نویسنده: محمد سعید جانب اللهی




 

انحراف رحم:

در خراسان اگر زنی انحراف رحم داشته باشد، برای حامله شدن سه روز پی در پی روی زمین می‌نشیند و پاهایش را از دو طرف دراز می‌کند. بعد انگشتانه‌ای میان دو پا و در محاذات زانوان خویش قرار می‌دهد، آن وقت سرش را خم می‌کند و می‌کوشد که با دهان خود انگشتانه را از زمین بردارد اگر در یکی از سه روز موفق شد، حتماً حامله خواهد شد. در غیر این صورت سه روز دیگر قبل از صرف صبحانه دو عدد پیاز درسته محکم به دو کشاله‌ی رانش می‌بندد و با همان حالت تمرین فوق را مجدداً تکرار می‌کند و نیم ساعت بعد پیازها را دور می‌اندازند و عقیده دارد، این بار حتماً حامله خواهد شد (شکورزاده: 122).

استفراغ:

در طالب آباد اگر به بچه ای حالت استفراغ‌های متوالی دست دهد، می‌گویند تول گرفته است. بچه را نزد تول گیر برده، زن تول گیر به دشت فوتی در دماغ بچه کرده که استخوان کوچکی از دهان بچه بیرون می‌افتد، یا با دست بیرون می‌آورد (صفی نژاد: 410).

قولنج:

در هزاوه عامل آن را سرماخوردگی می‌دانند و عارضه‌ی آن دل درد شدید است که باید قولنج بیمار را بشکنند. برای این کار هر دو دست بیمار را تا آنجا که بالا می‌رود از پشت کمرش بالا می‌برند، سپس او را در بغل می‌گیرند و بالا نگه می‌دارند تا صدای شکستن قولنج شنیده شود (ضیغمی: 172).

بچه میری:

در بافق او را لای دو در مسجد می‌گذاشتند و به اصطلاح ترکوش (1) می‌کردند. یعنی با در به بدنش فشار وارد می‌آوردند تا به گریه بیفتد و بگوید جفت قبول می‌کنم (جانب اللهی، 1384: 126).
در خراسان بچه را بر بالای بام مسجد می‌برند و در آنجا پشت گردن او را سه بار می‌فشارند و می‌گویند پشت قبول کن (شکورزاده: 157).

کمر درد:

در بافق بیمار را می‌خوابانند و یک نفر دو طرف کمر بیمار را محکم بالا می کشد و آن را ماساژ می‌دهد (جانب اللهی، 1384: 124).

نازایی:

در میبد زنی که حامله نمی‌شد، باید اسونه (2)اش بگیرند. برای این کار ماما چه زن را به پشت می‌خوابانید، دست راست او را از وسط دو پا و از زیر پای چپ عبور می‌داد و از پشت بالا می‌کشید و دست چپ را از زیر پای راست عبور می‌داد و از پشت به سمت بالا می‌کشید. بعد از این عمل تا سه روز باید مرغ و مشک و ترامشک (3) بخورد. نباید دست در آب بگذارد و زیاد حرکت کند و نیز سه روز اول قاعدگی هر روز روغن به اطراف ناف و بعد شانه و پشت و همه جای بدن بمالد (تحقیقات میدانی مؤلف).

گلو درد:

در لرستان گلودرد خفیف را ناشی از افتادن سر بیمار از بالش می‌دادند که برای درمان آن به شیوه‌های زیر عمل می‌کنند:
1. زنی که دو قلو زاییده باشد، سر بیمار را زیر دامن خود می‌کند و با لبه‌ی دامن سه مرتبه چانه‌ی بیمار را رو به بالا می‌کشد. این نوع گلود در گلو درد را افتادن لایه لایه و راه مداوای آن را هم برداشتن یا جا انداختن لایه لایه می‌ گویند.
2. اگر گلودرد بیمار با برداشتن لایه لایه خوب نشود، بیمار را می‌نشاند و یک نفر که در برداشتن لایه لایه متخصص است با گذاشتن زانوی خود بر پهلوی بیمار یک بار گوش راست و یک بار گوش چپ بیمار را می‌کشد، به نحوی که گوش صدا بدهد و گاه به جای کشیدن گوش یک دست را زیر چانه‌ی بیمار می‌گذارد و دست دیگر را روی فرق سر و با حرکتی تند سر بیمار را به جانب راست و چپ می‌پیچاند (اسدیان خرم آّبادی و دیگران: 266).
در ایرانشهر دهان را در کف دست و یا روی زانو می‌گذارد و با تمام نیرو نفس بیرون می‌دهد. چون نفس راه خروج ندارد، هوا از گوش بیرون می‌زند و درد برطرف می‌شود (جانب اللهی، 1381: 254).
در روستای اسفند ایرانشهر گلوی کودک را به مدت طولانی ماساژ می‌دهند تا گرم و نرم شود، سپس از کودک می‌خواهند که در کوزه یا ظرفی شبیه آن بدمد، چون هوا از داخل کوزه بیرون نمی رود، فشار به گلو وارد می‌آورد و از داخل گوش و گلو صدا می‌دهد و بیمار خوب می‌شود (همان جا).

سخت زایی:

ارامنه‌ی اصفهان اگر زائو دچار سخت زایی شود، باید شوهرش دست بر کمر زن قرار دهد یا او را بغل کند و به زمین بگذارد (قوکاسیان، خوشه، ش 16).

لکنت زبان:

در اردبیل برای درمان لکنت زبان از کودک می‌خواهند مرتب سوت بزند (وجدانی فر و دیگران: 303).

اوریون:

در شوش درمانگر سنتی گلو را مالش می‌دهد و دو انگشت اشاره را وارد گلوی بیمار می‌کند و لوزه‌ی او را جا می‌اندازد (تراب زاده و دیگران: 145).

سرما زدگی:

در گیلان قاشق چوبی را روی آتش داغ کرده و محل سرما زده را با آن ماساژ می‌دهند (تائب: 35).

خارج ساختن جفت بعد از زایمان:

در خراسان اگر جفت خارج نشد گیس‌های زائو را گلوله کرده در دهان او فرو می‌کنند. [ با این عمل زائو عقش می‌گیرد و با فشاری که در این رابطه بر خود وارد می‌آورد، جفت بیرون می‌آید. ] اگر باز هم خارج نشد، قابله یک لنگه کفش به بند جفت می‌بندد تا جفت بالا نرود، آن وقت یک نی قلیانه به زائو می‌دهد تا محکم در آن فوت کند، اگر باز هم خارج نشد لنگه کفش را مقابل زائو می‌گیرد و می‌گوید «خودت را در این آیینه نگاه کن». زائو از این حرف خنده اش می‌گیرد، فشار خنده جفت را بیرون می‌دهد (شکورزاده: 135-136).

افتادن ملازبچه:

در دشتستان یک قطعه پنبه را با نخ به یک رس (شاخه ای از خوشه‌‎ی خرما که دانه‌های خرما به آن وصل است) بسته و آن را با پودر پوست انار به حلق بچه می‌زنند و ملاز را بالا می‌آورند (منصوری زاده و شمس الدینی: 198).

افتادگی ناف:

گاهی در محل ناف دردهای شدیدی می‌گیرد که علت آن را افتادگی ناف می‌دانند. ناف چهار پایه دارد که گاهی آب در آن جمع می‌شود و به اصطلاح می‌افتد. در اصفهان با ماساژ دادن ناف آن را جا می‌اندازند (جانب اللهی و آذرمهر: 22).

یرقان:

در زنجان اگر بیمار به مدت یک ماه با پای پیاده و برهنه راه برود درمان می‌شود (سپهرفر و دیگران: 247).

چشم درد:

در شوش زنانی معروف به پیش درآر با نوک زبان اشیای خارجی ای که وارد چشم شده است، بیرون می‌آورند (تراب زاده و دیگران: 143).

زایمان:

(- حمام درمانی زائو، طب زنان).

رنگ درمانی

سرخک:

در روستای دربند ارومیه برای بیرون آمدن جوش‌های سرخک، بیمار را در رختخواب قرمز می‌خوبانند و پرده‌ی قرمز بر پنجره می‌کشند و به بیمار لباس قرمز می‌پوشانند (مجیدی خامنه: 94).
در خراسان باید لباس سرخ بر مریض بپوشانند تا دانه بیرون بریزد (شکورزاده: 268). در روستای واسکس (قائم شهر) شکر سرخ به کودک می‌خورانند (حسنی و دیگران، 1382: 245).

سیاه سرفه:

در زنجان شیر الاغی که ابلق باشد به بیمار می‌دهند (سپهرفر و دیگران: 245).

سل:

در روستای تلخاب (زنجان) با نوشیدن شیر الاغ سفید رنگ درمان می‌کنند (سپهرفر و دیگران: 239).

زردی:

در روستای دوک (قائم شهر) شیر گاو زرد را به مریض می‌دهند (حسنی، 1382: 244).

نازایی:

در قائم شهر چهل تا رنگی به پایین دامن زن نازا می‌دوزند (همان: 250).
مسئله‌ی رنگ در پوست درمانی هم نقش عمده ای دارد و برای هر مرض رنگ پوست خاصی را مؤثر می‌دانند (- پوست درمانی).

انتقال درمانی

راه درمان بعضی از امراض با انتقال به مکان یا شخص دیگر است.

زکام:

در تهران از کسی به شوخی می‌پرسند:« بز از کوه بهتر بالا می‌رود، یا دزد؟» طرف خواه بگوید دزد، یا بز، در جواب می‌گوید: «زکامم را بدزد». یا پیاز را گاز زده روی بام همسایه بیندازد (هدایت: 54)

گل مژه:

در میبد و بسیاری از نقاط دیگر ایران به مستراح می‌روند و می گویند:
«سنده سلومت مکنم، اُسا، غلومت مکنم، اینجا و خین (4)(بلندشو) اون جا بشین».
(تحقیقات میدانی مؤلف).
در تهران صبح زود به کنار آمد رفته اشعار ذیل را می‌خوانند
«سنده سلامت می‌کنم، خودمو غلامت می‌کنم
اگر چشمم خوب نکنی، هپول و هپالت می‌کنم»(هدایت، 1342: 55).
در روایت دیگر صبح تاریک و روشن پیش از آنکه به کسی سلام کرده باشد، به مبال رفته چشم به چاله‌ی نشیمن که اگر در آن نجاست باشد، به مراتب بهتر است انداخته و مطالب بالا را بگوید (شهری: 5/ 422).
در کرمان به این مرض گیسلو (5) می‌گویند و برای رفع آن نزدیک غروب رو به قبله با هفت تکه گوشت کوچک الم نشرح می‌خوانند (ستوده: 156).

تب کهنه:

در بوشهر بیشتر کودکان مبتلا می‌شوند، طناب باریک قرمز رنگ پشمی را در گذرگاه می‌بندند تا کسی بی خبر آن را پاره کند، بیمار خوب می‌شود (افشار سیستانی، 168: 1369).

پاور زدن (6)(برخورد مکرر و بی اختیار پا به سنگ):

در میبد از مرض‌هایی است که برای بهبودی باید آن را به دیگری منتقل کرد. برای این کار سر سه کوچه چند سنگ روی هم می‌گذارد. هر رهگذری که پایش به این سنگ‌ها بخورد این مرض به او منتقل می‌شود (تحقیقات میدانی مؤلف).

کنجدک (کک و مک):

در خراسان اگر کسی صورتش کنجدک داشت بایستی دهانش را از آب خزینه حمام پر کند و به پشت کنیز سیاه فوت کند تا کک و مک از صورتش برطرف شود (محجوب: 441).

شب سوز:

مرضی است که بدن جوش می‌زند، در قزوین کسی که به بیماری شب سوز دچار شود و بدنش جوش بزند، می‌گوید از روی خشت رد شده، آنگاه خشت خام را می‌آورند و کسی که برادر نداشته باشد، چهار گوشه‎ی خشت و وسط آن را به اندازه‎ی نصف بند انگشت گود می‌کند. آنگاه توی گودی‌ها را روغن کرچک می‌ریزند و فتیله ای هم از پنبه درست می‌کنند و توی گودی‌ها قرار می دهند و آن‌ها را روشن می‌کنند و قدری هم اسپند روی آن می‌ریزند و یک سکه‌ی دهشاهی روی خشت می‌گذارند و معتقدند هر کس از روی آن رد شود، به مرض جوش مبتلا می‌شود و بیمار اولی بهبود می‌یابد (گلریز: 366).

گوش درد:

در شیراز به بچه باید گفت دردت برای خاله ات یا عمه ات (همایونی، 1353: 40).

زگیل:

در میبد مقداری مدفوع خشک شده‎ی انسان را روی زگیل می‌مالند سپس آن را در پارچه ای نو می‌پیچند و گره می‌زنند و آن را در کوچه می‌اندازند هر کس بر دارد و گره آن را باز کند، مرض به او منتقل می‌شود (تحقیقات میدانی مؤلف).
در خراسان هفت دانه گندم یا جو را بر می‌دارند و نوک یک یک آن‌ها را به زگیل می‌زنند و زگیل را مجروح می‌کنند، به طوری که همه‌ی آن‌ها به خون آلوده شود سپس دانه‌ها را در دستمالی می‌پیچند و در سر چهارراهی به زمین می‌اندازند و می‌گویند: «بالوکه از پیشم بره»(زگیلک از پیش من برود) و عقیده دارند، هر کس دستمالی را بردارد زگیل به او منتقل می‌شود (شکورزاده: 256).

لکه صورت:

در زنجان در حمام آب در دهان گرفته و به صورت دیگری می‌پاشد، لک به صورت او منتقل خواهد شد (افشار سیستانی، 1377: 338).

سیاه سرفه:

در میبد این مرض بین کسانی که هم بو هستند، مسری است و همین سرایت موجب بهبودی مریض اول می‌شد، سرخک و سرماخوردگی هم همین ویژگی را دارد (تحقیقات میدانی مؤلف).
در خراسان اگر بچه ای به سیاه سرفه مبتلا شود، بایستی مادرش برود به خانه‌ی یک نفری یهودی و بگوید: «جرینگ جرینگ (نام جنی است) ستره سیاه سرفه مخه بره، خرجی مین را نداره»(یعنی جرینگ جرینگ ستاره، سرفه سیاه می‌خواهند برود، خرجی راه ندارد) یهودی هر چه بدهد همان دوای بچه است و در عوض یهودی به سیاه سرفه مبتلا خواهد شد (محجوب: 441).

لرز:

اگر کسی لرز سخت بکند، هر وقت که بنای لرز را می‌گذارد، پالان الاغ سیاهی را می‌آورند و روی رختخواب او می‌گذارند، به نیت اینکه لرز این آدم به آن خر بگیرد (هدایت، 1342 : 56).

شب ادراری:

در لرستان طفل را پیش گاوان می‌برند و او را وا می‌دارند که بگوید:« به شب شما و به روز من» و معتقدند که طفل پس از آن بستر را خیس نمی‌کند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 270).

گوش درد:

در طالب آباد زنی انگشت خود را به خاک مالیده به گوش طفل فرو می‌برد و می‌گوید: «درد گوش به گوش انگشت». این عمل را با ده انگشت دست تکرار می‌کند (صفی نژاد: 412).
در هزاوه دستشان را روی گوش بچه می‌گذارند و می‌گویند: «درد گوش، درد گوش!» سپس دست را به زمین می‌زنند و این کار را با گذاشتن هر انگشت روی گوش بچه تکرار می‌کنند، با این باور که درد گوش برچیده می‌شود (ضیغمی: 160).

نازایی:

در دهات اطراف قوچان زنی که نازا باشد، بر بام خانه‌ی یک زائو می‌رود و پنهانی در ناودان آن خانه ادرار می‌کند. با این عمل چله به زن زائو می‌افتد و دیگر نخواهد زایید، در عوض او بچه دار می‌شود. ولی اگر زائو خبردار شود، روز بعد به در خانه‌ی آن زن می‌رود و با فریاد می‌گوید: «چل من که به تو نیفتاده بود، برای چه در خانه‌ی من ادرار کردی»؟ زن که می‌داند، عملش دیگر برای او فایده‌ای ندارد (چون رازش آشکار شده است) برای اینکه زائو عقیم نشود، مقداری نمک و اندکی خمیر ترش تهیه می‌کند و با چند قاشق از پیشاب شوهرش به زائو می‌دهد و زائو آن را با مقداری آب مخلوط کرده به سر می‌ریزد و چله بری می‌کند (شکورزاده: 271).

گذر درمانی

برای درمان بعضی امراض نوعی مراسم گذر اجرا می‌شود، مثل عبور دادن از سوراخ دیوار، پل، ریشه یا تنه‌ی درخت که در واقع مثل تولد یا مرگ عبور از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر است.

سیاه سرفه:

در قزوین کودک مبتلا را دو سه بار از یک طرف درخت به طرف دیگر آن می‌برند (گلریز: 368).
در گیلان سه یا هفت بار از زیر ریشه‎ی درختی که از زمین بیرون زده عبور می‌دهند (میرشکرایی، 1374: 471).
در شاندیز مشهد مریض را از سوراخ سنگی که در کوه همان محل وجود دارد، عبور می‌دهند (شکورزاده: 260-261).
در میانه صبح زود بیمار را به صحرا و چمنزار می‌برند، تا از روی اولین جوی آب بپرد و کسی که از پشت سر او را همراهی می‌کند، آب را با چاقو می‌برد تا بیماری قطع شود (فلسفی و دیگران: 224).
در هشتگرد برای درمان سیاه سرفه باید هفت مرتبه از زیر ریشه‌ی درخت گردوی کهن سال که زیرش خالی شده بود عبور کنند (جانب اللهی، 1372،ب:30).

دیرزایی:

در میبد زنی که زمان زایمانش گذشته باشد، از زیر پل عبور می‌دهند (تحقیقات میدانی مؤلف).

صرع (غشی):

در سیستان بچه که از هوش می‌رفت، سه بار او را از سوراخ دیواری عبور می‌دادند و بعد بچه را درون پارچه‎‌ی سبز می‌پیچیدند (جانب اللهی، 1381: 245).

تولد زود هنگام:

در ترکمن صحرا کودکانی که چند روز یا چند ماه قبل از موعد به دنیا می‌آمدند، توسط مادر یا یکی از بستگان از زیر سه پایه می‌گذارندند. این کار هر روز یک بار و آن قدر ادامه می‌یافت تا مجموع روزهایی که کودک زودتر به دنیا آمده با دفعاتی که از زیر سه پایه گذشته نه ماه و نه روز شود (معطوفی: 2044).

ام الصبیان:

در دهات اطراف بندر لنگه برای درمان این مرض دالانی زیرزمینی می‌کنند که یک مدخل و یک خروجی دارد و بچه را یک نفر بغل می کند و از توی دالان رد می‌کند (ساعدی 1356: 95).
در لرستان کودک مریض را از سنگ سوراخ شکاف کوهی که در جنوب شرقی خرم آباد است، عبور می‌دهند تا ناخوشی از او دفع شود (اسدیان خرم آبادی، 1384: 37).

دندان زود هنگام:

در میبد اگر کودک هنگام تولد دندان داشته باشد شوم می‌دانند و برای دفع شومی باید بچه را از دیوار مستراح بالا برد و به طرف دیگر به دست دایی یا عمه داد (تحقیقات میدانی مؤلف).

نازایی:

در خرمشهر اگر زنی بچه نیاورد، باید مردی که زنش دو قلو زاییده باشد، پای راستش را به دیوار بگذارد و زن از زیر پای او رد شود (سلیم زاده: 30).
در اکبر آباد قوچان زنان عقیم از سوراخی که در تپه نزدیک روستا قرار دارد، عبور می‌کنند (شکورزاده: 271).

تب:

در ابیانه کودک مریض را از وسط چهارپایه‌ی ستون مسجد حاجتگاه عبور می‌دهند (نظری داشلی برون و دیگران: 452).

باد و ناق:

از امراض بومی در بلوچستان است (خارش و بیماری گلو) که برای درمان کودک بیمار را از سوراخ دیوار عبور می دهند (افشار سیستانی، 1370: 393).

شوک درمانی

سردرد:

در میانه اگر سردرد را ناشی از روان و اعصاب بدانند، پیشانی را به وسیله شال یا روسری محکم می‌بندند. سپس در میان گره‎‌ی آن یک قاشق یا چوبی قرار داده آن قدر می‎پیچند تا بیمار به ناله بیفتد، بعد به مدت نیم ساعت تا سه ربع ساعت بیمار به همان حالت نگه می‌دارند (فلسفی و دیگران: 215).
در روستای ده حمزه (سنقر) نیز از همین تکنیک استفاده می‌شود با این تفاوت که در آخر با دست بر روی آن بند ضربه می‌زنند، تا درد رفع شود (رستمی و دیگران: 205).
قزاق‌های ساکن ترکمن صحرا دو گوشه‌ی دستمال را در جهت مخالف می‌کشند و این عمل را در دو طرف دیگر سر تکرار می‌کنند تا پیشانی مریض به عرق بیفتد. (حسنی و دیگران، 1381: 335).
در اردبیل نیز از این شوک استفاده می‌کنند یا با دو انگشت شست بر نقطه‌ای از بالای چشم زیر ابرو و نزدیک بینی فشار محکمی از پایین به بالا وارد می‌کنند (وجدانی فر و دیگران: 296).
سیستانی‌های ساکن روستای سنگدوین (علی آباد کتول) به پیشانی سوزن می‌زنند تا خون کثیفی که عامل سردرد است، خارج شود (نظری داشلی برون و دیگران: 267).

سکسکه:

کسی را که سکسکه ی طولانی می‌کند، با تهمت ناروا می‌ترسانند و معتقدند که سکسه‌ی او درمان می‌شود (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 255).
در خراسان نیز این شیوه متداول است (شکورزاده: 276).
در الموت به مبتلا، تهمت دزدی می‌زنند تا بترسد سکسکه را فراموش کند (حمیدی و دیگران: 233).

چله بری:

یک روز که زن به حمام می‌رود، اقوام و دوستانش پنهانی بدون آنکه آن زن متوجه شود، مقداری آب از چهارگوشه‌ی حمام با جارو جمع می‌کنند و به طور ناگهانی بر سر و روی او می‌پاشند و معتقدند که آن زن از وحشت آب‌های کثیف تکان می‌خورد و چله اش بریده می‌شود (شکورزاده: 124).

تب کهنه:

در بوشهر بیشتر کودکان مبتلا می‌شوند. کودک را نزد رمال می‌برند و او برای درمان کودک هفت عدد سنگ ریزه برداشته و دور سر بیمار می‌گرداند و به چهار سوی او پرت می‌کند و با یک کشیده که به پشت گردن بیمار می‌زند او را مرخص می‌کند. این کار تا سه روز متوالی انجام می‌شود (افشار سیستانی، 1369: 168).

بریدن نوبه:

در تهران ناخوش را لب پله می‌نشانند و از بالای سرش بی هوا کوزه پرت می‌کنند. از صدای شکستن آن نوبه می‌ترسد و می پرد، و یا بی هوا به او کشیده می‌زنند (هدایت، 1342: 57).

آبسه ی پستان:

در خراسان اگر پستان زن شیرده یا تازه زا آبسه شود می‌گویند پستانش بی وقتی شده است. برای درمان یکی از زنان خویشاوند قدری کباب یا کوکو لای نان می‎گذارد و آهسته از پشت سر به او نزدیک می‌شود و ناگهان مشت محکمی به پشت او می زند به طوری که زن شدیداً می‌ترسد، بعد خود را جلو او می‌اندازد و می‌گوید: «نترس من بودم، بیا این لقمه، بخور قوت جانت بشود». با این ترتیب مرض او درمان خواهد شد (شکورزاده: 269).
در روستای بند ارومیه نیز با وارد آوردن شوک چنین بیماری را درمان می‌کنند (مجیدی خامنه: 93).

هول زدگی (ترس):

در خراسان بدون آنکه مریض متوجه شود، ناگهان قدری آب خنک به صورتش می‌پاشند، بعد قدری گل گاوزبان دم کرده به او می دهند (شکورزاده: 276).
در میانه برای درمان کودکی که از ترس مریض شده است از درب هفت خانه مخفیانه مقداری خاک بر می دارند و با آرد مخلوط می کنند و در اتاقی که کودک خوابیده است، به طور ناگهانی بر چهار کنج دیوار می‌پاشند، سپس دست‌ها را شسته آب دست‌ها را بر صورت بیمار خوابیده می‌پاشند و سه بار می‌گویند: سیاهی و ترس تو برود، روشنایی و سلامت بیاید (فلسفی و دیگران: 213).
در ترکمان چای نیز بهترین درمان ترسیدگی را ترساندن ناگهانی می‌دانند، برای این منظور مقداری آرد و نمک و خاک محل خواب همیشگی بیمار را برداشته در موقعی مناسب در جلوی چشمان بیمار به چهار سمت اتاق پرتاب می‌کنند، به نحوی که بیمار ناگهان از جا بپرد، یا بگوید ترسیدم (همان جا). در میان عشایر کولا چند سکه را هفت بار بر کمر بیمار زده بر زمین می‌زنند، سپس مقداری اسپند را دور سر بیمار گردانده بر پشت کفش بیمار می‌سوزانند و خاکستر و سکه‌ها را بیرون می‌ریزند (همان جا).
در هزاوه کسی که هول کرده یعنی از یک چیزی زیاد ترسیده است، هولش می‌زنند به این ترتیب که او را روی زمین می‌خوابانند و آرد و جارو می‌آورند، کم کم آرد روی بدن او می‌ریزند و با جارو یواش یواش به بدن او می‌زنند و می‌گویند: «چخ چخ»، تا هولش زده شود (ضیغمی: 177).
در روستای گنبد زنجان قاشق چوبی را در آتش گرم کرده بر گردن مریض می‌زنند بر اثر این شوک بیمار خوب می‌شود (سپهرفر و دیگران: 237).

نحسی:

در تهران اگر بچه‌ای نحس بود و زیاد گریه می‌کرد ارزن یا گندم در کوزه ی نو ریخته کوزه را با بچه به سید اسماعیل می بردند و کوزه را جلو بچه به زمین می‌زدند که در صورت ترسیدن و از جا پریدن نحسی اش تمام می‌شد (شهری: 5/ 674).

شوک روحی:

در روستای بند ارومیه برای درمان کودکی که دچار شوک روحی شده است، پنجه‌ی بریده ی گرگ را که در پارچه پیچیده اند، بر پشت کودک می‌زنند (مجیدی خامنه: 93).

تب:

در گیلان اگر کسی به طور مداوم تب کند، او را پیش سید تب بند می‌برند، وی نخ یا رشته‌ای از شال سبز کمر خود را بعد از خواندن چند آیه از قرآن به مچ دست مریض می‌بندد و غافلگیرانه یک سیلی به صورت او می‌زند و در ظرف آبی تف می‌کند و به بیمار می‌دهد تا تبش ببرد (پاینده: 248).

گریه‌ی کودک:

در طالب آباد اگر بچه‌ای زیاد گریه کند، چند نفر چهار گوشه‌ی چادرشبی را گرفته بالا نگه می‌دارند و مادر بچه را از بلندی به وسط چادر شب پرتاب می‌کنند (صفی نژاد: 410).

سخت زایی:

در ساوه هر گاه زنی به سخت زایی بیفتد، برای دفع چشم و نظر کوزه ای مقابل اتاقش به زمین پرت می‌کنند تا بشکند، یا دختر بچه ای لخت مادرزاد ناگهان به اتاق زائو می دود و می‌گوید، من زاییدم تو هم بزار که در هر دو مورد منظور اصلی ایجاد شوک در زائو بوده است (احمدیان: 62 متن و پانویس). در قزوین به طور ناگهانی تفنگی را خالی می‌کنند تا زن یکه خورده وضع حمل کند (گلریز: 365-366).

شب خیز:

قرمزی چشم است که در اثر از خواب پریدن به وجود می‌آید. در هزاوه زنانی که تجربه دارند با گرفتن پلک چشم با دو انگشت و تکان دادن آن درمان می‌کنند (ضیغمی: 165).

عقرب زدگی:

در قوچان اگر عقرب کسی را بگزد، یکی از کسان وی خبر به ملای دعانویس می برد و او سیلی محکمی به گوش قاصد می‌زند و اثر سم بر عقرب گزیده خنثی می‌شود (شکورزاده: 262).

بیماری روحی:

در ترکمن صحرا مریض را به خانه‌ی سیدی می‌برند در آنجا ده یا بیست طلبه‌ای که حضور دارند، با هم خوانی چله یاسین را چهل بار می‌خوانند، سپس سید با شلاقی که در دست دارد روی سر یا بدن بیمار می‌زند و آیاتی از قرآن می‌خواند، بعد دعا می نویسد و به بازو یا گردن او می‌بندد (حسنی و دیگران 1381: 335).

تراخم:

قزاق‌های ترکمن صحرا کلاهی سر بیمار می‌گذارند و جلوی کلاه سوزنی را با نخ می‌آویزند، به طوری که سوزن مقابل چشم بیمار قرار گیرد (همان: 335).

خون دماغ:

در اردبیل نوک بینی شخص را محکم می‌فشارند (وجدانی فر و دیگران: 296).

گل خوردن بچه:

در اصفهان اگر موی پشت سر بچه را هنگام گل خوردن بکنند دیگر گل نمی‌خورد (نفیسی: 60).

سینه اومدن:

مرضی است که به سینه‌ی زنان شیرده می‌گیرد و متورم می‌شود. در شهریار برای درمان آن دست بریده ی گرگ را بی خبر به طرف بیمار پرت می‌کنند بیمار در اثر ترس ناگهانی خوب می‌شود (جانب اللهی، فانی: 29).

گله گوش (7):

مرضی است که زیر گوش درد می‌گیرد. در شهریار برای درمان آن یک قاشق چوبی داغ را ناگهان زیر گوش مریض می‌زنند (جانب اللهی، فانی: 29).

هم نام درمانی

اعتقادی عامیانه است، که هر جای بدن درد بکند، اگر همان عضو را از گوسفند بخوریم درد برطرف می‌شود (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 266). و این هم نام گرایی گاه به همه چیز اعم از حیوان، پرنده و گیاه و نام و رنگ هم عمومیت پیدا می‌کند، در ذیل نمونه‌هایی از آن را می‌آوریم:

خروسک:

در اردبیل چند قطره خون خروس در گلوی بیمار می‌ریزند (وجدانی فر و دیگران: 301).

زگیل:

در روستای لرنشین رداده (شوش) کسی که خودش زگیل ندارد بی اطلاع فرد مبتلا گیاهی به نام کارد ( در این روستا به زگیل هم کارد می‌گویند) را که بند بند است، به تعداد زگیل‌های فرد بندها را جدا می‌کند و آن‌ها را روی بوته‌ی خار می‌گذارد، با خشک شدن گیاه کارد زگیل‌ها نیز از بین می‌رود (تراب زاده و دیگران: 141).

میخچه:

در روستای رداده روی آن میخک سوخته می‌گذارند (تراب زاده و دیگران: 141).
در الموت میخ داغ روی آن می‌گذارند (حمیدی و دیگران، 1384: 230).

خلط سینه:

در خراسان وقتی خلط بسیار از سینه ی کسی خارج شود می‌گویند، جگر سفیدش عیب کرده است، برای معالجه ی او جگر سفید گوسفند را با مقداری لوبیای چشم بلبلی در دیگی آن قدر می‌جوشانند تا جگر کاملاً آب شود بعد آن را از صافی می‌گذرانند و عصاره را به مریض می‌دهند (شکورزاده: 245).

سیاه سرفه:

در بافق شیر بز سیاه به مریض می‌دهند (جانب اللهی، 1384: 123).

گردن درد:

در ایلام و لرستان گوشت گردن گوسفند می‌خورند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 266).

چشم زخم:

در ایلام برای درمان زخمی که از چشم زخم به وجود می‌آید که به نظر مردم عمیق تر از زخم معمولی است و شبیه چشم است، آب چشم بز سیاه را با حنا مخلوط می‌کنند و روی زخم می‌گذارند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 260).
در خراسان اگر چشم گوسفند قربانی را همراه بچه کنند از چشم زخم در امان خواهد بود (محجوب: 440).

کلیه درد:

در بافق با داروی گیاهی به نام سرشاش (8) درمان می‌کنند (جانب اللهی، 1384: 115).

حصبه:

در اصفهان برای درمان از گیاهی به نام حصبه استفاده می‌کنند که میوه ی آن دانه‌های مختلف دارد و مثل بمب خوشه ای عمل می‌کند. دانه‌های آن در بدن پخش شده و هر دانه یک جوش را منفجر می‌کند (جانب اللهی و آذرمهر: 23).

برفک:

در ملارد (شهریار) برای درمان برفک دهان بچه مقداری از اولین برفی که بارید با آرد مخلوط کرده می‌گذارند خشک شود، سپس آن را می‌سابند و به دهان بچه می‌ریزند (جانب اللهی، فانی: 31).
در الموت در زمستان مقداری برنج زیر اولین برفی که می‌بارد گرفته بعد آن را می‌سابند و به دهان می‌ریزند (حمیدی و دیگران: 231).

قولنج:

در گیلان برای درمان قولنج رسم بود که در نیمه شب چهارشنبه سوری درختی به نام و عنوان درخت قولنج می‌کاشتند. برای کشت آن قبل از غروب آفتاب چهارشنبه سوری نهال و حتی چاله‌ی محل کاشت را آماده می‌کردند، سپس نهالی از درخت بی بر یا بارآور می‌گرفتند و نیمه شب لخت شده‌ ی نهال را کول می‌گرفتند و از پشت به طرف چاله رفته نهال را می‌ کاشتند و به سرعت به خانه باز می‌گشتند و بر این باور بودند که مالیدن عضو قولنج گرفته به این درخت موجب رفع بیماری می‌شود. در بعضی از روستاهای فومن و سیاهکل علاوه بر خوردن میوه و مالیدن عضو قولنج گرفته به درخت، مقداری از پوست درخت را نیز بر محل درد می گذارند (بشرا و طاهری: 76).

پی‌نوشت‌ها:

1. tarakus.
2. osuna.
3. mesk - o - taramesk.
4. vaxin.
5. giselu.
6. (pavarzadan).
7. galagus.
8. sarsas.

منبع مقاله:
جانب اللهی، محمدسعید، (1390)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.