خاطراتی از توجه امام خمینی (ره) به عملکردها نه شعارها
فرزند من اگر انحراف داشته باشد شخصاً او را میکشم!
حجت الاسلام آشتیانی نقل میکند: زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی در اعتراض به دستگیری فرزندشان چند روزی به عنوان اعتراض از نظرها پنهان شدند، ایشان به خدمت امام رسید. امام به آقای طالقانی گفتند: پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهکهای چپ است و نباید این قدر از این بابت که دستگیر شدهاند ناراحت شوید سپس اضافه کردند: والله قسم، اگر احمد من دچار کوچکترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را خواهم کشت.(1)حبّ و بغض برای اسلام و تقوا
آیت الله بنی فاضل نقل میکند: والاترین ارزش اخلاقی حضرت امام، معیار حبّ ایشان نسبت به اشخاص، تقوا و خدمت به اسلام بود. امام حتی فرزند و عیال خودشان را هم به همان معیار دوست داشتند.(2)امام التماس میکردند به شخصیتها که از مردم جدا نشوید!
حجت الاسلام انصاری کرمانی نقل میکند، بنده خودم شاهد اشکها و گریههای امام برای جدا شدن افراد از جریان انقلاب بودم و میدیدم وقتی که روحانیون، سیاستمداران، جوانان چپ زده و التقاطی، راه خودشان را از فرهنگ انقلاب جدا میکردند، امام چگونه گریه میکردند و چگونه تلاش میکردند که آنها را به مسیر تقوا و فضیلت دعوت کنند. در بعضی از موارد من از واسطههای مکرری بودم که از طرف ایشان پیغام میفرستادم. امام به آنها التماس میکردند که شما راه خودتان را از مردم و تودههای میلیونی جدا نکنید.(3)خودداری امام از تأیید منافقین
حسین احمدی روحانی در دیدار با امام از پاکی، آزادگی، وارستگی، شایستگی و پرهیزکاری بنیان گذاران و اعضای سازمان سخنها گفت و ستایشها کرد و کوشید به امام بیاوراند که این گروه در راه پیشبرد آرمانهای مقدس اسلامی به پا خاسته اند!، به پشتیبانی از اسلام و قرآن برخاستهاند!، و جز پیاده کردن قوانین اسلام هدف و انگیزهای ندارند! و برای آن که امام را بدرستی تحت تأثیر قرار دهد و شیفته و فریفته سازمان سازد آیههایی از قرآن و خطبههایی از نهج البلاغه را در نزد امام «ازبر» خواند و تا آن جایی که توانست از خدا، اسلام و مسلمانی دم زد و به اصطلاح معروف «جانماز آب کشید». این برنامه درست یک ماه ادامه داشت. نامبرده به طور روزانه یک ساعت و گاهی بیشتر به دیدار امام در نجف اشرف میرفت و از قرآن، نهج البلاغه و آیین خدایی سخن میگفت! و از سوی سازمان برای فداکاری در راه اسلام اعلام آمادگی میکرد! و برای گرفتن اعلامیه، از امام در پشتیبانی از سازمان، پافشاری زیادی داشت لیکن این شگردها و مقدس نماییهای او، نه تنها نتوانست امام را بفریبد، بلکه مایهی ذهنیت، بدگمانی و دید منفی امام نسبت به سازمان گردید. امام بدون کوچکترین واکنشی در برابر سخن گفتن او از قرآن و نهج البلاغه و...اظهار داشت پشتیبانی من از گروه، نیاز به شناخت بیشتری از اعتقادات دینی و خط فکری و برنامهی دراز مدت آنان دارد. از این رو، باید در بارهی آنان از علما و روحانیون آگاه تحقیق کند و نیز بایسته است که نوشتههای سازمان پیرامون مسائل اعتقادی و سیاسی را مطالعه و بررسی کند! حسین احمدی روحانی که هیچ گاه چنین واکنشی را از امام انتظار نداشت، در شکفت شد و برای آن که امام به ماهیت سازمان و اندیشههای التقاطی کارگزاران آن پی نبرد، برخی از نوشتار سازمان مانند «اقتصاد به زبان ساده» و.. را در دسترس امام قرار نداد و کتابی را که در باره قیام حضرت حسین (علیه السلام) از سوی سازمان نوشته شده بود و نیز کتاب راه انبیاء راه بشر را نزد امام برد. امام با مطالعهی این دو کتاب به لغزشهای فکری و بیراهه پویی سازمان تا پایهای آگاهی یافت و روی کژاندیشی آنان در کتاب انگشت گذاشت و در کنار نوشتجات آنان نکتهای را یادآوری کرد. حسین روحانی در پی پیروزی انقلاب اسلامی که دستگیر و محاکمه شد در مصاحبه تلویزیونی که در زندان اوین انجام داد، از دیدار خود با امام در نجف اشرف این گونه یاد کرد:....از جمله مسؤولیتهایی که باز به من داده شد در خارج از کشور ملاقات با امام بود... در بارهی این ملاقات از طرف داخل به من توصیه شد یعنی به من و تراب حق شناس توصیه شد که با امام تماس بگیرید و امام را در جریان مسائل داخلی و مسائل سازمان بگذارید و اگر امکان داشته باشد ایشان اعلامیهای بدهند در پشتیبانی از زندانیان در شرف اعدام یعنی رهبران و مسؤولین مجاهد ما. من مسؤولیت این کار را به عهده گرفتم و از طریق آقای سید محمود دعائی که آن روز سمپات ما بود در سال 51 موفق شدم که جلسات متعددی با امام داشته باشم که بجز جلسه اوّل که ایشان شرکت داشت برای معارفه، من در جلسات دیگر تنها بودم با امام، مجموعاً 7 جلسه طول کشید در حدود یک ماه و هر کدام یک یا یک ساعت و نیم، و در این مدت من در زمینههای مختلف با امام صحبت کردم، بحث کردم. از جمله مسائلی که در آن جا مطرح شد گفتم مسائل داخل ایران و وضع سازمان ایدئولوژی سازمان، مبانی ایدئولوژیک سیاسی سازمان و در همین رابطه هم دو کتاب که در اختیار داشتم، کتاب امام حسین جزوه راه انبیاء به ایشان دادم و ایشان هم به طور کامل مطالعه کردند و نظراتشان را به صورت کتبی نوشتند که متأسفانه الآن این نوشته کتبی در اختیار نیست و من میتوانم به روی نکاتی که الآن در ذهنم هست و ... تکیه بکنم، از جمله مسائلی که ایشان بعد از مطالعه این کتابها نظر دادند این بود: یکی مسأله تحلیل ما از مسأله قیامت بود که با تحلیل ما که معتقد بودیم در واقع حیات جدیدی است به دنبال حیات دنیا و به دنبال یک تغییرات کمی که دچار تغییر کیفی میشود، ایشان این تحلیل را تحلیل مادّی میدانستند و مواجه با آنچه در قرآن هست، مورد دیگر مسائل تکامل بود که ما معتقد به تکامل انواع بودیم و اصل داروین. که باز ایشان آن را مخالف به حساب احکام قرآنی میدانست. از جمله مسائل دیگری که مورد بحث بود مسأله مبارزه مسلحانه در ایران بود که میدانید ما در آن جا معتقد به مبارزهی مسلحانه چریکی بودیم. البته آن جا چریکی نمیگفتیم، معتقد به مبارزهی مسلحانه، مبارزهای است که میتواند تودهها را به مبارزه بکشاند و آمادگی مردم و جنبش برای چنین مبارزهای، و امام سخت با این مسأله مخالف بودند و تأکید کردند که من با مبارزهی مسلحانه مخالفم و معتقدم که تشکیلات شما نابود میشود و از بین میرود. البته این مسألهای بود که ما بعدها در بخش منشعب در سال 56 و 57 در یک مبارزه ایدئولوژیک درون سازمانی به این مسأله رسیدیم. در رابطه با پیشنهاد ما برای صدور آن اعلامیه، ایشان تأکید کردند که من هنوز لازم است که در رابطه با مواضع ایدئولوژیک سیاسی سازمان، اطلاعات بیشتری پیدا کنم و از افراد مختلف در این باره سؤال کنم و از آنها حتی اسم هم بردند از آقای منتظری، طالقانی و رفسنجانی که دیگران و مطهری اسم بردند. ما هم موافق بودیم و گفتیم که سعی میکنیم از طریق این آقایان، ما نامهای برای شما بفرستیم که البته گویا نامههایی هم فرستادیم که ایشان تأکید کردند که این به معنی این نیست که اگر باز هم آقایان موافق بودند، من موافق باشم یعنی تصمیم نهایی را خود من اتخاذ خواهم کرد. به این ترتیب ایشان در آن موقع موافق با دادن چنین اعلامیهای نبودند.(4)
اینها آدمهای مغرض هستند که بعد مشکل ایجاد میکنند!
خانم حدیده چی نقل میکند: یک روز یکی از خبرنگاران خارجی به من گفت ما از رابطه امام با خانمها چون عکس یا فیلمی در اختیار نداریم (چون امام برای سوء استفادهی احتمالی اجازه نمیدادند وقتی خانمی نزدیک ایشان است عکس یا فیلمی برداشته شود) خوب است وقتی امام از چادر خارج میشوند شما به عنوان این که میخواهید سؤالی از ایشان بکنید دنبالشان حرکت کنید تا ما بتوانیم فیلم تهیه کنیم تا با کمک این فیلم ثابت کنیم که در این جا وضع خانمها چطور است و امام با خانمها بر خلاف تبلیغات غرب مخالفتی ندارند. تا امام از چادر بیرون آمدند و من نزدیک رفتم سؤالی ازایشان بکنم با دستشان اشاره کردند که نزدیک من نشوید و از کنار من حرکت کنید بعد که وارد اتاق شدم، با لحن مهربانی به من فرمودند: این سؤالی را که در راه از من کردید کسی یاد شما داده بود؟ گفتم بله. آقا فرمودند: باید اول به من میگفتید من راهنماییتان میکردم چون ممکن است اینها آدمهای مغرضی باشند و بخواهند بعدها مشکل ایجاد کنند. بعدها حدس امام درست درآمد و متوجه شدم که آن خانم عوضی از کار در آمد. دو روز بعد آقای اشراقی آمدند و عکسی را نشان دادند که یک عکاس وقتی من در راه پشت سر امام میبستم با ظرافت خاصی عکسی از من و امام گرفته بود. امام آن عکس را به آقای اشراقی داده و فرموده بودند که عکس را به من بدهند. شاید ایشان میدانست که من مثل آقایان دلم میخواست عکسی با ایشان داشته باشم.(5)کلمه «مفتیها» را از سرود حذف کنید
یکی از خصوصیات بارز امام دقت ایشان است به صحبتهایی که در محضر ایشان میشود، در صورتی که ما غالباً به حرف زدن طرف مقابلمان نگاه میکنیم و اگر یک شخصیت علمی و یا معنوی خاصی بود معمولاً خوب گوش میدهیم، ولی اگر فردی معمولی بود یا بچه کوچکی بود ممکن است آن دقت لازم را نکنیم، ولی امام این طوری نبودند. چه در گوش دادن به مطالبی که حضوراً خدمت ایشان مطرح میشد و چه در سخنرانیهایی که از رادیو پخش میشد و چه گزارشهایی که در حسینیه به صورت سخنرانی مطرح میشد، چه آیات قرآن و یا سرودی که خوانده میشد، بدقّت گوش میکردند و اگر نکتهای را لازم میدیدند تذکر میدادند. یک روز عدهای از فرزندان شهدای کاشمر در جمع خانواده شهدا خدمت ایشان آمدند و سرودی داشتند. خدمت امام عرض کردم آقا اینها سرودی دارند، اگر اجازه بفرمایید قرائت کنند. امام اجازه فرمودند که برنامه انجام شود. ملاقات که تمام شد امام به اتاقشان رفتند و من هم در دفتر نشسته بودم که متوجه شدم امام زنگ زدند و مرا خواستند. من تعجب کردم که چه مطلبی است، چون من الآن خدمت ایشان بودم و چیزی به من نفرمودند. تا خدمت ایشان رسیدم فرمود: به آقای کروبی بگویید در این سرودی که خوانده شد آن لفظ «مفتیها» را حذف کنند. متن سرود خطاب به امام بود که تو فرعونها و قارونها را از بین بردی و در یک جایی به امام گفته بودند که تو رسواگر و افشا کننده مفتی ها هستی (یعنی کسانی که در دربارهای حکومتهای جابر و ستمگر به نفع ظالمان و علیه مردم فتوای دینی ناحق میدهند) من عرض کردم آقا به هر حال این واقعیت دارد. فرمودند باشد ولی چون لفظ مفتی کلی و عمومی است و بقیه مفتیهای غیر وابسته را هم شامل میشود آن را از سرود حذف کنید.(6)هر کس جلوی انقلاب بایستد او را کنار میزنند
خانم حدیدهچی نقل میکند: بچههای امام جمعه وقت همدان جزو منافقین بودند. من به عنوان این که باید حرمت ایشان حفظ میشد شخصاً به خانهاش رفتم تا به او تذکر داده از برنامههای بچههایش او را مطلع کنم. حین صحبت احساس عدم امنیت کردم، حدس میزدم کس دیگری هم گوش میدهد به روی خودم نیاوردم صحبتهایم را جمع کرده و گفتم فردا برای ادامه صحبت میآیم. سپس بیرون آمدم و بدون سر و صدا در اتاق پایین را باز کردم، دیدم خانم امام جمعه یک آیفون و ضبط صوت کنار هم گذاشته و حرفهای ما را برای پسرانش ضبط میکند. ضبط صوت را از او گرفتم و به سپاه بردم. تا من ضبط صوت و آیفون را برداشتم به سپاه بیایم که ناگاه امام جمعه از پلهها پایین آمد و گفت: خانم دباغ! مگر شما هنوز اینجایید؟گفتم، بله آقا! آمدهام شبکه جاسوسی خانم شما را به هم بزنم.
حاج آقا گفت: این چه حرفی است؟
گفتم ایشان ضبط صوت و آیفون گذاشته و حرفهای ما را ضبط کردهاند.
امام جمعه گفت: در اتاق بالا که بلندگو نیست.
گفتم: زیر تشک یا عبای شما مخفی کردهاند.
این حرف به او برخورد و با من جر و بحث را شروع کرد. من نیز ضبط صوت و آیفون را برداشته و به سپاه آمدم. بعد از این اتفاق خدمت امام رسیدم و تمام جریانات را برای ایشان تعریف و سپس اسناد و مدارک را ارایه کردم. امام فرمودند: هر طوری که میدانید عمل کنید، لیکن انقلاب هم حفظ شود.
من از این برخورد امام فهمیدم که هر کس جلوی انقلاب بایستد، ایشان او را کنار خواهند زد، هر چند روحانی یا صاحب منصبی باشد.
زمانی که حضرت امام در باره آقای منتظری فرمودند: عکسهای ایشان را از اماکن دولتی پایین بیاورید، خیلیها میگفتند: بار اول است که امام این گونه عمل میکند، در حالی که ایشان قبل از آن نیز با چنین اشخاصی برخورد کرده بودند. به هر حال پس از دستور ایشان، جریان پیگیری شد و خانه امام جمعه را اشغال کردیم. در آن جا در زیر زمین خانه، حوضی وجود داشت که روی آن پوشیده بود. امام در این مورد فرمودند: داخل این حوض باید چیزی باشد که روی آن را پوشاندهاند. وقتی که حوض را کندند، چهل قبضه تفنگ ژ- 3 و مقدار زیادی کلت و نارنجک از داخل آن کشف شد.(7)
حجت الاسلام و المسلمین دعایی نقل میکند: زمانی بود که من اصرار داشتم امام بر کتاب حجاب مرحوم شهید مطهری تقریظی بنویسند تا معلوم شود این کتاب مورد تأیید ایشان است و به این ترتیب در جامعه خوب جا بیفتد. ولی امام با نظر من مخالف بودند و فرمودند: اگر من تأیید کنم کسانی که ایشان را تخطئه میکنند فعالتر میشوند و مسأله جنبه سیاسی پیدا میکند.(8)
من هم به اینها شک کردم!
حجتالاسلام فردوسی پور نقل میکند: دو نفر از طرف رهبر فلسطینیها (یاسر عرفات) که در آن زمان مهم بود به پاریس آمدند و برای امام پیامی داشتند. وقت ملاقاتی خواستند که به آنها داده شد و امام آنها را پذیرفتند. دراین موارد که ما نسبت به ملاقات کنندهها اطمینان صد در صد نداشتیم چند نفری در جلسه با امام می نشستیم آنها پیامشان را به عربی فصیح به امام عرض کردند و امام هم جواب آنها را دادند. وقتی بلند شدند که بیرون بیایند پاکت بزرگی را که همراهشان بود جلوی امام گذاشتند و گفتند مطالب ما در این پاکت است. از اتاق که خارج شدند به امام عرض کردم آقا ما اینها را نمیشناختیم و اطمینانی به اینها نداریم. امام فرمودند: من خودم هم به اینها شک کردم. گفتم پس اگر شما هم شک کرده اید این پاکت را باز نکنید، اجازه بدهید من ببرم بیرون و آنجا باز کنم. امام فرمودند: خیر شما هم باز نکنید. کسی این جا هست که این پاکتها را باز کند (در آن موقع که کسی به مسایل حفاظتی توجه نداشت که مثلاً ممکن است بمبی در کتابی بگذارند و بیاورند.) ایشان به یک نفر از خواهران انقلابی که خودش را برای این کارها داوطلب کرده بود. مسؤولیت این کار را محول کرده بوند او به امام عرض کرده بود برای جلوگیری از خطر علیه شما من حاضر هستم که این بستهها را به محلی دور از اقامت شما ببرم و باز کنم که اگر خطری بود متوجه من بشود و من جانم را فدای شما کنم.(9) (10)ما مشکوک شدیم ولی امام اطمینان داشتند.
حجت الاسلام فردوسی پور نقل میکند یک روز نزدیک مغرب در نوفل لوشاتو به من گفتند کسی در میان جمعیت ملاقات کننده با امام آمده و مشکوک است. از بدو ورود او به محل اقامت امام این خبر دهن به دهن گشت. من به آقای محتشمی گفتم مطلب چیست که میگویند، گفت کسی آمده که مورد شک برادران است. او درنماز شرکت کرد. نماز که تمام شد همان آدم مشکوک آمد، گفت میخواهم خدمت امام برسم؛ به امام عرض کردم فرمودند بیاید. به دلیل این که مورد مشکوک بود به آقای محتشمی اشاره کردم و هر دوی ما در اتاق ملاقات نشستیم. آن فرد وارد اتاق امام که شد به مجرد وارد شدن تا چشمش به امام افتاد دست امام را در دست خود گرفت و سرش را روی زانوی امام گذاشت و بدون اغراق ده دقیقه سرش را بلند نکرد گریه میکرد، هر چه امام شانه او را میگرفتند و بلند میکردند فایده نداشت و گریه میکرد وقتی گریه او تمام شد دست در جیب خود کرد و یک بسته اسکناس در آورد و نزد امام گذاشت و بی آنکه صحبتی بکند رفت. من و آقای محتشمی از این پیشداوری و سوء ظن خودمان خیلی خجالت کشیدیم و گفتیم زود جلسه را ترک کنیم. تا آمدیم جلسه را ترک کنیم، امام ما را صدا زده و فرمودند شما این را بدانید که از بازار تهران کسی نمیآید اینجا و بخواهد مرا بکشد. شما خیالتان راحت باشد و این آدم بازاری تهرانی بود؛ البته ما به امام نگفته بودیم او فرد مشکوکی است ولی امام به صرف نشستن ما در اتاق به هنگام ملاقات متوجه این ذهنیت ما شدند، تا امام این را فرمودند عرض کردیم آقا از بس گفته بودند که این فرد مشکوک است، ناچار شدیم در ملاقاتش با شما حاضر باشیم.(11)سعی کنید برای جامعه فرد مفیدی باشید
حجت الاسلام رحیمیان نقل میکند یک دختر آلمانی طی نامهای ضمن درخواست عکس و امضای امام از ایشان تقاضا کرده بود که چند جمله پند آمیز روی کارتی که در پشت نامه فرستاده بود برای او بنویسند. امام جملههای زیر را مرقوم فرمودند: که نامه برای او ارسال شد.بسمه تعالی. سعی کنید برای جامعه فرد مفیدی باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرتهای شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان شاءالله سلامت باشید.(12)
ایشان را بخشیدم
حجت الاسلام رحیمیان نقل میکند: در موارد متعدد افرادی که نسبت به شخص امام توهین و بدگویی کرده و سپس پشیمان میشدند به وسیله نامه از محضر ایشان درخواست عفو و بخشش مینمودند، که همه این موارد به عرض امام میرسید و حضرت امام بدون استثنا درتمام موارد میفرمودد: «ایشان را بخشیدم». از جمله یک مسلمان عرب تبار از آمریکا درنامهای برای امام نوشته بود: من با توهین به شما مرتکب گناهی بزرگ شدهام و این گناه به صورت کابوس وحشتناکی در آمده است مرا آزار میدهد و ملتمسانه درخواست عفو کرده بود. وقتی به عرض امام رسید. با آهنگی آکنده از محبّت و عاطفه فرمودند» ایشان را بخشیدم».(13)شما مرتکب دو گناه شدید
خانم مرضیه حدیده چی نقل میکند: روزی من در نوفل لوشاتو به علت ارزانی، حدود 2 کیلو پرتقال خریدم. فکر کردم که هوا خنک است و برای سه الی چهار روز پرتقال خواهیم داشت.امام با دیدن پرتقالها فرمودند: «این همه پرتقال برای چیست؟» من هم برای این که کار خودم را توجیه کرده باشم، عرض کردم: «پرتقال ارزان بود، برای چند روز این قدر خریدم.»
ایشان فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه برای این که ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این که شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال، نتوانستهاند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن، میتوانستند مقداری از آن را تهیه کنند؛ در حالی که این مقدار پرتقال را برای سه یا چهار روز آن هم به جهت ارزان بودن آن خریدهاند. ببرید مقداری از آن را پس بدهید.»
گفتم: «پس دادن آن ممکن نیست»
ایشان فرمودند: «باید راهی پیدا کرد.»
عرض کردم: «چه کار میتوانیم بکنیم؟»
ایشان فرمودند: «پرتقالها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخوردهاند. شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد.»(14)
نیم ساعت راه رفتن با ذکر معلوم میشد.
حجت الاسلام توسلی نقل میکند: امام در طول زندگی خود غیر از برنامه ذکرهایی که داشتند، سه بار قرآن میخواندند. ذکرهای ایشان با برنامه راه رفتنشان تنظیم شده بود و مثلاً اگر میخواستند نیم ساعت راه برند، این نیم ساعت را به ذکر گفتن مشغول بودند و هنگامی که ذکرشان تمام میشد، از راه رفتن نیز باز میایستادند. یعنی نیم ساعت راه رفتن ایشان با ساعت تنظیم نمیشد بلکه با ذکرهایشان تنظیم میشد.(15)دید منصفانه نسبت به افراد
خانم فاطمه طباطبایی نقل میکند: برای امام مصاحبت کسانی که احساس میکردند از دیگران با تقواترند جالب تر بود. بودن با افراد ایشان را خوشحال میکرد. در ابتدا با دیدی منصفانه به افراد نگاه میکردند؛ گویی فردی درستکار و معتقد است، مگر خلافش ثابت میشد اما درمواردی که میخواستند به کسی حکمی بدهند یا کسی را برای سمتی انتخاب کنند. دقّت زیادی میکردند. سؤال و تفحص میکردند تا شایستگی آن فرد برای احراز آن مقام برایشان ثابت شود.(16)اسلام به من بستگی ندارد!
حجت الاسلام توسلی میگوید: روزی یکی از دوستان و شاگردان امام به بنده پیشنهاد کرد خدمت آقا بروم بلکه موافقتشان را برای چاپ رساله به دست آورم، اوّل صبح بود که وارد بیرونی ایشان شدیم. امام روی زیلویی نشسته بودند. دوست بنده مطالبی راجع به این که جامعه امروز به وجود شما نیاز دارد بیان کردند. ایشان از کثرت علاقه و اعتقاد عباراتی را بر زبان آوردند که شاید در آن غلو بود، رنگ چهره مبارک امام یک مرتبه سرخ شد و فرمودند: خیر این طور نیست که اسلام به من بستگی داشته باشد.(17)من احتیاج به این کارها ندارم
جهت حفظ در تاریخ ضبط و فیلمبرداری کنیم اما میدانستم که امام در این امور مانع ما میشوند و راضی به نصب دوربین فیلمبرداری در اتاقشان نیستند و این کار را تشریفات میدانند. حدود یک سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت کردم تا این که پذیرفتند این کار صورت بگیرد.در یک فرصت دو، سه روزه که امام ملاقات نداشتند با همکاری برادران صدا و سیما وسایل فیلمبرداری را در اتاق ایشان نصب کردیم. یک روز صبح که امام طبق روال قبلی جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبرداری از جمله چند پروژکتور را که به سقف نصب شده بود دیدند ناراحت شده و فرمودند: «همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع کنید و برای من در این آخر عمری تشریفات نگذارید، من احتیاج به این کارها ندارم». و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم که وسایلشان را جمع کرده و ببرند. وقتی وسایل جمع آوری شد، آثار کندن و جوشکاری پروژکتورها در سقف باقی مانده بود.
میخواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممکن است امام اشکال بگیرند که به چه مناسبت خراب کردید که حالا میخواهید اصلاح بکنید. لذا از ایشان سؤال کردم که آیا اجازه میدهید که جای این جوشکاریها را رنگ بزنیم. فرمودند: «احتیاجی نیست». آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است.(18)
اعتراف میکنم
امام در یکی از اعلامیههای خود تصریح کردند: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعض تصمیمات اوّل انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمّدی نداشتهاند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود، گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم». تحلیل دوستان امام در آن موقع این بود که با توجه به تمامی شرایط در حال حاضر کسی به وجاهت ایشان- مهندس بازرگان - نیست.(19)اهانتهای آنان را نادیده میگرفتند.
آیت الله بنی فضل نقل میکند از جمله ارزشهای والای امام اغماض و گذشت عجیب ایشان از کسانی بود که نسبت به شخص ایشان بدی یا اهانت میکردند که نمونه بارز آن را در بعضی از جریانات از بعضی معروفین در تلگرامها و نامهها. مشاهده میکردیم. اما امام علاوه بر این که اسائه ادب و فحشهای آنان را نادیده میگرفتند اجازه نمیدادند حتی علاقه مندانشان درمقام دفاع از ایشان بر آیند.(20)برای او دعا میکنم
آقای غلامعلی رجایی نقل میکند یک روز درمعیت شهید حجت الاسلام سلیمی که از بیت امام برای تقویت روحیه و دیدار از رزمندگان اسلام به جبهه جنوب آمده بودند، صحبت از خصوصیات امام به میان آمد. ایشان گفت چند روز پیش درمحضر امام از جسارتها و اهانتهای شیخ علی تهرانی در رادیو بغداد مطالبی به عرض امام رسید که این خبیث خیلی به شما جسارت میکند، صحبت ما که تمام شد آقا فرمودند: «اتفاقاً چند روز قبل من به یاد ایشان بودم و برای او دعا میکردم.» امام حتی نسبت به هدایت مخالفان و دشمنانشان تا این قدر احساس دلسوزی میکردند.(21)روی نقطه ضعف دشمن، انگشت میگذاشتند
حجت الاسلام سیّد حمید روحانی نقل میکند: وقتی امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند از هر سو به ایشان اصرار میشد از رفتن خودداری کنند. ملی گراها که خود امام ذکر کردند از سوی مقامات امریکایی گوشزد کردند که الآن صلاح نیست به ایران بیایند. یک چیزی که امام در زندگیشان بدان همیشه عنایت داشتند، این بود که ببینند نقطه ضعف دشمن در کجاست تا روی همان نقطه انگشت بگذارند. لذا وقتی فهمیدند امریکا هم به عنوان صلاح اندیشی با بازگشت ایشان به ایران مخالف است، تصمیم قاطع به حرکت به سوی ایران گرفتند.(22)هدف شرط است
آقای میریان نقل میکند: شبی شورای عالی دفاع و سران سه قوهی در منزل حاج احمد آقا جلسه داشتند حدود ساعت 9 شب بود که امام وارد جلسه شدند. همه به احترام ایشان بلند شدند. تلویزیون روشن بود و داشت یک برنامه شاد موسیقی پخش میکرد. همان وقت آقای موسوی اردبیلی از امام پرسید آقا شما در تحریر الوسیله موسیقی را حرام کرده بودید، چه شد که در این زمان حلال شد؟ امام فرمودند: همین برنامه را که الآن تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میکند اگر شما از سایر رسانههای کشورهای دیگری که یا مسلمان نیستند و یا اسماً مسلمان هستند گوش کنید، حرام است؛ زیرا آنها نیّتشان این است که افراد را به فساد بکشانند ولی جمهوری اسلامی میخواهد فکرها را از خمودگی بر طرف کند. لذا هدف شرط است.(23)پینوشتها:
1. پا به پای آفتاب، ج2، ص24.
2. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج4، ص 31.
3. همان، ص 309.
4. نهضت امام خمینی (ره)، ج3، ص 403.
5. پا به پای آفتاب، ج2، ص 155.
6. پا به پای آفتاب، ج5، ص 168.
7. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج2، صص368-370.
8. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج2، صص370 و 371
9. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج2، ص372.
10. این خواهر، خانم حدیده چی (دباغ) بوده است.
11. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج2، ص 373.
12. در سایه آفتاب، ص 161. و نیز صحیفهی امام، ج6، ص 5.
13. همان، ص 97.
14. سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی (ره)، ج4، ص 53.
15. پا به پای آفتاب، ج2، ص 87.
16. همان، ج1، ص 279.
17. ماهنامه پاسدار اسلام، ش 12، ص49.
18. روزنامه رسالت، 1372/3/9.
19. کوثر، ج1، ص 542. / و نیز صحیفهی امام، ج21، ص 285.
20. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج3، ص336.
21. همان، صص 329 و 330.
22. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج4، ص209.
23. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج1، صص 295و 296.
گردآوری: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت،(1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی(ره)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}