مرحلهی گذر از بازی به کار
برای آموزش مسؤولیّتپذیری به کودکان، هیچ گاه چندان زود نیست. حتّی در دوران شیر خوارگی، والدین میتوانند محدودیتّهایی را تلویحاً به کودکان بفهمانند و آنان را به تصمیمگیری ترغیب نمایند. مثلاً مادری که سعی میکند کودک
نویسندگان: هریس کلمز؛ رینولد بین
مترجم: پروین علیپور
مترجم: پروین علیپور
برای آموزش مسؤولیّتپذیری به کودکان، هیچ گاه چندان زود نیست. حتّی در دوران شیر خوارگی، والدین میتوانند محدودیتّهایی را تلویحاً به کودکان بفهمانند و آنان را به تصمیمگیری ترغیب نمایند. مثلاً مادری که سعی میکند کودک گریان خود را هنگام عوض کردن کهنه، آرام کند، در واقع دارد به او یاد میدهد که دلش میخواهد وی تحت چنان شرایطی، چگونه رفتار کند. زمانی که والدین، جغجغهای را که به نظرشان میرسد کودک میخواهد، در اختیارش میگذارند، یا به خواستههایش پاسخ میدهند، بتدریج به او کمک میکنند که تصمیم گیری کند.
گر چه این فعّالیتّهای ساده، بنیادهای (1) مسؤولیت پذیری هستند، نتیجه نمیگیریم که کودک به محض آنکه شروع کرد به راه رفتن، شروع میکند به کار کردن. در اوایل زندگی کودک، معمولاً قبول مسؤولیّت، با بازی توأم است.
بازی کردن، عامل مهمّی در ایجاد احساس مسؤولیّت در کودک است تعاریف زیر در مورد کار و بازی میتواند به والدین کمک کند تا برخی بلاتکلیفیهایی (2) را که ممکن است هم آنان و هم کودکان با آن روبه رو شوند، پیش بینی کنند.
«بازی» به فعّالیتهایی اطلاق میشود که کودکان به سبب نوع احساس خود، انجام میدهند. بازی را میتوان پاسخی به آرزوها، تمایلات و خواستهها دانست.
«کار» شامل فعّالیتهایی است که کودکان علی رغم نوع احساس خود انجام میدهند. این فعّالیتّها مستلزم آن هستند که کودکان برای انجام تعهّداتی که نسبت به دیگران دارند. از لذّت شخصی چشم بپوشند، و از آنچه که دوست دارند در آن موقع انجام دهند، منصرف شوند.
والدین و بعدها معلمان ناگزیرند که در طول رشد کودکان، تعادلی بین کار بازی آنان برقرار نمایند. با وجود آن که بازی میتواند فرایندها و مهارتهایی را به کودکان بیاموزد، آنان باید به انجام تکلیفی غیر از بازی نیز ملزم شوند.
اگر فعّالیتهای کودکان با مهربانی، گرمی و شوخی بزرگترها توأم شود، کارها برای آنان به صورت «سرگرمی» و تفریح در میآید. مثلاً زمانی که به کودک گفته میشود حالا که مامان دستش بَند است این چند تا اسباب بازی را جمع کن، احساس میکند که بدون کمک او کارها تمام نمیشود. وقتی پدر، ظرف زباله را بیرون میبَرَد و کودک چند تکّهی دور ریختنی را با او بیرون میبَرَد، حس میکند که کار بزرگسالان را انجام داده است. یا هنگامی که مادر، در حال جارو کردن، به کودک نوپایش اجازه میدهد که دکمهی خاموش و روشن جارو را فشار دهد، اغلب قلب کودک از هیجان به تپش میافتد. مشابه همین وضعیّت درکلاس نیز وجود دارد. غالباً دیده میشود که کار میتواند به صورت «بازی» در آید، و بر عکس.
جمع کردن اسباب بازیها، فشردن دکمههای جارو برقی، کمک به پدر در بُردن زبالهها و غیره، پس از مدّتی از شکل سرگرمی و بازی خارج میشوند و به صورت کار در میآیند. بنابراین، حالت «تفریحی» خود را از دست میدهند. مهارت مهّم والدین یا معلّمان در آنست که بدانند گذر از بازی به کار را بنحوی ترتیب دهند که کودکان براحتی حسّ مسؤولیت داشتن نسبت به خود، خویشان و اطرافیان را تکامل بخشند.
کودکان در مورد کار و بازی از نگرشهای (3) بزرگسالانی که الگویشان هستند- معمولاً والدین و معلّمانشان - تقلید میکنند. اگر کار در نظر والدین امری دشوار باشد و به آن تن در ندهد، کودکان نیز چنین میکنند. تمام کودکان آرزو دارند که شبیه والدین خود باشند. هر گاه کودک در یابد که پدر، مادر و یا هر دو آنان از زیر بار مسؤولیّت شانه خالی میکنند، معمولاً او نیز نگرشی مشابه پیدا میکند. اگر پدر، هیچ وقت ظرفها را نمیشوید، ممکن است پسر احساس کند که شستن ظرفها کاری «غیر مردانه» است و او نیز مانند پدر رفتار میکند. اگر پدر یا سایر بزرگسالان خانواده عادت به دشنام و ناسزاگویی داشته باشند، کودک خردسال خانواده نیز همان کلمات را تکرار میکند. اگر مادر، هنگام نظافت خانه عصبانی میشود، کودک خردسال او نیز، احساسِ منفی مادر را با انجام این گونه وظایف، مرتبط میکند. والدین یا معلّمان چنانچه با خوش خلقی، شکیبایی و احساس مسؤولیّت به وظایف خویش رو کنند، جوّی را ایجاد مینمایند که کوششهای کودک در آموختن انجام وظیفه، با احساسات مثبت نسبت به آن، توأم شود.
لازمهی ترتیب دادن مرحلهی گذر از بازی به کار، روشن بوند معیارها و انتظارات است. کودک در ابتدا به عنوان سرگرمی، اسباب بازیهایش را جمع میکند، سپس برای کمک به مادر، آنها را مرتّب میکند، کمی بعد به این علّت که بزرگترها در آن موقع گرفتارند، این کار را انجام میدهد و سرانجام، چون خود را مسؤول جمع کردن اسباب بازیهایش میداند، دست به کار میشود.
برای کودک، هر یک از این مراحل گذر، تا حدّی متضمّن فشار روانی و سردرگمی است. لیکن اگر بزرگترها در طول این تغییرات، بردباری خویش را از دست ندهند و پیوسته از او بخواهند که هر کاری را به نحوی انجام دهد که شایسته پاداش باشد، این مراحل گذر، بدون دردسر طی میشود و کودک با کمترین مقاومت، مسؤولیتّهای خویش را بر عهده میگیرد.
کودکان، مسؤولیت پذیر خواهند شد، اگر:
*بدانند که چگونه تصمیم بگیرند، و تصمیمات درستشان، به آنان خاطرنشان و با پاداشهای مناسب، تقویت شود.
* والدین و معلّمان از تصمیم گیریهای کودکان آگاه باشند، و مطمئن باشند که برای آنان فرصتهای لازم برای تصمیم گیری وجود دارد.
بزرگترها باید جوّی را ایجاد کنند که در آن بر مسؤولیّت فردی تأکید شود و مقصّر شمردن دیگران، بیتصمیمی و عدم مسؤولیّتپذیری، کاهش یابد.
* والدین و مربیّان در مواردی که کودکان قادر به تصمیم گیری هستند، باید از تصمیم گیری به جای آنان پرهیز کنند. تصمیمگیری برای کودکان، باعث تضعیف قدرت مسؤولیتپذیری ایشان میشود.
اگر کودکان بتوانند، مخصوصاً در دوران کودکی، تصمیماتی بگیرند که بر رفتار والدینشان اثر بگذارد، برایشان سودمند است. به عنوان مثال، هنگامی که پدری تصمیم میگیرد مدّتی با کودک خود بازی کند، میتواند بگوید: «بیا برویم به اتاق تو، و بدون سر و صدا کمی بازی کنیم. خوب، تو چه بازی ای را دوست داری؟» در این جا کودک میتواند تصمیم بگیرند که مثلاً:
* در حمّام، چه بازیای کنند.
* کدام لباس را بپوشند؟
* چه چیزهایی را بین غذای اصلی بخورند؟
* چه کتابی برایشان خوانده شوند؟
کودکان نیاز ندارند که دایم کنترل شوند (و نباید هم بشوند)، امّا چنانچه بدانند که والدین به آنان اجازه میدهند که برخی از روابط و کنشهای متقابل خویش را تحت اختیار و کنترل داشته باشند، حسّ ارزشمندی و با کفایت بودنشان افزایش، و احساس مسؤولیتشان تکامل مییابد.
پینوشتها:
1. foundations.
2. dilemmas.
3. attitudes.
کلمز، هریس، بین، رینولد؛ (1392)، آموزش مسئوولیت به کودکان، مترجم: پروین علیپور، مشهد: شرکت به نشر، چاپ دهم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}