نویسنده: قاسم تبریزی




 

 آرایش گروه‌های سیاسی در نهضت 15 خرداد

بازی آمریکا با مهره‌های انگلیسی

آمریکا از رهگذر کودتای 28 مرداد 1332 به دنبال تغییر ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران براساس منافع، اهداف و خواسته‌هایش بود و طی سال‌های پایانی دهه 1330 مقدمات این تغییرات را در عرصه‌های فرهنگی، نظامی و اجتماعی فراهم ساخت. سال 1339 «جان اف. کندی» تصمیم گرفت تا تغییرات بنیادینی را در کشورهای وابسته به بلوک غرب و آمریکا ایجاد کند. کندی از انجام این تغییرات دو هدف را دنبال می‌کرد: اولاً، این طرح می‌توانست اهداف و منابع ایالات متحده را تأمین کند و ثانیاً با توجه به گسترش نهضت‌های ضداستعماری، این طرح از پیوستن کشورها به جریان‌های کمونیستی ممانعت به عمل می‌آورد. در زمان حیات آیت الله بروجردی تحقق این تغییرات ممکن نبود، اما پس از درگذشت ایشان بلافاصله «علی امینی» - یکی از رجال سیاسی ایران که تحت تأثیر و تربیت آمریکا بود - نخست وزیر شد.
با روی کارآمدن دولت علی امینی اصلاحات آمریکایی آغاز شد. اگرچه بحث لایحه انجمن‌های ایالتی - ولایتی و حتی کاپیتولاسیون هم روی میز نخست وزیر بود، ولی او می‌خواست ابتدا موانعی را که رجال وابسته به انگلیس به وجود آورده بودند، کنار بزند و پس از آن به این حوزه وارد شود. همین مسائل درگیری‌هایی را ایجاد کرد. شرایط با سفر شاه به آمریکا سخت‌تر شد، چرا که او تعهد داده بود خودش تمامی برنامه‌های آمریکا را اجرا می‌کند. به همین دلیل بعد از بازگشت شاه از آمریکا، امینی کنار رفت و «اسدالله علم» - از مهره‌های انگلیس و مورد اطمینان شاه - به نخست‌وزیری رسید. اولین اقدام علم، اجرای لایحه انجمن‌های ایالاتی - ولایتی بود که دو اشکال اساسی داشت: اول اینکه، لایحه بر خلاف اسلام بود و همچنین با قانون اساسی مغایرت داشت، چون این لایحه در زمان تعطیل بودن مجلس شورای ملی توسط دولت که اساساً حق قانونگذاری نداشت به تصویب رسیده بود، خلاف قانون اساسی محسوب می‌شد. پس از تصویب و اجرای این لایحه، مراجع و علما علیه دولت بسیج شدند و با اعلامیه و صدور بیانیه این حرکت ضد اسلامی دولت را تقبیح کردند. اصل موضوع در این لایحه «حذف سوگند به اسلام» و «حذف قید مسلمان بودن در انتخابات» بود که شامل منتخبین و انتخاب کنندگان می‌شد.
بدین ترتیب، مبارزه روحانیت از مهر 1341 شروع شد و تا آذرماه ادامه یافت. اعتراضات روحانیت دولت را مجبور به الغای این قانون کرد. اگرچه همه مراجع در این رویدادها حضور داشتند، اما ابتکار عمل در دست امام خمینی (رحمه الله) بود. پس از ملغی شدن قانون، دولت به فکر افتاد تا به روش دیگری آن را اجرا کند. امام هشدار داد که این حرکت، حرکتی ضد اسلامی است و همچنین در سخنانشان قید مبارزه با استعمار را آورد؛ چرا که استعمار، «اسلام» و «روحانیت» را مانع فعالیت‌های خود می‌دانست.
این شرایط تا بهمن 1341 که دولت با برنامه اصلاحات ارضی و ایده انقلاب سفید به میدان آمد، ادامه داشت. از آنجا که ماهیت این برنامه‌ها نیز استعماری بود، روحانیت به مبارزه خود ادامه داد. شاه در برابر این مبارزات به ایراد چند سخنرانی پرداخت و توهین‌های سخیفی به حوزه‌های علمیه و مراجع کرد. حتی آنان را قرون وسطایی و ارتجاعی نامید. این یک رویارویی جدید بود. امام و سایر شخصیت‌ها هم از پای ننشستند و پاسخ سخنان شاه را دادند. این اتفاقات در جریان رفراندوم در 6 بهمن 1341 نیز روی داد. در این زمان، مراجع و علما رفراندوم را غیر قانونی اعلام و آن را تحریم کردند. همین امر باعث شد تا عده زیادی از مردم در رفراندوم شرکت نکنند. شاه نیز مجدد در یک سخنرانی دیگر به روحانیت حمله کرد و باز هم مراجع، علما و امام جواب او را دادند.

پاکروان صورت مساله را پاک می ‌کند؟

در این دوران رژیم احساس می‌کرد که مقاومت روحانیت در حال استمرار است. بنابراین باید یک نوع رعب و وحشت ایجاد کرد تا آن‌ها عقب‌نشینی کنند. با برنامه‌ریزی ساواک به ریاست تیمسار «حسن پاکروان» اقداماتی انجام شد. پاکروان پروژه حمله به مدرسه طالبیه تبریز، منزل آیت الله «سید حسن قمی» در مشهد و حمله به مدرسه فیضیه را طراحی کرد. آیت‌الله العظمی «سید محمدرضا گلپایگانی» در مدرسه فیضیه اقامه عزا کرده بود. عده‌ای از ساواکیان و ماموران به جلسه عزاداری رفتند، مجلس را به هم زدند و با چوب و چماق بر سر طلبه‌ها ریختند. عده‌ای را دستگیر و تعدادی را مضروب و مجروح کردند. چند نفری را هم از بالای دیوار و پشت بام به پایین پرت کردند و کتاب‌ها را پاره نمودند. این برنامه همان پروژه رعب و وحشتی بود که هدف آن عقب‌نشینی روحانیت بود. در مشهد و تبریز هم اقداماتی از این دست انجام شد.
البته عده‌ای عقب‌نشینی کردند، اما امام خمینی (رحمه الله) مصمم و معتقد بود که باید در برابر رژیم ایستاد. امام بیش از 1500 نامه به مراجع، علما و شخصیت‌های شهرها نوشت و از آن‌ها خواست در برابر رژیم بایستند. امام هشدار داد رژیم می‌خواهد ریشه اسلام را بزند و اصل مبارزه‌شان با دین است، پس باید به مقاومت پرداخت. با آغاز ماه محرم اعتراضات گسترش یافت. «اسدالله علم» به استانداران دستور داد تا هر روحانی که بالای منبر حرف خلافی بزند، سریعاً دستگیر کنند و به زندان بفرستند یا در همانجا محاکمه‌اش کنند. در اسناد ساواک گزارش‌های بسیاری از دستورات تیمسار پاکروان در این باره باقی مانده است. در این میان انجمن‌ها و هیأت‌های عزاداری هم خودشان را آماده کردند تا علیه شاه شعار دهند. طرفین نزاع آماده درگیری بودند. در 13 خردادماه برابر با 12 محرم و زمان غروب آفتاب، امام در مدرسه فیضیه سخنرانی کرد و به تشریح سیاست‌های ضداسلامی رژیم پرداخت. ایشان گفت: «بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هرچه می‌خواهید بگویید؛ یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است، این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چی می‌خواهید بگویید. خب اگر این سه امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چی بگوییم؟ ما هرچی گرفتاری داریم از این سه تا هست، تمام گرفتاری ما. روابط ما بین شاه و اسرائیل چی است که سازمان امنیت می‌گوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید، این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟» (2)

اعدام امام: بلوف سیاسی یا ایده جدی؟

امام در سخنانش به ورود مستشاران آمریکایی و سرمایه داران اسرائیلی به ایران اشاره کرد و آن را دلیلی بر گسترش اسرائیل در ایران دانست؛ اینکه حتی یهود در پوست بهائیت در ایران مشغول فعالیت است و در واقع تشکیلات صهیونیستی در شکل تشکیلات بهائیت در ایران فعالیت می‌کند. ایشان در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: «آقا این‌ها خودشان می‌گویند من که نمی‌گویم. به هر که مراجعه می‌کنی می‌گوید شاه گفته، شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید، شاه گفته این‌ها را بکشید. آن مرد که آمد در مدرسه فیضیه (حالا اسمش را نمی‌برم، آن وقت که دستور دادم گوش‌هایش را ببرند، آن وقت اسمش را می‌برم) در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید، تمام مستقر شدند در گوشه‌ای، گفت منتظر چی هستید، بریزید تمام حجرات را غارت کنید، تمام را از بین ببرید، گفت حمله کن، حمله کردند. از ایشان می‌پرسی، آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید اعلیحضرت فرموده! این‌ها دشمن اعلیحضرت هستند؟! اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟» (3) امام حقایق و حوادثی را که پشت صحنه سیاست‌های رژیم قرار داشت، تبیین کرد. در این مقطع رویارویی یک مرجع تقلید با شاه یک مملکت به وجود آمد و این بار دو طرف با شدت بیشتری قصد ایستادن در برابر یکدیگر راداشتند. پس از این سخنرانی امام، گارد شاهنشاهی نیمه‌های شب وارد قم شد و با تدابیری به منزل امام حمله و ایشان رادستگیر کرد. حتی از سرکوچه تا خیابان، ماشین حامل امام را دنده خلاص بردند تا سروصدایی به پا نشود.
خیلی زود مراجع، علما و هیأت‌های مذهبی از دستگیری امام مطلع شدند و تظاهرات در تهران آغاز شد. شاه بعد از دستگیری امام، مصمم بود که امام را اعدام کند. این تصمیم شبیه آنچه بود که در مشروطه بر سر «شیخ فضل الله نوری» آمد. در حقیقت، با اعدام شیخ توانستند روحانیت را کاملاً منزوی کنند. بر همین اساس چنین طرحی در ذهن رژیم وجود داشت، اما طبق قانون اساسی نمی‌توانستند مراجع را محاکمه کنند. از سوی دیگر، جو عمومی جامعه به صورتی بود که اگر شاه عقب‌نشینی می‌کرد، پیروزی با جریان اسلامی بود و چنانچه جریان اسلامی به پیروزی می‌رسید، شاه سخیف می‌شد و کاری از او بر نمی‌آمد. در واقع حکومت با سه مانع در این مسیر مواجه بود: اول اینکه امام از مدرسین و علمای برجسته قم به شمار می‌رفت و براساس اسناد ساواک بعد از آیت الله بروجردی بیشترین شاگردان را داشت. دوم اینکه جو جامعه به گونه‌ای نبود که اعدام امام عملی شود، چرا که خاطره بردار شدن شیخ فضل الله نوری توسط استعمار همچنان در اذهان باقی بود و سوم اینکه حمایت مراجع از امام عملاً مانع اعدام ایشان بود. مراجع برای نجات امام و بیان مسأله در تهران اجتماع کردند و نماینده‌ای را تعیین نمودند تا با شاه دیدار کند و بگوید که امام مرجع تقلید است و شما طبق قانون و سنت، حق اعدام ایشان را ندارید. شاه که با موج حمایت مردم از امام مواجه شد، در جملات سخیفی گفت: «ما اعدامش نمی‌کنیم، ولی او را به لجن می‌کشانیم.» به همین خاطر امام را مدتی به زندان قصر بردند و بعد به پادگان عشرت آباد منتقل کردند، اما طولی نکشید که با فشار مراجع و علمای داخل و نجف، شاه مجبور شد امام را در یک منزلی محبوس کند تا به این ترتیب امام هم در زندان باشد و هم القا کنند که ایشان آزاد است.

آرایش گروه‌های سیاسی در نهضت 15 خرداد

قیام 15 خرداد در شرایطی روی داد که از یک طرف گروه‌های چپ مارکسیستی بر پایه نگرش و مبانی ایدئولوژیک خود، آن را «شورش کور» نامیدند و افرادی مانند «یویچ ایوانف» یا «بیژن جزئی» بعدها از آن به عنوان شورشی فاقد رهبری، تشکیلات، برنامه و صرفاً حرکتی مقطعی نام بردند، از طرف دیگر جریان جبهه ملی و ملیون نیز چون مبانی فکری شان بر اساس «جدایی دین از سیاست» تعریف شده بود، می‌گفتند مبارزه باید طبق قانون اساسی مشروطه باشد و نباید تعرضی به شاه صورت گیرد. آنان حرکت 15 خرداد را نادرست دانستند و حتی برخی از آنان هم که در زندان بودند اعلام کردند خودمان را از این جریان مبرا می‌دانیم و هیچ گونه با این حرکت ارتباط نداریم و آن را محکوم می کنیم. رجال سیاسی دیگر هم یا سیاسی کار بودند و یا حرکت را در چارچوب قانون می‌دانستند یا اعتقاد به مذهب نداشتند و با سکوتشان از کنار آن گذشتند. جریان روشنفکری چپ نیز که بعدها مدعی شدند در صحنه حضور داشتند، با سکوت مطلق از هرگونه اظهارنظر خودداری کردند؛ چرا که در این صورت باید از اسلام و دین دفاع می کردند، این در حالی بود که آنان اساساً با مذهب مبارزه می کردند.
گروه‌های مذهبی نیز در 15 خرداد به سه جریان تقسیم شدند، برخی مدعی بودند که دین ربطی به سیاست ندارد و ما همان فعالیت دینی خودمان را انجام می‌دهیم، امام زمان می‌آیند و خودشان وضع و اوضاع را درست می‌کنند! معتقد بودند اگر ما در سیاست دخالت و مبارزه کنیم، کار غلطی است. «انجمن حجتیه» نماد این جریان بود. جریان دوم افراد موجه، مومن، پاک و صالح بودند که اصل مبارزه را نفی نمی‌کردند، ولی معتقد بودند مقاومت در برابر رژیم باعث متلاشی شدن حوزه‌های علمیه و از بین رفتن دین می‌شود و همین مقدار از فرصت نیز که می‌توانیم در جامعه فعالیت کنیم، از بین می‌رود. دسته سوم جریان حضرت امام (رحمه الله) و یارانش در کنار برخی مراجع مانند آیت‌الله میلانی بود که اعتقاد به مبارزه با رژیم داشت.
در جریان 15 خرداد 1342 عده زیادی از روحانیون، وعاظ و ائمه جماعات دستگیر شدند، چنانکه بر اساس یکی از گزارش‌های ساواک، 54 نفر و در گزارش دیگری 80 نفر از روحانیون به زندان افتادند. آیت‌الله شهید مطهری، آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله شهید «حسین غفاری» از جمله این افراد بودند که تا اوایل تیرماه در زندان به سر بردند. شهید مطهری درباره موضوع 15 خرداد در زندان مطلبی نوشت که هنگام آزادی به دست ساواک افتاد. او نوشت: «امروز جامعه مسلمان گرفتار تفرق و تشتت عجیب و اسف آوری است. ریشه آن را در قرون پیش باید جست‌وجو کرد. اکنون قشر عظیمی از جوانان ما دچار بیماری مزمن استعمار هستند و کتاب‌هایی که استعمارگران به نام ملیت و قومیت دادند برای ایجاد عصبیت ملی گرایی، پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان هندوئیسم و پان ترکیسم که اعراب، ترک و ایران را از هم جدا کردند و این زمینه استعمار بود برای به رشته درآوردن یک فصلی از فصل‌های تاریخ اسلامی و تاریخ معاصر ما. بیداری کم و بیش در میان سلسله جلیله روحانیت پیدا شده، مخصوصاً در طبقه جوان این سلسله که از این موهبت عظمی برخورداری بیشتری دارد. در دو سه سال اخیر که طبقه نسبتاً جوان‌تری زعامت روحانیت را به دست گرفته‌اند، واقع بینانه‌تر عمل کرده‌اند تا آنجا که زندانی شدن در راه هدف مقدس خود را برخلاف سابق افتخار می‌شمارند.»
اگرچه به ظاهر رژیم بعد از گذشته سه روز از دستگیری‌ها و ادامه داشتن آن به پیروزی دست یافته بود، اما در واقع آنچه 15 خرداد را برجسته ساخت، قیامی بود که برای اسلام و دین صورت گرفت و رهبری آن را مرجع تقلیدی برعهده داشت که علاوه بر داشتن شخصیت سیاسی، مرجعیت‌اش مقلدینی داشت و حرفش حجت بود و اگر حکمی می‌کرد عمل به آن حکم بر مراجع دیگر نیز واجب بود. در حقیقت مدافعین این حرکت فقط متدینین بودند. اگر در مشروطه، اتحادی میان سیاسیون، ملیون و همه اقشار بود و در نهضت ملی شدن نفت هم روحانیت با سیاسیون و ملیون حضور داشتند، اما در 15 خرداد روحانیت تنها به میدان آمد. مقاومت روحانیت دو وجه داشت : یکی اینکه این روحانیت براساس آموزه‌های اسلام به صحنه آمد و دیگر آنکه به خاطر ماهیت اسلامی این مبارزه، گروه‌های دیگر 15 خرداد را همراهی نکردند. این نهضت از مبانی اسلام، ایدئولوژی‌های اسلام، رهبر مرجع تقلید و نیروهای مدافع فقط مذهبی برخوردار بود. در واقع ماهیت نهضت، ضداستبدادی و ضداستعماری بود ولی این ضدیّت موجب نفی مطلق رژیم شاهنشاهی می‌شد. برخلاف نهضت نفت یا مشروطه، 15 خرداد نه تعدیل استبداد که نفی استعمار را به طور کامل به همراه داشت.

15 خرداد ادامه دارد

رسالت قیام 15 خرداد تأسیس یک نظام اسلامی بود. به همین دلیل مخالفان این نهضت عموماً از عمال استعمار غرب آمریکا و انگلیس به شمار می‌رفتند و جریان‌های فراماسونری، صهیونیسم و بهائیت که ابزار غرب بودند با نهضت مخالفت کردند. درباری‌ها به دلیل منافع و جایگاهشان و ملیون و مارکسیست‌ها هم به دلیل نوع نگرش به دین و مبانی فکری‌شان، با این حرکت به مخالفت برخاستند. کشورهای خارجی و اروپا هم از آنجا که منافعشان ایجاب می‌کرد، در برابر این نهضت سکوت کردند و فقط کشور مصر به دلیل وجود شیخ الازهر، شیخ شلتوت به سرکوب‌گری‌های رژیم و تعرض نسبت به علما و روحانیون اعتراض کرد.
از دستگیری امام تا آزادی ایشان در 15 فروردین 1343، نهضت دستاوردهای بزرگی به دست آورد. صف حق و باطل از هم جدا شد و روحانیت، وعاظ، نویسندگان و مترجمین حرکت فرهنگی را آغاز کردند. اگرچه ساواک از این زمان به بعد بر فشار خود علیه مبارزان افزود، اما کتاب‌هایی منتشر شد که حرکت‌های بعدی تا انقلاب 1357 را رقم زد. کتاب‌هایی مانند «ابراهیم بت شکن» و «موسی کودک نیل» منتشر شد که چهره امام و هدف او را نشان می‌داد. از سوی دیگر حوزه‌های علمیه بعد از واقعه 15 خرداد، هم به لحاظ قلم و هم به لحاظ بیان یک جهش بزرگ پیدا کرد و توجه جامعه به تأسیس مراکز فرهنگی مانند موسسات خیریه و کتابخانه در مساجد گسترش یافت. این جهش در حوزه به ارتباط تنگاتنگ روحانیت با مردم انجامید.
قیام 15 خرداد، روند احیای اسلام در برابر غرب‌گرایی، غرب‌زدگی، شرق گرایی و کمونیسم بود و اسلام به عنوان یک ایدئولوژی به صحنه مبارزه آمد؛ مکتبی که می‌توانست انسان و جامعه را بسازد، تحول ایجاد کند و مبانی خودسازی و جامعه‌شناسی در خود داشت. از این پس اسلام به عنوان یک سیستم حکومتی مطرح شد که بعدها در سال 1357 به ثمر نشست. 15 خرداد از چنان اهمیتی برخوردار بود که امام خمینی سال 1358 در پاسخ به برخی شبهات که کمونیست‌ها و ملی‌گراها پیرامون آن مطرح نمودند، سوالاتی را بیان کرد: «پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدا وجود آن چه بود؟ و دنباله آن در سابقه چه بود؟ والان چیست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را کی به وجود آورد؟ و دنباله آن را کی تعقیب کرد؟ و الان کی همان دنباله را تعقیب می‌کند؟ و پس از این امید به کیست؟ 15 خرداد برای چه مقصودی بود؟ و تاکنون برای چه مقصدی است؟ و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود؟ 15 خرداد را بشناسید؛ مقصد 15 خرداد را بشناسید و کسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید؛ کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ کسانی که از این به بعد امید تعقیب آن‌ها هست بشناسید؛ مخالفین 15 خرداد و مقصد 15 خرداد را بشناسید.» (4)

پی‌نوشت‌ها:

1. نویسنده و تاریخ پژوه، از دهه 1350 در موسسه بعثت و کانون نشر و پژوهش‌های اسلامی فعالیت کرده و اکنون از مدیران موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، فصلنامه مطالعات تاریخی و موزه عبرت به شمار می‌رود.
2. صحیفه نور، ج 1، صص 54 - 55.
3. همان.
4. برگرفته از سخنرانی حضرت امام خمینی (رحمه الله) در روز 15 خرداد 1358.

منبع مقاله :
مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه شماره هفتم