پرتويي از فروغ دانش ثامن الحجج
پرتويي از فروغ دانش ثامن الحجج
نويسنده:دكتر محمدمهدي ركني يزدي
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
وقتي سخن گفتن از دانشمندان و توصيف شايسته از بزرگان علم و فضيلت كاري است دشوار، توصيف و تعريف از معصومين(ع) و ائمه دين كه پايگاه معنويشان والاتر از حد عادي است و شخصيت علمي و فضايلشان از گنجينه علم و حكمت الهي بهره گرفته است(1) پيداست چه مايه دشوارياب و دست نيافتني است، و اين چنين است مقام علم و حكمت ثامن الائمه(ع).
با آن كه دامنه علم امام نه تنها دانشهاي بشري را فرا مي گيرد، بلكه از ديگر سو به جهان ناپيدا مي پيوندد. با وجود اين، مقصود ما از "علم" در اين نوشتار "علم دين" است كه بر اساس عقل و فطرت بشري پايه گذاري شده و شامل اصول عقيدتي و فروع عملي و تعليمات اخلاقي مي شود. و بيشترين سخنان و تعليمات ائمه هدي نيز در اين باره مي باشد. براي اينكه اهميت اين رشته از دانشها براي آنان كه با علوم تجربي و فني سر و كار دارند آشكار شود، به اختصار مي گوييم: همه اين علوم - با اهميت و فوايدي كه دارد- از دانشهاي "ابزارساز" است و وسايل لازم براي رفاه و بهبود زندگي اين جهان ما را فراهم مي آورد؛ اما در اصلاح اخلاق و تعالي روحي ما تأثيري ندارد؛ يعني "انسان ساز" نيست و واضح است تا خود انسان چنان كه بايد و شايد ساخته نشود و استعدادهايي كه بالقوه دارد با تربيت ديني و تعليمات الهي به فعليت درنيايد، نه تنها از دانشها و وسايل مادي بهره صحيح نمي برد، بلكه سوءاستفاده هم مي نمايد؛ همان طور كه اوضاع فعلي جهان حاكي از آن است، و خود تقدم تهذيب را بر تعليم مي رساند و ضرورت توجه به علوم ديني و اخلاقي را ثابت مي كند. اين علوم همان معارف و حقايقي است كه رسولان الهي و اوصياي آنان مأمور به تبليغ آن بوده اند، و حضرت علي بن موسي(ع) نيز در موقعيتهاي مناسب حداكثر كوشش را در اين راه كرده اند.يكي از منابعي كه ما را در شناخت چهره تابناك عالم آل محمد(ص) رهنمون مي شود، كتاب شريف "عيون اخبار الرضا" است.
با آن كه سراسر كتاب فوق جلوه گاه علوم آن امام است، مهمترين موضوعي كه عظمت علمي آن امام را مي رساند، مبحث توحيد است، كه اصل دين و اشرف علوم است و باب 11 كتاب به آن اختصاص دارد و شامل 51 حديث مي باشد. تعدادي از اين احاديث در رد "تشبيه" و توجيه و تأويل آياتي از قرآن كريم است كه احتمالاً اين معنا را به ذهن متبادر مي كند،(2) و شماري در جواب مسايل جبر و تفويض، قضا و قدر، و ميزان قدرت و استطاعت انسان مي باشد.(3) كه پاسخهاي مناسب و مستدل آنها را حضرت بيان كرده اند و حاكي از احاطه علمي ايشان به اين متفرعات توحيد است. اما آنچه پايگاه والاي ثامن الائمه(ع) را در بيان حكمت متعالي و معرفي آفريدگار نشان مي دهد دو خطبه است كه نخستين آن، شماره 15 است و از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند و ديگري آخرين خبر اين باب و شماره 51 است، و خطابه اي است در كمال فصاحت و بلاغت و عمق محتوا و مطالب گفتني در شناخت خداي تعالي، (4) كه امام رضا(ع) به درخواست مأمون ايراد فرمودند. به طوري كه از مقدمه خبر برمي آيد اين خطابه پيش از ولايت عهدي بوده است؛ زيرا سخن از حسادت مخالفان با اين تصميم مأمون به ميان مي آيد و ظاهراً مأمون مايل است پايگاه علمي حضرت را نشان دهد. به هر حال چون امام(ع) در مجلس شكوهمندي كه علما و سران حكومت در آن جمع بودند حاضر مي شوند، بر منبر خطابه بالا مي روند، مي فرمايند: آغاز عبادت خداي تعالي معرفت او و اساس معرفت خدا توحيد (و يگانه دانستن) او، و نظام توحيد خداي تعالي نفي كردن صفات است از او، زيرا عقول گواهي مي دهند كه هر صفت و موصوفي مخلوق است و...
ثامن الائمه(ع) به همين شيوه سخن را ادامه مي دهند، و با ادله عقلي و در عين حال دلپذير و وجداني، صفات جلال و جمال الهي را برمي شمرند و مبانيت و مفارقت ذات مقدس آفريدگار را با آفريده هايش بيان مي كنند:(5)
" در جولانگاه اين سخن (تشابه خالق و مخلوق) دليلي نيست، و در (برابر) سؤال از آن جوابي نمي باشد، و نه در معناي آن تعظيمي براي خدا هست، و نه در جدا كردن ( و فرق گذاشتن) او از خلق كار نابجا و ستمي، جز آن كه محال و ممتنع است كه ازلي دو تا باشد، و آن كه ابتدايي برايش نيست آغازي داشته باشد. خدايي نيست جز خداي بلند مرتبه بزرگ، آنان كه خلق را با خالق برابر و همتا كردند، دروغ گفتند و بسيار گمراه شدند، و زياني آشكار كردند، و خدا بر محمد و خاندان پاكش درود فرستاد."
از مباحث دشوار فلسفي و فكري بشر موضوع قضا وقدر و جبر و تفويض است، كه آراي گوناگون در باب آن اظهار شده است. با مسلمان شدن مردمي كه سابقه فرهنگي و ديني داشتند، خواه ناخواه اشكالهايي از برخورد عقايد موروثي آنان با اصول اعتقادي اسلام - كه منبع نخستين آن كلام خدا بود- پيش مي آمد، يا از سوي دشمنان اسلام القاي شبهه مي شد. براي يافتن پاسخ اين اشكالها معمولاً به آنان كه برسند خلافت پيامبر اسلام تكيه زده بودند مراجعه مي شد كه بنا بر شواهد متعدد نه تنها خود آنان ياراي جوابگويي نداشتند، كه عالم نمايان طرفدارشان از پاسخي كه براي پرسندگان قانع كننده باشد، ناتوان بودند. اينجاست كه فضيلت و اهميت عترت پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت(ع) براي زدودن شبهات فكري و حل معضلات عقلي آشكار مي شود، كه اتفاقاً ثامن الائمه(ع) در اين زمينه فرصت بيشتري داشتند، و به صورت مناظرات و جواب شبهات، فروغ علمي خود را نمايان وحيرت زدگان وادي جهل را هدايت كرده اند. اينك به عنوان مثال ترجمه خبري كه بحث جبر و تفويض در آن ذكر شده نقل مي شود: سائل، مردي از شام است كه در مرو به حضور علي بن موسي(ع) رسيده است و مي پرسد:
اي فرزند رسول خدا! از جعفربن محمد(ع) براي ما روايت شده كه: نه جبر است و نه تفويض، بلكه امري است ميان اين دو، معناي اين سخن چيست؟
حضرت فرمود: هر كس گمان كند خدا فاعل كارهاي ماست و سپس ما را بر آنها عذاب مي كند به جبر معتقد شده، و كسي كه مي پندارد خداي عز و جل كار آفرينش و روزي دادن را به حجتهايش واگذاشته به تفويض عقيده مند شده است، جبري كافر است و معتقد به تفويض مشرك.
راوي مي گويد: پرسيدم اي فرزند پيامبر خدا! پس "امر بين امرين" چيست؟
حضرت فرمود: وجود راهي ( و قدرتي) براي به جا آوردن آنچه بدان مأمورند و ترك آنچه از آن نهي شده اند. سؤال كننده كه اين راه بينابين جبر و اختيار را در فطرت خويش و رفتار شخصي مي يابد، طبعاً سخن را مي پذيرد، اما بعد سؤال ديگري برايش طرح مي شود، لذا مي پرسد: آيا خداي عز و جل را در اين حالت بينابين- كه افعال از ما سر مي زند- خواست و اراده اي هست؟
جواب مي شنود: اما طاعات و عبادات، اراده خدا و خواستش در آنها همان امر بدان هاست و رضايتي كه از كارهاي خير دارد، و كمكي كه براي انجام گرفتنش مي نمايد، و اراده و خواستش در معاصي و گناهان ما، نهي از آنهاست و ناخشنودي نسبت به آنها و واگذاشتن گناهكار است به حال خود.
راوي مي گويد پرسيدم: آيا خداي را در اين كارها قضا هست؟ پاسخ امام اينست:آري! هيچ كار نيك يا بدي نيست كه از بندگان سر بزند، مگر اين كه خدا را در آن قضايي هست.
پرسيدم: معناي اين قضا چيست؟
فرمود: حكم خدا بر آنان، به آنچه در اثر كارهايشان از ثواب يا عقاب در دنيا و آخرت استحقاق مي يابند و شايسته آن مي شوند.(6)به بيان ديگر قضاي الهي در افعال اختياري، جزايي است كه حق فاعل است و در دو جهان به او مي رسد. اين معني را به بيان ديگر ضمن حديثي كه از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي فرمايند، مشاهده مي كنيم. و بالاخره در خبري كه سليمان بن جعفر حميري نقل مي كند، آن حضرت در موضوع جبر و تفويض ميزاني به دست مي دهند كه رافع اختلاف باشد. (7)
از جمله اشتباهاتش اين است كه حرف خود را - با آن كه جوابش را شنيده و بطلانش ثابت شده- تكرار مي نمايد كه دوبار حضرت اين نكته را به او تذكر مي دهند. در اواخر بحث كه باز متناقض حرف مي زند حضرت به او "يا جاهل" خطاب مي نمايند، در عين حال همه جا، اجازه پرسش و آزادي بحث را به او مي دهند. در پايان كه اراده را با قدرت يكي مي شمرد، امام رضا(ع) نادرستي سخنش را نشان مي دهند و او در مي ماند و زبانش بسته و گفتارش گسسته مي شود. پس مأمون ناخواسته مجبور مي شود به كثرت علم و دانشوري حجت حق اعتراف كند و بگويد: اي سليمان! اين داناترين فرد از هاشميان است.
دريغ است اين بحث را به پايان بريم و اندكي از توضيحات ثامن الائمه(ع) را درباره بدأ، نقل نكنيم، پس گوييم: در آغاز بحث سليمان مروزي پس از استماع آيات راجع به بدأ باز توضيح بيشتري مي خواهند، حضرت فرمودند: اي سليمان! همانا بعضي از امور عالم نزد خداي عزوجل مشروط است،كه از آنها آنچه را بخواهد مقدم مي دارد و آنچه را بخواهد به تأخير مي اندازد و آنچه را بخواهد محو مي كند. اي سليمان! علي(ع) همواره مي گفت: علم بر دو نوع است: علمي كه خدا، فرشتگان و رسولانش مي دانند، پس آنچه خدا به فرشتگان و پيامبرانش آموخته حتماًَ واقع مي شود، و خدا خود و فرشتگان و رسولانش را (با اخبار نادرست) تكذيب نمي كند و ديگر علمي كه نزد او نهفته است و هيچ يك از آفريده هايش از آن با خبر نمي شوند، از اين علم است كه آنچه بخواهد (در مقام ظهور) مقدم مي دارد و آنچه بخواهد تأخير مي اندازد و هر چه را بخواهد محو مي كند و هر چه را بخواهد ثابت مي گرداند(تا واقع شود).
پس از شنيدن اين سخن سليمان مروزي به مأمون مي گويد: ان شاءا... بعد از اين بدأ را انكار نمي كنم و تكذيب نمي نمايم.(9)
از حاكمان عباسي آن كه بهره بيشتري از علم داشت به مجالست با علما و تشكيل مجالس علمي اظهار علاقه مي كرد، عبدا... مأمون فرزند هارون است، هر چند از اين كوشش فرهنگي بيشتر منظور سياسي داشت. به هر حال آنچه از دوران زمامداري او بر جا مانده كه مناسب اين نوشتار است و پرتويي از فروغ دانش حضرت رضا(ع) را منعكس مي كند، چند مجلس مناظره و بحث اعتقادي است كه بين آن حضرت و علماي ساير اديان و متكلمان مشهور آن زمان تشكيل داده و به تفصيل در عيون اخبار الرضا نقل شده است.
با آنكه احتجاج و مناظره در تاريخ فرهنگ بشري سابقه اي كهن دارد، چنانكه قرآن مجيد احتجاج حضرت ابراهيم(ع) را با گروهي ستاره پرست نقل مي كند،(10) و پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و اميرمؤمنان(ع) و ديگر ائمه معصومين(ع) همه با مخالفان و منكران مباحثه و محاجه داشته اند - كه خوشبختانه بسياري از آنها بر جا مانده و مضبوط است- با وجود اين بايد اين مجالس بحث آزاد و مناظره را مهم ترين و با شكوه ترين و مفيدترين مجلس مباحثه و مناظره و تبليغ اسلام شمرد كه در تاريخ اسلام مجلسي با اين چند و چون سراغ نداريم؛ زيرا اهميت اجتماعي و سياسي و ديني دو طرف مناظره، و حضور حاكمان زمان و اهل حل و عقد و علماي بزرگ در آن، و عظمت و رسميت مجلس و آثار تبليغي و ديني و سياسي مترتب بر پيروزي هر يك از دو متكلم اين اهميت و فايده را به آن ها بخشيده است كه جا دارد از ابعاد گوناگون مورد بررسي و مداقه قرار گيرد. اما آنچه اين مقال عهده دار ارائه آن است دورنمايي از شخصيت علمي و چهره معنوي ثامن الائمه(ع) است.در قديمي ترين مأخذ و كتاب - عيون اخبارالرضا- كه شرح اين مجالس علمي در حضور مأمون آمده، در جلد اول ضمن پنج باب با اين عناوين مطرح شده: باب 12: مجلس حضرت رضا(ع) با علماي اديان مختلف و متكلمان در حضور مأمون راجع به اثبات ثبوت پيامبر اسلام(ص) و توحيد، مفصل ترين و مهم ترين مجلس مناظره است و در قسمت دوم مجلس كه روي سخن با عمران صابي است، بعد از اينكه او اشكالات و سؤالات متعددي طرح مي كند و جواب كافي و مستدل مي شنود، ايمان مي آورد و شهادتين بر زبان جاري مي كند و رو به قبله به سجده مي افتد و عظمت علمي و شكوه معنوي حجت خدا بيش از پيش آشكار مي شود.
باب 13: مجلس حضرت رضا(ع) با سليمان مروزي درباره توحيد كه ذكرش گذشت و بخشي از آن نقل شد.
باب 14: مجلس ديگر علي بن موسي الرضا(ع) با دانشمندان اديان و جوابي كه به علي بن محمدبن الجهم درباره عصمت انبيا مي دهند. در اين باب و باب بعد، استدلال بر پايه قرآن كريم است.
باب 15: مجلس ديگر حضرت رضا(ع) در حضور مأمون درباره عصمت انبيا و پاسخ شبهاتي كه از بعضي آيات به ذهن مي رسد و تفسير صحيح به آن آيات
باب 23: مجلس علي بن موسي(ع) در حضور مأمون و علماي عراق و خراسان درباره فرق ميان عترت و امت با استشهاد به 12 آيه از قرآن و اين باب مربوط به بحث امامت و در فضيلت عترت پيامبر اكرم(ص) است.
در جلد دوم عيون اخبارالرضا نيز دو باب به شرح دو مجلس علمي مختصر اختصاص دارد:
باب 57: احتجاج حضرت رضا(ع)، با يحيي بن ضحاك سمرقندي در موضوع امامت در حضور مأمون. اين دو باب نيز مربوط به ويژگي هاي امام و اثبات امامت حضرت علي(ع) و فرزندان معصومش مي باشد.
در جلسه مناظره با سران اديان حضرت رضا(ع) با جاثليق رهبر و اسقف مسيحيان در باب نبوت حضرت محمد(ص) به مناظره مي نشينند و براي مجاب نمودن وي با استدلال بر انجيل به حل شبهات مطرح شده از ناحيه وي مي پردازند.
همچنين استفاده از دو شاهد غيرمسلمان كه بر متون مقدس مسيحيان احاطه دارند راه ديگري است كه امام(ع) از آن بهره جستند.
در قسمت پاياني همين مجلس شكوهمند است كه ثامن الائمه(ع) با عمران صابي، متكلم بزرگ آن زمان، بحث مي كنند. موضوع بحث در اين قسمت توحيد است. عمران صابي از موجود نخستين و آنچه آفريده مي پرسد، و جوابي حكيمانه و روشن مي شنود، به خصوص امام در نفي حاجت و تغيير و دگرگوني از آفريدگار متعال تأكيد مي فرمايند: عمران به درخواست حضرت، آزادانه شبهات و سؤالات پيچيده و دشواري را كه در ذهن دارد يك به يك مي پرسد و پاسخي روشنگر و پذيرفتني مي شنود.
در اين هنگام ظهر مي شود. امام رو به مأمون (صاحب مجلس) كرده و مي فرمايند: نماز مي خوانيم و برمي گرديم و چنين مي كنند. بعد از بازگشت از نماز حضرت رضا(ع) به جاي خود برمي گردند و مي نشينند و عمران را صدا مي زنند و مي گويند: سؤال كن. او پرسش خود را از يكتايي خدا در ذات و صفات آغاز مي كند. حضرت پاسخي مفصل، واضح و قانع كننده به او مي دهند، چنان كه رفته رفته سخن اوج مي گيرد و از ابداع مشيت و اراده و معاني آنها و ديگر مباحث الهي و حكمت متعالي گفت و گو به ميان مي آيد، و حجت حق چند بار خطاب "اعلم" (بدان) توجه او را جلب و گرانقدري مطالب او را يادآور مي شوند و اينك ترجمه آخرين جملات حضرت كه با استشهاد به آيات قرآن پايان مي پذيرد و موجب اسلام آوردن عمران و تسليم او در برابر حق مي شود.
همانا فرمان او (در سرعت اجرا) مانند بر هم خوردن چشم است يا زماني كمتر، كه خداي تعالي هر گاه چيزي را بخواهد (ايجاد كند) به آن مي گويد "باش" پس به خواست و اراده اش وجود مي يابد، از آفريده هايش چيزي به او نزديكتر از چيز ديگر نيست و چيزي دورتر از چيز ديگر نمي باشد. (نسبت او به همه مخلوقاتش مساوي است) اي عمران، فهميدي؟ عمران گفت: آري اي سرورم! فهميدم و گواهي مي دهم كه همانا محمد(ص) بنده اوست كه به راهنمايي مردم و آوردن دين حق برانگيخته شده، سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد راوي خبر - نوفلي- گويد: چون متكلمان سخن عمران را- كه مرد جدلي مغلوب ناشدني بود- شنيدند، ديگر هيچ يك از حضرت رضا(ع) چيزي نپرسيدند و بدين ترتيب مجلس پايان يافت.(11) در حاشيه اين مجلس با عظمت و طولاني نكات زير ياد كردني است:
1- حضرت علي بن موسي(ع) مكرر از علماي بزرگ مجلس مي خواستند هر گونه سؤال و شبهه اي را در ذهن دارند مطرح كنند كه البته پرسش هاي گوناگوني هم شد و جواب كافي و مبرهن به همه داده شد اين گونه برخورد در چنان مجلسي علم خداداد حضرتش را مي رساند.
2- امام(ع) مباحثي را مطرح فرمودند كه در حوزه زندگي او در مدينه كمتر مطرح بود و كمتر سابقه داشت، اما دانش سرشار خدادادي او چنان بود كه گويي همه عمر به اين بحث ها اشتغال داشته است.
3- مجالس مناظره و احتجاج ثامن الائمه(ع) همه نمونه بارز بحث آزاد و تبليغ صحيح و منطقي اسلام است كه امروز نمونه اي شايسته براي پيروي ماست و حركت براي رسيدن به آن شيوه اي پسنديده در بحث هاي اعتقادي و مذهبي.
4- در برابر فوايد علمي و آموزشهاي ديني كه اين مجالس داشت و آشكارا پيروزي در بحث و مزيت علمي امام(ع) را بر موافق و مخالف مي فهماند، حسادت مخالفان و كينه عالم نمايان درباري را برمي انگيخت و به صورت خيرخواهي توصيه مي كردند كه چنين بحث هايي نكنند كه معاندان را به آزار ايشان تحريك مي كند و نزد مأمون سعايت مي كنند و او هم واكنشهاي تندي نشان مي دهد.(12)آنچه بيان شد جلوه اي از حقيقت علمي امام رضا(ع) بود كه تنها بخشي از آن در اين جلسات نمود پيدا كرد.
با آن كه دامنه علم امام نه تنها دانشهاي بشري را فرا مي گيرد، بلكه از ديگر سو به جهان ناپيدا مي پيوندد. با وجود اين، مقصود ما از "علم" در اين نوشتار "علم دين" است كه بر اساس عقل و فطرت بشري پايه گذاري شده و شامل اصول عقيدتي و فروع عملي و تعليمات اخلاقي مي شود. و بيشترين سخنان و تعليمات ائمه هدي نيز در اين باره مي باشد. براي اينكه اهميت اين رشته از دانشها براي آنان كه با علوم تجربي و فني سر و كار دارند آشكار شود، به اختصار مي گوييم: همه اين علوم - با اهميت و فوايدي كه دارد- از دانشهاي "ابزارساز" است و وسايل لازم براي رفاه و بهبود زندگي اين جهان ما را فراهم مي آورد؛ اما در اصلاح اخلاق و تعالي روحي ما تأثيري ندارد؛ يعني "انسان ساز" نيست و واضح است تا خود انسان چنان كه بايد و شايد ساخته نشود و استعدادهايي كه بالقوه دارد با تربيت ديني و تعليمات الهي به فعليت درنيايد، نه تنها از دانشها و وسايل مادي بهره صحيح نمي برد، بلكه سوءاستفاده هم مي نمايد؛ همان طور كه اوضاع فعلي جهان حاكي از آن است، و خود تقدم تهذيب را بر تعليم مي رساند و ضرورت توجه به علوم ديني و اخلاقي را ثابت مي كند. اين علوم همان معارف و حقايقي است كه رسولان الهي و اوصياي آنان مأمور به تبليغ آن بوده اند، و حضرت علي بن موسي(ع) نيز در موقعيتهاي مناسب حداكثر كوشش را در اين راه كرده اند.يكي از منابعي كه ما را در شناخت چهره تابناك عالم آل محمد(ص) رهنمون مي شود، كتاب شريف "عيون اخبار الرضا" است.
با آن كه سراسر كتاب فوق جلوه گاه علوم آن امام است، مهمترين موضوعي كه عظمت علمي آن امام را مي رساند، مبحث توحيد است، كه اصل دين و اشرف علوم است و باب 11 كتاب به آن اختصاص دارد و شامل 51 حديث مي باشد. تعدادي از اين احاديث در رد "تشبيه" و توجيه و تأويل آياتي از قرآن كريم است كه احتمالاً اين معنا را به ذهن متبادر مي كند،(2) و شماري در جواب مسايل جبر و تفويض، قضا و قدر، و ميزان قدرت و استطاعت انسان مي باشد.(3) كه پاسخهاي مناسب و مستدل آنها را حضرت بيان كرده اند و حاكي از احاطه علمي ايشان به اين متفرعات توحيد است. اما آنچه پايگاه والاي ثامن الائمه(ع) را در بيان حكمت متعالي و معرفي آفريدگار نشان مي دهد دو خطبه است كه نخستين آن، شماره 15 است و از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند و ديگري آخرين خبر اين باب و شماره 51 است، و خطابه اي است در كمال فصاحت و بلاغت و عمق محتوا و مطالب گفتني در شناخت خداي تعالي، (4) كه امام رضا(ع) به درخواست مأمون ايراد فرمودند. به طوري كه از مقدمه خبر برمي آيد اين خطابه پيش از ولايت عهدي بوده است؛ زيرا سخن از حسادت مخالفان با اين تصميم مأمون به ميان مي آيد و ظاهراً مأمون مايل است پايگاه علمي حضرت را نشان دهد. به هر حال چون امام(ع) در مجلس شكوهمندي كه علما و سران حكومت در آن جمع بودند حاضر مي شوند، بر منبر خطابه بالا مي روند، مي فرمايند: آغاز عبادت خداي تعالي معرفت او و اساس معرفت خدا توحيد (و يگانه دانستن) او، و نظام توحيد خداي تعالي نفي كردن صفات است از او، زيرا عقول گواهي مي دهند كه هر صفت و موصوفي مخلوق است و...
ثامن الائمه(ع) به همين شيوه سخن را ادامه مي دهند، و با ادله عقلي و در عين حال دلپذير و وجداني، صفات جلال و جمال الهي را برمي شمرند و مبانيت و مفارقت ذات مقدس آفريدگار را با آفريده هايش بيان مي كنند:(5)
" در جولانگاه اين سخن (تشابه خالق و مخلوق) دليلي نيست، و در (برابر) سؤال از آن جوابي نمي باشد، و نه در معناي آن تعظيمي براي خدا هست، و نه در جدا كردن ( و فرق گذاشتن) او از خلق كار نابجا و ستمي، جز آن كه محال و ممتنع است كه ازلي دو تا باشد، و آن كه ابتدايي برايش نيست آغازي داشته باشد. خدايي نيست جز خداي بلند مرتبه بزرگ، آنان كه خلق را با خالق برابر و همتا كردند، دروغ گفتند و بسيار گمراه شدند، و زياني آشكار كردند، و خدا بر محمد و خاندان پاكش درود فرستاد."
از مباحث دشوار فلسفي و فكري بشر موضوع قضا وقدر و جبر و تفويض است، كه آراي گوناگون در باب آن اظهار شده است. با مسلمان شدن مردمي كه سابقه فرهنگي و ديني داشتند، خواه ناخواه اشكالهايي از برخورد عقايد موروثي آنان با اصول اعتقادي اسلام - كه منبع نخستين آن كلام خدا بود- پيش مي آمد، يا از سوي دشمنان اسلام القاي شبهه مي شد. براي يافتن پاسخ اين اشكالها معمولاً به آنان كه برسند خلافت پيامبر اسلام تكيه زده بودند مراجعه مي شد كه بنا بر شواهد متعدد نه تنها خود آنان ياراي جوابگويي نداشتند، كه عالم نمايان طرفدارشان از پاسخي كه براي پرسندگان قانع كننده باشد، ناتوان بودند. اينجاست كه فضيلت و اهميت عترت پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت(ع) براي زدودن شبهات فكري و حل معضلات عقلي آشكار مي شود، كه اتفاقاً ثامن الائمه(ع) در اين زمينه فرصت بيشتري داشتند، و به صورت مناظرات و جواب شبهات، فروغ علمي خود را نمايان وحيرت زدگان وادي جهل را هدايت كرده اند. اينك به عنوان مثال ترجمه خبري كه بحث جبر و تفويض در آن ذكر شده نقل مي شود: سائل، مردي از شام است كه در مرو به حضور علي بن موسي(ع) رسيده است و مي پرسد:
اي فرزند رسول خدا! از جعفربن محمد(ع) براي ما روايت شده كه: نه جبر است و نه تفويض، بلكه امري است ميان اين دو، معناي اين سخن چيست؟
حضرت فرمود: هر كس گمان كند خدا فاعل كارهاي ماست و سپس ما را بر آنها عذاب مي كند به جبر معتقد شده، و كسي كه مي پندارد خداي عز و جل كار آفرينش و روزي دادن را به حجتهايش واگذاشته به تفويض عقيده مند شده است، جبري كافر است و معتقد به تفويض مشرك.
راوي مي گويد: پرسيدم اي فرزند پيامبر خدا! پس "امر بين امرين" چيست؟
حضرت فرمود: وجود راهي ( و قدرتي) براي به جا آوردن آنچه بدان مأمورند و ترك آنچه از آن نهي شده اند. سؤال كننده كه اين راه بينابين جبر و اختيار را در فطرت خويش و رفتار شخصي مي يابد، طبعاً سخن را مي پذيرد، اما بعد سؤال ديگري برايش طرح مي شود، لذا مي پرسد: آيا خداي عز و جل را در اين حالت بينابين- كه افعال از ما سر مي زند- خواست و اراده اي هست؟
جواب مي شنود: اما طاعات و عبادات، اراده خدا و خواستش در آنها همان امر بدان هاست و رضايتي كه از كارهاي خير دارد، و كمكي كه براي انجام گرفتنش مي نمايد، و اراده و خواستش در معاصي و گناهان ما، نهي از آنهاست و ناخشنودي نسبت به آنها و واگذاشتن گناهكار است به حال خود.
راوي مي گويد پرسيدم: آيا خداي را در اين كارها قضا هست؟ پاسخ امام اينست:آري! هيچ كار نيك يا بدي نيست كه از بندگان سر بزند، مگر اين كه خدا را در آن قضايي هست.
پرسيدم: معناي اين قضا چيست؟
فرمود: حكم خدا بر آنان، به آنچه در اثر كارهايشان از ثواب يا عقاب در دنيا و آخرت استحقاق مي يابند و شايسته آن مي شوند.(6)به بيان ديگر قضاي الهي در افعال اختياري، جزايي است كه حق فاعل است و در دو جهان به او مي رسد. اين معني را به بيان ديگر ضمن حديثي كه از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي فرمايند، مشاهده مي كنيم. و بالاخره در خبري كه سليمان بن جعفر حميري نقل مي كند، آن حضرت در موضوع جبر و تفويض ميزاني به دست مي دهند كه رافع اختلاف باشد. (7)
ديدگاه ثامن الحجج(ع) درباره "بدأ"
از نتايج و فروع اصلي توحيد عقيده به "بدأ" است كه قدرت بي كران و اراده تام و تمام آفريدگار را مي رساند و از مباحث مورد اختلاف شيعه و ساير فرق اسلامي است و محل ظهور نظرهاي گوناگون. ثامن الائمه(ع) در اين باب مناظره اي مفصل و مستدل با سليمان مروزي بزرگ ترين متكلم خراسان دارند كه بايد آن را از نمونه هاي بارز "جدال به احسن" - كه قرآن مجيد تعليم مي دهد- (8) شمرد. صورت كامل اين مناظره - به روايت نوفلي- در عيون الاخبار الرضا باب 13- نقل شده است.آن متكلم بزرگ! ضمن گفت و گو درباره اراده خداي الهي پنج بار حيران شده و در جواب در مي ماند.از جمله اشتباهاتش اين است كه حرف خود را - با آن كه جوابش را شنيده و بطلانش ثابت شده- تكرار مي نمايد كه دوبار حضرت اين نكته را به او تذكر مي دهند. در اواخر بحث كه باز متناقض حرف مي زند حضرت به او "يا جاهل" خطاب مي نمايند، در عين حال همه جا، اجازه پرسش و آزادي بحث را به او مي دهند. در پايان كه اراده را با قدرت يكي مي شمرد، امام رضا(ع) نادرستي سخنش را نشان مي دهند و او در مي ماند و زبانش بسته و گفتارش گسسته مي شود. پس مأمون ناخواسته مجبور مي شود به كثرت علم و دانشوري حجت حق اعتراف كند و بگويد: اي سليمان! اين داناترين فرد از هاشميان است.
دريغ است اين بحث را به پايان بريم و اندكي از توضيحات ثامن الائمه(ع) را درباره بدأ، نقل نكنيم، پس گوييم: در آغاز بحث سليمان مروزي پس از استماع آيات راجع به بدأ باز توضيح بيشتري مي خواهند، حضرت فرمودند: اي سليمان! همانا بعضي از امور عالم نزد خداي عزوجل مشروط است،كه از آنها آنچه را بخواهد مقدم مي دارد و آنچه را بخواهد به تأخير مي اندازد و آنچه را بخواهد محو مي كند. اي سليمان! علي(ع) همواره مي گفت: علم بر دو نوع است: علمي كه خدا، فرشتگان و رسولانش مي دانند، پس آنچه خدا به فرشتگان و پيامبرانش آموخته حتماًَ واقع مي شود، و خدا خود و فرشتگان و رسولانش را (با اخبار نادرست) تكذيب نمي كند و ديگر علمي كه نزد او نهفته است و هيچ يك از آفريده هايش از آن با خبر نمي شوند، از اين علم است كه آنچه بخواهد (در مقام ظهور) مقدم مي دارد و آنچه بخواهد تأخير مي اندازد و هر چه را بخواهد محو مي كند و هر چه را بخواهد ثابت مي گرداند(تا واقع شود).
پس از شنيدن اين سخن سليمان مروزي به مأمون مي گويد: ان شاءا... بعد از اين بدأ را انكار نمي كنم و تكذيب نمي نمايم.(9)
از حاكمان عباسي آن كه بهره بيشتري از علم داشت به مجالست با علما و تشكيل مجالس علمي اظهار علاقه مي كرد، عبدا... مأمون فرزند هارون است، هر چند از اين كوشش فرهنگي بيشتر منظور سياسي داشت. به هر حال آنچه از دوران زمامداري او بر جا مانده كه مناسب اين نوشتار است و پرتويي از فروغ دانش حضرت رضا(ع) را منعكس مي كند، چند مجلس مناظره و بحث اعتقادي است كه بين آن حضرت و علماي ساير اديان و متكلمان مشهور آن زمان تشكيل داده و به تفصيل در عيون اخبار الرضا نقل شده است.
با آنكه احتجاج و مناظره در تاريخ فرهنگ بشري سابقه اي كهن دارد، چنانكه قرآن مجيد احتجاج حضرت ابراهيم(ع) را با گروهي ستاره پرست نقل مي كند،(10) و پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و اميرمؤمنان(ع) و ديگر ائمه معصومين(ع) همه با مخالفان و منكران مباحثه و محاجه داشته اند - كه خوشبختانه بسياري از آنها بر جا مانده و مضبوط است- با وجود اين بايد اين مجالس بحث آزاد و مناظره را مهم ترين و با شكوه ترين و مفيدترين مجلس مباحثه و مناظره و تبليغ اسلام شمرد كه در تاريخ اسلام مجلسي با اين چند و چون سراغ نداريم؛ زيرا اهميت اجتماعي و سياسي و ديني دو طرف مناظره، و حضور حاكمان زمان و اهل حل و عقد و علماي بزرگ در آن، و عظمت و رسميت مجلس و آثار تبليغي و ديني و سياسي مترتب بر پيروزي هر يك از دو متكلم اين اهميت و فايده را به آن ها بخشيده است كه جا دارد از ابعاد گوناگون مورد بررسي و مداقه قرار گيرد. اما آنچه اين مقال عهده دار ارائه آن است دورنمايي از شخصيت علمي و چهره معنوي ثامن الائمه(ع) است.در قديمي ترين مأخذ و كتاب - عيون اخبارالرضا- كه شرح اين مجالس علمي در حضور مأمون آمده، در جلد اول ضمن پنج باب با اين عناوين مطرح شده: باب 12: مجلس حضرت رضا(ع) با علماي اديان مختلف و متكلمان در حضور مأمون راجع به اثبات ثبوت پيامبر اسلام(ص) و توحيد، مفصل ترين و مهم ترين مجلس مناظره است و در قسمت دوم مجلس كه روي سخن با عمران صابي است، بعد از اينكه او اشكالات و سؤالات متعددي طرح مي كند و جواب كافي و مستدل مي شنود، ايمان مي آورد و شهادتين بر زبان جاري مي كند و رو به قبله به سجده مي افتد و عظمت علمي و شكوه معنوي حجت خدا بيش از پيش آشكار مي شود.
باب 13: مجلس حضرت رضا(ع) با سليمان مروزي درباره توحيد كه ذكرش گذشت و بخشي از آن نقل شد.
باب 14: مجلس ديگر علي بن موسي الرضا(ع) با دانشمندان اديان و جوابي كه به علي بن محمدبن الجهم درباره عصمت انبيا مي دهند. در اين باب و باب بعد، استدلال بر پايه قرآن كريم است.
باب 15: مجلس ديگر حضرت رضا(ع) در حضور مأمون درباره عصمت انبيا و پاسخ شبهاتي كه از بعضي آيات به ذهن مي رسد و تفسير صحيح به آن آيات
باب 23: مجلس علي بن موسي(ع) در حضور مأمون و علماي عراق و خراسان درباره فرق ميان عترت و امت با استشهاد به 12 آيه از قرآن و اين باب مربوط به بحث امامت و در فضيلت عترت پيامبر اكرم(ص) است.
در جلد دوم عيون اخبارالرضا نيز دو باب به شرح دو مجلس علمي مختصر اختصاص دارد:
باب 57: احتجاج حضرت رضا(ع)، با يحيي بن ضحاك سمرقندي در موضوع امامت در حضور مأمون. اين دو باب نيز مربوط به ويژگي هاي امام و اثبات امامت حضرت علي(ع) و فرزندان معصومش مي باشد.
در جلسه مناظره با سران اديان حضرت رضا(ع) با جاثليق رهبر و اسقف مسيحيان در باب نبوت حضرت محمد(ص) به مناظره مي نشينند و براي مجاب نمودن وي با استدلال بر انجيل به حل شبهات مطرح شده از ناحيه وي مي پردازند.
همچنين استفاده از دو شاهد غيرمسلمان كه بر متون مقدس مسيحيان احاطه دارند راه ديگري است كه امام(ع) از آن بهره جستند.
در قسمت پاياني همين مجلس شكوهمند است كه ثامن الائمه(ع) با عمران صابي، متكلم بزرگ آن زمان، بحث مي كنند. موضوع بحث در اين قسمت توحيد است. عمران صابي از موجود نخستين و آنچه آفريده مي پرسد، و جوابي حكيمانه و روشن مي شنود، به خصوص امام در نفي حاجت و تغيير و دگرگوني از آفريدگار متعال تأكيد مي فرمايند: عمران به درخواست حضرت، آزادانه شبهات و سؤالات پيچيده و دشواري را كه در ذهن دارد يك به يك مي پرسد و پاسخي روشنگر و پذيرفتني مي شنود.
در اين هنگام ظهر مي شود. امام رو به مأمون (صاحب مجلس) كرده و مي فرمايند: نماز مي خوانيم و برمي گرديم و چنين مي كنند. بعد از بازگشت از نماز حضرت رضا(ع) به جاي خود برمي گردند و مي نشينند و عمران را صدا مي زنند و مي گويند: سؤال كن. او پرسش خود را از يكتايي خدا در ذات و صفات آغاز مي كند. حضرت پاسخي مفصل، واضح و قانع كننده به او مي دهند، چنان كه رفته رفته سخن اوج مي گيرد و از ابداع مشيت و اراده و معاني آنها و ديگر مباحث الهي و حكمت متعالي گفت و گو به ميان مي آيد، و حجت حق چند بار خطاب "اعلم" (بدان) توجه او را جلب و گرانقدري مطالب او را يادآور مي شوند و اينك ترجمه آخرين جملات حضرت كه با استشهاد به آيات قرآن پايان مي پذيرد و موجب اسلام آوردن عمران و تسليم او در برابر حق مي شود.
همانا فرمان او (در سرعت اجرا) مانند بر هم خوردن چشم است يا زماني كمتر، كه خداي تعالي هر گاه چيزي را بخواهد (ايجاد كند) به آن مي گويد "باش" پس به خواست و اراده اش وجود مي يابد، از آفريده هايش چيزي به او نزديكتر از چيز ديگر نيست و چيزي دورتر از چيز ديگر نمي باشد. (نسبت او به همه مخلوقاتش مساوي است) اي عمران، فهميدي؟ عمران گفت: آري اي سرورم! فهميدم و گواهي مي دهم كه همانا محمد(ص) بنده اوست كه به راهنمايي مردم و آوردن دين حق برانگيخته شده، سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد راوي خبر - نوفلي- گويد: چون متكلمان سخن عمران را- كه مرد جدلي مغلوب ناشدني بود- شنيدند، ديگر هيچ يك از حضرت رضا(ع) چيزي نپرسيدند و بدين ترتيب مجلس پايان يافت.(11) در حاشيه اين مجلس با عظمت و طولاني نكات زير ياد كردني است:
1- حضرت علي بن موسي(ع) مكرر از علماي بزرگ مجلس مي خواستند هر گونه سؤال و شبهه اي را در ذهن دارند مطرح كنند كه البته پرسش هاي گوناگوني هم شد و جواب كافي و مبرهن به همه داده شد اين گونه برخورد در چنان مجلسي علم خداداد حضرتش را مي رساند.
2- امام(ع) مباحثي را مطرح فرمودند كه در حوزه زندگي او در مدينه كمتر مطرح بود و كمتر سابقه داشت، اما دانش سرشار خدادادي او چنان بود كه گويي همه عمر به اين بحث ها اشتغال داشته است.
3- مجالس مناظره و احتجاج ثامن الائمه(ع) همه نمونه بارز بحث آزاد و تبليغ صحيح و منطقي اسلام است كه امروز نمونه اي شايسته براي پيروي ماست و حركت براي رسيدن به آن شيوه اي پسنديده در بحث هاي اعتقادي و مذهبي.
4- در برابر فوايد علمي و آموزشهاي ديني كه اين مجالس داشت و آشكارا پيروزي در بحث و مزيت علمي امام(ع) را بر موافق و مخالف مي فهماند، حسادت مخالفان و كينه عالم نمايان درباري را برمي انگيخت و به صورت خيرخواهي توصيه مي كردند كه چنين بحث هايي نكنند كه معاندان را به آزار ايشان تحريك مي كند و نزد مأمون سعايت مي كنند و او هم واكنشهاي تندي نشان مي دهد.(12)آنچه بيان شد جلوه اي از حقيقت علمي امام رضا(ع) بود كه تنها بخشي از آن در اين جلسات نمود پيدا كرد.
پي نوشت ها:
1- ر.ك به مجموعه آثار دومين كنگره بين المللي امام رضا(ع)/ج ر/ص29
2و3- عيون اخبارالرضا/ باب11/ حديث 16
4- ر.ك به نهج البلاغه
5- عيون اخبارالرضا،ج 1، ص 153
6و7- همان، ص 124، خبر 17وخبر 48
8- نحل، آيه 125
9- عيون اخبارالرضا، باب 13، ص 82
10- بقره، آيه 258/ انعام، آيات 76-80
11- عيون اخبارالرضا، ج1، ص 177
12- رك به همان، باب 42، ح 2، ص 174-173
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}