نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی




 

خوزستان سرزمینی است حاصلخیز كه در جنوب غرب ایران قرار دارد. این سرزمین در تقسیم بندی استانی كشور از جانب شمال و شمال غربی به استان‌های لرستان و ایلام، از سمت غرب و جنوب غربی به كشور عراق، از جنوب به خلیج فارس و بوشهر، از جانب شرق به استان‌های چهارمحال و بختیاری و كهگیلویه و بویراحمد محدود است. این استان 24 شهرستان، 56 بخش، 130 دهستان و 62 شهر دارد و مركز آن اهواز است. به جز اهواز، معروف‌ترین شهرستان‌های آن عبارت‌اند از آبادان، خرمشهر، دزفول، مسجد سلیمان، بهبهان، بندر ماهشهر، دشت میشان، شوشتر، ایذه، رامهرمز (بادنج، ص 454-455).
خوزستان به دو منطقه‌ی كوهستانی و دشتی تقسیم می‌شود. رشته كوه زاگرس میانی در شمال و مشرق آن امتداد دارد و منطقه‌ی دشتی در جنوب و مغرب آن واقع است (همان جا).
عنوان خوزستان در طول تاریخ معمولاً به محدوده‌هایی اطلاق می‌شده كه به تقریب مطابق خوزستان كنونی است. مثلاً، در نسخه‌های خطی ترجمه‌ی فارسی كتاب مسالك و ممالك اصطخری نقشه‌های رنگینی آمده كه، به گفته‌ی تاریخ‌پژوهان، قدمت آن‌ها به حدود هزار سال پیش می‌رسد و در این نقشه‌ها حدود و موقعیت جغرافیایی خوزستان به روشنی ترسیم شده و از آن سرزمین به نام فارسی «خوزستان» یاد شده است (نجفی، ص 69). با این همه، در متون متقدم تاریخی اختلاف‌های اندكی در حدود آن به چشم می‌خورد كه بررسی جغرافیایی خوزستان را لازم می‌سازد.
در كتاب مسالك و مالك اصطخری حدود خوزستان و شهرستان‌های آن چنین آمده است: «شرقی حدود خوزستان حد پارس و سپاهان است و میان حد پارس و حد سپاهان آن را "نهر طاب" خوانند تا نزدیك ماهی رویان. آنگاه حد میان دورق و ماهی رویان باشد بر جانب دریا. و جانب غربی ناحیت واسط و جایگاهی كه آن را دورالراسبی خوانند. و حد شمالی آن حد صمیره و كرخه و لور تا به حدود جبال پیوندد از سپاهان. و گویند كه لور [كه] از خوزستان بوده است اكنون با جبال گرفته‌اند. و حد خوزستان سوی پارس و سپاهان و حدود جبال واسط بر یك حد مستقیم است چهارسو. و لیكن حد جنوبی از عَبّادان (آبادان) تا روستای واسط مخروط می‌شود. پس تنگ‌تر آید از آنچه در برابر اوست هم از حد جنوبی، از عبّادان تا دریا بر حد پارس تقویسی هست كه در زاویه می‌افتد، پس این حد جنوبی به دریا رسد. آن گه به دجله و از بارما بگذرد. آنگاه از مذار بازگردد تا به روستای واسط باز رسد [...].
كوره‌ی [= ولایت] اهواز: آن را هُرمُرز گویند، و دیگر نواحی خوزستان به اهواز بازخوانند [و] شهر لشكرِ آن را "عَسكرِ مُكْرَم" خوانند [...] شوشتر، جندی شابور، سوس، رامهرمز، بازار- این همه نام شهرهاست مگر بازار كه آن را سوق می‌خوانند و شهر آن را دورَق القُرس معروف است.
ایذج، نهر تیری، حومة‌الزط، خابران، حومة‌البنیان، سوق سنبیل، مَناذِرالكبری، مناذرالصغری، جبی، طیب، كَلیوان- هر شهری از این ناحیتی دارد. بعصنی، ازم، سوق الاربعاء، حصن مهدی، باسیان، سلیمانان، قرقوب، متوث، برذون، كرخه» (اصطخری، ص 89-94؛ به نقل از نجفی، ص 68-69).
ابوالقاسم محمدبن حوقل، معروف به «ابن حوقل» كه معاصر اصطخری بوده، در كتاب معروف صورة الارض (1) حدود خوزستان را چنین می‌نویسد: «حدود خوزستان و موقع آن در میان سرزمین‌های مجاور كه بدان می‌پیوندند و از مضافات آن به شمار می‌آیند بدین گونه است: حد شرقی آن فارس و اصفهان است و میان خوزستان و حد فارس از سوی اصفهان رود طاب جاری است و تا نزدیكی مَهروبان مرز آن را تشكیل می‌دهد و بر این رودخانه روستایی بزرگ و ناحیه‌ای پهناور است و این رود عمیق و بزرگ است و پلی چوبین معلق در هوا دارد و فاصله‌ی آن تا آب ده ذراع و گذرگاه كاروانیان و عابران است. آنگاه رود طاب مرز میان دورق و مهروبان می‌گردد تا آن كه به دریا می‌ریزد. غرب خوزستان روستای واسط و توابع آن و نیز دورالراسبی است. اما شمال آن حد صمیره و كَرْخ و لور است تا آن كه به حدود جبال از سوی اصفهان می‌پیوندد و باید بگویم كه، به گفته‌ی برخی، لرستان و توابع آن جزء خوزستان بوده و سپس جزء جبال گردیده است. مرز خوزستان از سوی فارس و اصفهان حدود جبال از سوی وسط تربیعی به خط مستقیم است جز این كه حد جنوبی از عبادان تا روستای واسط به صورت مخروط درمی آید و در تَبَع از طرف مقابل تنگ می‌شود و همچنین در تَربیع از ناحیه‌ی جنوب و نیز از ناحیه‌ی عبادان به سوی دریا تا به فارس نیم دایره‌ای است كه در گوشه تشكیل می‌گردد و این حد از مغرب آغاز و به سوی دجله كشیده می‌شود تا آن كه از بیان می‌گذرد، آنگاه از پشت مفتح و مدار پیچیده به روستای واسط كه از همان جا آغاز گشته بود می‌پیوندد» (ابن حوقل، ص 22؛ به نقل از نجفی، ص 71).
چنان كه مشاهده می‌شود، حدودی كه ابن حوقل برای خوزستان برشمرده‌اند اندكی با آنچه اصطخری گفته تفاوت دارد، هر چند هر دو در یك زمان می‌زیسته‌اند. ابن حوقل سپس به بیان شهرهای ولایت خوزستان می‌پردازد و در آن میان مطالبی از اوضاع آن شهرها در زمانه‌ی خود می‌گوید كه بازگویی‌شان خالی از لطف نیست: «اهواز شهری است معروف به هُرموزشهر و ولایتی بزرگ و ناحیه‌ای پهناور است، چنان كه سایر شهرها و خود ولایت بدان شناخته می‌شوند و اكنون قسمت بیش‌تر آن ویران گشته است و مردم آن پراكنده شده‌اند و شهر عَسكر مُكرَم آبادتر از آن گردیده است. دیگر از شهرهای خوزستان عسكر مكرم، تُستَر ( شوشتر )، جندی شاپور، شوش، رامهرمز، و سُرَق است. من هر جا از كوره‌ای [= ولایتی] نام بردم نام كرسی آن نیز هست جز سرق كه كرسی آن دورق معروف به دورق الفرس است، و دیگر از شهرهای ایذج، نهر تیری، حومة‌الزط، و الجایزان (خابران)- كه این دو یكی است- حومة‌الثینان، سوق سنبیل، مناذر الكبری، مناذرالصغری، جبی، طیب، و كلیوان است. این‌ها شهرهایند و هر شهری توابع و قُری دارد. از جمله شهرهای معروف آن، كه در تمام دنیا مشهورند، بصنی است كه پرده‌های آن به همه‌ی اقالیم دنیا فرستاده می‌شود و نیز شهر "ازم" سوق الاربعاء [= چهارشنبه بازار] حصن مَهدی، باسیان،‌ بیان، سلیمانیان، قرقوب، مَتوث، برذوَن، و كرجه (كرخه) است، و این‌ها شهرهایی هستند كه منبر دارند» (ابن حوقل، ص22؛ به نقل از نجفی، ص 71-72).
در كتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب، كه در حدود سال 372 ق، یعنی تقریباً هم زمان با دو كتاب یادشده نوشته شده، نیز حدود خوزستان و مشخصات شهرهای آن به تفصیل در جای جای كتاب آمده است كه مختصری از آن را به تناسب موضوع نقل می‌كنیم. باید توجه داشت كه در این كتاب نویسنده احتمالاً به سبب اختلاف موجود در حدود خوزستان از ذكر جزئیات سرحدات آن خودداری كرده و حدود آن را به شكلی كلی نشان داده است تا مبادا ناخواسته به اشتباه یا غرض‌ورزی متهم شود: «سخن اندر ناحیت خوزستان و شهرهای وی: ناحیتی است مشرقِ وی پارس است و حدود سپاهان، و جنوب وی دریاهاست، و بعضی از حدّ عاق، و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و سواد بغداد و واسط. و شمال وی شهرها ناحیت جبال است و این ناحیتی است آبادان و بسیار پرنعمت‌تر از هر ناحیتی است كه بدو پیوسته است. و اندر وی رودهای عظیم و آب‌های روان است و سوادها و خرم است و كوه‌های بانعمت و از روی شكر و جام‌های گوناگون خیزد. و پرده‌ها و سوزن كردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد و مردم این ناحیت مردمانی‌اند بسود ‍[...] » (حدودالعالم، ص 37).
ضمنا، مؤلف حدودالعالم آن جا كه درباره‌ی حدود عراق می‌نویسد (ص 150) نیز از خوزستان یاد می‌كند: «عراق ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود خوزستان است و بعضی دیگر حدود جبال، و جنوب وی بعضی خلیج عراق است و بعضی باده‌ی بصره و مغرب وی [...] ».
پس از این مقدمه، مؤلف حدودالعالم شهرهای خوزستان را یك به یك و با دقت مورد بررسی قرار می‌دهد و نقصان عمدی كار خود در ذكر دقیق حدود خوزستان را با معرفی دقیق شهرهای مهم آن ناحیه پوشش می‌دهد: «دزمهدی»: شهری است خرم و آبادان میان عراق و خوزستان، بر لب رود نهاده، باسیان، خان مردونه، دورق، شهرك‌هایی است كه آبادان و خرم و توانگر و با نعمت بسیار و بر لب رود نهاده‌؛‌ دیرا، شهركی است به نزدیكی كوه با نعمت بسیار؛ اسك، دهی است بزرگ بر كوه نهاده و بر سر آن كوهْ آتشی [= آتش فشانی] است كه دائم همی درفشد شب و روز و حَرب رقیان آن جا بوده است اندر قدیم؛ جبی، شهركی است بر لب رود شوشتر خرم و بسیار نعمت، و ابوعلی جبایی معروف از این شهر بود؛ سوق الاربعا: شهری است بر لب رودْ با نعمت بسیار و آبادان؛ اهواز، شهری است سخت خرم و اندر خوزستان شهری نیست از این خرم‌تر با نعمت‌های بسیار و نهادی نیكوی [...]؛ آزم، شهركی است خُرد با نعمت بسیار؛ رامهر؛ شهركی است بر لب رود نهاده [...]، عسكر مكرم، شهری است با سوادِ بسیار [= شهری است [آباد] و خرم و آبادان و با نعمت و همه‌ی شكرهای جهان [از جمله شكرهای] سرخ و سپید و قند از آن جا افتد [= از آن جا حاصل آید]؛ مسرقان: شهركی خرم است با نعمت و اندر وی خرمای تَر باشد سخت [= بسیار ] نیكو؛ رام اورمزد (رامهرمز): شهری است بزرگ و خرم و آبادان و با نعمت بسیار و جای بازرگانان برحد میان پارس و خوزستان؛ بازار سمبیل: شهركی است بانعمت؛ ایذه، شهری است با سوادهای سخت خرم [= با ساختمان‌های بسیار خوشایند] و آبادان و با نعمت خواسته‌ی بسیار [=ثروتمند] و بر لب رود نهاده و از وی دیباچه‌های بسیار خیزد، و دیبای پرده‌ی مكه [را در] آن جا [تهیه] كنند؛ وِندِوْشاوُر (جندی شاپور): شهری است آبادان و با نعمت بسیار و گَور یعقوب لیث آن جاست؛‌ شوق: شهری است توانگر و جای بازرگانان و باركده‌ی خوزستان است و از وی جامه و عمامه خیزد و ترنج دست انبوی خیزد، و تابوت دانیال پیغمبر (2)- علیه السلام- آن جا یافتند؛ مَنوب ‍[و] بردون: دو شهرك است خرم و آبادان و با نعمت بسیار و كشت و برز؛ بصنی: شهری است خرم و باخواسته [= ثروتمند] و پرده‌های نیكو كه به همه‌ی جهان ببرند از آن جا خیزد؛ طیب: شهری است خرم و آبادان و از وی شلواربند خیزد سخت نیكو همچون ارمنی؛ شهر قرقوب: شهری است خرم و آبادان و از وی جام‌های سوزن كرد خیزد» (حدودالعالم، ص 137-138).
گاه در حاشیه‌ی ذكر جغرافیای خوزستان در این متون متقدم اطلاعات جالبی از وضعیت خوزستان در آن زمان آمده است كه نگاهی گذرا به آن‌ها خالی از لطف نیست. ابودُلَف مَعسَر بن مُهلهَل، كه از اهالی بندر ینبوع در عربستان و در كنار دریایی سرخ بوده و در قرن چهارم هجری می‌زیسته، در رساله‌ی جغرافیایی‌اش، كتاب الرسالة الثانیة، نتیجه‌ی تجربیات و اطلاعات حاصل از سفرهایش در جغرافیای ایران را درج كرده است. او در سیر و سیاحت در ایران، مورد عنایت خاص امیرنصربن احمد سامانی قرار گرفت و با هیئتی به خواستگاری دختر حاكم چین برای نوح بن نصر به سرزمین چین عزیمت كرد و از آن جا به هند رفت و سپس به ایران بازگشت. وی در الرسالة الاولی شرح خاطراتش از سیاحت چین را آورده و در الرسالة الثانیة شرح مسافرت‌هایش از آذربایجان تا خوزستان را. او در رساله‌ی اخیر در توصیف بافت شهرهای خوزستان به تفصیل سخن رانده و از اوضاع و اقلیم آن دیار یادها كرده است. «از میان سوق الاهواز رودهای متعدد از جمله وادی الاعظم می‌گذرد و آن آب تُستَر است كه در كنار آن شهر جاری است. از این رود رودخانه‌ی بزرگی جدا شده، در داخل شوشتر جاری می‌شود. بر روی این رودخانه پل بزرگی قرار دارد كه در كنار آن مسجد زیبا و وسیعی بنا گردیده. در كنار این رود نیز آسیاب‌های عجیب و دَلوْهای آب كشی زیبایی نصب گردیده است [...]. در خوزستان آثار تاریخی مربوط به دوره‌ی ساسانی بسیار است. از آن جا به رامهُرمُز رفتم و آن شهر باشكوهی است كه در سر راه دورَق واقع است. در این راه كه از بیابان بایری می‌گذرد آتشكده‌هایی وجود دارد. در رامهرمز ساختمان‌های عجیب مربوط به دوره‌ی عاد (قومی كه به عذاب الهی گرفتار گردید) برپاست» (ابودلف، ص89؛ به نقل از نجفی، ص 79).
در قرون بعدی، به سبب گسترش دانش جغرافیا و نیز به كارگیری بیشتر زبان فارسی در متون جغرافیایی، در آثاری كه در این حوزه نوشته شد مطالب دقیق‌تر و با جزئیات بیش‌تری درباره‌ی نقاط گوناگون ایران، از جمله خوزستان، آمد. بیش‌ترین متون جغرافیایی در دستِ مربوط به پیش از حمله‌ی مغول متون نوشته شده در قرن ششم هجری است. برای بررسی مطالب مربوط به خوزستان در این متون به دو نمونه‌ی مهم، یعنی كتاب عجایب المخلوقات و كتاب ارزشمند و وزین فارس‌نامه، می‌پردازیم.
محمدبن محمود بن احمد طوسی كتابی جغرافیایی به نام عجایب المخلوقات دارد كه آن را در اواسط قرن ششم هجری نوشته و به طغرل بن ارسلان سلجوقی تقدیم كرده است. وی در این كتاب خوزستان را چنین توصیف می‌كند: «خوزستان ولایتی است پرنعمت، اما هوای فاسد دارد [...] زمینی است سهل و جوی‌های روان دارد و آب را یخ نبندد [...] و متاع آن شكر و قند و برنج و لیمو و پنج انگشت و جام‌های نیكو و دیباچه‌های فاخر و حریر و ابریشم بسیار، و خطّه‌ای است آبادان و شهرهای بسیار و دیه‌ها بسیار و مایل به عبادت و دینداری و متعبد» (طوسی، ص 240؛ به نقل از نجفی، ص 80-81).
دیگر اثر جغرافیایی مهم قرن ششم فارس نامه نوشته‌ی ابن بلخی است. ابن بلخی این كتاب را، كه درباره‌ی جغرافیای سرزمین فارس است، به سلطان محمد سلجوقی، فرزند دوم سلطان ملك‌شاه، تقدیم كرده است. او در این كتاب به مناسبت‌های گوناگون به تاریخ و جغرافیای سرزمین خوزستان، كه مهم‌ترین همسایه‌ی فارس شمرده می‌شده، اشاره كرده است. در بخش نخست كتاب، كه درباره‌ی تاریخ سلسله‌های پیش از اسلام است، ذیل شرح تاریخ سلطنت اردشیر بابكان می‌نویسد: «و از آثار او آن است كه به پارس یك كوره [= ولایت] ساخته است آن را «اردشیر خُوره» گویند و فیروزآباد از جمله‌ی آن است و چند پاره شهر و نواحی و در اعمال عراق و بابل چند جایگاه ساخته است و همه را به نام خویش بازخوانده است و [شهر] بِهْ اردشیر كه دارالملك كرمان است او بنا كرد و اهواز و خوزستان و شهری است حزّه نام از موصل [...] و این جمله او بنا كرده است» (ابن بلخی، ص 171).
همچنین، ابن بلخی در شرح پادشاهی شاپور اول ساسانی باز به برخی شهرهای خوزستان پرداخته و از آن شهرها چنین یاد كرده است: «بیشاپور از اعمال پارس: این بیشابور [را] در اولْ طهمورث [بنا] كرده بود پیش از جمشید و آن را دین‌دلا گفتندی. پس اسكندر رومی (3) آن را خراب كرد و این شاپور بن اردشیر آن را به حالت عمارت بازآورد و بیشاپور نام نهاد [و] اكنون [آن را] بیشاپور می‌خوانند؛ بلاشاپور در همسایگی جُنبَد [شهر بلاش شاپور]: نواحی است از اعمال [= توابع] پارس كه به سرحد خوزستان پیوسته است؛ شاپورخواست خوزستان: این شاپور خواست پهلوی الشتر است؛ جُندِشاپور خوزستان: اصل نام این اَندیوشاپور است و اندیوْ پَهلوی نام اَنطاكیه است؛ یعنی، این شهرك انطاكیه شاپور است و عرب لفظ آن گردانیده‌اند و جندی شاپور نویسند؛ شاذشاپور از میان ( میشان )، و به روایتی گفته‌اند شادْروانِ شوشتر او بَست، اما درست‌تر آن است كه شاپور ذوالاكتاف بَست» (همان، ص 176-178).
ابن بلخی در بخش دوم كتاب فارس نامه، كه در توصیف جغرافیای سرزمین فارس است، بارها به تناسب موضوع به مشخصات جغرافیایی خوزستان پرداخته، گرچه آنچه از خوزستان آورده بیش‌تر درباره‌ی سرحدات آن است نه شهرهای دیگر خوزستان. این امر نه تنها عجیب نیست، بلكه صواب و درست نیز هست و سبب آن این است كه كتاب فارس نامه اساساً در موضوع و وضعیت تاریخی و جغرافیایی فارس است. او در شرح جغرافیایی شهر مَهروبان می‌نگارد: «هر كه از پارس به راه خوزستان به دریا رَوَد و آن كه از بصره و خوزستان به دریا رود همگان را راه آن جا باشد» (همان، ص 358). همچنین، درباره‌ی مسافت‌های شهرهای فارس تا خوزستان می‌آورد: «و از شیراز تا سرحد خوزستان 62 فرسنگ [راه است]، [تا] منزل اول جویم پنج فرسنگ، منزل دوم خلّار پنج فرسنگ، منزل سوم [...] » (همان، ص 384).
پس از حمله‌ی مغولان، آثار تاریخ‌نگاری و جغرافیانویسی فراوانی به زبان فارسی نوشته شد كه شمار و كیفیت این آثار تا آن زمان بی سابقه بود. علت جهش ناگهانی دانش تاریخ نگاری در عهد ایلخانان علاقه‌ی شگفت امرای ایلخانی به ذكر نسب و شجره‌ی خاندانی‌شان به سبب پیشینه‌ی روح‌پرستی در قبایل اولیه‌ی مغولی بود و علت رغبت این قوم به جغرافیانویسی علاقه‌شان به كشورگشایی و كسب اطلاع از راه‌ها (مسالك) و شهرها (ممالك) بود.
در یكی از مهم‌ترین كتاب‌های عهد ایلخانی به نام نزهة القلوب مطالب مهمی درباره‌ی جغرافیای خوزستان آمده است. حمدالله مستوفی، نویسنده‌ی دانشمند این اثر، فصل مستقلی را به جغرافیای خوزستان اختصاص داده است. این كار، یعنی اختصاص بابی مستقل به خوزستان، تا آن زمان بی سابقه بود و همین نشانه‌ای است از علاقه‌ی ایلخانان مغول به جغرافیای خوزستان. حمدالله مستوفی در باب یازدهم این كتاب، كه «در ذكر بلاد خوزستان» نام دارد، می‌نویسد: « [خوزستان] دوازده شهر است و به غایتْ گرم. حدودش به ولایت عراق عرب و كردستان و لرستان و فارس [و] پیوسته حقوق دیوانی‌اش در زمان خلفا زیادت از سیصد تومان این زمان بوده است و در این عهد سی و دو تومان و نیم بر روی دفتر است. اما توفیری نیكو دارد و دارالملكش شهر تُستَر است.
حویزه (هویزه) از اقلیم سیم است [...].

دزفول:

[...] اردشیر بابكان [آن را] ساخت [و این شهر ] بر دو جانب آب جندی‌شاپور نهاده است و پلی بر آن [رود] بسته‌اند به چهل و دو چشمه، و درازی آن پل پانصد و بیست گام است و عرضش پانزده گام و آن را پل اندیمشك خوانند و آن شهر را بدان پل بازخوانند. و بر جانب شهری بالای شهر جویی در سنگ بریده‌اند و در زیر شهر با رود رسانیده‌اند و دولابی بزرگ بر آن جوی ساخته، چنان كه پنجاه گز آب بالایی اندازد و مدار شهر بر آن آب است و شهری وسط است. مواضع بسیار از توابع اوست و به حدود قُرای شافجرد و مطران مَرغزاری است نیم فرسنگ در نیم فرسنگ و تمامت نرگسِ خودروست. و هم در این حدود درختان‌اند. آن را زرین درخت گویند. [در آن جا] شكوفه‌ی زرد بسیار بقا دارد، اما ثمره نمی‌دهد.

دستگرد:

از اقلیم سیم است. اورمزد بین شاپوربن اردشیر بابكان [آن شهر را] ساخت و قلعه‌ی گِلین محكم دارد و هوایش به غایت گرم است و متعفّن [= مرطوب].

رامُز:

[...] [را] اورمزد بن شاپور بن اردشیر بابكان ساخت و [آن را] رامْ هُرموز خوانند. به مرور رامُز شد. شهری وسط است و هوای گرم دارد. حاصلش غله و پنبه و نی شكر فراوان بود.

تُستَر:

در تلفظ [آن را] شوشتر خوانند و از اقلیم سِیم است [...]. هوشنگ پیشدادی [آن را] ساخت و [بعدها] خراب شده بود [تا این كه] اردشیر بابكان تجدید عمارتِ آن كرد و شكلش بر مثال اسب ساخت. شاپور ذوالاكتاف، چون از روم به ایران رسید و بر قیصر غلبه كرد و پادشاهی یافت، قیصر را الزام نمود تا بعد از تدارك خرابی كه در این ملك كرده بود آب شوشتر را مثالثه گردانید و بر آن سدی عظیم بست، و جوی دشتاباد كه مدار ولایت تستر بر آن است به سبب آن بند جاری شد [...] و شاپور ذوالاكتاف در شوشتر عمارت عالیه كرد. دور آن شهر پانصد گام است و چهار دروازه دارد و هوایش به غایت گرم است و اكثر بهار و تابستان در او باد سُموم وزد، چنان كه به شب نیز آید و بدین سبب بر بام‌ها نیارند خفتن [= اهالی از شدت باد نمی‌توانند شب‌ها بر بام بخوابند]. اما آبش نیك‌هاضم [= گوارا] است، چنان كه در آن گرما اعتقاد بر آن آب را اغذیه‌ی غلیظ خورند و مضر نبود. و زمینش مرتفع تمام است و از نیكویی زمینْ شخم به یك درازگوش كافی بُوَد [ = خاكش چندان نرم است كه با یك الاغ می‌توان زمین را شخم زد و نیازی به گاوِ وَرزا نیست]. غله و پنبه و نی شكر در او نیك می‌آید و پیوسته در آن جا ارزانی بود، چنان كه موسم تنگی آن جا هنوز بهتر از فراخی شیراز بود. و مردم آن جا اكثر سیاه چهره و لاغر باشند [...] نیكو اعتقاد و سلیم طبع و به خود مشغول و در ایشان هیچ فتنه و فضولی نبود. كم سرمایه باشند و در ایشان متمول به نادر افتد. شكارگاه‌های بسیار دارد و در رساله‌ی ملك‌شاهی گویند چهار شكارگاه است بزرگ، یكی رَخش آباد، پانزده فرسنگ در دوازده فرسنگ؛ دوم دورق و هندویان، بیست فرسنگ در ده فرسنگ؛ سِیم مشهدِ كافی، ده فرسنگ در شش فرسنگ؛ چهارم حویزه (هویزه)، بیست فرسنگ در دوازده فرسنگ. و علفزارهای به غایت خوب دارد و از غایت گرما مردم غریب در آن دیار بعد از بهار اقامت نتوانند كرد. و هر غله كه در ثور نبریده باشند چون آفتاب به جوزا رسید نتواند برید و تلف شود. و حقوق دیوانی آن شهر به تَمغا مقرر است و بر ظاهر شهر قلعه‌ای است محكم.

اهواز:

از اقلیم سیم است [...]. [آن را] اردشیر بابكان ساخت و آن را كوره‌ی [= ولایتی] عظیم توابع كرد و چنانچه تمام خوزستان بدان بازخوانند.

ترب:

از اقلیم سیم است و شهری كوچك است و گرمسیر، در كنار دریا افتاده است. چنان كه جزر و مدْ ماهیان را با خشكی اندازد و قوت ایشان از آن بود. مردمش قوی هیكل و درازبالا و صاحب قوّت و سیاه چهره باشند. باغستان بسیار دارد؛ نارنج و ترنج و لیمو و خرمای خوب در او بسیار بود.

جندی شاپور:

از اقلیم سیم است [...] شاپور بن اردشیر بابكان ‍[آن را] ساخت و شاپور ذوالاكتاف در او امارت بسیار كرد. شهری وسط و گرمسیر است و هوای بد دارد و در آن جا نی شكر بسیار بوده (مستوفی، ص 130-134).
بدین ترتیب، حدود خوزستان در طول تاریخ تغییر كرده، اما با بررسی متون می‌توان محدوده‌ی ثابتی را كه همواره و در فراز و نشیب رویدادهای تاریخی چون حمله‌ی مغول «خوزستان» نامیده می‌شده مشخص كرد. لغت نامه‌ها و فرهنگ نامه‌های معاصر با توسل به محتویات این متون متقدم توانسته‌اند تعریفی جامع درباره‌ی جغرافیای تاریخی خوزستان عرضه و محدوده‌ی جغرافیایی آن را به درستی روشن كنند.

ویژگی‌های زمین‌‌شناختی و اقلیمی خوزستان

به نظر زمین شناسان، سرزمین خوزستان در عصر سوم و چهارم زمین شناسی (معرفة الارضی) پدید آمده است. فرسایش ارتفاعات و رسوب خاك در جلگه‌های بین النهرین و خوزستان در كنار حركت‌های قشر زمین در پیدایش شكل كنونی مناطق مزبور تأثیر فراوانی گذاشته است. در حقیقت، این جلگه بر سطح فرسایشی رسوبات دوران سوم گسترش یافته است و هنوز تپه‌هایی از ساختمان گذشته‌ی آن در اهواز به چشم می‌خورد. قسمت اعظم این تنگه از آبرفت‌های رودهای كارون و كرخه و جراحی تشكیل شده است. قسمت‌های جنوبی آن دشت‌های بسیار پَست و مسطحی است كه از تأثیر جزر و مد دریا به وجود آمده است. قسمت‌های كوهستانی در شمال و شرق خوزستان قرار دارد. این كوه‌ها بخش جنوبی زاگرس است و ارتفاع آن‌ها به تدریج به سمت جلگه كاهش می‌یابد. از جمله كوه‌های مهم این استان كوه چو و جبال ورزد و شاویش و مَنگَشت را می‌توان نام برد. دامنه‌های زاگرس، كه در نزدیكی سواحل خلیج فارس قرار گرفته، شامل مقدار فراوانی سنگ‌های آهكی و نمكی است. به همین علت، آب اغلب رودخانه‌هایی كه از آن‌ها عبور می‌كند شور و سنگین است و زمین‌های مجاور را شوره‌زار و بایر می‌كند. خوزستان محل عبور رودهای مهم كرخه و كارون، دز، جراحی، هندیجان، مارون، بَهمَنشیر، اروندرود. است. كرخه طولانی‌ترین و كارون پرآب‌ترین رود ایران است. در بخش‌های جنوبی خوزستان، به سبب جریان این رودها، باتلاق‌های وسیعی به نام هور پدید آمده كه دارای آب دائمی و نیزار است و بزرگ‌ترین آن‌ها هورالعظیم یا هورالهویزه نام دارد (علیزاده، نسرین، ص 40-41؛ بادنج، ص 455).
مناطق كوهستانی و مرتفع خوزستان تابستان‌هایی معتدل و زمستان‌هایی سرد و نواحی كوه پایه‌ای آب و هوای نیمه بیابانی دارد. در نواحی پست و جلگه‌ای، هرچه به سمت جنوب شرقی و جنوب پیش رویم، خصوصیات آب و هوا از نیمه بیابانی به بیابانی كناره‌ای تبدیل می‌شود. به طور كلی، خوزستان تحت تأثیر سه نوع باد است: باد جریان سرد نواحی كوهستانی، باد جریان گرم و مرطوب خلیج فارس (شرجی) كه به سوی جلگه می‌وزد، باد سَموم كه از عربستان می‌وزد و همیشه مقداری شن و خاك و رطوبت دارد. رطوبت نسبی در موقع وزش بادهای اتفاقی از طرف جنوب به سرعت افزایش می‌یابد و بر اثر وزش بادهای شمالی در وسط روز كاهش می‌یابد. در خوزستان مقدار بارندگی بسیار كم و متوسط سالیانه‌ی باران در حدود 300 میلی متر است، ولی نظم و ترتیبی در آن وجود ندارد. تیر و مرداد گرم‌ترین و دی و بهمن خنك‌ترین ماه‌های سال‌اند، ولی دما در این ماه‌ها به قدری است كه نظیر آن در هیچ جای دیگر ایران مشاهده نمی‌شود. بر اساس داده‌های ایستگاه‌های سینوپتیك استان در سال 1375، حداقل مطلق دما 0/2- درجه و حداكثر مطلق دما 50 درجه سانتی‌گراد در اهواز گزارش شده است (همان، ص41).

پی‌نوشت‌ها:

1. این كتاب به روال رایج زمان خودش، یعنی قرن چهارم هجری، المسالك و الممالك نیز خوانده می‌شود (نجفی، ص 70).
2. حضرت دانیال (علیه السلام) از پیامبران معروف بنی اسرائیل و معاصر حكومت هخامنشیان در ایران بود كه پس از آزادی از اسارت بابلیان، به سبب دانش فراوان، هخامنشیان او را برای مشورت در امور مملكت دعوت كردند. از قدیم معروف است كه وی در شوش به خاك سپرده شده است، گرچه اظهارنظر قطعی در این باره نیاز به تحقیقات دقیق و میان رشته‌ای باستان شناسان و زبان شناسان و تاریخ‌پژوهان دارد.
3. در متون متقدم معمولاً اسكندر به جای آن كه مقدونی یا یونانی خوانده شود رومی خوانده می‌شده است. این رسم بسیار كهن و ریشه‌دار بوده است.

منبع مقاله :
ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، خوزستان در دوران پیش از اسلام، تهران: نشر امیركبیر، چاپ اول