نویسنده: دکتر سید سعید زاهد (1)




 

 طرحی نو در تولید علوم انسانی مبتنی بر معارف اسلامی

چکیده

در این مقاله با استفاده از اصول و مفاهیم مستخرج از قرآن کریم به تدوین مبانی جامعه‌شناختی و روان‌شناختی معروف و منکر پرداخته‌ایم. بدون شك هر علم اسلامی می‌باید مستند به قرآن كریم باشد. به عبارت دیگر، ملاك صحت نظریه و تفکر اندیشمندان در تدوین علوم اسلامی، قرآن كریم است. معروف و منكرهای دینی از مقوله ارزش‌ها و هنجارهای جامعه اسلامی می‌باشند كه یكی از موضوعات اصلی مورد مطالعه در رشته‌ی جامعه شناسی‌اند. این نوع از مطالعه به عنوان شیوه‌ای نو در جهت تولید علوم انسانی اسلامی جهت نقد و بررسی اندیشمندان اسلامی ارائه می‌گردد. ابزار شناخت در قرآن کریم حس و عقل و قلب معرفی شده‌اند. حس، جمع‌آوری اطلاعات می‌کند؛ عقل، جمع‌بندی و تحلیل می‌کند؛ و قلب، باور می‌کند که براساس آن رفتار شکل می‌گیرد. شناخت معروف و منکر در طبیعت و فطرت انسان نهفته است و با انسان متولد می‌شود. همان‌طور که می‌توانیم با امکانات فیزیکی چشم، رنگ‌ها را تشخیص دهیم و با این قدرت متولد می‌گردیم، قوه تمیزِ درست از غلط نیز با ما متولد می‌شود و می‌توانیم معروف و منکر واقعی را بشناسیم. اما در جریان اجتماعی شدن، معروف و منکرهای مشهور اجتماعی به تدریج خود را به انسان‌ها تحمیل می‌کنند و ‌ای بسا که غالب بر قوه تمیز طبیعی یا به عبارتی فطری انسان‌ها شوند. اگر معروف و منکرهای اجتماعی با معروف و منکرهای فطری مطابق باشند، به راحتی این درک اجتماعی مورد تأیید هر فرد قرار می‌گیرد، اما اگر معروف و منکر اجتماعی با معروف و منکر فطری مطابق نباشد، به تدریج فرد خود را متقاعد می‌سازد تا همرنگ جامعه شود. البته هستند کسانی بیداردل که در چنین مواقعی همرنگ جامعه نشده و به ندای وجدان خود عمل می‌کنند. پیغمبران الهی برای تذکر معروف و منکرهای حقیقی مبعوث می‌شوند و به تشخیص انسان‌های بیداردل کمک می‌نمایند. در این مقاله تلاش‌ها بر این است تا مکانیسم یا سازوکار رشد فردی را در جریان جامعه‌پذیری بیان کنیم و تعارضات و هماهنگی‌های معروف و منکر فردی یا فطری و اجتماعی را بیان داشته، نحوه تعامل میان آنان را بیان داریم.
علوم انسانی اسلامی، معروف و منکر، اجتماعی شدن، روانشناسی معروف و منکر

مقدمه

انسان‌ها با استعدادهایی به دنیا می‌آیند. این استعدادها از طریق تعلیم و تربیت در جریان اجتماعی شدن مبدل به فعل می‌گردد و اعتقادات، تفکرات و رفتار فرد را رقم می‌زنند. چیستی استعدادها و چگونگی تبدیل آن‌ها از طریق تربیت و در جریان اجتماعی شدن مسئله‌ی مهمی است که اندیشمندان تعلیم و تربیت و رشته روان‌شناسی و جامعه‌شناسی به آن پرداخته‌اند. در بُعد روان‌شناسی، چیستی استعدادها مورد بحث قرار گرفته است. در این رشته، مبحث روان‌شناسی رشد چگونگی تبدیل استعدادها به رفتار را هم بحث می‌کند. در بُعد جامعه‌شناختی تأثیرات جامعه بر فرد و جریان جامعه‌پذیری مورد مداقه قرار گرفته و رشته تعلیم و تربیت به بحث پیرامون چگونگی تغییر رفتار در انسان‌ها با توجه به جنبه‌های روان‌شناختی و عوامل بیرونی مؤثر مبادرت می‌ورزد.
در این زمینه نظریه‌های گوناگون به تحلیل مختلف پرداخته‌اند. فروید از نیروی غریزی جنسی سخن می‌گوید و در جریان رشد انسان، تبدیل نهاد (id) به خود (ego) و فراخود (superego) را بحث می‌کند. از نظر او انسان‌ها با نیروی غریزی اولیه انگیزه حیات می‌یابند و این انگیزه از مکیدن شیر شروع می‌شود و به تولید مثل تکامل می‌یابد. رفتارگرایان تأکید خود را بر یادگیری انسان می‌گذارند و همه رفتارهای انسانی را نتیجه‌ی یادگیری از طریق تشویق و تنبیه و شرطی شدن تصور می‌نمایند. دیگرانی مانند یونگ نیز به نیروهای خودآگاه و ناخودآگاه اشاره می‌کنند و تلاش خود را برای تبیین مسائل فوق از ترکیبی درونی و تأثیر پذیرفتن از عوامل بیرونی متمرکز می‌دارند.
به راستی استعدادهای درونی انسان چیست و چگونه رشد می‌یابد؟ تشخیص برای انسان چگونه حاصل می‌شود و بد و خوب را چگونه از هم تمیز می‌دهد؟ چرا از همان آغاز تولد گرمای زیاد، سرمای زیاد، تلخی و شوری برای کودکان ناراحت‌کننده و حرارت متناسب، مطبوع و شیرینی خوشگوار است؟ همان‌طور که گفته شد این‌ها از جمله سؤال‌های اولیه‌ی جوامع انسانی است و اندیشمندان پاسخ‌های مختلفی به آنان داده‌اند. در این مختصر قصد ما پرداختن به اندیشه دیگران در تبیین موارد فوق نیست. در این مقاله می‌خواهیم با استفاده از دو نظریه‌ی قرآنی در مورد استعدادهای اولیه‌ی انسان و ابزار شناخت او، نظریه‌ای را در زمینه‌ی استعدادهای درونی انسان و جریان رشدِ شناخت و نحوه برخورد این رشد با شرایط اجتماعی برای خوانندگان عزیز بیان داریم؛ باشد تا ان‌شاءالله در آینده بتوانیم این نظریه را با اندیشه‌ی دیگران نیز به صورت تطبیقی بررسی کرده، برای علاقه‌مندان عرضه بداریم.
هدف از تدوین این مقاله بیان استعدادهای اولیه‌ی انسان با استناد به قرآن کریم و استفاده از ابزارهای شناخت انسان، با استناد به معرفی ابزار شناخت در قرآن، عملکرد آنان در جریان رشد استعدادهای انسانی است. با توجه به جریانِ رشدِ شناخت، چگونگی برخورد انسان با شرایط اجتماعی نیز بیان شده و تأثیر جریان اجتماعی شدن بر او را بیان می‌داریم. این مباحث را با محور قرار دادن تشخیص خوب از بد و یا درست از غلط ارائه می‌کنیم. هدف اصلی و نهایی ما رسیدن به نحوه شناخت و رشد دریافت معروف و منکر در انسان‌ها در زمینه‌ی فردی و زمینه‌ی اجتماعی با فرض قرار دادن اصول قرآنی است. می‌خواهیم بدانیم نزد مردم معروف و منکر چیست و چگونه شکل می‌گیرد و تغییر و تنوّع در آن چگونه به وجود می‌آید.

بحث

معروف و منکر در بین مردم جهان از نقاط مشترک و متفاوتی برخوردار است. اما سیری در احوال مردم عالم نشان می‌دهد که‌ای بسا که مشترکات و توافقات بسیار بیشتر از اختلافات و موارد ضد است. چرا بعضی از خوب‌ها در بین جوامع انسانی مشترک است و برخی دیگر دارای اختلاف؟ مگر بد و خوب در وجود انسان چگونه شکل می‌گیرد و مردم در مورد آنان چگونه قضاوت می‌نمایند؟ در این مقال می‌پردازیم به نحوه شکل‌گیری معروف و منکر در انسان‌ها. ابتدا به نیروهای درونی یا مبانی روان‌شناختی آنان توجه می‌کنیم و سپس به تأثیر عوامل خارجی یا مبانی جامعه‌شناختی دقت می‌نماییم. قبل از ورود به بحث نظری لازم است روش تحقیق خود را بیان داریم.

روش‌شناسی تحقیق

اصول روش‌شناسی هر تحقیق مبتنی بر معرفت‌شناسی و هستی‌شناسیِ انتخاب شده برای آن تحقیق است. صد البته که پایه‌ی بحث‌های معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی روی منطق استوار است و هر گوینده باید مشخص کند با چه منطقی می‌خواهد بحث‌های نظری و عملی خود را پیش برد. در ادامه به این سه مطلب می‌پردازیم:

معرفت‌شناسی:

انسان به گفته قرآن کریم دارای سه ابزار شناخت است: حس، عقل و دل. (مطهری، 1361) حس پنج نوع است: حس لامسه، حس بینایی، حس شنوایی، ذائقه و حس بویایی. عقل قدرت تمیز نظری دارد و می‌تواند مقولات را در ذهن دسته‌بندی، جمع‌بندی و نتیجه‌گیری نماید. دل وسیله‌ای است که به تصدیق می‌پردازد؛ آنچه را که درست تشخیص می‌دهد می‌پذیرد و آنچه را که غلط می‌شناسد رد می‌کند. انسان براساس باور خویش عمل می‌کند. از این‌رو جمع‌بندی ادراک برای باور و ایمان و اعتماد و سپس عمل در قلب شکل می‌گیرد.
هر‌ی از این سه وسیله‌ی شناخت، محدودیت مخصوص به خود دارد؛ برای مثال، حس، برخی از طول موج‌های نوری را نمی‌بیند، برخی از طول موج‌های صوتی را نمی‌شنود و از این قبیل؛ عقل هم برخی از واقعیت‌ها را نمی‌تواند درک نماید؛ برای مثال درک واقعیت‌های غیب مانند دریافت ذات اقدس الهی؛ قلب هم که قدرت دریافت وسیع‌تری دارد، باز محدود است. استعداد دریافت به وسیله‌ی ابزار شناخت توسط خداوند تبارک و تعالی در انسان به ودیعه گذاشته شده است و اگر انسان بخواهد فراتر از آن را هم درک کند، باز نیاز به کمک الهی دارد. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: خداوند اسمای خود را به حضرت آدم آموزش داد (بقره: 31). خداوند به دیگر پیامبران آموخت (بقره: 129، بقره: 251، آل عمران: 48). خداوند برخی از آداب -از جمله انجام معامله- را به انسان آموزش می‌دهد. (بقره: 282) و... به هر صورت، شناخت به مدد الهی ممکن می‌شود.
آغاز شناخت می‌تواند از هر یک از وسیله‌های یاد شده شروع شود. شناخت جامع زمانی حاصل می شود که سه وسیله شناخت به کار گرفته ‌شود. اما دریافت‌هایی داریم که ممکن است با یک یا دو وسیله حاصل شده باشد. آنچه باور می‌شود، در قلب اتفاق می‌افتد. بنابراین، اگر موضوعی را قلبی بپذیریم، حتی اگر اطلاع حسی و یا عقلی هم در مورد آن نداشته باشیم، براساس آن تصمیم گرفته و عمل می‌کنیم.

هستی‌شناسی:

در هستی‌شناسی معتقد به دو نوع واقعیت هستیم: واقعیت غیب و واقعیت مشهود. خداوند یکی از شروط مسلمانی را اعتقاد به واقعیت غیب قرار داده است. (بقره: 3) واقعیت غیب مانند وجود خداوند تبارک و تعالی، وجود ملائکه و غیره، که قابل مشاهده و حس نیست؛ از روی قرائن و آثار و با به‌کارگیری عقل به وجود آنان پی می‌بریم. اما واقعیت مشهود قابل مشاهده و حس می‌باشد. غیب را هیچ‌کس جز خدا نمی‌داند. (بقره: 33) اگر کسی هم برای ما از غیب خبر می‌آورد -مانند پیامبران- از جانب خداوند تبارک و تعالی به آن‌ها اطلاع می‌رسد و با اجازه او هم بیان می‌دارند. این مطلب توسط پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بیان شده است. (انعام: 50) بنابراین، اگر بخواهیم از غیب خبر دهیم، باید به گفته خداوند مراجعه کنیم و گفتار خداوند در هیچ‌جا جز در قرآن کریم یافت نمی‌شود. از این رو اگر بخواهیم در مرد غیب حرف صحیحی بزنیم، باید به قرآن کریم رجوع نماییم و دلیل خود را با استناد به این کتاب آسمانی بیان داریم. به عبارت دیگر، ملاک صحت در اندیشه‌ورزی در مورد واقعیت غیب، قرآن کریم یا وحی الهی است.
در مورد واقعیت مشهود یکی از محکم‌ترین ملاک‌های صحّت تجربه و آزمایش است. هر چند خبری که خداوند متعال در مورد واقعیت مشهود بیان می‌دارد نیز برای یک مسلمان حجت می‌باشد، زیرا تبیین خداوند از هر موضوع آشکاری برای گمراه نشدن انسان است. (نساء: 176) اگر تناقضی میان تجربه و بیان وحی پیش آید، در صورتی ‌که به دریافت خود از وحی شکی نداشته باشیم، جانب وحی را می‌گیریم، زیرا می‌دانیم که تجربه محدود به زمان و مکان است، اما دانش الهی ازلی و ابدی است.
در این تحقیق با آنکه اندیشمندان مختلف در مورد استعدادهای انسان براساس تجربه حرف‌های گوناگون و مفصل زده‌اند و نام‌های مختلف به کار گرفته‌اند، اما بنا به دلیل هستی‌شناسی خود جانب گفته الهی را گرفته و استعدادهای اولیه‌ی انسان را با استناد به قرآن کریم با نام فطرت می‌شناسیم. (روم: 30)

منطق:

تاکنون در عرف اندیشمندان، وسیله‌ای که درست از غلطِ دریافت‌ها را سنجش می‌کند منطق خوانده شده است. منطق به طوری که در کتب منطق آمده است، وسیله درست اندیشیدن است. (مطهری، 1358) اگر با توجه به مبحث معرفت‌شناسی خود، کمی این مفهوم را گسترده‌تر تعریف کنیم، می‌توانیم بگوییم منطق وسیله‌ی درست به کارگرفتن ابزار شناخت از جمله عقل است. حس و عقل و دل را می‌باید به وسیله‌ی منطق کنترل کرد و خطاهای آنان را باز یافت. پر واضح است که مسئله‌ی اصلی ما در اینجا خودِ منطق است، زیرا ما نیاز به منطقی داریم که شامل حس و عقل و قلب و ترکیب هر سه شود. صرفاً اتکای به منطقِ شامل عقل کافی نیست. در ضمن این منطق می‌باید رعایت معروف و منکرهای حسی، عقلی و قلبی را نیز بنماید.
منطق‌های رایج امروز عبارتند از: منطق صوری، منطق ریاضی، منطق سیستمی و منطق دیالکتیک. منطق دیالکتیک توسط بسیاری از اهل منطق مردود شناخته شده است و در این مقال به آن نمی‌پردازیم. منطق‌های دیگر همه از یک خانواده‌اند و یکدیگر را تکمیل می‌کنند. منطق صوری منطق نظر است، یعنی می‌تواند مقولات عقلی را کنترل کند. منطق ریاضی منطق عمل و نظر است، یعنی می‌تواند عمل و نظر یعنی حس و عقل، هر دو را در بر گیرد. البته نسبت سنجی میان دریافت‌های قلبی نیز به کمک منطق ریاضی ممکن می‌باشد. در منطق ریاضی، ریاضیات اعداد نسبت سنجی‌ها را در نظام ده دهی ممکن می‌سازد، ریاضیات مجموعه‌ها امکان بیشتری در مطالعه‌ی مجموعه‌ها فراهم می‌کند، اما منطق سیستمی، در همین منطق ریاضی، هم خاصیت مجموعه نگری دارد و علاوه بر آن، توجه به ربط بین اجزای مجموعه‌ها را هم در اختیار ما می‌گذارد. این منطق، هم مناسب نظر، هم مناسب عمل و هم مناسب قلب است و هم خاصیت مجموعه نگری و نسبت سنجی بین اجزای ‌این سه دریافت را دارد. این منطق می‌تواند همان‌طور که گفته شد، رابطه‌ی بین اعضای یک مجموعه را بسنجد و برای هر یک از آنان جای خاص خویش را هم ملاحظه کند.
هم دریافت‌های حسی، هم دریافت‌های عقلی و هم دریافت‌های قلبی به صورت مجموعه‌اند و اگر بخواهند معنا پیدا کنند، می‌باید میان اعضای مجموعه خود رابطه برقرار سازند و ترتیب و ترتب خاصی را بین آنان برقرار سازند، در غیر این صورت تمیز درست از غلط برای حس و عقل و قلب امکان‌پذیر نخواهد بود. از طرف دیگر این مجموعه‌ها می‌خواهند در ارتباط با یکدیگر ابعاد موضوع‌ها را شناسایی کنند. با این توجه، منطق سیستمی پیشرفته‌ترین منطق شناخته‌شده‌ای است که می‌تواند به ما کمک کند تا مناسبات در نظر گرفته شده بین اجزاء یا اعضای مجموعه‌ها و زیرمجموعه‌ها را به خوبی بسنجیم و ارزیابی کنیم.
در این تحقیق، منطق ما منطق سیستمی است. معتقدیم هر مجموعه با اجزای مرتبط به هم، یک سیستم است. هر سیستم دارای اجزاء، ربط بین اجزاء و هدف می‌باشد. ملاک صحّت در سیستم هماهنگی است. (زاهد، 1370: 41-40)

روش تحقیق:

ابزار معتبر تحقیق ما همان است که در بحث معرفت‌شناسی گفته شد؛ یعنی حس، عقل و قلب. با توجه به هستی‌شناسی خود، انسان را دارای فطرت می‌دانیم و بد و خوب، یا درست و غلط ابزار شناخت او را با توجه به فطری بودن هر یک تعقیب می‌کنیم و آن‌گاه مشاهدات خود از تحوّلات سه ابزار شناخت و نوع دستاوردهای آنان از بدو تولد را، با توجه به منطق این تحقیق، در قالبی سیستمی مشاهده، تحلیل و جمع‌بندی می‌نماییم و سپس براساس مفروضات فوق، به مبانی روان شناختی و جامعه شناختی معروف و منکر می‌پردازیم.

مبانی روان شناختی معروف و منکر

برای دریافت نحوه شناخت معروف و منکر به صورت فردی، نخست لازم است بدانیم اساساً در مراحل مختلف زندگی، شناخت از موضوع‌های خارجی چگونه حاصل می‌شود. در لحظه تولد همه‌ی انسان‌های طبیعی با سه وسیله شناخت به دنیا می‌آیند. معروف و منکر حسی از قبل تعریف شده است و با ما به دنیا می‌آید. مثلاً مزه تلخ نزد قوه ذائقه بد و مزه شیرین خوب می‌باشد. برخی از موج‌های صوتی گوش‌خراش و برخی ملایم با قوه شنوایی است؛ و چنین است در مورد دیگر قوای حسی. هر چه مطابق طبع حس باشد معروف و آنچه مخالف طبیعت و فطرت آن است، منکر تلقی می‌شود. به عبارت دیگر، معروف و منکر حسی از قبل تعیین شده است و با انسان‌ها به دنیا می‌آید. ‌این توافق بر معروف و منکرهای حسی در بین انسان‌ها یکسان است و اگر اختلافی وجود داشته باشد، به خاطر تجربیات زندگی و فرهنگی می‌باشد.
در عرف اندیشمندان جهان معمولاً هرچه تنظیمات عقلی منطقی‌تر باشد، درست‌تر یا معروف‌تر تشخیص داده می‌شود. قدرت منطقِ به کار گرفته شده و شدّت به کارگیری صحیح آن، تعیین‌کننده میزان درست‌تر تعریف شدن معروف و منکر توسط به کارگیرنده آن است. اولین وسیله‌ای که به ما منطق را می‌آموزد، زبان است. همه‌ی زبان‌های دنیا دارای نظم منطقی می‌باشند. نحوه به کارگیری لغات و آهنگ آن، همچنین ساختار جمله و هماهنگی آوایی آن طبق قاعده‌ای صورت می‌گیرد که نظم و انضباط به خصوصی دارد. این نظم خاص، منطق اولیه‌ای است که هر کودک بنا بر طبیعت اجتماعی زیستن و نیاز به سخن گفتن می‌آموزد. استعداد این آموزش در فطرت او نهاده شده و با او به دنیا می‌آید. منطق زبان به او کمک می‌کند تا افکار خود را منظم نماید. معروف و منکر این وسیله شناخته هم طبیعی و فطری است، زیرا زبان‌آموزی طبیعی و فطری انسان است. با توجه به اینکه زبان وسیله‌ی مشترکی بین افراد یک جامعه است، بنابراین، معروف و منکرهای عقلی نیز در بین افراد جامعه مشترک می‌باشد. در بین جوامع مختلف نیز با آنکه زبان‌ها متفاوتند، اما چون همه‌ی زبان‌ها در داخل خود قاعده‌مند هستند، در مقایسه با یکدیگر نیز آن قواعد، افکار را ملتزم به قاعده‌مندی می‌نماید.
قلب به تصدیق بد و خوب‌های حسی و عقلی مبادرت می‌ورزد و درعین‌حال در مجموعه خود گرایش‌های بد و خوب را از نو دسته‌بندی و تعریف می‌کند. خاصیت تصدیق یا باور به بد یا خوب نیز با ابزار قلب متولد می‌شود. (مطهری، 1389: 74) گرایش‌های قلبی مانند دوستی و دشمنی از ابتدا برای قلب انسان تعریف شده است و آنچه را که به سوی او گرایش دارد، با آن دوست می‌شود و به آن محبت می‌ورزد و آنچه را که نمی‌پسندد، از آن دوری و ابراز نفرت می‌کند. بنابراین، معروف و منکرهای قلبی نیز طبیعی و فطری هستند و با انسان متولد می‌شوند.
حواس، اطلاعات را جمع‌آوری می‌نماید. عقل دسته‌بندی و نتیجه‌گیری می‌کند و دل اگر اطلاعات و دسته‌بندی‌های صورت گرفته را درست و مطلوب تشخیص دهد، باور می‌کند و در صورت غلط تشخیصِ دادن، رد می‌کند. چون دل وسیله‌ی پذیرش و عدم پذیرش است، عشق و نفرت در او جای می‌گیرد. اعتماد و اطمینان و عدم آن نیز به وسیله‌ی قلب حاصل می‌شود. دل هرچه را باور کند، انسان به آن اطمینان و اتکاء می‌نماید و هرچه را غلط بداند باور نکند، شخص روی آن حساب نکرده و به آن تکیه نمی‌نماید.
چون ابزار شناخت با خواص خود مانند دیگر اعضای بدن انسان با انسان متولد می‌شوند، دارای مراحل رشدند و می‌توانند مشمول اشتباه و خطا شوند. از این‌رو همه‌ی انسان‌ها می‌باید به رشد و تربیت حواس خویش اهتمام ورزند و آنان را از خطا مصون دارند. بهترین وسیله برای رشد و تربیت ابزار شناخت -مانند دیگر اعضای بدن- ممارست در به کارگرفتن درست آنان است. حس می‌باید بر بد و خوب‌های فطری اصرار ورزد و با مخدوش کردن آنان راه غلط نرود. عقل نیز با توسعه و اصلاح منطق در تمیز درست از غلط تلاش نماید. قلب هم با تأکید بر گرایش‌های فطری تلاش نماید باورهای صحیح را پیروی کند.
ابزار شناخت ابعاد مختلف موضوع‌ها را شناسایی می‌کنند. حس، بُعد ملموس و قابل مشاهده موضوع را درمی‌یابد؛ عقل، انتظام و ساخت آن موضوع را دریافت می‌کند؛ و قلب براساس اطلاعات حسی و دریافت تنظیمات عقلی و یا مجموعه‌نگری خود، گرایش خویش را تنظیم می‌کند. دریافت درست و غلط این مجموعه و ایجاد هماهنگی بین ابعاد آن، خود نیازمند به کارگیری منطق دارد؛ منطقی که بتواند جایگاه دریافت‌های حسی با خواص فطری را دریابد، درست و غلط تنظیمات فکری را ارزیابی کند و گرایش‌های قلبی را نیز با توجه به امور فطری مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد. علاوه بر همه‌ی این‌ها، هماهنگی مجموعه دریافت شده را نیز بسنجد. بنابراین، از این‌رو است که ما منطق سیستمی را انتخاب کرده‌ایم.
گفتیم ملاک صحّت در منطق سیستمی هماهنگی است. یعنی اجزای هر مجموعه‌ای که می‌خواهد به هدف خاصی دست یابد، لازم است نسبت بین اجزای خود را معیّن و رعایت کند و همه‌ی امور فوق را هماهنگ نماید. وقتی سیستم هماهنگ شد، قهراً اجزای آن در جای درست خود قرار گرفته‌اند و به این ترتیب، هدف محقق می‌شود. یک عضو ناساز می‌تواند هماهنگی سیستم را برهم زند. براساس منطق سیستمی با این ملاک صحّت، می‌توان به ارزیابی محسوسات (2)، معقولات (3) و اشراقات (4) انسانی پرداخت. این منطق کمک می‌کند غیر از ارزیابی هماهنگی داخلی و درونی هر یک از این مجموعه‌ها، به هماهنگی بین هر سه مجموعه نیز پرداخت و به درست و غلط و نیز معروف و منکر در مجموعه دستگاه شناخت -که خود شامل کاربرد هر سه وسیله می‌شود- نیز پی برد؛ به عبارت دیگر، خود هماهنگی معروف هر مجموعه است.
برای این منظور بهترین راه منطقی، تربیت کردن ابزار شناخت است. این تربیت اگر از همان اوان کودکی در انسان جای گیرد، او را از افتادن در دام خطا مصون می‌دارد. باید به ابزار شناخت یاد داد که منطقی کار خود را انجام دهند.
کودک وقتی به دنیا می‌آید، با حواس خویش به شناسایی جهان اطراف خود می‌پردازد. این شناسایی از حس شروع می‌شود و با وسیله‌ی عقل دسته بندی اجمالی صورت می‌گیرد و با عقد قلب به باور تبدیل می‌شود. محور شناسایی‌های این زمانِ کودک همان حس است، اما دو وسیله‌ی دیگر نیز به کار گرفته می‌شوند. به ترتیب بعد از حس، عقل و قلب مورد استفاده قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، می‌توان گفت در این سنین، حس در حدّ اعلا کار خود را انجام می‌دهد، عقل بعد از او و قلب پس از هر دوی آن‌ها. می‌توان چنین نیز گفت که در این سن و سال‌ها قوه دریافت‌های عقلبی و قلبی هنوز به اندازه دریافت‌های حسی رشد ننموده است. این وضع تا حدود سن هفت سالگی ادامه پیدا می‌کند. با توجه به زبان‌آموزی در سنین زیر هفت سال، منطق اولیه برای دسته‌بندی دریافت‌های عقلی نیز در این سنین آغاز به کار می‌کند، اما قوام آن در هفت ساله‌ی دوم به وقوع می‌پیوندد.
از سن هفت سالگی تا سن بلوغ که در حوالی چهارده سالگی فرا می‌رسد، کودک یا نوجوان به دسته‌بندی اطلاعات حسی، عقلی و قلبی خویش می‌پردازد. در این سنین عقل کاربرد خود را افزایش می‌دهد و با استفاده از منطق زبان و نگاه به دیگران و از روی تقلید، اطلاعات جمع‌آوری شده را دسته‌بندی می‌کند. در این سنین است که شخص با استفاده از مدل جمع‌بندی و دسته‌بندی دیگران و با کمک مفاهیم و ساختارهای زبانی دسته‌بندی و جمع‌بندی‌های خود را تنظیم می‌کند. در این سنین الگوپذیری به حدّ بالای خود می‌رسد؛ هم الگوی زبانی و هم رفتاری. وجود الگوهای مناسب برای رشد مطلوب برای نوجوانان در این سنین بسیار اهمیت دارد. این الگوها می‌توانند الگوهای زنده و یا در داستان‌ها و اسطوره‌ها و هنرهای مختلف باشند. (5)
از سن بلوغ به بعد تا حوالی بیست و یک سالگی، سنین تنظیم دریافت‌های سه گانه ذکر شده با قوه اختیار است. از سن بلوغ به بعد، قوه اختیار در انسان رشد می‌کند. آنچه در سنین بین هفت تا چهارده سال به صورت تقلیدی تنظیم شده بود، در سنین بین چهارده تا بیست و یک سال مورد بازبینی قرار می‌گیرد و توسط اختیار انسان مجدداً تنظیم می‌شود. خطر چرخش‌های ناگهانی و 180 درجه‌ای در نوجوان وجود ندارد، اما اگر دریافت‌های قبلی تحمیلی بوده و بر پایه‌های سست قرار داشته باشند، امکان چرخش بسیار است. در این سال‌ها با استفاده از قوه اختیار، نوجوان نظام‌های حسی، عقلی و قلبی خود را تنظیم می‌کند. هماهنگی میان این سه نظام بسیار مهم است و هرچه این دریافت‌ها هماهنگ‌تر کنار یکدیگر قرار گیرند، شخصیت و هویت منسجم‌تری برای جوان تدارک دیده خواهد شد. دریافت‌های قلبی در این سنین به بالاترین قدرت خویش می‌رسند و از این رو است که عشق‌های جادویی بی‌سرانجام، در همین سال‌ها به سراغ کسانی می‌آید که نمی‌توانند دریافت‌های خویش را با یکدیگر به خوبی هماهنگ کنند.
آنچه در دوره هفت ساله اول به صورت حسی جمع شده و با اتکاء به همین سطح از شناخت به باور درآمده است، و آنچه در هفت ساله دوم با عقل سنجیده شده و به صورت تقلیدی دسته‌بندی شده است، در هفت ساله‌ی سوم با قوه اختیار هر فرد به باور درمی‌آید و قلباً از خود می‌شود. معروف و منکر در هفت ساله‌ی اول بیشتر حسی، در هفت ساله‌ی دوم بیشتر عقلی و تقلیدی، و در هفت ساله‌ی سوم قلبی و از خود یا به اختیار است. درست و غلطِ حسی و عقلیِ محصول دو هفت سالِ اول، در هفت سال سوم مورد مداقه قرار می‌گیرد و در صورت تصویب قلب، به معروف و منکر تثبیت شده درمی‌آید. در صورتی‌که چرخشی ایجاد شود و تغییری هم اتفاق بیفتد، هرچه قلباً پذیرفته شود، باقی می‌ماند. در واقع هفت ساله‌ی سوم، هفت ساله‌ی بازنگری دریافت‌های گذشته است.
باتوجه به منطق سیستمی می‌توان گفت که اگر نظام دریافت‌ها غیرمتعادل شود، به شدّتِ عدم تعادل آنان، ناهنجاری رفتاری و درونی برای شخص حاصل می‌شود. از این رو در سنین چهارده تا بیست و یک سالگی باید نهایت دقت در رسیدن به هماهنگ‌ترین انتخاب دریافت و رفتار را داشته باشیم. والدین می‌باید این هماهنگی را به صورت منطقی از سنین خردسالی به فرزندان خود بیاموزند و مواظب باشند در مقابل فرزندان خود، کمترین تناقض را در رفتارهایشان داشته باشند. آزاد گذاشتن امکان تجربه تا حدّ ممکن و آموزش منطق در زیر سن هفت سالگی، فراهم و تبلیغ نمودن الگوهای مناسب در سنین هفت تا چهارده سالگی و کمک به انتخاب و اختیار بهترین نظام دریافتی و رفتاری در قالب مشورت در سنین بعد از بلوغ، بهترین هدیه‌هایی است که مربیان و پدر و مادرها می‌توانند به فرزندان خود بدهند.
اگر از زاویه‌ی معروف و منکر به موضوع نگاه کنیم، می‌توان گفت معروف و منکرهای حسی عمدتاً در هفت سال اول، معروف و منکرهای عقلی عمدتاً در هفت سال دوم و معروف و منکرهای قلبی عمدتاً در هفت سال سوم، جای خود را در نظام شخصیتی فرد پیدا می‌کنند. دستگاه‌های تربیتی خود می‌باید با تشخیص درست معروف و منکر در موقع مناسب معروف و منکرها را به کودکان، نوجوانان و جوانان آموزش دهند. فطرت آدمی اگر در جریان تربیت و جامعه پذیری مخدوش نشود، قادر به تمیز معروف و منکر است. همان‌طور که چشم می‌تواند رنگ‌ها را تشخیص دهد، فطرت نیز می‌تواند معروف و منکر را تمیز دهد. منطق صحیح، این امر را تسهیل می‌کند، اما اشتباهات منطقی می‌تواند موجب انحراف در تشخیص شود.
هر سیستمی دارای یک مناسبت (زاهد، 1370: 41-40) سیستم دریافت‌های هر شخص نیز دارای یک مبناست که براساس آن بقیه‌ی اجزای شناخت تنظیم و رتبه‌بندی می‌گردد. برخی ممکن است در طول زندگی خود به این نتیجه رسیده باشند که ثروت قابل اطمینان‌ترین وسیله در جهان است. این‌گونه از افراد دنیای خود را براساس پول و ثروت تنظیم می‌کنند. برخی ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که قدرت حلال همه‌ی مشکلات است. برای آن‌ها تنظیمات دریافت‌هایشان براساس قدرت است. برخی هم خداوند تبارک و تعالی را بزرگ‌ترین عامل تعیین‌کننده می‌دانند، که برای آن‌ها خداوند در محور قرار می‌گیرد. آنچه که در محور دستگاه شناخت قرار می‌گیرد، مطلوب‌ترین یا معروف‌ترین وجود از نظر آن شخص است. بنابراین، انسان‌ها چیزی را می‌پرستند که به آن بیش از هر چیز اطمینان دارند و آن را در محور دریافت‌های خود قرار داده‌اند. سه محور یاد شده در بالا رایج‌ترین محورهای دریافت در جهان می‌باشند. معروف و منکرهای هر کس تابع همین محور و شیوه تنظیم دریافت‌ها حول آن می‌باشد. اگر مال، محور باشد، ثروت مادی وسیله‌ی ارزیابی معروف و منکر شخص قرار می‌گیرد. اگر قدرت محور باشد، زور، معروف و منکر را معرفی می‌نماید. اما اگر خداوند تبارک و تعالی محور باشد، ارزش‌های الهی معروف، و غیر الهی، منکر می‌شود. به عبارت دیگر، می‌توان گفت تولا و تبرا برای هرکس حول محور مبنای تنظیم نظام دریافت‌هایش شکل می‌گیرد. برای مسلمانان تولا و تبرای الهی وظیفه‌ی شرعی است.
اشتباه در انتخاب محور اعتقادات، محصول جریان جامعه‌پذیری و تحمیل‌های اجتماعی و یا اشتباه منطقی می‌باشد. براساس فطرت انسانی یکتاپرستی و اعتقاد به خداوند تبارک و تعالی صحیح‌ترین محور قابل اتکاست. این ادعا در طول تاریخ بشر توسط پیامبران الهی بارها و بارها به انسان‌ها تذکر داده شده است. برخی به این تذکرها توجه کرده‌اند برخی دیگر بی‌توجه، هوی و هوس‌ها و حدس و گمان‌های خود را پیروی نموده‌اند. اعتقاد به ثروت و قدرت دو انحراف رایج تاریخی هستند. سیستم‌های حاصل شده از مبنای ثروت و قدرت سیستم‌های در عدم موازنه هستند. امروزه به علّت پیشرفت در نظام‌سازی اجتماعی، در جوامع بشری براساس این دو مبنا نظام‌های اجتماعی ساخته شده است که در بلندمدّت ناپایداری خود را نشان می‌دهند. به این موارد به صورت تفصیلی در بحث مبانی جامعه شناختی معروف و منکر خواهیم پرداخت.
تا سن بیست و یک سالگی، شخص برای نظام دریافت‌های خود فلسفه می‌سازد و به آن قوام می‌بخشد. از این سن به بعد، انسان‌ها با نظام دریافت‌ها، خود را توجیه کرده و زندگی‌شان را براساس آن می‌سازند. فعالیت‌های زندگی تا حدود سن چهل سالگی به همین منوال طی می‌شود. در حوالی سن چهل سالگی بازنگری مجددی بر مبنای شناخت با توجه به تجربیات کسب شده صورت می‌گیرد. در این سال است که شخص مدل دریافت‌های خود را نهایی کرده و به هویت خویش شکل نهایی می‌دهد. عمدتاً در سال‌های بعد با آن هویت زندگی می‌کند و تا انتهای عمر با آن به سر می‌برد. همه‌ی مراحل فوق برای یک زندگی عادی و طبیعی به گونه‌ای که ذکر شد، انجام می‌گیرد. اگر شرایط غیرطبیعی ایجاد شود، در آن صورت این مراحل به هم می‌خورد و در نتیجه ناهنجاری‌هایی در شخصیت فرد بُروز می‌نماید. جبران این ناهنجاری‌ها غیرممکن نیست، اما دشوار می‌باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، در قالب یک جمع‌بندی می‌توان گفت که انسان‌ها در بدو تولد با استفاده از سه وسیله‌ی شناخت با جهان اطراف ارتباط برقرار می‌کنند. در هفت ساله اول با محوریت حس، در هفت ساله دوم زندگی با محوریت عقل، و در هفت ساله سوم با محوریت قلب جهان اطراف را می‌شناسند. آنان در درون خود دریافت‌ها را در هفت ساله اول به صورت پراکنده، در هفت ساله دوم با تقلید از دیگران و در هفت ساله سوم به وسیله‌ی منطقی که فراگرفته‌اند تنظیم می‌نمایند. فطرت انسانی از ابتدا قدرت تمیز معروف و منکر در دریافت‌ها و نیز در تنظیم را دارد. همین نیرو انسان را به سوی دریافت و تنظیم درست دریافت‌ها، هدایت می‌نماید، اما شیوه‌های گوناگون تربیتی و انحرافات درونی به علّت ضعف منطقی و یا پیروی از هوی و هوس می‌تواند انسان را از مسیر دریافت و تنظیم درست دریافت‌ها، باز دارد. (روم: 30)
یکی از عوامل ایجاد انحراف که می‌تواند وسیله‌ی پیشگیری از انحراف نیز باشد، فشارهای اجتماعی در جریان جامعه‌پذیری است. در قسمت بعد به مبانی جامعه‌شناختی تمیز معروف و منکر می‌پردازیم و چگونگی ایجاد انحراف و یا هدایت به وسیله‌ی جامعه را به عرض خوانندگان گرامی می‌رسانیم.

مبانی جامعه‌شناختی معروف و منکر

معروف و منکرها در جامعه به توافق جمعی می‌رسند. مجموعه ادراکات جمعی از معروف و منکرها، معروف و منکرهای اجتماعی هستند. به طور کلّی ما به مجموعه ادراکات به توافق جمع رسیده، نام فرهنگ می‌دهیم. (زاهد، 1384: 83) این مجموعه شامل معروف و منکرهای توسط جمع به رسمیت شناخته شده نیز می‌شود. بنابر تعریف فوق از فرهنگ، مجموعه ادراکات حاصل از حس، عقل و دل که در یک اجتماع و یا جامعه به توافق رسیده باشد، فرهنگ آن اجتماع یا جامعه را به وجود می‌آورد.
قبلاً گفتیم به مجموعه ادراکات ناشی از حس نام محسوسات، مجموعه ادراکات ناشی از عقل نام معقولات و مجموعه ادراکات ناشی از قلب نام اشراقات یا باورها می‌نهیم. اشراق‌ها یا باورها در واقع نظام ارزش‌های هر فرد را تشکیل می‌دهند. در بُعد اجتماعی مجموعه اشراقات یا باورهای جمعی، منتهی به نظام ارزش‌ها و اخلاق جمعی جامعه می‌شود، مجموعه ادراکات عقلیِ جمعی، علم و معرفت جامعه را تشکیل می‌دهد و مجموعه دریافت‌های حسی یا محسوسات به توافق رسیده جمع، مجموعه رفتارهای ظاهری را تشکیل می‌دهد. ارزش‌ها و اخلاق جمعی زیربنا و بنیان رفتارهای اجتماعی است. علم و معرفت در بخش تخصصی جامعه شکل می‌گیرد و رفتارها در قالب آداب و رسوم در جامعه جاری می‌شوند. از این‌رو می‌توان به لایه‌ی زیرین لایه‌ی بنیادی، به بخش بعد لایه‌ی تخصصی و به لایه‌ی رویین فرهنگ عمومی لقب داد.
بنابراین، «فرهنگ هر جامعه را از نظر سطح تحقق و عمق می‌توان به سه لایه تقسیم نمود: فرهنگ بنیادی، فرهنگ تخصصی و فرهنگ عمومی. فرهنگ بنیادی ریشه‌های اصلی فرهنگ و جهت کلیه‌ی عناصر فرهنگی را معیّن می‌کند؛ فرهنگ تخصصی زمینه‌ی اجرای اهداف فرهنگ بنیادی را تبیین و روشن می‌نماید؛ و فرهنگ عمومی بخش عملیاتی و اجرایی نظام فرهنگی می‌باشد. نتیجه‌ی بنیان‌های فرهنگی معیّن شده در فرهنگ بنیادی و طراحی‌ها و تبیین‌های فرهنگ تخصصی، در فرهنگ عمومی شکل عملیاتی به خود می‌گیرد. این سه سطح از فرهنگ را ... می‌توانیم به سه کره تو در تو تشبیه نماییم که فرهنگ بنیادی کره مرکزی و فرهنگ عمومی کره بیرونی را تشکیل دهد». (زاهد، 1384: 84)
از آنجا که گفته شد برای رسیدن به شناخت کامل از یک موضوع لازم است ابعاد حسی، عقلی و قلبی آن دریافت شود، برای شناخت هر فرهنگ و لایه‌های آن نیز لازم است ابعاد حسی، عقلی و قلبی آنان شناسایی شوند. به بُعد قلبی هر فرهنگ می‌توان عنوان گرایش داد، بُعد عقلی را می‌توان بینش نامید و به بُعد حسی که عمدتاً آشکارکننده آن می‌شود، آخرین محصول ادراکات هر لایه را داد که در واقع دانش آن لایه است.
برای دستیابی به الگوی فرهنگی هر جامعه با توجه به اینکه برای هر فرهنگ سه بُعد در نظر گرفته شد، اگر سه بُعد فرهنگ را در سه لایه فرهنگ‌های بنیادی، تخصصی و عمومی ضرب کنیم، ماتریس زیر برای کلّ مجموعه فرهنگ به دست می‌آید. به عبارت دیگر، در این ماتریس به دنبال کشف سه بُعدِ سه فرهنگ بنیادی، تخصصی و عمومی در ارتباط با یکدیگر هستیم، به طوری‌که سه لایه بودن این سه نوع از فرهنگ نیز فراموش نشود.

ابعاد لایه‌های فرهنگ

گرایش

بینش

دانش

بنیادی

گرایش بنیادی

بینش بنیادی

دانش بنیادی

تخصصی

گرایش تخصصی

بینش تخصصی

دانش تخصصی

عمومی

گرایش عمومی

بینش عمومی

دانش عمومی


ماتریس یا الگوی فرهنگ

در مطالعه کامل هر فرهنگ و یا پدیده فرهنگی می‌باید ماتریس فوق از ابعادِ لایه‌های آن را مورد مطالعه قرار داد.
گرایش بنیادی هر جامعه اگر به تبع گرایش‌های قلبی افراد آن به ثروت، قدرت و یا حضرت حق سبحانه و تعالی تعلّق گیرد، بقیه‌ی نظامات فرهنگی هم در راستای آن گرایش و هماهنگ با آن تنظیم می‌شود. گرایش بنیادی به هر یک از این سه مبنا در بخش بینش بنیادی توجیه نظری لازم را به وجود می‌آورد و در قسمت دانش بنیادی آن را به عنوان عنصری هماهنگ‌کننده برای دیگر بخش‌های فرهنگ تبدیل می‌کند. افکار بر این اساس نظم و جهت می‌یابد (گرایش تخصصی) و فرمول‌های اصلی تولید دانش را در بخش بینش تخصصی به وجود می‌آورد تا این دانش‌های تخصصی تولید شوند. گرایش عمومی که از آن مبنا خط می‌گیرد، شکل اجتماعی و اجرایی خود را نشان می‌دهد و فرمول‌های اجرایی آن به عنوان بینش عمومی تنظیم می‌شود و به عنوان دانش عمومی تعلیم داده می‌شود.
این فعالیت‌های فرهنگی فضایی ایجاد می‌کند که نسل بعدی در همان فضا رشد و نمو می‌یابد و در جریان جامعه‌پذیری در معرض تعلیمات آن قرار می‌گیرد. اگر بر آن فرهنگ، ثروت و قدرت‌گرایی و یا به عبارت دیگر، ثروت و قدرت پرستی حاکم باشد، تعلیمات داده شده انسان‌ها را به جدایی از فطرت می‌خواند و اگر بر مبنای الهی باشد، تعلیمات فطری را دنبال می‌کند.
فرهنگ‌های موجود در عالم را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: فرهنگ‌هایی که در ادراکاتشان واقعیت را فقط واقعیت مشهود می‌دانند و از واقعیت غیب غفلت می‌ورزند و اجتماعاتی که علاوه بر واقعیت مشهود، به واقعیت غیب نیز باور دارند. در دسته‌ی اول، وسائل شناخت فقط در خدمت دریافت واقعیت قابل مشاهده است و در دسته دوم، این ابزار برای دریافت واقعیت قابل مشاهده و نیز واقعیت غیب به کار می‌رود. کسانی که به هر دو نوع واقعیت قائل هستند، از ادیان تبعیت می‌کنند. دین‌ها در تاریخ زندگی بشر از مراحل گوناگونی گذشته‌اند. به روایتی، ادیان از خداپرستی شروع کرده، به بت‌پرستی و سپس بنابر وجود پیامبران مرسل مجدداً به خداپرستی سوق یافته‌اند. خود بت‌پرستی انواع گوناگون دارد. عقلای عالم تکامل ادیان را در ادیان ابراهیمی جستجو می‌کنند. پیروان ادیان ابراهیمی خداپرست هستند و وجود او را که غیب است باور دارند؛ آخرت را نیز که قابل مشاهده نیست می‌پذیرند و به پیام‌آوران الهی نیز معتقدند. در این سلسله، مسلمانان پیامبراسلام را آخرین پیامبر می‌دانند. از نظر آنان تعلیمات ارائه شده توسط رسول‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کامل‌ترین نوع دستورات الهی است. دسته دیگر که فقط به واقعیت مشهود باور دارند دنیاگرا هستند و اصطلاحاً به آنان سکولار می‌گویند. از نظر آنان، ورای جهان مادی چیز مؤثری وجود ندارد؛ اگر چیزی هم وجود داشته باشد، تأثیرات خود را از طریق ماده اعمال می‌کند و لاغیر.
معروف و منکرهای معتقدان به این دو نوع فرهنگ با یکدیگر متفاوت است. در تحقیقات بعدی می‌توان به این دو نوع فرهنگ و تفاوت‌هایشان به طور مفصل پرداخت. به اجمال می‌توان گفت که فرهنگ‌های سکولار یا بر مبنای ثروت قرار دارند و یا قدرت. در فرهنگ غیر سکولار و یا دینی الهی همه چیز براساس اعتقاد به خداوند متعال تنظیم می‌شود.
وقتی فرهنگ بنیادی براساس ثروت تنظیم شود، بدین معنی است که نهایت اعتماد به ثروت معطوف است و همه‌ی گرایش‌ها به ثروت ختم می‌شود. در چنین اجتماعی، شدیدترین خواسته ثروت خواهد بود. در این جامعه فرهنگ تخصصی نیز راه و چاه افزایش ثروت، بدون هر قید و شرطی را فراهم می‌کند. دانش‌ها در راستای جمع‌آوری مال و افزایش ثروت بی‌قید و شرط تنظیم می‌شوند و متخصص‌هایی که ثروت بیشتری تولید کنند، از احترام و امکانات بیشتری برخوردار خواهند بود. در فرهنگ عمومی هم ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی مؤید شدّت علاقه به ثروت است. برای مثال نظام سرمایه‌داری در جهان، بر همین اساس شکل گرفته است. در واقع در این نظام ثروت است که پرستش می‌شود. (زاهد، 1390: 84-83)
وقتی فرهنگ بنیادی براساس قدرت شکل گیرد، قدرت نهایت میل و خواست و در معرض پرستش است. دانش‌ها برای کسب قدرت تنظیم می‌شوند. در فرهنگ عمومی هم ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی در تأیید و تأکید بر قدرت تنظیم می‌شوند و قدرتمندترین افراد جامعه مهم‌ترین و محترم‌ترین خواهند بود. همان‌طور که اشاره شد، در این جامعه قدرت پرستیده می‌شود. (زاهد، 1390: 84-83) یکی از مثال‌های چنین جوامعی جامعه‌ی کشور شوروی سوسیالیستی بود. شدّت توجه به قدرت در این جامعه موجب فروپاشی و ورشکستگی آن شد.
لازم است ذکر شود که در کشور ثروت‌پرست و یا قدرت‌پرست، به ترتیب قدرت و ثروت هم مورد توجه می‌باشد، اما در ردیف دوم بعد از ثروت و قدرت. مثلاً در نظام سرمایه‌داری قدرت مورد توجه است، اما برای به دست آوردن ثروت. هرجا کوچکی و حتی اظهار عجز هم موجب افزایش ثروت شود، این کارها صورت می‌گیرد. اما در جامعه قدرت‌پرست، ثروت در خدمت قدرت است. در مبارزه بین آمریکا و شوروی، شوروی از قدرت نظامی بیشتری برخوردار بود، اما ورشکست شد. از این رو فرو پاشید. در جامعه سرمایه‌داری هرجا استفاده از قدرت صورت می‌گیرد، برای افزایش ثروت است. مثلاً حضور بلوک غرب در عراق و افغانستان، همان‌طور که به وضوح هم گفته می‌شد، برای حفظ منافع مادی کشورهای سرمایه‌داری است.
در فرهنگ الهی، خداوند پرستیده می‌شود، دریافت‌های تخصصی در راستای تبیین امر الهی و دانش الهی است. از این جهت دانشمندان همه‌ی علمای الهی هستند و وظیفه‌ی خود را تبیین دانش الهی می‌دانند. ارزش‌ها و هنجارهای عمومی اجتماعی هم مبتنی بر دریافت از گفته‌ی پیامبران الهی است. در این نظام هم قدرت و ثروت برای صرف در راه خدا مطلوب است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

انسان‌ها در جریان اجتماعی شدن با استفاده از دستگاه شناخت خود و در زمینه‌ی اجتماعی، دریافت‌های خود را شکل می‌دهند. در این جریان برخی از جامعه و زمینه‌ای که فراهم می‌کند تأثیر بسیار می‌گیرند و به راحتی همرنگ جماعت می‌شوند، اما برخی دیگر در مقابل القائات اجتماعی از خود مقاومت‌هایی نشان می‌دهند. جامعه با استفاده از ابزار کنترلی خود سعی می‌نماید همه را همرنگ هم کند و قوه‌ی اختیار انسان‌ها با نداهای فطری را به سوی خود جلب کند. نداهای فطری هم آنان را به سوی خود می‌خواند. اعتقادات، افکار و رفتارهای افراد جامعه در تعامل این دو نیرو شکل می‌گیرد.
با الهام از نوشته‌ی علامه‌ی طباطبایی در تفسیر المیزان و در تفسیر آخرین آیه از سوره‌ی آل‌عمران می‌توان گفت در جامعه‌ی اسلامی برای اجرای وظیفه‌ی کنترل اجتماعی از سه طریق اقدام می‌شود: کنترل باطنی در حیطه‌ی فردی، که با ندای فطرت انجام می‌شود؛ امر به معروف و نهی از منکر در محدوده‌ی اجتماعی یا میانی که توسط مسلمانان انجام می‌شود؛ و کنترل دولت در مقیاس جامعه یا ساختار کلان اجتماعی. به گفته‌ی علامه طباطبایی در فرهنگ غرب کنترل اجتماعی به سازمانی متمرکز به نام پلیس سپرده می‌شود که همه‌ی قدرت‌های اجتماعی را در پشتیبانی از خود دارد و تلاش می‌کند میزان سلطه‌ی افراد جامعه را بر مادیات دنیا نظم بخشد. مبنای این انتظام، حق مالکیت افراد بر ثروت و یا دارایی‌هایشان می‌باشد.
برای منحرف نشدن از معروف و منکرهای فطری کنترل‌کننده باطنی می‌باید با منطق شاملِ صحیح تربیت شود و دائم شخص خود را در معرض تذکر معروف و منکر الهی قرار دهد. نماز با توجه، از جمله وسیله‌های مهم برای این کار است. همکیشانِ در اطراف نیز می‌باید دائم مواظب یکدیگر بوده، همچون آیینه به یکدیگر تذکر دهند. این همان وظیفه‌ی امر به معروف و نهی از منکر است که بر هر مسلمان مرد و زن واجب می‌باشد. دولت اسلامی نیز می‌باید زمینه‌ی هدایت و رواج معروف و پیش‌گیری از منکر را فراهم کند. دولت اسلامی می‌باید فرهنگ اسلامی را رواج داده، حاکم کند. دستگاه‌های تربیتی جامعه را نیز می‌باید به ابزار آخرین پیشرفت‌های تربیت اسلامی مجهز نماید و آنان را برای تربیت درست آحاد جامعه تأمین و تأیید نماید.
در یک جامعه‌ی اسلامی توجه دستگاه‌های تربیتی در هفت سال اول می‌باید بر افزایش دریافت‌های حسی صحیح باشد. در هفت سال دوم رشد دریافت‌های عقلی از طریق الگوهای مطلوب و در هفت سال سوم تقویت تولا و تبرا. هدف تربیتی هفت سال اول با فراهم نمودن امکان تجربه حسی در بالاترین حدّ خود محقق می‌گردد. ایجاد ممانعت و ترساندن کودکان از دست زدن به تجربه‌های جدید آثار منفی از خود به جا خواهد گذاشت. در هفت سال دوم فراهم نمودن الگوهای کامل از طریق داستان، فیلم و مهم‌تر از همه الگوهای ممتاز نزدیک، که پدر و مادر از جمله نزدیک‌ترین آن‌ها هستند، کارساز خواهد بود. پدر و مادر باید بدانند که کودک رفتارها و گفتار آنان را از ابتدای زندگی کاملاً فیلم‌برداری کرده و در حافظه‌ی خود نگه می‌دارد؛ بنابراین باید مواظب رفتارهای خود باشند و الگوهای شایسته‌ای برای فرزندان خود باشند. در هفت سال سوم از طریق محبت و القائات غیرمستقیم با جلب مشارکت خود نوجوان می‌باید به تربیت قلبی او پرداخت. در همه‌ی این سال‌ها پرورش منطق صحیح در کودکان و نوجوانان موجب می‌شود بهترین وسیله برای تشخیص درست از غلط در اختیار آنان قرار گیرد. این کار با پرورش قوه‌ی ناطقه‌ی کودک محقق می‌شود. به عبارت دیگر، آموزش درست حرف زدن، بهترین کار برای تقویت منطق کودکان و نوجوانان است.
در سطح اجتماعی کارگزاران دستگاه سیاسی مهم‌ترین الگوهای فرهنگی در القای ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی هستند. از این رو می‌باید متقی‌ترین افراد در این مناصب قرار گیرند و به مقتضای تقوا که همانا تبعیت از سیره‌ی معصومین و امتثال امر الهی است عمل کنند. دانشمندان جامعه می‌باید علم الهی را کسب و ترویج کنند. نتیجه‌ی عملکرد این دو زیرساخت اجتماعی، یعنی نظام سیاسی و فرهنگی، می‌باید در امور جاری مردم، به خصوص در فعالیت‌های اقتصادی جامعه، خود را نشان دهد. رعایت معروف و اجتناب از منکر در مناسبات عمومی و اقتصادی مردم است که جامعه‌ی اسلامی را محقق می‌کند. و تحقق فرهنگ عمومی اسلامی، تربیت افراد نسل‌های جدید در راستای ارزش‌ها و هنجارها، و به عبارت دیگر، رعایت معروف و منکرهای اسلامی را تسهیل می‌نماید.

پی‌نوشت‌ها:

1-دانشیار بخش جامعه شناسی و برنامه ریزی اجتماعی دانشگاه شیراز/mrmain88@gmail.com
2- مجموعه حس شده‌ها.
3- مجموعه دریافت‌های عقلی.
4- مجموعه دریافت‌های قلبی.
5- کتاب داستان راستان شهید مطهری نمونه‌های بسیاری از این الگوها را در خود دارد.

کتابنامه :

1. قرآن کریم.
2. زاهد زاهدانی، سید سعید، 1370، مبانی روش تفکر اجتماعی در اسلام، تهران، انتشارات بهینه.
3. زاهد، سید سعید، 1390، پژوهشنامه مطالعات تطبیقی فرهنگ اسلام و ایران، کرمان، دانشگاه شهید باهنر کرمان.
4. علامه طباطبایی، سید محمد حسینی (بی‌تا)، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، مؤسسه مطبوعات دارالعلم.
5. مطهری، مرتضی، 1358، آشنایی با علوم اسلامی منطق، فلسفه، قم: انتشارات صدرا.
6. مطهری، مرتضی، 1361، شناخت در قرآن، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
7. مطهری، مرتضی، 1389، آشنایی با قرآن (1) شناخت قرآن، قم: انتشارات صدرا.

1. زاهد، سعید، 1384، در باب توسعه‌ی فرهنگی در ایران، راهبرد یاس، تهران، فصلنامه‌ی پژوهشی مؤسسه یاس، ص 92-81.
2. زاهد، سعید، 1386، مهندسی فرهنگی در ایران، مجموعه مقالات اولین همایش ملّی مهندسی فرهنگی، جلد سوم، تهران، شورای عالی انقلاب فرهنگی، 20 و 21 دی‌ماه 1385، صص 306-295.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1394)، مجموعه مقالات نخستین کنگره‌ی بین‌المللی علوم انسانی اسلامی (جلد 3)، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول