داستانی از اساطیر مصر
پریشانیهای «زسر» شاه
در عهد زسر شاه که از فرعونهای سلسلهی سوم بود، نیابت سلطنت سرزمین نوبه را نجیب زادهای به نام متر به عهد داشت که در الفنتین مینشست و املاک خداوندگار کنمو را اداره میکرد.
نویسنده: ماگریت دی ون
برگردان: اردشیر نیکپور
برگردان: اردشیر نیکپور
داستانی از اساطیر مصر
در عهد زسر (1) شاه که از فرعونهای سلسلهی سوم بود، نیابت سلطنت سرزمین نوبه را نجیب زادهای به نام متر (2) به عهد داشت که در الفنتین مینشست و املاک خداوندگار کنمو (3) را اداره میکرد.کنمو خدایی توانا و توانگر و فرمانروای سرچشمههای رود نیل بود که تنها کاهنان کنمو جای آنها را میدانستند. آنان میگفتند که رود نیل از درهای که آبهای دوار در میان دو تخته سنگ نوک تیز کندهاند بیرون میآید. یکی از آن دو تخته سنگ کروفی (4) نام داشت و دیگری مورفی، (5) آنجا مغاکی بود. چندان ژرف که لنگری با طنابی هزار متری نیز به قعر آن نمیرسید.
زسرشاه، فرعون مصر، در نوزدهمین سال پادشاهی خود دستور داد نامهای به متر نایب السلطنهی نوبه به مضمون زیر نوشتند:
«این نامه برای آگاه کردن تو از بلایا و مصائبی که از روز نشستن من بر تخت سلطنت «سراسر زمین» بر من وهمهی یاران من روی نموده است، نوشته میشود.
«دل من سخت دردمند و پریشان است، زیرا هفت سال است که آب رودخانهی نیل مانند همیشه بالا نمیآید. هفت سال است که ما نه آب سبز داریم و نه آب سرخ. زمین خشک و سترون گشته است. لایهای از گل سیاه در آفتاب میسوزد، لایهای از خاک ترک خورده که سبزی و گیاهی در آن نمیروید. درختان را گرد و خاک فرا گرفته و غباری چسبنده بر برگها فرو نشسته است. از کشتزاران جز محصولی
اندک به دست نمیآید. باغها و بستانها خشک شدهاند و در آنها نشانی از سبزه و گیاه نیست. هر چه از زمین برای خوراک مردمان میرست نابود گشته است.
«روستاییان گرسنه به دزدی به خانههای همسایگان خود میروند. همهی تنگدستان میخواهند به سرزمین دیگری بروند تا مگر در آنجا چیزی برای سیر کردن شکم خودبیابند. لیکن چنان از گرسنگی تاب و توان از دست دادهاند که حتی توان راه رفتنشان نیز نمانده است. کودکان از گرسنگی ناله و زاری میکنند و جوانان نیروی سرپا ایستادن ندارند. دل پیران از غم و اندوه شکسته است و پاهایشان از ضعف و ناتوانی میلرزد. از گرسنگی نیمه مدهوش بر زمین افتادهاند و شکم خالی خود را با دستهای لرزانشان میفشارند. مأموران حکومت درماندهاند و برای این درد چاره و درمانی نمییابند. چون در انبارهای غله را که همیشه پر بود میگشایند جز باد هوا چیزی در آنها نمییابند. در سراسر زمین همه چیز دستخوش نابودی شده است. من به یاد دوران خوشبختی خویشم که زیر دستانم تدبیرهای نیکو میاندیشیدند: در آن عهد خداوند هر سال آبهای پر برکت نیل را به سرزمین ما میفرستاد. مردان و کودکان را میدیدم که میان گل و لای تر راه میرفتند، گاوان آب مینوشیدند، کرمها درمیان گل میلولیدند، مرغان دانه میچیدند و آب مینوشیدند و ماهی فابرکا (6) شکم خود را به هوا میکرد و به روی خاک میافتاد و شکمهای گرسنه را سیر میکرد آه، آن زمان، زمان خدایان، زمان تحوت، باز خدایی که بر آبها مینشست بود، زمان کاهن بزرگ ایموائیس، (7) پسر پحتاح (8) بود، زمان فراوانی بود و رعایای من و دوستان من که در «خانهی بزرگ» با من به سر میبردند درناز و نعمت غوطه میخوردند.»
من از تو خواهش میکنم که این اطلاعات را برای من بفرستی: سرچشمهی نیل کجاست؟ فرمانروای آن کدام یک از خدایان است؟ در بارهی او چه میدانی؟ زیرا زندگی ما به دست اوست! به لطف او است که انبارهای ذخیره پر از غله میشوند. هر گاه او لطف خود را بیش از این از ما دریغ کند همه از دست میرویم.
«من بر آنم که به هر موپولیس، به نزد کاهن تحوت بروم، زیرا دعای خیر و برکت او مردمان را نیرو میبخشد و به هنگام نومیدی نور امید در دلها میتابد. میخواهم به کتابخانهی پرسشگاه ممفیس (خانهی زندگی) بروم و طومارهای پاپیروس را که پوشیده از نوشته است با دستهای خود بردارم و بخوانم. بر آنم که کتابهای مقدس را بخوانم و به همهی رازها پی ببرم!»
متر، نایب السلطنه پس از خواندن نامهی شاهانه شتابان روی به راه نهاد تا به خدمت فرعون مصر برسد و چون خود را به او رسانید از همان روز همت به آگاه کردن او گماشت. تا جایی که میتوانست پاسخ های درست به پرسشهای او داد. در بارهی طغیان نیل اطلاعاتی در اختیارش نهاد و همهی آنچه را که دانشمندان در این باره نوشته بودند به او آموخت. کتابها را برگرفت و مطالب مهم آنها را به او خواند و او را در خواندن قطعات دشوار و فهم مطالب مبهم یاری کرد، زیرا نیاکان فرعون این کتابها را تنها سرسری و شتابان خوانده بودند و این موضوعات، از زمانهای دور، از زمانی که رع خود بر مصر فرمان میراند، هرگز برای هیچ فرعونی مطرح نگشته بود و شرح و تفسیر نشده بود، زیرا رود نیل هرگز خشک نشده بود.
متر، نایب السلطنهی مصر به فرعون گفت: «در روی رود شهری است که گویا نیل از آن میزاید و آن شهری است بسیار قدیمی که بنایش به زمان پیدایش جهان یا آبو (9) میرسد آن را شهر «آغاز» نام دادهاند و در آن، که بسی از اینجا دور است، در جنوب کشوری است که پیش از هر کشوری پدید آمده است. در آن رشتهای طولانی از پلهها، پلکانی بسیار بلند است که خداوندگار رع پس از آفریدن نخستین مردمان در آن آسوده است. در آنجا دو غار است که از هر یک رودی بیرون میآید و آنها سرچشمه نیل اند. سرچشمهی همه چیزهای خوب و سودمند مصر آنجا است. طغیان بزرگ که «سراسر زمین» (10) را فرا میگیرد از آنجا میآید. آب به بلندی بیست و هشت ارش میرسد و حال آنکه در هرموپولیس ارتفاع آب بندرت به هفت ارش میرسد.
«اکنون گوش به من دار تا بگویم چگونه چنین میشود: نیل خدا، پس از آسایشی طولانی در غارها، بیدار میشود و همهی نیروهای خود را باز مییابد و دوباره جوان میگردد. او زمین را با کفشهای خود زیر پا مینهد، درهای غار را میگشاید، دو در را چهار طاق باز میکند و آب از آنها بیرون میآید و به راه میافتد و بزودی روپوشی سبز بر کشتزاران و باغچههای «سراسر زمین» کشیده میشود و آنگاه مردمان با یاد محصولی که به دست خواهند آورد به شادمانی بر میخیزند.
خدای نیل به نام شو خوانده میشود. او حساب همهی محصولات مصر را دارد تا بداند که آیا هر کسی بهری را که باید داشته باشد به دست آورده است یا نه. رسنی دارد که با آن کشتزاران راه اندازه میگیرد. صورت همهی املاک را نیز در اختیار دارد. درخانهای چوبین که به سوی جنوب شرقی برگشته است زندگی میکند. درهای این خانه از نی و سقفش از شاخههای درختان ساخته شده است. گرداگرد آن را کوههای سنگی فرا گرفته و سنگ تراشان با ابزارهای خود به آنجا میروند و سنگ از آنجا میآورند. با این سنگها است که پرستشگاههای خدایان و کاخهای جانوران مقدس و پیکرهها و اهرام را میسازند. تنها سنگ «آپو» هرگز شکسته نمیشود.
«در قربانگاهها مردمان پیشکشیهای گوناگون و ارمغانهای گرانبها به خدایان تقدیم میکنند. آنان آنها را که با بوی خوش و دلاویز خود هوا را پر میکنند در برابر خداوندگار کنمو و اوزیس واوزیریس و حوروس ونفثیس مینهند.
در حجرههای پنهانی و مهر و موم شده گنجهایی از گوهرهای گرانبها، زر و سیم و مس و آهن و لاژورد و زمرد و بلور و لعل و یاقوت و مرمر فام و دانههای گیاهی که از آنها عطر و بخور میسازند و دیگر چیزها انباشته شده است که مردمان قدر شناس هر پاییز آنها را به خدایی که آنان را مشمول لطف و مهر ساخته است تقدیم کردهاند.»
متر، نایب السلطنهی نوبه بدین گونه مهمترین مسائل مربوط به زندگی و کشور فرعون را به او آموخت. پس فرعون بر آن شد که خود به زیارت پرستشگاه کنمو برود و چنین کرد.
فرعون پس از خواندن دعا در پرستشگاه کنمو به خواب رفت و چنین پنداشت که خدا را در خواب دیده و با او سخن رانده است:
«من وارد پرستشگاه شدم. نگهبانان کتابها، رسنهایی را که به دور طومارهای کتاب شده بسته شده بود باز کردند و آنها را در برابر من نهادند. بر من آب تبرک پاشیدند و پاکم کردند. آنگاه به جاهای محفوظ پرستشگاه، جاهایی که هرگز کسی را به آنها راه نمیدهند وارد شدم. برای سپاسگزاری گرده نانها و آبجو و غارها و گاوان بسیار به خدایان و مادینه خدایان نهر «آبو» پیشکش کردم. پس خداوندگار کنمو را دیدم که در برابرم ایستاده بود و بر آن کوشیدم که با تقدیم هدیههای بزرگ او را بر سر رحم و مهر بیاورم: از او خواهش کردم، به او التماس کردم. او بر سر مهر آمد و مژگانهایش را اندکی از هم گشود و رویش را به سوی من برگردانید و این سخنان را به من گفت: «من کنمو خدای آفرینندهام! دو دست من خاک را گرد آوردند و با آن کالبد مردمان را به صورتی که هست، به صورتی که تو هم هستی، ساختند. من اندامهای نیرومند به تو دادهام، من قلب به تو دادهام.»
لیکن مردمان ناسپاس و نمک ناشناسند. هنوز درکانها، در ژرفنای زمین سنگهایی هستند که از دیرگاهان، از روز پیدایش جهان در آن جا افتادهاند و مردمان میبایست آنها را بتراشند و پرستشگاههایی برای خدایان بسازند. کاری برای تزیین جایگاه خدایان نشده است. تو میدانی آنها را ببینی که دستخوش گرد و خاک و ویرانی هستند.
چنین پیداست که مردمان و شاهان فراموش کردهاند که من، آفریدگار جهان، خداوند توانا و پروردگاری هستم که سلامت میبخشم. من بزرگترین خدایانم، پدر همه خدایان و سرور «سراسر زمینم» و دو نیمهی آسمان از آن من است. منم که آب در نیل میریزم تا رودی بزرگ گردد و به مصر سرازیر شود و کشتزاران شخم خورده را فرا گیرد و این آب به همه زندگی میبخشد. من به خاطر تو آب نیل را بالا میآورم و دیگر هیچ سالی رود نیل خشک نخواهد شد. رود نیل همیشه جریان خواهد یافت و برای شادمانی و بهروزی همگان کشتزاران را فرا خواهد گرفت و سبزهها و گیاهان را خواهد رویانید. خوشهها در زیر بار سنگین دانهها کمر خم خواهند کرد و شاخههای درختان از سنگینی بار میوه به پایین آویخته خواهند شد. درختان انجیر و انار و سیب لوتوس شکوفه خواهند کرد و با دانههای آنها، ای فرعون، برای تو نان بسیار لذیذی خواهند پخت.
الههی باروری بر همه جا چیره خواهد شد و محصول در همه جا صد هزار بار افزایش خواهد یافت، زیرا هر سال آب نیل بالاتر خواهد آمد و دورتر خواهد رفت.
آرزوهای ملت تو بر آورده خواهد شد و هر کس بسی بیش از آرزو و انتظار خود رفاه و آسایش به دست خواهد آورد. گرسنگی از میان خواهد رفت و دیگر نالهی مردمان ازخالی بودن انبارهای ذخیره بر آسمان نخواهد رفت. سراسر مصر به صورت کشتزار در خواهد آمد و خوشههای رسیده و پر بار گندم همه جا را فرا خواهد گرفت و به رنگ زرد در خواهد آورد. «سراسر زمین» بسی بیش از آنچه فلاحان آرزو میکنند سرسبز خواهد شد و چنان خواهد بود که هرگز مانندش دیده نشده است!»
فرعون پس از آنکه از دهان خدا شنید که محصول فراوان خواهد شد از خواب بیدار شد و دلسردی و نومیدی جای خود را در دل او به امیدواری و دلیری داد. پس از پرستشگاه بیرون آمد و بی درنگ فرمان داد که هدیههای بزرگ... از زمینها و کشتزاران و گنجها به پرستشگاه کنمو داده شود. او قوانینی وضع کرد که طبق آنها هر فلاحی ملزم بود هر سال ارمغانی به کاهنان بدهد. هر ماهیگیر و شکارافکنی میبابست سهمی از ماهیهای صید شده و شکار به آنان بدهد. از هر ده گاو هر روز میبایست گاوی برای قربان شدن به پرسشگاه تقدیم شود. فرمانداران میبایست بگذارند هدایایی که به «آبو» داده میشد و عبارت بود از زر و عاج و گوهرهای گرانبها و ادویه و چوبهای کمیاب، آزادانه از قلمرو آنان گذر داده شوند. فرعون دستور داد تا این فرمان را بر لوحی سنگی بنویسند و در قربانگاه در پای تندیس کنمو بگذارند.
همچنین فرعون فرمان داد تا هر کس که از آن جا میگذرد به خداوندگار کنمو درود بفرستد و در برابرش سجده کند و از انداختن آب دهان در برابر او خودداری کند. هر کس که چنین نمیکرد میبایست با تازیانه او را بیاموزند که چگونه باید کنمو، نیل بخشنده و روزی رسان را، پاس دارد و ستایش کند.
پس از آنکه کنمو و فرعون با هم سازش کردند دیگر هیچ بهاری نبود که نیل از فرستادن آبهای سبز و سپس امواج سرخ خودداری کند. نیل سه ماه فیضان میکند و زمینهای اطراف را فرا میگیرد. چمنزارها سرسبز میگردند و کرانهها غرق شکوفه و دل مردمان سرشار از شادی و سرور، زیرا در سایهی فراوانی محصول همهی دندانها چیزی برای جویدن و همهی شکمها چیزی برای خوردن پیدا میکنند. سرزمین مصر عطیهی نیل است، و همهی مردمان، رودخانهی نیل را چون خداوندگار روزی رسان پاس میدارند و میستایند.
پینوشتها:
1. Zeser.
2. Meter.
3. Knemou.
4. Crophi.
5. Morphi.
6. Fabrdka.
7. lmoithis.
8. Phtah.
9. Abou.
10. مصر قدیم به دو نیمه، به دو سرزمین تقسیم شده بود: سرزمین شمال و سرزمین جنوب و مجموع این دو سرزمین «سراسر زمین» یا «همهی زمین» خوانده میشد. - م.
دی وَن، مارگریت؛ (1351) ، داستانهای مصر باستان، مترجم: اردشیر نیکپور، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}