دامپزشکی در باورهای عامیانه
1. بیماریهای گوسفند
پیشگیری
در ری برخی مرضهای دام را ناشی از چشم خوردن میدانند، از این رو برای پیشگیری منجوق (خرمهره) را با چوب درخت داغ داغان که هفت خط روی آن است به گردن گوسفند میاندازند (جانب اللهی و سلیمی مؤید، 1374: 97).در ورد آباد یکی از روستاهای شهریار، غاری در دامنهی کوه وجود دارد که در داخل آن خاک آبله است. یک نفر که پاک بود و واجب الغسل نبود میرفت مقداری از آن خاک را داخل کیسهای میکرد و میآورد. او در راه برگشت نباید به پشت سر خود نگاه کند و یا با کسی حرف بزند، کیسهی خاک را در میآورد و بالای سر در آغل میآویخت، گوسفند از ابتلا به آبله در امان بود (تحقیقات میدانی مؤلف). مردم سوهان نیز برای درمان مرض آبله (گوسفندی یا انسانی) از روستای قاسم آباد آغا (نزدیک ساوجبلاغ) خاکی به نام اوله خاک (1) میآوردند و آن را در آب ریخته روی مریض میپاشیدند، و بر این باور بودند که درمان میشود.
بیماریهای گوسفند
باد:
در ورامین جوشاندهی کنجد یا روغن آن را به گوسفند میدهند (تحقیقات میدانی مؤلف).در سیستان به آن کوم و اکرده (2) میگویند که از چشم حیوان آب میریزد و قرمز و گاه کور میشود، کام گوسفند نیز سوراخ میشود. برای درمان چوب کبریتی داخل سوراخ کام میکردند، چوب باد میکرد و سوراخ بسته میشد (جانب اللهی و رئوفی: 74).
دندون سوزی:
در ورامین نوعی بیماری است که رشد دندان را متوقف میکند و درمانی برای آن نمیشناسند (تحقیقات میدانی مؤلف).آب شون شیر (3) :
که گوسفند شیرده به آن مبتلا شده و شیرش آبکی میشود، در ورامین برای درمان جوشاندهی اسفند را به گوسفند میدهند (تحقیقات میدانی مؤلف).زهرک درد:
زهره حیوان پر میشود، در سیستان برای درمان تخم مرغ یا روغن به خورد حیوان میدهند (جانب اللهی و رئوفی: 74).پپ:
شش سیاه میشود و حیوان سرفه میکند، در سیستان معجونی به نام اوله (4) را با نشادر و باروت و جگر گوسفند مریض تهیه میکردند، سپس گوش حیوان مریض را در سمتی که به بدن نزدیک تر بود، سوراخ میکردند و اوله را به آن میزدند (همان جا).در دره لار (تهران) در اصطلاح به آن مرض شش میگویند. مشخصات ظاهری آن سیخ شدن موی صورت و آبریزش دماغ و تنگی نفس است. در قدیم برای این مرض یک درمان سنتی به نام پلیپ به گوش داشتند، به این طریق که یک حیوان مبتلا را میکشتند سپس شش آن را میکوبیدند و سوزنی را نخ کرده در آن فرو میبردند سپس پشت گوش حیوان را مالش میدادند تا نرم شود. بعد سوزن را با نخ آلوده از آن عبور میدادند (جانب اللهی، 1380: 23).
طبقه:
دهان گوسفند کف میکند و اطراف سم زخم میشود، در سیستان برای درمان دو دیگ آب میکردند، و در دو طرف آن آتش روشن میکردند، پشت گوسفند را نیز با جوهر قرمز رنگ میکردند، سپس در حالی که گوسفند را از بین آب و آتش عبور میدادند، دو ظرف حلبی را به هم میزدند و میخواندند:طوقه طوقه، به شب آمدی به شب برو، به روز آمدی به روز برو، دیدار تو را نبینم (جانب اللهی و رئوفی: 74).
در بافق به آن سم جوش میگویند و برای درمان، پای حیوان را در آب آهک میگذارند (تحقیقات میدانی مؤلف).
بز و میش هر دو به آن مبتلا میشوند، گوسفند به اصطلاح چهارچنگ میشود و از حرکت باز میماند، به طوری که سمش از جا در میآید و میافتد. عشایر شاهسون قبلاً با آب آهک درمان میکردند و امروز با تزریق واکسن ویژه که خاصیت پیشگیری دارد از شیوع آن جلوگیری میکنند. طبقه اگر به چهار دست و پای حیوان نیفتد زود معالجه میشود ولی اگر به یک دست یا پا بیفتد دیر و به سختی درمان میشود (تحقیقات میدانی مؤلف).
دهلوری (5):
دهان حیوان زخم میشود، در سیستان با کشک و دوغ و آرد و زردچوبه مایعی میساختند و به زخم میمالیدند (جانب اللهی و رئوفی: 74). در بافق آب ترشی سج (6)(از بقایای دوغ است) که از خود حیوان است به آن میزنند (یادداشتهای مؤلف).عیبی:
جگر حیوان عیب میکند، این مرض از علوفه به حیوان منتقل میشود، در سیستان برای درمان آن اول گوسفندی را میکشتند و جگر آن را در آتش میانداختند، اگر جگر له میشد عیبی شده بود، از آن تاریخ به مدت چهل روز هر روز یک وعده به حیوان آب میدادند و حدود بیست و دو ساعت حیوان را راه میبردند و اجازهی استراحت به حیوان نمیدادند، در پایان بار دیگر گوسفندی از گله را میکشتند و جگرش را امتحان میکردند، اگر درمان نشده بود، مجدداً به همان ترتیب درمان را ادامه میدادند (جانب اللهی و رئوفی: 75).سیاه مایه:
پستان یا به اصطلاح مایه گوسفند میافتد (شل میشود) و زخم میشود و عفونت میکند، در سیستان برای درمان آن رگی در جلوی پستان را داغ میکردند (همان جا).گری:
گوسفند سفید و بز و شتر گر میشوند، مرض گری از بز و شتر به انسان هم منتقل میشود، در سیستان برای درمان گری تنباکو را با نمک میجوشاندند و آب آن را با چوب به بدن حیوان میمالیدند و هفتهای یک بار با روغن منداب چرب میکردند (همان جا).گنک (7):
حیوان دیوانه میشود و دور خود میچرخد، در سیستان برای درمان آن فرق سر گوسفند را میشکافتند و مقداری تریاک داخل زخم میگذاشتند و محل را داغ میکردند، بعد دست و پای گوسفند را به هم میبستند و حیوان را به یک چوب میآویختند و دو نفر دو سر چوب را میگرفتند و گوسفند را چندین بار میچرخاندند و سپس حیوان را رها میکردند (همان جا).کرما سوک (8):
بدن حیوان از ناحیهی پشت زخم میشد و کرم میگذاشت. در سیستان فلفل را میسابیدند و داخل سوراخی که پر از کرم بود میریختند، یا پشکل سال قبل را میسابیدند و داخل زخم میریختند یا نمک میریختند، اگر درمان نمیشد، روی چشم حیوان پرده میگرفت، پرده را میبریدند، حیوان بهبود مییافت (همان جا).جولو (9):
حیوان دم میکند و از حرکت باز میماند، در سیستان برای درمان پشت گوش حیوان را داغ میکنند (همان: 76).اسهال و یبوست:
علت ابتلای آن پرخوری است، چون در فصل بهار علف خوب و زیاد است دام پرخوری میکند. در فصل پاییز نیز علف خشک است، دام با زیاده خوری رژیم غذایی خود را به هم میزند و دام بیمار میشود که دو حالت دارد یا شکنبه از کار میافتد و دام دچار یبوست میشود، یا اسهال میگیرد، اگر اسهال شود امکان بهبودی آن بیشتر است، ولی دام مبتلا به یبوست تلف میشود. در ایرانشهر به سه طریق زیر درمان میکردند:1. دعا درمانی
2. ولندر (10): یا شوک درمانی که دامهای مبتلا را در یک محل جمع کرده پارچهای روی آنها میکشیدند، صاحب دام گلولهای شلیک میکرد، یبوست دام در اثر ترس بر طرف میشد.
3. در شبهایی که قرص ماه کامل میشد، شب دامها را روی تپهی بلندی میبردند و به اصطلاح از زیر قرص کامل ماه عبور میدادند تا یبوست برطرف شود (جانب اللهی و سلیمی مؤید، 1374: 82).
شیربر (11):
شیر از پستان بیرون نمیآید. در بافق برای درمان آن کهره (بزغاله) را رها میکنند تا پستان را بمکد، گاهی مایه (پستان) سفت و لک میشود، در بافق برای درمان آن بیخ مایه را داغ میکنند (تحقیقات میدانی مؤلف).کنه:
در شهر ری در مواردی که گوسفند دچار کنه زدگی میشد از شخصی که عنوان کنهای یا ادوم (12) داشت استمداد میطلبیدند، او برای درمان گله را در یک جا جمع میکرد، سپس دستمال در دست میگرفت و با تکان دادن آن گله را رم میداد، کنههای گوسفند میریخت، هر کسی میتوانست ادوم شود مشروط به اینکه هفت کنه را بگیرد و در شیشه کرده دفن کند. بعد از هفت سال ادوم میشد (همان: 97).کپلک(13):
در ری مرضی است که از نیزار به گوسفند منتقل میشود. گلوی گوسفند مبتلا ورم میکند و گوسفند تلف میشود، درمانی برای آن نمیشناسند (همان جا).در درهی لار مرضی است که به جگر سیاه میزند، علائم ظاهری آن ورم گلو و سفت شدن دنبه است، برای درمان باید بیست و چهار ساعت به حیوان علوفه ندهند و صبح ناشتا یک قرص کپلک به حیوان بخورانند (جانب اللهی، 1380: 23).
زردی:
گوسفند نحیف و لاغر میشود، در ری برای درمان، حیوان را با آب شستشو میدهند و با جو یا کلش جو تغذیه میکنند (جانب اللهی و سلیمی مؤید، 1374: 97).در درهی لار فصل شیوع آن خرداد ماه است، صورت جوش میزند، پوست به خصوص در جاهایی که مو ندارد قرمز رنگ میشود، ادرار به رنگ خون است، حیوان گوشهای خود را به هم میزند، برای درمان از واکسن ویژهای که در زیر پوست تزریق میشود استفاده میکنند، اگر به موقع متوجه بروز آن شوند درمان پذیر است، اما اگر متوجه نشوند و حیوان را حرکت بدهند از بین خواهد رفت (جانب اللهی، 1380: 23).
رابطه خوراک و مرض در دامها
بز مرضی به نام مایه تو (14) میگیرد، پستان حیوان ورم میکند و گاه از بین میرود. علت بروز این مرض با نوع خوراک دام در رابطه است. یعنی اگر در زمستان به حیوان آرد، سبوس، پنبه دانه و نان خشک که (از لحاظ طبی) گرم است بدهند و در بهار حیوان در یونجه زار به چرا برود به این مرض مبتلا میشود. ولی اگر به طور آزاد بچرد (یعنی در آغل نماند) یا خصیل جو بخورد که خنک است و یا جای خنک مثلاً زیر سایهی بید بخوابد نه تنها مایه تو نمیگیرد، بلکه از ابتلا به مرض زردی هم در امان است.در همین رابطه بعضی امراض به دام خاصی محدود میشود. مثلاً بز بیشتر از میش به سل (مرض جگر) مبتلا میشود در عوض بز به زودی وقانقاریا کمتر از میش مبتلا میشود (همان: 40).
قوچ گذاری
زه و زاد:
گوسفند دو نوع زایش دارد که یکی را کرپه زا میگویند و آن گوسفندی است که فصل بهار در ییلاق میزاید، برخی گوسفندان دوباره زا هستند یعنی یک زایش در اسفند دارند و زایش دیگری در بهار، چنین گوسفندی یک یا دو ماه پس از زایمان اول مجدداً حامله میشود. زایش معمولی مربوط به زمانی است که مرحلهی قوچ اندازی انجام شده باشد که این عمل منحصراً در قشلاق صورت میگیرد.اول چله قوچ مست میشود، برای رها کردن قوچ در گله شرایط خاصی را باید در نظر گرفت اولاً گوسفند هم باید فحل یا به اصطلاح بر باشد که قوچ را به خود بپذیرد، زمان رها کردن یعنی از لحاظ تقویم زمانی هم اهمیت دارد، مثلاً نباید قمر در عقرب باشد و در دورهی طلوع ستار (15) هم نباشد. ستار نام یک ستاره است که در چهار جهت (16) میچرخد و آدم و حیوان نباید رو به سوی آن حرکتی داشته باشند. در غیر این صورت آسیب خواهند دید. قوچ را هم نباید رو به آن ستاره وارد گله کرد.
یک قوچ برای پنجاه گوسفند کافی است، برای تکه (17) بز نر هم همین شرایط حاکم است، تکه را در آخر پاییز در گله رها میکنند، تکه اگر در سن بالا باشد برای جفت گیری مناسب نیست. زیرا بزغالهی آن کوچک میشود ولی قوچ بر عکس اگر سن آن بیشتر باشد برهاش قوی تر خواهد شد.
معمولاً قوچ را زمانی در گله رها میکنند که با احتساب دورهی بارداری دام وقتی از قشلاق برای ییلاق حرکت میکنند گوسفندها زایمان کرده باشند و بتوانند در لار برهها را از مادر جدا کنند.
مشخصات قوچ نمونه برای جفت گیری:
برای انتخاب قوچ جهت جفت گیری نمونهی مناسب را در نظر میگیرند، برای انتخاب نمونه ضوابط زیر رعایت میشود.1. مهرهی کمر استخوان باید سفت و پهن باشد.
2. سینه و گردن و شانه بلند و صاف باشد.
3. پشم مقاوم و پرپشت داشته باشد و اگر کم پشت باشد حیوان مریض میشود و زود به زود سرما میخورد. اگر پشم تنک یا به اصطلاح بادی باشد مناسب نیست، هنگام حرکت علفزارها پشم حیوان به بوتهها گیر کرده کنده میشود، اما قرق (18) و فشرده که باشد، باد در آن نفوذ نمیکند و گوسفند در برابر سرما مقاوم است.
4. قلم پا باریک باشد و این از مشخصات قوی بودن نیروی جنسی است.
5. پوزه باریک و به اصطلاح مار پوز باشد.
6. دنبه آن باید کر (19) یعنی کوتاه باشد. زیرا چنین برهای مقاومت بیشتری دارد. گوسفندی که دنبه آن جور (20) باشد، یعنی دنبهای که بریدگی و شکاف بزرگی دارد مناسب نیست. باید قازه (21) دنبه (زائده روی دنبه). برگردد و چالهی دنبالهاش را بپوشاند.
7. سم گرد باشد یعنی سم آن صیقلی و جمع و جور باشد.
آماده کردن قوچ برای جفت گیری:
تا چند روز به قوچ جو میدهند تا پی پا که عامل مؤثری در جفت گیری است قوی شود. زیرا قوچ موقع جفت گیری باید روی دو پا بایستد، اگر پی ضعیف باشد، قادر به جفت گیری نخواهد بود. به طور کلی حداقل پانزده روز قبل از رهایی قوچ هر دو جنس را با خوراک جو و علوفه مناسب تقویت میکنند تا تحریکات جنسی آنها بالا رود و نسل بهتری را تولید کنند. وقتی میخواهند قوچ را در گله رها کنند، دور نری آن را صاف میکنند که خاشاک نچسبیده باشد و رحم گوسفند را مجروح نکند، سپس چند انار را دانه کرده به سرو روی قوچ میریزند، سپس گردن قوچ را گرفته رو به قبله در گله رها میکنند. از مهر تا اواخر زمستان در گله رها است ولی در این مدت به سراغ میشهایی که قوچ خورده باشند نمیرود. یک قوچ تا پنج سال توان جفت گیری دارد، اما بز نر فقط یک سال میتواند جفت گیری کند.اخته کردن:
قوچ و بز نر را اگر بخواهند نگه دارند باید اخته کنند. در غیر این صورت گوشت آنها بو میگیرد، در بافق خایهی گوسفند را میکشیدند و تا دوازده ساعت نباید آب بخورد (تحقیقات میدانی مؤلف). برای اخته کردن، حیوان را بین دو پا قرار میدهند، به طوری که کلهی آن در پشت اخته کردن قرار گیرد، بعد با یک دست بیضه بز را گرفته و سر پوست آن را میبرد، سپس مقداری به بیضه فشار میآورد، تخمها از پوستهی خود بیرون میآید، به آرامی از حیوان جدا میکند و با یک نخ ته پوسته را میبندد تا رگها خون ریزی نکنند، بعد از اخته یک تا دو ساعت حیوان را راه میبرند تا خون در جریان باشد، اگر حیوان بخوابد تلف میشود.2. بیماریهای گاو
گری:در ساوجبلاغ گیاهی به نام سگ میز (22) که خاردار است میسوزانند و خاکستر آن را با روغن کرچک یا منداب مخلوط میکنند و به بدن حیوان میمالند (جانب اللهی، 1372،ب: 31).
آبله:
در ایرانشهر به آن گرومپوک (23) میگویند. بیماری واگیردار و مشترک بین همهی دامهاست و شایع ترین بیماری منطقه است. علائم آن را ظاهر شدن خالهای قرمز در اطراف دهان، بینی، چشم و قسمتهایی از بدن دام که بدون مو است ذکر کردند. خالهای مزبور بعد از مدتی چرکی میشود، این مرض بین گوسفند و گاو و شتر مشترک است، دورهی ابتلا به این بیماری بیست و یک روز است و به سه دورهی هفت روزه تقسیم میشود:الف- هفت روز اول تب و ریزش توأم آب از دهان و بینی
ب-هفت روز دوم چرکی شدن خالها ( که تلفات دامها در هفته اول و به خصوص هفته دوم بیشتر است).
ج-در هفت روز سوم اگر تا این مرحله دام زنده بماند، به تدریج رو به بهبودی میرود.
فصول ابتلای دام:
این بیماری در فصول بسیار سرد و گرم رواج مییابد و بسیار خطرناک است، درمان سنتی آن در ایرانشهر دعا درمانی بود، که ملا دعایی مینوشت و آن را در سه پارچهی جداگانه میپیچید، یکی را با نخ به گردن دام میآویخت، یکی را در آتش میانداخت و دور گله میگشت تا دود در بین گله پخش شود و قطعهی سوم را در آب پاک میانداخت و آب را روی دامها میپاشید (جانب اللهی و سلیمی مؤید، 1374: 81).ویگا(24):
مرضی بود که به پستان گاو یا گوسفند عارض میشد، برای درمان دست گرگی را گرفته و به پستان حیوان میزدند، یا صدایی از خود در میآوردند که حیوان بترسد و بر این باور بودند که این ترس اثر درمانی دارد. همچنین خاک زیر درخت به را گل کرده به پستان حیوان میمالیدند.سم زخم (طبقه):
در ساوبجبلاغ به آن کلی عیب یا شلی میگویند. وسط سم و دهان حیوان زخم میشود، نام علمی آن طبقه است، مرضی واگیردار و مشترک بین گاو و گوسفند است. برای پیشگیری واکسن میزنند و دهان حیوان را هم با نمک میشویند، برای درمان دارویی تجویز نمیشود، در درمان سنتی پای حیوان را در آب آهک میگذاشتند (جانب اللهی، 1372، ب: 31).در ورامین دورهی آن را یک ماه میدانند و از مشخصات آن لاغر شدن حیوان است، نام علمی آن تب برفکی است (تحقیقات میدانی مؤلف).
تیخلک(25):
زبان گاو جوش زده و زخم میشود، برای درمان با منقاش دانههای جوش را میکنند و آب سماق روی آن میریزند.باد:
سر و صورت حیوان باد میکند، چشمش آب میآید، نمیتواند روی پا بایستد و دائم میخوابد و از شیردهی میافتد، پستان گرم و پرشیر میشود، ولی شیر بیرون نمیآید، برای درمان توپستانی که شبیه پستانک است به پستان حیوان میزنند که راه شیر باز شود، در نهایت علاج پذیر نیست.یبوست:
این مرض بیشتر در اثر خوردن سبوس عارض حیوان میشود. در ساوجبلاغ برای درمان به حیوان آب صابون تنقیه میکنند، یا آب پنیر به خورد حیوان میدهند (جانب اللهی، 1372،ب:32).اسهال:
حیوان در اثر خوردن سیب و میوههایی نظیر آن دچار اسهال میشود که اگر خونی باشد دامپزشک مراجعه میکنند.ترک (26):
با خوردن علف سبزی گیاهی به نام کاردی کاردی (= بالهنگ) شکم حیوان نفخ میکند و میترکد، در ساوجبلاغ درمان آن تغذیه با علف ریواس است (همان: 32).چُرخون(27):
یا خون شاش که راه علاج آن را نمیشناسند.شیر عیب:
پستان ورم میکند و شیر حیوان مثل پنیر دلمه و خشک میشود، برخی سال بعد به شیر میآیند و بعضی گاوها برای همیشه از شیر میافتند. قبلاً درمان نداشت ولی در سال های اخیر با داروهای شیمیایی درمان میکنند.گیج:
با خوردن مدفوع سگ حیوان به این مرض مبتلا میشود و چاره ندارد (همان: 32).بیچاکی:
از امراض رایج در سیستان است، رودهی حیوان درد میگیرد و از علائم آن وجود پردهی نازکی در پهن گاو است، که درمان ندارد.پپ سلفی (28):
از امراض رایج در سیستان است، اگر حیوان در هوای گرم بیرون از اصطبل باشد و با گاو دیگری درگیر شود و پای حیوان در چالهای بیفتد، به این مرض مبتلا میشود که علامت آن سرفه زدن حیوان است، برای درمان آن چالهای میکنند و حیوان را در آن میاندازند و با پا به سینهی حیوان میزنند تا پپ (جگر) به جای خود باز گردد (جانب اللهی و رئوفی: 75).اصلاح نژاد
در طالقان برای بازدهی بهتر، گاوهای بومی را با گاو خارجی جفت کرده، نژاد دورگهای به دست آوردهاند که به مراتب مرغوب تر از نژاد بومی است. گاوهای بومی که از نژاد زابلی سرابی و گلپایگانی هستند، با دو نژاد مجاری و هلندی درهم آمیختهاند. نژاد مجاری پر گوشت با شیردهی کم و نژاد هلندی بالعکس پر شیر و کم گوشت است. گاوهای بومی نیز هر یک دارای ویژگی مخصوص به خود هستند، مثلاً چربی شیر نژاد گلپایگانی کیفیت بالاتری دارد، ولی شیر گاو زابلی از لحاظ کمیت بهتر است. دو رگهای که از این طریق به دست میآید تا دوازده گوساله میزاید و حال آنکه گاو بومی چهار تا پنج زایش بیشتر ندارد، دو رگه یک مزیت دیگری نیز دارد و آن سهولت نگهداری است. گاو خارجی به علت خصوصیتی که دارد، گاه برای نگهداری آن گاوداران را دچار دردسر و مشکل میکند، زیرا این نوع گاو پستانهای بزرگی دارد که بعد از یکی دو زایمان بزرگ تر شده و به اصطلاح میافتد، به طوری که وقتی گاو خوابیده و میخواهد بلند شود، پا روی پستان خود میگذارد و آن را مجروح میکند. نکتهای که در اصلاح نژاد باید رعایت شود، اینکه گوسالهی گاو اصلاح شده را نباید با نر دو رگه جفت کنند، زیرا اگر نر و ماده از دو رگه باشند، نسل آن ها به حالت اول بر میگردد، چنین گوسالهای را حداقل تا چهار نسل باید با نر خارجی جفت کنند تا دو رگهی مطلوب که گاوی مقاوم و مرغوب است به دست آید (جانب اللهی، 1372،ب: 64).3. بیماریهای شتر
یبوست:
در ورامین صابون آب نخورده را در آب حل کرده به خورد حیوان میدهند (تحقیقات میدانی مؤلف).سهنگ (29):
یکی از رایج ترین بیماری های شتر در عشایر شاهسون (ایلسون) است که حالت دیوانگی به شتر دست میدهد. برای معالجهی آن گردن شتر را داغ میکنند که اگر به موقع باشد، معالجه و در غیر این صورت حیوان تلف میشود، در قدیم بز نری قنبر (غلام حضرت علی) میکردند، اگر شتر درمان نشود و مجبور به کشتن آن شوند، برای اینکه فشار مالی به صاحب آن وارد نشود همه ابه(30) ها بلافاصله اقدام به خرید گوشت آن میکنند (جانب اللهی، 1383: 411).لنگی:
از امراض رایج در میر جاوه است، کف پای شتر غدهای به نام بجه (31) میزند، برای درمان آن پشت نرمهی گوش حیوان را داغ میکنند (جانب اللهی، 1370: 85).دررفتگی:
گاه بند دست شتر در میرود، در میرجاوه برای درمان محل دررفتگی را داغ میکنند.شومک(32):
از امراض رایج در میرجاوه است، جایی در بدن حیوان دانه (جوش) میزند که اگر شش ماه طول کشید، دور آن را داغ میکنند(همان جا).درد گرتک(33):
کلیههای شتر درد میگیرد، در میرجاوه برای درمان دو طرف کلیهی شتر را داغ میکنند (همان جا).درز(34):
در مواردی که با شتر سنگین باشد، یا زیاد بار ببرد و سواری بدهد، سینهاش زخم میشود، در میرجاوه برای درمان آن سه یا چهار داغ در بغل راست و همین تعداد در بغل چپ شتر میگذارند (همان جا).پینوشتها:
1. owlaxak دکتر باستانی پاریزی نیز مینویسند:«پاریز وقتی ملخ میآمد، میرفتند شهر بابک و میمند، در آنجا از چشمهای به نام ایوب آب میآوردند و در ظرفی پاک که شرط بود در این فاصله به زمین نگذارند ویکسره این ده دوازده فرسنگ را طی میکردند، تا به پاریز میرسید و درحلق درخت میگذاشتند و بر این باور بودند که ملخ آن درخت را نمیخورد». (حسینی موسی، 1382: 42).
2. kom va kerda.
3. absunsir.
4. owla.
5. dahlori.
6. srj.
7. ganok.
8. kermasuk.
9. julo.
10. valandar.
11. sirbor.
12. املای این واژه بر نگارنده مشخص نیست، ترجیحاً با الف نوشتم، که با معنی تر است، زیرا نام قومی از بنی اسرائیل و نام سرزمینی در حاشیهی خلیج عقبه بوده و به معنی سرخ روی است (نک. لغتنامه دهخدا). صفی نژاد با «ع» ضبط کرده است.
13. kapalak.
14. mayato.
15. setar.
16. اول از شرق میزند، روز بعد بین غرب و جنوب، بعد ما بین جنوب و شرق، سپس در شمال شرقی میزند، چهار روز هم در وسط آسمان است و دو روز هم در زمین است. این ستاره دیده نمیشود از روی حساب ماه و سال میدانند که در چه وضعی قرار دارد، هشت روز هست، یک روز نیست. بر این باورند که در آن روزها زیر زمین است.
17. taka.
18. qereq.
19. kor.
20. jever.
21. qaza.
22. sagmiz.
23. gerompok.
24. viga.
25. tixalak.
26. tarak.
27. corxun.
28. popselfi.
29. sahang.
30. ابه obba، کوچک ترین واحد اقتصادی اجتماعی عشایر شاهسون که در یک الاچیق زندگی می کنند.
31. boja.
32. sumok.
33. gortek.
34. darz.
جانب اللهی، محمدسعید، (1390)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}