دوره ی تشنج زدایی جدید از 1985 به بعد
دوره ی تشنج زدایی جدید از 1985 به بعد
نويسنده:دکتر احمد نقیب زاده
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
عواملی نظیر آن چه در آغاز دهه ی 1970 باعث نزدیکی روابط دو ابر قدرت گردید در دهه ی 1980 نیز زمینه های تفاهم و هم کاری آن دو را در مورد مسایل بین المللی فراهم ساخت. تحولاتی که در محیط سیستم بین المللی ایجاد شده بود در دهه ی 1980 شدت وحدت بیشتری به خود گرفت و برخوردهای نیمه ی اول دهه ی 1980 در روابط شرق و غرب نیز زمینه مساعدتری برای این تحولات فراهم آورد: اروپای متحد، جهان سوم و درگیری هایی که کنترل آن ها از دست پاسداران نظام بین المللی خارج بود «نظیر جنگ ایران و عراق» و مسایل دیگر. عامل دیگری که در دهه ی 1980 مزید بر علت بود ضعف های اقتصادی دو ابر قدرت بود که قدرت مانور نظامی را از آن ها سلب می نمود. طبیعی است که دوره ی تشنج زدایی جدید از خصوصیات جدیدی نیز برخوردار باشد. عمق توافق های نظامی و تفاهم جدی در مورد مسایل بین المللی از جمله کیفیات بارز تشنج زدایی در این دوره است که نمودهای آن را در متن ملاحظه خواهیم کرد.
الف) تحولات محیط نظام بین المللی در دهه ی 1970: همان طور که در مورد دهه ی 1960 و 1970 اشاره شد اروپای باختری، جهان سوم، چین ژاپن کم کم به قدرت های بالقوه و بالفعلی تبدیل شدند که انحصار مطلق دو ابر قدرت در امور بین المللی را از بین برده و شاخص محو واشنگتن – مسکو را برای تحلیل رویدادهای بین المللی ناکافی جلوه دادند. همین بازیگران در دهه ی 1980 نیز به راه های نیمه مستقلاً خود ادامه دادند و از ضعف های دو ابر قدرت نیز بهره گرفتند و به گونه ای مداوم تر بر استقلال نسبی خود در کنش های بین المللی افزودند. آن چه از همه مهم تر بود تحولات در جهان سوم بود که نه در قالب به هم پیوسته ی قبلی یعنی در چارچوب «جنبش عدم تعهد» بلکه در صورت کنش های منفرد و مستقل نظام دو قطبی را در معرض تهدید قرار می داد. سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی ایران، مسأله ی گروگان های سفارت آمریکا در ایران و از همه مهم تر ادامه ی جنگ با عراق مواردی نبود که با سیاست قدرت های بزرگ منطبق باشد. در نیکاراگویه نیز ساندینیستها علی رغم گرایش های شرقی سیاست مستقلی را دنبال می کردند. در شمال آفریقا سیاست ها و گرایش های شرقی سیاست مستقلی را دنبال می کردند. در شمال آفریقا سیاست ها و کنش های لیبی از نظر سیاست جهانی خود سرانه جلوه می کرد. در خاورمیانه حافظ اسد و صدام حسین سعی در استفاده از تضادهای موجود در نظام بین المللی را داشتند و سیاست اسراییل همیشه با سیاست عرب گرایی آمریکا هم خوانی نداشت. مجموعه ی این موارد و نظایر آن نشان می داد که کنترل دو ابر قدرت بر مسایل جهان سوم کاملاً رو به کاهش است و بیم آن می رفت که این خود سری ها کم کم به مناطق حساسی چون کشورهای حوزه ی خلیج فارس نیز سرایت پیدا کند.
سیاست تسلیحاتی چین و جستجوی این کشور برای یافتن جای پایی در کشورهای جهان سوم رقیب بالقوه ای را فرا روی دو ابر قدرت قرار می داد. از طرف دیگر همسایه چین عین ژاپن هم بازارهای آمریکا و اروپا را در معرض تهاجم کالاهای خود قرار داده بود و علی رغم مذاکرات طولانی، اخذ نتیجه ای ملموس برای آینده ای نزدیک متصور نیست. اما آن چه بیشتر از هر چیز می تواند نظام بین المللی «دو قطبی» را دست خوش تغییر سازد روند وحدت در اروپای باختری است. اروپای بازار مشترک توانست مشکلاتی را که در دهه ی 1970 با آن مواجه بود پشت سر گذارد و بر رکود اقتصادی نیز فایق آید. طبیعی بود که با رفع این مشکلات اروپا مجدداً مسأله ی وحدت سیاسی – اقتصادی و تشکیل یک نیروی نظامی اهدافی بود که در قرار داد 1957 رم هم ذکر آن به میان رفته بود و اگر مشکلات خارجی سال های آخر دهه ی 1960 و سال های آغاز دهه ی 1970 پیش نیامده بود، طبق برنامه پیش بین شده آن چه اروپا انتظار دارد در سال 1993 بدان دست یابد و در دهه ی 1950 بدان دست یافته بود. اروپای متحد شاید تنها رقیبی باشد که بتواند در آینده از هر نظر به «ابر قدرتی دیگر»(1)تبدیل شود. لذا به نظر می رسد یکی از انگیزه اصلی شروع مذاکرات بین دو ابر قدرت جلوگیری از ایجاد چین اروپایی است که نه مقبول آمریکاست و نه خوشایند شوروی. در صورت فقدان یک تفاهم اساسی بن دو ابر قدرت اروپا می تواند با استفاده از ضعف های اقتصادی آمریکا و شوروی به سرعت بر توان خود افزود و به فتح بسیاری از بازارهای جهانی بپردازد.
در این جاست که نظام کلی یعنی سیستم بین المللی در مقابل زیر سیستم ها از خود واکنش نشان داده و برای حفظ خود از طریق رفع اساسی اختلاف ها به کاهش تضادهای درونی می پردازد. «طرح خانه ی مشترک اروپایی گورباچوف و استفاده از برگ برنده ی وحدت دو آلمان هم خود اقدامی در جهت به هم زدن برنامه ی اروپای متحد بود که در همان حال اروپا را از آمریکا جدا می ساخت و از نظر نظامی ضربه پذیر می ساخت».
ب) مسایل داخلی آمریکا و شوروی و تأثیر آن در پیدایش دوره ی تشنج زدایی جدید: خیزش جهان سوم اقتضا می کرد که آمریکا هر روز بودجه ی بیشتری را برای مبارزه با جنبش های استقلال طلبانه و حرکت های انقلابی در کشورهایی که عادتاً جزو حوزه نفوذ آمریکا قلمداد می شدند اختصاص دهد و این در حالی بود که کسری بودجه آمریکا ارقام نگران کننده ای را نشان می داد. سهم ایالات متحده در تولید جهانی که در دهه ی 1950 حدود 40% بود در سال 1980 فقط به 22% رسید و صادرات صنتعی آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم 30% بازار جهانی را به خود اختصاص می داد در سال 1986 به 13% تنزل یافت(2). طبیعی است چنین نقصان های از قدرت آمریکا در خارج نیز خواهد کاست. فروش فوق العاده کتاب پل کندی تحت عنوان «صعود و افول قدرت های بزرگ» (3) که در آن به حق با ارایه شواهد تاریخ به رابطه ی مستقیم بین ضعف های اقتصادی و تعهدات خارج از مرز یک کشور اشاره می کند نشان گر جدی بودن افول قدرت آمریکا در افکار عمومی است. به دلیل ضعف اقتصادی آمریکا سعی دارد از بار تعهدات خود در خارج از مرزهای خود بکاهد.
«فرانک کارلوچی وزیر دفاع آمریکا در سال 1987 به صراحت برنامه کاهش حضور نظامی آمریکا در اروپا را مطرح کرد»(4). از طرف دیگر فشار آمریکا بر متحدین اروپایی خود مبنی بر پذیرفتن سهم بیشتری در مخارج نظامی ناتو و مشارکت در سرمایه گذاری برای تحقیقات فضایی و «ابتکار دفاع استراتژیک» نشان گر ناتوانی آمریکا در تحمل مخارج سنگین نظامی است. مسلماً یکی از راه حل های موجود برای کاستن از بودجه های نظامی دست یافتن به توافقی با شوروی بود که از آغاز جنگ سرد جدید و روی کار آمدن ریگان در رأس برنامه های آمریکا قرار داشت.(5)
و اما مشکلات داخلی شوروی به مراتب بیشتر از مشکلات داخلی آمریکا در شروع دوره ی جدید تشنج زدایی مؤثر بود. «در واقع سوء عمل کرد سیستم اقتصادی سوسیالیستی اتحاد شوروی که به دنبال 18 سال بوژنویسم جامعه شوروی را با بحران سیستمیک بسیار وخیمی مواجه ساخت رهبران شوروی را مجبور به ایجاد تغییرات اساسی کرد. جامعه ی شوروی اصلاً توان مقابله با رقابت های فنی و اقتصادی پایان قرن بیستم را نداشت. گورباچوف و متحدانش با وقوف به این نکته که اگر تغییراتی در عملکرد سیستم حاصل نشود به زودی اردوگاه سوسیالیسم در رقابت های نو آوری بازی را خواهد باخت، سعی در ایجاد یک تحول اقتصادی «پروسترویکا» کردند. و گر نه در آغاز قرن بیستم و یکم شوروی نمی توانست به صورت یک ابر قدرت باقی بماند. از طرف دیگر در زمینه ی مسابقه ی تسلیحاتی، آمریکا شوروی را به مصاف های جدیدی فرا می خواند که کسب پیروزی در آن هرگز در توان اقتصادی شوروی نبود. «جنگ ستارگان» نه تنها امنیت شوروی را به مخاطره می انداخت بلکه قوای اقتصادی این کشور را نیز به اسرافی بیهوده در زمینه های تسلیحاتی وا می داشت تنها راه خروج از بن بست برای شوروی دست یافتن به توافق هایی بود که بتواند این کشور را از هزینه های هنگفت نظامی معاف سازد. در واقع هر دو ابر قدرت در این زمین نفعی مشترک داشتند. زیرا کشورهایی چون آلمان و ژاپن که در محدودیت نظامی قرار گرفته بودند به پیشرفت های اقتصادی عظیمی دست نیافتند در حالی که آمریکا و شوروی عمدتاً به دلیل مخارج نظامی دچار واگشت های اقتصادی شده بودند.
در نشست 1985 ژنو مذاکرات متوقف شده در سال 1979 بار دیگر از سر گرفته شد. در همین نشست آمریکا و شوروی در مورد ممنوعیت ساخت و به کار گیری و انبار کردن سلاح های شیمیایی به توافق رسیدند و مجدداً نقش دو کشور در حفظ صلح جهانی و ضرورت پرهیز از جنگ اتمی را مورد تأکید قرار دادند «بعد از بحران کوبا هم به همین نتیجه رسیده بودند».
در دومین نشست در دوره ی تشنج زدایی جدید که در سال 1986 در ریکجاویک پایتخت ایسلند صورت گرفت در مورد تخلیه ی اروپا از سلاح های اتمی در مقابل «توقف برنامه ی جنگ ستارگان» به توافق های مقدماتی دست یافتند و بار دیگر کشورهای اروپایی به این واقعیت پی بردند که در روابط شرق و غرب وجه المصالحه ای بیش نیست.
سومین نشست که در دسامبر 1987 در واشنگتن صورت گرفت به عقد قرار دادی در مورد حذف موشک های میان بُرد اتمی انجامید «موشک های با بُرد بین 500 تا 5500 کیلومتر». و بالأخره پنج ماه بعد در نشست مسکو «12 ژوئن 1989»(6) ضمن امضا نهایی قرار داد مربوط به موشک های میان برد اتمی مذاکرات مربوط به حذف 50% از موشک های اتمی مرکزی یعنی موشک های استراتژیک دور بُرد مستقر در آمریکا و شوروی را نیز آغاز کردند «START».(7) در همین دوره آمریکا تحریم اقتصادی مربوط به ورود شوروی به افغانستان را ملغی و به روابط اقتصادی دو کشور ابعاد تازه ای بخشید. مذاکرات مربوط به خلع سلاح هم چنان ادامه دارد و کم کم به سلاح کنوانسیون نیز تسری می یابد و این امید وجود دارد که مسابقه ی تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی به حداقل خود برسد.(8)
در مورد حل و فصل اختلاف و جنگ های محلی که هم یکی از عوامل کاهش کنترل قدرت های بزرگ بر مسایل جهانی را تشکیل می داد و هم یکی عوامل تشدید کننده اختلافات شرق و غرب را، آمریکا و شوروی دارای منافع مشترک بودند و به همین دلیل سریعا» به توافق هایی دست یافتد. به دنبال نشست مسکو بود که ایران مجبور به قبول قطع نامه ی 598 سازمان ملل شد «به دنبال اسقاط هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس». این قطع نامه در 20 ژوییه 1987 به اتفاق آراء به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده بود. هم چنین بر اساس توافق های ژنو در 14 آوریل 1988 قرار شد نیروهای شوروی از 15 فوریه 1989 به تدریج از افغانستان خارج شوند و بالأخره بر اساس توافق های 22 دسامبر 1988 نیویورک در مورد آفریقای مرکزی و جنوبی نیروهای کوبا از آنگولا و نیروهای آفریقای جنوبی از نامبیا خارج شدند و استقلال نامبیا برای سال 1990 تضمین شد.(9)
در دوره ی تشنج زدایی جدید تنها اختلافات آمریکا و شوروی کاهش نیافت بلکه روابط مسکو و پکن نیز بهبود یافت و اختلافات محلی که این دو کشور را درگیر می ساخت تا حد زیادی حل گردید. نیروهای ویتنام خاک کامبوج را ترک گفتند و دعوای نفوذ بین چین و شوروی در آسیای جنوب شرقی به میزان زیادی فیصله یافت.
و بالأخره در مورد تقویت سازمان ملل در دوره ی جدید باید گفت هم کاری آمریکا و شوروی خود به خود موجب تقویت سازمان ملل می شود. زیرا به دنبال آن هم کاری بین دولت های سوسیالیستی و کشورهای زیر نفوذ شوروی و دولت های سرمایه داری در قالب سازمان ملل نیز افزایش می یابد. در ضمن سازمان ملل بهترین جا و بهترین وسیله برای اعمال نظریات هماهنگ آمریکا و شوروی خواهد بود. زیرا تصمیمات سازمان ملل از مشروعیتی برخوردار است که توافق های صرف بین آمریکا و شوروی از آن برخوردار نیست. به همین دلیل از سال 1986 به بعد بودجه سازمان ملل افزایش یافت و حل اختلافاتی نظیر جنگ ایران و عراق و مسأله ی نامبیا هم به این سازمان محول شد که رعای تصمیمات آن بر اقتدار سازمان می افزاید.
آن چه در پایان لازم به یاد آوری است وجود رقابت گزیر ناپذیری است که علی الاصول بین دو قدرت یا قدرت های موجود در جهان وجود خواهد داشت. توافق های جدید دو ابر قدرت نیز نه به دلیل حسن نیت صورت می گیرد و نه به دلیل صلح طلبی بلکه منافع مشترک در مقابل تهدیدات مشترکی که متوجه آن هاست سبب این نزدیکی بوده است. زمینه های اختلاف و رقابت از هم اکنون نیز پیداست. «خانه مشترک اروپایی» گورباچوف نوعی دیگری از مبارزه طلبی در اروپاست و در همان حال توافق ضمنی و صریحی در مورد تقسیم مناطق نفوذ در جهان نیز صورت می گیرد که نماینگر آب و هوای «گرگ و میش» است «حمله آمریکا به پاناما، تغییر حکومت در نیکاراگویه ...». اختلافات محلی نیز هم چنان بر جای خود باقی اند. گرچه جنگ ایران و عراق با آزادی اسرا می رود تا به پایان خود نزدیک شود ولی همه می دانند که این پایان نتیجه اراده ی قدرت ها نیست بلکه خود از عاملی ناشی می شود که گویای عدم کنترل دو ابر قدرت است: حمله عراق به کویت. در واقع جنگ دیگری جای آن را می گیرد که برای غرب به مراتب از جنگ ایران و عراق خطرناک تر است؛ مسأله ی افغانستان و آنگولا هم هنوز کاملاً فیصله نیافته است. حال تا دوران تشنج زدایی جدید تا چه زمانی ادامه یابد... تحلیل قضایا را به فرصت های دیگری وا می نهیم.
3 . Paul Kenny, The Rise and Fall of the Great Powers, Newyork, 1986.
ترجمۀ این کتاب در 5 مرداد 69 در پاورقی اطلاعات چاپ می شود.
4 . Gisele Charzat, Op, cit, P 48.
5 . Ibid, P 55.
6 Voir, Yves Jeanclos et Raymond Mnicacci, "L,Accord de Masco du 12 Juim 1989 ou la prevention des Activites Militaires Dangereuses", Defense Nationale, Decembre 1989, PP 61 – 69.
7. Yves Boyer, "La concleision Prochaine des START: Triomphe de la . Kaison ou Essoufflement Des Champions" Delense Nationale, Decembre 1989, PP 11 – 18.
8 . Voir, Walter Schuty,"A la Reduction des Forces Conventionnelles en Europe":, Defense Nationale, Decembre 1989, PP 19 – 31.
9 . Daniel colard, op, cit, P, 97.
عوامل و زمینه هی مؤثر در پیدایش تشنج زدایی جدید
همان طور که اشاره شد عوامل مؤثر در پیدایش این دوره ی تشنج زدایی را می توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی عواملی که سبب تحول در محیط نظام بین المللی شد و دیگر عواملی که مربوط به اوضاع داخلی دو کشور آمریکا و شوروی می شود.الف) تحولات محیط نظام بین المللی در دهه ی 1970: همان طور که در مورد دهه ی 1960 و 1970 اشاره شد اروپای باختری، جهان سوم، چین ژاپن کم کم به قدرت های بالقوه و بالفعلی تبدیل شدند که انحصار مطلق دو ابر قدرت در امور بین المللی را از بین برده و شاخص محو واشنگتن – مسکو را برای تحلیل رویدادهای بین المللی ناکافی جلوه دادند. همین بازیگران در دهه ی 1980 نیز به راه های نیمه مستقلاً خود ادامه دادند و از ضعف های دو ابر قدرت نیز بهره گرفتند و به گونه ای مداوم تر بر استقلال نسبی خود در کنش های بین المللی افزودند. آن چه از همه مهم تر بود تحولات در جهان سوم بود که نه در قالب به هم پیوسته ی قبلی یعنی در چارچوب «جنبش عدم تعهد» بلکه در صورت کنش های منفرد و مستقل نظام دو قطبی را در معرض تهدید قرار می داد. سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی ایران، مسأله ی گروگان های سفارت آمریکا در ایران و از همه مهم تر ادامه ی جنگ با عراق مواردی نبود که با سیاست قدرت های بزرگ منطبق باشد. در نیکاراگویه نیز ساندینیستها علی رغم گرایش های شرقی سیاست مستقلی را دنبال می کردند. در شمال آفریقا سیاست ها و گرایش های شرقی سیاست مستقلی را دنبال می کردند. در شمال آفریقا سیاست ها و کنش های لیبی از نظر سیاست جهانی خود سرانه جلوه می کرد. در خاورمیانه حافظ اسد و صدام حسین سعی در استفاده از تضادهای موجود در نظام بین المللی را داشتند و سیاست اسراییل همیشه با سیاست عرب گرایی آمریکا هم خوانی نداشت. مجموعه ی این موارد و نظایر آن نشان می داد که کنترل دو ابر قدرت بر مسایل جهان سوم کاملاً رو به کاهش است و بیم آن می رفت که این خود سری ها کم کم به مناطق حساسی چون کشورهای حوزه ی خلیج فارس نیز سرایت پیدا کند.
سیاست تسلیحاتی چین و جستجوی این کشور برای یافتن جای پایی در کشورهای جهان سوم رقیب بالقوه ای را فرا روی دو ابر قدرت قرار می داد. از طرف دیگر همسایه چین عین ژاپن هم بازارهای آمریکا و اروپا را در معرض تهاجم کالاهای خود قرار داده بود و علی رغم مذاکرات طولانی، اخذ نتیجه ای ملموس برای آینده ای نزدیک متصور نیست. اما آن چه بیشتر از هر چیز می تواند نظام بین المللی «دو قطبی» را دست خوش تغییر سازد روند وحدت در اروپای باختری است. اروپای بازار مشترک توانست مشکلاتی را که در دهه ی 1970 با آن مواجه بود پشت سر گذارد و بر رکود اقتصادی نیز فایق آید. طبیعی بود که با رفع این مشکلات اروپا مجدداً مسأله ی وحدت سیاسی – اقتصادی و تشکیل یک نیروی نظامی اهدافی بود که در قرار داد 1957 رم هم ذکر آن به میان رفته بود و اگر مشکلات خارجی سال های آخر دهه ی 1960 و سال های آغاز دهه ی 1970 پیش نیامده بود، طبق برنامه پیش بین شده آن چه اروپا انتظار دارد در سال 1993 بدان دست یابد و در دهه ی 1950 بدان دست یافته بود. اروپای متحد شاید تنها رقیبی باشد که بتواند در آینده از هر نظر به «ابر قدرتی دیگر»(1)تبدیل شود. لذا به نظر می رسد یکی از انگیزه اصلی شروع مذاکرات بین دو ابر قدرت جلوگیری از ایجاد چین اروپایی است که نه مقبول آمریکاست و نه خوشایند شوروی. در صورت فقدان یک تفاهم اساسی بن دو ابر قدرت اروپا می تواند با استفاده از ضعف های اقتصادی آمریکا و شوروی به سرعت بر توان خود افزود و به فتح بسیاری از بازارهای جهانی بپردازد.
در این جاست که نظام کلی یعنی سیستم بین المللی در مقابل زیر سیستم ها از خود واکنش نشان داده و برای حفظ خود از طریق رفع اساسی اختلاف ها به کاهش تضادهای درونی می پردازد. «طرح خانه ی مشترک اروپایی گورباچوف و استفاده از برگ برنده ی وحدت دو آلمان هم خود اقدامی در جهت به هم زدن برنامه ی اروپای متحد بود که در همان حال اروپا را از آمریکا جدا می ساخت و از نظر نظامی ضربه پذیر می ساخت».
ب) مسایل داخلی آمریکا و شوروی و تأثیر آن در پیدایش دوره ی تشنج زدایی جدید: خیزش جهان سوم اقتضا می کرد که آمریکا هر روز بودجه ی بیشتری را برای مبارزه با جنبش های استقلال طلبانه و حرکت های انقلابی در کشورهایی که عادتاً جزو حوزه نفوذ آمریکا قلمداد می شدند اختصاص دهد و این در حالی بود که کسری بودجه آمریکا ارقام نگران کننده ای را نشان می داد. سهم ایالات متحده در تولید جهانی که در دهه ی 1950 حدود 40% بود در سال 1980 فقط به 22% رسید و صادرات صنتعی آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم 30% بازار جهانی را به خود اختصاص می داد در سال 1986 به 13% تنزل یافت(2). طبیعی است چنین نقصان های از قدرت آمریکا در خارج نیز خواهد کاست. فروش فوق العاده کتاب پل کندی تحت عنوان «صعود و افول قدرت های بزرگ» (3) که در آن به حق با ارایه شواهد تاریخ به رابطه ی مستقیم بین ضعف های اقتصادی و تعهدات خارج از مرز یک کشور اشاره می کند نشان گر جدی بودن افول قدرت آمریکا در افکار عمومی است. به دلیل ضعف اقتصادی آمریکا سعی دارد از بار تعهدات خود در خارج از مرزهای خود بکاهد.
«فرانک کارلوچی وزیر دفاع آمریکا در سال 1987 به صراحت برنامه کاهش حضور نظامی آمریکا در اروپا را مطرح کرد»(4). از طرف دیگر فشار آمریکا بر متحدین اروپایی خود مبنی بر پذیرفتن سهم بیشتری در مخارج نظامی ناتو و مشارکت در سرمایه گذاری برای تحقیقات فضایی و «ابتکار دفاع استراتژیک» نشان گر ناتوانی آمریکا در تحمل مخارج سنگین نظامی است. مسلماً یکی از راه حل های موجود برای کاستن از بودجه های نظامی دست یافتن به توافقی با شوروی بود که از آغاز جنگ سرد جدید و روی کار آمدن ریگان در رأس برنامه های آمریکا قرار داشت.(5)
و اما مشکلات داخلی شوروی به مراتب بیشتر از مشکلات داخلی آمریکا در شروع دوره ی جدید تشنج زدایی مؤثر بود. «در واقع سوء عمل کرد سیستم اقتصادی سوسیالیستی اتحاد شوروی که به دنبال 18 سال بوژنویسم جامعه شوروی را با بحران سیستمیک بسیار وخیمی مواجه ساخت رهبران شوروی را مجبور به ایجاد تغییرات اساسی کرد. جامعه ی شوروی اصلاً توان مقابله با رقابت های فنی و اقتصادی پایان قرن بیستم را نداشت. گورباچوف و متحدانش با وقوف به این نکته که اگر تغییراتی در عملکرد سیستم حاصل نشود به زودی اردوگاه سوسیالیسم در رقابت های نو آوری بازی را خواهد باخت، سعی در ایجاد یک تحول اقتصادی «پروسترویکا» کردند. و گر نه در آغاز قرن بیستم و یکم شوروی نمی توانست به صورت یک ابر قدرت باقی بماند. از طرف دیگر در زمینه ی مسابقه ی تسلیحاتی، آمریکا شوروی را به مصاف های جدیدی فرا می خواند که کسب پیروزی در آن هرگز در توان اقتصادی شوروی نبود. «جنگ ستارگان» نه تنها امنیت شوروی را به مخاطره می انداخت بلکه قوای اقتصادی این کشور را نیز به اسرافی بیهوده در زمینه های تسلیحاتی وا می داشت تنها راه خروج از بن بست برای شوروی دست یافتن به توافق هایی بود که بتواند این کشور را از هزینه های هنگفت نظامی معاف سازد. در واقع هر دو ابر قدرت در این زمین نفعی مشترک داشتند. زیرا کشورهایی چون آلمان و ژاپن که در محدودیت نظامی قرار گرفته بودند به پیشرفت های اقتصادی عظیمی دست نیافتند در حالی که آمریکا و شوروی عمدتاً به دلیل مخارج نظامی دچار واگشت های اقتصادی شده بودند.
کیفیات دوره ی تشنج زدایی جدید
از مهم ترین خصوصیات دوره ی تشنج زدایی جدید دامنه ی مذاکرات مربوط به خلع سلاح و کنترل تسلیحاتی در توافق های آمریکا و شوروی است. حل و فصل برخوردهای محلی و اعاده نقش سازمان ملل نیز از شاخص های بارز این دوره است. این پیشرفت ها طی ملاقات های مکرر سران آمریکا و شوروی حاصل شد که خود به طور بی سابقه ای در نیمه ی دوم دهه ی 1980 افزایش یافت. طی چهار سال از 1985 تا 1989 چهار با گورباچوف و ریگان به ملاقات پرداختند.در نشست 1985 ژنو مذاکرات متوقف شده در سال 1979 بار دیگر از سر گرفته شد. در همین نشست آمریکا و شوروی در مورد ممنوعیت ساخت و به کار گیری و انبار کردن سلاح های شیمیایی به توافق رسیدند و مجدداً نقش دو کشور در حفظ صلح جهانی و ضرورت پرهیز از جنگ اتمی را مورد تأکید قرار دادند «بعد از بحران کوبا هم به همین نتیجه رسیده بودند».
در دومین نشست در دوره ی تشنج زدایی جدید که در سال 1986 در ریکجاویک پایتخت ایسلند صورت گرفت در مورد تخلیه ی اروپا از سلاح های اتمی در مقابل «توقف برنامه ی جنگ ستارگان» به توافق های مقدماتی دست یافتند و بار دیگر کشورهای اروپایی به این واقعیت پی بردند که در روابط شرق و غرب وجه المصالحه ای بیش نیست.
سومین نشست که در دسامبر 1987 در واشنگتن صورت گرفت به عقد قرار دادی در مورد حذف موشک های میان بُرد اتمی انجامید «موشک های با بُرد بین 500 تا 5500 کیلومتر». و بالأخره پنج ماه بعد در نشست مسکو «12 ژوئن 1989»(6) ضمن امضا نهایی قرار داد مربوط به موشک های میان برد اتمی مذاکرات مربوط به حذف 50% از موشک های اتمی مرکزی یعنی موشک های استراتژیک دور بُرد مستقر در آمریکا و شوروی را نیز آغاز کردند «START».(7) در همین دوره آمریکا تحریم اقتصادی مربوط به ورود شوروی به افغانستان را ملغی و به روابط اقتصادی دو کشور ابعاد تازه ای بخشید. مذاکرات مربوط به خلع سلاح هم چنان ادامه دارد و کم کم به سلاح کنوانسیون نیز تسری می یابد و این امید وجود دارد که مسابقه ی تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی به حداقل خود برسد.(8)
در مورد حل و فصل اختلاف و جنگ های محلی که هم یکی از عوامل کاهش کنترل قدرت های بزرگ بر مسایل جهانی را تشکیل می داد و هم یکی عوامل تشدید کننده اختلافات شرق و غرب را، آمریکا و شوروی دارای منافع مشترک بودند و به همین دلیل سریعا» به توافق هایی دست یافتد. به دنبال نشست مسکو بود که ایران مجبور به قبول قطع نامه ی 598 سازمان ملل شد «به دنبال اسقاط هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس». این قطع نامه در 20 ژوییه 1987 به اتفاق آراء به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده بود. هم چنین بر اساس توافق های ژنو در 14 آوریل 1988 قرار شد نیروهای شوروی از 15 فوریه 1989 به تدریج از افغانستان خارج شوند و بالأخره بر اساس توافق های 22 دسامبر 1988 نیویورک در مورد آفریقای مرکزی و جنوبی نیروهای کوبا از آنگولا و نیروهای آفریقای جنوبی از نامبیا خارج شدند و استقلال نامبیا برای سال 1990 تضمین شد.(9)
در دوره ی تشنج زدایی جدید تنها اختلافات آمریکا و شوروی کاهش نیافت بلکه روابط مسکو و پکن نیز بهبود یافت و اختلافات محلی که این دو کشور را درگیر می ساخت تا حد زیادی حل گردید. نیروهای ویتنام خاک کامبوج را ترک گفتند و دعوای نفوذ بین چین و شوروی در آسیای جنوب شرقی به میزان زیادی فیصله یافت.
و بالأخره در مورد تقویت سازمان ملل در دوره ی جدید باید گفت هم کاری آمریکا و شوروی خود به خود موجب تقویت سازمان ملل می شود. زیرا به دنبال آن هم کاری بین دولت های سوسیالیستی و کشورهای زیر نفوذ شوروی و دولت های سرمایه داری در قالب سازمان ملل نیز افزایش می یابد. در ضمن سازمان ملل بهترین جا و بهترین وسیله برای اعمال نظریات هماهنگ آمریکا و شوروی خواهد بود. زیرا تصمیمات سازمان ملل از مشروعیتی برخوردار است که توافق های صرف بین آمریکا و شوروی از آن برخوردار نیست. به همین دلیل از سال 1986 به بعد بودجه سازمان ملل افزایش یافت و حل اختلافاتی نظیر جنگ ایران و عراق و مسأله ی نامبیا هم به این سازمان محول شد که رعای تصمیمات آن بر اقتدار سازمان می افزاید.
آن چه در پایان لازم به یاد آوری است وجود رقابت گزیر ناپذیری است که علی الاصول بین دو قدرت یا قدرت های موجود در جهان وجود خواهد داشت. توافق های جدید دو ابر قدرت نیز نه به دلیل حسن نیت صورت می گیرد و نه به دلیل صلح طلبی بلکه منافع مشترک در مقابل تهدیدات مشترکی که متوجه آن هاست سبب این نزدیکی بوده است. زمینه های اختلاف و رقابت از هم اکنون نیز پیداست. «خانه مشترک اروپایی» گورباچوف نوعی دیگری از مبارزه طلبی در اروپاست و در همان حال توافق ضمنی و صریحی در مورد تقسیم مناطق نفوذ در جهان نیز صورت می گیرد که نماینگر آب و هوای «گرگ و میش» است «حمله آمریکا به پاناما، تغییر حکومت در نیکاراگویه ...». اختلافات محلی نیز هم چنان بر جای خود باقی اند. گرچه جنگ ایران و عراق با آزادی اسرا می رود تا به پایان خود نزدیک شود ولی همه می دانند که این پایان نتیجه اراده ی قدرت ها نیست بلکه خود از عاملی ناشی می شود که گویای عدم کنترل دو ابر قدرت است: حمله عراق به کویت. در واقع جنگ دیگری جای آن را می گیرد که برای غرب به مراتب از جنگ ایران و عراق خطرناک تر است؛ مسأله ی افغانستان و آنگولا هم هنوز کاملاً فیصله نیافته است. حال تا دوران تشنج زدایی جدید تا چه زمانی ادامه یابد... تحلیل قضایا را به فرصت های دیگری وا می نهیم.
پی نوشت ها
1- ر. ک به علی قلی اردلان، ابر قدرتی دیگر، تهران، نشر وحید، 1362
2 . Daminique Mousi, " Forces et Faiblesses des Etats – unis, Politique Etrangere, No 1 – 1989, P 47.3 . Paul Kenny, The Rise and Fall of the Great Powers, Newyork, 1986.
ترجمۀ این کتاب در 5 مرداد 69 در پاورقی اطلاعات چاپ می شود.
4 . Gisele Charzat, Op, cit, P 48.
5 . Ibid, P 55.
6 Voir, Yves Jeanclos et Raymond Mnicacci, "L,Accord de Masco du 12 Juim 1989 ou la prevention des Activites Militaires Dangereuses", Defense Nationale, Decembre 1989, PP 61 – 69.
7. Yves Boyer, "La concleision Prochaine des START: Triomphe de la . Kaison ou Essoufflement Des Champions" Delense Nationale, Decembre 1989, PP 11 – 18.
8 . Voir, Walter Schuty,"A la Reduction des Forces Conventionnelles en Europe":, Defense Nationale, Decembre 1989, PP 19 – 31.
9 . Daniel colard, op, cit, P, 97.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}