نویسنده: محمّد نقی‌زاده (1)

چکیده

بی‌تردید از گذشته‌های دور شهرها و مجتمع‌های زیستی یکی از اصلی‌ترین آثار هر تمدنی بوده‌اند. (2) شهرها یا مدائن جلوه عینی هر تمدن و فضای زیست اهل آن هستند. علاوه ‌بر این، شهرها می‌توانند به عنوان مقوم مبانی و تسریع‌کننده حرکت مردمان به سمت پیشرفت مورد نظرشان ایفای نقش کنند؛ یا بالعکس، نمایش از خودبیگانگی و بحران هویت مردم و بیانگر مقلد بودن آن‌ها و زمینه‌ساز دورشدن مردمان از اهداف عالی زندگی‌شان باشند. شهرها نماد تمدن‌ها، ظرف زندگی مردمان هر تمدن، تجلّی کالبدی و عینی باورهای جامعه و جلوه الگویی هستند که اهل مدینه برای پیشرفت انتخاب کرده‌اند. در واقع، مردمان و اهل یک تمدن، شهر خویش را چنان بنا می‌کنند که بتوانند آن‌گونه که الگوی ایده‌آل و مطلوبشان اقتضا می‌کند، در آن زندگی کنند. به ‌عبارت دیگر، مردمان، شهر را آن‌گونه سامان می‌دهند که بتوانند به شیوه‌ای که آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایشان می‌گوید زندگی کنند. بنابراین، بین شهر و مردمان با الگوی آرمانی‌ای که برای خویش برگزیده‌اند رابطه‌ای غیرقابل‌انکار است.
علاوه‌ بر آن، با توجه به اینکه در فرآیند ظهور هر اثر انسانی (و از جمله شهر به عنوان مجموعه‌ای از آثار انسانی) گام اول و فضای آغازین، حضور در فضای اندیشه یا جهان‌بینی است، شناخت اصول جهان‌بینی و جهت‌دهنده‌ی فعالیت‌های انسانی که علوم انسانی جلوه‌هایی از آن هستند، ضرورتی بنیادین است. به‌این‌ترتیب، در فرآیند شناخت بارزه‌های فضای ظهور الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، آگاهی به اصول و مبانی جهان‌بینی توحیدی اسلام که‌ هادی اندیشه‌ی مسلمانان و به عبارت بهتر ‌هادی و سامان‌دهنده‌ی علوم انسانی مورد استفاده و مورد استناد هستند، یک ضرورت است.
در همه‌ی جوامع دنیای معاصر نیز سعی بر آن است که شهرها و فضاهای زیست براساس مبانی الگویی که برای پیشرفت و توسعه‌ی جامعه (اعم از برنامه‌های توسعه یا توسعه‌ی پایدار) تدوین شده و ملاک عمل قرار دارند، طراحی و برنامه‌ریزی و ایجاد و مدیریت شوند؛ تا به این وسیله فضا و محیط مناسب و مطلوب زندگی مردمان را فراهم کنند؛ تا در آن محیط و فضا و شهر، مردم بتوانند آن‌گونه که الگو و ایده‌آل‌هایشان تبیین نموده و آن‌گونه که به آنان القاء شده و آن‌طور که آرزو دارند زندگی نموده و به آرمان‌ها و اهداف الگوی مورد نظر خویش دست یابند.
نقش و تأثیر علوم انسانی (به معنای عام آن که به جهان‌بینی و باورها و اعتقادات و فرهنگ مربوط می‌شود) بر تبیین الگوهای پیشرفت و بر تدوین برنامه‌های متناسب با آن امری مسلّم است. به این ترتیب، تأثیر علوم انسانی در تدوین برنامه‌های توسعه‌ی شهری نیز امری غیرقابل‌انکار است. علاوه‌ بر آن، با عنایت به تأثیرپدیری الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از مبانی نظری و فکری اسلام، تأثیر جهان‌بینی توحیدی اسلام بر تدوین مبانی نظری شهرسازی اسلامی، امری است که رعایت آن لازم است. برخی از اصلی‌ترین سؤالاتی که مقاله در پی توضیح پاسخ آن‌ها خواهد بود عبارتند از:
1. جایگاه اندیشه و جهان‌بینی در سامان دادن سؤالات و تولید علم.
2. موضوع جایگاه اندیشه در شکل‌گیری علوم انسانی.
3. جایگاه ظهور شهر در ظهور تمدن.
با عنایت به آنچه به اجمال ذکر شد، سعی شده است تا در مقاله‌ی حاضر، نقش و تأثیر مبانی فکری اسلام که بر شکل‌گیری الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت اثرگذار هستند، در تدوین مبانی نظری شهر اسلامی نیز (به عنوان ظرف فعالیت‌های جامعه پیشرفته براساس الگوی اسلامی-ایرانی) مورد بررسی و اثبات قرار گیرد. و در نهایت، مبانی و اصول شهر و محیط زندگی اسلامی را که متناسب با نحوه‌ی زیستی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت برای ایرانیان تبیین می‌نماید، تدوین و در اختیار قرار دهد.
به منظور انجام مطالعه و وضوح بحث، از شیوه‌های مختلفی برای تحقیق در موضوع استفاده خواهد شد، که اهمّ آن‌ها عبارتند از: شیوه‌ی اکتشافی برای تبیین رابطه‌ی جهان‌بینی توحیدی با علوم انسانی و فرآیند خلق آثار؛ روش تحقیق تحلیلی برای شناخت رابطه‌ی علوم انسانی در تبیین ساختار و سازمان شهر (به عنوان ظرف جامعه و فضای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت)؛ و روش تحلیل توصیفی برای انتخاب و معرفی نمونه‌های متناسب با بحث.

کلیدواژگان:

علوم انسانی، شهر، الگوی ایرانی-اسلامی

درآمد

هر آن علمی که علوم انسانی نامیده شود، به دلیل ارتباطی که با انسان، و به عبارت بهتر، با اندیشه و تفکر و فرهنگ او دارد، نمی‌تواند مستقل از جهان‌بینی و باورهای او مورد بررسی قرار گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها ماشین نیستند تا قانونی یکنواخت بر همه‌ی آحادشان با هر جهان‌بینی و دینی حاکم باشد. ارتباط انواع دانش‌ها و آثار انسانی با اصول جهان‌بینی انسان -که مأخذ و خاستگاه علوم انسانی هستند- به حدّی است که حتی علوم طبیعی و کمّی را نیز نمی‌توان از این قاعده و از تأثیرپذیری از علوم انسانی مستثنا کرد (گلشنی، 1377؛ نقی‌زاده، 1386). به بیان دیگر، حتی برای قانونمندی‌های حاکم بر ماشین نیز بنا به مقتضیان مکان و زمان و شرایط محیطی نمی‌توان وحدت رویّه‌ای قائل شد. حتی بسیاری از علوم طبیعی نیز مداوماً تغییر می‌کنند و مکشوفات جدید قوانین قبلی را ابطال می‌کنند.
بنابراین، این سؤال مطرح می‌شود که علی‌رغم این بداهت و مشاهدات عینی و متواتر، چگونه است که برخی سعی دارند تا بعضی از قوانین و رفتارها و عکس‌العمل‌های خاصی را که توسط شخص یا اشخاصی محدود، در جامعه‌ای مشخص، در دوره‌ای بخصوص و برای یک دین و تحت لوای جهان‌بینی و هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی خاص ظهور و بُروز نموده، به عنوان قوانین و اصول علمی ثابت و لایتغیر برای همه‌ی جوامع و انسان‌ها با هر تفکر و جهان‌بینی و فرهنگی ارائه و تسری دهند؟
بدون انکار لزوم توجه به تجارب جوامع بشری، به این نکته‌ی اساسی توجه می‌دهیم که با عنایت به ارتباط غیرقابل‌انکار علوم انسانی با انسان و با توجه به اینکه اصلی‌ترین وجه انسان، وجه معنوی و روحانی و فکری و اندیشه‌ی اوست، اگر قرار است برای جامعه‌ای مسلمان علوم انسانی تدوین شود، قاعدتاً مبانی آن (و به تعریف انسان و غایات و آرمان‌های او و...) باید مطابق آرای اسلامی و بر اساس جهان‌بینی توحیدی اسلام تدوین شود.
در این مجال، بی‌مناسبت نیست تا به فرآیند تولید علم از طریق سؤال و به رابطه‌ی جهان‌بینی با سؤال اشاره شود. این نکته، نکته‌ای بنیادین است و آن توضیح موضوع مهمی درباره‌ی «علوم اسلامی» یا «علم اسلامی» است. برخی معتقدند که همه‌ی علوم حتی علوم طبیعی و ریاضی و فیزیک و شیمی، «اسلامی» و «غیراسلامی» دارد. بعضی دیگر بر این باور هستند که بسیاری از علوم از قبیل علوم طبیعی و تجربی اسلامی و غیراسلامی ندارند و در همه جا و همه‌ی زمان‌ها ثابت هستند. بعضی دیگر این هر دو را افراطی دانسته و معتقدند که از میان علوم، برخی از آن‌ها مثل علوم انسانی نیز می‌توانند اسلامی و غیراسلامی داشته باشند، اما علومی چون طبیعی و ریاضیات اسلامی و غیراسلامی ندارد. و گروهی نیز همه‌ی علوم را مستقل از جهان‌بینی و دین (و از جمله مستقل از اسلام) می‌دانند.
قبل از اعلام نظر در این زمینه، در مقدمه قابل ذکر است که همه‌ی علوم و دانش‌ها وجود دارند و بر جهان و جوامع سیطره دارند؛ و انسان به تناسب و در طول تاریخ برخی از آن‌ها را کشف می‌کند. به بیان دیگر، همه‌ی اصول و قوانین طبیعی و تجربی و فلسفی و حکمی و عقلی و عرفانی که بر جهان و همه‌ی ارتباطات بین اجزای آن‌ها سیطره داشته و آن‌ها را هدایت و رهبری می‌کنند، از ابتدای خلقت و تا قیامت وجود دارند. انسان‌ها نیز به تبعِ علاقه و همّت و نیاز و سؤال و مجاهده‌ی خود، برخی از آن‌ها را کشف و به نام خود ثبت می‌کنند. اما چه چیزی سبب می‌شود که برخی از دانش‌ها و علوم کشف شوند (یا به عبارتی تولید شوند) و کثیری دیگر همچنان نامکشوف بمانند، تا عالِمی پیدا شود و به تناسب، یک یا چند تای دیگر را کشف کند؛ و بقیه نامکشوف بمانند. تا دوباره دانشمندی بتواند علم دیگری را تولید کند یا کشفی انجام دهد؛ و الی آخر.
به سؤال اصلی برگردیم: چه چیزی است که زمینه‌ساز تولید علم می‌شود؟ به نظر می‌رسد که هر یک از کشفیات و هر یک از علوم تولیدی پاسخ سؤالی هستند که دانشمند و عالم کاشف مطرح نموده و با یافتن پاسخ آن سؤال، در واقع، علم را کشف و یا تولید نموده است. بنابراین، اصلی‌ترین عامل تولید (یا کشف) علم «سؤال» است.
در باب اهمیت سؤال قابل ذکر است که اولاً موضوع سؤال (با موضوع‌های مشابه و هم‌معنی با آن از قبیل احتیاج، نیاز، اراده، میل، گرایش به دانستن، کنجکاوی، حقیقت‌جویی و امثال این‌ها) از گذشته‌های دور به عنوان اصلی‌ترین عامل و زمینه‌ساز تولید (و کشف) علم مورد توجه و استناد بوده است. چنانچه نبی مکرم اسلام (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم) علم را واجد خزائنی می‌دانند که کلید آن خزائن سؤال است: علوم در گنجینه‌هایی است که کلید آن‌ها سؤال است. امام صادق (علیه‌السّلام) نیز مکرراً به این موضوع اشاره دارند: «بر در این علم قفلی است که کلید آن پرسش است» و «همانا مردم هلاک شدند چون نپرسیدند». (اصول کافی، 1348، ج1، ص49) ثانیاً امروزه نیز یکی از ارکان همه‌ی پیشنهادات و پروپوزال‌ها طرح «سؤال» است. و بالأخره اینکه، حتی دانشمندانی که بنا به سفارش کارفرمایی به تولید علم و کشف می‌پردازند، در واقع، سعی در یافتن پاسخ به نیازها یا سؤالات کارفرمای خود را دارند.
به عنوان نتیجه، این نظریه را مطرح می‌کنیم که علوم مطلقاً و به صورت ذاتی، به تفکر و اندیشه‌ای وابسته نیستند. اما در عین حال، به دلیل گستردگی علم و دانش (تا مرز بی‌نهایت) انسان‌ها فقط قادر به کشف و شناخت برخی از علم‌ها هستند؛ که این توانایی و کشف متأثر از سؤال‌هایی است که به ذهن عالمان متبادر می‌شود؛ و سؤال‌ها نیز به تناسب جهان‌ینی و اندیشه و معرفت دانشمندان است که شکل می‌گیرند. خلاصه اینکه اگر چه علم به صورت مطلق، اسلامی و غیراسلامی نیست، اما در هر زمینه، عالمان مسلمان و غیرمسلمان با عنایت به جهان‌بینی‌شان علوم مختلف و حتی متفاوتی را تولید (یا کشف) می‌کنند. باور داشته باشیم که یک عالم (مثلاً شیمیدان) قدرت‌طلب در اولین فرصت بمب شیمیایی تولید می‌کند؛ اما اگر چندین عالم مسلمان متعهد امثال جابربن‌حیان و زکریای رازی سال‌ها در آزمایشگاهی با همه‌ی امکانات کار کنند، بمب شیمیایی از آن آزمایشگاه خارج نخواهد شد؛ حتی اگر به طور اتفاقی نیز ماده‌ی اولیه‌ی آن تولید شود، این بزرگان به محض آگاهی از آن، آن ماده را به فاضلاب می‌ریزند. مثال دیگری موضوع را روشن‌تر می‌کند. فرض کنیم که داروخانه‌ای وجود داشته باشد که همه‌ی داروهای همه‌ی دردها و آلام بشری (اعم از بیماری‌های جسمی و روانی) در آن باشد. هر کس که وارد چنین داروخانه‌ای می‌شود، با کلیت آن کاری ندارد؛ بلکه با عنایت به بیماری خویش، داروی مناسب را انتخاب کرده و از داروخانه خارج می‌شود. مقایسه کنیم؛ داروخانه مخزن همه‌ی علوم است، شخصی که به داروخانه وارد می‌شود مصداق عالم و دانشمند است؛ بیماری او مترادف با ابتلای فکری یعنی جهان‌بینی است؛ و درد وی همان سؤالی است که به ذهن او متبادر می‌شود؛ و بالأخره داروی انتخابی، پاسخ سؤال وی یا علم تولید شده است.
به بیان دیگر، همان‌گونه که در چنین داروخانه‌ای، کسی که به عفونت ریوی مبتلاست از داروی سردرد استفاده نمی‌کند، سؤال دانشمند مادی‌گرا نیز به ذهن عالم موحد خطور نمی‌کند؛ و یا حتی اگر با چنین سؤالی مواجه شود برای آن بها و ارزشی قائل نیست.

جایگاه اندیشه در خلق آثار انسانی

فرایند ظهور هر پدیده‌ای توسط انسان، در سه مرحله‌ی اصلی قابل طرح است: مرحله‌ی اول، اندیشه و فکر؛ مرحله‌ی دوم، عمل؛ و مرحله‌ی سوم، ظهور پدیده مورد نظر است. اما توضیح مختصر این سه مرحله و بیان نقش هر یک در ظهور یک پدیده را -که در اینجا مراد از پدیده، شهر اسلامی است- این‌گونه بیان می‌کنیم: نیاز به توضیح زیادی نیست که:
1. همه‌ی انسان‌ها در فضایی می‌اندیشند که ویژگی‌های این فضا را اصول و مبانی جهان‌بینی‌شان تعریف می‌کنند. به این ترتیب، فضای اندیشه‌ی هر انسانی را جهان‌بینی او می‌نامیم.
2. پس از مرحله‌ی اندیشه، مرحله‌ی عمل است، که عمل (یا اَعمال) نیز که براساس جهان‌بینی ظهور و بُروز پیدا می‌کنند، در فضایی و براساس ارزش‌ها و معیارها و هنجارهایی رخ می‌نمایند که آن فضا را «فرهنگ» می‌نامیم. به بیان دیگر، فضایی که همه‌ی فعالیت‌ها و اعمال انسان‌ها، با اتکا به فضای اندیشه یا جهان‌بینی‌شان در آن فضا رخ می‌دهند، «فضای فرهنگی» است. طبیعی است که یک جهان‌بینی واحد، در جوامع و مکان‌ها و زمان‌های مختلف، ظهور فرهنگ‌های متفاوتی را سبب خواهد شد. مثل جهان‌بینی توحیدی اسلام، که زمینه‌ساز فرهنگ‌ها (یا رفتارهایی) در عمر 1400ساله خویش و در جوامع و سرزمین‌های مختلف شده است که این فرهنگ‌ها تمایزات و تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند.
3. و بالأخره، پس از اندیشه و عمل، آثاری پدید می‌آیند که مجموعه‌ی این آثار را «تمدن» می‌نامیم؛ تمدنی که منتسب به آن جهان‌بینی و فرهنگ است. توجه کنیم که اگر آثار، اصالت داشته باشند، حاصل کار تمدنی اصیل و به عبارتی به صورت واقعی نیز تمدن خواهد بود؛ و اگر «آثار» آثاری تقلیدی باشند، حاصل کار نیز تمدنی اصیل نبوده، و به عبارت بهتر، اصلاً تمدن نیست. (نمودار 1)
** توضیح تصویر:

نمودار 1: فرآیند عام ظهور یک تمدن از فرهنگ و جهان‌بینی خاص
تذکر مهم در این زمینه، این است که وجود فضاهای مذکور (فضاهای اندیشه و عمل و ظهور، یا جهان‌بینی و فرهنگ و تمدن یک جامعه)، ممکن است از سایر جهان‌بینی‌ها و فرهنگ‌ها و تمدن‌ها متأثر بوده، و اصالتشان تضعیف شود. مثلاً، مرحوم مطهری می‌فرماید: «مادی‌گرایی گاهی اعتقادی است و گاهی اخلاقی. مادیت اخلاقی یعنی این که شخص، هر چند از نظر اعتقاد معتقد به ماورای طبیعت است ولیکن از نظر اخلاق و عمل، مادی است». (مطهری، 1357آ: 227-226)
خلاصه اینکه: در فرآیند تجلّی کالبدی و عینی اندیشه، و به عبارتی در روند تبدیل یک اندیشه و سامانه‌ی فکری به یک محصول که در خدمت آن اندیشه و صاحبان آن اندیشه باشد، می‌توان از سلسله‌ مراتبی نام برد که از جهان‌بینی آغاز می‌شود و پس از زایشِ فرهنگ و به دنبال آن، تدوین سیاست‌ها و تنظیم برنامه‌ی مورد نظر، به تولید و ظهور محصولی ختم می‌شود که ناگزیر به عنوان جلوه‌گاه و مقوّم فرهنگ و اصول جهان‌بینی خاستگاهش خواهد بود. به همین جهت است که ارائه‌ی تعاریف مورد نظر از جهان‌بینی و فرهنگ به عنوان دو عامل اصلی و غالباً نامرئی و نامحسوس همه‌ی فعالیت‌های بشری، ضروری می‌گردد. به همین دلیل و در جهت شناخت تأثیر جهان‌بینی و فرهنگ بر روند شکل‌گیری و توسعه‌ی «شهر اسلامی»، توضیح اجمالی «جهان‌بینی» و «فرهنگ» ضرورت دارد.
بی‌توجهی به این فرآیند، و به عبارتی، بی‌توجهی به رابطه‌ی باورها با رفتارها و با آثار، بر باورها و فرهنگ تبعات منفی دارد. هنگامی‌که از موضوع‌هایی سخن به میان می‌آید که یا پدیده‌ای ظاهراً جدید هستند و یا تکنیکی و فنی هستند، سخن گفتن از فرهنگ اسلامی و جستجوی رابطه‌ی این دو، از نظر عده‌ای امری نادرست یا غیرقابل‌قبول تلقی می‌شود. این در حالی است که رابطه‌ی جهان‌بینی و فرهنگ با آثار انسانی و تأثیر متقابل آن‌ها بر یکدیگر، امری محرز و غیرقابل‌انکار است. بی‌توجهی به این موضوع و تکرار و تقلید الگوها و آثار بیگانه، سبب رواج اصول و ارزش‌های منشأ آن الگوها و آثار در جامعه مقلد می‌شود. به این ترتیب، ارتباط ناگسستنی و غیرقابل‌انکاری بین جهان‌بینی و فرهنگ و علم و هنر و اخلاق یک جامعه وجود دارد.

شهر اسلامی

سیطره آرا و اظهار نظرهای غربیان و مستشرقان بر جوامع علمی کشورهای مشرق‌زمین، چنان گسترده و همه جانبه است که حتی تشخیص صحیح داشته‌ها و متعلّقات این جوامع را برای خودشان نیز دشوار می‌نماید. این سیطره، در مقوله‌ی معماری و شهر و هنر و تاریخ و آثار تاریخی و حتی برخی مضامین دینی و ادبی و عرفانی نیز به شدّت احساس می‌شود (آل‌احمد، 1341؛ سعید، 1361؛ سعید، 1383؛ نقی‌زاده، 1388) و طبیعتاً تبعات منفی خود را در استحاله‌ی هویتی و فرهنگی جامعه بر جای خواهد گذاشت.
رواج تعبیر «شهر اسلامی» و اطلاق آن به شهرهای مسلمانان (به ویژه «شهر اسلامی» نامیده شدن شهرهای تاریخی ممالک اسلامی یا شهرهای مسلمان‌نشین)، با این فرض که این شهرها، از نظر کالبدی، جلوه‌گاه تجلّی خاصی از اصول و ارزش‌های اسلامی بوده، و به این ترتیب، از شهرهای سایر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها متمایز می‌باشند، از قرن نوزدهم میلادی و به وسیله‌ی مستشرقان آغاز شد. از آن دوران به بعد، با معرفی خاورشناسان این تعبیر که به شهرهای ساخته شده توسط مسلمانان و محلّ زندگی آنان اطلاق می‌شد، به مرور در نوشته‌ها و آثار مربوط به تتبعات شهری که به بررسی سکونتگاه‌های مسلمانان می‌پرداختند، بر این اساس که با حریم فیزیکی و یا ذهنی خاص خود، تجلّی جامعه و فرهنگی متمایز از سایر تمدن‌ها می‌باشند، در ادبیات غرب تثبیت شد. موضوع شهر اسلامی به انحای مختلف توسط افرادی با دیدگاه‌های گوناگون مورد تأیید یا نقد و حتی انکار قرار می‌گیرد. علّت اصلی این تنوّع و تکثر آرا را نیز شاید بتوان در مبانی فکری و میزان تسلّط افراد بر تعالیم و جهان‌بینی توحیدیِ اسلام دانست. مضافاً اینکه، اشتباهاتی چون «اسلام را مترادف با عرب دانستن»، «عدم توجه به امکانات تجلّی متفاوت تعالیم اسلام در زمان‌ها و مکان‌های متفاوت»، «بی‌توجهی به آثار ناشی از جامعیت و جاودانگی و جهانی بودن تعالیم اسلام» و «ملّی‌گرایی‌های افراطی» در ارائه‌ی این نظرات مؤثر بوده‌اند. (Von Grunebaum, 1955؛ Marcais, W, 1928؛ Marcais, G, 1945؛ Brown, 1973؛ Lapidus, 1988؛ Hakim, 1986؛ Akbar, 1988؛ Haider, 1984؛ Kuban, 1980؛ Abu-Lughod, 1983؛ Ardalan & Bakhtiar, 197؛ ابراهیمی، 1375؛ اسلامی، و مورینی، 1375؛ حجت، 1375؛ حائری، 1375؛ فرجامی، 1375 و افشار نادری، 1375)
در مورد سخن رایج در مورد شهر اسلامی، با عنایت به طرح موضوع در جاهای دیگر، به این نکته اشاره می‌شود که، برخی افراد، شهرهای ساخته شده توسط مسلمانان (مثل بغداد منصور) را شهر اسلامی دانسته‌اند؛ برخی شهرهای موجود در کشورهای اسلامی را شهر اسلامی انگاشته‌اند؛ بعضی دیگر شهرهایی را شهر اسلامی نامیده‌اند که ساکنان آن‌ها مسلمان باشند؛ برخی نیز شهرهایی را شهر اسلامی گفته‌اند که پس از ظهور اسلام بنا نهاده شده باشند، و بعضی نیز شهرهایی را شهر اسلامی می‌نامند که بر استفاده از اصول اسلامی بنا شده و توسعه یافته باشند.
با عنایت به رابطه و تأثیر انسان و محیط بر یکدیگر، و اینکه شهر، ظرف فعالیت‌های انسان است، نقش شهر در ظهور تمدن و جامعه‌ای پیشرفته و توسعه‌یافته نقشی بنیادین است. به‌ این‌ترتیب، یکی از ارکان تمدن و جامعه‌ی پیشرفته‌ی اسلامی نیز ظهور شهر اسلامی است. علی‌رغم آنکه به تناسب و در مواضع و جایگاه‌های گوناگون، افراد بسیاری (از جوامع علمی، آموزشی، مدیریتی، حرفه‌ای و اجرایی) از شهر اسلامی سخن می‌گویند، اما تعریف متفق‌القولی از این موضوع و اثر بسیار مهم در دسترس نیست. به نظر می‌رسد که مناسب‌ترین تعریف را می‌توان و باید از متون اصیل اسلامی و به ویژه از قرآن کریم استنتاج کرد.
از آنجایی که ویژگی‌هایی که برای شناخت و تعریف هر پدیده ضرورت دارند، در «مبانی» و «ارکان» و «الگو» و «صفات» و «اصول» خلاصه می‌شوند، مقاله‌ی حاضر بر آن خواهد بود تا این ویژگی‌ها را برای شهر اسلامی از قرآن کریم استنتاج نماید، و نهایتاً نیز تعریفی عام از شهر اسلامی را ارائه می‌کند. بارزترین ویژگی این تعریف عام، با عنایت به جامعیت و جاودانگی و جهانی بودن اسلام، در عدم معرفی الگوی فیزیکی و کالبدی واحد و لایتغیر برای دوران و سرزمین‌های متفاوت می‌باشد که در طول مقاله در ذیلِ عناوین: مبانی، ارکان، الگو و جلوه‌ها و تجلیّات شهر اسلامی، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.
اینک، با بیان چند تذکر، که برگرفته از وحی و کلام اولیای الهی است، این مقدمه تکمیل می‌شود، و زمینه‌ی ورود در تبیین شهر اسلامی فراهم خواهد شد.
1. تذکرات مذکور در کلام الهی که به جامعیت قرآن کریم و امکانِ یافتن پاسخ سؤالات و مشکلات انسان برای اداره‌ی زندگی دنیایی‌اش اشاره می‌فرمایند. (انعام: 59 و نحل: 89)
2. کلام معصومین که به جامعیت قرآن کریم و امکانِ یافتن پاسخ سؤالات و مشکلات اشاره می‌فرمایند. (نهج‌البلاغه، 1378، ح305؛ اصول کافی، ج1، 80-76)
3. بر مسلمانان است، اگر طالب هدایت الهی‌اند (که طبیعتاً علوم مرتبط با ساخت و اداره‌ی شهری که مطلوب زندگی مسلمانان باشد نیز از آن مستثنا نیست) راهی جز جهد در راه او ندارند. (عنکبوت: 69)
4. بر مسلمانان است که از کرامت و بخشندگی قرآن کریم بهره بگیرند و آن را متروک نگذارند. (واقعه: 77)
5. و تذکر آخر اینکه برای طرح و ایجاد و اداره و تداوم هر چیزی، مبانی، ارکان (اجزای اصلی، که بدون هر رکن، امکان ظهور آن چیز منتفی است)، اسوه (الگو)، صفات، جلوه‌ها و تجلیاتی قابل ‌تصور است، که قاعدتاً شهر نیز مبانی و ارکان و الگو و صفات خاص خود را دارد که در هر جهان‌بینی و فرهنگ و تمدنی، سرچشمه‌ها و تعاریف مرتبط با خویش را خواهد داشت؛ و به ‌این‌ ترتیب، شناسایی این موضوع‌های مرتبط با هر چیز ضرورت اولیه است، که شهر اسلامی نیز به عنوان موضوعی که بسیاری از افراد از آن سخن گفته‌اند، از این قاعده مستثنا نیست.
** توضیح تصویر:

نمودار2: رابطه‌ی مبانی، ارکان، اسوه‌ها و صفات شهر اسلامی (برگرفته از قرآن کریم) و نتیجه‌ی حاصل از جمع آن‌ها
برای ورود در بحث اصلی و تبیین چیستیِ شهر اسلامی که عناوین آن در نمودار 2 نام برده شدند، نیازمند چند تذکر اصلی هستیم، که پس از ذکر آن‌ها، به تبیین عناوین ذکر شده در این نمودار (مبانی، ارکان، اجزا، صفات و اصول) خواهیم پرداخت.
1. برای هر اثر انسان‌ساختی می‌توان مبانی‌ای قائل شد که این مبانی، همان مبانی جهان‌بینی او هستند. به این ترتیب، برای شهر منتسب به اسلام، مبانی‌ای قابل طرح هستند که این مبانی همان مبانی اسلام (یا به عبارت دیگر، مبانی جهان‌بینی توحیدی) هستند.
2. همه‌ی آثار و پدیده‌هایی که توسط انسان یا سایر موجودات خلق می‌شوند، بی‌گمان از روی طرح یا الگویی (ذهنی یا عینی، کالبدی یا صفاتی) ساخته شده‌اند. شهر نیز از این قاعده مستثنا نیست و عموماً (در مراحل اجرایی) از روی نقشه یا طرح و (در مراحل عالی و برای تهیه‌ی طرح آن) الگویی عالی و ذهنی و آرمانی مطرح است که در هر جامعه و تمدن و جهان‌بینی‌ای ویژگی‌های خاص خود را دارد.
3. هر پدیده‌ای دارای اجزایی است که از میان این اجزا برخی را رکن (ارکان) می‌نامند. پدیده‌های مشابه می‌توانند فاقد برخی اجزا بوده و یا اجزایی اضافه بر اجزای دیگران را داشته باشند، اما ارکان همه‌ی پدیده‌های مشابه یکسانند؛ و هر پدیده‌ای که حتی فاقد یک رکن باشد، از جمع همگنان خود خارج می‌شود. شهر نیز دارای ارکانی است که هر رکن با ویژگی‌های خاص اسلامی‌اش، رکن شهر اسلامی خواهد بود.
4. هر پدیده‌ای را با صفاتی می‌شناسند که شهر و به تبع آن شهر اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. به این ترتیب، می‌توان برای شهر اسلامی صفاتی را برشمرد، که مجموعه‌ی آن‌ها باید از کلام الهی استنتاج شوند.
• و بالأخره برای خلق هر اثر، خالق اثر اصولی را مدنظر دارد که خدشه به آن‌ها را مجاز نمی‌شمارد، و در عین‌حال، در هر دوران و در هر سرزمینی، ممکن است به شیوه‌های متناسب، آن اصول را به کار بندد.

مبانی شهر اسلامی

مبانی به آن دسته موضوع‌ها یا اصول بنیادینی اطلاق می‌شود که در همه‌ی موضوع‌های مربوط به یک جهان‌بینی صادق و جاری و ساری و مشهود باشد. این موضوع اصلی اساسی است که مبانی هر تفکر و جهان‌بینی، اصولی هستند که نه تنها در حوزه‌ی اندیشه، که در همه‌ی امور مربوط به آن تفکر و جهان‌بینی حضور دارند و راهنما و آرمان و هدف هستند. این اصول، نه تنها راهنمای اندیشه و عمل هستند، که فراتر از آن، نهایتاً باید در همه‌ی آثاری که از آن‌ها سرچشمه گرفته و سیراب شده‌اند، نمود و جلوه داشته باشند و انسان را به همان اصول برسانند. با عنایت به اینکه جهان‌بینی توحیدی (دین اسلام) فضای مطالعه‌ی حاضر است، مبانی مورد نظر، اصولی هستند که هر موضوعی در اسلام، باید از آن‌ها متأثر بوده و نهایتاً نیز با بهره‌گیری از آن‌ها، پیروان اسلام را به همان اصول برساند. به‌ این ‌ترتیب، و با توجه به مباحث مطرح در تعالیم اسلامی، اصلی‌ترین بنیاد (یا مبانی) اسلام «توحید» است. پس از توحید می‌توان به اصل «عدل» اشاره کرد که به عنوان اصلی‌ترین صفت فعل الهی، هم مسلمانان به رعایت آن امر شده‌اند، و هم اینکه مطابق سخن رسول‌ خدا (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم)، عالم هستی بر آن قرار دارد: بِالعَدلِ قامَتِ السَّماواتِ وَ الاَرض. و نیز (الرحمن: 7)
در جامعه اسلامی، اصل توحید، نه تنها همه‌ی آرا و رفتارها و آثار مسلمانان را جهت می‌دهد، بلکه همه‌ی آرا و رفتارها و آثار نیز باید به توحید منتهی شوند (طباطبایی، بی‌تا، ج7: 184-183). همان‌طور که جهان‌بینی به عنوان فضای اندیشه و تفکر، اصل و ریشه‌ی فرهنگ (یا فضای عمل و رفتار) است -که آن نیز به نوبه‌ی خود عامل پدیدار شدن آثار و ظهور تمدن است- در شناخت مبانی شهر اسلامی، شناخت اصول حاکم بر جهان‌بینی‌ای که اسلام مبلّغ و مروج آن است (جهان‌بینی توحیدی) ضرورت دارد. بنابراین، ضمن اذعان به تعدد اصول اسلامی، در این مجال، به دو اصل بنیادین که جهت‌دهنده و معرّف جهان‌بینی توحیدی اسلام هستند و سایر اصول نیز به آن‌ها برمی‌گردند، اشاره می‌شود: توحید و عدل، اصول و مبانی شهر اسلامی هستند که شهر باید برپایه‌ی آن‌ها بنا شود.
اصل توحید، به عنوان اساس تفکر و اعتقاد مسلمانان و صفت ممیزه اسلام و سایر مکاتب، همواره الهام‌بخش همه‌ی فعالیت‌های فکری و عملی مسلمانانِ معتقد و مؤمن در طول تاریخ اسلام بوده است. بیهوده نیست که اکثریت قریب به اتفاق محققانی که در مورد مقولات و قلمروهای مختلف تمدن مسلمانان و از جمله هنر و معماری و شهر و تمدن آن‌ها به مطالعه پرداخته و در پی یافتن مبانی نظری و فلسفی فعالیت‌های آنان بوده‌اند، بنیاد و اساس ویژگی‌های مورد نظر را در اصول اعتقادی اسلام و به ویژه در اصل توحید یافته‌اند. (طباطبایی، بی‌تا، ج7؛ نصر، 1359؛ داوری ادرکانی، 1378؛ بورکهارت، 1372؛ نقی‌زاده، 1384 و Yusuf Ali, 1934) علامه طباطبایی می‌فرماید: «از مهم‌ترین اموری که در این دین به چشم می‌خورد، ارتباط و به هم‌پیوستگی کاملی است که بین اجزای آن برقرار می‌باشد و همین پیوستگی و ارتباط است که موجب وحدت کاملی بین اجزای این دین شده است. توضیح آنکه: ما در این دین مشاهده می‌کنیم که روح توحید و یکتاپرستی از هدف‌های اولیه‌ی آن به شمار می‌رود، به‌طوری‌ که روح توحید در کلیه‌ی ملکات و فضائل اخلاقی جاری بوده و روح اخلاق در کلیه‌ی اعمالی که مردم به انجام آن مکلّفند منتشر می‌باشد؛ و با این ترتیب پیداست که برگشت جمیع مواد دین اسلامی به توحید است و توحید خود در مرحله‌ی ترکیب و انضمام، به همان اخلاق و وظایف عملی برگشت می‌کند. بنابراین، پایگاه رفیع عقیده‌ی توحید، اگر از درجه‌ی والای خود فرود آید، عبارت از اخلاق و عمل خواهد بود. و اخلاق و عمل نیز در سیر صعودی خود به همان توحید و عقیده یکتاپرستی می‌رسند. «إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ: کلمه‌ی پاک با نیروی عمل صالح به سوی او بالا می‌رود (فاطر: 10)» (طباطبایی، بی‌تا، ج7: 184-183).
با عنایت به آنچه گذشت، تحت سایه‌ی توحید و وحدانیت الهی می‌توان تحت یک سلسله‌مراتب متقن، از وحدت‌هایی سخن گفت که به انحای مختلف در عالم وجود جلوه‌گر هستند، و باید توسط انسان نیز مورد توجه و ملاک عمل قرار گیرند. به‌ عبارتی، می‌توان سخن از بسیاری «وحدت» ها گفت که تجلّی وحدانیت خالق هستند، و بدون اینکه شباهتی به احدیت او داشته باشند، متذکر به مفهوم «احد» می‌باشند. در واقع، وحدت‌هایی همچون وحدت هستی، وحدت طبیعت، (3) وحدت جامعه (آل‌عمران: 103 و مائده: 2)، وحدت آثار انسانی، وحدت آثار انسانی با محیط و وحدت ساحت‌های حیات، جملگی وحدتی در کثرت را به نمایش می‌گذارند. این در حالی است که وحدانیت (و به عبارت بهتر: احدیت) الهی تکثرناپذیر است. لذاست که شهر اسلامی در یک سلسله‌مراتب منطقی بایستی تجلیگاه وحدت‌هایی باشد که: اولاً تعالیم اسلامی به آن‌ها توصیه نموده است، و ثانیاً بتوانند جامعه را به وحدت اصلی رهنمون گردند.
اصل دیگری که به عنوان رکن تفکر و تعالیم اسلامی (و در قالب اصل توحید) مطرح است و باید به عنوان مبنا و پایه‌ی همه‌ی اعمال مسلمین عمل نموده و همه‌ی آثار آن‌ها بر تجلّی آن متمرکز باشد، اصل عدل است. به همین دلیل، اصل عدل را در کنار اصل توحید و بعد از آن، به عنوان یکی از مبانی شهر اسلامی معرفی می‌کنیم. جملگی آرا و نظرات جوامع و فرهنگ‌های مختلف در مورد عدل و دادگستری منوط و منبعث از جهان‌بینی آن‌ها می‌باشد و لذاست که تفاوت‌های ماهوی در معنا و مفهوم عدالت نزد ملل مختلف وجود دارد. عدل در لغت به معنای: مقابل ستم، امری بین افراط و تفریط، مرد صالح، حق، راست، توازن، استقامت، میانه‌روی، قصد و میزان آمده است. با عنایت به مشتقات آن در زبان عربی -که در فارسی هم متداول هستند- همچون تعادل، تعدیل، متعادل، معادل و امثالهم، اهمیت آن در جملگی مقولات مربوط به عالم وجود و فعالیت‌های انسان روشن می‌شود.
عدالت -اعم از آنکه عدالت فردی یا عدالت اجتماعی باشد- به توازن و تناسب تعریف می‌شود. توازن و تناسب، یعنی زیبایی. پس بازگشت عدالت به زیبایی است؛ و به این ترتیب، رعایت تناسب و توازن، برگرفته از عدالت و منجر به زیبایی است. از طرف دیگر: عدالت، ناموس اصلی جهان است؛ در همه‌ی نظام هستی، اصل عدالت و انتظام و تناسب به کار رفته است. جهان به عدل و تناسب برپاست؛ لهذا اگر کسی از عدالت تخطی کند و «اگر فردی از حدّ استعداد و قابلیت طبیعی خود پا فراتر گذاشت، می‌تواند برای مدّت معینی امتیازات و منافعی تحصیل کند، ولی خداوندِ عدالت و انتقام، او را تعقیب خواهد کرد... طبیعت مانند راهنمای یک ارکستر است که با قانون مخوف خود، هر سازی را که سر ناسازگاری داشته باشد به جای خود می‌نشاند، و صدا و آهنگ طبیعی او را بازمی گرداند». (ویل‌دورانت، تاریخ فلسفه: 36-35، به نقل از مطهری، 1361: 29-28)
مبانی و ریشه‌ی اصلی موضوع‌ها و مباحث مربوط به عدل را در اصلی‌ترین منبع تعالیم اسلام یعنی قرآن مجید باید جستجو کرد. «زیرا قرآن است که بذر اندیشه‌ی عدل را در دل‌ها کاشت و آبیاری کرد و دغدغه‌ی آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر عملی و اجتماعی در روح‌ها ایجاد کرد». (مطهری، 1357 ب: 35) بنا به تعبیر شهید مطهری: «در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمان‌های فردی گرفته تا هدف‌های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدلِ قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه‌ی زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است». (مطهری، 1357 ب: 38) با عنایت به مراتب مطرح شده عدل در تعالیم قرآنی، یعنی عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی و عدل اجتماعی، می‌توان به این اصل اساسی دست یافت که جهان‌بینی قرآنی، جهان‌بینی‌ای است که پایه و اساس آن را عدل تشکیل می‌دهد.
علاوه بر توحید و عدل، برای موضوع‌های مرتبط با اسلام، و از جمله برای شهر اسلامی، به عنوان مبانی، موضوع‌های دیگری همچون، عبودیت، عبادت، نیّت قرب الهی، معنویت‌گرایی، تقوا، سیر در صراط الهی، ایمان، عمل صالح و سایر صفات اخلاقی و توصیه‌ها و اوامر و نواهی مذکور در کتاب و سنت، مطرحند که تحت عناوین صفات و تجلیات و جلوه‌ها منظور می‌شوند. با این تذکر که همه‌ی این‌ها در قالب توحید و عدالت قابل طبقه‌بندی‌اند؛ مضافاً اینکه سایر اصول دین مبین اسلام، همچون نبوت و معاد و امامت، و همچنین عبادات اسلامی نیز ذیل اصل توحید قرار می‌گیرند.

ارکان شهر (به طور عام) و شهر اسلامی (به طور خاص)

با عنایت به آنچه که در مورد ارکان یک پدیده بیان شد، در این مجال، برآنیم تا به معرفی ارکان شهر اسلامی بپردازیم. ارکان یا رکن‌هایی که بدون هر یک از آن‌ها ظهور شهر اسلامی ممکن نخواهد بود؛ یا به ‌عبارت ‌دیگر، ارکانی که وجود آن‌ها برای ظهور شهر اصیل اسلامی ضرورت دارد. اما قبل از معرفی ارکان شهر اسلامی، شناسایی ارکان شهر (به طور عام) ضرورتی است که به اتکای آن می‌توان وجه اسلامی هر یک از ارکان را نیز روشن کرد، تا در نهایت شهر اسلامی با ارکان اسلامی‌اش معرفی شود.

ارکان و قلمروهای اصلی شهر:

برای شهر سه رکن اصلی قابل شناسایی است:
• مهم‌ترین عنصر و اصلی‌ترین جزء و عاملِ پدیدآورنده شهر، انسان یا اهل شهر یا کسی است که شهر زیستگاه او و مکان فعالیت‌هایش می‌باشد، که در دو گروه اصلی شهروند (یا اهل شهر) و مدیر شهر قابل طبقه‌بندی است؛ و مقصود از مدیر شهر نیز همه‌ی کسانی هستند که به نحوی در پدید آمدن، ساخت، تحوّلات، اداره، تعیین برنامه‌ریزی، تنظیم روابط و نظارت بر زندگی در شهر دخالت دارند.
• پس از انسان، قوانین و مقررات و آداب و شیوه‌ها و رفتار و اخلاق اهل شهر قرار دارند که رابطه‌ی اهل شهر و همه‌ی اجزای شهر را با یکدیگر، با طبیعت، با ساخته‌های انسان و با هستی در قلمروهای مختلف معنوی و مادی حیات تنظیم می‌کنند. خلاصه اینکه، انسان عنصر اصلیِ دخیل برای ظهور هر شهری است که به صورت، طراح، سازنده، بهره‌بردار، مدیر و اهل آن ظاهر می‌شود.
• و بالأخره، «کالبد شهر» قرار دارد که متأثر از دو عامل دیگر به اضافه‌ی شرایط خاص محیطی، اقتصادی، فنی، علمی و هنری است. (نمودار 3)
** توضیح تصویر:

نمودار 3: رابطه‌ی سه عنصر اصلی دخیل در ظهور شهر (یا اجزای اصلی یک شهر)

ارکان شهر اسلامی:

برای ظهور شهر اسلامی، همانند ظهور هر شهری و با هر صفتی، انطباق و همپوشانی سه فضا یا سه عنصر، به عنوان ارکان آن ضرورت دارد. این سه فضا عبارتند از: فضای فکری، فضای عملی و فضای عینی یا فضای کالبدی (نمودار 3). در حقیقت، شهر اسلامی فقط کالبد نیست، و علاوه ‌بر کالبد، دو مقوله‌ی مهم دیگر نیز در تعریف شهر اسلامی و تجلّی آن ایفای نقش می‌کنند. اصلی‌ترین عنصر، انسان (یا مؤمن) است که البته مهم‌ترین مقوله‌ی مربوط به او نیز وجه فکری یا به عبارتی ایمان او است. به این ترتیب است که می‌توان اهل ایمان یک شهر را مهم‌ترین عامل و عنصر شکل‌دهنده و تعریف‌کننده شهر اسلامی نامید. عنصر بعدی «قوانین» حاکم بر شهر و بر همه‌ی روابطی است که بین انسان‌ها (اعم از مدیر شهر و اهل شهر) و طبیعت و آثار انسانی حاکمند. در نتیجه، برای شهر اسلامی، نمودار 3، به صورت نمودار 4 قابل ارائه است. اگر این سه وجه یا سه قلمرو را به صورت دوایر متقاطعی نشان دهیم، بهترین حالت وقتی است که سه دایره بر هم منطبق باشند؛ و بدترین حالت وقتی است که این دوایر هیچ نقطه‌ی مشترکی با یکدیگر نداشته باشند. اما در حالت معمول می‌توان آن‌ها را به صورتی ترسیم کرد که دو به دو و هر سه با یکدیگر سطح مشترکی داشته باشند (نمودار 5).
در این حالت، در سطوح مشترک، چهار نوع شهر برای جامعه اسلامی قابل شناسایی است: یکی شهری که انسان‌هایی معتقد به اصول اساسی اسلام، در آن زندگی و بر اساس دستورات اسلام عمل می‌کنند که آن را شهر مسلمانان می‌نامیم؛ دیگری شهری است که در آن مسلمانان در کالبدی اسلامی زیست می‌کنند که با عنایت به دستورات اسلامی بنا شده‌اند و می‌توان آن را شهری برای مسلمانان نامید؛ سومین محدوده که آن را شهر مسلمانی می‌نامیم، نشانگر شهری است که در آن رفتار اسلامی جریان دارد و کالبد شهر نیز براساس اصول و ارزش‌های اسلامی ساخته شده است؛ و بالأخره فضای مشترکِ سه دایره است که از آن به عنوان مصداق شهر اصیل اسلامی یاد می‌کنیم و در آن مسلمانان موحد براساس دستورات و اخلاق اسلامی عمل و رفتار می‌کنند و توانسته‌اند کالبد مناسبی را نیز به وجود آورند که تجلیگاه ارزش‌های اسلامی باشد، و آنان را در مسلمان زیستن یاری نماید.
** توضیح تصویر:

نمودار 4: رابطه‌ی سه عنصر اصلی دخیل در ظهور شهر اسلامی
** توضیح تصویر:

نمودار 5: رابطه‌ی عوامل سه گانه‌ی وجه فکری، وجه عملی و رفتاری و وجه عینی در شکل‌گیری شهر اصیل اسلامی، شهری برای مسلمانی، شهر مسلمانان و شهری برای مسلمانان

نتیجه اینکه: اصلی‌ترین عوامل یا ارکان شکل‌دهنده شهر اسلامی در سه گروه اصلی طبقه‌بندی می‌شود که ملحوظ داشتن توأمان و متعادل و منطقی آن‌ها منجر به ظهور شهر اصیل اسلامی خواهد شد.
• اولین رکن، ایمان اهل شهر یا اصول ایمانی آن‌هاست که از آن به فضای فکری تعبیر می‌کنیم. فضای فکری، حاصل حضور یا عامل ظهور مؤمن است که در دو طبقه‌ی اصلی مدیر شهر و اهل شهر ایفای نقش می‌کند و مجموعاً فضای فکری اسلامی را می‌سازد.
• رکن دوم، اصول عملی اسلام است که از آن به فضای رفتاری تعبیر می‌کنیم. مقررات و قوانین و اصول اخلاقی، جزئیات این اصول هستند که روابط مدیر شهر، اهل شهر و عالم ماده را تعریف و تبیین می‌کنند. فضای حاصل از تأثیر این رکن را فضای عمل و رفتار اسلامی می‌نامیم.
• سومین رکن، کالبد شهر است که از آن به فضای عینی تعبیر می‌کنیم. این کالبد توسط انسان (فضای فکری) و با رفتار اسلامی (عمل و اخلاق اسلامی)، که تبیین‌کننده ارتباط انسان با جهان خارج (اعم از جامعه و محیط مصنوع و طبیعت) است، منجر به ایجاد فضا و محیطی می‌شود که در عین ‌حالی ‌که از اصول اسلامی نشئت گرفته‌اند، به این اصول اشاره دارند و انسان را در مسلمان زیستن کمک می‌کنند (نمودار 6).
** توضیح تصویر:

نمودار 6: نمایش ارتباط و نقش فضاهای سه گانه‌ی فکری، رفتاری و عینی به عنوان ارکانِ شهر اسلامی

الگو (یا اسوه) شهر اسلامی

بی‌تردید همه‌ی فعالیت‌های انسان و از جمله ساختن شهر، برای فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب و مطلوب زندگی انسان و همچنین کمک به او در رسیدن به زندگی سعادتمند و حرکت او به سمت فلاح و رستگاری می‌باشد. یکی از اصلی‌ترین اهداف زندگی دنیایی، آماده کردن یا آماده شدن انسان برای ورود به زندگی جاوید اخروی است؛ و ورود به ساحت مطلوب و سعادتمندانه زندگی اخروی جز با کسب صلاحیت و اهلیت لازم میسر نخواهد بود. در این میانه، شهر به عنوان ظرف فعالیت‌ها و زندگی انسان یکی از اصلی‌ترین نقش‌ها را ایفا می‌کند.
در جهت فراهم آوردن محیط (یا شهر) مناسب زندگی، با عنایت به اینکه انسان (به عکس خداوند که بنا به سخن امام‌الموحدین، همه چیز را بدون الگوی اولیه خلق کرد) همه چیز را بر پایه و مطابق الگویی (ذهنی یا عینی) می‌سازد، می‌توان گفت که برای شهر مطلوب و آرمانی او الگویی را تصور کرد؛ و در هر جهان‌بینی و مکتب فکری، الگو و اسوه‌ی ویژگی‌های خاص خود را دارد. قاعدتاً از تعالیم اسلامی نیز می‌توان الگویی برای شهر اسلامی، یا ویژگی‌های اصلی آرمان شهر اسلام را استنتاج و تدوین کرد. الگوی شهر اسلامی که این مقاله در پی معرفی آن از متن قرآن کریم است، علاوه ‌بر همه‌ی ویژگی‌هایی است که می‌توان از متون اسلامی به عنوان فضای حیات طیبه استنتاج کرد.
با عنایت به تعبیر انحصاری قرآن کریم برای مکه مکرمه که آن را «اُم‌القُرا» می‌نامد (که قاعدتاً باید به عنوان الگوی سایر شهرها ایفای نقش کند) و اینکه حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) پس از تجدید بنای کعبه شریف، برای شهر و اهل آن دعا می‌کند و سه چیز را از خداوند متعال برای اهل آن می‌خواهد، می‌توان برای نیازهای انسان که جامع و دربردارنده‌ی همه‌ی نیازهای مادی و روانی و معنوی او خواهند بود، تقسیم‌بندی خاصی ارائه کرد. دعای حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) چنین است:
• وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ: (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده؛ و اهل آن را -آن‌ها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده‌اند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده؛ (بقره: 126)؛ و در جای دیگر، دعا می‌کند:
• وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ: (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [مکه] را شهر امنی قرار ده؛ و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار. (ابراهیم: 35)
به این ترتیب، ملاحظه می‌شود که حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) سه دعای اصلی برای مکه دارد، که هر یک از آن‌ها بر یک ساحت حیات (جسم یا فیزیولوژی، روان یا نفس، و روح یا آخرت) متمرکز است. به بیان دیگر، با تأمین هر یک از این نیازها (به عنوان سرسلسله‌ی نیازهای ساحت مورد نظر از حیات) زمینه‌ی تأمین سایر نیازها نیز فراهم خواهد شد.
وقتی «رزق» (به معنای عام آن) تأمین شود، می‌توان گفت که امکان مرتفع شدن و ارضای همه‌ی نیازهای فیزیولوژیک و جسمی انسان فراهم شده است؛ و زمینه‌ی پاسخگویی به آن‌ها تأمین شده است. زمانی که امنیت انسان تأمین باشد، می‌توان امیدوار بود که در سایه‌ی امنیت، انسان بتواند به همه‌ی نیازهای قلمرو روان خویش و آنچه که انسانیت او اقتضا می‌کند، دست یابد؛ چنانچه نبی مکرم اسلام می‌فرماید: «مَن اَصبَحَ مُعافی فی بَدَنِه آمِناً فی سِربِه عِندَهُ قُوتُ یَومِه فَکَاَنما خُیرَت لَهُ الدُنیا: هر که تنش سالم است و در جماعت خویش ایمن است و قوت روز خویش دارد، سراسر جهان مال او است» (نهج‌الفصاحه، ص733).
و بالأخره، با نپرستیدن بت و ایمان به خداوند واحد و روز قیامت، آن‌گاه می‌توان از تأمین همه‌ی نیازهای معنوی و روحانی او به نحو احسن نیز رأی داد. خلاصه اینکه: هر یک از سه دعای حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) برای مکه مکرمه و اهل آن، سرسلسله‌ی نیازهای یک ساحت حیات هستند، که تأمین آن‌ها زمینه‌ساز پاسخگویی به همه‌ی نیازهای انسان و سعادت و کمال انسان خواهد بود.
به ‌این ‌ترتیب، نه از نظر شکلی، که از نظر امکاناتی که یک شهر باید در اختیار اهلش قرار دهد و از نظر شرایطی که باید برای آن‌ها فراهم کند، مکه مکرمه، و به ویژه دعاهای حضرت ابراهیم در مورد آن، بهترین الگوی شهر اسلامی و محیطی برای زیست انسان است؛ که طبیعتاً این ویژگی‌ها که در جهت پاسخگویی به همه‌ی نیازهای انسان هستند، بر کالبد شهر، بر قوانین و مقررات حاکم بر شهر، بر رفتار اهل شهر، بر ارتباطات مردمان با یکدیگر و در یک کلام بر ارکان شهر -که ذکر آن گذشت- تأثیر بنیادین خواهد داشت.
در کنار این الگو، الگوهای رفتاری و اجتماعی و قانونی و مدیریتی و فردی رهبران الهی به ویژه دوران مبارک شخص نبی‌مکرم اسلام و امیرالمؤمنین، نیز می‌توانند و باید به عنوان یکی از اصلی‌ترین الگوهای شهر اسلامی، به ویژه در توضیح و معرفی رکن ارتباط و قانون و رفتار و عمل، ایفای نقش کنند. حتی راهنمایی‌های سایر معصومین (به پیروانشان در چگونگی رعایت حقوق یکدیگر و رفتار با طبیعت و با دیگران و با مجموعه آثار انسانی) مکمل این الگوی اصیل، و در واقع، تبیین‌کننده ویژگی‌های آن برای زندگی مسلمانان بوده است.
بنابراین، شهر اسلامی، به مثابه الگوی اصیل خویش، شهری است که همه‌ی نیازهای معنوی و روانی و فیزیولوژیکی ساکنان و اهل خویش را تأمین نموده و هیچ نیازی را مغفول نگذارد.

صفات شهر اسلامی

اسلام به عنوان دین و سنت الهیِ زیستِ انسان‌ها و به مثابه فلسفه‌ی زندگی در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها، اصول و ارزش‌هایی (و نه الزاماً جزئیاتی) را برای زندگی انسان معرفی و توصیه نموده است. قلمرو و حوزه‌ی اثر این اصول و ارزش‌ها منحصر و محدود به قلمرو خاصی از زندگیِ انسان نمی‌شود، بلکه می‌توانند در همه‌ی ابعاد و قلمروهای زندگی، معنا و مصداق و اثر خاصِ خویش را داشته باشند. به این ترتیب، اگر برای شهر و ساختمان، ورای سرپناه بودن، اهداف و غایاتی متصور باشد که این اهداف و غایات به رشد و تعالی معنوی انسان (اهداف حیات انسان از نظر اسلام) کمک می‌نمایند، ناچار بایستی اصولی بر آن‌ها (شهر و ساختمان) حاکم باشد که این اصول نیز چیزی جز اصول حاکم بر جهان هستی و اصولی که خداوند سبحان برای زندگی انسان تعیین فرموده است، نخواهند بود؛ که هر دو گروه این اصول توسط خالقی حکیم و علیم ایجاد و معرفی شده‌اند.
توجه کنیم که گذشته از اعمالی که محصولی مادی و کالبدی فیزیکی دارند، سایر اعمال نیز به‌گونه‌ای دیگر به «ایجاد» منجر می‌شوند، برای مثال «راستی» خالق «ثواب» است و «عذاب» نتیجه‌ی «عمل زشت» است و اگر «بهشت» و «دوزخ» «حاصل»، «نتیجه» و «بازتاب» عمل انسان تلقی شوند، به‌راحتی معلوم می‌گردد که همه‌ی اعمال انسان حتی نگاه کردن، شنیدن و گفتن نیز مدام به «ایجاد» می‌انجامند؛ وبه‌عبارت‌دیگر، هر چیزی را صورتی مثالی است. با توجه به اینکه اصولاً همه‌ی فعالیت‌های انسانی در جهت نوعی خلق و خلاقیت انجام می‌شود، دو مورد اساسی بایستی مدِنظر قرار گیرند: اولاً اینکه با توجه به مقام خلیفة‌اللهی انسان، بهترین الگو برای شناسایی ویژگی‌های فعالیت‌های انسان و تعیین اصول حاکم بر اعمال و آثار تولید او همانا خلق الهی و اصول و قوانین حاکم بر اجزای جهان هستی است؛ ثانیاً به جهت اینکه نقش باورها و تفکر حاکم بر انسان نحوه‌ی نگرش او به جهان هستی و همچنین توجه به اعمالش، تأثیر مستقیم بر انتخاب روش‌های طراحی، ساخت، تولید و نحوه‌ی بکارگیری از طبیعت دارد، در این باب نیز شناسایی دستورالعمل‌های برآمده از تعالیم اسلامی یا لااقل محک خورده شده با این تعالیم برای مسلمانان واجب‌الرعایه است.
از مجموعه ویژگی‌هایی که اسلام برای حیات و فعالیت انسان در زمین تبیین می‌نماید، چنین استنباط می‌شود که افعال انسان به عنوان جانشین خدا در زمین بایستی به صفات فعل الهی متصف باشند. به این ترتیب، مجموعه ویژگی‌های تأثیرگذار بر فعالیت‌های انسان، متشکل از «قوانین حاکم بر عالم وجود» و «اصول توصیه‌شده برای حیات وی» می‌باشند، که طی این مقاله از آن‌ها سخن خواهیم گفت. نکته‌ی قابل ذکر دیگر اینکه، برخی از این اصول در هر دو گروه مصداق دارند؛ به ‌این ‌ترتیب که هم صفات فعل الهی‌اند، و هم اینکه مسلمانان به رعایت آن‌ها توصیه و تشویق شده‌اند؛ که البته تنها در یک موضع معرفی می‌شوند.

صفات فعل الهی:

صفات فعل الهی (یا اصول حاکم بر فعل و خلق الهی) از اصلی‌ترین صفاتی هستند که می‌توانند به عنوان صفات شهر اسلامی مطرح شوند. توضیح اینکه: از یک سو بر افعال انسان، بنا به باورها و الگوی اصلی‌ای که برای خویش انتخاب می‌کند، اصول و صفاتی مترتب است، و از سوی دیگر، بنا به تعالیم اسلامی، انسان خلیفه (یا جانشین) خداوند در زمین است (بقره: 30 و نور: 55)؛ و لذاست که با یک مقایسه‌ی ساده می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که اعمال انسانی بایستی به صفات فعل الهی متصف باشند، و در جهت متجلّی ساختن آن صفات شکل بگیرند؛ تا اولاً شرط امانتداری در خلافت رعایت گردد؛ و ثانیاً نه تنها با فعالیت‌های انسان خدشه‌ای به هماهنگی و تعادل موجود در عالم وجود و طبیعت وارد نیاید، که فراتر از آن، امکان تعامل موجودات (و عالی‌تر از آن، گرایش مواد به سمت تجرد) در اثر فعالیت‌های انسان نیز فراهم آید. (نقی‌زاده، 1385)
به عبارت دیگر، این‌ها صفاتی هستند که افعال انسان به عنوان خلیفة‌الله باید به آن‌ها متصف باشند. مقرر داشتن مقام خلیفة‌اللهی برای انسان -هُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ: اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد (فاطر: 39)- نکات مهمی را به انسان یادآور می‌شود که اهمّ آن‌ها عبارتند از اینکه انسان باید شرط امانت را به‌جا آورد، باید اعمالش را به صفات فعل الهی متصف گرداند، باید دستورات الهی را سرلوحه‌ی اعمال خویش و وجه همّت خود قرار دهد، باید رابطه‌ی خویش و سایر مخلوقات الهی را طبق برنامه و حقوقی که برای جملگی تعیین شده است تنظیم نماید و باید همیشه به حضور در محضر الهی متذکر باشد و خویش را از غفلت مصون دارد. بنابراین، شرط خلافت و امانتداری حکم می‌کند که انسان اعمال خویش را به صفات الهی متصف گرداند تا ضمن به جا آوردن شرط امانت، تعادل لازم را نیز در محیط فراهم آورد.
یکی از افعال مهم انسان، تغییراتی است که توسط او در محیط به وجود می‌آید که قسمتی از آن به صورت محیط و فضای زندگی در زمین ظهور می‌یابد. خلاصه اینکه چون تفکر اسلامی، انسان را به عنوان جانشین خداوند تبارک و تعالی بر روی زمین معرفی می‌کند، اصول حاکم بر اعمال و آثار انسانی بایستی رنگ و صبغه‌ی اصولی را داشته باشند که بر فعل الهی حاکمند. برخی از بارزترین صفات فعل الهی که بایستی بر فرآیند طراحی و برنامه‌ریزی محیط به عنوان یکی از مهم‌ترین فرآورده‌های فعل انسان (خلیفة‌الله) حاکم باشند، عبارتند از: وحدت، تعادل، نظم، هماهنگی، اندازه، حد، هدایت، حُسن، حساب، حق بودن، کرم، احسان، عدم خلق به بطالت، عدم خلق به بازی، و امثال این‌ها.

صفات فعل انسان (اصول توصیه شده برای حیات وی):

علاوه ‌بر ویژگی‌های مذکور برای صفات مخلوقات الهی (که در سطور بالا معرفی شدند)، آنچه که خداوند تبارک و تعالی به عنوان بنیادهای مشی زندگی انسان معرفی می‌نماید نیز در شکل‌گیری محیط زندگی‌ای که باید مقوّم ارزش‌های الهی بوده و انسان را به سمت آن هدایت نمایند، ایفای نقشی درخور توجه را عهده‌دار هستند که اهمّ آن‌ها با عنایت به کلام الهی عبارتند از: عبودیت و عبادت، تقوا، ذکر، امر به معروف، نهی از منکر، کرامت انسان، عبرت‌گیری، تفکر، حیا، تواضع، عدم پذیرش ولایت کفار و مشرکان، عزّت، تمایز (عدم تشابه به بیگانگان)، اجتناب از کِبر، احسان، ارجحیت معنویت بر مادیت، امنیت، هدایت، اصلاح و آبادی زمین، احتراز از فساد، تعاون و همکاری، شُکر، میانه‌روی، هویت و امثال این‌ها.

جلوه‌ها و تجلّیات (چشم‌انداز) (اصول و راهبردهای طراحی و برنامه‌ریزی و مدیریت شهر اسلامی)

جلوه‌ها و تجلیات (یا به عبارت ‌دیگر، چشم‌انداز) شهر اسلامی، مشتمل بر راهبردهایی هستند که حاصل تعامل ویژگی‌های مطرح برای مبانی، ارکان، اسوه و صفات شهر اسلامی می‌باشند. به ‌عبارت ‌دیگر، با ملحوظ داشتن همه‌ی ویژگی‌هایی که برای مبانی و ارکان و اسوه صفات و اجزای اصلی شهر اسلامی متصور است و از کلام اسلام استنباط و استخراج می‌شوند، اصول و راهبردهایی تدوین می‌شوند که این مجموعه می‌تواند چشم‌انداز شهر اسلامی را تبیین نموده، و استفاده از آن‌ها، به همراه رعایت شرایط محیطی و زمانی منجر به ظهور شهر اسلامی خواهد شد. این اصول و راهبردها را می‌توان به عنوان راهنمایی برای طراحی و برنامه‌ریزی و اداره‌ی شهر اسلامی در قلمروهای زمانی و مکانی و فرهنگی متفاوت ملاک عمل و مورد استفاده قرار داد. عناوین این اصول و راهبردها نیز همان عناوینی هستند که در مباحث قبلی (مبانی، ارکان، الگو و صفات) مطرح شدند. قابل ذکر است که این جلوه‌ها و تجلّیات، اولاً در طیف وسیعی قابل ارائه‌اند، که در این مجال به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود؛ و ثانیاً، اجزا و موضوع‌های قابل‌طرح تحت هر اصل نیز بسیار گسترده‌تر از مواردی است که در این مجال به آن‌ها اشاره می‌شود.
در واقع، همه‌ی اصولی که در این قسمت به عنوان راهبرد و مبانی طراحی و برنامه‌ریزی و مدیریت شهر اسلامی معرفی می‌شوند، اصولی هستند که در جمع با شرایط زمانی و مکانی (مشتمل بر همه‌ی شرایط و امکانات علمی، فرهنگی، اقتصادی، بومی، جغرافیایی، فنی، سیاسی و محیطی) معیارها و ضوابط شهرسازی اسلامی را به دست می‌دهند؛ اجمالاً اینکه شرایط زمانی و مکانی، مصداق و تجلّی کالبدی و عینی اصول را تعیین و تعریف می‌کنند؛ و نسخه‌ی خاص شهر اسلامی، برای آن دوران مشخص و سرزمین خاص معرفی می‌شود.

در خاتمه

با توجه به آنچه ذکر شد، مبانی، ارکان، الگو و صفات شهر اسلامی، از متن قرآن‌کریم و آموزه‌های دینیِ متکی بر کتاب الهی قابل استنتاج و تدوین هستند؛ و می‌توان گفت که شهر اسلامی، یک مفهوم و یک صورت است که مبانی و ارکان و صفات و اسوه آن از قرآن‌کریم قابل استنتاج و استنباط است و تحقق آن در عالم خارج، بسته به شرایط زمان و مکان و امکانات در دسترس، تجلّیات متفاوتی خواهد داشت. در نتیجه، شهرهای مسلمانان (و حتی شهرهای غیرمسلمانان) در دوران‌ها و سرزمین‌ها و دانش متفاوت در متجلّی ساختن آن، توان متفاوتی دارند. ضمن آنکه هر شهری که شهر اسلامی نامیده می‌شود، به اندازه‌ای اسلامی است (و به الگوی حقیقی و مثالی شهر اصیل و آرمانی اسلام نزدیک‌تر است) که بتواند جلوه‌گاه مبانی و اصول و ارزش‌هایی باشد که کلام الهی برای جامعه‌ی اسلامی و الهی تعریف نموده است. بنابراین، هر شهر منتسب به اسلام یا موصوف به اسلامیت،
1. به اندازه‌ای اسلامی است که طراح و برنامه‌ریز و مدیرش در فضای جهان‌بینی توحیدی اندیشیده باشد، که این اندیشه منجر به طرح و برنامه و مدیریت شده باشد؛
2. به اندازه‌ای اسلامی است که اهل آن در فضای جهان‌بینی توحیدی بیندیشند؛
3. به اندازه‌ای اسلامی است که مدیران و اهل شهر در فضای فرهنگ بومی (مثلاً در ایران، در فضای فرهنگ ایرانی و منبعث از جهان‌بینی توحیدی و متکی بر آن عمل و رفتار کنند)؛
4. به اندازه‌ای اسلامی است که کالبد شهر جلوه‌گاه و بیانگر ارزش‌های مستفاد از تعالیم اسلامی برای زندگی انسان، و منبعث از صفات فعل الهی است؛
5. و به همان اندازه اسلامی است که امکان مسلمان بودن و مسلمان زیستن و مسلمان ماندنِ اهل شهر در آن وجود داشته باشد؛
6. به اندازه‌ای اسلامی است (و به الگوی حقیقی و مثالی شهر اصیل و آرمانی اسلام نزدیک‌تر است) که بتواند جلوه‌گاه مبانی و اصول و ارزش‌هایی باشد که کلام الهی برای جامعه‌ی اسلامی و الهی تعریف نموده است؛
7. و خلاصه اینکه هر شهر منتسب به اسلام، به اندازه‌ای اسلامی است که مبانی و اصول و اسوه‌ها و صفاتش برگرفته و منبعث از تعالیم وحیانی اسلام باشد. (مثالی ساده موضوع را روشن‌تر می‌کند: هر چیز خیس و نمدار شده با آب اقیانوس، به اندازه‌ی آبی که از اقیانوس در خود دارد، اقیانوس است)
کلام آخر اینکه: شهر اسلامی صورتی ذهنی و مفهومی یگانه است که مبانی و ارکان و الگو و صفات آن از کلام الهی قابل دریافت و تدوین است و این صورت ادراکی با توجه به شرایط دوران و سرزمین (اعم از شرایط و امکانات اقتصادی، فنّاوری، سیاسی، آداب، رسوم، سنن و...) به شرط عدم تقابل و تناقض با تعالیم و اصول و ارزش‌های اسلامی، مصداق و تجلّی و جلوه‌ی خاص خویش را دارد. به این ترتیب، هر شهری به اندازه‌ای اسلامی است که بتواند آن «شهر اسلامی» را که ساخته شده و مدیریت شده توسط «انسان کامل» و محلّ زیست او است متجلّی و متجسد سازد و عالی‌ترین نسخه‌ی شهر اسلامی، شهری است که فضای حیات طیبه‌ی انسان کاملی است که مطابق آنچه خدایش گفته است و فطرتش به آن می‌خواند، در زندگی دنیایی خویش مشی کند. آنچه را گذشت، در نمودار 7 می‌توان خلاصه کرد.
و بالأخره نباید از این موضوع مهم غافل شد که برای وصول به الگوی مطلوب پیشرفت، اولاً اصول بنیادین آن باید از مبانی فکری و فرهنگی جامعه استخراج و استنتاج شوند؛ ثانیاً فضا و محیط زندگی برای اهل جامعه‌ی پیشرفته نیز باید، هم با به کار بستن همان اصول شکل بگیرند، و هم اینکه به شکل‌گیری شهر و محیط زندگی به اندازه‌ی سایر موضوع‌ها توجه شود.
** توضیح تصویر:

نمودار 7: فرآیند ظهور مصادیق "شهر اسلامی" در سرزمین‌ها و دوران‌های مختلف با بهره‌گیری از کلام الهی

پی نوشت‌ها:

1- عضو هیئت علمی دانشگاه و پژوهشگر مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران.
2- این مقاله با حمایت مالی مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران تألیف گردیده است.
3- با توجه به طبیعت به عنوان منبع شناخت خالق، موردی است که در جای‌جای متون اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است (ر.ک: قرآن کریم، توحید مفضّل، 1359 و مطهری، 1367)

آیات و احادیث

1. وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ: و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است. (انعام: 59)
2. وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ: و آن‌ها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. (عنکبوت: 69)
3. وَنَزَّلْنَا عَلَیكَ الْكِتَابَ تِبْیانًا لِكُلِّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ: و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه‌ی هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است. (نحل: 89)
4. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ: که آن، قرآن کریمی است. (واقعه: 77)
5. در قرآن خبرهای پیشینیان شماست، و خبرهای آن‌ها که پس از شما می‌آیند و نیز در آن است، حکم روابط میان شما. (نهج‌البلاغه، 1387، ح305)
6. امام صادق (علیه‌السّلام): «هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف‌نظر داشته باشند جز آنکه برای آن در کتاب خدا ریشه و بنیادی است، ولی عقل‌های مردم به آن نمی‌رسد». (اصول کافی، ج1: 78)
7. امام صادق (علیه‌السّلام): «خدای تبارک و تعالی در قرآن بیان هر چیز را فروفرستاد تا آنجا که به خدا سوگند چیزی را از احتیاجات بندگان فروگذار نفرموده و تا آنجا که هیچ بنده‌ای نتواند بگوید: ‌ای کاش، این در قرآن آمده بود، جز آنکه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است». (اصول کافی، ج1: 76)
8. امام کاظم (علیه‌السّلام): «همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم) می‌باشد». (اصول کافی، ج1: 80).

کتابنامه

• قرآن کریم
• نهج‌البلاغه (مجموعه خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات قصار امام علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السّلام))، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، 1378، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
• نهج‌الفصاحه (مجموعه کلمات قصار رسول‌ اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم))، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، 1377، تهران، جاویدان.
1. آل‌احمد، جلال، 1341، غرب‌زدگی، تهران، انتشارات رواق.
2. بورکهاردت، تیتوس، 1372، مدخلی بر اصول و روش هنر دینی، ترجمه: جلال ستاری، در مجموعه مقالات مبانی هنر معنوی (گردآورنده: علی تاجدینی)، تهران، دفتر مطالعات دینی هنر.
3. توحید مفضل، امام جعفربن محمد الصادق، ترجمه: ملامحمدباقر مجلسی، 1359، تهران، انتشارات فقیه.
4. داوری اردکانی، رضا، 1378، اسلام و علم دوستی، نامه‌ی فرهنگستان علوم، شماره 12 و 13، تهران، فرهنگستان علوم ایران.
5. سعید، ادوارد، 1361، شرق‌شناسی، ترجمه: اصغر عسکری خانقاه و حامد فولادوند، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.
6. ------، 1383، شرق‌شناسی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
7. طباطبایی، [علامه] سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، بی‌تا، ج7، محمدی، تهران.
8. عامی، [شیخ] حر، 1385، کلیات احادیث قدسی، ترجمه: کریم فیضی، قم، انتشارات قائم‌آل‌محمد، قم.
9. کلینی‌الرازی، محمدبن یعقوب‌بن اسحاق، بی‌تا، اصول کافی (ج1-4)، ترجمه: سیدجواد مصطفوی، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم‌السّلام)، تهران.
10. گلشنی، مهدی، 1377، از علم سکولار تا علم دینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
11. مطهری، مرتضی، 1367، مسئله‌ی شناخت، تهران، انتشارات صدرا.
12. ------، 1361، آشنایی با علوم اسلامی (حکمت عملی)، تهران، انتشارات صدرا.
13. ------، 1357 آ، علل گرایش به مادیگری، تهران، انتشارات صدرا.
14. ------، 1357 ب، عدل الهی، قم، صدرا.
15. نصر، سیدحسین، 1359، نظر متفکران اسلامی در مورد طبیعت، تهران، خوارزمی.
16. نقی‌زاده، محمد، 1388، روایتی ایرانی از حکمت، معنا و مصادیق هنر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (زیرچاپ).
17. ------، 1386، جایگاه فرهنگ اسلامی در آموزش هنر، معماری و شهرسزای، تهران، سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور.
18. ------، 1385، معماری و شهرسازی و اسلامی (مبانی نظری)، اصفهان، انتشارات راهیان.
19. ------، 1384، جایگاه طبیعت و محیط زیست در فرهنگ و شهرهای ایرانی، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.

ب) مقاله‌ها

1. ابراهیمی، محمدحسن، پاییز 1375، مدخل بحث درباره‌ی شهر اسلامی، مجله آبادی، شماره 22.
2. اسلامی، علی‌ناصر و ماسیمو مورینی، پاییز 1375، پرسش پژوهشگران غربی از هویت شهر اسلامی، ترجمه: مجید محمدی، مجله‌ی آبادی، شماره 22.
3. افشار نادری، کامران، پاییز 1375، مشترکات شهرسازی جهان اسلام، مجله‌ی آبادی، شماره 22.
4. حائری، محمدرضا، پاییز 1375، برای اسلامی کردن سیمای شهر چه می‌توان کرد؟ (میزگرد)، مجله‌ی آبادی، شماره 22.
5. حجت، مهدی، پاییز 1375، برای اسلامی کردن سیمای شهر چه می‌توان کرد؟ (میزگرد)، مجله آبادی، شماره 22.
6. فرجامی، امیر، پاییز 1375، برای اسلامی کردن سیمای شهر چه می‌توان کرد؟ (میزگرد)، مجله آبادی، شماره 22.

ج) منابع لاتین

1. Abu-Lughod, Janet. Cairo: Perspective and Prospectus. in Brown, L. Carl (ed). From Madina toMetropolis: Heritage and Change in the Near Eastern City. The Darvin Press. Princeton, New Jersey.1973
2. ----------. Contemporary Relevance of Islamic Urban Principles. in A. Germen (ed.). Islamic Architecture and Urbanism. King Faisal University, Dammam. 1983.
3. Akbar, Jamel. Crisis in the Built Environment: The Case of the Muslim City. Concept Media, New York, 1988- Hakim, Besim. Arabic- Islamic Cities: Building and Planning Principles. Kegan Paul International, London. 1986.
4. Ardalan, Nader and Bakhtiar, Laleh. The Sense of Unity. University of Chicago Press. Chicago. 1973.
5. Brown, Carl L. (ed). From Madina to Metropolis: Heritage & Change in the Near Eastern City. The Darwin Press. New Jersey. 1973
6. Ibrahim, Saad Eddin. Cairo: A Sociological Profile. In Architectural Transformation in the Islamic World (9th: 1984 Cairo, Egypt). Concept Media Pty. Singapore. 1985.
7. Kuban, Dogam. Prepared Community. In Holod Renata(ed.). Toward an Architecture in the Spirit of Islam. The Age Khan Awards. Philadelphia. 1980.
8. Haider, S. Gulzar. Habitat and Values In Islam: A Conceptual Formulation of an Islamic City. In Sardar, Ziauddin (Ed). The Touch of Midas. Manchester University Press. Manchester. 1984.
9. Lapidus, Ira. Traditional Muslim Cities: Structure and Change. In Carl Brown (Ed.). From Madina to Metropolis: Heritage and Change in the Near Eastern City. The Darvin Press. Princeton. New Jersey. 1973.
10. ----------.A History of lslamic Societies. Cambridge University, Cambridge. 1988
11. Marcais, Willam. La Islamisme et La vie Urbaine. in La Academie des Inscriptions et Belles- Lettres: Comptes Rendus, Paris. 1928.
12. Marcais, George. La Conception des Villes Dans L" Islam. in Revue d" Alger, Algiers. 1945.
13. Von Grunebaum, Gustave. "The Structure of the Muslim Town". In Islam: Essays in the Nature and Growth of a Cultural Tradition. Routledge and Kegan Paul. London. 1980.
14. Yusuf Ali, Abdullah. The Holy Quran (Text, Translation and Commentary), 3 Volumes. Shaikh Muhammad Ashraf, Kashmiri Bazar. Lahore, Pakistan. 1938.
منبع مقاله: جمعی از نویسندگان؛ (1394)، مجموعه مقالات نخستین کنگره‌ی بین‌المللی علوم انسانی اسلامی (جلد 3)، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1394)، مجموعه مقالات نخستین کنگره‌ی بین‌المللی علوم انسانی اسلامی (جلد 3)، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول