نویسنده: خسرو معتضد (1)




 

 اصلاحات غربی و اختناق شرقی: زمینه‌های پیدایش 15 خرداد

در تحلیل زمینه‌های پیدایش قیام 15 خرداد باید نظری دقیق به دهه پیش از آن داشت. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت «محمدرضا پهلوی» به حکومت، آمریکا که خود را قیم ایران می‌دانست، به دنبال اصلاحات ارضی در سراسر کشور بود. آمریکایی‌ها به خاطر وضعیت ژئوپلیتیکی حساس ایران و برخورداری از منابع نفتی، همیشه به ایران فکر می‌کردند، اما به رغم حضور همه جانبه در ایران، وحشت داشتند که این کشور به سرنوشت فروپاشی سلطنت در بسیاری از کشورهای کمونیستی دچار شود. به همین دلیل در پروژه‌هایی که اجرا کردند، هیچ گاه شرایط جامعه ایران را در نظر نگرفتند. اصلاحات ارضی از جمله این برنامه‌ها بود که بدون توجه به وضعیت «مالکیت در ایران» در دهه 1340 به اجرا درآمد.

وضعیت مالکان و خرده مالکان در انقلاب سفید

مالکیت در ایران از نوع مالکیت بزرگ نبود. 150 مالک بزرگ کشور همگی از اشراف قاجار و پهلوی بودند. خانواده پهلوی بزرگترین خانواده مالک در ایران به شمار می‌رفت. برخی معتقدند برای اولین‌بار پس از شهریور 1320 دکتر «حسن ارسنجانی» درباره اصلاحات ارضی صحبت کرد. ارسنجانی روزنامه نگار بود و مشرب سوسیال دموکرات داشت و به چپ‌ها نزدیک بود، اما با وجود دادن چنین نسبتی به چپ‌ها، روابط زراعی ایران با سایر کشورها تفاوت داشت و مانند مالکیت واسال‌ها و موژیک‌ها، یعنی روستایی برده‌وار، در روسیه نبود که اشراف بتوانند موژیک‌ها را بخرند و بفروشند. جز همان 150 مالک، مابقی مردم ایران بیشتر خرده مالک بودند. در این میان آمریکایی‌ها نیز گزارش‌های زیادی از وضعیت ایران ارائه می‌دادند که شاه از این گزارش‌ها حساب می‌برد و همین به ضرر ایران تمام شد. اصل طرح اصلاحات ارضی بر پایه گزارش‌های بابلینگ از اعضاء سفارت آمریکا در ایران تهیه شد و شاه بدون در نظر گرفتن شرایط متفاوت ساختار مالکیت در ایران، اصلاحات ارضی را به اجرا درآورد.
اصلاحات ارضی در حالی انجام شد که زمین‌های بسیاری وجود داشت. اما آنقدر ارزان بود که چندان به حساب نمی‌آمد. این طرح، طرح ناپخته‌ای بود و دولت زمانی به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید دست زد که مردم ایران در اضطرار قرار نداشتند و ایران سهم تولید داشت. اگرچه در کنار آن موضوع قحطی از قدیم الایام گریبان‌گیر کشور بود، اما این مساله دلیلی برای اجرای چنین طرح‌هایی که مغایر با ساختار کشاورزی و وضعیت مالکیت در ایران بود، نمی‌شد. اصلاحات ارضی در ایران با نظامی‌گری، ارتباط مالک و خرده مالک را با زارع قطع کرد.
ایران در گذشته نیز به سبب برخورداری از اقلیم خاص، وجود خشکسالی و کمبود باران، گندم وارد می‌کرد. این رویه در اواخر حکومت قاجار، رضاشاه و محمدرضا ادامه داشت. اما نکته جالب این بود که بعد از اصلاحات ارضی گندم نایاب نشد. آن زمان شایعه شد که ایران به بازار گندم آمریکا تبدیل شده است. این شایعات از آنجا قوت گرفت که دولت آمریکا بعد از 28 مرداد 1332 گاهی اوقات به ایران گندام می‌فروخت. ایران بین سال 1332 تا 1339 از آمریکا 480 میلیون دلار کمک دریافت کرد که این کمک‌ها شامل توپ و تانک، وسایل نظامی، مواد غذایی و پول نقد بود. با اینکه ایران در آن دوره 500 میلیون دلار درآمد نفتی داشت، اما در مطبوعات آمریکا نوشتند که این پول‌ها به مصرف داخلی نمی‌رسد و شاه و وابستگانش آن را تبذیر و اسراف می‌کنند. البته تا حدود زیادی این ارزیابی‌ها درست بود. آمریکایی‌ها بدشان نمی‌آمد که شاه بماند، ولی شاه حدود اختیارات خود را نمی‌دانست. با توجه به وضعیت ایران در دوره محمدرضا پهلوی و وجود آمارهایی که نشان می‌داد درآمد نفتی ایران 136 میلیون لیره بود و از نظر برخورداری از برنج و غلات هم در وضعیت نسبتاً خوبی قرار داشت، اجرای اصلاحات ارضی چندان ضرورت نداشت. این اصلاحات مقدمه ای برای قیام 15 خرداد شد؛ چرا که مردم تنها منتظر جرقه‌ای بودند.
اجرای اصلاحات ارضی در میان رجال سیاسی نیز مخالفان بسیار داشت. «قائم مقام ملک رفیع» اولین کسی بود که خوش‌نویسی را به شاه یاد داد و در گوش شاه قرآن خواند. او هم راضی به انجام اصلاحات نبود و به شاه گفت اصلاحات ارضی آمریکایی نکنید، زیرا به ضرر ایران است. به رغم این فعالیت‌ها شاه خرده مالکان را بیرون و جای آن‌ها را با دولت عوض کرد. این در حالی بود که همیشه طبقه دهقان پشتیبان حکومت‌ها بودند؛ یعنی اگر در شهر جنگ می‌شد و غذا نبود، سراغ دهات می‌رفتند چون در آنجا همه چیز پیدا می‌شد. به این ترتیب، ارتباط مالک با دولت قطع شد، کارمندان دولت هم که معمولاً اهل رشوه گرفتن بودند، اوضاع را پیچیده‌تر کردند و به این ترتیب گرفتاری‌های دربار بیشتر شد. دولت ایران نیز برای مقابله با کمونیست‌ها و شوروی به آمریکایی‌ها نیاز داشت و عملاً نمی‌توانست در برابر آن‌ها مقاومت کند.

پول‌های کثیف در انتخابات

یکی از زمینه‌های مهم قیام 15 خرداد، ناکارآمدی مجلس خصوصاً در دوره‌های هجدهم و نوزدهم بود. همه نمایندگان مطیع اوامر بیگانگان بودند، به طوری که قرارداد کنسرسیوم که به زیان ایران بود، در این دوران تصویب شد. نفوذ آمریکا در این دوران به اوج خود رسید و شاه هم در مقابل آمریکایی‌ها عقب نشینی کرد. همین مساله موجب روی گردانی مردم از حکومت گشت. با اینکه ماهیت حکومت پهلوی آمریکایی بود، اما ایالات متحده در برخی موارد حتی دولت مطیعی مانند ایران را نیز در تنگنا قرار می‌داد. چنین وضعیتی را در دولت ترومن درباره مصدق شاهدیم. اگرچه تمام تاریخ‌دانان آمریکایی از مصدق ستایش می‌کنند، اما در زمان فعالیت دولت او و اقامتش در آمریکا، آمریکا حاضر نشد درخواست وام 100 میلیون دلاری او را بپذیرد، با آنکه مصدق چندین بار به ترومن نامه نوشت که ما احتیاج داریم و حاضریم در ازای آن، ماهانه 10 میلیون دلار به شما برگردانیم، آمریکایی‌ها این پیشنهاد را نپذیرفتند و در نهایت پول نقد از ایران گرفتند! این در حالی بود که دستورات آمریکا تمامی نداشت و به شاه دستور دادند با چین رابطه نداشته باشد و با کشورهای آلمان شرقی و اروپای شرقی که به تولیدات ما احتیاج داشتند و از ما کفش می‌خریدند، قطع رابطه کنند. این سیاست نوکری و بندگی رژیم پهلوی به ضرر ایران بود. به همین دلیل مردم بعد از 28 مرداد تمام بدبختی‌های ایران را ناشی از سیاست آمریکایی‌ها می‌دانستند و این نفرت، از همان زمان نسبت به آمریکا به وجود آمد.
مساله دیگر، گسترش بی بندوباری، فحشا و اشاعه مشروبات الکلی توسط عوامل آمریکا بود. با حضور آمریکایی‌ها در ایران اوضاع فرهنگی کشور دگرگون شد. سالن‌های تئاتر لاله‌زار به جای اجرای نمایش‌های ملی و هنری، به نمایش نمایشنامه‌های مولیر و فیگارو اختصاص پیدا کرد. فواحش را از خاور دور می‌آوردند و در سالن‌ها مراسم رقص‌های برهنه برگزار می‌کردند. حتی اجاره بهای خانه‌ها هم به دلیل حضور آمریکایی‌ها در ایران افزایش یافت.
صاحبان خانه‌ها، منازلشان را تنها به آمریکایی‌ها اجاره می‌دادند و این وضعیت برای ایرانی‌ها ناخوشایند بود.
با این همه، شاه ملت ایران را کوچک و خوار می شمرد و باور نمی‌کرد که مردم بر اثر این نارضایتی‌ها حرکتی کنند، اما مردم با مشاهده این وضعیت بیدار شدند و عملاً می‌خواستند در حکومت سهیم باشند. در واقع، حکومت شاه، به اراده آمریکایی‌ها از بین نرفت، بلکه رژیمی الیگارشی بود که خودش زمینه سقوط و نابودی‌اش را فراهم کرد. 15 خرداد را باید خشم مردم نام نهاد که بروز آن دلایل بسیاری داشت: از جمله فساد خانواده سلطنتی، اختیارات بیش از اندازه شاه و برگزاری دو انتخابات تقلبی سال 1339. در انتخابات تابستانی و انتخابات زمستانی نامزدهای انتخابات برای ورود به ساختار حکومت به برخی رجال و درباریان پول و رشوه می‌دادند و با این پول‌های کثیف به مجلس راه می‌یافتند. بنابراین مردم در حالت خلاء قرار داشتند. می‌دانستند که اصلاحات ارضی براساس گزارش‌های بابلینگ طراحی شده است و از آنجا که تجربه حضور آمریکایی‌ها در ایران مترادف با برخی ساختارشکنی‌ها بود، نگران بودند.

مبارزه‌ای خلاف عادت

عوامل سیاسی مانند اختناق و بهاندادن به مردم، دخالت در انتخابات و نیز سوق دادن مردم به سمت ابتذال، فرنگی مآبی و مذهب زدایی از درون موجب فروپاشی حکومت شد. با ورود آیت‌الله خمینی (رحمه الله) به عرصه مبارزه، مردم با ایشان همراه شدند. خارج از عرف و عادت جامعه بود که کسی بخواهد به صورت مستقیم شاه را مورد خطاب قرار دهد و مطالبات مردم را بیان کند، اما امام خمینی (رحمه الله) با تبیین مسائل مملکت، خواستار قطع دست بیگانگان از کشور بود. برخورد امام با این موضوع به شکست شاه منجر شد و هیبتی را که شاه تا آن زمان برای خود ساخته بود، از بین برد، یکی از مهم‌ترین مشکلات شاه در ماجرای 15 خرداد اطرافیان او بودند. اگر در دهه 1320 امثال «محمدعلی فروغی» در کنار محمدرضا تصمیمات مهم کشور را اتخاذ می‌کرد، در دهه 1340 «اسدالله اعلم» به شاه مشاوره می‌داد.
15 خرداد یک قیام مردمی بود. سخنرانی آیت‌الله خمینی (رحمه الله) در 13 خرداد سال 1342 چند محور داشت. امام در نطقی گوینده دوران رژیم پهلوی را به دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس و حمله رژیم به فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه کرد و اسرائیل را مسبب این واقعه دانست و به شدت شاه را مورد حمله قرار داد. شاه که خود را تحقیر شده می‌دید، به خشونت دست زد. بسیاری از روحانیون مبارز را دستگیر کرد و سپس در نیمه شب 15 خرداد 1342 به وسیله کامیون های نظامی، خانه امام را محاصره و ایشان را دستگیر کرد. با این همه، سال بعد که وضعیت کشور رو به وخامت رفت و موضوع کاپیتولاسیون مطرح شد، امام بیشتر توانست رژیم را رسوا کند. حضور اسرائیل و فعالیت‌های کشاورزی در دشت قزوین و مناطق دیگر مردم را ناراضی و نظامی‌گری آمریکایی‌ها شرایط را سخت‌تر کرد؛ به طوری که اگر جاده‌ای ساخته می‌شد، صرفاً برای رفت و آمد ادوات نظامی بود و اغلب بودجه کشور صرف خرید تانک و هواپیما و تامین سربازخانه می‌شد و خدمات و رسیدگی به مردم انجام نمی‌گرفت. این رویدادها زمینه‌های وقوع نهضت 15 خرداد را فراهم کرد. این قیام با حضور مردم و روحانیون شکل گرفت و گروه‌های سیاسی دیگر در آن حضور نداشتند. به خصوص جبهه ملی که اصولاً مذبذب بود و در هیچ زمانی به جز دوران مصدق نتوانست نقش مهمی در جریانات سیاسی کشور ایفا کند. بعدها بعضی از اعضای این جبهه برای اینکه بتواند باز هم در حکومت پهلوی وزیر بمانند، از حزب استعفا دادند. جبهه ملی بیشتر شهرت بود، نه یک جریان واقعی. در دوره محمدرضا پهلوی اغلب آنان به واسطه شرکت در برخی مناقصه‌ها پول‌‌دار شدند و برخی نیز به واسطه دوستان خود توانستند پست‌های خوب از جمله مشاورت در برخی وزارتخانه‌ها را به دست آورند.

پی‌نوشت‌ها:

1. پژوهشگر و تاریخدان، سردبیر مجلات «بدیع»، «ترقی»، «پژوهشگر»، «بندر و دریا»، «کهکشان» و «دور دنیا» در دو دهه گذشته برنامه‌های تاریخی زیادی را برای تلویزیون تهیه کرده است. مستندهای «فرازهایی از تاریخ معاصر»، «قرن پرماجرا» و «از نگاه تاریخ» و «پلی به گذشته» حاصل کوشش‌های اوست.

منبع مقاله :
مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه شماره هفتم