لهجه های عربی قدیم
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
سامی شناسان به کتیبههای چهار لهجه ی عربی قدیم برخورده اند که از آن جمله سه لهجه ی ثمودی و لحیانی و صفایی به خط مسند جنوبی و چهارمی یعنی لهجه ی نبطی به خط آرامی است. از ثمود در قرآن کریم یاد شده؛ اینان در مداین صالح و اطراف آن سکونت داشته اند. عشایر ثمود از غرب تا دریای سرخ و از شرق تا کوههای اجاء و سلمی گسترده بودند و در آثار یونانی و رومی و نوشته های آشوری مربوط به قرن هشتم پیش از میلاد نیز نامشان آمده. تاریخ کتیبه های ثمود به سده های اخیر پیش از میلاد و سده های اول پس از میلاد برمی گردد و در نقاط مختلف به دست آمده است. گذشته از مسکن و اقامتگاه اصلی ثمود، کتیبه های ثمودی در طائف و طور سیناء و مصر (وادی الحمامات) پراکنده است. شاید این دلیل آن باشد که ثمودیان تجارت وسیع داشته اند. کتیبه های ثمودی کوتاه است و غالباً عنوان یادبود دارد و کمتر نیایش خدایان است. قرائت آن دشوار است چه آنان نیز مانند لحیانیان و صفاییان به خط مسند جنوبی نوشته اند که نقطه و علایم اشباع و حرکت و تشدید ندارد. دیگر از علل صعوبت خواندن آنها یا به عبارت بهتر اشکال صدور احکام لغوی بر اساس آنها، این است که تمام کتیبه هایشان به ضمیر غایب است، علاوه بعضی حروف را حذف می کرده اند مثلاً نون را «این» و ضمیر را از کلمه ی «ولی»؛ و بالاخره اینکه با تأثیرات عبری و آرامی درآمیخته است.
این کتیبه ها با آنکه به خط جنوبی مسند است اما مربوط به اعراب شمالی و زبان شمالی است و این در ترکیبات صرفی و نحوی و صیغه ها و زمانهای افعالش پیداست. در این کتیبه ها به صیغه ی تثنیه و جمع و همچنین اسماء اشاره و موصول و ضمایر و حروف جر (ل، بـ، الی، علی) و حرف عطف (و) برمی خوریم، اما ادات تعریف معمول ثمودیان - و نیز لحیانیان و صفاییان - «هـ» است و اینان را می توان «اصحاب لهجات الهاء» نامید و در این مورد شبیه عبریانند؛ در مقابل، نبطیانی که حرف تعریفشان الف لام است. و نیز چنانکه گفتیم در لهجه ی ثمود فعل ثلاثی را با درآوردن «هـ» به جای همزه اول آن تعدیه می کردند؛ مانند عبرانیان و سباییان.
لهجه دوم، لحیانی است منسوب به قوم بنی لحیان که در کتیبه ها نامشان آمده. سامی شناسان این کتیبه ها را در منطقه فعلی علا- شمال حجاز - یافته اند. پایتخت لحیانیان، دادان، نزدیک مداین صالح بوده و محققان در اینکه پیش از میلاد بوده اند یا پس از آن؛ اختلاف دارند حتی بعضی زمان آنان را تا قرن پنجم میلادی جلو می آورند. در خط اینان نیز مانند ثمود همان اشکالات هست: نقطه و حروف عله (و، ا، ی) و مد و تشدید ندارد. اینها برای تعریف، هم «هـ» به کار می بردند و هم الف لام؛ و گاه هر دو را با هم: مانند هلحمی (= الحمی). و به جای «افعل» نیز همفعل و سفعل را پابه پای هم استعمال کرده اند. نیز بر فعل ماضی «ت» تأنیث می افزوده اند و برای اشاره، «ذ» و «ذه» و «ذات» به کار می برده اند. از جمله ی موصولات این لهجه «ما» و «من» و «ذو» (= الذی) است که این یکی بین قبیله طی هم رایج بوده است. از جمله ی معبودهای لحیان، بعل و عزی و منات و ود و الهه است و از نامهای اشخاص: عبدود، عبدشمس، عبد منات، بعیث، عمر و طود. دیگر از الفاظ کتیبه های لحیانی: رب، یوم، بیت، حیة، شیعة، حرة، رتاج ایلاف، کبیر، قدیس، صانع، نحاس، وارث، عابد، مقدر و منعم است. کنیه و نسب را به شیوه ای که از عرب فصحی می دانیم به کار برده اند. در این لهجه ی مذکر و مؤنث و مفرد و مثنی، و جمع سالم و مکسر وجود دارد. مذکر را با «ون» یا «ین» و مؤنث را با «ات» جمع می بستند و از ادات جر و اضافه، «بـ، ل، فی، من، مع، قبل، بعد، تحت، لدی و خلف» را داشتند و برای نفی لا به کار می بردند.
اما لهجه ی کتیبه های صفایی منسوب به جبل الصفاة واقع در بادیة الشام شرق حوران است. البته کتیبه ها در خود کوه پیدا نشده بلکه در حرة واقع بین کوه و حوران به دست آمده، اما چون «حرة» (1) در جزیرة العرب زیاد است سامی شناسان از بیم اشتباه آن کتیبه ها را به کوه صفا نسبت دادند و صفایی نامیدند. به نقوش صفایی در حرة واقع در جنوب دمشق و نیز صالحیه ی فرات برخورده اند. پس معلوم شد «صفایی» یک تسمیه ی اصطلاحی برای دسته ای از کتیبه هاست و ارتباط به قوم معین و حتی مکان معین ندارد. خط صفایی نیز مانند ثمودی و لحیانی مشتق از مسند جنوبی است و لذا در خواندنش به اشکالاتی که قبلاً اشاره کردیم برمی خورند، مضاف بر آنکه شکل حروفش مشتبه می شود مثلاً «بـ» مثل «ظ»، و «خ» شبیه «تـ» است و لام به نون و «هـ» با «ص» اشتباه می شود. گذشته از این، نویسنده سطری را از راست به چپ نوشته و در سطر بعد از چپ به راست برگشته است.
کتیبه های صفایی کوتاه و در مسایل شخصی است و شامل اسناد ملکی یا نیایش خدایان می شود. گاه تاریخ هم دارد، یا یکی از جنگهای نبطیان با روم ذکر می شود یا به تاریخ بصری. (2) زمان این کتیبه ها از پیش از میلاد تا چند قرن بعد از میلاد ادامه دارد. علامت تعریف شان «هـ» بود: (هبقر= البقر، همعز = المعز، هأبل= الابل) و ندرتأ الف لام هم به کار برده اند مانند «الاوس» و «العبد»؛ و به شکل حبشیان و عبریان متأخر و بعضی لهجه های جاهلی، موصوف را به صفت اضافه [و معرف] می کردند، مثلاً به جای آنکه بگویند «الجبل الاحمر» می گفتند: «جبل الاحمر». و اسم اشاره به جای آنکه پیش از مشارالیه بیاورند پس از آن می آوردند مثلاً می نوشتند: «جو، ذ» (= هذاالوادی)؛ دقیقاً همان طور که در محاوره ی عامیانه امروز مصر گفته می شود: «النهاردا» (= هذالنهار). و نیز در لهجه ی صفایی به «ذو» به معنای «الذی» برمی خوریم، طبق کاربرد قبیله ی طی در مثال مشهورش: «بئری ذو حفرت و ذو طویت» به معنای «بئری الذی حفرت و الذی طویت» (چاهی که خود کندم و سنگچین کردم).
لهجه کتیبه های صفایی به طور کلی از لحیانی و ثمودی به عربی جاهلی نزدیکتر است چه در ضمایر و کاربرد عدد، یا در اسامی اعلام و صیغه های فعل. در اینجا به «هفعل» برنمی خوریم، و صیغه های معلوم و مجهول مشخص است. لهجه صفایی با عربی فصحی در تصریف افعال و مصدر آن همانندی دارد: «فعل» از تفعیل با تفعلة می آید و «فاعل» از فعال یا مفاعلة؛ «افعل» مصدرش افعال و «انفعل» مصدرش انفعال است و به همین ترتیب برای جدا کردن مؤنث از مذکر «ت» تأنیث به کار می رود و حروف جر معروف در عربی فصیح اینجا هم معمول است حرف عطف «و» و «ف»، و حرف ندا «یا» و «ها» است. و حروف الفباء به تعداد همین حروف عربی است که ما داریم. تخفیف یا عدم تلفظ (یا کتابت) همزه رایج است، بویژه در اول کلمه؛ مثلاً به جای انس، «ونس» و به جای ادم، «ودم» می آید و همچنان که قبیله ی هذیل به جای «اشاح»، «وشاح» می گفتند، در لهجه ی صفایی به جای «آکل» می گفته اند: «واکل»؛ همان کاری که در لهجه های معاصر عربی می کنند. در مورد اسماء مشتق از فعل مضاعف، ریشه را ادغام نمی کردند مثلاً فاعل «ظن» را «ظانن» می گفتند (نه ظان)؛ دقیقاً همان طور که در لهجه عامیانه مصر به جای «ماد» گفته می شود: «مادد». از افعال منقوص لهجه ی صفایی که در عربی حفظ شده است اینهاست: شتی، بنی، اتی، نجا، رعی، دعی که در هر حال حرف آخر را به صورت « ی» می نوشتند. از عبارات صفایی که برخی افعال مذکور در آن آمده اینهاست: نجی من هسلطان (= نجی من السلطان)، رعی هضأن (= رعی الضأن). در یکی از کتیبه ها می خوانیم: ورعی هابل سنة مرق نبط جوذ (= رعی الابل سنة مرق النبط بهذا الوادی). «مرق» در این عبارت به معنای «مر» است که عیناً در لهجه های امروز مصر استعمال می شود. از خدایان مذکور در کتیبه های صفایی: رضا، لات، مناة، بعل و شیع هقوم (= شیع القوم) (3) می باشد. این آخری از مشهورترین معبودهای نبطی بود و می گفتند باده خوار نیست (یعنی) پرستندگانش شراب نمی نوشیدند.
اگر نمونه های مفصلی از کتیبه های صفاییان و نیز پسرعموهای لحیانی و ثمودی شان داشتیم، داوری دقیق و روشن درباره ی سه لهجه ی مزبور ممکن می شد، آنچه مسلم است آنها مراحلی از رشد و تکامل زبان عربی هستند. توجه به این نکته اهمیت دارد که کتیبه های مذکور عموماً به قرن سوم میلادی خاتمه می یابند. و از آن شبیه تر به عربی فصحی، زبان کتیبه های نبطیان است که در شمال حجاز می زیستند و حکومتی به وجود آوردند که پایتخت بزرگ آن سلع (پترا) در محل فعلی وادی موسی در فلسطین بوده، و یک مرکز کوچک در جنوب داشت به نام حجر که امروز مداین صالح نامیده می شود، و یک مرکز کوچک در جنوب داشت به نام حجر که امروز مداین صالح نامیده می شود، و یک مرکز کوچک در شمال به نام بصری در حوران شام. دولت نبطیان همچنان که پیشتر گفته ایم از چند قرن پیش از میلاد شکوفان می بود و در آن سال به دست رومیان سقوط کرد. اما نبطیان مجدداً در تدمر سربرآوردند و حکومتی برپا نمودند که تا 273 میلادی دوام داشت. رومیان از گسترش قدرت حکام تدمر دچار وحشت شده با زنوبیا ملکه ی تدمر وارد جنگ شدند و آن قدر ستیز ادامه یافت تا دولت تدمر سقوط کرد و خود شهر نیز به دست رومیان کاملاً تخریب گردید و تاریخ نبطیان به همین جا پایان یافت. پیداست که اینان در تجارت نقش وسیعی داشته اند. کاروانهای نبطی کالاهای بازرگانی را از عرب جنوب و نیز ثمودیان و لحیانیان تحویل گرفته به عراق و نیز منطقه ی مدیترانه حمل می کردند.نبطیان از اعراب شمال بودند و گفت وگوی یومیه شان عربی بود، اما چون با آرامیان درآمیختند و با الفبای آرامی خط می نوشتند، در کتیبه هاشان تأثرات آرامی فراوان مشهود است، حتی ملاحظه می شود بعضی کلمات آرامی را به عاریت گرفته و در نوشته هاشان بعضی خصوصیات لغوی آرامی را حفظ کرده اند. نبطیان چون با اقوام مصری و رومی و عبرانی تماس داشتند در کتیبه هاشان چند اسم مصری و عراقی و عبری دیده می شود که ممکن است مربوط به غریبه های ساکن در کشور نبطیان بوده باشد.
کتیبه های نبطی که به خط آرامی مشتق از الفبای فینیقی نوشته شده در تمام قلمروشان یعنی حجر، وادی موسی، تیماء، شرق اردن، سینا، بصری، حوران، دمشق، صیدا و جبل دروز پراکنده بوده، و همانند کتیبه های پیشگفته آخرین تاریخش مربوط به قرن سوم میلادی است. سامی شناسان کتیبه های نبطی را غالباً در گورستانها و مقبره ها و روی صخره ها یافته اند، و پر است از ذکر قربانیها و نذرهایی که برای معبودهایشان می گذارنده اند. تاریخ کتیبه ها با نام ملوک نبطی مشخص شده و غالباً به 106 میلادی (سال برافتادن دولتشان) منتهی می شود.
نویسندگان این کتیبه ها برخلاف ثمودیان و لحیانیان و صفاییان برای تعریف، الف لام معمول در عربی فصحی را به کار گرفته اند ، در حالی که آنان، به طوری که، پیشتر گفتیم بدین منظور «هـ» استعمال می کردند. با این حال نبطیان گاه به شیوه ی آرامیان در آخر کلمه ادات تعریف الف می آوردند، مانند: مسجدا=المسجد، قبرا=القبر؛ لیکن کاربرد الف لام اکثریت دارد و چه بسا آن الف تعریف صرفاً یک موافقت رسم الخطی با آرامیان بوده (و تلفظ نمی شده)، اما در زندگی روزمره و زبان رایج برای تعریف الف لام به کار می رفته است همچنان که در کتابت شان هم غالباً چنین است. و نیز چنانکه پیشتر گفتیم در کتیبه های نبطی اسماء منصرف از غیر منصرف متمایز بود و در آخر اسماء منصرف یک «و» به جای تنوین می گذاشتند که اثرش در خط عربی فعلی نیز در کلمه ی عمرو و عمر [ غیرمنصرف ] باقی است.
این دو نمودار - یکی به کار گرفتن الف لام برای تعریف و دیگر افزودن «و» در آخر اسماء منصرف - لهجه ی نبطیان را با عربی فصحی نزدیک می کند. جالب اینکه در کتابت، احیاناً به لام تنها اکتفا می کردند و مثلاً می گفتند یا می نوشتند: «عبدلبعلی» (= عبدالبعل)، که ظاهراً همزه را هم همزه ی وصل (نه قطع) انگاشته حذفش می کرده اند. وقتی به ویژگی های این لهجه مراجعه کنیم می بینیم به راستی در رابطه و پیوند محکم با لغت عرب جاهلی است و در ضمایر و فعل و اسم اشاره و موصولها و نسبت و تصغیر و حروف جر و عطف و نیز حالات مونث و مذکر در اسم و فعل فرق چندانی با هم ندارند. حزء خدایان نبطی به «الهه» نیز برمی خوریم، و واژه های عربی مانند: سلام، نذر و نذور، حب، خلد، حسن، لطف، رؤوف، سعود، مرأة، امة، عبد، امة، رب و سعد در کتیبههای نبطی مکرر آمده است. اسم قبیله را هم با کلمه ی «آل» یا «بنی» می آغازیدند، مثل: آل قصی، بنی سهم.
لیتمان از نقوش نبطیان سیصد اسم استخراج و در کتابش به نام Nabatean Inscriptions تدوین نموده که با اسامی عربی یکی است، مانند: امین، امة، امة الله، اوس، ایاس، اوس الله، اوس البعل، بدر، بکر، تیم، تیم الله، تیم ذوشرا (= عبدذی الشرا)، جذیمة، جرم، حمل، حجر، حارث، حارثة، حنظل، حیان، رجب، زید، سبع، سعد، سلم، مسلم، سکینة، سمیة، اسود، صعب، عدی، عقرب، علی، عمر، عمیر، عمیرة، عیاض، غالب، غانم، غوث، مغیر، فهر، قصی، کعب، لخم، مجد، امرؤالله، امرؤالقیس، معن، مالک، نصر، نزار، نعیمة، نقیب، تنوخ، هانی، وائل، وحش، ورد، وهب، وهبان، وهب الله.
بر اساس همه ی آنچه گفتیم زبان نبطی یک سند استوار و مرتبط با زبان عربی جاهلی محسوب می شود و یک مرحله بسیار نزدیک بدان است. مسلم است که اعراب دقیقاً در قرون اولیه میلادی شروع کردند به تطور و تکامل بخشیدن سریع به زبان خود؛ و در عین حال، همچنان که پیشتر بیان کردیم، خط نبطی را نیز تغییر داده، از آن خط عربی را پدید آوردند.
پینوشتها:
1- «حرة» به هر زمین مرتفع سنگلاخ و خشک اطلاق می شود، از آن جمله است حرة مدینه. - م. (مترجم)
2- چنانکه گذشت سال 328 به تاریخ بصری مطابق 328 میلادی بوده است. - م. (مترجم)
3- در تاریخ اللغات السامیة و لفنسون معنی این کلمه «یاور مردم» یا خدای کاروانها آمده است (ص186-7). - م. (مترجم)
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}