نهضت بزرگ علمى امام باقر (علیه السلام)
نهضت بزرگ علمى امام باقر (علیه السلام)
منبع:زندگى سياسى امام باقر (ع)
عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از يك سو، و عدم آشنايى آنان با فرهنگ ويژه وحى از سوى ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گرى و استحسان و تكيه بر آراى شخصى و گاه احاديث بىريشه و اقوال بىاساس، عقيدهاى را ابراز كرده و يا فتوايى دهند. بنابر اين، يكى از راههاى اساسى مبارزه با اين مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غير مستند به وحى بود.
امام باقر (ع) در اين راستا مىفرمود:
هر گاه من حديث و سخنى براى شما گفتم، ريشه و مستند قرآنى آن را از من جويا شويد.سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پيامبر (ص) از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زياد، نهى كرده است.
به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در كجاى قرآن آمده است؟
امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است
لا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بين الناس (1)
(اين آيه دلالت مىكند كه بيشتر سخنان نجوايى و به درازا كشيده فاقد ارزش است، مگر سخنى كه در آن امر به انفاق يا كار نيك و يا اصلاح ميان مردم باشد) .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما (2)
(از اين آيه استفاده مىشود كه اموال را نبايد در معرض نابودى و تباهى قرارداد).
لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤكم (3)
(و اين آيه مىنماياند كه هر سؤالى شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسشهايى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بينجامد) . (4)
امام باقر (ع) با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه قرآن گرايى را در ميان اهل دانش و جامعه اسلامى تقويت نمايد، و از اين طريق انحراف بينشهاى سطحى و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود، چه، در برخى مباحثهها، با صراحتى فزونتر به اين نكته پرداخته است :
حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمدهام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .
امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستى؟
پاسخ داد: اين چنين گفته مىشود.
امام فرمود: آيا در بصره شخصى هست كه تو مسايل و احكام را از او دريافت كنى؟
پاسخ داد: خير.
امام فرمود: بنابر اين، همه مردم بصره، مسايل دينشان را از تو مىگيرند؟
گفت: آرى.
امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگى را به گردن گرفتهاى.از جانب تو سخنى برايم نقل كردهاند كه نمىدانم واقعا تو آن را گفتهاى يا بر تو دروغ بستهاند.
حسن بصرى گفت: آن سخن چيست؟
امام فرمود: مردم گمان كردهاند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض كرده است!
حسن بصرى سكوت اختيار كرده و هيچ نمىگفت!
امام باقر (ع) براى اين كه وى را به ريشه اشتباهش متوجه سازد و بنماياند كهعامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برايش نمونهاى روشن آورد و گفت:
اگر خداوند در قرآنش به كسى ايمنى داده باشد، آيا براستى پس از اين ايمنى تضمين شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟
حسن بصرى گفت: خير، ترسى بر او نخواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: اكنون آيهاى را برايت مىخوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمىكنم كه آن آيه را به گونه صحيح تفسير كرده باشى، و اگر غلط تفسير كردهاى، هم خودت را هلاك كردهاى و هم پيروانت را.
آن آيه اين است:
و جعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين (5)
شنيدهام كه گفتهاى مراد از سرزمين مبارك و امن، سرزمين مكه است؟ آيا كسانى كه براى حج به مكه سفر مىكنند مورد هجوم راهزنان قرار نمىگيرند و در مسير آن هيچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمىدهند؟
حسن بصرى گفت: چرا.
امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟ ! اين آيه مثالى است كه خداوند درباره ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است.ما سرزمين مباركيم و سرزمينهاى آشكار (قرى ظاهرة) نمايندگان و فقهاى پيرو ما هستند كه ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مىرساندند.
قدرنا فيها السير
مثالى است از حركت و كاوش علمى.
سيروا فيها ليالى و اياما
مثالى است از تهييج مردم براى كسب هماره دانش در زمينه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بيت (ع) .
هر گاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت كنند، ايمن از شك و گمراهىاند...
اى حسن بصرى! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصرهاى! سخنى به گزاف نگفتهام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب كن، زيرا خداوند به دليل ضعف و سستى، تمام كارخلق را به ايشان وا ننهاده و از سوى ديگر ايشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)
نظير چنين مباحثهاى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است:
قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مىآيد .
امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصرهاى؟
قتاده گفت: چنين گمان مىكنند.
امام باقر (ع) فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير مىكنى يا از روى ناآگاهى؟
قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسير مىكنم.
امام فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسير مىكنى، از تو سؤال مىكنم كه مراد از آيه قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين چيست؟
قتادة نظريهاى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او ياد آور شد. (7)
رويارويى با بدعت و بدعتگذاران
بدعت در نظام عقيدتى و دستورى دين، يكى از نمودهاى بارز انحراف از مسير وحى مىباشد، كه عوامل و انگيزههاى مختلفى در پيدايش و شكلگيرى آن مؤثر است، از آن جمله:الف ـ غرض ورزى و تدابير حيله گرانه عناصر ضد دين
كسانى كه در باطن و اعماق ضمير خويش با پيام وحى بيگانهاند، و با شريعت تضاد دارند، زمانى كه قادر به مبارزه صريح و علنى با آن نباشند، مىكوشند تا با نفوذ دادن ايدههاى غير دينى و برنامههاى غير الهى در مجموعه باورها و دستورهاىمكتبى، به گونهاى خزنده، ماهيت و خاصيت اصلى دين را تضعيف كرده، آن را به انحراف بكشانند. اين حركت، حركتى منافقانه است كه نسبت به اديان قبل از اسلام نيز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مىشده است، تا راه ايمان را بر رهروان دين مخدوش سازند.خداوند در افشاى چهره اين گروه و نيز تهديد آنان فرموده است:
فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون(8)
واى بر آنان كه با دست خويش مطالبى را نوشته و به دروغ مىگويند: اين از نزد خداست.هدفشان از اين كار دستيابى به پولى اندك است.واى بر آنان از آنچه نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب ـ جهل و نارسايى علمى نسبت به مبانى و معارف اصيل دين
پيرايهها و باورهاى خرافى كه گاه در محيطهاى مذهبى رخ مىنمايد و به عنوان دين و باور دينى تلقى مىشود، معمولا ناشى از بىاطلاعى تودهها از مبانى اصيل مكتبى است. زمانى كه نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و يا اجرا قرار گيرند، چون از يك سو ناگزيرند كارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشكلات و رخدادها بيابند، و از سوى ديگر آشنايى عميق با روح دين ندارند، با صلاحديد و تشخيص بشرى خويش يا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانين و ترويج انديشههاى غير دينى پرداخته، آنها را به نام دين قلمداد مىكنند . اين گونه بدعتها به هر دو انگيزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و يكى از رسالتهاى عمده اهل بيت (ع) پيراستن پيرايهها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعتهايى بود كه با انگيزههاى مختلف صورت مىگرفت.على (ع) به وجود اين بدعتها هشدار مىداد و مردم را از پيروى آنها نهى مىكردو مىفرمود :
ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهيع (9)
هيچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن كه به وسيله آن سنت و روشى از پيامبر (ص) به فراموشى گراييده است، از بدعتها بپرهيزيد و به راه روشن و نداى رساى ارزشهاى اصيل دين پايبند باشيد. امام باقر (ع) در ارائه اين مسؤوليت الهى به تبيين مبانى اصيل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود. براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دين، گاه خود به استدلال مىپرداخت و زمانى به روايات معصومان قبل از خود استشهاد مىكرد و اين خطبه را از على بن ابى طالب (ع) يادآور مىشد:
ايها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، يقلد فيها رجال رجالا... (10)
هان اى مردم، سرآغاز شكلگيرى فتنهها و انحرافها، هواها و هوسهايى است كه مورد پيروى قرار مىگيرد و احكامى است كه در شريعت بدعت گذارده مىشود.در اين هوا پرستيها و بدعتگذاريها، با كتاب خدا مخالفت مىشود و مردم (به جاى تبعيت از وحى) از يكديگر پيروى مىكنند!
امام باقر (ع) مىفرمود: كسى كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دين ندارد.
كسى كه به بدعت و سخنان باطلى كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد.
كسى كه چيزى از آيات الهى را انكار نمايد، بىبهره از دين است. (11)
در حقيقت اين هر سه عنوان بر كسى كه بدعتى را بپذيرد، منطبق شده و صدقمىكند، زيرا بدعتگذار، معصيتكار و افترا زننده به خداست و كسى كه سخنان او را بپذيرد بىشك با حكم واقعى الهى كه در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسير آيه: هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا...
مىفرمود: اين گروه كه زيانكارترين مردمند و سعى و تلاش خويش را در زندگى دنيا به هدر داده و گم كردهاند و جاهلانه مىپندارند كه راه درستى را در پيش گرفتهاند، نصارا، كشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفتهاند و گروههايى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ايشان جاى دارند. (12)
امام باقر (ع) در بيانى ديگر فرموده است:
كسى كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است.كسى كه روش و دينى غير از دين خدا پى نهد، مشرك است. (13)
گرايش مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگيزههاى متفاوتى است.گاه بدعتها به منظور تحريف دين صورت مىگيرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مكتب است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و يا محاسبههاى شخصى است.
يكى از مسايلى كه در عصر پيامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گرديد، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح انديشى شخصى خود، اعلام كرد:
متعتان كانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جايز بود، ولى من آن دو را ممنوع كرده، كسانى را كه مرتكب آن شوند مجازات مىكنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.
بىشك، عمر در صدور اين حكم، از نظر خود دلايلى داشته است، ولى آيا دلايل او و قدرت فهم و تشخيص او مىتوانسته با حكم الهى و سنت پيامبر (ص) همسطح قرار گيرد، و آيا او چنين حقى را داشته يا خير؟ موضوعى است كه در كتب فقهى بتفصيل مورد بررسى قرار گرفته است.
از نظر شيعه، اين دستور مخالف قرآن و سنت پيامبر (ص) است، و بر فرض كه شرايط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنين حكمى شده باشد، با تغيير شرايط، باز حكم اولى الهى جارى است.شيعه كه خود را بر اساس منابع متقن دينى، موظف به تبعيت از على (ع) و ائمه معصومين (ع) پس از رسول خدا (ص) مىداند به پيروى از معصومين (ع) اين حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مىشمارد.
در همان منبع حديثى كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، اين روايت نيز آمده است كه على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى» (15)
اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مىدادم كه ازدواج موقت صورت گيرد و جايز باشد، زيرا با تجويز ازدواج موقت، گرايش به زنا و فحشاء كاهش مىيافت و جز انسانهاى شقى و دونمايه به زنا روى نمىآورند. (16)
در اين روايت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بيان آن، انديشه و باور عمر و نيز حكم او به ممنوعيت ازدواج موقت، از اساس زير سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خليفه و حاكم مسلمانان چنين دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنين مسألهاى، مشكلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پديد مىآورده، آن حضرت سخن خود را با بيانى كه نقل شده به تودهها رسانده است.
اين گونه احكام كه توسط شخص عمر بنيان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و احكام تلقى شد و استمرار يافت.چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخى از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مىگرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمىداند.
عبد الله معمر ليثى از جمله كسانى است كه در اين زمينه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنيدهام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز دادهايد!
امام فرمود: بلى، خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پيامبر (ص) به آن عمل كردهاند.
عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر اين تو بر سخن رفيقت پايدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد الله كه خود را در ميدان بحث به بن بست رسيده يافت، سعى كرد تا با فلسفه بافى و استحسانهاى شخصى و تمسك به ذهنيتها و تعصبهاى قومى راهى بجويد، از اين رو) عبد الله گفت: آيا شما خشنود مىشوى كه ببينى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنين عملى را انجام دهد!
امام فرمود: اى بىخرد! چرا سخن از زنان به ميان مىآورى (ما درباره حكم خدا سخن مىگوييم) آن خدايى كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كسانى كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمردهاند، غيرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براى اين كه به او بفهماند، شيوه شناخت حلال و حرام الهى، اتكا به ذوق و سليقه و تعصبهاى شخصى نيست، فرمود:
آيا تو دوست دارى كه زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآيد كه جولا و تهيدست است، و در جامعه جايگاهى بس پايين دارد.
عبد الله معمر گفت: خير.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مىشمارى! (خداوند ازدواج با تهيدستان را ممنوع نكرده است) .
عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمىدانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده تهيدست كفو و هم سطح ما نيست، از اين رو خويشاوندى او را دوست ندارم.
امام فرمود: ولى برنامه خدا جز اين است، زيرا خداوند، اعمال نيك همين مرد جولاى تهيدست را مىپذيرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مىآورد، اما تو از روى كبر و نخوت، از خويشاوندى با مؤمنى كه شايسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى.
عبد الله از سر تسليم خنديد و گفت: براستى كه سينههاى شما رويشگاه درختان تناور دانش است، ميوههاى درخت دانش از آن شماست و برگهاى آن در اختيار مردم. (17)
با اين بيان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهيم كرد كه: درستى و نادرستى احكام دين و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سليقه شخصى مردم و يا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى قابل سنجش و محاسبه نيست.
مبارزه با قياس در ميدان اجتهاد
رمز بقاى دين در واقعبينى و سازگارى آن با نيازها و شرايط گوناگونى است كه در طول زندگى نسلها، يكى پس از ديگرى رخ مىنمايد.شريعت و مكتب، آن گاه مىتواند در بستر تاريخ تداوم يابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقيدتى و عملى مردم باشد.
مبانى عقيدتى، همواره ثابت و غير متغيرند و نيازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عميقتر آن، اما برنامههاى عملى و قوانين دستورى دين، با اين كه متكى بر ملاكهاى واقعى است، ولى از آن جا كه موضوعات خارجى و مسايل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغير است.شناخت حكم هر حادثه نيازمند اجتهاد و استنباط مىباشد.استنباط احكام و نسبت دادن آنها به خدا و شريعت، كارى است سنگين و خطر آفرين، زيرا همانگونه كه حيات دين در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر اجتهاد مىباشد، از سوى ديگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غير واقعى به شريعت، خود مايه زوال و نابودى دين خواهد بود.
نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دينى، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشرى است.اگر طبيبان راه درستى را در مداواى بيماريها در پيش گيرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجويز نمايند، نه تنها بيماران بهبود نيافته كه چه بسا بيمارى آنان شدت مىيابد.
فقيهان و مجتهدان نيز در صدد پاسخگويى به مسايل جديد و مورد ابتلاى جامعه خويشند، و چنانچه در اين كار از ملاكها و شيوههاى غلط پيروى كنند، چهره دين را مخدوش و نظام عملى آن را معيوب ساختهاند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، يكى از نيازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما در مطالب قبل ياد آور شديم كه پيامبر اسلام (ص) با پيش بينى اين امر و معرفى على (ع) به عنوان مبين احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نيازهاى آينده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان كه على (ع) را نخست از ميدان سياست و به دنبال آن از مرجعيت دينى و فكرى منزوى ساختند، در ميدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادى كه با روح دين سازگار نبود و شرايط لازم را در بر نداشت.
به كارگيرى قياس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احكام، از جمله مشكلاتى بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومين (ع) را به عنوان عالمان واقعى دين و وارثان علم پيامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهيافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.
بر اين اساس، يكى از محورهاى عمده تعليمات ائمه (ع)، بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدايش قياس و استحسان از محيط فقاهت و اجتهاد بود.
امام باقر (ع) در اين زمينه مىفرمود: «إن السنة لا تقاس، و كيف تقاس السنة و الحائض تقضى الصيام و لا تقضى الصلوة» . (18)
سنت و احكام شرعى از طريق قياس قابل شناخت نيست، چگونه مىتوان قياس را ملاك قرار داد، با اين كه زن حايض پس از دوران حيض مىبايست روزه را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نيست.
در سخنى ديگر به زراره سفارش فرموده است:
«يا زرارة اياك و اصحاب القياس فى الدين، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ما قد كفوه، يتأولون الأخبار و يكذبون على الله عز و جل..» . (19)
اى زراره! از كسانى كه در كار دين به قياس پرداختهاند، دورى گزين، زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كردهاند، آن چه را مىبايست فراگيرند، كنار نهاده و به چيزى پرداختهاند كه به آنها وانهاده نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل مىكنند و بر خدا دروغ مىبندند.
و نيز امام باقر (ع) مىفرمود: «ادنى الشرك ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض عليه» . (20)
كمترين مرتبه شرك اين است كه شخص نظريهاى را از پيش خود (و بدون حجت شرعى) بنيان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوريها قرار دهد.
محمد بن طيار از اصحاب امام باقر (ع) گويد:
قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا يسألونك عن شىء، الا قلت فيه شيئا؟ قلت: نعم، قال: فأين باب الرد إذا؟ (21)
امام باقر (ع) به من فرمود: آيا تو با مردم به بحث مىپردازى؟ گفتم: بلى.امام (ع) فرمود : آيا هر چه از تو مىپرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مىكنى؟ گفتم: بلى .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمينه سكوت كرده و علم و دانش واقعى آن را بهاهلش (اهل بيت عليهم السلام) ارجاع مىدهى!
در اين بيان، امام (ع) به محمد بن طيار يادآور شده است كه هيچ فردى جز معصومين (ع) نبايد خود را در مرحلهاى فرض كند كه مىتواند به اتكاى رأى و انديشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثيل و تشبيه و قياس متكى گردد! بلكه همواره در مسايل مورد ابتلا، زمينههاى پيچيده و مبهمى وجود دارد كه علم آن صرفا در اختيار مفسران واقعى قرآن و اهل بيت رسالت است و بايد به آنان رجوع كرد.
تعليم فقه و شيوه صحيح اجتهاد
تعليم مسايل فقهى و پاسخگويى به پرسشها در زمينه احكام شرعى، يكى از زمينههاى مهم زندگى ائمه (ع) بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.عصر امام باقر (ع)، آغاز پيدايش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند به تعليم شاگردان و ترويج احكام و تحكيم مبانى فقهى بپردازند.البته اين زمينهها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگيرى فزونتر حاكمان نسبت به ائمه ادامه يافت و اين زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غيبت انجاميد.
امام باقر (ع) در تصحيح انديشهها و زدايش انحرافها، تنها به مبارزه و رويارويى اكتفا نكرد، بلكه با بيان احكام و گاه تبيين شيوه استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر، پايههاى فقاهت و اجتهاد صحيح را استحكام بخشيد.
روايات فقهى نقل شده از امام باقر (ع)، بيش از آن است كه بتوان در اين مجموعه گرد آورد، زيرا كمتر بابى از ابواب فقهى را مىتوان يافت كه در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعههاى روايى ـ فقهى خود گواه اين سخن است.
محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصيلى خويش الامام الصادق در تبيين جايگاه علمى و معنوى امام باقر (ع) مىگويد:
امام محمد باقر (ع) وارث پدر خويش در پيشوايى علمى و مقام شريف هدايتگرى بود.از اين جهت عالمان از شهرها و سرزمينهاى اسلامى به جانب وىرهسپار مىشدند، هيچ فردى ـ از عالمان ـ به مدينه وارد نمىشد، مگر اين كه براى كسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مىكرد.
در ميان كسانى كه به خدمت وى مىرسيدند، هم چهرههاى شيعى و هم سنى ديده مىشوند و گاه منحرفان افراطگر نيز خود را به وى نزديك مىكردند ولى امام در برابر آنان موضعى قاطع گرفته و ايشان را طرد مىكرد.
بسيارى از پيشوايان فقه و حديث به حضور وى رسيدهاند، از آن جمله:
سفيان ثورى، سفيان بن عيينه ـ محدث مكه ـ و ابو حنيفه ـ فقيه اهل عراق.
مرام امام باقر (ع) چنين بود كه هر گاه فردى به حضورش مىرسيد، حقايق ناب را براى او تبيين مىكرد. (22)
ابو زهره سپس به نقل گفتگويى كه ميان امام باقر (ع) و ابو حنيفه در زمينه رد قياس و نقش آن در تحريف دين صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مىگويد:
از اين گفتگو ـ كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجويى از روش ابو حنيفه قرار گرفته ـ استفاده مىشود كه امام باقر (ع) براى علماى عصر خود، عنوان پيشوايى داشته است، زيرا عالمان به حضور وى مىرسيدهاند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتى كه از آنان در اختيار داشته به نقد و محاسبه ايشان مىپرداخته است.چونان رئيسى كه بر نيروهاى تحت سرپرستى خود حكم مىكند تا بر راه حق گام نهند و آنان نيز با كمال ميل و رغبت اين رياست و پيشوايى را پذيرفته باشند. (23)
دلايل و قراينى كه صحت نظريه ابو زهره را در اين زمينه تأييد مىكند، فراوان است.از آن جمله روايتى را مىتوان نام برد كه ابو حمزه ثمالى نقل كرده است:
ابو حمزه ثمالى مىگويد: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم كه مردى پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستى؟ گفتم: از مردم كوفهام.
به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آيا ابو جعفر محمد بن على (ع) را مىشناسى؟
گفتم: آرى مىشناسم، به ايشان چه كار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كردهام تا از او سؤال كنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگيرم و باطلش را وا نهم.
ابو حمزه گويد: به او گفتم: آيا فرق حق و باطل را مىدانى و ملاك تشخيص آن را مىشناسى !
مرد گفت: آرى مىشناسم.
گفتم: اگر حق و باطل را مىشناسى و ملاك آن را در دست دارى، پس چه نيازى به امام باقر (ع) خواهى داشت؟ !
مرد گفت: شما كوفيان كم ظرفيت و ناشكيباييد!
در اين ميان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالى كه جمعى از مردم خراسان و افراد ديگر اطراف او را گرفته، درباره مسايل حج از آن حضرت سؤال مىكردند.مدتى گذشت تا امام باقر (ع) در جايگاه خود نشست و آن مرد هم نزديك امام، جايى براى خود جستجو كرد.
ابو حمزه مىگويد: من سعى كردم جايى بنشينم كه گفتگوى امام با انبوه اطرافيانش را بشنوم، مردم يكى پس از ديگرى مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد كرده، پرسيدند، تو كيستى؟
مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم.
امام فرمود: تو فقيه اهل بصره هستى؟ مرد گفت: آرى.
امام فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شايستهاى را آفريده است تا حجت بر ديگران باشند، آنان «اوتاد» زمين و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان علم خدايند و خداوند آنان را قبل از آفرينش ديگر بندگان برگزيده است.
قتادة پس از سكوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقيهان بسيار و نيز پيش روى ابن عباس نشستهام، ولى آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شدهام، در مقابل هيچ كدامشان احساس نگرانى و اضطراب نداشتهام.
امام باقر (ع) فرمود: تو مىدانى كجا نشستهاى؟ تو در مقابل خاندانى هستى كه خداوند درباره آن فرموده است:
فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، يسبحله فيها بالغدو و الآصال (24) و نيز فرموده است:
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة» (25)
پس جايگاه تو آن جاست ـ كه خود مىدانى ـ و ما آن خاندانيم كه خدا توصيف كرده است.در اين هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدايت شوم، آن خانهها كه خدا اجازه داده است نام و ياد و تسبيح او در آنها برده شود، نه خانههاى ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانيد.
قتاده گفت: پس اكنون بفرماييد كه پنير چه حكمى دارد؟ !
امام باقر (ع) لبخندى زد و فرمود: آيا آن همه پرسش تو به همين سؤال خلاصه شده است!
قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بياد نمىآورم! امام فرمود: اشكالى ندارد. (26)
سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهايى مستدل در جواب وى ارائه داد.
پىنوشتها:
1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفيد .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ كنز العمال 16/519، حديث .45715
15 ـ همان 16/522، حديث .45728
16 ـ اين بيان به معناى پذيرش رأى عمر از سوى على (ع) نيست، بلكه دقيقا ذيل روايت مىرساند كه على (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مايه مصونيت جامعه از ابتلا به فحشا مىدانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت اجرايى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با اين بيان ياد كرده است، و ظاهرا اين سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
17 ـ كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعيان الشيعة 1/ .653
18 ـ المحاسن، باب المقائيس و الرأى 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304
22 ـ الامام الصادق، حياته و عصره ـ آراؤه و فقهه .22
23 ـ همان، .24
24 ـ نور/ .36
25 ـ همان/ .37
26 ـ اصول كافى 6/256، بحار 46/358، الانوار البهية 118، اعيان الشيعة 1/ .652
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}