نكات قابل توجه در تربيت قرآنى
نكات قابل توجه درتربيت قرآنى
با تـوجه به ايـن بيان ارزشمند حضرت امام كه فرمود: تربيت بايد قـرآنـى بـاشـد, شكل و چگـونگـى پـرورش مشخص مـى شـود. اينكه تربيتـى بر پايه اصـول دينـى و نگرشهاى مذهبـى باشد و از همان ابتدا كـودك را در مسير خداخـواهى, خدادوستـى و خدامحـورى بپروراند, و كودك بياموزد جز راه ديـن مسير ديگرى سعادتبخـش او نخـواهـد بـود, قله هـاى كمـال را فتح خـواهـد نمـود. پـدر و مادر و محيط و مـدرسه هستند كه به تناسب فطرت كـودك, او را به سوى خدا يا غير خدا سـوق مى دهند, و هميـن در اثبات اهميت تربيت قرآنى كافى است. تربيت دينـى با تمام اهميتـى كه دارد, بسيار ظريف و پيچيده است و كـوچكتريـن نـدانـم كارى, اهـداف تربيت الهى را به صـورت كامل بـرآورده نمـى سازد. از آنجا كه به تعبير حضـرت امام: اسلام ديـن انسان سازى است, ديـن چـون دانشگاهـى است كه فارع التحصيلان آن به تمام معنا مدرك ((انسانيت)) را مـى گيرند; پـس بايد در ايـن امر توجه وافرى شود كه كوچكتريـن اشتباه, زيانهاى جبران ناپذيرى هـم براى فرد و هـم بـراى جامعه خـواهـد داشت. در ايـن مقام به ذكر نكـات دقيق در تـربيت قـرآنـى مـى پـردازيم.
همسر حضرت امام مى گويد: ((به طـور كلى بچه هاى مـن اخلاق و ايمان را از امام دارند, اما تسليـم بودن و سازگار بودن با همسرانشان در زندگى را از من دارند.))
رسول گرانقدر اسلام در ايـن باره گفتار دلنشينى دارند كه درخـور تـوجه است: ((ان هذا الدين متيـن فاوغلـوا فيه برفق و لا تكرهوا عباده الله الـى عباد الله(2); دين مبين اسلام دينى متيـن است; پـس ديگران را با رفق و مـدارا جذب اسلام كنيد و پرستـش خـدا را بـراى بنـدگـان خـدا زشت جلـوه نـدهيـد)).
متإسفانه برخى از والديـن با تعصب و بدون فكر و توجه, نه تنها در كودكان خـود نسبت به امور مذهبى رغبت و شـوق ايجاد نمى كنند, بلكه آنان را از اين ارزشها گريزان مـى سازند. مسلما ايـن گـونه رفتارها, نه فقط سازنده نيست, بلكه سـوزنـده هـم خـواهد بـود و عواقب شـومـى در بـر خـواهـد داشت كه گـاه, جبـران ناپذيـر است.
خانـم زهرا مصطفـوى در خاطره اى نقل مى كند: ((حضرت امام همـواره سعى داشتند كلام حق را با ملاطفت و شيرينـى قريـن سازند. هرگز در ايـن خصـوص به عتاب متـوسل نمى شدند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر ديگران سنگيـن و طاقت فرسا جلـوه گر نمـى ساختند. همسرم به جهت عادات خانـوادگى دخترم را از خـواب صبحگاهى بيدار مى كرد و به نماز وا مـى داشت. امام وقتـى از ايـن ماجرا خبردار شـدند, برايش پيغام فرستادند كه: چهره شيريـن اسلام را به مذاق بچه تلخ نكـن! ايـن كلام آنچنان مـوثـر افتاد و اثـر عميق بـر روح و جان دخترم گذاشت كه بعد از آن خـودش سفارش كرد كه هنگام اقامه نماز صبح به مـوقع بيـدارش كنيـم.())) و فـرزنـد ديگـر آن فـرزانه روزگار, در باره آسان جلـوه دادن مفاهيـم دينى مـى گـويد: به ما نمـى گفتنـد كه: بـايـد نمـاز بخـوانيد.
خودشان از نيـم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خـواندن مـى شـدنـد و مـا هـم داخل حيـاط مشغول بـازى كـردن بـوديم.
يك مرتبه هـم نيامدند صدا كنند كه: دخترها! بايستيد براى نماز. بياييد مـن ايستاده ام, پشت سـر مـن, يا خودتان نماز بخـوانيـد. ايشان تمام سال, اول اذان نماز مى خـواندند, ولـى يك بار هـم به ما نگفتند كه: الان دست از كارتان برداريد, مـوقع اذان است. دست از بازيتان برداريد و بايستيـد براى نماز. ولـى مـى گفتنـد: شما بايد در طول ايـن ساعت نماز بخوانيد. واى به حال كسى كه در طول ايـن ساعت نماز نخواند! آن وقت اگر نماز را نخـوانـد, بايـد از خانه بيرون برود. صبح هـم كسـى را از خـواب بيدار نمـى كردنـد و مى گفتند: خودتان اگر بيدار مـى شويد, بلند شـويد نماز بخـوانيد. اگـر بيـدار نشـديـد, مقيـد بـاشيـد كه ظهر, قبل از نماز ظهر و عصـرتـان نمـاز صبحتـان را قضـا كنيد.
زمستان هـم كه بلند مى شديم, مى رفتيم سر حـوض وضـو بگيريـم, اگر مثلا كمى آب گرم داشتند, مـى گفتنـد: بياييد با ايـن آب گرم وضـو بگيريد. از ايـن جهت هـم, الحمدلله, اثر مطلـوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند.
ايشان مقيد بـودنـد كه ما از بچگـى حجاب شرعى مان را حفظ كنيـم. انجـام هيچ گـونه گنـاهـى از جمله غيبت, دروغ, بـى احتـرامـى به بزرگتر و توهين به مسلمان را نداشتيم. خصوصا در مورد توهيـن به مسلمان حساسيت زيادى داشتنـد. در اثر هميـن رفتار امام بـود كه حتى به ذهنمان خطـور نمى كرد كه به يكديگر دروغ بگوييـم يا غيبت يكديگر را كنيم)).
يكى از بستگان حضرت امام مى گـويد: ((حضرت امام عقيده داشتند كه خواب تكليف ندارد, و از ايـن رو بچه ها را كه خـواب بـودند, براى نماز بيدار نمى كردند, و از طرفـى تحمل نمى كردند كه ببينند كسـى بيـدار است و نمـازش را نمـى خـواند)).(
در بـاره چگـونگـى تشـويق آن را به دو صـورت بيـان كـرده انــد: تشـويق مادى و معنـوى. هـر كـدام از آن دو, به تناسب عمل كـودك اعتقادات دينى او را رشـد مـى دهـد. اصـولا تربيت دينـى فرزنـد در دوران قبل از دبستان, منـوط به ايجاد انـس نسبت به مسايل دينـى است, كه تشويق موثرتريـن راه ايجاد انس مى باشد. در زمينه عطوفت و مهرورزى به كـودكان احاديث بسيارى ذكر شده كه به برخـى اشاره مى كنيم:
امام صادق(ع) مـى فرمايد: ((ليرحـم الوالد لشده حبه لـولده(); خـداوند به پـدر, به علت علاقه شـديدش به فرزند, لطف مـى كنـد)).
پيامبر گرانقدر اسلام(ص) مى فرمايد: ((نظر الـوالد الـى ولده حبا له عباده; نگاه علاقه منـدانه پـدر به فـرزنـد, عبادت است)).
فرمايـش فوق نشانگر لطف و مرحمت خداوند به كسى است كه به گلهاى بهشتـى و نعمتهاى آسمانى محبت كند و به وسيله عطـوفت, كـودك را به سيـر راههاى معنـوى سـوق دهـد. يكـى از مـوارد تشـويق نگـاه مهرانگيز به فرزنـدان است. مـورد ديگر بـوسيدن كـودكان است. دل پـاك طفل آينه اى شفـاف است كه اظهار محبت پـدر و مـادر بخصــوص بـوسيـدن او آينه روح وى را جلا مـى دهـد.
نوازش والديـن به كـودك جرإت و جسارت مى بخشد و اعتماد به نفـس آنها را تقويت مى كند.
مفضل بن عمر گويد:
خـدمت امام مـوسـى كاظم ـ عليه السلام ـ رسيدم. ديدم فرزندش علـى بـن مـوسى را روى زانـويـش نشانده و او را مى بـوسيد و زبانـش را مى مكيد و بر شانه اش مى گذاشت و در بغل مى گرفت و مـى گفت: پدرم به فدايت! چه بـوى خوش و اخلاق پاك و چه فضل آشكارى دارى!(30) حضرت امام بچه ها را خيلى دوست داشتند. نوه هاى آقا همه شلوغ بـودند و امام به دختر خـود كه از شيطنت بچه گله مى كرد, مـى گفتند: ((مـن حاضرم كه تـو ثوابى را كه از تحمل شيطنت حسيـن مى برى, با ثـواب تمـام عبـادات خـود عوض كنـم)).() و در جـاى ديگـرى در بـاره كـودكـانـى كه به حسينيه جمـاران مـىآمـدنـد, فـرمود:
((مـن به حسينيه كه مـى روم, اگـر بچه باشـد, حـواسـم دنبـال او مى رود.
اينقدر مـن دوست دارم اين بچه ها را. بعضى وقتها كه صحبت مى كنم, مى بينـم كه بچه اى گريه مى كند يا دست تكان مى دهد و اشاره به مـن مى كنـد, حـواسـم پيـش او مـى روددر خاطره اى كه يكـى از نوه هاى ايشان ذكر مـى كنند, تشـويق مادى و معنـوى هر دو به چشـم مـى خـورد. او مـى گـويـد: ((وقتـى بچه بـودم, يك بار امام مشغول خواندن نماز بودند و مـن هم رفتـم پشت سر ايشان ايستادم و همان كارهايـى را كه ايشان مـى كردند, تكرار كردم. امام چند جلد كتاب كودكان كه همان دور و بر بـود, برداشتند و به مـن دادند. بعدها هر وقت به اتاق ايشان مى رفتـم, يا امام قدم مى زدند و مـن ايشان را مى ديدم, اول از مـن سوال مى كردند: نمازت را خوانده اى يا نه؟ اگر نمازم را خـوانده بـودم, مـى گفتنـد: آفـريـن, و اگـر هنـوز نخوانده بـودم, مى گفتند: بخـوان, و نصيحتـم مى كردند و مى گفتند: نمازت را اول وقت بخوان.))(
امام صادق(ع) در زمينه چگـونگى آموزش دينى در باره كـودكان قبل از دبستان مى فرمايند: ((وقتى كودك به سـن سه سالگى رسيد, از او بخـواهيد هفت بار ((لا اله الا الله)) بگـويد. سپـس او را به حال خود واگذاريد, تا به سـن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد. به او آموزش دهيد كه هفت بار ((محمد رسـول الله)) بگـويد و سپـس تا چهار سالگـى او را آزاد بگذاريد و آن هنگام از وى بخـواهيد هفت مـرتبه ((صلـى الله عليه و آله)) بگـويـد و تا پنج سالگـى درنگ كنيد. در ايـن سال اگر كـودك دست چپ و راست خـود را تشخيص داد, او را رو به قبله قرار دهيد و سجـده را به او بيامـوزيد. وقتـى هفت سال او تمام شد, به او بگوييد: دست و صورت خـود را بشويد و به تـدريج وضـو گرفتـن را به او بيامـوزيد. سپـس بگـوييـد نماز بخـوانـد. آنگاه كـودك را به حال خـود واگذاريـد, تا نه سال او تمام شـود. در ايـن هنگام وضو گرفتـن صحيح را به او بياموزيد و او را به نمـاز خـوانـدن واداريد.(
به روشنـى از فـرمايـش گرانمايه اهل بيت(ع) و سيره حضـرت امام مشخص مـى شـود: دوران سيـادت, دوران تنبيه نيست و فقط بـايـد به تشويق ـ آن هـم به انـدازه و بجا ـ پـرداخته شـود. اما از دوره آموزش ـ مخصوصا بعد از سـن تكليف ـ اگر كودك زير بار آموزشها و اعمال دينـى نرفت, با او بايد به سان بيمار رفتار كرد و درد او را دوا نمـود كه يكــــى از راهها تنبيه است. البته نسخه تنبيه زمانـى پيچيـده مـى شـود كه داروهاى ديگر اثربخـش نباشـد و تنها تنبيه سودمند و موثر باشد.
شايان ذكـر است اگر از ايـن دارو خـودسـرانه و بيـش از انـدازه استفاده شود, نه تنها موثر واقع نمى شود, بلكه مهلك خواهد بـود.
تنبيه هـم مانند تشـويق به دو گـونه مادى و معنـوى يا به تعبير بهتر عاطفـى و جسمى صـورت مـى گيرد. تا جايـى كه يك قهر كـوتاه, بـى اعتنايى مـوقت و سر تكان دادن معترضانه كار را پيـش مـى برد, جـايـى بـراى تنبيه بـدنـى بـاقـى نمـى مـاند.
و علت تنبيه بايد بيان شـود و سبب عقـوبتى كه كـودك از عمل زشت خـود مى بيند, تشريح گردد. همچنيـن تنبيه بايد به تناسب عملى كه طفل انجام داده, صـورت پذيرد. روايات شريفه, تنبيه بدنـى را در صورتى تجـويز مى كند كه جنبه هدايتى و تربيتى داشته باشد. تنبيه همراه با تحقير, با روح محبت و مهربانـى ـ كه اسلام مـروج آن در تـربيت اسلامـى و روابط اجتمـاعى است ـ منـافـات دارد. رفتـــار توبيخآميز و ملالت بار كودك را به رنج و تشويـش مى افكند, زيرا او شخصيت خـود را متزلزل مى يابد. امام كاظم(ع) فرمود: ((لا تضربه و اهجره و لا تطل; او را نزن, بلكه با او قهر كـن و اين قهر تو طول نكشد.(
كـودكانـى كه دائما تنبيه و تحقيـر مـى شـونـد, اغلب دچـار شكست روحى مى شـوند و اعتماد به نفـس خود را از دست مى دهند و خـود را پست و حقير مـى شمارند و جرإت دست زدن به هيچ كارى را ندارنـد. حتى در تنبيه بدنى, آن هـم در موارد خاص, حد و مرزى تعييـن شده است كه بيشتر از آن مـوجب قهر الهى خـواهد شد. يكـى از فرزندان حضـرت امام در ايـن زمينه به نكات زيبـا و درخـور تـوجه اشـاره مى كند: ((مـن از بچگى خيلى ساكت بـودم. خانـم مى گفتند: در تمام دوران زنـدگـى ات يك مرتبه پـدرت تـو را دعوا نكـرد. فقط يك بار انگشتت را توى ماست زدى, آقا يك قلم در دستش بود و با ايـن قلم فقط روى دست تو زد. براى تـو كافى بـود و ديگر هيچ وقت دستت را تـوى ماست نمى كردى و خانـم فريده مصطفـوى مـى گـويد: روش تربيتـى امام خيلى قاطعانه بـود. مثلا اگر روزى از روى بچگـى يا شيطنت, كارى برخلاف ميلشان انجام مى داديـم, شيـوه تربيتشان ايـن گونه نبود كه صدايمان كنند و بگويند: مـن به شما نگفتم اين كار را نكنيد؟ چرا كرديـد؟ و ما را تنبيه كننـد و ما بگـوييـم: آقا ببخشيـد. ايشان مقيـد بـودنـد كه ما از مغازه چيزى نخـريـم, با اينكه ما بچه بوديـم. (بعد از رسيدن به سـن تكليف) مـن يك دختر ده يازده ساله بودم. رفته بـودم زير گذر كاغذ بخـرم. همان طـور كه تند مىآمدم و صـورتـم را خيلـى خـوب نگرفته بـودم, ديدم آقا دارند مىآيند و مرا ديدند. چون هم صورتـم تقريبا باز بود و هـم تند مـىآمدم ـ البته مكلف بـودم ـ با ايشان روبه رو شدم. دو روز در منزل پنهان شدم. ايشان مى دانستند براى چه رو نشان نمـى دهـم. به هميـن دليل اصلا به روى خـود نياوردنـد. براى اينكه قبح قضيه از بيـن نـرود و ايـن وحشت بـراى مـا بـاقـى بمـاند)).
يكـى ديگر از فرزندان ايشان نقل مـى كنـد: ((روزى امام به خاطـر تنبيه مـى خـواستند آهسته شاخه اى را كه از درخت افتاده بـود, به ديـوار بزنند, تا حالت ترس در مـن ايجاد شـود, ولـى اشتباها به پايـم خورد و كبود شد. وقتى امام از ايـن قضيه باخبر شدند, ديه آن را پرداختند و با عطـوفت و مهربانى خـواستند كه ديگر آن كار را انجام ندهم)).
حضـرت امام علاقه بسيارى به كـودكـان داشتنـد و آنها را به دليل اينكه به فطرت نزديكترند, مـورد تـوجه و عنايت قرار مـى دادنـد. خانـم فاطمه طباطبايـى در ايـن زمينه مـى گـويد: ((علاقه امام به كسانى زيادتر بود كه به خدا نزديكتر بـودند. مثلا بچه ها را خيلى دوست داشتند. وقتـى علـى را مـى بـوسيـدند, مـى گفتنـد: ايـن بچه جديدالعهد ملكوتى است, اين بچه به مبدإ نزديكتر است, ايـن بچه پاكيزه تر است)).
و خـود ايشان به نقل از حضرت امام مى گويد: ((امام علاقه خاصى به فـرزندان شاهـد داشتند. اگر آنها را در تلـويزيـون مـى ديـدنـد, مـى گفتند: خـوشا به حال پـدرانشان كه ره صـد ساله را يك شبه طـى كردنـد! معلـوم نيست ما چطـور خـواهيـم مرد.)) امام در يكـى از سخنرانيهاى خـود در باره نقـش كـودكان از همان نوزادى تا مراحل ديگر در پيروزى انقلاب اسلامى مـى فرماينـد: ((بحمـدالله در ايران در ايـن سنوات اخير يك نهضتى الهى پيدا شد كه ... بچه هاى صغيرش با پيرمردهاى كبير با هـم بـودند. نهضتى كه بچه ها پستانك را در دهان مى گذاشتند, وقتـى بيرون مىآوردند, مـى گفتنـد: مرگ بر شاه! باز پستانك را به دهان مـى گذاشتنـد. از بچه هايـى كه اول صحبت و حرف زدنشان است تا پيرمردهايـى كه آخر عهدشان به حيات است, همه با هم بودند و همه با هـم طرد كردند ايـن طاغوت را)). و در پيام ديگرى خطاب به كودكان و نوجوانان مى فرمايند: ((شما هـم در اين نهضت تظاهرات كرديد, فرياد زديد, سهيـم هستيد در ايـن نهضت مقدس ... كودكان عزيز با ضعف بنيه اى كه دارند و با اينكه كـوچك هستند, ضعيف هستند, معذلك در اين نهضت ها شركت كرده اند, در ايـن نهضت پا به پاى بزرگسالان, در ايـن نهضت شركت كرده اند ... عواطف مـا نسبت به شمـاهـا بيشتـر بـايـد بـاشـد)).
حمـد و سپاس شايسته پـروردگار متعال است كه به ما تـوفيق عنايت فرمود در آينه وجود امام به كودكان بنگريـم و در زلال انديشه او تـربيت اسلامـى را به تماشا بنشينيم و آمـوختيـم كه اگر حـدود و شرايط و ضـوابط در تربيت كودكان مراعات نشـود و با شيوه هاى خشك و دلسرد كننده بخـواهيم به پرورش فرزندان بپردازيـم, هدف اصلـى كه تربيت انسان است, حاصل نخـواهد شـد و فرزنـدان از مفاهيـم و ارزشهاى دينى و اخلاقى گريزان خـواهند شد و در نهايت به ستيز با آن خـواهنـد پـرداخت به اميـد آنكه كـودكانـى در جامعه ما پـرورش يابنـد كه: معطـر به شميم ديانت, دلباخته حـريـم ولايت و پيـروز و مـوفق در عرصه سيـاست بـاشند.
الف ـ همسانى والدين
اگر پـدر و مادر, در اعتقادات همسان نباشند, هر يك الگـويـى به كـودك ارائه مى دهنـد و او را دچار سردرگمـى و سـرانجام انحـراف مـى كنند. اختلاف فكر, روح كـودك را ويران و روان او را نامتعادل مـى كند, و كسـى كه از روحيه اى طبيعى و متعادل برخـوردار نباشد, مسلما از آنچه به عنوان ارزش به او معرفى مى شود, خـواه مثبت يا منفى مى گريزد.همسر حضرت امام مى گويد: ((به طـور كلى بچه هاى مـن اخلاق و ايمان را از امام دارند, اما تسليـم بودن و سازگار بودن با همسرانشان در زندگى را از من دارند.))
ب ـ رفق و مدارا
هـدف تـربيت مذهبـى, سـاخته شـدن است, نه سـركـوب كردن.رسول گرانقدر اسلام در ايـن باره گفتار دلنشينى دارند كه درخـور تـوجه است: ((ان هذا الدين متيـن فاوغلـوا فيه برفق و لا تكرهوا عباده الله الـى عباد الله(2); دين مبين اسلام دينى متيـن است; پـس ديگران را با رفق و مـدارا جذب اسلام كنيد و پرستـش خـدا را بـراى بنـدگـان خـدا زشت جلـوه نـدهيـد)).
متإسفانه برخى از والديـن با تعصب و بدون فكر و توجه, نه تنها در كودكان خـود نسبت به امور مذهبى رغبت و شـوق ايجاد نمى كنند, بلكه آنان را از اين ارزشها گريزان مـى سازند. مسلما ايـن گـونه رفتارها, نه فقط سازنده نيست, بلكه سـوزنـده هـم خـواهد بـود و عواقب شـومـى در بـر خـواهـد داشت كه گـاه, جبـران ناپذيـر است.
خانـم زهرا مصطفـوى در خاطره اى نقل مى كند: ((حضرت امام همـواره سعى داشتند كلام حق را با ملاطفت و شيرينـى قريـن سازند. هرگز در ايـن خصـوص به عتاب متـوسل نمى شدند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر ديگران سنگيـن و طاقت فرسا جلـوه گر نمـى ساختند. همسرم به جهت عادات خانـوادگى دخترم را از خـواب صبحگاهى بيدار مى كرد و به نماز وا مـى داشت. امام وقتـى از ايـن ماجرا خبردار شـدند, برايش پيغام فرستادند كه: چهره شيريـن اسلام را به مذاق بچه تلخ نكـن! ايـن كلام آنچنان مـوثـر افتاد و اثـر عميق بـر روح و جان دخترم گذاشت كه بعد از آن خـودش سفارش كرد كه هنگام اقامه نماز صبح به مـوقع بيـدارش كنيـم.())) و فـرزنـد ديگـر آن فـرزانه روزگار, در باره آسان جلـوه دادن مفاهيـم دينى مـى گـويد: به ما نمـى گفتنـد كه: بـايـد نمـاز بخـوانيد.
خودشان از نيـم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خـواندن مـى شـدنـد و مـا هـم داخل حيـاط مشغول بـازى كـردن بـوديم.
يك مرتبه هـم نيامدند صدا كنند كه: دخترها! بايستيد براى نماز. بياييد مـن ايستاده ام, پشت سـر مـن, يا خودتان نماز بخـوانيـد. ايشان تمام سال, اول اذان نماز مى خـواندند, ولـى يك بار هـم به ما نگفتند كه: الان دست از كارتان برداريد, مـوقع اذان است. دست از بازيتان برداريد و بايستيـد براى نماز. ولـى مـى گفتنـد: شما بايد در طول ايـن ساعت نماز بخوانيد. واى به حال كسى كه در طول ايـن ساعت نماز نخواند! آن وقت اگر نماز را نخـوانـد, بايـد از خانه بيرون برود. صبح هـم كسـى را از خـواب بيدار نمـى كردنـد و مى گفتند: خودتان اگر بيدار مـى شويد, بلند شـويد نماز بخـوانيد. اگـر بيـدار نشـديـد, مقيـد بـاشيـد كه ظهر, قبل از نماز ظهر و عصـرتـان نمـاز صبحتـان را قضـا كنيد.
زمستان هـم كه بلند مى شديم, مى رفتيم سر حـوض وضـو بگيريـم, اگر مثلا كمى آب گرم داشتند, مـى گفتنـد: بياييد با ايـن آب گرم وضـو بگيريد. از ايـن جهت هـم, الحمدلله, اثر مطلـوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند.
ايشان مقيد بـودنـد كه ما از بچگـى حجاب شرعى مان را حفظ كنيـم. انجـام هيچ گـونه گنـاهـى از جمله غيبت, دروغ, بـى احتـرامـى به بزرگتر و توهين به مسلمان را نداشتيم. خصوصا در مورد توهيـن به مسلمان حساسيت زيادى داشتنـد. در اثر هميـن رفتار امام بـود كه حتى به ذهنمان خطـور نمى كرد كه به يكديگر دروغ بگوييـم يا غيبت يكديگر را كنيم)).
ج ـ محبت
مهر و محبت, عشق و علاقه فـرد را اميـدوار, مصمـم و هـدفمنــــد مى سازد. دعوت كـودكان به رعايت موازيـن اخلاقى و آداب اجتماعى و امـور مذهبـى همراه با ابراز محبت در آنان شـوق و انگيزه ايجاد مـى كنـد و محرك موثـرى بـراى واداشتـن او به امـور مطلـوب است. اگـر به جاى صادر كـردن دستـورهاى پى در پـى همـراه با تحقير و تـوبيخ, در كودكان خـود انگيزه پرستـش به وجـود آوريـم و نتيجه تعبـد و خداگرايـى را در قالبهاى شيريـن مثل شعر و داستان بيان كنيم, اگر خوبى فضايل را تبييـن نماييـم و از عاقبت رذايل سخـن بگـوييـم, اگر قبل از بيان عذاب و خشـم خـدا, لطف و مهربانـى و بخشنـدگـى پروردگار را به ياد كـودك آوريـم, مسلما هـدف, يعنـى انگيزه حاصل خـواهد شـد و او با ميل فراوان در سايه سار معنـويت خواهد نشست و از ميـوه هاى لذت بخـش ايمان بهره منـد خـواهـد شـد.يكى از بستگان حضرت امام مى گـويد: ((حضرت امام عقيده داشتند كه خواب تكليف ندارد, و از ايـن رو بچه ها را كه خـواب بـودند, براى نماز بيدار نمى كردند, و از طرفـى تحمل نمى كردند كه ببينند كسـى بيـدار است و نمـازش را نمـى خـواند)).(
دـ تشويق
يكـى از مصـاديق مهرورزى تشـويق صحيح و بجـا مـى بـاشد. تشـويق بجا وسيله اى اساسى براى ايجاد انگيزه و رغبت براى انجام كارهاى نيك و عادات پسنـديـده و تنبيه عاملـى براى جلـوگيرى از كارهاى زشت و عادتهاى نكوهيده است. وجـود هر دو در تربيت ضرورى است. در حقيقت ((تشـويق)) مانند واكسـن عمل مـى كند و ((تنبيه)) به منزله درمان است. يكى از راههاى محبت به كـودكان ايجاد شـوق در آنان براى انجام اعمال است. تشويق مانند نسيـم بهارى است كه شكوفه هاى استعداد را در وجـود كودك شكوفا مى سازد و اصل اساسى و مهم تربيت اسلامى را تشكيل مـى دهـد. چه بسا افرادى كه يك تشـويق بجا و شايسته تغييرى بـس شگفت در زندگى آنان پديد آورده و مسير زنـدگـى آنها را از شقـاوت به سـوى سعادت سوق داده است.در بـاره چگـونگـى تشـويق آن را به دو صـورت بيـان كـرده انــد: تشـويق مادى و معنـوى. هـر كـدام از آن دو, به تناسب عمل كـودك اعتقادات دينى او را رشـد مـى دهـد. اصـولا تربيت دينـى فرزنـد در دوران قبل از دبستان, منـوط به ايجاد انـس نسبت به مسايل دينـى است, كه تشويق موثرتريـن راه ايجاد انس مى باشد. در زمينه عطوفت و مهرورزى به كـودكان احاديث بسيارى ذكر شده كه به برخـى اشاره مى كنيم:
امام صادق(ع) مـى فرمايد: ((ليرحـم الوالد لشده حبه لـولده(); خـداوند به پـدر, به علت علاقه شـديدش به فرزند, لطف مـى كنـد)).
پيامبر گرانقدر اسلام(ص) مى فرمايد: ((نظر الـوالد الـى ولده حبا له عباده; نگاه علاقه منـدانه پـدر به فـرزنـد, عبادت است)).
فرمايـش فوق نشانگر لطف و مرحمت خداوند به كسى است كه به گلهاى بهشتـى و نعمتهاى آسمانى محبت كند و به وسيله عطـوفت, كـودك را به سيـر راههاى معنـوى سـوق دهـد. يكـى از مـوارد تشـويق نگـاه مهرانگيز به فرزنـدان است. مـورد ديگر بـوسيدن كـودكان است. دل پـاك طفل آينه اى شفـاف است كه اظهار محبت پـدر و مـادر بخصــوص بـوسيـدن او آينه روح وى را جلا مـى دهـد.
نوازش والديـن به كـودك جرإت و جسارت مى بخشد و اعتماد به نفـس آنها را تقويت مى كند.
مفضل بن عمر گويد:
خـدمت امام مـوسـى كاظم ـ عليه السلام ـ رسيدم. ديدم فرزندش علـى بـن مـوسى را روى زانـويـش نشانده و او را مى بـوسيد و زبانـش را مى مكيد و بر شانه اش مى گذاشت و در بغل مى گرفت و مـى گفت: پدرم به فدايت! چه بـوى خوش و اخلاق پاك و چه فضل آشكارى دارى!(30) حضرت امام بچه ها را خيلى دوست داشتند. نوه هاى آقا همه شلوغ بـودند و امام به دختر خـود كه از شيطنت بچه گله مى كرد, مـى گفتند: ((مـن حاضرم كه تـو ثوابى را كه از تحمل شيطنت حسيـن مى برى, با ثـواب تمـام عبـادات خـود عوض كنـم)).() و در جـاى ديگـرى در بـاره كـودكـانـى كه به حسينيه جمـاران مـىآمـدنـد, فـرمود:
((مـن به حسينيه كه مـى روم, اگـر بچه باشـد, حـواسـم دنبـال او مى رود.
اينقدر مـن دوست دارم اين بچه ها را. بعضى وقتها كه صحبت مى كنم, مى بينـم كه بچه اى گريه مى كند يا دست تكان مى دهد و اشاره به مـن مى كنـد, حـواسـم پيـش او مـى روددر خاطره اى كه يكـى از نوه هاى ايشان ذكر مـى كنند, تشـويق مادى و معنـوى هر دو به چشـم مـى خـورد. او مـى گـويـد: ((وقتـى بچه بـودم, يك بار امام مشغول خواندن نماز بودند و مـن هم رفتـم پشت سر ايشان ايستادم و همان كارهايـى را كه ايشان مـى كردند, تكرار كردم. امام چند جلد كتاب كودكان كه همان دور و بر بـود, برداشتند و به مـن دادند. بعدها هر وقت به اتاق ايشان مى رفتـم, يا امام قدم مى زدند و مـن ايشان را مى ديدم, اول از مـن سوال مى كردند: نمازت را خوانده اى يا نه؟ اگر نمازم را خـوانده بـودم, مـى گفتنـد: آفـريـن, و اگـر هنـوز نخوانده بـودم, مى گفتند: بخـوان, و نصيحتـم مى كردند و مى گفتند: نمازت را اول وقت بخوان.))(
هـ ـ تمرين و ايجاد عادت
حضرت امام عقيده داشتنـد پيـش از رسيدن سـن تكليف بايـد كارهاى خـوب و بـد و مسـايل شـرعى را به بچه ها گفت.امام صادق(ع) در زمينه چگـونگى آموزش دينى در باره كـودكان قبل از دبستان مى فرمايند: ((وقتى كودك به سـن سه سالگى رسيد, از او بخـواهيد هفت بار ((لا اله الا الله)) بگـويد. سپـس او را به حال خود واگذاريد, تا به سـن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد. به او آموزش دهيد كه هفت بار ((محمد رسـول الله)) بگـويد و سپـس تا چهار سالگـى او را آزاد بگذاريد و آن هنگام از وى بخـواهيد هفت مـرتبه ((صلـى الله عليه و آله)) بگـويـد و تا پنج سالگـى درنگ كنيد. در ايـن سال اگر كـودك دست چپ و راست خـود را تشخيص داد, او را رو به قبله قرار دهيد و سجـده را به او بيامـوزيد. وقتـى هفت سال او تمام شد, به او بگوييد: دست و صورت خـود را بشويد و به تـدريج وضـو گرفتـن را به او بيامـوزيد. سپـس بگـوييـد نماز بخـوانـد. آنگاه كـودك را به حال خـود واگذاريـد, تا نه سال او تمام شـود. در ايـن هنگام وضو گرفتـن صحيح را به او بياموزيد و او را به نمـاز خـوانـدن واداريد.(
به روشنـى از فـرمايـش گرانمايه اهل بيت(ع) و سيره حضـرت امام مشخص مـى شـود: دوران سيـادت, دوران تنبيه نيست و فقط بـايـد به تشويق ـ آن هـم به انـدازه و بجا ـ پـرداخته شـود. اما از دوره آموزش ـ مخصوصا بعد از سـن تكليف ـ اگر كودك زير بار آموزشها و اعمال دينـى نرفت, با او بايد به سان بيمار رفتار كرد و درد او را دوا نمـود كه يكــــى از راهها تنبيه است. البته نسخه تنبيه زمانـى پيچيـده مـى شـود كه داروهاى ديگر اثربخـش نباشـد و تنها تنبيه سودمند و موثر باشد.
شايان ذكـر است اگر از ايـن دارو خـودسـرانه و بيـش از انـدازه استفاده شود, نه تنها موثر واقع نمى شود, بلكه مهلك خواهد بـود.
تنبيه هـم مانند تشـويق به دو گـونه مادى و معنـوى يا به تعبير بهتر عاطفـى و جسمى صـورت مـى گيرد. تا جايـى كه يك قهر كـوتاه, بـى اعتنايى مـوقت و سر تكان دادن معترضانه كار را پيـش مـى برد, جـايـى بـراى تنبيه بـدنـى بـاقـى نمـى مـاند.
و علت تنبيه بايد بيان شـود و سبب عقـوبتى كه كـودك از عمل زشت خـود مى بيند, تشريح گردد. همچنيـن تنبيه بايد به تناسب عملى كه طفل انجام داده, صـورت پذيرد. روايات شريفه, تنبيه بدنـى را در صورتى تجـويز مى كند كه جنبه هدايتى و تربيتى داشته باشد. تنبيه همراه با تحقير, با روح محبت و مهربانـى ـ كه اسلام مـروج آن در تـربيت اسلامـى و روابط اجتمـاعى است ـ منـافـات دارد. رفتـــار توبيخآميز و ملالت بار كودك را به رنج و تشويـش مى افكند, زيرا او شخصيت خـود را متزلزل مى يابد. امام كاظم(ع) فرمود: ((لا تضربه و اهجره و لا تطل; او را نزن, بلكه با او قهر كـن و اين قهر تو طول نكشد.(
كـودكانـى كه دائما تنبيه و تحقيـر مـى شـونـد, اغلب دچـار شكست روحى مى شـوند و اعتماد به نفـس خود را از دست مى دهند و خـود را پست و حقير مـى شمارند و جرإت دست زدن به هيچ كارى را ندارنـد. حتى در تنبيه بدنى, آن هـم در موارد خاص, حد و مرزى تعييـن شده است كه بيشتر از آن مـوجب قهر الهى خـواهد شد. يكـى از فرزندان حضـرت امام در ايـن زمينه به نكات زيبـا و درخـور تـوجه اشـاره مى كند: ((مـن از بچگى خيلى ساكت بـودم. خانـم مى گفتند: در تمام دوران زنـدگـى ات يك مرتبه پـدرت تـو را دعوا نكـرد. فقط يك بار انگشتت را توى ماست زدى, آقا يك قلم در دستش بود و با ايـن قلم فقط روى دست تو زد. براى تـو كافى بـود و ديگر هيچ وقت دستت را تـوى ماست نمى كردى و خانـم فريده مصطفـوى مـى گـويد: روش تربيتـى امام خيلى قاطعانه بـود. مثلا اگر روزى از روى بچگـى يا شيطنت, كارى برخلاف ميلشان انجام مى داديـم, شيـوه تربيتشان ايـن گونه نبود كه صدايمان كنند و بگويند: مـن به شما نگفتم اين كار را نكنيد؟ چرا كرديـد؟ و ما را تنبيه كننـد و ما بگـوييـم: آقا ببخشيـد. ايشان مقيـد بـودنـد كه ما از مغازه چيزى نخـريـم, با اينكه ما بچه بوديـم. (بعد از رسيدن به سـن تكليف) مـن يك دختر ده يازده ساله بودم. رفته بـودم زير گذر كاغذ بخـرم. همان طـور كه تند مىآمدم و صـورتـم را خيلـى خـوب نگرفته بـودم, ديدم آقا دارند مىآيند و مرا ديدند. چون هم صورتـم تقريبا باز بود و هـم تند مـىآمدم ـ البته مكلف بـودم ـ با ايشان روبه رو شدم. دو روز در منزل پنهان شدم. ايشان مى دانستند براى چه رو نشان نمـى دهـم. به هميـن دليل اصلا به روى خـود نياوردنـد. براى اينكه قبح قضيه از بيـن نـرود و ايـن وحشت بـراى مـا بـاقـى بمـاند)).
يكـى ديگر از فرزندان ايشان نقل مـى كنـد: ((روزى امام به خاطـر تنبيه مـى خـواستند آهسته شاخه اى را كه از درخت افتاده بـود, به ديـوار بزنند, تا حالت ترس در مـن ايجاد شـود, ولـى اشتباها به پايـم خورد و كبود شد. وقتى امام از ايـن قضيه باخبر شدند, ديه آن را پرداختند و با عطـوفت و مهربانى خـواستند كه ديگر آن كار را انجام ندهم)).
حضـرت امام علاقه بسيارى به كـودكـان داشتنـد و آنها را به دليل اينكه به فطرت نزديكترند, مـورد تـوجه و عنايت قرار مـى دادنـد. خانـم فاطمه طباطبايـى در ايـن زمينه مـى گـويد: ((علاقه امام به كسانى زيادتر بود كه به خدا نزديكتر بـودند. مثلا بچه ها را خيلى دوست داشتند. وقتـى علـى را مـى بـوسيـدند, مـى گفتنـد: ايـن بچه جديدالعهد ملكوتى است, اين بچه به مبدإ نزديكتر است, ايـن بچه پاكيزه تر است)).
و خـود ايشان به نقل از حضرت امام مى گويد: ((امام علاقه خاصى به فـرزندان شاهـد داشتند. اگر آنها را در تلـويزيـون مـى ديـدنـد, مـى گفتند: خـوشا به حال پـدرانشان كه ره صـد ساله را يك شبه طـى كردنـد! معلـوم نيست ما چطـور خـواهيـم مرد.)) امام در يكـى از سخنرانيهاى خـود در باره نقـش كـودكان از همان نوزادى تا مراحل ديگر در پيروزى انقلاب اسلامى مـى فرماينـد: ((بحمـدالله در ايران در ايـن سنوات اخير يك نهضتى الهى پيدا شد كه ... بچه هاى صغيرش با پيرمردهاى كبير با هـم بـودند. نهضتى كه بچه ها پستانك را در دهان مى گذاشتند, وقتـى بيرون مىآوردند, مـى گفتنـد: مرگ بر شاه! باز پستانك را به دهان مـى گذاشتنـد. از بچه هايـى كه اول صحبت و حرف زدنشان است تا پيرمردهايـى كه آخر عهدشان به حيات است, همه با هم بودند و همه با هـم طرد كردند ايـن طاغوت را)). و در پيام ديگرى خطاب به كودكان و نوجوانان مى فرمايند: ((شما هـم در اين نهضت تظاهرات كرديد, فرياد زديد, سهيـم هستيد در ايـن نهضت مقدس ... كودكان عزيز با ضعف بنيه اى كه دارند و با اينكه كـوچك هستند, ضعيف هستند, معذلك در اين نهضت ها شركت كرده اند, در ايـن نهضت پا به پاى بزرگسالان, در ايـن نهضت شركت كرده اند ... عواطف مـا نسبت به شمـاهـا بيشتـر بـايـد بـاشـد)).
حمـد و سپاس شايسته پـروردگار متعال است كه به ما تـوفيق عنايت فرمود در آينه وجود امام به كودكان بنگريـم و در زلال انديشه او تـربيت اسلامـى را به تماشا بنشينيم و آمـوختيـم كه اگر حـدود و شرايط و ضـوابط در تربيت كودكان مراعات نشـود و با شيوه هاى خشك و دلسرد كننده بخـواهيم به پرورش فرزندان بپردازيـم, هدف اصلـى كه تربيت انسان است, حاصل نخـواهد شـد و فرزنـدان از مفاهيـم و ارزشهاى دينى و اخلاقى گريزان خـواهند شد و در نهايت به ستيز با آن خـواهنـد پـرداخت به اميـد آنكه كـودكانـى در جامعه ما پـرورش يابنـد كه: معطـر به شميم ديانت, دلباخته حـريـم ولايت و پيـروز و مـوفق در عرصه سيـاست بـاشند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}