بیش‏تری برخوردار باشد، عزّت و افتخار بیش‏تری خواهد داشت، بنابراین، عزّت و افتخار یك ملت و یا ذلت و انحطاط آن، در گرو فرهنگی است كه بر آن جامعه مسلط است. برای شناخت سیره حسینی در خصوص فرهنگی كه مایه عزّت و افتخار است و تمایز آن از فرهنگی كه موجب ذلّت و انحطاط می‏باشد، لازم است به كلمات و سیره آن حضرت و شواهد تاریخی و وقایعی كه در صدر اسلام اتفاق افتاده مراجعه كنیم و عوامل عزت آفرین و افتخارساز و نیز عوامل ذلّت بار آن را كشف نماییم تا آن‏ها را برای ساختن جامعه‏ای مطلوب در نظر بگیریم.

عوامل عزّت آفرین و افتخارساز

1. ایمان دینی

ایمان به معنای باور به آموزه‏های دینی و التزام به آن می‏باشد. ایمان، اساسی‏ترین ارزش‏ها و مبنای سایر ارزش‏هاست. از منظر قرآن، ایمان پایه عزت و افتخار و موجب سربلندی است. قرآن در این‏باره می‏فرماید: «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین» (آل عمران: 138)؛ ایمان داشته باشید، سربلند خواهید بود و نباید به خود سستی و اندوه راه دهید.
ویلیام جیمز از روان‏شناسان معروف غرب، در تأثیر ایمان بر آدمی می‏نویسد: «ایمان از نیروهایی است كه بشر به كمك آن زنده است و فقدان آن، یعنی مرگ و نابودی.»(4)
قرآن در همین زمینه می‏فرماید: بهترین امت خواهید بود اگر امر به معروف و نهی از منكر نمایید و ایمان به خدا داشته باشید (آل عمران: 110)؛ یعنی ایمان به خدا، انسان‏ها و جوامع بشری را به سمت و سوی پیشرفت و ترقی هدایت می‏كند. به راستی چرا ایمان مایه عزّت و افتخار است؟! چگونه ایمان مایه عزت و افتخار یك انسان و یا یك ملت می‏شود؟ حقیقت آن است كه تعالیم انبیا، پاسخ الهی به نیازهای انسان در داشتن زندگی سعادتمندی در دنیا و آخرت است. اگر این تعالیم، به ویژه تعالیم اسلام كه كامل‏ترین ادیان الهی می‏باشد، به مرحله عمل برسد و انسان‏ها با باور به این تعالیم، آن‏ها را در سلوك عملی خود پیاده كنند، موجب پیشرفت و سازندگی جوامع بشری و در نتیجه، كسب فضایل انسانی و اخلاقی و نیز موجب رشد و بالندگی و عزت و افتخار آنان می‏شود.
ویل دورانت در این‏باره می‏گوید: اسلام، طی پنج قرن از سال (81 ه. 597 ه. / 700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیك و تكامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی و ادبیات و تحقیق علمی و علوم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.(5)
گوستاولوبون نیز می‏گوید: تا مدت پانصد سال، مدارس اروپا روی كتاب‏ها و مصنفات مسلمانان دایر بود و همان‏ها بودند كه اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت كرده، داخل در طریق تمدن نمودند. ما وقتی كه به تحقیقات علمی و اكتشافات فنی آنان نظر می‏افكنیم، می‏بینیم هیچ ملتی نیست كه در این مدت كم، بیش‏تر از آنان ترقی كرده باشد. بعضی‏ها عار دارند كه اقرار كنند یك قوم كافر و ملحدی (مسلمانان) به جهت اسلام آوردن سبب شده اروپای مسیحی، از حال توحش و جهالت خارج گردد. لذا آن را مكتوم نگاه می‏دارند، ولی این نظر تا اندازه‏ای بی‏اساس و تأسف‏آور است كه به آسانی می‏توان آن را رد نمود... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را، كه سلطنت روح را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیت نموده و نیز نفوذ فكری و عقلانی آنان، دروازه علوم و فنون و فلسفه را، كه از آن بكلی بی‏خبر بودند، به روی آنان باز كرده و تا ششصد سال استاد ما (اروپاییان) بودند.(6)
به هرحال، جامعیت و اتقان و سادگی تعالیم اسلام موجب گردید تا مسلمانان در پرتو راهی كه اسلام در پیش روی آنان نهاد، به چنان موفقیت‏های افتخارآمیز و عزت‏آفرینی دست یابند. از سوی دیگر، دوری از همین تعالیم موجب گردید تا مسلمانان به انحطاط كشیده شوند و به ذلّت و عقب‏ماندگی دچار گردند.
رشید رضا مؤلف تفسیر معروف المنار می‏نویسد: علمای علم الاجتماع و سیاست‏مداران و مورّخان اسلامی و غیر اسلامی اتفاق دارند تنها عاملی كه در برهه‏ای از زمان به عرب‏ها (مسلمانان) در همه زمینه‏های فرهنگی و اجتماعی و روحی نیرو بخشید و آنان را در پیشرفت فرهنگ و تمدن انسانی كمك كرد و با هم متحد ساخت، اسلام بود و بس. طبعا روی‏گردانی از اسلام و یا داشتن مسمای اسلام، نتیجه‏ای جز خواری و ذلّت نخواهد داشت.(7)
اكنون نقش ایمان و دین را در مكتب حسینی پی می‏گیریم:
امام حسین علیه‏السلام در نامه‏ای به مردم بصره می‏فرمایند: «انا أدعوكم الی كتاب الله و سنة نبیّه فانّ السنة قد امیتت و البدعة قد احییت فان تسمعوا قولی اهدكم الی سبیل الرشاد و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.»(8)؛ شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‏كنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته‏ایم كه دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت آمده است. اگر سخن (دعوت) مرا بشنوید، به راه سعادت و خوشبختی هدایتتان خواهم كرد. درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد.»
در این فراز، امام حسین علیه‏السلام سعادتمندی و هدایت یافتگی و خوشبختی را در گرو پیاده كردن دین برمی‏شمارد و مردم را به تبعیت از خود دعوت می‏كند.
اگر امام، كه مظهر عینی دین در جامعه است، مورد بی‏مهری متدینان قرار گیرد، مردم جامعه دچار ذلّت و زبونی خواهند شد و هرگز رنگ و بوی سعادت را نخواهند دید. به عبارت دیگر، ضایع كردن دین و مخالفت با پیشوای متدینان نتیجه‏ای جز ذلّت و گرفتاری در دامان ستمگران نخواهد داشت و این چیزی است كه هم شواهد تاریخی آن را تأیید می‏كند و هم به صراحت در كلمات امام حسین علیه‏السلام بیان شده است. امام علیه‏السلام در این‏باره می‏فرماید: «والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا ذلك سلّط اللّه علیهم من یذلهم حتی یكونوا اذّل من فرام المرئة»(9)؛ به خدا سوگند این‏ها دست از من برنمی‏دارند، مگر این‏كه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند كسی را بر آنان مسلط می‏كند كه آنان را آن‏چنان به ذلّت و زبونی بكشاند كه پست‏تر و ذلیل‏تر از كهنه پاره زنان گردند. نتیجه آن‏كه براساس فرهنگ حسینی، روگردانی و اعراض از دین و مخالفت با پیشوایان دینی نتیجه‏ای جز ذلّت و انحطاط نخواهد داشت و پای‏بندی به دین و پیروی از رهبران دینی و تقویت ایمان دینی، ملتی منحط چون اعراب جاهلیت را می‏تواند به اوج تمدن و پیشرفت و عزّت و افتخار برساند.

2. نظام سیاسی و رهبری صالح

یك رهبر آگاه و دلسوز و یا یك رهبر گمراه و فاسد، می‏تواند جامعه تحت رهبری خود را به هر سمت و سویی كه بخواهد حركت دهد؛ می‏تواند از آن بهشتی بنا كند كه در آن همه كمالات آدمی متبلور است و یا جهنمی كه همه زشتی‏ها و مفاسد و بدبختی‏ها در آن جلوه‏گر است، تاریخ، جوامع بسیاری را شاهد بوده است كه بر اثر رهبری‏های صحیحی كه به وسیله رهبران شایسته در آن‏ها صورت گرفته، از هیچ به همه چیز رسیده‏اند. به عكس، شاهد جوامعی بوده كه علی‏رغم داشتن همه نوع امكانات و افتخارات گذشته، بر اثر رهبری‏های ناشایست و داشتن رهبران فاسد و نالایق بكلی سقوط كرده، عزت و استقلال خود را از دست داده‏اند. از همین روست كه براساس عقیده شیعه، امام باید منتخب از ناحیه خدا و دارای مقام عصمت و از لحاظ فضایل نفسانی و كمالات انسانی از همه مردم زمان برتر باشد؛ چه این‏كه رهبران نقش برجسته‏ای در هدایت و یا ضلالت جامعه دارند. خداوند متعال به پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره ابلاغ رهبریت و امامت حضرت علی علیه‏السلام در غدیر خم می‏فرماید: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس» (مائده: 67)؛ ای پیامبر آنچه كه از ناحیه پروردگارت بر تونازل شده، به مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت خود را انجام نداده‏ای و خداوند تو را از مردم حفظ خواهد كرد.
درباره نقش رهبری در جامعه و وظیفه مردم در برابر رهبران شایسته و ناشایست، به سیره حسینی در این زمینه مراجعه می‏كنیم:
الف. رهبری شایسته، مایه صلاح جامعه: امام حسین علیه‏السلام هنگام قیام در همه جا، لبه تیز حمله و انتقاد خود را متوجه زمامدار وقت، یعنی یزید، می‏كند و از فساد عمومی، كه از رهگذر زمامدار فاسد دامنگیر جامعه اسلامی شده، سخن می‏گوید. از باب نمونه، حضرت در برابر پیشنهاد بیعت با یزید از سوی مروان می‏فرماید: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(10)؛ اسلام، كه دین عدالت و سعادت بشری است، با وجود ابتلای ملت به رهبری مانند یزید باید فاتحه‏اش را خواند.
در جای دیگر می‏فرماید: «فانی لا اری الموت الاسعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما.»؛(11) زندگی با ستم‏كاران را جز ننگ و شهادت در راه خدا را جز سعادت نمی‏دانم؛ یعنی زندگی با حاكمان ستمگر جز ننگ و انحطاط چیزی به دنبال نخواهد داشت.
جرجی زیدان درباره حاكمان بنی امیه می‏نویسد: «بنی امیه غالبا به باده‏پیمایی و زن بازی و شهوت‏رانی پرداخته و به امور كشور نمی‏رسیدند و حتی به نگاهداری وضع سلطنتی خویش توجه نداشتند و در تعیین وانتخاب والیان و مأموران عالی‏رتبه دولتی دقت نمی‏كردند و چه بسا كه به خواهش كنیزكی یا در نتیجه دریافت پولی، بزرگ‏ترین ایالات را به اشخاص نالایق و یا ستم‏كار می‏سپردند. عاملانی كه این اوضاع هرج و مرج را مشاهده می‏كردند، تمام مساعی خود را برای تحصیل مال و گردآوردن كنیز صرف می‏كردند و اشخاص درست‏كارِ با ایمان از قبول مشاغل مهم دولتی امتناع می‏جستند؛ زیرا می‏دانستند خلیفه به هر عنوان باشد از آنان پول می‏خواهد.»(12) از این‏روست كه رهبر نالایق و حاكم ناسالم، زمینه ساز فساد در جامعه و حاكمیت می‏شود و جامعه را به فساد و تباهی می‏كشاند. و این امر از جمله دلایل مهم مخالفت امام حسین علیه‏السلام با یزید بود؛ زیرا از نظر امام علیه‏السلام یزید مظهر فساد و تباهی بود. امام علیه‏السلام درباره یزید چنین فرمود: «یزید رجلٌ شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق لا یبایع مثله.»؛(13) یزید مردی است شراب خوار كه دستش به خون افراد بی‏گناه آلوده گردیده، او شخصی است كه حریم دستورات الهی را درهم شكسته و آشكارا و در مقابل چشم مردم، مرتكب فسق و فجور می‏گردد. آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی، با چنین مرد فاسقی بیعت كند؟ امام حسین علیه‏السلام بیعت و تبعیت از چنین كسی را مایه ذلّت شمرده، می‏فرماید: «والله لا اعطی الدنیة من نفسی ابدا.»؛(14) به خدا قسم كه من هیچ‏گاه به زیر بار ذلّت نخواهم رفت.
از سوی دیگر، رهبر شایسته مایه عزّت خواهد بود و تبعیت از او نیز به افتخار و سرافرازی خواهد انجامید. سؤالی كه در این‏جا مطرح می‏شود این است كه به راستی چرا رهبر شایسته مایه عزت و افتخار است؟ پاسخ امام حسین علیه‏السلام این است كه رهبر شایسته، انسان‏ها را به معروف و نیكی هدایت می‏كند و از تجاوز به حقوق اجتماعی مردم به دور است.
آن حضرت در این‏باره می‏فرمایند: «فلعمری ما الامام الا العامل بالكتاب والآخذ بالقسط والداین بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله.»؛(15) به خدا سوگند پیشوای راستین و امام به حق كسی است كه به كتاب خدا عمل نموده و قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروی كرده، وجود خویش را وقف خدا و فرمان او كند. بنابراین، از دیدگاه امام حسین علیه‏السلام امام و پیشوای راستین كسی است كه دین خدا را اقامه می‏كند، هدفش اقامه عدل است، ملاك عملش حق می‏باشد، و در تمام احوال به دنبال تحقق فرمان خداست.
بی‏شك فردی با چنین اوصافی هرگز به حقوق مردم تجاوز نمی‏كند و دین‏مداری و حق‏گرایی او مایه عزّت و افتخار ملت و جامعه می‏باشد.
ب. عزّت‏مندی در پرتو پیروی از رهبری شایسته: صرف داشتن رهبری شایسته مایه عزّت و افتخار یك جامعه نیست، بلكه حمایت و پیروی ملت از پیشوای شایسته، مایه عزّت و افتخار است و پیروی از حاكم ستمگر و پذیرش سلطه او موجب انحطاط و ذلت آن جامعه.
مرحوم شهید صدر در این‏باره می‏نویسد: «اگر امتی تسلیم‏ناپذیری باشد و اراده‏اش را در برابر ظلم و ستم از دست بدهد، بناچار در كوره‏های فراعنه، در معرض ذوب شدن و تحلیل رفتن قرار خواهد گرفت.»(16)
امام حسین علیه‏السلام نیز در این‏باره می‏فرمایند: «آری! من از جدّم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم كه می‏فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید، بكشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نكشتند و اینك خدا آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.»(17) یعنی امتی كه تابع و پیرو شخصی چون معاویه باشد به بدتر از او، یعنی یزید، گرفتار خواهد شد و اگر از حاكم فاسقی چون یزید پیروی كند، به حاكمی فاسدتر از او دچار خواهد شد. به راستی كه تاریخ بهترین گواه و شاهد صدقی بر این سخنان امام علیه‏السلام می‏باشد.
ج. به كارگیری صالحان: شهید مطهری در خصوص نقش افراد مؤمن و پیامدهای نفوذ افراد ناشایست در دستگاه حكومتی می‏نویسد: «رخنه و نفوذ افراد فرصت‏طلب در درون یك نهضت از آفت‏های بزرگ هر نهضتی است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است كه راه نفوذ و رخنه این‏گونه افراد را سد نمایند. هر نهضتی مادام كه مراحل دشوار اولیه را طی می‏كند، سنگینی آن بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همین كه نهضت به بار نشست و یا لااقل نشانه‏های بار دادن آن آشكار گشت و شكوفه‏های آن درخت هویدا شد، سر و كله افراد فرصت‏طلب پیدا می‏شود. روز به روز كه از دشواری‏ها كاسته می‏شود و موعد چیدن ثمره نزدیك‏تر می‏گردد، فرصت‏طلبان محكم‏تر و پرشورتر پای عَلَم نهضت سینه می‏زنند تا آن‏جا كه تدریجا انقلابیون مؤمن و فداكاران اولیه را از میدان به در می‏كنند. این جریان تا آن‏جا كلیت پیدا كرده كه می‏گویند: انقلاب فرزند خور است. گویی خاصیت انقلاب این است كه همین كه به نتیجه رسید، فرزندان خود را یك یك نابود سازد. ولی انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت‏طلبان است كه فاجعه به بار می‏آورد. جای دوری نمی‏رویم، انقلاب مشروطیت ایران را چه كسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رساندن، چه چهره‏هایی پُست‏ها و مقامات را اشغال كردند؟ و نتیجه نهایی چه شد؟! سردار ملی‏ها و سالار ملی‏ها و سایر قهرمانان آزادی‏خواه به گوشه‏ای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلان الدوله‏ها كه تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون می‏جنگیدند و طناب به گردن مشروطه‏خواهان می‏انداختند، به مقام صدارت عظما رسیدند و نتیجه نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت.
فرصت‏طلبی، تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دوره عثمان، فرصت‏طلبان جای شخصیت‏های مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند؛ «طرید»ها وزیر شدند و «كعب الاحبار»ها مشاور. اما ابوذرها و عمارها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند... نهضت را اصلاح‏طلب آغاز می‏كند نه فرصت‏طلب و...، فرصت‏طلب كه در پی منافع خویش است. به هر حال، مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت‏طلبان علی‏رغم تظاهرات فریبنده‏شان یكی از شرایط اصلی ادامه یك نهضت در مسیر اصلی است.»(18)
امام حسین علیه‏السلام نیز در این‏باره می‏فرمایند: «و ما كنت متخذالمضلین عضدا»؛(19) من از افراد گمراه برای خود نیرو نمی‏گیرم. زیرا اگر حركتی بر افراد گمراه متكی باشد، ره به كوی سعادت و هدایت نمی‏برد.

3. جهاد و مبارزه در راه حق

از آن‏جایی كه دین انسان را به ساحل نجات و سعادت می‏رساند و اسلام مایه پیشرفت و سعادت امت اسلامی است، امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: «فقتل امرء بالسیف فی الله أفضل»؛ برای مرد كشته شدن در راه خدا افتخار است. نیز در خصوص جهاد می‏فرمایند: «لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ منهم فرار العبید»؛ نه دست ذلت به آنان می‏دهم و نه مانند بردگان از برابرشان فرار می‏كنم.(20) بلكه حضرت تصمیم گرفت برای احیای اسلام و اصلاح وضعیت جامعه خویش تلاش كند، هرچند سرانجام به شهادت برسد. از این‏رو، فرمود: «و انّی لم اخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.»؛(21) من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش‏گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‏گردم، بلكه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منكر است خواسته‏ام از این حركت، اصلاح مفاسد امت و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و راه و رسم پدرم علی بن ابیطالب علیه‏السلام است.
امام علی علیه‏السلام در واپسین لحظات عمر مبارك خود، در خصوص نقش جهاد و احیاگری و اصلاح‏گری، در وصیت به فرزندانش و تمام شیفتگان خود فرمودند: «لا تتركوا الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فیولی علیكم شراركم ثم تدعون فلا یستجاب لكم.»؛(22) امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنید كه اشرار بر شما مسلط می‏شوند، سپس هرچه دعا كنید مستجاب نمی‏شود.
بنابراین، ترك اصلاح‏گری و مبارزه سازنده در راه خدا موجب می‏شود كه نظام سیاسی جامعه فاسد گردد و در چنین جامعه‏ای، دین و توفیقات الهی رخت بربسته، جامعه به نابودی و انحطاط می‏گراید. از این‏رو، برای نجات جامعه اسلامی در عصر امام حسین علیه‏السلام نیاز به یك جهاد بزرگ و نهضت اصلاح‏طلبانه بود و امام حسین علیه‏السلام این حركت را آغاز كرد و همچون پدر بزرگوارش كه فرمود: «والله لو تطاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها»؛(23) به خدا سوگند اگر تمام عرب پشت به پشت هم دهند تا با من بجنگند، از آنان روی برنمی‏تابم، نیز چه زیبا فرمود: «الا انی زاحف بهذه الاسره علی قلة العدد و خذلان الناصر.»؛(24) آگاه باشد كه من با همین گروه اندكی كه به من پیوسته‏اند و با این‏كه یاران به من پشت كرده‏اند، آماده جهاد هستم. همین حركت‏های جهادی و اصلاح‏گرایانه موجب گردید تا دین اسلام در عمق دل مشتاقان دینی و پیروان راستین آن ریشه دواند و پیام‏آور سعادت و عزّت و افتخار برای جوامع بشری باشد.

علل و عوامل ذلّت و انحطاط

اینك به پاره‏ای از علل و عوامل انحطاط مسلمانان و ذلّت جامعه اسلامی از منظر امام حسین علیه‏السلام اشاره می‏كنیم:

1. دنیاطلبی و حرام‏خواری

پس از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام و روی كارآمدن معاویه، دوران حكومت بنی‏امیه آغاز گردید. در این دوره و نیز در دوران حكومت بنی عباس، كه با قتل مروان حمار و روی كارآمدن سفاح شروع شد، خوش‏گذرانی‏ها و اسراف‏كاری‏های مسلمانان به اوج خود رسید. در این دو دوره، مسلمانان، بر اثر ضعف ایمان و داشتن امكانات مادی فراوان و آلودگی رهبران و پیشوایان جامعه، روح زراندوزی و عیاشی و اسراف‏كاریشان به قدری شدت گرفت كه از شخص خلیفه گرفته تا زنان دربار و وزیران و تجار و سایر دست‏اندركاران اداره مملكت، سرگرم تجمل پرستی و عیاشی و خوش‏گذرانی گردیدند، به گونه‏ای كه گویا هدفی جز آن نداشتند.
قرآن كریم، دنیاطلبان را مخالفان سرسخت دین معرفی می‏كند: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون.» (سباء: 34)؛ هیچ رسول و نذیری در میان امتی ارسال نكردیم مگر این‏كه دنیاطلبان به او ایمان نیاوردند و او را انكار كردند. این امر، رابطه وثیق ایمان ستیزی و دنیاطلبی را نشان می‏دهد. همین معنا به گونه‏ای دیگر در روایتی از امام صادق علیه‏السلام وارد شده است: «رأس كل خطیئة حب الدنیا»؛(25) تاریخ نیز بهترین گواه بر همین معناست.
جریان طلحه و زبیر در زمان علی علیه‏السلام ، پناهنده شدن عقیل و فرماندارانی چون مصقلة بن هبیره به معاویه و نشستن شماری از فرماندهان و سپاهیان امام حسن مجتبی علیه‏السلام همچون اشعث بن قیس و دیگران بر سفره رنگین او و ... نماد غلبه روحیه دنیاطلبی بر روحیه دین‏داری و عدالت‏خواهی است.
جلوه‏های ملموس‏تر و عینی‏تر فرهنگ دنیاطلبی و مادی را می‏توان در جریان شكل‏گیری واقعه عاشورا مشاهده نمود. عمر بن سعد، كه با سپاهی سازمان یافته از سوی عبیدالله بن زیاد مأمور سركوب شورش دیلم شده بود، فرمان می‏یابد كه به كربلا برود و كار حسین علیه‏السلام را یك‏سره كند. وی، كه جنگ با حسین علیه‏السلام و عمق فاجعه آن را نمی‏توانست تصور كند، سرانجام، به عبیدالله می‏گوید: «به جنگ حسین نمی‏رود.» عبیدالله نیز به وی پاسخ می‏دهد: «پس حكومت ری نیز ملغی و دست نیافتنی است.» عمربن سعد كه دنیای خود را در خطر می‏دید، یك روز مهلت خواست. در عین حال كه همه مشاورانش، وی را از این كار نهی می‏كردند سرانجام، دین خود را از دست داده و به زعم خود، بهشت نقد را به دست می‏آورد. در همین رابطه، امام علیه‏السلام در روز عاشورا خطاب به وی فرمودند: ای عمر! آیا خیال می‏كنی با كشتن من و به وسیله ریختن خون من به یك جایزه بزرگ و ارزنده، یعنی استانداری ری، نایل خواهی شد؟! نه به خدا سوگند چنین ریاستی به تو گوارا نخواهد بود، این پیمانی است محكم و پیش‏بینی شده! اینك آنچه از دستت می‏آید انجام بده.(26) عمرسعد، در رؤیای لذت چند روزه حكومت و ریاست، با اِشرافی كه نسبت به مسائل داشت، هم امام حسین علیه‏السلام را خوب می‏شناخت و هم جناج مقابل او را. همو اولین تیر را به سوی خیام حسین علیه‏السلام پرتاب كرد و به سپاهیانش می‏گفت: «در نزد امیر گواهی دهید كه من اول كسی بودم كه به سوی خیمه‏های حسین بن علی علیه‏السلام تیراندازی كردم.»(27)
رؤسای قوم به تعبیر عامر بن مجمع عبیدی (یا مجمع بن عامر) كه در گزارش خود به امام آورده است: «فراوان رشوه گرفته بودند و خورجین‏هایشان پر شده بود»(28) و بسیاری نیز برای حضور در میدان جنگ با امام حسین علیه‏السلام بر سر قیمت چانه می‏زدند و شعار «كم تهب؟»؛ چه مبلغ پول می‏دهی؟(29) از گفت‏وگوهای سربازان عبیدالله در آن روزها بود. به همین دلیل، امام علیه‏السلام در سخنرانی روز عاشورا بر عنصر دنیاطلبی تأكید نموده، فرمودند: «بندگان خدا از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید كه اگر بنا بود همه دنیا به یك نفر داده شود و یا یك فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حكمی خوشایندتر بود. ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده كه تازه‏هایش كهنه و نعمت‏هایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید. دون منزلی است و موقت خانه‏ای... شیطان بر شما مسلط گردیده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما.»(30)
بدین ترتیب، سرانجام دنیاطلبی چیزی جز ننگ و ذلت نیست. امام به لشكریان عمرسعد می‏گوید: «ویلكم ما علیكم ان تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی و انما اعوكم الی سبیل الرشاد فمن اطاعنی كان من المرشدین و من عصانی كان من المهلكین و كلكم عاص لامری غیر مستمع لقولی قد انخزلت عطیاتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله علی قلوبكم ویلكم الا تنصتون الا تسمعون.»؛(31) وای بر شما چرا گوش نمی‏دهید تا سخنانم را، كه شما را به رشد و سعادت فرا می‏خوانم، بشنوید. هركس از من پیروی كند، خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصیان و مخالفت ورزد، از هلاك‏شدگان است، همه شما عصیان و سركشی نموده و با دستور من مخالفت می‏كنید و به گفتارم گوش فرا نمی‏دهید. آری در اثر هدایای حرامی كه به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه‏های غیرمشروعی كه شكم‏های شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دل‏های شما مهر زده است! وای بر شما! آیا ساكت نمی‏شوید!
در این خطبه امام علیه‏السلام ، چند نكته حایز اهمیت است:
1. مخالفت لشكریان عمرسعد با امام، مخالفت با راه رشد و سعادت است؛
2. منشأ مخالفت، دنیاطلبی و حرام خواری شمرده شده است؛
3. دنیاطلبی، گوش و چشم دل را كر و كور می‏كند.
این امور، به تعبیر امام حسین علیه‏السلام ، به نابودی و انحطاط جامعه انجامید: «تبالكم ایها الجماعه.»(32) و جامعه‏ای را به وجود آورد كه از نظر آن حضرت دارای این ویژگی‏هاست: «فانّما انتم من طواغیت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفئة الشیطان و عصبة الائام و محرفی الكتاب و مطفی السنن و قتلة اولاد الانبیاء و مبیری عترة الاوصیاء و ملحقی العهار بالنسب و موذی المؤمنین و صراخ ائمة المستهزئین الذین جعلوا القرآن عضین.»(33)؛ شما از سركشان امت و از بازماندگان احزاب فاسد هستید كه قرآن را پشت سر انداخته‏اید. از دماغ شیطان در افتاده‏اید. از گروه جنایتكارانه و تحریف‏كنندگان كتاب و خاموش‏كنندگان سنن می‏باشید كه فرزندان پیامبران را می‏كشید و نسل اوصیا را از بین برید. شما از لا حق‏كنندگان زنازادگان به نسب و اذیت‏كنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاگران می‏باشید كه‏قرآن‏رامورداستهزاوتمسخرخویش‏قرارمی‏دهید. واین‏است نتیجه دنیاطلبی و این همه، جز خذلان و انحطاط نتیجه‏ای در پی ندارد.

2. جهالت و نادانی عوام

نادانی بزرگ‏ترین آفت انسان و جامعه بشری است؛ زیرا راه را بر هر كمالی و رسیدن به هر رشد و تعالی سد می‏كند. به تعبیر حضرت علی علیه‏السلام ، «زندگی در جهالت و نادانی، مرگ در گمراهی را در پی دارد.»(34) زیرا جهالت، ناتوانی از تشخیص حق و باطل است. در نادانی و جهالت مردم زمان امام حسین علیه‏السلام همین بس كه امام باقر علیه‏السلام می‏فرمایند: «و كل یتقربون الی الله بدمه»(35)؛ آنان به واسطه ریختن خون حسین علیه‏السلام درصدد نزدیكی و تقرب به خدا بودند! عمر بن سعد در عصر تاسوعا، برای تهییج سپاه كوفه می‏گوید: «ای سربازان خدا سوار شوید كه شما را به بهشت بشارت می‏دهم!»(36) امام حسین علیه‏السلام آنان را به «میوه نامباركی كه در گلوی باغبان رنجیده‏اش گیر كرده و در كام سارق ستمگرش، شیرین و لذتبخش می‏باشد»(37) تشبیه می‏كند.
آری! دنیاطلبی خواص و جهالت و نادانی عوام، به عنوان دو عامل‏مهم‏درتاریخ‏اسلام‏موجب‏انحطاط و ذلّت مسلمانان بوده است.

3. اختلاف و فرقه‏گرایی

از دیگر عوامل مهم انحطاط مسلمانان تحزّب و فرقه‏گرایی آنان بوده است. پس از وفات پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، چنان‏كه خود آن حضرت پیش‏بینی فرمود: «امت اسلام چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فكری و عقیدتی گرفتار تفرقه و تشتت گردید و به دسته‏ها و فرقه‏های گوناگون و به قول معروف هفتاد و سه فرقه تقسیم شد.»(38) هریك از این فرقه‏ها مدعی بودند كه تنها مسلك آنان، مسلك راستین پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است! تاریخ اسلام سرشار از جنگ و جدل‏های طایفه‏ای و فرقه‏ای است و چه بلاها و مصایبی كه از این رهگذر بر سر اسلام و مسلمانان نیامد.
از این‏رو، با توجه به نقش عظیم وحدت و یكپارچگی در تحقق آرمان‏ها و پیشرفت امور، اسلام به پیروان خود دستور می‏دهد: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (آل عمران: 102) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم متفرق نشوید. امام حسین علیه‏السلام نیز آنان را به گرفتار آمدن به پراكندگی و اختلاف نفرین می‏كند و می‏فرماید: «اللهم امسك عنهم قطرالسماء و امنعهم بركات الارض فان متعتهم الی حین ففرقّهم فرقا و اجعلهم طرائق قددا ولا ترض عنهم الولاة ابدا فانهم دعونا لینصرونا فعدوا علینا فقتلونا»؛(39) خدایا این مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمین محروم كن و اگر عمر طبیعی به آنان دادی، به بلای تفرقه و تشتت مبتلایشان بگردان و حكام و فرمانروایشان را از آنان خشنود نگردان و ستیزه و دشمنی در بین آنان و حكامشان برقرار كن كه آنان ما را با وعده نصرت و یاری دعوت، سپس به جنگ ما قیام نمودند!
گوستاولوبون درباره اختلاف مسلمانان و دور شدن آنان از اسلام و پیشوایان دینی و در نتیجه انحطاط و ذلت مسلمانان می‏نویسد: «[مسلمانان[ زمانی‏كه قبول اسلام نمودند، همگی تحت لوای توحید مجتمع گردیدند؛ تمام قوای خود را متوجه بیگانگان نمودند و همین موضوع سبب عمده پیشرفت و كامیابی آنان گردید و هنگامی هم كه دشمنی برای پیكار باقی نماند، عادت مذكور مجبورشان ساخت كه مانند ایام پیشین (دوره جاهلیت) مشغول جنگ شوند و همان چیزی كه موجب ترقی آنان بود، (بر اثر عدم رهبری صحیح در عصرهای بعد) موجب انحطاط و زوال آنان گردید.»(40) و این همان چیزی است كه امام حسین علیه‏السلام به لشكریان كوفه فرمود: «آگاه باشید به خدا سوگند پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی‏شود كه سوار بر مركب مراد خویش گردید، مگر همان اندازه كه سواركار براسب خویش سوار است تا این‏كه اسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند.»(41) یعنی مخالفت با امامی كه به معروف فرا می‏خواند و از منكر نهی می‏كند و اراده اصلاح جامعه دارد و جز خواری و ذلت و انحطاط و عقب‏ماندگی نتیجه‏ای نخواهد داشت.
آنچه گذشت، برشماری برخی از عوامل عزّت و پیشرفت و یا ذلت و انحطاط مسلمانان بود. بی‏شك هر یك از این عوامل در هر جامعه‏ای تحقق یابد، پیامدهای خاص خود را به دنبال خواهد داشت، بر ماست كه از حادثه عصر عاشورا و به طور كلی، حوادث صدراسلام درس عبرت گرفته، عوامل ذلّت‏بار را از خود و جامعه اسلامی دور كنیم و در تحقق سیره نبوی، علوی و حسینی كوشا باشیم.

پی‏نوشت‏ها

1و2ـ جولیوس گولد،فرهنگ علوم اجتماعی، ص 629 / ص 630
3ـ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 77 / ص 78
4ـ زین‏العابدین‏قربانی، چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور كنیم؟، به نقل از علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ص 231، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ پنجم، ص 53
5ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 11، ص 222
6ـ تمدن اسلام و عرب به نقل از زین‏العابدین قربانی، ص 751ـ754
7ـ رشید رضا، مقدمه كتاب الاعتصام
8ـ تاریخ طبری، به نقل از: سخنان حسین بن علی علیه‏السلام ، محمدصادق نجمی، ج 7، ص 240
9ـ انساب‏الاشراف، ج3، ص 161 / تاریخ طبری، ج 7، ص 275 / كامل بن اثیر، ج 3، ص276 به‏نقل از: محمدصادق نجمی، ص 68
10ـ سیدبن طاووس، لهوف، تهران، 1321، ص 20
11ـ ر.ك: همان، ص 34
12ـ تاریخ تمدن اسلام، ج 2، ص 31ـ33 به نقل از: زین‏العابدین قربانی، ص 357
13ـ ارشاد مفید، ص 200 به نقل از سخنان حسین بن علی علیه‏السلام ، محمد صادق نجمی، ص 16
14ـ لهوف، پیشین، ص 23
15ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 267، به‏نقل‏از: محمدصادق‏نجمی، ص 57
16ـ شهید صدر، از سقیفه تا كوفه، ص 166، به نقل از: نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، سجاد چوبینه، ص 38
17ـ لهوف، پیشین، ص 20
18ـ مرتضی مطهری، نهضت‏های اسلامی در صد سال اخیر، ص 96ـ99
19ـ كامل بن اثیر، ج 3، ص 282
20ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 143
21ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188 به نقل از نجمی، ص 38
22ـ نهج البلاغه، نامه 47
23ـ نهج‏البلاغه، نامه 45
24ـ لهوف، پیشین، ص 57
25ـ محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحكمه، ج 3، ص 294
26ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8
27ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 257
28ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 3، ص 46
29ـ حسین پیشوای انسان‏ها، ص 40
30ـ محمدصادق نجمی، ص 223
31 الی 33ـ محمدصادق نجمی، ص 232
34ـ نهج‏البلاغه، خطبه 17
35ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 14
36ـ نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، پیشین، ص 48
37ـ تحف العقول، ص 171
38ـ ملل‏ونحل شهرستانیبه نقل‏از: زین‏العابدین قربانی، ص 330
39ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 292
40ـ تمدن اسلام و عرب، ص 790
41ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8ـ7