نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی




 

منابع جغرافیایی قدیم انبوهی اطلاعات ارزشمند جغرافیایی درباره‌ی شهرهای پراهمیت و شاخص خوزستان دربردارند. در این مختصر، پیش از آن كه به تاریخچه‌ی شهرهای خوزستان بپردازیم، با بهره بردن از مندرجات آثار جغرافیایی كهن، از جمله كتاب ارزشمند و گران مایه‌ی احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم مقدسی، می‌كوشیم تصویری كامل از شكل قدیم این شهرها ارائه دهیم. بدیهی است در این مجلد، كه موضوع آن خوزستان در ایران پیش از اسلام است، بهتر آن بود كه تصویر این شهرها در ادوار پیش از اسلام بازگویی و بازنمایی شود، اما قلّت منابع تاریخی پیش از اسلام پژوهشگران را بر آن داشته تا تصویری را كه باید از شهرهای خوزستان در ایران پیش از اسلام برای خود ترسیم كنند با استفاده از نزدیك‌ترین منابع به آن عهد، منابع جغرافیایی اسلامی، بسازند. باید توجه داشت كه این آثار اسلامی در فضایی به كلی متفاوت و در منظومه‌ی فكری دیگرگونه‌ای به قلم جغرافی‌دانان مسلمان نوشته شده، اما به لحاظ زمانی فقط چند قرن با پادشاهان باستانی ایران فاصله دارند. گمان دانشمندان و تاریخ پژوهان امروز آن است كه تصویر ارائه شده در این متون جغرافیایی با اندكی اغماض و هم سنگ و همسان تصویر واقعی از شهرهای خوزستان پیش از تشرف مردم ایران به دین اسلام است. با این توضیح مقدماتی می‌پردازیم به توصیف شهرهای خوزستان در این آثار جغرافیایی.
ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسی، در قرن چهارم هجری خوزستان را چنین توصیف كرده است: « خوزستان سرزمینی است خاكش مسی [رنگ] و گیاهش زر [گون]. پر از میوه و برنج و نیزار، حُبوب، خرما، ترنج عالی، انار، انگور است. دل گشا، خوب است. رودخانه‌هایش شگفت‌انگیز پارچه‌هایشان دیبا و خز، پنبه بافت و ابریشمی نازك است. شكر، قند، شیرینی خوب و عسل القطر (1) دارد. نُستَر (شوشتر) آن جاست كه نامش جهانگیر است و عسكر [مكرم] كه دو كشور را آذوقه می‌دهد و اهواز نام‌بردار و بصنّا كه پرده‌هایش به آسمان كشیده همچون خز شوش دیده نشده است با این همه كان‌های (چاه‌های) نفت و قیر و كشتزار سبزی و گل‌ها و پرندگان میان فارس و عراق واقع است، و جنگ‌های اسلام [...] در آن بوده، گور دانیال [علیه السلام] آن جاست. از فقیه و دانشمند تهی نیست و در هشت اقلیم (2) فصیح‌تر از ایشان یافت نمی‌شود. دولاب‌های قشنگ، آسیاها و كاردستی‌های شگفت‌انگیز با ویژگی‌های دیگر و آب فراوان دارد. درآمد آن جا پشتوانه‌ی خلیفه است. رسم و شوخی‌ها نیكو دارند. من در هشت اقلیم جایی به از آن نمی‌شناسم [...]. خوزی‌ها از اهواز به شمال ساكن‌اند. مردم اهواز بیش‌تر از مهاجران بصره و فارس هستند [...]. بدان كه این اقلیم در گذشته اهواز خوانده می‌شد و هفت خوره (ایالت) می‌داشت، ولی اكنون برخی از آن خوره‌ها از میان رفته و برخی در كشاكش است و برخی با قواعد ما ناجور شده است [...]. عضدالدوله [...] این اقلیم را هفت خوره خواند و [از آن پس] مردم آن را بدین نام شناختند و من نیز چون مخالفی ندیدم از آن پیروی كَردم: نخستین آن‌ها از سمت كوهستانْ سوس (شوش) است، سپس جندی شاپور، تستر، عسكر مكرم، اهواز، رامهرمز، دورق. این‌ها برخی خوره و برخی قصبه‌اند و شهرهایشان اندك و خود اقلیم نیز كوچك است» (مقدسی، ج2، ص 602-606).
مَقدسی شهرهای كوچك و بزرگ خوزستان را به دقت فهرست كرده و درباره‌ی هر كدام توضیح كوتاهی آورده است. برخلاف فهرست او كه جامع و مانع و بسیار دقیق تهیه شده، توضیحاتی كه درباره‌ی شهرها می‌آورد از توصیفات معمول و رایج و ساده‌ی متون آن عصر فراتر نمی‌رود، گرچه او در جای دیگری در همان كتاب به شهرهای شاخص و مهم خوزستان بیش‌تر پرداخته است. فهرستی كه مقدسی از شهرهای خوزستان آورده بدین شرح است:

شوش:

خوره‌ای در مرز عراق [قرنه] و كوهستان است. كشتزارهای برنج و نیزارها دارد كه شكر بسیار از آن می‌پزند. از شهرهایش بصنا، متوت ‍[یا منوت]، بیروت، بدان، دیه رمل، كرخ.

جندی شاپور:

خوره‌ای است كه شاپور آن را شاپوربن فارس آباد كرده، به نام خویش بست. در مرز كوهستان و دل گشا می‌باشد. گویند پایتخت شاهان بوده، شكر بسیار می‌پزند. از شهرهایش دژ روناش [یا دژ پهل كه احتمالاً همان دزفول است]، بایوه، قاضبین، لور.

شوشتر:

خوره‌ای پرمیوه و انگور و اترج است. همه میوه‌هایش را به اهواز و بصره می‌برند. با همه‌ی كوشش، من برای آن شهری نشناخته‌ام [...].

عسكر:

خوره‌ای ارجمند است كه سه رودخانه از دورادور و از میان آن می‌گذرد. روستایش مشروقان. از شهرهایش جوبك، زیدان، سه‌شنبه بازار [یا سوق‌الثُّلثا، از هفته بازارهای خوزستان]، حبك، ذوقرطم، برجان، خان طوق، بازار عسكر [كه بازار] روز آدینه است و سپس تا خان طوق شش شهر هست به نام روزهای هفته، پس بازار در هر روز در یك جا برپاست.

اهواز:

هنگامی كه شاپور آن را در دو سوی رودخانه بساخت، یك سو را به نام خدا و سوی دیگر را به نام خودش نامید، سپس هر دو را در یك نام جمع كرده، هرمزدار اوْشیر خواند. سپس نام خویشتن [از آن نام مركب] بیَنداخت و داراواشیر بماند، سپس عرب‌ها آن را اهواز خواندند. و آن خوره‌ای است كه خوره‌های ویران شده باستانی را دربرگرفته است، كه "مناذر بزرگ"، "نهر تیری"، "بَلَد" باشد. من از آن‌ها در نهر ریّان گذشتم و ساختمانی شگفت‌انگیز دیدم و شنیدم كه از دجله تا نهر خوزستان بوده. پس من از قاضی خوزیه كه با من در كشتی بود پرسیدم كه چرا [این ساختمان] ویران شده است. وی گفت هنگامی كه زنگیان بر مبرقع گرد آمده، بدین سرزمین درآمدند، آن را چنین كردند. او گفت اهواز از بصره مهم‌تر می‌بوده است، و هنوز هم مردم با كاوش زمین گنج‌ها و ظرف‌های مسین و جز آن را از زیر آوارها بیرون می‌آورند. از شهرهای اهواز آنچه را من شناخته‌ام نهر تیری، مناذر بزرگ، مناذر كوچك، [و باقی شهرها] حوزدك، بیروه، چهارشنبه بازار، حِصِن مَهدی، باسیان، شوراب، بندم، دورق، سنه، حبّی.

دورق:

خوره‌ای است هم مرز با عراق بر كنار قرنه. از شهرهایش آزر، اجم، بخساباد، دز، اندبار، میراقیان، میراثیان.

رامهرمز:

خوره‌ای است هم مرز فارس، كوهستانی آباد و دل گشا و پر از خرما و زیتون و حبوب است، در دشت آن جز اندك كشتزار نیست، نی شكر ندارد، نهرهای سرزمین به آن نمی‌رسد و خود نهری جداگانه دارد. شهرهایش سنبل، ایذج، تیرم، بازنگ، لاف، غروه، بابج، كوزوك همگی كوهستانی و مهم هستند» (همان، ص 606-609).
مقدسی اطلاعاتی را كه از شهرهای مهم و بزرگ خوزستان در كتب قدیم و هم عصرش آمده بود با دیده‌ها و شنیده‌های خودش آمیخته و، بدین ترتیب، در كتابش بعضی شهرهای خوزستان را بیش از دیگر شهرها توصیف و شرح كرده است، او در كتابش می‌نویسد: «شوش: قصبه‌ای است خوش و آبادان با مردم نیك اندیش و بازارهای روشن و نان نیكو. آب‌های روان آسیاهای شهر را می‌گرداند، گرمابه‌ها پاكیزه، شیرینی ارزان، آبادی‌های دل گشا، حومه‌اش زیبا، نعمت فراوان، نی شكر شگفت‌انگیز، دانش، قرآن، حدیث، ادب، سنّت و جماعت دارند. جامعی هموار، با ستون‌های گرد دارد، ولی [...] تابستانش خوب نیست [...]. شهر ویرانه است و مردم در ربض زندگی می‌كنند. شهر بر تپه‌ای آباد بوده و بارو داشته، ولی لشكریان عمَر با ایشان سخت جنگیده [و هنگام فتح] ویرانش كردند. گور دانیال [نبی (علیه السلام) در [میان] نهری پشت شهر است. در كرانه‌ی نهر برابر [= روبه روی ] قبر مسجدی زیباست. قبر هم شناخته شده نیست و در آب است و داستانی دارد.

بصنّا:

كوچك، ولی آباد است. زن و مردمش فرش بافی و پشم ریسی می‌كنند. نهری دارند كه آن را دجله گویند و هفت آسیا در كشتی دارند. جامعی زیبا دَم دروازه در سَمت نهر دارند. نهر یك پرتاب تیر از آن دور است. دو دژ استوار دارد و نمازگاه عبد میان آن دو است.

بیروت ‍[یا بیروذ]:

بزرگ و پر نخلستان است و آن را بصره‌ی صُغری خوانند. گویند در گذشته قصبه خوره بوده. من آن را از دور، هنگامی كه از بدان [یا مذار] به سوی بصنّا می‌رفتم، دیدار كردم.

كرخه:

آبادی نیكو و كوچك است، بازارشان روزهای یك شنبه است. از نهر می‌آشامند، دژ و باغ‌ها دارد. دیگر شهرهایش نیز دل گشا و آبادند، همه‌ی سرزمین پر از نهرهای روان است.

جندی شاپور:

قصبه‌ای آباد و شهری كهن است. مركز این سرزمین [و جایگاه سلطان] بود، ولی اكنون ویران شده، به دست كردان افتاده، ستم آن را فراگرفته است، ولی نی شكر بسیار دارد. شنیدم شكر خراسان و جبال همه از آن جاست. اهل سنت‌اند. دو نهر و كارگاه‌های بافندگی بسیار و آبادی‌های گران مایه و كشتزارها و ارزانی و خیرات و فقیهان و ثروتمندان بسیار دارد.

لور:

در مرز كوهستان است. گویند از جبال می‌بود، سپس به خوزستان افزوده شده است. كارگاه‌های بافندی بسیار دارد، ولی شكر آن جا خوب نیست. به دیگر شهرها [ی این دیار] نیز نرفته‌ام [و از وضع آن‌ها خبر ندارم].

شوشتر:

در همه‌ی این سرزمین خوش‌تر و استوارتر و مهم‌تر از آن شهری نباشد. نهر به دور آن می‌چرخد [و] نخلستان و باغ‌ها آن را فراگرفته است. بافندگان ماهر پنبه و دیبا در آن بسیارند. از همه‌ی شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و نزد جهانیان شهرت دارد [...] باغ‌هایش پر از اُترُج (بالنگ) و انار خوب و انگور و گلابی عالی و خرماست. بهشت خوزستان است. دیبای آن را به مصر و شام برند. مردمش با خوشی می‌گذرانند. از میوه و دیگر خیراتش كه مپرس؛ مرا خوش آمده؛ آن را پسندیدم. بازارهایش هموار است با ویژگی‌های دیگر. از خاور و باختر به دیدارش می‌آیند. [در تابستان] آبی سرد دارد كه [در كاریز] در زیرزمین روان است. جامعی لطیف دارند. گرما در آن جا سخت [...] است. نهر هم چون خندق بر گرد آن است. پلی دراز در سمت جندی شاپور با قایق‌ها ساخته‌اند و جز آن [به شهر] راه ندارند. و در آن سوی دیگر اندكی ساختمان هست، جامع در بازار بزازان در میان شهر است. دَم دروازه نیز بازار بزازی دیگری است. بر سر پل گردشگاهی است و گازران در آن جایند. هر كسی بخواهد با كشتی به عسكر رود، باید یك فرسنگ پیاده راه پیماید. پیرامونش دیه‌هایی گران مایه هست، و همه بی منبرند.

عسكر:

حَجّاج بن یوسف را غلامی بود به نام مكرم. چون او با سپاهش در این جا فرود آمد و او را خوش آمد، مردم به گردش فرا آمده، ساختمان‌ها ساختند. پس عسكر مكرم نام گرفت. قصبه‌ای است كه در كشور عجمان به از آن نیست. میوه‌های خوشمزه، بازارهای روشن، نیكوهای بسیار، شیرینی‌های ارزان، نان‌های خوب [...] تجارت خانه‌های بزرگ و خردمندان سِتُرگ دارند. بیش ترشان باسوادند. دانشمندان را بینی كه تا ظهر در مسجد مشغول درس هستند [...]. بیگانه در آن جا زیست نتواند. من هنگام نماز عصر بدان جا شدم و غروب هنگام بیرون آمدم. شهر بر دو كرانه است؛ آنچه در سمت عراق بود آبادتر است، جامع و بیش‌تر بازارها نیز در آن است. میان دو كرانه را دو پل بسته به قایق‌ها به هم می‌رسانند. دیگر شهرها نیز در كنار نهرها هستند. كارگاه‌های بافندگی هم چون مشرقان دارند ‍[...] بهتر است خان طوق را نیز از شهرهای اهواز بشمریم.

اهواز:

[...] این شهر انبار بصره و بارانداز فارس و اصفهان است. قیصریه‌ها نیكو و نان خوب و خورش‌های پاكیزه دارد، مركز گردآمدن خز و دیباست، كالاها و دارایی بسیار بدان جا می‌رود، پناهگاه بازرگانان و آبشخوری آباد، برای رهگذران است، خود در جهان پرآوازه است. زمستان و پاییزی خوب دارد اگر مگس نباشد. بهارش نیز هرگاه پشه‌های هم چون مگسش نبود نیكو می‌بود. با این همه، برای كسانی كه كمبود پوشاك دارند خوب است. اهواز مانند رَمَله در دو كرانه است، ولی جامع و بیش‌تر بازارها در سوی فارس است و سمت عراق آن جزیره‌ای است كه بستر رودخانه از پشت آن می‌گذرد، هم چنان كه در فُسطاط مصر كه همانند آن است گفت. میان این دو بخش را پل هندوان كه با آجر ساخته شده پیوند می‌دهد. در كنار آن مسجدی است زیبا و مشرِف بر نهر، عضدالدوله [ی دیلمی] آن را با مسجد نوسازی كرد به طوری شگفت‌انگیز تا مگر به نام او خوانده شود، ولی مردم آن را جز پل هندوان نمی‌نامند. روی این نهر دولاب‌های بسیار است كه فشار آب آن‌ها را می‌گرداند و ناعور خوانده می‌شوند. سپس آب در كاریزها كه در بالا نهاده شده می‌آید، برخی به حوض‌های شهر و برخی به باغ‌ می‌رسد. بستر رودخانه نیز از پشت جزیره به اندازه‌ی یك صد ارس به یك شاذروان كه [دیواره ای] از سنگ ساخته شده است برمی خورد و بازگشته و دریاچه می‌شود با فواره‌های شگفت‌انگیز و به سه جویبار افتد كه به آبادی‌ها می‌رود و كشتزارها را سیراب می‌كند. ایشان می‌گویند، اگر شادُروان نبود، اهواز آباد نبود؛ چه در آن هنگام از آب‌هایش بهره‌برداری نمی‌شد. شادروان درهایی دارد كه هنگام افزایش آب آن‌ها را باز می‌كنند، وگرنه اهواز را غرق می‌كند. صدای آب سرریز شده از شادروان در بیش‌تر سال آدمی را از خواب باز می‌دارد و در زمستان غوغایش بیش‌تر است؛ زیرا كه آبش از باران است نه برف. نهر مشرقان نیز پایین شهر را می‌شكافد، ولی بیش‌تر سال خشكیده است و آب آن در جایی به نام دورق مرداب می‌گردد. اهواز بدین نهرها زنده است؛ کشتی‌ها در آمدو شد و گذشتن از آب‌اند، همانند بغداد. جوی‌ها در بالای شهر شاخه شاخه شده، در پایین شهر در جایی به نام کارشنان [یا کانشنان] یکی می‌شوند. کشتی‌ها از همین جا برای بصره بارگیری می‌كنند. آسیاهایی شگفت آور نیز بر نهر دارند.
چهارشنبه‌بازار [سوق الاربعا؛ یكی از هفته بازارهای خوزستان] نیز كنار شاخه‌ای از همین نهر و در دو كرانه‌ی آن است. پلی چوبین نیز دو سو را به هم می‌پیوندد و كشتی‌ها از زیر آن می‌گذرند. سمت عراقی آن آبادتر و جامع در آن است.
حصن مَهدی آباد است و همه‌ی نهرهای این سرزمین در آن جا یكی می‌شود و به دریا می‌ریزد. در آن جا دژی هست كه مهدی (خلیفه‌ی عباسی) آن را ساخته و مرزبانی به شمار رود؛ زیرا كه نزدیك دریاست. خانقاه‌ها و زاهدان نیز دارد. جامع آن در کرانه است. برخوردگاه چند راه در این شهر است. دیگر شهرها نیز بر نهرهایی هستند كه جزر و مد دارند و نخلستان‌ها و كشتزارها را سیراب می‌كنند. بیش‌تر آبادی‌های اهواز در سمت چهارشنبه بازار و پیرامون آن است.

دورق:

قصبه‌ای آباد دورافتاده در مرز عراق در كنار نهری است، با روستایی پهناور و بازاری بزرگ و ویژگی‌های دیگر است و خوش ساختمان است. مركز بافته‌های درشت است. از سوس (شوش) كوچك‌تر است و بازارش شاخه شاخه است و جامع در آن سوی شهر است. [مردم آن] از نهر می‌آشامند. مركز گردهم آمدن حاجیان فارس و كرمان است.

میراثیان:

در دو كرانه [و] دارای بازارهای آباد است و هر كرانه یك جامع دارد.

میراقیان:

روستایی پهناور در كنار نهری است كه مد و جزر بدان می‌رسد. آبادی‌ها و دیه‌های بسیار دارد.

جُبّی:

آبادی پهناور دارای ده‌ها و نهرها و نخلستان است. رئیس معتزله ابوعلی جبائی از آن جا بوده است [...].

رامهرمز:

قصبه‌ای است بزرگ، دارای بازارهای آباد و پربركت. جامعی نیز روشن و بسیار زیبا دارد. عضدالدوله برایش بازاری ساخته كه من به از آن ندیده‌ام؛ پاكیزه، ظریف، آینه كاری، سنگ فرش، نقاشی شده است، دروازه‌ها دارد كه بازار بزازان قیصریه‌هایی زیبا هست. مردم از جوی‌ها و چاه‌ها می‌آشامند. جوی‌ها به نوبت ‍[از نهرهای بیرون شهر] پر می‌شوند. نخلستان‌ها و باغ‌ها شهر را فراگرفته است. مانند بصره [و ری] كتاب خانه ‍[با موقوفات] دارد كه كارمندانش در خدمت واردان، كتاب خوانان، كتاب نویسان هستند، ولی كتاب خانه‌ی بصره بزرگ‌تر، آبادتر، پركتاب‌تر است. این دو كتاب خانه را [ابوعلی] ابن سوار (3) بنیاد نهاد. در این جا همیشه یك استاد علم كلام را به روش معتزلی درس می‌گوید و مواجب مرتب دارد. نمازگاه عید در كنار شهر در میان خانه‌ها افتاده است. شهری زیباست، ولی مردم در شب‌های تابستان از بسیاری پشه نیاز به كلّه ‍[پشه بند] دارند [...].

ایذج:

مهم‌ترین شهرستان‌های [این] خوره است و سلطانش بر پای خود ایستاده، مانند اسدآباد در كوهستان است و برف بسیار دارد كه به اهواز و پیرامونش برده می‌شود. از چشمه [ای] در سلیمان دره می‌آشامند. كشتزارشان بارانی [= دِیم] است و آبی دیگر نیز دارند. خربزه و محصول دیگر هم در آن جا هست. شهر در گودی جای دارد.

كوزوك:

نیز كوهستانی است. انگورش همیشگی است. بنفشه و ریحان بسیار دارد و خوب است.

غروه:

چنان كه در آبادی‌ها گفتم، نام بردار است.

لاذ:

نیز كوهستانی است. همه‌ی شهرهای این خوره در این سمت است و آن سو همه بیابان است (مقدسی، ج2، ص 609-619).
شمس الدین محمدبن ابوطالب انصاری دمشقی در كتاب نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر درباره‌ی شهرهای خوزستان می‌نویسد: «معنی خوزستان شهرهای خوز است كه اخواز نیز خوانده می‌شود و به صورت اهواز معرب شده است. این سرزمین هفت بخش دارد بدین قرار: نخست بخش سوق اهواز كه از ساخته‌های اردشیر [بابكان] است. دوم بخش سوق دورق كه دورق الفرس نیز خوانده می‌شود. آن جا را قباد پر فیروز ساخته است. سوم بخش شوشتر كه آن را شُشتَر پسر فارس ساخته و به تستر معرب شده است. چهارم بخش شوش كه آن را شاپور ذوالاكتاف ساخته است. پنجم بخش جندی شاپور، و ششم بخش رامهرمز كه آن را هرمز ساخته است. هفتم بخش عسكر مكرم كه پیش از این دیهی بیش نبود تا این كه مكرم پسر الفرز الباهلی با این سرزمین جنگید و بدان جا آمد و از آن جا نرفت تا آن را به صورت شهری درآورد. در عسكر مكرم عقرب‌های سبز و كوچك و گزنده و كشنده بسیار است. دیگر از شهرهای خوزستان جز شهرهایی كه نام بردیم شهر مناذر بزرگ و آسمان آزاد است [...]. دیگر از شهرهای خوزستان، مناذر كوچك، باشیان، جوخان، عبدجان، دستوا، ایدج، سلیمانان، سوق سنبل، ذولاب، جبّی، بصنّی، قرقوب، طیب و حصن مهدی را می‌توان نام برد. حصن مهدی بر كناره‌ی دریا ساخته شده است و رودهای تیری و مسرقان از اهواز بدان جا وارد می‌شوند. در میانه‌ی این دو رود روستاهای بسیاری است.
دیگر سرزمین كوهستانی زط است. محمد پسر یوسف، برادر حجاج [بن یوسف]، مردم سرزمین سند را بیرون راند و در این دیار جایگزین گردانید. دیگر سرزمین لوز است كه مردمان آن در كوهستانی پیوسته به كوه‌های اصفهان جای دارند. طول این كوه هفت روز راه است. گروه‌های بسیاری از كردان در آن كوه جای دارند. در این اقلیم چهار رود است كه وصف آن‌ها آمد. مردمان این بخش را زبانی است كه به عجمیت همانند است و بیش‌تر زبان فارسی بین آنان رواج دارد» (انصاری دمشقی، ص 281-282).

پی‌نوشت‌ها:

1. شاید منظور عسل القسب با عسل القصب باشد كه نوعی عسل مصنوعی از خرما و نی شكر بوده است.
2. اشاره به هفت اقلیم برای مبالغه است، زیرا اقالیم سبعه یعنی هفت گانه‌اند.
3. كاتب و رئیس موقوفات بصره.

منبع مقاله :
ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، خوزستان در دوران پیش از اسلام، تهران: نشر امیركبیر، چاپ اول