انسانشناسی قبایل بدوی
منفعتی که افرادِ «بیگانه با مذهب» و شمار بسیاری از متخصصان برای انسانشناسی به همراه آوردهاند این است که میتوانند مسبب چیزهایی شوند که هیچ گونه رابطهای با زندگی فعلی و واقعی ندارند. توحش همیشه مترادف با پوچ،
نویسنده: برانیسلاو مالینوفسکی
برگردان: اصغر عسکری خانقاه
برگردان: اصغر عسکری خانقاه
منفعتی که افرادِ «بیگانه با مذهب» (1) و شمار بسیاری از متخصصان برای انسانشناسی به همراه آوردهاند این است که میتوانند مسبب چیزهایی شوند که هیچ گونه رابطهای با زندگی فعلی و واقعی ندارند. توحش همیشه مترادف با پوچ، بیرحم، آداب و رسوم خارج از قاعده، خرافات، عجیب، اعمال انزجارآور به حساب آمده است. روایاتی که موضوع آن مربوط به جسارت جنسی، بچهکشی، شکار سرها، زایمان دروغی مردان، ممنوعخواری و غیره است، خواندن آثار انسانشناختی را برای بسیاری از افراد جذاب کرده است و در نزد دیگران به جای اشتیاق به کار انسانشناسی، که هدف مطالعهای جدی است، حس کنجکاوی را برانگیخته است. با این همه، در نزد عدهای، انسانشناسی صفت علمیِ بیچون و چرایی را عرضه میکند، زیرا انسانشناسی به اعمال تجربی مربوط است؛ بدون اینکه خود را در معرض حدس و تخمینها قرار دهد، آگاهی و شناخت ما را از طبیعت انسانی غنی میسازد و در برخی گزارشها با دادن توضیحات علمیِ مستقیم راضی میشود. مثلاً، به این ترتیب است که به طور کلی مطالعهی اقتصادِ بدوی اهمیت خود را از عملی بیرون میکشد که برای ما بررسی عمیق شناختهای نسبی از طبیعت اقتصادی انسان را ممکن میسازد و میتواند برای آنهایی که توسعهی منابع نواحی گرمسیر را پیشنهاد میکنند از ارزش بزرگی برخوردار باشد، و از کار بومزادان استفاده کرده و با آنها تجارت کند. دیگر اینکه، مطالعهی طرز فکر بدوی و فرایندهای آن، که از پیش روانشناسی را از دادههای باروری غنی کرده است، میتواند خدمتی بزرگ برای کسانی باشد که قصد و نیتشان تربیت بدویهاست. سرانجام به روایت مربوط به مطالعهی مجموعهی قوانین بدوی، نیروهای متفاوتی که در تضمین نظم، یکنواختی، و انسجام یک قبیلهی بدوی مشارکت میکنند میپردازیم (و اگر آخر از همه به این کار مبادرت میورزیم، به دلیل اهمیت کمتر آن نیست). شناخت این نیروها میتواند به عنوان اساس نظریههای انسانشناختی درخصوص سازمان بدوی به کار رود و تفکرات مدیریتی را برای مجموعهی قوانین و ادارهی این مناطق فراهم آورد. به قول معروف، شناختی عمیق از بدویها در هر لحظه، نشان میدهد که آنها از قوانین دقیق و سنتهایی جدی اطاعت میکنند که با نیازهای زیستی، روشنفکرانه، و اجتماعیِ طبیعت انسانی مطابقت دارند و نه با هیجانات روحیِ لگام گسیخته و جنبش و حرکاتی غیرقابل کنترل. اینها قوانین و نظمی هستند که به کاربرد معمول در نزد قبایلی از نژادهای بدوی، به تمام اشتغالات کوچک از موجودیت روزانه، همچنین به اعمال بزرگ زندگی عمومی، که عجیب، تأثیربخش، مهم، یا احترام انگیزند، نظارت دارند. اما از تمام شاخههای انسانشناسی، مطالعهی علم حقوق بدوی، مطالعهای است که طرح آن به طریقی کمتر پیگیری شده و کمتر رضایتبخش بوده است.
با این همه، مسئلهی حایز اهمیت این است که بگوییم انسانشناسی همیشه تا این حد خود را در عصر ما در مورد عدالت بدوی و شیوهی ادارهی خود بیتفاوت نشان نداده است. تقریباً نیم قرن است که نوعی همهگیری (2) در پژوهشهای مربوط به مجموعهی قوانین (3) بدوی، مخصوصاً در قارهی اروپا، به ویژه بیشتر در آلمان، موجب آسیب و زیان شده است. کافی است از اشخاصی چون باخوفن (4)، پُست (5)، برنهوفت (6)، کولر (7) و دیگران که حول مجلهای (8) گردهم آمده بودند، نام ببریم و هدف، وسعت و کیفیت کارهای انجام شده از طریق این مکتب را به جامعهشناسان یادآور شویم. با این همه، این کارها مشمول نقصی بود که باعث توقف آنها شد، زیرا مبتنی بر دادههای تهیه شده توسط مردم نگارانی بود که در نظر بسیاری، افرادی شایق و غیر حرفهای به شمار میآمدند، چرا که در آن زمان هنوز روشهای جدید پژوهش در زمین تحقیق ناشناخته بودند؛ روشهایی که امروزه از طریق متخصصان خبیر و با صلاحیت انجام میشود - متخصصانی که میدانند چه میخواهند و شناخت عمیق از مسائلی دارند که مورد توجهشان قرار میگیرد. بنابراین، در یک مسئله، که به اندازهی مجموعهی قوانین بدوی مجرد و پیچیده است، مشاهدات افراد غیر حرفهای عاری از ارزش بوده است.
نخستین دانشمندان آلمانی که با عشق، به مطالعهی مجموع قوانین بدوی پرداختند، همه از طرفداران فرضیهی «هرج و مرج بدوی» (9) و «ازدواج گروهی» (10) بودند، مثل معاصر انگلیسی آنها سر هنری مین (11)، که ایرادش اعتقاد بیش از اندازه و مطلق وی به نظریهی پدرسری (12) بود. اکثر کوششها توسط دانشمندان قارهی اروپا در قلمرو حقوق بدوی، هدفشان (هدفی بیهوده و کوششهایی که بیفایده صرف شده) اثبات درستی نظریهی مورگان بوده است. اسطورهی «ازدواج گروهی» بر تمام براهین و شرح و توصیفهای آنها سایه افکنده است، و تمام ساختهای قانونی آنها را که به کمک مفاهیمی نظیر «مسئولیت گروهی»، «عدالت گروهی»، «مالکیت گروهی» و «کمونیسم» بنا میشدند، مشمول نقصی علاجناپذیر کرده است.
خلاصه، با پذیرش این مسئله به عنوان یک عقیدهی قطعی که در نزد بدویها حقوق و الزامات فردی وجود نداشته است، میتوان گفت که بر پایهی تمام این تفکرات، این اصل مسلم بود که در جوامع بدوی فرد به طول کامل مقهور گروه، دسته، کلان یا قبیله است؛ و از احکام اجتماع روستایی، از سنتها، از عقاید عمومی و از فرمانهای خود، با انفعالی خادمانه، یا بهتر بگوییم، مجذوب شده، اطاعت میکند. این امر بدیهی، هنوز، نقش بزرگی در مباحثات کنونی درخصوص طرز فکر و زندگی اجتماعی بدویها بازی میکند و به ویژه در کارهای مربوط به مکتبِ فرانسوی دورکیم، در اکثر تألیفات امریکاییها و آلمانیها و در چندین اثر انگلیسی دیده میشود.
به این ترتیب، نخستین مکتب با موضوع مربوط به حقوق انسانشناختی، و با نقصی که به علت عدم کفایت اسناد و مدارک و بیثباتی ادعاهای آن وجود داشت، خود را در بنبستی از ساختهای مصنوعی و بیثمری یافت، که عقب رانده شده و نیز قادر به حفظ خود نبود. علاقه به موضوعی که فکر ما را مشغول میکند، بعد از یک بیداری درخشان و در زمانی کوتاه، البته اگر به طور کامل محو نشود، متحمل کسوفی خطرناک میشود. درخصوص این موضوع، یک یا دو اثر مهم نیز منتشر شدهاند، نظیر گزارشهای اشتینمتس (13) دربارهی منشأ حقوق جزا و تجزیه و تحلیل مجموعهی قوانین شهری و جنایی بدویها، از زبان دورکیم (14)؛ اما، در مجموع، نخستین خیزش چنان تأثیر ناچیزی داشت که اکثر انسانشناسان جدید، همچون نظریهپردازنانِ دستاندرکار، از وجود آن بیخبر ماندند. وقتی رسالهای را که موضوع آن یادداشتها و پرسشهای انسانشناسی (15) است باز میکنیم، واژهی «قانون» نه در فهرست مطالب آن است و نه در نمایهی آن. و اگر چندین خط تحت عنوان «حکومت، سیاستها» به آن اختصاص داده شده تا این واژگان بسیار خوب جلوه کنند، به هیچ وجه ربطی به اهمیت موضوع ندارند. در کتاب دکتر ریورز (16) تحت عنوان سازمان اجتماعی (17)، مسئلهی مجموعهی قوانین بدوی فقط تصادفاً مطرح شده است و همان طور که بعداً خواهیم دید، با این اشارهی مختصر، مؤلف ترجیحاً به جای ادخال آن در جامعهشناسی، آن را از جامعهشناسی حذف میکند.
این فضای خالی در انسانشناسی امروز، نه به یک اهانت به حقوق (18) بدوی، بلکه ترجیحاً به تفکری مبالغهآمیز تعلق دارد که انسانشناسی برای بالا بردن اهمیت خود میسازد. اگر انسانشناسی میتواند بدیع و عجیب جلوه کند، حقیقت این است که انسانشناسی عصر ما از مجموعهی قوانین لدوی غفلت میورزد، زیرا برای خود تفکری مبالغهآمیز - و فوراً اضافه کنم - تفکری نادرست از فضیلت خود ساخته است.
پینوشتها:
1. profane
2. ѐpidemie
3. législation
4. Bachofen
5. Post
6. Bernhöft
7. Kohler
8. Zeitschrift Für Vergleichende Rechtswissenschaft
9. pnomiscuitѐ
10. mariage de groupe
11. Sir Henry Maine
12. patriarcat
13. Steinmetz
14. Durkheim
15. Notes and Queries on Anthropologie
16. Rivers
17. Social Organization
18. dѐdain
مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}