آرامش، شهامت و خرد، برای درمان اعتیاد
دعای بالا كه به دعای آرامش معروف است چند نكتهی كلیدی زندگی را بیان میكند. نكتهی اول، درس آرامش است. همهی انسانها در جست وجوی آرامشاند و از تنش، اضطراب و دلهره میگریزند. هر كس بخواهد خاطرهی خوشایندی را
نویسنده: محمدرضا سرگلزایی
خداوندا!
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن چه تغییرنیافتنی است،
شهامتی تا تغییر دهم آن چه تغییریافتنی است،
و خردی كه تفاوت این دو را دریابم.
دعای بالا كه به دعای آرامش معروف است چند نكتهی كلیدی زندگی را بیان میكند. نكتهی اول، درس آرامش است. همهی انسانها در جست وجوی آرامشاند و از تنش، اضطراب و دلهره میگریزند. هر كس بخواهد خاطرهی خوشایندی را نقل كند زمانی را به یاد میآورد كه لذت و آرامش را تجربه كرده است و اگر بخواهد خاطرهی ناخوشایندی تعریف كند صحنههای ترس و دلهره و نگرانی را به یاد میآورد. ولی چگونه میتوان به آرامش رسید؟
برای رسیدن به آرامش باید ببینیم چرا دچار دلهره و اضطراب میشویم و علت را برطرف كنیم. اضطراب یك واكنش است، پاسخ سیستم عصبی ما به چیزهایی است كه ما را میترسانند. گاهی این چیزها واقعاً وجود دارند مثل یك مار سمّی كه به طرف ما میخزد و گاهی واقعاً وجود ندارند مثل كابوسی كه ما را میترساند و با دلهره و ترس از خواب میپریم. برای سیستم عصبی ما فرقی نمیكند كه مار در چند قدمی ما باشد یا خواب مار را ببینیم، در هر دو صورت پاسخ اعصاب ما با دلهره و ترس و اضطراب تظاهر میكند؛ قلبمان تندتر می زند، نفسمان به شماره میافتد، دهانمان خشك می شود و بدنمان یخ میكند.
جالب است بدانیم كه اغلب اضطراب ما نه به خاطر اتفاقات واقعی محیط اطرافمان كه به دلیل افكار اضطرابزای ماست؛ فرضها، پیش بینیها و نگاه ما به زندگی برایمان اضطراب ایجاد میكنند. مثلاً در حال حاضر از سلامت جسمانی برخورداریم اما از این میترسیم كه نكند دچار بیماری لاعلاجی شویم. امروز برای نیازهای ضروریمان پول داریم اما نگران این هستیم كه نكند ماه آینده درآمدمان كم شود و...
بخش عمدهی این اضطرابها به این خاطر است كه زندگی را همان طور كه هست نپذیرفتهایم. دلمان می خواهد همه چیز را تغییر دهیم آن وقت احساس ناتوانی میكنیم و مضطرب میشویم، دوست داریم آینده را پیش بینی كنیم و اطمینان یابیم كه هیچ اتفاق بدی برای ما و عزیزانمان نیفتد ولی نه توانایی پیش بینی آینده را داریم و نه توان تغییر بسیاری از حوادث را، آن وقت دچار اضطراب میشویم. قیافهی خود را نمیپذیریم، میخواهیم با انواع و اقسام گریمها و آرایشها چهرهی خود را تغییر دهیم، آن وقت در جمع، اضطراب این را داریم كه دیگران قیافهی مرا چگونه میبینند و دچار اضطراب میشویم. خانوادهی خود را نمیپذیریم؛ می خواهیم از دیگران پنهان كنیم كه پدری فقیر یا مادری معلول داشتهایم، آن وقت هنگام معرفی خود و خانوادهمان دچار اضطراب میشویم.
مرگ را به عنوان یك واقعیت غیرقابل تغییر در زندگی نمیپذیریم بنابراین میخواهیم با تكیه بر رژیمهای خاص، داروهای خاص، آزمایشات مكرر، معاینات پی در پی و احتیاط افراطی مثل دهها بار شستن دستها و دهها بار چك كردن شیر گاز و... به خود اطمینان دهیم كه همه چیز در كنترل ماست. اما ذهنمان میداند كه این فریبی بیش نیست پس دچار دلهره و اضطراب هستیم. بنابراین كلیدیترین نكته در یافتن آرامش، همین نكتهای است كه در دعای آرامش آمده است:
پذیرش چیزهایی كه نمیتوانیم تغییرشان دهیم.
ما نمیتوانیم محل تولد و خانوادهی خود را تغییر دهیم. چه شهری، چه روستایی، چه فقیر و چه ثروتمند، چه سرشناس و چه گمنام و چه بدنام. ما در این خانواده متولد شدهایم. اگر پدر ما پرخاشگر و عصبانی بوده، اگر مادر ما سرد و كم محبت بوده، اگر اطرافیان ما توجه زیادی به عواطف ما ندارند، اگر و اگر و اگر... هیچ كدام را نمیتوانیم تغییر دهیم، چرا وقت و انرژی محدود خود را صرف آن چیزهایی كنیم كه قابل تغییر نیستند و همیشه هم نگران باشیم؟ بسیاری از ویژگیهای بدنی و چهرهی ما قابل تغییر نیستند: رنگ پوست، قد و قامت، درشتی و ریزی چشمها، تن صدای ما و... غیرقابل تغییرند. با نپذیرفتن آنها و تلاش برای تغییر دادنشان فقط خود را خسته، ناامید و عصبی میكنیم.ما میتوانیم هر نوع شغلی داشته باشیم، چه كارگر باشیم و چه كاسب، چه پزشك باشیم و چه معلم، در هیچ صورتی ما نمیتوانیم به طور قطع تعیین كنندهی میزان درآمد خود باشیم. میتوانیم در درآمد خود تأثیر بگذاریم، مثلاً با بیشتر و بهتر كار كردن، با افزودن مهارتهای خود یا با برخورد بهتر با مشتری و... میتوانیم بر درآمد خود تأثیر بگذاریم ولی جنبههایی از درآمد ما در اختیار خودمان نیست. ركود یا رونق بازار، نرخ ارز، افزایش یا كاهش قیمت سهام، تغییر قیمت كالاها، قوانین صادرات و واردات، تغییرات آب و هوا و بارندگی و تحولات سیاسی- اجتماعی كه هیچ كدام در اختیار ما نیستند بر درآمد ما تأثیر میگذارند.
با حرص خوردن و حرص زدن نمیتوانیم هیچ كدام از این متغیرها را تغییر دهیم. تنها میتوانیم مضطربانه و عصبی زندگی كنیم و این همان تابلویی است كه در جامعه میبینیم؛ افرادی عصبانی، نگران، تحریك پذیر و در حال حرص زدن و غصه خوردن!
قدیمیها زیبا گفتهاند كه «از تو حركت- از خدا بركت» و این كه «روزی دست خداست» ما موظف به تلاش بیشتر هستیم، اما باید بدانیم كه تلاش ما، خلاقیت ما، مهارت ما و دانش ما گرچه متغیرهای مهم و تعیین كنندهای هستند اما همهی واقعیت نیستند. همچون كشاورزی كه در نهایت دقت شخم زده، بذر پاشیده، آبیاری كرده، به مزرعهاش رسیدگی و آن را سم پاشی كرده، اما میداند كه هیچ گاه نمیتواند میزان نهایی محصول را پیش بینی كند. زیرا ابر و باد و مه و خورشید و فلك همه كارند تا میزان محصول او را تعیین كنند. تك تك ما باید پذیرش این را داشته باشیم كه عوامل مختلفی خارج از اختیار ما بر میزان درآمدمان تأثیر دارند و ما نمیتوانیم آنها را تغییر دهیم. این پذیرش باعث میشود تا جوّ تنش، عصبانیت، ترس و حرص از جامعه زدوده شود و جامعهی كاری ما در فضایی پر تلاش اما كم دغدغه، كار و زندگی و تجارت كند. و عجیب این كه تحقیقات نشان داده است كه در چنین جامعهای رونق اقتصادی و وضعیت معیشتی مردم هم بهتر میشود!
پس هرگاه میبینید با هیجان و برانگیختگی و دلهره به سوی كاری میروید از خود بپرسید آیا تغییر آن چه به سوی آن میروم در وظیفه و توان من هست یا نه و اگر نیست ترمز كنید!
اما ممكن است برخی از آن سوی بام بیفتند و با سوءاستفاده از این شعار كه «روزی دست خداست» یا سرنوشت در اختیار ما نیست، فرصت خود برای انتخاب را از دست بدهند.
«چندی پیش از یك معبد هندو در بانكوك دیدار میكردم. با جوانی كه برهمن یا روحانی آن معبد بود به گفتوگو پرداختم. از او پرسیدم چطور شده كه این شغل یا این نقش را در زندگی انتخاب كردهای؟ او گفت: من در یك خانواده روحانی هند متولد شدهام و طبق سنتهای هندوستان من هم مثل پدرانم باید برهمن میشدم. از او پرسیدم: آیا از این نقش در زندگی راضی هستی؟
او پاسخ گفت:"The life is not our hands"
یعنی؛ زندگی دستان ما نیست.»عبارت درستی كه مورد استفادهی نادرست قرار گرفته است: «كلمه الحق یُرادُ بِها الباطِل». درست است كه مرگ و زندگی و بسیاری از متغیرهای آنها در اختیار ما نیست ولی ما میتوانیم شغل خود، نقشی كه در خانواده و اجتماع ایفا میكنیم، محل زندگی خود و نحوهی ادارهی زندگی خود را انتخاب كنیم. تنها باید بهای انتخابهای خود را بپردازیم و این چیزی است كه مانع بسیاری از انتخابهای ماست: «ترس».
باز هم اضطراب، اضطراب از این كه نكند دچار اشتباه شوم، اضطراب از این كه اگر چنین تصمیمی بگیرم دیگران دربارهی من چه فكر خواهند كرد، اضطراب از این كه مرا طرد كنند و دهها اضطراب دیگر. این جاست كه باید از خداوند درخواست كنیم كه به ما شهامت انتخاب بدهد، انتخاب آنچه قابل تغییر است.
«چند سال قبل خانمی برای مشاوره نزد من آمده بود. این خانم از وضعیت زندگی خود شكایت میكرد. از این كه شوهر وی معتاد به مواد مخدر و بی كار است و نه تنها هیچ مشاركتی در ادارهی امور منزل ندارد كه با تهدید و كتك پول مصرف مواد مخدّر خود را هم از او میگیرد! این خانم در منزل ارثی پدری خود سكونت داشت و با خیاطی خود و خانوادهاش را اداره میكرد و تمام مسؤولیت زندگی و مراقبت از بچههایش را نیز به عهده داشت. علاوه بر تمام اینها كلیهی وظایف به اصطلاح خانه داری و شوهرداری خود را هم انجام می داد ولی مورد تهدید، توهین و حتی كتك خوردن نیز قرار داشت. از او پرسیدم چرا به این روال زندگی ادامه میدهی؟ چرا برای جدایی از او اقدام نمیكنی؟ گفت از تنهایی میترسم!
گفتم: چه بلایی ممكن است بیش از این بر سرت بیاید كه تمام زندگیت با خفّت و خواری سپری شود؟ فرزندان تو یا از پدرشان درس ستمگری و خودخواهی میآموزند یا از تو درس خفت و سكوت در برابر ظلم! و زندگی تو یا صرف گریه و ناله خواهد شد، یا صرف نفرین و لعنت و دشنام و گلایه! تو در جهنم وحشت خود زندگی میكنی و باز هم دچار ترس هستی؟»
ترسیدن ما چون كه هم از بیم بلا بود *** اكنون ز چه ترسیم كه در حین بلاییم؟
«چند ماه قبل هم جوان تحصیل كردهای برای مشاوره پیش من آمد. او یك نابغه و دانشمند بود. بیش از افرادی كه هم ردهی تحصیلی و سنی او بودند كار می كرد و مهارتهای متعددی داشت كه كمتر كسی از افراد همه ردهاش از آنها برخوردار بودند. خلاقیتها، ابتكارات و حتی اختراعاتی داشت كه در كشورهای توسعه یافتهتر از كشور ما خریداران زیادی دارند و مورد توجه، استقبال و تشویق قرار می گیرند، اما هنوز جامعهی ما درك نمیشوند. جای تعجب نیست؛ هر جامعهای مثل یك فرد انسانی است و در هر مقطع زمانی نیازهای خاص خودش را دارد. همان طور كه نمیتوان از یك كودك انتظار داشت طالب كتاب باشد نمیتوان از یك جامعه نیز در یك شرایط انتظار داشت طالب همان كالاهایی باشد كه جامعهی دیگر در شرایط متفاوت طالب آنهاست. به هر حال بخش عمدهای از خلاقیتها و ابتكارات این دكتر جوان روی زمین مانده بود و او دلسرد، گرفته و ناامید شده بود و از من كمك می خواست. هم من و هم خودش میدانستیم كه به این زودیها كسی او را درك و تشویق نخواهد كرد و حتی كسی جایگاه مناسب كار كردن را برایش فراهم نخواهد كرد و اگر وضع به همین منوال پیش برود نه تنها استعداد او، كه امانت گران قیمت است كه زندگی در اختیار وی قرار داده، هرز خواهد رفت كه خودش نیز از حالت فردی خلاق و پرتلاش به فردی دلسرد، ناامید و در حال نق زدن و گلایه كردن تبدیل خواهد شد. به او گفتم: چرا مهاجرت نمیكنی؟ چرا به جایی نمیروی كه زمینه برای رشد تو مساعدتر است؟ گفت: بعضی چیزهای كشورمان را بیشتر از كشورهای دیگر دوست دارم.
به او گفتم: درست است. اما ما همه چیز را نمیتوانیم با هم داشته باشیم، زندگی مجموعهی انتخابهای ماست كه گاهی این انتخابها خیلی دشوار است. چرا كه در یك طرف خوب مطلق و طرف دیگر بد مطلق قرار ندارد بلكه هر طرف نكات مثبت و نكات منفی وجود دارد. پس وظیفهی من این است كه بهترین شرایط را برای خود انتخاب كنم و بهای انتخاب من نكات مثبت آن سویی است كه انتخابش نكردم و نكات منفی آن طرفی است كه انتخابش كردم. انتخاب بها دارد و آنچه تو نیاز داری شهامت است، شهامت این كه بهای انتخابت را بپردازی».
او با این كه جوان تحصیل كردهای بود میترسید كه نكند مهاجرت وی نوعی خیانت به وطن باشد! این ترس تحت تأثیر تلقینات رسانههایی ایجاد شده بود كه «هجرت» را كه در قرآن بارها مهمتر از «جهاد» معرفی شده است با اصطلاح «فرار مغزها!» معرفی میكنند. در حالی كه بسیاری از متخصصان خارج از كشور از انبوه كسانی كه در كشور هستند و مرتب در حال نق زدن و شكایت و ناامیدی هستند، بیشتر برای كشورمان آبرو و حیثیت و حتی منافع اقتصادی داشتهاند. آیا هجرت آنان خدمت به وطن در كنار خدمت به جامعهی جهانی نبوده است؟
بسیاری از افراد دست به انتخاب نمیزنند چرا كه میترسند اشتباه كنند و مگر «حق انتخاب» به معنی «حق اشتباه» نیست؟
اشتباه، بهایی است كه ما باید برای انتخابگر بودنمان بپردازیم و اگر این بها را نپردازیم باید اجازه دهیم دیگران (كه آنها هم به اندازهی ما مستعد اشتباه هستند) به جای ما تصمیم بگیرند كه در این صورت ما «زندگی» نكردهایم بلكه آنها به جای ما «زندگی» كردهاند آن هم با استفاده از «سهمیهی» ما برای زندگی! و عجیب است كه در جامعهی ما «انتخاب نكردن»و «پیروی بدون تفكر از دیگران»و «هم رنگ جماعت شدن» این قدر شایع شده است. در حالی كه قرآن بارها و بارها كسانی را كه بدون تفكر از پیشینیان یا از اطرافیانشان پیروی میكنند، تقبیح كرده است و به صراحت میگوید كه از آن چه به آن «علم» نداری پیروی نكن (و لا تَقفُ ما لیسَ لكَ بهِ علم) و با این كه آن قدر به احترام به والدین تأكید دارد در جایی كه آنها بخواهند ما را به پیروی از آنچه بدان آگاهی نداریم وادار كنند دستور میدهد از آنان هم پیروی نكنیم؛ (وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا). جالب اینجاست كه قرآن میخواهد ما برای انتخاب كردن آن قدر آزاداندیش باشیم كه همهی حرفها، همهی اندیشهها و همهی انواع انتخاب زندگی را شنیده باشیم و سپس بهترین آنها را انتخاب كنیم و چنین كسانی را «بهترینها» میداند؛ (فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).
این جاست كه باید شهامت داشته باشیم تا بهای انتخاب و بلكه بهای اشتباه خود را بپردازیم ولی حق انتخاب خود را به دیگران واگذار نكنیم در حالی كه حرفها، اندیشهها، نظرات و باورهای همهی آنها را هم با دقت گوش میكنیم.
یادمان باشد كه به قول پائولو كوئیلو «اطرافیان ما به تغییر دادن زندگی ما تمایل مییابند. اگر آدم همان طور كه آنها انتظار دارند عمل نكند، او را به باد انتقاد میگیرند چون هر كس فكر میكند دقیقاً میداند كه ما چگونه باید زندگی كنیم اما هرگز نمیداند كه چگونه باید زندگی خودش را بزید!»
و اما نكتهی مهم و اما دشوار این دعا آن است كه ما نیاز به خِرد داریم. بصیرت، تعقّل یا خردی كه بدانیم كجا آن جایی است كه كاری از دست ما برنمیآید و باید با پذیرش آن چه هست و تغییرناپذیر است (مثل داشتن فرزندی معلول یا به ارث بردن یك معلولیت مادرزادی) آرامش داشته باشیم و كجا، آن جایی است كه با داشتن شهامت و پرداخت بهای انتخاب، میتوانیم شرایط را تغییر دهیم (مثل انتخاب محل زندگی یا تصمیم برای تغییر شغل) و با پذیرفتن «حق اشتباه» نگرانی و اضطراب انتخاب را از خود دور كنیم.
اینجاست كه زندگی تبدیل به یك «بازی شكوهمند» می شود. بازیای كه در هر لحظه، در هر انتخاب و در هر قدم باید خردمندانه بیاندیشیم كه این جا جای پذیرش با آرامش است یا جای نبرد با شهامت! این جا جایی است كه باید بنشینیم یا جایی كه باید برخیزیم، اكنون زمان ایستادن است یا زمان حركت!
این چند عبارت زیبا را هم از «نیروماهاجان» به خاطر داشته باشیم:
- اگر در مسیری اشتباه قرار گیرید، خداوند به شما اجازه میدهد بازگردید.
-عبادت الزاماً حوادث را برای شما تغییر نمیدهد بلكه گاهی شما را برای تحمل آنها تغییر میدهد. (آرامشِ پذیرش)
- یك انسان با جرأت، یك «اكثریت» است.
-كلید شادمانی خود را جیبِ فردِ دیگری قرار ندهید.
- شما همیشه نمیتوانید آنچه را در بیرون اتفاق میافتد كنترل كنید اما همواره میتوانید آنچه در درونتان شكل میگیرد را كنترل كنید.
-هر چیزی كه به آرامش ذهن منتهی شود ما به راه راست هدایت میكند.
منبع مقاله :
سرگلزایی، محمدرضا، (1390) ، راهی برای رهایی از اعتیاد، مشهد: انتشارات قدس رضوی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}