انقلاب فرهنگى و سياسى در سيره امام صادق(علیه السلام)
انقلاب فرهنگى و سياسى در سيره امام صادق(علیه السلام)
نويسنده:حجة الاسلام و المسلمين محمد محمدى اشتهاردى
منبع:ماهنامه پاسدار اسلام
منبع:ماهنامه پاسدار اسلام
امام صادق(ع) هشتمين ستاره فروزان آسمان عصمت، و ششمين اختر تابانسپهر امامت و ولايت در هفدهم ربيعالاول سال83 ه.ق در مدينه چشم به جهان گشود، ودر 25 شوال سال 148 در 65 سالگى به دستور منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى)مسموم شده و به شهادت رسيد. در زندگى سراسر افتخار او، دو موضوع همچون دو جريانهميشگى با پرتلاشترين شكل در راس موضوعات ديگر ديده مىشد، كه هر دو در يك صراطقرار داشته و تكميل كننده همديگر بودند كه عبارتاند از: طاغوت زدايى و نشاندادن چهره اسلام ناب; اسلام محمد(ص) و على(ع).
آن حضرت در وضعيتى قرار گرفت، كه اسلام چهره حقيقى خود را از دست داده بود، واز قرآن و اسلام جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امويان و سپس باعباسيان درگير بود كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مىكردند، و همه چيز را با ميلو هوسهاى نفسانى خود رتق و فتق مىنمودند، و اسلام را به دنبال اهداف شوم خودمىكشيدند و آن را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند.
امام صادق(ع) در طول 34 سال امامتخود (114 148 ه.ق) با پنجحكمران اموى يعنى هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان بنمحمد، درگير بود، پس از انقراض آنها با دو خليفه عباسى يعنى عبدالله بن محمد،معروف به سفاح و منصور دوانيقى رو به رو گرديد. آن حضرت براى نجات اسلام ومسلمين چارهاى نمىديد، جز اين كه مانند پدرش امام باقر(ع) دو موضوع را مسالهاصلى زندگى خود قرار دهد; يعنى همان دو موضوعى كه از كلمه طيبه «لا اله الاالله» نشات مىگرفت، و تحقق عينى چنين كلمهاى كه اساس اسلام محمد(ص) و على(ع)را تشكيل مىداد، نياز به انقلاب سياسى و نفى طاغوتها، و انقلاب فرهنگى و آموزشبراى رشد و آگاهى بخشى جامعه داشت، تا با اين «نفى» و «اثبات» بتواند اسلامرا از زير حجابهاى جهل و غرور خودكامگان رهايى بخشد، و چهره ناب آن را به عمومنشان دهد. روشن است كه چنين كار بزرگى، بسيار دشوار و طاقت فرسا بود، در عينحال امام صادق(ع) كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود، با همتى بلند و ارادهاىمحكم، به اين كار بسيار عميق و بزرگ دست زد، و تا آخر عمر همچنان با قاطعيتادامه داد و سرانجام در اين راه شهد شهادت نوشيد.
بنابراين، آن حضرت همه وجودش را در مسير اين نفى و اثبات فدا نمود، و بهپيروان خود آموخت كه اصلىترين كار آنها بايد اين دو كار سياسى و فرهنگى باشد،كه اساس رشد و تكامل همه جانبه در پرتو آن به دستخواهد آمد.
روز به روز به تعداد شاگردان مىافزود، به گونهاى كه تعداد آنها به چهار هزارنفر رسيد.
شيخ طوسى (وفات يافته 460 ه.ق) در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق(ع) را3197 مرد و 12 زن نام مىبرد.
«حسن بن على بن زياد وشاء» كه خود از اساتيد حديث، و از شاگردان امامرضا(ع) است، مىگويد: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث را ديدم كه از امامصادق(ع) نقل حديث مىكردند، و مكرر مىگفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد(ع»).
اين دانشگاه عظيم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محقق تربيتشدند، كه هر كداماز شخصيتهاى بزرگ علمى به شمار مىآمدند، و گروهى از آنان داراى آثار علمى وشاگردان متعدد شدند. شيخ مفيد (وفات يافته413 ه.ق) مىنويسد: «به قدرى علوماز امام صادق(ع) نقل شده كه در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمدهاست، و از هيچ يك از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حديث، نقل نشده است.»
با توجه به اين كه شاگردان امام صادق(ع) به شيعيان انحصار نداشتند، بلكه ديگراننيز از خرمن فيض او خوشه مىچيدند. مالك، پيشواى فرقه «مالكى» در ضمن گفتارىگويد: «در علم و عبادت و پاكزيستى، برتر از جعفر بن محمد(ع) هيچ چشمى نديده، وهيچ گوشى نشنيده و به قلب هيچ بشرى خطور نكرده است.» ابوحنيفه پيشواى فرقهحنفى، دو سال شاگرد امام صادق(ع) بود، به طورى كه اين دو سال را اساس و سرمايهاصلى علوم خود دانسته و مىگويد: «لولا السنتان لهلك نعمان; اگر آن دو سال نبود،نعمان هلاك مىشد.» از گفتنىها اين كه: روزى منصور دوانيقى طاغوت عصر امامصادق(ع)، ابوحنيفه را احضار كرد و به او گفت: مردم شيفته جعفر بن محمد شدهاند واو داراى شاگردان بسيار شده است، يك سرى مسائل دشوارى را نزد خود در نظر بگير،تا در ملا عام از او بپرسى، تا او در پاسخ فروماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.
» ابوحنيفه مىگويد: چهل مساله مشكل نزد خودم رديف كردم، و به مجلس منصوردوانيقى در «حيره» حاضر شدم، ديدم جعفر بن محمد(ع) در سمت راست منصور نشستهاست، همين كه چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تاثير شكوه و جلال او قرارگرفتم كه خود را باختم، سلام كردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به امام رو كردو گفت: «اين ابوحنيفه است.» امام فرمود: آرى او را مىشناسم. سپس منصور به منرو كرد و گفت: «اى ابوحنيفه! مسائل خود را از جعفر بن محمد(ع) بپرس.» منسؤالهاى خود را مطرح كردم، هر سوالى كه از آن حضرت مىپرسيدم، او بىدرنگ پاسخمىداد، و ابعاد مساله را بيان مىكرد، و مىگفت: عقيده شما درباره اين مسالهچنين است، و به عقيده مردم مدينه چنان است و به عقيده ما چنين مىباشد، در بعضىاز موارد نظر آن حضرت با عقيده من موافق بود و در بعضى موارد با نظر اهل مدينهتوافق داشت و گاهى با هر دو مخالف بود، و به اين ترتيب به چهل سؤال مطرح شده منپاسخ داد، آن گاه ابوحنيفه گفت: «اءليس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس;
مگر نه اين است كه دانشمندترين مردم آن كسى است كه آگاهترين آنها به اختلاف مردمبه فتواها و مسائل فقهى باشد.» از حوزه علميه امام صادق(ع) شاگردان برجستهاىكه خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشيع به شمار مىآمدند و هركدامموسس كلاسهاى بزرگ علمى، و صاحب تاليفات شدند بروز نمودند; مانند هشام بن حكم،جابر بن حيان، زراره بن اعين، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم، مؤمنالطاق و...
هشام بن حكم علامه عصر خود بود و تعداد تاليفات او را كه بيشتر در محور معارفو عقائد به ويژه درباره مساله مامتبود، تا 31 كتاب ذكر نمودهاند.
جابر بن حيان كه او را پدر علم شيمى مىخوانند، يكى از شاگردانامام صادق(ع)بود كه كتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تاليف نمود.
كوتاه سخن آن كه: تاريخنويس و تحليلگر مشهور «ابن خلكان» مىنويسد:
«جعفر بن محمد (امام صادق) يكى از امامان دوازده گانه بر اساس مذهب شيعهاماميه، از بزرگان خاندان پيامبر(ص) است كه به خاطر راستى و درستى رفتار وكردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضايل و كمالاتش مشهورتر از آن است كه نيازبه توضيح باشد.» سپس به عنوان نمونه يكى از شاگردانش، جابر بن حيان را معرفىمىكند.
آن حضرت گرچه قيام مسلحانه بر ضد طاغوتهاى عصرش نكرد، ولى با شمشير زبان وقلم، در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و آنها را محكوم كرد، و در مورد قياممسلحانه، به يكى از شاگردانش به نام سدير كه در كنار چند عدد گوسفند توقف كردهبودند فرمود: «والله لو كان لى شيعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود; سوگندبه خدا اگر شيعيان (راستين) من به اندازه تعداد اين بزغالهها بودند، خانه نشينىبرايم روا نبود، و قيام مىكردم.» وقتى كه سدير آن بزغالهها را شمرد، هفده عددبودند.
امام صادق(ع) همواره مساله ولايت را مطرح مىكرد، و مىفرمود: «ولايت از نماز،روزه، زكات و حجبرتر است، و دليل آن را چنين ذكر مىكرد: «لانها مفتاحهنوالوالى هو الدليل عليهن; زيرا ولايت كليد همه آنها است، و حاكم و رهبر، راهنماىمردم به سوى همه آنها است.» و گاهى مىفرمود: «من مدح سلطانا جائرا و تخفف وتضعضع له طمعا فيه كان قرينه فى النار; كسى كه سلطان ستمگرى را تمجيد كند، و دربرابر او فروتنى و كرنش نمايد، تا در كنار او به نوايى برسد، چنين كسى همدم آنسلطان در ميان آتش دوزخ خواهد بود.» و زمانى ديگر از رسول خدا(ص) نقل مىكرد كهفرمود: «الفقهاء امناء الرسل ما لم يدخلوا فى الدنيا; علماى دين نمايندگانامين پيامبران هستند تا هنگامى كه وارد در دنيا نشدهاند.» شخصى از رسول خدا(ص)پرسيد:نشانه ورود آنها در دنيا چيست؟
رسول خدا(ص) فرمود: «اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دينكم;
پيروى سلطان، هرگاه دانشمندان چنين كنند، براى حفظ دينتان از آنها بپرهيزيد.»
منصور دوانيقى، دومين طاغوت خشن عباسى در ضمن نامهاى به امام صادق(ع) نوشت:
«چرا مانند ساير مردم به مجلس ما نمىآيى و جزء اطرافيان ما نمىشوى تا از سوىما بهرهمند گردى؟!» امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: «در نزد ما (از امور مادى)چيزى نيست كه براى آن از تو بترسيم، و در نزد تو از نظر معنوى چيزى نيست كه بهخاطر آن به تو اميدوار گرديم، در نزد تو نه نعمتى وجود دارد كه به حضورت بياييمو به خاطر آن به تو تبريك گوييم، و نه تو خود را در بلا و مصيبت مىبينى كهبياييم و به تو تسليتبگوييم، بنابراين براى چه نزد تو بيايم و در مجلس تو شركتكنم؟» منصور پس از دريافت اين پاسخ كوبنده، نوشت: نزد ما بيا و ما را نصيحت كن.
امام صادق(ع) در جواب نوشت: «كسى كه دنيا خواه است تو را نصيحت نمىكند(زيرادنيايش به خطر مىافتد) و كسى كه آخرت خواه باشد، نزد تو نمىآيد.» به اين ترتيبامام صادق(ع) انقلاب سياسى خود را پىريزى مىكرد، و مردم را بر ضد حكومت طاغوتيانمىشورانيد و از نزديك شدن به آنها برحذر مىداشت، و دو موضوع انقلاب فرهنگى وسياسى را در راس مسائل، و از مسائل اصلى قرار داده بود، پيروان راستين او نيزبايد در همين صراط مستقيم كه همان صراط مستقيم قرآنى است گام بردارند.
آن حضرت در وضعيتى قرار گرفت، كه اسلام چهره حقيقى خود را از دست داده بود، واز قرآن و اسلام جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امويان و سپس باعباسيان درگير بود كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مىكردند، و همه چيز را با ميلو هوسهاى نفسانى خود رتق و فتق مىنمودند، و اسلام را به دنبال اهداف شوم خودمىكشيدند و آن را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند.
امام صادق(ع) در طول 34 سال امامتخود (114 148 ه.ق) با پنجحكمران اموى يعنى هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان بنمحمد، درگير بود، پس از انقراض آنها با دو خليفه عباسى يعنى عبدالله بن محمد،معروف به سفاح و منصور دوانيقى رو به رو گرديد. آن حضرت براى نجات اسلام ومسلمين چارهاى نمىديد، جز اين كه مانند پدرش امام باقر(ع) دو موضوع را مسالهاصلى زندگى خود قرار دهد; يعنى همان دو موضوعى كه از كلمه طيبه «لا اله الاالله» نشات مىگرفت، و تحقق عينى چنين كلمهاى كه اساس اسلام محمد(ص) و على(ع)را تشكيل مىداد، نياز به انقلاب سياسى و نفى طاغوتها، و انقلاب فرهنگى و آموزشبراى رشد و آگاهى بخشى جامعه داشت، تا با اين «نفى» و «اثبات» بتواند اسلامرا از زير حجابهاى جهل و غرور خودكامگان رهايى بخشد، و چهره ناب آن را به عمومنشان دهد. روشن است كه چنين كار بزرگى، بسيار دشوار و طاقت فرسا بود، در عينحال امام صادق(ع) كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود، با همتى بلند و ارادهاىمحكم، به اين كار بسيار عميق و بزرگ دست زد، و تا آخر عمر همچنان با قاطعيتادامه داد و سرانجام در اين راه شهد شهادت نوشيد.
بنابراين، آن حضرت همه وجودش را در مسير اين نفى و اثبات فدا نمود، و بهپيروان خود آموخت كه اصلىترين كار آنها بايد اين دو كار سياسى و فرهنگى باشد،كه اساس رشد و تكامل همه جانبه در پرتو آن به دستخواهد آمد.
تاسيس دانشگاه جعفرى يا حوزه علميه
شاگردان امام باقر(ع) پس از درگذشت آنحضرت به گرد شمع وجود امام صادق(ع) حلقه زدند. امام عليه السلام نيز با جذبشاگردان جديد به تاسيس يك نهضت عظيم فكرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزيد، بهگونهاى كه طولى نكشيد مسجد نبوى در مدينه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه بهدانشگاهى عظيم تبديل شد. درگيرى شديد بين بنىعباس و بنىاميه، آنان را آن چنانبه خود مشغول كرده بود، كه فرصتى طلايى براى امام صادق(ع) و يارانش به دست آمد،آن حضرت با استفاده از اين فرصتبه بازسازى و نوسازى فرهنگ ناب اسلام پرداخت وشيفتگان مكتب حق از اطراف و اكناف، از بصره، كوفه، واسط، يمن و نقاط مختلف حجازبه مركز اسلام; يعنى مدينه، سرازير شدند و چون پروانگانى دلباخته به گرد شمعوجود امام صادق(ع) تجمع كردند.روز به روز به تعداد شاگردان مىافزود، به گونهاى كه تعداد آنها به چهار هزارنفر رسيد.
شيخ طوسى (وفات يافته 460 ه.ق) در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق(ع) را3197 مرد و 12 زن نام مىبرد.
«حسن بن على بن زياد وشاء» كه خود از اساتيد حديث، و از شاگردان امامرضا(ع) است، مىگويد: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث را ديدم كه از امامصادق(ع) نقل حديث مىكردند، و مكرر مىگفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد(ع»).
اين دانشگاه عظيم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محقق تربيتشدند، كه هر كداماز شخصيتهاى بزرگ علمى به شمار مىآمدند، و گروهى از آنان داراى آثار علمى وشاگردان متعدد شدند. شيخ مفيد (وفات يافته413 ه.ق) مىنويسد: «به قدرى علوماز امام صادق(ع) نقل شده كه در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمدهاست، و از هيچ يك از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حديث، نقل نشده است.»
با توجه به اين كه شاگردان امام صادق(ع) به شيعيان انحصار نداشتند، بلكه ديگراننيز از خرمن فيض او خوشه مىچيدند. مالك، پيشواى فرقه «مالكى» در ضمن گفتارىگويد: «در علم و عبادت و پاكزيستى، برتر از جعفر بن محمد(ع) هيچ چشمى نديده، وهيچ گوشى نشنيده و به قلب هيچ بشرى خطور نكرده است.» ابوحنيفه پيشواى فرقهحنفى، دو سال شاگرد امام صادق(ع) بود، به طورى كه اين دو سال را اساس و سرمايهاصلى علوم خود دانسته و مىگويد: «لولا السنتان لهلك نعمان; اگر آن دو سال نبود،نعمان هلاك مىشد.» از گفتنىها اين كه: روزى منصور دوانيقى طاغوت عصر امامصادق(ع)، ابوحنيفه را احضار كرد و به او گفت: مردم شيفته جعفر بن محمد شدهاند واو داراى شاگردان بسيار شده است، يك سرى مسائل دشوارى را نزد خود در نظر بگير،تا در ملا عام از او بپرسى، تا او در پاسخ فروماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.
» ابوحنيفه مىگويد: چهل مساله مشكل نزد خودم رديف كردم، و به مجلس منصوردوانيقى در «حيره» حاضر شدم، ديدم جعفر بن محمد(ع) در سمت راست منصور نشستهاست، همين كه چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تاثير شكوه و جلال او قرارگرفتم كه خود را باختم، سلام كردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به امام رو كردو گفت: «اين ابوحنيفه است.» امام فرمود: آرى او را مىشناسم. سپس منصور به منرو كرد و گفت: «اى ابوحنيفه! مسائل خود را از جعفر بن محمد(ع) بپرس.» منسؤالهاى خود را مطرح كردم، هر سوالى كه از آن حضرت مىپرسيدم، او بىدرنگ پاسخمىداد، و ابعاد مساله را بيان مىكرد، و مىگفت: عقيده شما درباره اين مسالهچنين است، و به عقيده مردم مدينه چنان است و به عقيده ما چنين مىباشد، در بعضىاز موارد نظر آن حضرت با عقيده من موافق بود و در بعضى موارد با نظر اهل مدينهتوافق داشت و گاهى با هر دو مخالف بود، و به اين ترتيب به چهل سؤال مطرح شده منپاسخ داد، آن گاه ابوحنيفه گفت: «اءليس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس;
مگر نه اين است كه دانشمندترين مردم آن كسى است كه آگاهترين آنها به اختلاف مردمبه فتواها و مسائل فقهى باشد.» از حوزه علميه امام صادق(ع) شاگردان برجستهاىكه خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشيع به شمار مىآمدند و هركدامموسس كلاسهاى بزرگ علمى، و صاحب تاليفات شدند بروز نمودند; مانند هشام بن حكم،جابر بن حيان، زراره بن اعين، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم، مؤمنالطاق و...
هشام بن حكم علامه عصر خود بود و تعداد تاليفات او را كه بيشتر در محور معارفو عقائد به ويژه درباره مساله مامتبود، تا 31 كتاب ذكر نمودهاند.
جابر بن حيان كه او را پدر علم شيمى مىخوانند، يكى از شاگردانامام صادق(ع)بود كه كتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تاليف نمود.
كوتاه سخن آن كه: تاريخنويس و تحليلگر مشهور «ابن خلكان» مىنويسد:
«جعفر بن محمد (امام صادق) يكى از امامان دوازده گانه بر اساس مذهب شيعهاماميه، از بزرگان خاندان پيامبر(ص) است كه به خاطر راستى و درستى رفتار وكردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضايل و كمالاتش مشهورتر از آن است كه نيازبه توضيح باشد.» سپس به عنوان نمونه يكى از شاگردانش، جابر بن حيان را معرفىمىكند.
مبارزه امام صادق(ع)
همان گونه كه گفتيم امام صادق(ع) دوش به دوش نهضت عظيمعلمى و انقلاب فرهنگى، در هر فرصتى به طاغوت زدايى پرداخت، او هرگز تسليمطاغوتهاى عصرش نشد، بلكه همواره با آنها در ستيز بود، و سرانجام در همين راستا،او را شهيد كردند.آن حضرت گرچه قيام مسلحانه بر ضد طاغوتهاى عصرش نكرد، ولى با شمشير زبان وقلم، در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و آنها را محكوم كرد، و در مورد قياممسلحانه، به يكى از شاگردانش به نام سدير كه در كنار چند عدد گوسفند توقف كردهبودند فرمود: «والله لو كان لى شيعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود; سوگندبه خدا اگر شيعيان (راستين) من به اندازه تعداد اين بزغالهها بودند، خانه نشينىبرايم روا نبود، و قيام مىكردم.» وقتى كه سدير آن بزغالهها را شمرد، هفده عددبودند.
امام صادق(ع) همواره مساله ولايت را مطرح مىكرد، و مىفرمود: «ولايت از نماز،روزه، زكات و حجبرتر است، و دليل آن را چنين ذكر مىكرد: «لانها مفتاحهنوالوالى هو الدليل عليهن; زيرا ولايت كليد همه آنها است، و حاكم و رهبر، راهنماىمردم به سوى همه آنها است.» و گاهى مىفرمود: «من مدح سلطانا جائرا و تخفف وتضعضع له طمعا فيه كان قرينه فى النار; كسى كه سلطان ستمگرى را تمجيد كند، و دربرابر او فروتنى و كرنش نمايد، تا در كنار او به نوايى برسد، چنين كسى همدم آنسلطان در ميان آتش دوزخ خواهد بود.» و زمانى ديگر از رسول خدا(ص) نقل مىكرد كهفرمود: «الفقهاء امناء الرسل ما لم يدخلوا فى الدنيا; علماى دين نمايندگانامين پيامبران هستند تا هنگامى كه وارد در دنيا نشدهاند.» شخصى از رسول خدا(ص)پرسيد:نشانه ورود آنها در دنيا چيست؟
رسول خدا(ص) فرمود: «اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دينكم;
پيروى سلطان، هرگاه دانشمندان چنين كنند، براى حفظ دينتان از آنها بپرهيزيد.»
منصور دوانيقى، دومين طاغوت خشن عباسى در ضمن نامهاى به امام صادق(ع) نوشت:
«چرا مانند ساير مردم به مجلس ما نمىآيى و جزء اطرافيان ما نمىشوى تا از سوىما بهرهمند گردى؟!» امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: «در نزد ما (از امور مادى)چيزى نيست كه براى آن از تو بترسيم، و در نزد تو از نظر معنوى چيزى نيست كه بهخاطر آن به تو اميدوار گرديم، در نزد تو نه نعمتى وجود دارد كه به حضورت بياييمو به خاطر آن به تو تبريك گوييم، و نه تو خود را در بلا و مصيبت مىبينى كهبياييم و به تو تسليتبگوييم، بنابراين براى چه نزد تو بيايم و در مجلس تو شركتكنم؟» منصور پس از دريافت اين پاسخ كوبنده، نوشت: نزد ما بيا و ما را نصيحت كن.
امام صادق(ع) در جواب نوشت: «كسى كه دنيا خواه است تو را نصيحت نمىكند(زيرادنيايش به خطر مىافتد) و كسى كه آخرت خواه باشد، نزد تو نمىآيد.» به اين ترتيبامام صادق(ع) انقلاب سياسى خود را پىريزى مىكرد، و مردم را بر ضد حكومت طاغوتيانمىشورانيد و از نزديك شدن به آنها برحذر مىداشت، و دو موضوع انقلاب فرهنگى وسياسى را در راس مسائل، و از مسائل اصلى قرار داده بود، پيروان راستين او نيزبايد در همين صراط مستقيم كه همان صراط مستقيم قرآنى است گام بردارند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}