قوامیت مردان در زنان خانواده (1)
هم زیستی زن و مرد در طول تاریخ بشر، همواره با زیبایی و زشتیهایی همراه بوده است. در داستان بلند و دامنه دار زندگی بشر، حساسترین بخشها و صحنههای عاطفی، هیجانی، شورانگیز و مهرآفرین به زنان اختصاص یافته است، چنان که غم انگیزترین صحنهها و تأسف بارترین آنها نیز درباره زنان و علیه آنان به اجرا درآمده است.
با وجود نقش حساس، عاطفی و شیفتگی آفرین زن در جامعه و کانون خانواده به عنوان همسر یا مادر و به رغم مهرورزی که از جانب مرد به او انجام گرفته و میگیرد، سوگمندانه، تاریخ در همه جای جغرافیای انسانی خود از دیرباز تاکنون، خاطرههای تلخی را از ستم مردان بر زنان به یاد دارد!
در بخشی از این خاطرههای تلخ که به گذشته بازمیگردد، زنان در چین، هند، مصر، ایران و شبه جزیره عربی، گوش به فرمان مرد، زندانی در خانه و بینقش در ازدواج و طلاق خود دیده میشوند. (1) در جامعه سومری به آسانی توسط مرد کشته میشوند و یا برای ادای دین او به فروش میرسند. (2) به طور کلی در عهد باستان، مرگ و زندگی زن در دست مرد است و برای آنها قانون و دادگاهی جز سخن و قضاوت مرد وجود ندارد. (3) در فرانسه پس از سال 586 م. انسان بودن آنها تأیید میشود. (4) در بریتانیا تا سال 1882 م. حق تملک ندارند. (5) و در آفریقا تا قرن نوزده هم چنان مانند بردگان و کالای کشاورزی خرید و فروش میشوند. (6) با چنین محرومیتی نه میتوانند ترحم فیلسوفان را به خود جلب کنند و نه از حمایت ادیانی چون یهودیت و مسیحیت برخوردارند.
ارسطو میگفت: «نسبت زن به مرد، مثل نسبت غلام به مولا و بدن به روح و قوه تفکر است». (7)
در کتاب مقدس میخوانیم:
زن را اجازت نمیدهیم تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود، بلکه [باید] در سکوت بماند، زیرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا و آدم فریب نخورد، بلکه زن فریب خورد و در تقصیر گرفتار شد. (8)
در جای دیگر از این کتاب آمده است: «چشمت به شوهرت باشد، وی بر تو حکومت خواهد کرد». (9)
در رساله «پولیس رسول» به «تیموتاج» آمده است:
شوهر [به منزله] سر زن است. چنان که کلیسا مطیع مسیح است، زنان نیز شوهران خود را در هر امری مطیع باشند. (10)
هم اکنون نیز زن در کلیسا سوگند میخورد که در همه عمر مطیع شوهر باشد و بدون اجازه او کاری انجام ندهد، وی حق تملک ندارد و حتی اموال ارثیه او نیز با عقد ازدواج، خود به خود در تملک مرد در میآید. (11)
انباشت این خاطرههای سنگین در طول زمان در عصر جدید به واکنشی انجامید که «فمینیسم» نام گرفت.
بنیاد جریان فمینیستی دعوتی است برای خودشناسی، خودباوری و رقابت زنان با مردان، برای تصاحب همسان مشاغل اجتماعی و حضور فعال در تمام صحنهها. بر اساس رادیکالترین نوع آن، تفاوت دو جنس انکار میشود، خانواده امری غیر طبیعی و ساختگی (12) و سبب ناپایداری، کم طاقتی و عصبی بودن زن تلقی میگردد (13) و بچه زایی عامل اصلی مشکلات، رانده شدن به حاشیه، کشیده شدن به فرودستی و وابستگی زن به مرد قلمداد میشود و رهایی از این حقارتها در جایگزینی ولادتهای آزمایشگاهی و علمی به جای زایمان طبیعی امکان پذیر مینماید. (14)
شعارها مؤثر میافتد، زنان سالها به مبارزه پیگیرشان ادامه میدهند و به پیروزیهایی در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی نایل میگردند، ولی در متن موفقیتهایی این چنینی، زن در عصر جدید دوباره خود را تنها، بلکه تنهاتر و خستهتر از گذشته میبیند و به تعبیر برخی متفکران، اکنون زن غربی در قالب آزادی و تساوی حقوق، به کارخانه، صحنه سیاست و میدان هنر و مدیریت و بازار کار و تجارت کشیده شده و مردان هم از نیروی آنان در نیل به اهداف اقتصادی خود سود میبرند و هم با در کنار داشتن این جنس لطیف، از پذیرش بار مسئولیت خانواده تا آن جا که بتوانند، شانه خالی میکنند. (15)
«مونا شارن» نویسنده آمریکایی میگوید:
"آزادی زنان برای ما افزایش درآمد، سیگار ویژه زنان، حق انتخاب تنها زیستن، تشکیل خانواده یک نفره، ایجاد مراکز بحران تجاوز و...، عشق آزاد و زنان متخصص بیماریهای زنان را به ارمغان آورده، ولی در ازای آن چیزی را به غارت برده که خوشبختی بسیاری از زنان در گرو اوست و آن، وجود همسر و خانواده است." (16)
دو برداشت ناهمخوان
در این میان رابطه زن و مرد مسلمان در زندگی زناشویی به رغم اعتقاد به قرآن و اسلام، گاه دمساز با سنتهای عهد باستان مینماید و زمانی از شعارهای فمینیستی الهام میگیرد و در مواردی نیز گرفتار سردرگمی میشود. تنش و اصطکاک آرا در حوزه پژوهش این موضوع نیز نگران کننده است، برداشتهای پژوهشگران متون قرآنی و روایی در این زمینه با آشفتگی و تشویش همراه است که مراجعه بدانها نه تنها دستیابی به دیدگاه زلال قرآن را در پی ندارد که جویندگان حقیقت را با حیرت فزونتری روبهرو میسازد. شماری از مفسران و محققان با استناد به دو آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ) (17) و: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) (18) برای مرد سلطهای بی چون و چرا قائل شده، در توضیح قوامیت او میگویند: «شوهر، رئیس، بزرگ، حاکم و تنبیه کننده زن است؛ هرگاه بدخوی گردد». (19)«مردان با امر و نهی، به راست نمودن زنان میپردازند، چونان که فرمان روایان بر رعیت فرمان میرانند». (20)
«مردان بر زنان تسلط دارند؛ در تدبیر، ادب کردن، اصلاح نمودن و آموزش دادن». (21)
معتقدان به سالاری و خدایگانی مرد در خانه، حقانیت باور خود را در گفته بعضی از آگاهان به لغات عربی - که فرماندهی را یکی از معانی قوّام میدانند (22) - و سخن خود قرآن: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ... بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) و: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) جست و جو نموده، واقعیت برتری مرد را مزایای جسمی، روحی، حقوقی و تکلیفی میدانند که واژههای «درجه» و «فضل» بدان اشاره دارد.
طبق اظهارات زمخشری، آن مزایا عبارتند از: خرد، ثبات قدم، قوت اراده، نیروی جسمی، توان نویسندگی (به صورت غالب)، سوارکاری، تیراندازی، مرد بودن پیامبران، عالمان و رهبران، اختصاص داشتن مواردی به مردان از جمله: خطبه خواندن، اعتکاف، تکبیر در ایام تشویق (نزد ابوحنیفه)، گواهی در باب حدود و قصاص، فزونی سهم میراث، برخورداری از حق تعصب در باب میراث، ولایت بر عقد، ولایت بر طلاق، حق رجوع در طلاق رجعی، حق تعداد ازدواج، انتساب اولاد به پدر، داشتن ریش و داشتن عمامه. (23)
ابن کثیر میگوید:
"مراد از درجه، برتری مرد بر زن است در آفرینش، اخلاق، مقام، اطاعت خدا، انفاق، اقدامات مصلحت آمیز و مقام برتر در دنیا و آخرت." (24)
فخر رازی با استناد به آیه: (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا) (25) مینویسد:
به مقتضای این آیه، زن برای عبادت و پذیرش تکالیف آفریده نشده است. زنان به دلیل ناتوانی و کم عقلی چون کودکاناند و شایسته بود که هم چون آنان تکلیف نداشته باشند، ولی خداوند آنان را مکلف نمود تا گوش به فرمان شوهر باشند و از عذاب خدا بترسند تا نعمت بر مردان به کمال خود رسد. (26)
وی پس از بیان برتریهای مرد میگوید: «وقتی برتری مرد بر زن در این امور ثابت گردید، این مطلب آشکار میشود که زن چون اسیر ناتوان در دست مرد است. (27)
برخی دیگر با تأثیرپذیری از نهضتهای فمینیستی، به انکار زبان تشریع در آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) پرداخته، بر این باورند که هدف آیه به تصویر کشیدن روابط زن و مرد در محیط نزول قرآن بوده است (28) که در آن، اصل تفاوت حقوقی زن و مرد، هم چون تفاوت فقیر و غنی به عنوان یک واقعیت تلخ و نیز تغییر آن به عنوان یک خواسته آرمانی مورد تأکید قرار میگیرد. ابوزید، یکی از حامیان این تفکر، مینویسد:
«برتری مردان بر زنان جزء مقدرات مطلق الهی نیست، بلکه بازگو کننده واقعیتی است که دگرگونی آن مطلوب است. «درجه» داده شده به مرد بر ضرر زن: (لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) شاخه و فرعی است از اصل: (لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) [به سود زنهاست همانند آنچه بر ضرر آنهاست] یعنی براساس عادتها و رسوم جاافتاده در جامعه، کسی نگفته و صحیح هم نیست که بگوید: سنتها و عادتهای احکام الهی جاودانه و مطلق است. اگر تشریع را در متن این توصیف بپذیریم، معنای آن سلطه کور و بی قید و شریط مرد نیست تا تصمیم او نافذ و اطاعتش بی چون و چرا واجب باشد، بلکه معنای قوامیت، پذیرش مسئولیت اقتصادی و اجتماعی است... . قوامیت در این صورت مسئولیتی است که هر کدام از زن و مرد - که توان لازم را داشته باشند - آن را به عهده میگیرند و یا متناسب با شرایط به صورت مشترک به انجام آن میپردازند. این که قرآن قوامیت را براساس برتری و قدرت انفاق دانسته، ولی مشخص ننموده که چه کسی بر چه کسی برتری دارد، میتواند دلیلی باشد بر این که این مسئولیت، میتواند بین زن و مرد دست گردان شود یا با تلاش مشترک آن دو انجام پذیرد. (29)
آنچه تاکنون نقل شد، بخشی از نگاههای افراطی به مسئله زن بود، اما این تحقیق از سویی در پی تبیین دیدگاه قرآن به صورت واقع بینانه و حقیقت گرایانه است و نقد و بررسی دیگر دیدگاهها را در باب قوّامیت، هدف اساسی خود نمیشناسد، ولی از سوی دیگر، بیان تطبیقی مسائل، خود نقدی ضمنی بر سایر دیدگاهها نیز به حساب میآید.
روش بیانی قرآن ویژه خود قرآن است و چینش آیات آن از مبنای خاصی پیروی میکند؛ شبکه معنایی، هر آیه را با تمام آیات قرآن پیوند میدهد، به همین دلیل هر آیهای با تمام آیات تعامل تبیینی داشته و در افاده معنای خود از همه آیات کمک میگیرد و به همه نیز کمک متقابل میرساند.
«مثانی» نامیده شدن قرآن و ضرورت تلاوت دورهای آن میتواند ناظر به این باشد که برداشت از هر آیه باید در پرتو تمام آیات قرآن و سیاق پیرامون آن صورت گیرد. (30) و این تنها راه مصونیت قرآن از تفسیر به «رأی» و تحلیل پیش فرضهاست، ولی حاکمیت روش تفسیر و پژوهش ترتیبی قرآن، جاذبه سنتهای ملی - قومی و فراوردههای فکری هر زمان، سبب میشود که سیاق قرآن نادیده گرفته شود و قرآن پژوه، گرفتار تفسیر به رأی گردد. به همین دلیل فخر رازی در داوری پیشین خود از این سخن خداوند غافل مانده است که میفرماید:
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)؛ (31)
ما جن و انس را نیافریدیم جز برای بندگی خود.
این آیه فلسفه آفرینش زن و مرد (انس) را عبادت میداند، و از سوی دیگر، ابوزید نیز از تأمل در سیاق آیه باز میماند که فرموده است: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ).
پیش نیازهای فهم قوّامیت مرد
آیه: (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ) (32) اساس تمام دیدگاهها و دعوتهای قرآن است که در آن آموزههای خود را با وصف «اقوم» تعریف مینماید که به معنای «پایدارتر» است؛ یعنی دعوتهای دینی، رهنمودی است در جهت پایداری و استواری فرایند خلقت و سرشت آدمی که شامل خیر دنیا و آخرت و اصلاح معاد و معیشت انسانهاست؛ با بیشترین کارایی در مقایسه با سایر ادیان و مکاتب. (33)این داعیه قرآن به طور طبیعی به همسری و زندگی زناشویی نیز توجه دارد و دستیابی به این دیدگاه متعالی، نیازمند نگاهی جامع و روشمند به آیات قرآن است و هم زمان، باید به مقولات مرتبط نظر افکند که از آن جمله همسانی و ناهمسانیهای زن و مرد از نگاه قرآن میباشد.
همسانی و ارزشهای اکتسابی
قرآن ضمن بیان مراحل تکوین جسمانی انسان، بارها از آفرینش همسان زن و مرد و خاستگاه آفرینش آنها سخن گفته و در مرحلهای از مراحل رشد جنین، ساختار معنوی سرشت یا آموزشها و تقاضاهای انسان، چه زن و چه مرد را به عنوان عامل درونی کمال خواهی مطرح کرده است:(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى * مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى)؛ (34)
و همانا جفت نر و ماده را آفرید از نطفهای که میریزد.
(أَلَمْ یَكُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى)؛ (35)
آیا او نطفه از منی ریخته شده نبود، سپس خونی آویخته شد، پس خدا او را آفرید و سامان داد و نر و ماده را از او پدید آورد.
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)؛ (36)
سوگند به نفس و آن که او را نیکو بیافرید و به او شر و خیر را الهام کرد.
مرحله تسویه نفس، مرحلهای است که بدان با اندام مناسب، شکل اولیه خود را یافته، شایستگی پذیرش روح انسانی میشود، چنان که در داستان آدم میخوانیم:
(فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)؛ (37)
پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم، در برابر او به سجده درافتید.
روح الهی که پس از شکل گیری متوازن اندام جنین - مذکر و مؤنث - دمیده میشود، در کنار استعداد تمایل به خوبیها و نفرت از بدیها، استعداد پرورش خوبیها و زمینههای آلایش به بدیها را نیز در خود دارد، به همین دلیل قرآن میگوید:
(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا)؛ (38)
رستگار شد کسی که نفس را بپروراند و زیان دید کسی که آن را مدفون ساخت.
قرآن، توان خودسازی و خودسوزی زن و مرد را همسان دانسته و کمال و نقص آن دو را به صورت همزمان چنین یاد میکند:
(الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ)؛ (39)
زنان پلید، شایسته مردان پلید و مردان پلید، شایسته زنان پلید میباشند، و زنان پاک، شایسته مردان پاک و مردان پاک، شایسته زنان پاک هستند.
صفاتی که به صورت مشترک برای زن و مرد دست یافتنی هستند، عزم و ثبات قدم و تلاش علمی و عملی را میطلبند و با تکرار و ممارست شکل میگیرند. قرآن درباره نقش مؤثر عمل صالح - چه از ناحیه مردان و چه از سوی زنان - در شکل گیری زندگی دلپذیر و آرمانی میگوید:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ)؛ (40)
زن و مرد با ایمانی را که عمل صالح دارند، زندگی پاک و دلپذیر میدهیم و پاداش بهتر از عمل او به ایشان عطا میکنیم.
حیات طیبه، نمود کمالاتی است که انسان در پرتو درک و اراده بدانها دست مییابد. حق و باطل به صورت آشکار در افق دید او ظاهر میگردد و سلطه شیطان، هوای نفس و زرق و برق دنیا بر انسان پایان میپذیرد. (41)
چنین دستاوردی هم تکیه به خرد آدمی دارد و هم به آزادی عقل از اسارت خیالات و پندارها میانجامد. (42) قرآن با نام گذاری چنین خردمندانی به «اولوالالباب» از جهان شناسی، آرمانها و تحقق خواستههای آنان سخن گفته و بر همسان بودن زن و مرد در این ویژگیها تأکید کرده است. (43)
به این ترتیب قرآن ضمن خطاب به «اولوالالباب» و وعده پاداش به زن و مرد آنان و تصریح به وحدت نوعی آنها، این حقیقت را نیز یادآوری میکند که اوج تعقل و مقام عالی شهود، هم در دسترس زن است و هم در توان مرد.
زن با اوج گیری در مسیر درک و شهود، مقام عصمت، مقام مصاحبت با فرشتگان و مقام دریافت الهام الهی را از آن خود میسازد. قرآن درباره حضرت زهرا حضرت مریم و مادر موسی در چند آیه تعبیرات بلندی دارد؛ درباره زهرا (علیهاالسلام) میفرماید:
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً)؛ (44)
خداوند میخواهد هر آلایش را از شما خاندان نبوت بردارد و شما را پاک سازد.
و دربارهی مریم (علیهاالسلام) نیز میفرماید:
(وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ)؛ (45)
و آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برتری بخشید بر زنان جهانیان.
هم چنین خطاب به موسی میفرماید:
(إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا یُوحَى * أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ)؛ (46)
[موسی] آن هنگام به مادرت وحی شگفتی نمودیم؛ کودک خود را در صندوقی قرار بده و آن را به دریا افکن.
بنابراین اسلام در «سیر من الخلق الی الحق»؛ یعنی در حرکت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست؛ (47) و سیر به سوی خدا با تعقل و عمل صالح امکان پذیر است. پس اگر روایات نقص عقل و ایمان از نظر سند درست و دارای اعتبار باشد، اشاره به موانع تعقل و رفع تکلیف دارد که در این نیز فرقی میان طبیعت مرد و زن نیست و اگر تفاوتی هست، به زمینههای اجتماعی و بیرونی بازمیگردد.
ظاهر آیات از صحنههای گوناگون کارکرد زن، پرده برمیدارد و او را در انجام کارهای مؤثر در تعالی آزاد میداند و وعده آمرزش و پاداش برای زنان روزه دار و صابر و انفاق کننده میدهد که چندان با شرط بودن اجازه شوهر سازگار نمینماید. معنا ندارد که با وجود تصریح قرآن به حق تملک زن: (لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ) (48) تصرف مالی زن مشروط به اجازه شوهر باشد (49) به همین دلیل بسیاری از فقیهان اهل سنت بر آزادی زن شوهردار، در تصرف مالی چون هبه و صدقه تأکید دارند. (50) دانشمندانی چون شیخ مفید از علمای امامیه نیز میگویند:
زن شوهردار وقتی عقل کامل و رأی استوار داشته باشد، در ازدواج و معاملاتی مانند خرید و فروش، تملیک، هبه، صدقه و سایر تصرفات خود اولویت دارد. (51)
در آیه 195 سوره آل عمران با تقسیم «اولوالالباب» به زن و مرد، به وحدت نوعی و تضمین پاداش آن دو تصریح دارد: (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ) آن گاه با استفاده از کلمه «ف» - که تفریع را میرساند - میفرماید:
(فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ)؛
پس کسانی که هجرت کرده و از خانههای خود خارج شده و در راه من آزار دیده و جهاد کرده و کشته شدهاند، البته بدیهای آنان را میپوشانم و آنها را در باغهای بهشت - که نهرها در آن جاری است - وارد میکنم و این پاداشی است از جانب خداوند.
مطالعه صدر و ذیل این آیه تردیدی باقی نمیگذارد که مقصود، تشویق اولوالالباب - اعم از زن و مرد - به هجرت، جهاد و شهادت است. این سند دیگری است بر آزادی زن و حق حضور او در صحنههای گوناگون فعالیتهای ایمانی و انجام مسئولیت که نردبان کمالات انسانی است. براساس چنین حقی زنان مسلمان در صدر اسلام در حضور پیامبر به استقبال شکنجه مشرکان رفته، با هجرت در راه خدا و حضور در میدان جهاد، افتخار آفریدهاند.
خلاصه سخن این که زن و مرد در ویژگیهای انسانی و در گرایشها و لغزش گاههای اساسی همانند هستند. بر همین اساس حقوق و وظایف زن همسان با حقوق و وظایف مرد است و برای احراز تعالی انسانی باید اقداماتی به وسعت همه ارزشها داشته باشد، هرگونه ادعایی جز این در رابطه با حقوق زن آن گاه پذیرفتنی است که سند و دلیلی به قوت و سندیت دلالت قرآن داشته باشد، وگرنه تقدم با اطلاقات قرآنی خواهد بود.
تفاوتهای جنسی یا فضایل موهبتی
قرآن، دو جنسیت «مذکر» و «مؤنث» را ناهمگون و این تفاوت را جزء مقدرات و آفرینش الهی دانسته است:(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى)؛ (52)
و او جفت نر و ماده را آفرید؟
(وَلَیْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى)؛ (53)
و مرد و زن مثل یکدیگر نیستند.
ویژگیهای متفاوت جسمی، روحی و احساسی در زن و مرد که جنسیت آنها را میسازند، ارزشهای موهبتی هستند که با راز و رمز خاص و آثار شناخته شده در وجود آن دو به ودیعت نهاده شدهاند.
ویژگیهای مرد
اساسیترین ویژگیهای مرد از نگاه دانشمندان و روان شناسان عبارتند از:1. مرد، توان و قدرت جسمی بیشتری دارد و این زمینه تحمل مسئولیتهای سنگینتر و دشوارتر زندگی زناشویی را در وی فراهم آورده است. (54)
2. مرد، سرد مزاجتر است (55) و آمادگی او برای اقدام خردمندانه و آینده نگرانه به جای اقدامات اساسی و واکنشی بیشتر است. چنین ویژگی زمینه واگذاری مسئولیت تدبیر زندگی زناشویی و امر طلاق رجعی را برعهده او فراهم آورده است. خون سردی مرد به او این اجازه را میدهد که به هزینه سنگین طلاق و ازدواج - که همه بر عهده خود اوست - بیندیشد، از اقدام سلیقهای اجتناب نماید و در صورت ناچاری با رعایت عدالت و احسان، انحلال زندگی مشترک را برگزیند.
3. مرد، کانون خانواده را کانون آسایش، رفع خستگی و فراموشخانه گرفتاریهای بیرون میشناسد (56) نادیده انگاشته شدن این نیاز و انتظار از سوی زن، یکی از عوامل گشت و گذار بی هدف یا هوس آلود مرد در بیرون منزل است.
قرآن با صراحت از این نیاز مرد یاد نموده و برآورده شدن آن را توسط همسر از جلوههای قدرت الهی شمرده است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا)؛ (57)
و یکی از آیات الهی برای شما این است که از جنس شما جفتهایی آفرید تا در کنار آنان آرامش خود را بازیابید.
وقتی که مرد از محیط کار و یا انجام مسئولیت سنگین به خانه باز میگردد و ناگهان با جای خالی زن یا با سیمای گرفته و وضع آشفته او روبهرو میشود، تلخ کامی و خستگی سنگینی به او هجوم میآورد. چنین توقعی میتواند جزء عوامل توصیههای اخلاقی زیر باشد: زن با اجازه شوهر بیرون رود و هنگام رفت و آمد شوهر، از بدرقه و استقبال او دریغ نورزد.
4. مرد خواستار زیبایی، تحمل و دل ربایی زن است (58) زنِ آشنا با روحیه مرد، میتواند با برآورده نمودن چنین خواستههایی به میزان وابستگی مرد به منزل افزوده، گشت و گذار بی هدف او را محدود نماید.
روایاتی که در زمینه آرایش و پیرایش زن وارد شده (59)، به گونهای با این نیاز روحی و جنسی مرد در ارتباط است.
5. ابتدایی و تهاجمی بودن نیاز جنسی مرد، دیگر ویژگی او را تشکیل میدهد، (60) بر همین اساس او خود را مظهر نیاز (61)، طلب، عشق و تقاضا میشناسد. (62)
سرعت جوشش شهوت در مردِ باتقوا، سبب گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیباروی میشود. همین عامل از مرد بی بند و بار، شکارچی بی رحمی میسازد که عفت عمومی را تهدید میکند.
با توجه به وضعیت جنسی مرد و خطر سقوط او در دام بی بند و باری و نیز اهتمام به عفت عمومی، قرآن در آیات 30 و 31 سوره نور، حرمت نگاه به نامحرم، ضرورت حجاب و حرمت ارائه زیور آلات زن و... را مطرح نماید:
(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ)؛
به مردان با ایمان بگو که چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشند.
(قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ... لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ...)؛ (63)
به زنان با ایمان بگو: [که] چشمان خود را از نگاه به نامحرم ببندند... و زیور ناپیدای خود را آشکار نسازند و مقنعههای خویش را بر گریبان خود بیندازند و زیورشان را جز برای شوهران خود آشکار ننمایند.
از سوی دیگر به زن توصیه شده که اشباع جنسی مرد را به عنوان یک اولویت استثنایی بشناسد (64) بدین وسیله از بحرانهای خانوادگی ناشی از محرومیت جنسی مرد پیشگیری نماید.
6. مرد در مقایسه با زن، غیرتمندتر است؛ «غیرت همان غریزه تملک است که با رقابت، سختتر گشته است. مرد نگران و مضطرب است که مبادا کسی پیش از او زنش را تصرف کرده باشد، ولی این نگرانی و اضطراب در زن کمتر است. (65) وقتی که غریزه غیرت یا آگاهی مرد از روان شناسی و خصلت شهوت پرستی مردان همراه میگردد، نگرانی او افزایش مییابد و به همین دلیل خارج شدن زن از خانه به ویژه در سالهای جوانی برای شوهر تشویش عمیقی را به دنبال دارد.
می توان قانون تک همسری برای زن و تعدد ازدواج مرد را در ارتباط با غیرت شدید مرد و نبود همانند آن در زن مرتبط دانست. مرد رضایت نمیدهد که زن شوهردار همسر او باشد، ولی زن به آسانی به عقد مرد متأهل درمیآید.
ویژگیهای زن
1. زن در کنار لطافت و جاذبه ظاهری، از لطافت روحی و رقت قلب بیشتری برخوردار است، زودتر از مرد هیجانی شده، اسیر احساسات میگردد. «هیجان که حالت روانی پیچیدهای است، علائم روانی آن به شکل آشفتگی و اضطراب پدیدار میشود... روی فعالیت ذهنی تأثیر دارد، فرد هیجانی دقت عادی و تمرکز را از دست میدهد و چه بسا بدون تأمل در عواقب رفتار، به هر عملی دست میزند. (66)در متون دینی توجه خاصی به این ویژگی عاطفی زن دیده میشود.
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید:
من شأنِ النساءِ الرقّةُ و الجَزَعُ، فلم تَملِک نفسها (67)؛
حال زنان، نازک دلی و آشکار نمودن غم در گرفتاریهاست که در نتیجه آن، اختیار از دست میدهد.
(أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ)؛ (68)
آیا کسی [را شریک خدا قرار میدهند] که در زر و زیور پرورش یافته و هنگام خصومت بیان روشن ندارد.
ناکارآمدی گویش زن به هنگام خشم و ناتوانی او از استدلال، ناشی از عاطفی بودن اوست. امام علی (علیه السلام) در این رابطه میفرماید: «شدةُ الغضب تغیرُ المنطق و تَقطعُ مادة الحُجةِ و تُفرِّقُ الفهمَ» (69)؛ اوج گیری خشم، گفتمان را دگرگون میکند، ماده استدلال را میگسلد و فهم را آشفته میسازد».
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «لأنهنّ کافرات الغضب مؤمنات الرضا (70)؛ خشم زنان را به کفر میکشاند و رضا، در خط ایمان نگه میدارد».
برخی از دانشمندان نیز سرعت هیجان و جوشش احساسات زنان را خاستگاه سست اندیشی آنان دانستهاند و جهت کاهش دغدغه خاطر و تحفظ بر اعتدال آنان، اظهار علاقه و همیاری مردان را اجتناب ناپذیر میشناسند:
عدم رشد عقلی در برخی اندیشهها از بزرگترین نقطه ضعفهای شخصیت زن به حساب آمده است، امری که عامل نااستواری و غیر قابل اعتماد بودن شخصیت زن شمرده شده و سبب میشود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالات را که به دست میآورد نگاه دارد، و بر اثر دخالتهای عاطفی عقل از مسیر خودش انحراف یابد. (71)
خانم «لامبر» مینویسد: «در زن، قدرت عقل ناقص است، زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازی میدهد». (72)
روان شناسی به نام خانم «کلیودالسون» اظهار میدارد:
"خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیاری دیده شده که خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری میکنند، بلکه گاهی در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها احساسات شدید آنهاست، به همین دلیل باید قبول کنند که به نظارت آقایان نیاز دارند." (73)
زن به دلیل زودرنجی شدید - که از لطافت روحی او سرچشمه میگیرد - به همان اندازه که از خشونت مرد نگران است، به علاقه و حمایت او نیاز دارد و در پی تسخیر دل اوست و اظهار محبت او را جزء خاطرات فراموش ناشدنی خود قرار میدهد.
در روایتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
قول الرجل للمرأة: إنی أحبک لایذهب من قلبها أبدا (74)؛
اظهار دوستی مرد به زن هیچ گاه از یاد او نمیرود.
امام علی (علیه السلام) میفرماید:
المرأة تکتم الحبَّ أربعینَ سنةً؛ (75)
زن تا چهل سال اظهار دوستی را در دلش نگه میدارد.
شهید مطهری در توضیح این مطلب و آثار تربیتی عشق به زن میگوید:
زن میخواهد قلب مرد را در اختیار داشته باشد و مرد حامی و مدافع او باشد... علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد نسبت به او وجود میآید؛ از این رو علاقه زن به مرد، معلول علاقه مرد به زن است... طبیعت، کلید محبت هر دو طرف را در اختیار مرد قرار داده است. (76)
ویل دورانت در این باره میگوید: «زن فقط وقتی زنده است که معشوق باشد و توجه به او مایه حیات اوست». (77)
در هر صورت زن موجودی عاطفی است و عاطفی بودن او یک ارزش است نه کاستی، ولی بی توجهی به این حالت، خطر خروج او را از مسیر اعتدال افزایش میدهد.
بر این اساس گفته شده که اگر طلاق در دست زن میبود، همیشه نظام خانوادگی در معرض خطر انحلال قرار داشت و کوچکترین بی توجهی، اقدام عملی زن را در پی میآورد. (78) و نیز ضرورت گواهی دو زن به جای یک مرد با توجه به همین واقعیت قابل توجیه میباشد. (79)
2. علاقه به مادر بودن از دیگر ویژگیهای زن است که از حمایت قدرت عاطفه او برخوردار است. براساس آن، نمایش بزرگ و اعجازآمیز زاد و ولد و بقای نوع بشر و جریان حیات انسانی تداوم پیدا میکند و رنج بارداری، زایمان، شیردهی و مراقبت نوزاد را تحمل پذیر مینماید.
قرآن گویا وجود این حس را در زن پذیرفته و به قصد احترام به مقام مادر، تقدیس حس مادری، یادآوری رنجهای مادر و اهمیت مادر میگوید:
(وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوَالِدَیْكَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ)؛ (80)
و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را در دوران حاملگی و ضعفهای مضاعف حمل کرد و او را دو سال شیر داد - که سپاس گزار من و پدر و مادرش باشد که بازگشت به سوی من است.
مادری تمام وقت - که امروز در حوزه زیست شناسی و روان شناسی در صورت مصونیت مادر از تنش و اضطراب به عنوان عامل رشد سالم قوای روحی و ذهنی و سلامت جنین در آینده مطرح است (81) از عوامل واگذاری مسئولیت تأمین نفقه و هزینه زندگی زن به عهده مرد شناخته شده است. (82) و در صورت انحلال ازدواج و مطلقه شدن زن نیز مرد وظیفه دارد هزینه زندگی زن باردار را بپردازد و در زمان شیرخوارگی کودک نیز اجرت او را به صورت کامل بدهد:
(وَإِن كُنَّ أُولاَت حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ)؛ (83)
و به زنان مطلقه اگر باردار باشند تا وقت حمل، نفقه دهید، آن گاه اگر فرزند شما را شیر دادند، اجرت آنها را بدهید.
3. علاقه مندی به آرایش، زیبایی و تجمل سومین فضیلت موهبتی زن است. قرآن در این باره میفرماید:
(أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ)؛ (84)
آیا کسی [را شریک خدا قرار میدهند] که در زیور پرورش یافته...؟
تجمل گرایی که به صورت طبیعی مورد علاقه زن است، مرز معینی ندارد و ممکن است زنان در تدارک و نمایش گرفتار افراط گردند و استعداد و خرد خود را ابزار انحصاری این گرایش قرار دهند. به همین دلیل علی (علیه السلام) فرمود: «عقولُ النساءِ فی جمالهن». (85)
قرآن حس تجمل گرایی زن را که تجلی گاه آن محیط زندگی خانوادگی میباشد و به برکت آن خشکی و یک نواختی زندگی تبدیل به طراوت و جاذبههای هنری میشود، مشروط کرده به این که در معرض دید نامحرمان قرار نگیرد و تعادل نظام خانواده و جامعه را بر هم نزند:
(وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا)؛
زنان جز آنچه آشکار است از زیورآلاتشان را ننمایانند.
(وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ...)؛
زنان زینت خود را جز برای شوهرانشان و پدران ارائه ندهند.
(وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ)؛ (86)
زنان به قصد آگاهی دادن نسبت به زینت ناپیدای خود پای کوبی نکنند.
فلسفه حجاب و محدودیتهایی از این نوع، به منظور مصونیت عفت عمومی در جامعه است. به همین دلیل خطاب قرآن متوجه زنان جوان است و سالخوردگان - که مورد رغبت نیستند - مشمول همه مراتب حجاب نمیباشند.
(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)؛ (87)
زنان سالخورده که از عادت و زاد و ولد بازمانده و امیدی به ازدواج ندارند، مجازند که جامه [روپوش و چادر] را نزد نامحرمان برگیرند، مشروط بر این که تجملات و زینتشان را آشکار نکنند.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
کان أمیرالمؤمنین یُسلِّمُ علی النساءِ، و کان یَکره أن یُسلِّمَ علی الشابة منهنّ و یقول: أتخَوّفُ أن یُعجِبنی صوتُها فیدخُلَ عَلَیّ أکثرُ مما طَلبتُ من الأجر (88)؛
امیرمؤمنان (علیه السلام) سیرهاش بود که بر زنان سلام میکرد و خوش نداشت بر زنان جوان سلام کند و میگفت: میترسم که صدای آنها مرا تحت تأثیر قرار دهد و بدین وسیله بیش از پاداشی که در پی آن هستم، ضرر ببینم.
4. زنان بیشتر به خود و زندگی خانوادگی خود میاندیشند. «شوپنهاور» مینویسد: «زن همه چیز را از نظر خود مینگرد، همه چیز در نظر او شخصی است و وسیلهای برای غایات و اهداف خصوصی». (89)
ویل دورانت ادعا دارد:
"توجه زن به امور خانوادگی است. محیط او معمولاً خانه خودش است... اگر گاهی در سالهای جوانی مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسی میگردد و احساس خود را به همه جنبههای انسانی بسط میدهد، پس از یافتن شوهری وفادار، از تمام آن فعالیتها چشم میپوشد و به سرعت خود و شوهرش را از فعالیتهای عمومی بیرون میکشد و به شوهرش یاد میدهد که حس وفاداری شدید خود را به خانه محدود کند." (90)
خانم «لامبر» که میگوید: «ما زنان افکارمان در مسائل اجتماعی ارتباط و پیوستگی ندارد» (91)، نیز معنای سخنش این است که زنان انگیزه لازم را برای پرداختن به مسائل بیرونی ندارند، نه این که توان انجام این مسئولیت را نداشته باشند.
چه بسا قرآن که میفرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ)، (92) نظر به این معنا داشته باشد که خصلتها و گرایشهای طبیعی همسران، میتواند تأثیرگذار بر مردان باشد و آنان را که باید مسئولیت پذیر در صحنه جامعه باشند، به دلیل شفقت به زن و فرزند تحت تأثیر انگیزههای انحصارگرایانه و بازدارنده قرار دهد.
تفاوتهای یاد شده در حقیقت مزایا، فضایل موهبتی و خدادادی هستند که در زن و مرد وجود دارند، ولی قرب و منزلت بیشتر یکی را بر دیگر نزد خداوند ثابت نمیکند، چون اراده و اختیار در پیدایش آنها نقش ندارد، البته هر کدام وسیله دستیابی به فضایل اکتسابی و ارزشی میباشد.
از نگاه بسیاری جمله: (وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ) (93) و: (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) (94) به فضیلت بودن و موهبتی بودن تفاوتها و ویژگیهای جنسی در زن و مرد نظر دارد. (95)
مزایای یاد شده علاوه بر این که هر کدام وسیلهای است برای کسب فضیلت ارزشی مناسب با خود، تدبیری است الهی در راستای طبیعی سازی زندگی خانوادگی به جبران کاستی جسمی و روحی هر کدام از زن و مرد با برتری جسمی و روحی دیگری، تسخیر و به کارگیری هر یک از سوی دیگری، و پرجاذبهتر جلوه نمودن هر کدام برای دیگری.
شهید مطهری در این باره مینویسد:
"برای این که طرح وحدت کاملاً عملی شود و جسم و جان آنها را [زن و مرد را] بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب میکند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار میدهد، اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شیفته وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی را میداشت که زن دارد، ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند." (96)
بدین ترتیب هر مزیت موهبتی در هر کدام از زن و مرد میتواند پاسخ گوی نیاز طبیعی در دیگری باشد؛ نیاز طبیعی سبب حق طبیعی و فطری در دو جنس مذکر و مؤنث است. مزیت طبیعی فلسفه واگذاری تکلیف و مسئولیت شرعی در زندگی زناشویی است، به تعبیر شهید مطهری:
"استعدادها و نیازهای ناهمگون در زن و مرد، سندی است برای حقوق طبیعی و تکالیف شرعی آنها." (97)
پینوشتها:
1. محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 263 و 267.
2. احمد الحمرانی، المرأة فی التاریخ و الشریعه، ص 20.
3. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبائی، ص 46.
4. نشریه سالانه مکتب تشیع، شماره اول، سال 1338، مقاله «زن در اسلام»، محمدحسین طباطبائی، ص 7-30.
5. ویل دورانت، لذت فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 150.
6. همان.
7. همان، ص 80.
8. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 214.
9. همان.
10. عهد جدید، باب 2، رساله پولیس به تیموتاج، به نقل از: زن در تاریخ، ج 1، ص 9.
11. جان استوارت میل، انقیاد زن، ص 47.
12. هبه رئوف، مشارکت سیاسی زن، ترجمه محسن آرمین، ص 158.
13. جان استوارت میل، انقیاد زن، ص 94.
14. ژانت هاید، روان شناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، ص 65؛ استفن مورد، دیباچهای بر جامعه شناسی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، ص 45-46.
15. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 12.
16. فصلنامه کتاب نقد، شماره 12، ص 65.
17. نساء، آیه 34.
18. بقره، آیه 228.
19. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ص 503.
20. زمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 503.
21. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 43.
22. زمخشری، اساس البلاغه و طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 506.
23. همو، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 505.
24. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 506.
25. روم، آیه 21.
26. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 25، ص 110.
27. همان، ج 6، ص 101.
28. ابوزید، دوائر الخوف، قرائة فی خطاب المرأة، ص 212.
29. همان، ص 214.
30. جهت دستیابی به توضیح بیشتر این مطلب ر.ک: فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره 21-22، ص 110.
31. ذاریات، آیه 56.
32. اسراء، آیه 9.
33. محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 47.
34. نجم، آیات 45 و 46.
35. قیامت، آیات 37-39.
36. شمس، آیات 7-8.
37. حجر، آیه 29.
38. شمس، آیات 9-10.
39. نور، آیه 26.
40. نحل، آیه 97.
41. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 342.
42. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 372.
43. آل عمران، آیات 190-195.
44. احزاب، آیه 33.
45. آل عمران، آیه 42.
46. طه، آیات 38 و 39.
47. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 118.
48. نساء، آیه 32.
49. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 202.
50. عبدالکریم زیدان، المفصل فی أحکام المرأة و البیت المسلم فی الشریعة الاسلامیة، ج 4، ص 292.
51. المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، مصنفات شیخ مفید، ج 9، ص 34.
52. نجم، آیه 45.
53. آل عمران، آیه 36.
54. قشیری، تفسیر لطائف الاشارات، ج 1، ص 181.
55. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 163.
56. همان، ص 210.
57. روم، آیه 21.
58. مرتضی مطهری، همان، ص 164.
59. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 118.
60. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-164.
61. همان، ص 209.
62. همان، ص 169.
63. نور، آیه 31.
64. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 126.
65. ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 136.
66. محمود وفابخش، جزوه روان شناسی عمومی، ص 32.
67. مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 2.
68. زخرف، آیه 18.
69. عباس قمی، سفینة البحار، ج 3، ص 800.
70. کلینی، کافی، ج 5، ص 515.
71. روژه پیره، روان شناسی اختلاف زن و مرد، ترجمه محمدحسین سروری، ص 48، 52 و 104، به نقل از: فصلنامه کتاب نقد، سال پنجم، شماره 17، ص 239.
72. هاشمی رکاوندی، مقدمه بر روان شناسی زن، ص 130.
73. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 171.
74. کلینی، کافی، ج 5، ص 569.
75. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 291.
76. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 249-299.
77. ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 135.
78. شمس الدین، اهلیة المرأة لتولی السلطة، ص 22-27.
79. محمد جواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج 1، ص 447.
80. لقمان، آیه 14.
81. هفته نامه ساندی تایمز، چاپ لندن، به نقل از: روزنامه اطلاعات، تاریخ 1379/4/25، شماره 1958، ص 5 ضمیمه.
82. محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج 7، ص 73.
83. طلاق، آیه 6.
84. زخرف، آیه 18.
85. أمالی صدوق، ص 228.
86. نور، آیه 31.
87. نور، آیه 6.
88. کلینی، کافی، ج 5، ص 535 و ج 2، ص 648.
89. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 299.
90. همو، لذات فلسفه، 137.
91. فصلنامه کتاب نقد، سال پنجم، شماره 17، ص 300.
92. تغابن، آیه 14.
93. نساء، آیه 32.
94. همان، آیه 34.
95. محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 6، ص 38 و محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، خطبه 80.
96. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 167.
97. همان، ص 146.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}