نویسنده: سید حیدر علوی نژاد




 

واژه‌ی‌ «اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیة» به معنای داستان‌ها یا رویدادهایی است که از منابع اسرائیلی نقل شده باشد. اسرائیلی چیزی است که به «اسرائیل» نسبت یابد و «اسرائیل»، همان یعقوب، فرزند اسحاق، فرزند ابراهیم می‌باشد.
یعقوب، پیامبری است که پدر دوازده سبط یهود بوده و فرزندان او را بنی اسرائیل نامیده‌اند.
تعبیر بنی اسرائیل بارها در قرآن آمده است. اگر در آغاز، تعبیر اسرائیلیات بر داستان‌ها‌ی‌ برگرفته از منابع یهودی اطلاق شده، اما عالمان تفسیر و حدیث آن را در معنای گسترده‌تری نیز به کار برده‌اند که شامل همه داستان‌ها‌ی‌ یهودی و غیر یهودی بوده است؛ از این رو در اصطلاح اهل تفسیر و حدیث، همه اساطیر باستانی - چه یهودی و چه نصرانی - اسرائیلیات نام گرفته‌اند و برخی از مفسران و محدثان، نه تنها داستان‌ها، بلکه احادیث جعلی یهود و سایر دشمنان اسلام را - که به نام اسلام گسترش داده‌اند - «اسرائیلیات» نامیده‌اند. این نام گذاری بدان جهت بوده که رنگ و بوی اندیشه، نگرش و باورهای یهود در این داستان‌ها و روایت‌ها لمس می‌شده است. (1)

چگونگی رهیافت اسرائیلیات به منابع اسلامی

این که چه زمینه‌ها و عواملی باعث شده که نقل‌ها و داستان‌ها‌ی‌ اسرائیلی به قلمرو روایت‌ها و تاریخ و تفسیر راه پیدا کند، موضوعی شایان تأمل و تحقیق است و ما در این جا به برخی از آن زمینه‌ها و عوامل اشاره خواهیم داشت:

1. هجرت گروه‌ها و قبایلی از بنی اسرائیل به سرزمین عربستان و سکونت آنان در بخش‌هایی از این سرزمین، به پیش از ظهور اسلام بازمی گردد. همین امر سبب شده بود تا برخی از باورها، داستان‌ها و تعالیم آن‌ها به صورت طبیعی در فرهنگ آن سرزمین که بیشتر فضای شرک آلود داشت، تأثیر بگذارد.
2. برخی از یهودیان که به اسلام گرویده و در شمار «صحابه» درآمده بودند، پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حافظه پیشین خود، داستان‌هایی درباره پیامبران و مطالب دینی نقل می‌کردند که مربوط به اسلام و معارف اسلامی نبود، ولی شنوندگان آن‌ها را به عنوان روایت می‌شنیدند، بی آن که بتوانند آن‌ها را از معارف اسلامی بازشناسند.
3. اهتمام برخی از عناصر به جعل حدیث و تحریف مفاهیم و معارف اسلامی براساس انگیزه‌ها‌ی‌ جاه طلبانه، جاهلانه و یا تقرب به قدرت‌ها و سلاطین، واقعیتی انکارناپذیر است.
4. گرایش طبیعی مردم به داستان و داستان سرایی و تشویق اصحاب سخن و روایت به نقل از داستان‌ها به جای بیان مطالب عمیق علمی و معرفتی نیز درخور توجه است!
5. بیان اجمالی و گذاری قرآن درباره برخی رویدادهای تاریخ گذشته پیامبران و امت‌ها و وجود فضاهای بیان نشده در این داستان‌ها، زمینه را برای کنجکاوی بیشتر در فهم و تصویر ابعاد دیگر این وقایع و حقایق فراهم آورد، تا آن جا که به طور معمول توده‌ها‌ی‌ مردم به شنیدن قصه‌ها و نقل‌ها اشتیاق ورزیدند، غافل از این که آن نقل‌ها تا چه اندازه با واقعیت‌ها و معیارهای عینی و عقلی سازگار است.
6. ضعف بنیه علمی و نقادی عقلی بیشتر مسلمانان، به دلیل نوپایی ایمان ایشان و نهادینه نشدن علم، اندیشه و معارف اسلامی در میان توده‌ها‌ی‌ عوام از یک سو و اندک بودن اسلام شناسان واقعی در صدر اسلام از سوی دیگر، از جمله عواملی بودند که باعث رهیافت نقل‌ها، داستان‌ها و تحلیل‌ها‌ی‌ غیراسلامی به قلمرو روایات اسلامی شدند.

البته جای خرسندی دارد که حریم قرآن، از هرگونه کاستی یا فزونی مصون بوده و این مشکل، هرگز به اصالت کلام وحی آسیب نرسانده و قرآن، همواره به عنوان منبعی زلال باقی مانده است تا اهل درایت و دانش بتوانند ناخالصی‌ها‌ی‌ روایی را در چشمه آن بشویند و روایت ناب را از اسرائیلیات بازشناسند.

همانندی‌ها و ناهمانندی‌ها‌ی‌ متون آسمانی

قرآن از بیان این واقعیت باکی نداشته که بگوید آنچه آورده، در ماهیت با معارف کتاب‌ها‌ی‌ آسمانی و پیشین یگانه است؛ این نه بدان معناست که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، با مطالعه، بررسی و نقد و تحلیل آموزه‌ها و کتاب‌ها‌ی‌ ادیان پیشین، اقتباسی از آن‌ها انجام داده و سپس آن را تکمیل کرده باشد، بلکه بدان جهت است که خاستگاه همه این کتاب‌ها یکی است؛ همه از نزد خدای یگانه هستی وحی شده‌اند.
قرآن به این واقعیت نیز تصریح دارد که عالمان یهود و نصارا، به ویژه عالمان مذهبی یهود، کتاب آسمانی حضرت موسی را مانند گنجی اسرارآمیز و دارایی خصوصی از دسترس عموم یهود پنهان می‌داشتند و هنگام بازخوانی آن برای مردم، گاه حقایقی را کتمان می‌کردند و گاه نیز در آن تحریفاتی اعمال می‌نمودند!
به هر حال به دلیل ماهیت یگانه، همانندی میان قرآن و کتاب‌ها‌ی‌ آسمانی و کامل‌تر بودن قرآن طبیعی است، اما به دلیل کتمان حقایق و تحریف معارف کتاب‌ها‌ی‌ پیشین، اختلاف‌هایی نیز رخ نموده که قابل جمع نیستند. این موارد جز مواردی است که احکام قرآن کامل‌تر و احکام کتاب‌ها‌ی‌ پیشین، به تناسب نیازها مجمل‌تر و یا ساده‌تر بوده است.
یکی از مواردی که در آن، تفاوت نگرش و بیان قرآن با تورات و انجیل مشهود است، داستان آفرینش آدم و حوا، میوه ممنوعه، مقصر اصلی، بیرون شدن از بهشت و... است. در این موارد اگرچه شباهت‌ها‌ی‌ اساسی وجود دارد، اما اختلافات نیز بسیار چشم گیر است. خدایی که تورات در این داستان معرفی می‌کند، خدایی است با آگاهی محدود، آدم پنهان شده را نمی‌تواند بیابد، دوست ندارد که آدم به شناخت خیر و شر دست یابد، او را از خوردن میوه درخت معرفت باز می‌دارد، ترسو، بخیل و رقابت جوست، زیرا می‌ترسد آدم از درخت حیات جاودانی بخورد و زندگی جاوید یابد و حتی از توحید دور می‌شود و تعبیر «هم چون ما یکی از خدایان» را به کار می‌برد... گویی خدایانی هستند و نه خدای یگانه!
این در حالی است که قرآن می‌فرماید: (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها) و بدین سان، خداوند امتیاز آدمی را در فهم خوب و بد می‌داند و برتری آدم بر فرشتگان را به دلیل آموزش تمامی «اسما» اعلام می‌دارد.
تفاوت اساسی دیگر در آفرینش حوا و نقش او در داستان و زندگی آدم، بلکه نسل بشر است که تورات در این زمینه به اساطیر نزدیک‌تر می‌شود تا حقایق!
از نظر تورات و انجیل، تقصیرها همه به پای حوّا گذارده می‌شود، با آن که قرآن برای او و آدم نقشی یکسان می‌شناسد و حتی نقش آدم را در مشکلات پدید آمده مؤثرتر می‌داند، و این حوّا نیست که همه گرفتاری‌ها را به وجود آورده است!
در این جا مقایسه‌ای میان ابعاد و زوایای آفرینش حوا و نقش او از نظر قرآن و عهد عتیق داریم، تا نشان دهیم که بنیاد بینش قرآنی در این زمینه بسیار ناب و دست نخورده به دست ما رسیده؛ برخلاف تورات و ترجمه‌ها‌ی‌ موجود آن. در این مقایسه ناگزیریم که نخست به دو تورات موجود اشاره‌ای داشته باشیم.

تورات عبرانی، تورات سامری

تورات رسمی که به همراه اناجیل چاپ شده و انتشار یافته، به اضافه چندین کتاب دیگر، در مجموع 39 کتاب است؛ این تورات، «تورات عبرانی» است. اما تورات دیگری نیز هست که به «تورات سامری» معروف است. ترجمه تورات عبرانی توسط مسیحیان انجام شده و همراه «عهد جدید» آن را منتشر کرده‌اند، اما تورات سامری به وسیله خود یهودیان ترجمه شده است.
یهود پس از حضرت سلیمان به دو فرقه تقسیم شدند؛ فرقه اول سبط یهودا، سبط بنیامین و عده‌ای از سبط لاوی و فرقه دوم، بقیه سبط‌ها‌ی‌ بنی اسرائیل.
فرقه اول شهر قدس (اورشلیم) را مرکز خویش قرار دادند و گفتند: کوه «صهیون» کوهی است که خدا آن را تقدیس کرده و بزرگ شمرده. فرقه دوم نابلس (شکیم) را مرکز خویش قرار دادند و گفتند: کوه جرزّیم، کوه مقدس و بزرگ است. تا آن وقت هر دو گروه را «عبرانی‌ها» می‌نامیدند و هر دو فرقه را بنی اسرائیل می‌گفتند، اما پس از جدایی، هر فرقه نام ویژه‌ای یافت؛ گروه اول را عبرانی نامیدند، اما گروه دوم با مرکزیت نابلس را «سامری»‌ها لقب دادند.
پس از آن که خداوند تورات را به موسی (علیه السلام) داد، آن حضرت سبط لاوی را - که خود نیز از آن‌ها بود - برای نگه داری تورات انتخاب کرد. آنان تورات را می‌شناختند و به دیگران می‌آموختند. سیزده نسخه از تورات نوشتند، یک نسخه از آن را در «تابوت» گذاشته، به هر یک از سبط‌ها نیز یک نسخه دادند. تورات هم چنان دست نخورده در دست بنی اسرائیل باقی ماند تا زمان اسارت بابل؛ در آن زمان بود که بنی اسرائیل تورات را تحریف کردند.
در سال 586 پیش از میلاد، در بابل، عبرانیون و سامریون با هم توافق کردند که تغییراتی در تورات بدهند، زیرا آنان در حال اسارت و پشت کردن دنیا به خودشان، می‌دیدند که خیر و خوبی به فرزندان اسماعیل رو خواهد آورد.
بنی اسرائیل برای حفظ کیان مستقل بنی اسرائیل، تورات را بازنویسی کردند و در این تحریر، مبانی زیرا را مورد نظر قرار دادند:

1. خدا یکی است، اما نه برای همه جهانیان، بلکه مخصوص بنی اسرائیل است.
2. شریعت تورات را خدا فرستاده، اما نه برای همه جهانیان، بلکه فقط برای بنی اسرائیل؛
3. پیامبری که موسی خبر آمدن او را داده است (و گفته از نسل اسماعیل است) شاید از بنی اسرائیل باشد، نه بنی اسماعیل.

«عزرا» این کتاب را با گرایش نو برای آنان نوشت و بر آنان عرضه کرد؛ آن‌ها نیز پسندیدند.
پس از بازگشت از بابل، دوباره عبرانیان در سرزمین خود ساکن شدند و سامری‌ها نیز در مناطق خود سکونت گزیدند. دشمنی میان آن‌ها شدت گرفت. تورات عبرانی‌ها و سامری‌ها جدا شد. هر کدام گروه دیگر را به تحریف متهم می‌کردند. این اختلاف تا زمان ظهور عیسی (علیه السلام) رواج داشت. عده بسیاری از یهود سامری به آن حضرت ایمان آوردند و کسی از آنان برای قتل او اقدام نکرد. عبرانی‌ها بودند که در پی قتل او برآمدند... اما عوامل بعدی سبب شد که مسیحیان، همان تورات عبرانی را به ضمیمه انجیل‌ها به عنوان کتاب مقدس تلقی کنند.
توراتی که امروزه منتشر می‌شود، از سوی مسیحیان است، اما خود یهود تورات را منتشر نمی‌کنند. تورات سامری غیر قابل دسترسی بود، تا آن که برای اولین بار در سال 1978 م. در مصر چاپ شد. مترجم این تورات، یک کاهن سامری است به نام «ابوالحسن اسحاق الصوری» که آن را به عربی ترجمه کرده است. اختلافات بسیاری بین این دو تورات هست، اگرچه شباهت‌ها‌ی‌ بسیاری نیز دارند؛ یکی این که تورات سامری سایر کتاب‌ها‌ی‌ ضمیمه تورات عبرانی را قبول ندارد و برخلاف تورات عبرانی در متن تصریح به قیامت دارد و نیز برخلاف عبرانی‌ها که به جای صهیون، کوه جرزیم را تقدیس می‌کنند و قبله می‌شمارند.
امروز یهودیان، سامری‌ها را از خود می‌دانند، با همه اختلافات موجود در اندیشه‌ها و آرا. (2)
مهم‌ترین اختلافی که فقط در بخش مربوط به آفرینش آدم دیده می‌شود، این است که در تورات موجود رسمی، خدا انسان را به صورت خود آفریده، اما طبق تورات سامری، خداوند انسان را به شکل فرشتگان آفریده و تفاوت مهم دیگری به نظر نمی‌رسد. گویا این قسمت در هر دو تورات همان است که به قلم «عزرا» نوشته شده است.

آفرینش و جایگاه زن، از نگاه تورات و انجیل

خداوند آدم را از خاک آفرید و فرزندان آدم را از نطفه او، اما همسر آدم چگونه به دنیا آمد؟ آیا او نیز از همان جنس خاکی که آدم آفریده شده بود آفریده شد، یا از وجود خود او؟ در تورات می‌خوانیم:
خداوند خواب سبکی را بر آدم مسلط کرد، پس آدم خوابید. سپس خدا یکی از دنده‌ها‌ی‌ او را گرفت و جای آن را با گوشت پر کرد. پروردگار آن دنده گرفته شده از آدم را زنی ساخت و پیش آدم حاضر کرد. آدم گفت: او اکنون استخوانی از استخوان‌ها‌ی‌ من و گوشتی از گوشت‌ها‌ی‌ من است. او «إمرأة» نامیده می‌شود. زیرا از «مرء» (شخص، مرد) گرفته شده است. (3)
در عهد جدید نیز همین مطالب تأیید می‌شود، در جایی می‌گوید:
... و زن را اجازت نمی‌دهیم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود، بلکه در سکوت بماند، زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا. (4)
در رساله‌ها‌ی‌ پولس از عهد جدید می‌خوانیم:
"... به همین طور باید مردان، زنان خویش را مثل بدن خود محبت نمایند؛ هرکه زوجه خود را محبت نماید، خویشتن را محبت می‌نماید؛ زیرا هیچ کس هرگز جسم خود را از دشمن نداشته است، بلکه آن را تربیت و نوازش می‌کند، چنان که خداوند نیز کلیسا را، زان رو که اعضای بدن وی می‌باشیم از جسم و استخوان‌ها‌ی‌ او. از این جاست که مرد، پدر و مادر را رها کرده، با زوجه خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند بود." (5)
مطلب بعدی این است که پس از حوادث آغازین خلقت و مطرود شدن شیطان، آیا شیطان آدم را فریب داد یا حوّا را، یا هر دو را؟ وسیله فریب چه بود، گندم یا درخت معرفت خیر و شر؟
از نظر تورات عبرانی و تورات سامری، درخت ممنوعه، درخت معرفت خیر و شر بوده (6) و شخصی که نخست فریب خورد حوّا بود، حتی او بود که آدم را فریب داد:
«مارکه از حیله گرترین حیوانات خشکی بود که خداوند آفریده بود، به حوّا گفت: آیا این درست است که خدا به شما گفته که از درختان بهشت نخورید؟ زن به مار گفت: از درختان بهشت می‌خوریم، اما درختی که در وسط بهشت است، خداوند از خوردن و لمس آن منع کرده است، تا نمیریم. مار به زن گفت: نمی‌میرید! بلکه خدا می‌داند روزی که از آن بخورید، چشمانتان باز خواهد شد و چون خدا، به خیر و شر معرفت خواهید یافت. و زن دید که آن درخت برای خوردن خوب است، چشم نواز و اشتهابرانگیز به نظر می‌رسد؛ از میوه آن گرفت و خورد و به شوهرش نیز داد، او هم از آن خورد. چشمان هر دو باز شد، دانستند که هر دو برهنه هستند؛ بنابراین، برگ‌ها‌ی‌ درخت انجیر را دوختند و برای خودشان تن پوش درست کردند.
آن دو صدای خدا را شنیدند، که در بهشت هنگام وزش باد روز قدم می‌زد.
هنگامی که خدا متوجه می‌شود آدم از درخت معرفت خورده، می‌گوید:
چه کسی تو را آگاه ساخت که برهنه هستی؛ آیا از همان درختی که توصیه کردم نخوری، خورده ای؟
آدم مانند شخصی پاک و بی گناه تقصیر را به گردن حوّا می‌اندازد و خود را این گونه تبرئه می‌کند: زنی که آن را همراه من قرار داده‌ای از (میوه) این درخت به من داد، من هم خوردم. طبیعی است که حوّا مؤاخذه شود؛ از این رو خداوند او را مخاطب قرار داده می‌پرسد: این چه کاری بود که کردی؟! زن گفت: مار فریبم داد، من هم خوردم.
خداوند مار را مؤاخذه می‌کند و کیفر او را نداشتن پا و دشمنی با فرزندان آدم تعیین می‌کند، اما حوا نیز - که هم خودش فریب خورده، و هم آدم را فریب داده - باید کیفری درخور ببیند:
«به زن گفت بسیار فراوان خواهم ساخت رنج‌ها‌ی‌ بارداری تو را، با درد فرزند خواهی زایید، اشتیاق تو به آقایت خواهد بود و او بر تو آقایی خواهد داشت». (7)
البته کیفر «کار» در زمین و زحمت کشیدن برای غذا و نیازهای دیگر بر عهده آدم گذاشته می‌شود. خداوند آدم و حوا را که اکنون آگاه از خیر و شر هستند، از ترس این که مبادا از درخت زندگی جاودانه نیز بخورند، از بهشت بیرون می‌کند.
در عهد جدید نیز بر این که اشتباه و خطا از حوا سرزده و آدم فریب نخورد، تأکید شده است.
"... زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا، و آدم فریب نخورد و بلکه زن فریب خورده در تقصیر گرفتار شد، اما به زاییدن رستگار خواهد شد؛ اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا ثابت بماند." (8)
از نکته‌ها‌ی‌ صریح در این متون این است که زن، خطاکار اول است و نه تنها خطاکار و فریب خوره، بلکه آدم را نیز او فریب داده است. پس او باید مجازات شود که مجازات او یکی درد زاییدن است و دیگری وابستگی و اشتیاق او به مرد خودش، و این که به تعبیر ترجمه سامری، مرد بر او «مستولی» باشد، و به تعبیر ترجمه عربی بر او «سیادت» داشته باشد. از سوی دیگر این که اول مرد آفریده شده و سپس زن، عامل برتری مرد بر زن شمرده است.

زن در تلمود

«تلمود» در واقع مجموعه قواعد و آداب آیین یهود و تفسیر آن‌هاست؛ کتاب اصلی به نام «مشنا» بوده، که توضیح و تفسیر و تکمیل آیین یهود بوده و شرح‌هایی بر آن نوشته شده که «غاماراة» نامیده می‌شد. مجموعه «مشنا» و «غاماراة» را تلمود نامیدند؛ دو تلمود یاد کرده‌اند: یکی تلمود اورشلیم بوده که در سال 320 م. در فلسطین موجود بوده، دیگری تلمود بابل که در سال 500 م در فلسطین موجود بوده که دست کم از چهارده جلد تشکیل می‌شده است.
این کتاب در واقع دستورهای درون گروهی و درون دینی یهود است که در آن برخی از امور مهم غیر علنی بیان شده است. تلمود در سال 1644 م. در آمستردام و در سال 1769، 1839 و 1863 م. در پراک و شهرهای دیگر چاپ شده، نسخه‌ای از آن نیز در «بندقیه» چاپ شده و موجود است. (9)
تلمود را هم سنگ تورات و حتی برتر از آن دانسته‌اند؛ آن را کتاب منزل تلقی می‌کرده‌اند، آموزش آن را نیز مهم‌تر از آموزش تورات به شمار آورده‌اند!
"کسی که تورات را بیاموزد (بیاموزاند)، کار خوبی انجام داده، اما پاداش نخواهد داشت، اما کسی که «مشنا» را بیاموزد، کار شایسته‌ای انجام داده که پاداش نیز خواهد داشت و کسی که «غاماراة» را (یعنی شرح مشنا که روی هم رفته تلمود نامیده می‌شود) بیاموزد، بالاترین کار شایسته را انجام داده." (10)
و در جای دیگر دارد که «کسی که سخنان خاخام‌ها را سبک بشمارد، به مرگی بدتر از کسی که تورات را حقیر شمرده سزاوار است». (11)
در کتاب الکنز المرصود فی قواعد التلمود، از تلمود نقل شده است:
"برخی از شیطان‌ها از نسل آدمند، زیرا بعد از این که خدا او را لعنت کرد (!)، با همسر خود حوا آمیزش نکرد، تا برای او نسلی به بار نیاورد. پس دو تن از زنان شیطان نزد او حاضر شدند و آدم با آن‌ها جماع کرد، آن‌ها برای آدم شیطان زاییدند." (12)
و در تلمود آمده:
"آدم با شیطان مهمی به نام «لیلیت» به مدت 130 بار آمیزش و مجامعت داشت که از او شیطان‌ها‌ی‌ بسیاری متولد شدند. حوا نیز در آن مدت جز شیطان نمی‌زایید، زیرا با مردان شیطان جماع می‌کرد." (13)
نکته جالب دیگر این است که زنان غیر یهود در این کتاب، مانند چهارپایان شمرده شده‌اند:
"یهودی اشتباهی مرتکب نخواهد شد اگر بر ناموس دیگری تجاوز کند، برای این که هر عقد نکاحی در بین دیگران فاسد است، زیرا زنی که از بنی اسرائیل نباشد، مانند چهارپایان است؛ در چهارپایان و مانند آن عقدی وجود ندارد؛ بنابراین یهودی که زن مسیحی را مورد تجاوز قرار دهد، مرتکب حرام نشده است."
خاخام «تام» (که در نسل سیزدهم در فرانسه بود) گفته است: «زنا به غیر یهود - نر یا ماده - کیفری ندارد، زیرا بیگانگان (غیر یهود) از نسل حیوانات هستند.» (14)
درباره زن یهودی نیز احکام دشواری وجود دارد؛ براساس تلمود، زن یهودی، اگر شوهرش در همان مسکن که با او زندگی می‌کند، با کسی زنا کند، حق هیچ گونه شکایتی ندارد.
هنگامی که خاخام «یوحنان» گفت: برخی از انواع کام جویی مرد از همسرش حرام است، با او به مقابله برخاستند و گفتند: در شریعت «یهود» تحریمی بر این مسئله وجود ندارد. یهودی با زنش هر کاری که انجام دهد، خطا نخواهد بود، در مسائل زناشویی هر روشی که داشته باشد مجاز است، زن برای بهره برداری مرد مانند قطعه گوشتی است که آن را از قصاب خریده باشد که می‌تواند آن را آب پز کند یا بریان کند و بخورد، هرگونه که خواسته او باشد. مثل می‌زنند: زنی پیش خاخام آمد و از شوهرش شکایت کرد که برخلاف عادت با او آمیزش می‌کند، خاخام به او پاسخ داد: «دخترم، من نمی‌توانم او را از این کار منع کنم، برای این که شرع تو را هم چون قُوتی برای شوهرت قرار داده است». (15)

سرآغاز آفرینش زن از دیدگاه قرآن

در این جا خوب است نگاهی به داستان آفرینش انسان در قرآن داشته باشیم.
خداوند پس از آفریدن آدم، اسما را به تمامی به او آموخت و این را سبب برتری آدم قرار داد:
(وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ * قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ * وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى‏ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ)؛ (16)
سپس همه علم اسما [علم اسرار آفرینش و نام گذاری موجودات] را به آدم آموخت. بعد آن‌ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، اسامی این‌ها را به من خبر دهید!
فرشتگان عرض کردند: منزهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای نمی‌دانیم؛ تو دانا و حکیمی.
فرمود: ‌ای آدم! آنان را از اسامی (اسرار) این موجودات آگاه کن. هنگامی که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و نیز می‌دانم آنچه را شما آشکار می‌کنید، و آنچه را پنهان می‌داشتید! [و یاد کن] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید! همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید، و از کافران شد.
در تورات سامری مطالبی وجود دارد که گویی فرشتگان از نظر دانایی از آدم برتر بوده‌اند. مار به حوا می‌گوید:
این که خدا گفته از این درخت نخورید که می‌میرید، صحیح نیست، بلکه خدا دانسته است که در روز خوردن آن، چشمان شما روشن خواهد شد و مانند فرشتگان، آگاه به خیر و شر خواهید شد. (17)
اما در منطق قرآن این آدم است که در مسابقه دانایی رتبه می‌آورد و جایزه او، تعظیم فرشتگان به اوست، به امر خداوند. با توجه به همین اختلاف اساسی، تورات (عبرانی و سامری) می‌گوید: وقتی آدم و حوّا از درخت ممنوعه خوردند، چشم هاشان روشن شد و دانستند که برهنه هستند (18)! در حالی که از نظر قرآن آنان در بهشت، گرسنگی و برهنگی نداشتند:
(إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَى‏). (19)
این شیطان بود که با فریب آدم و حوّا لباس آن‌ها را از تنشان خارج کرد و آن‌ها را برهنه گذاشت:
(یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا...)؛ (20)
ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورت‌شان را به آن‌ها بنمایاند!
بنابراین آنچه سبب شد که آدم و حوّا برهنگی خود را ببینند، لغزش بود (21)، نه علم آدم؛ یعنی آدم و حوّا برهنه نبودند که ندانند برهنه هستند، بلکه در اثر اغوای شیطان و لغزش، برهنه شدند.
نکته مهم دیگر این است که اغواگر، شیطان است، نه مار که یک حیوان است و به طور طبیعی نمی‌تواند سخن بگوید. هم چنین اغوا نسبت به آدم و حوّا بوده، نه فقط حوا، چنان نیست که حوا فریب خورده باشد و آدم در این میان از اغوا شدن به وسیله شیطان در امان مانده باشد، این مطلب در آیات زیر روشن است:
(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَانَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَیْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِینَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ * فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ...). (22)
ضمیرهای تثنیه در این آیات، نشانه این است که شیطان با هر دو حرف زده و هر دو را اغوا کرده است.
حتی در برخی از آیات این نسبت فقط به آدم داده شده است:
(وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى‏ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)؛ (23)
پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم، اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!
(فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یَبْلَى‏ * فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‏ * ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى‏)؛ (24)
پس شیطان او را وسوسه کرد و گفت:‌ ای آدم! آیا می‌خواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟ سرانجام هر دو از آن خوردند، [و لباس بهشتی‌شان فرو ریخت] و عورت‌شان آشکار گشت و برای پوشاندن خود از برگ‌ها‌ی‌ [درختان] بهشتی جامه دوختند! آدم پروردگارشان را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد! سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‌اش را پذیرفت و هدایتش نمود.
تهدید آدم از سوی خدا به مرگ نبود، به مشقت و رنج بود که به طور طبیعی در بهشت وجود نداشت و گویا رنج‌ها‌ی‌ طبیعی مخصوص زنان نیز در بهشت حوا نبود.
(فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ یُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى‏ * إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَى‏ * وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَى‏)؛ (25)
پس گفتیم: ‌ای آدم، این [ابلیس] دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد. [اما در بهشت راحت هستی]، تو در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد؛ و در آن تشنه نمی‌شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد.
احتمال می‌رود این که در تورات آمده که حوا به دلیل فریب خوردن از شیطان و خوردن درخت ممنوعه به درد زایمان دچار شد، دلیلی پذیرفتنی داشته باشد و آن این که وقتی از بهشت بیرون آمدند، آدم به طور طبیعی باید برای غذا، لباس، آسایش و مسکن خویش تلاش می‌کرد و زحمت می‌کشید و در کنار زحمت‌ها‌ی‌ آدم، حوا نیز مانند سایر موجودات به طور طبیعی باید درد زادن را تجربه می‌کرد که شاید اگر در بهشت می‌ماندند، این درد به سراغ او نمی‌آمد! به هر حال مکافات آدم و حوا رنج‌ها‌ی‌ طبیعی در دنیا بود، نه مرگ یا هر تهدید دروغین دیگر.

آفرینش حوا

یکی از نکات مهم دیگری که در تورات برجسته شده این است که خداوند حوا را از دنده چپ آدم آفرید. در قرآن چیزی که به صراحت این مطلب را بیان کند وجود ندارد. در سوره نساء می‌خوانیم:
(یَاأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیراً وَنِسَاءً)؛ (26)
ای مردم از [مخالفت] پروردگارتان بپرهیزید، همان کسی که همه شما را از یک نفس آفرید و همسرش را [نیز] از [جنس] او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت.
ممکن است از تعبیر «منها» چنان به نظر برسد که منظور همان چیزی است که در تورات آمده؛ خلقت حوا از بدن آدم، ولی دقت در تعبیرات قرآنی می‌رساند که منظور از «منها» یا «منکم» در آیات متعدد (از جنس) او یا (از جنس) شماست. شاید بهترین دلیل برای رساندن این مطلب آیات 20 و 21 سوره روم باشد:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ * وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ)؛
و از نشانه‌ها‌ی‌ او این است که شما را از خاک آفرید، سپس به ناگاه انسان‌هایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید. و از نشانه‌ها‌ی‌ او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این [کار] نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.
این آیه، همان گونه که به آفرینش انسان از خاک اشاره دارد - که هم می‌تواند خلقت آغازین انسان منظور باشد و هم خلقت عادی انسان‌ها که از عناصر موجود در زمین آفریده شده‌اند - هم چنین اشاره دارد به آفریده شدن زنان از جنس مردان.
در کتاب من لایحضره الفقیه روایتی هست که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا آفریده شدن حوا از دنده چپ آدم درست است؟ حضرت آن را انکار کرد و فرمود:
تعالی الله عنه ذلک علواً کبیراً... هل عجز اللهُ أن یَخلقَ لآدمظ زوجة من غیرِ ضِلعِه... حتی یَنکَح بعضُه بعضاً؛ (27)
خداوند بسی بالاتر از این است، آیا خداوند ناتوان بود که برای آدم از غیر دنده او همسری بیافریند که در نتیجه آدم با قسمتی از «تن» خود ازدواج کرده باشد؟!
احتمال دارد خداوند از خاکی که آدم را آفریده، حوا را نیز آفریده باشد، سپس نسل آن‌ها را از آن دو آفریده باشد:
(وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ)؛ (28)
و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد؛ سپس انسان را از عصاره آب ناچیز و بی ارزش آفرید.
انسان می‌تواند اشاره به آدم و حوا باشد که ادامه نسل ایشان با ازدواج و از نطفه بود. البته حتی اگر منظور از انسان فقط آدم باشد، باز هم ادامه نسل او از نطفه‌اش بوده است.

تفاوت دیدگاه‌ها

اکنون با مروری کوتاه، روشن شد که قرآن به طور اساسی با مطالب تورات‌ها درباره آدم و حوا تفاوت دارد. منطق توحیدی قرآن از وارد آوردن اتهام یک جانبه به حوا، اتهام دروغ گویی و وعده دروغ خدا به آدم و حوا، بی اطلاعی خدا از کار آدم و حوا و... به دور است و هیچ مطلبی در قرآن وجود ندارد که اگر ذهنیت توراتی را کنار بگذاریم، بر آفریده شدن حوا از دنده آدم دلالت کند. تعبیر «منها» نیز از کاربردهای قرآن معلوم شد که به معنای جنس است، وگرنه باید تعبیر «منه» می‌آمد، تا ضمیر مذکر به آدم بازگردد.
اما متأسفانه تفاسیر، به ویژه تفاسیر مأثوری که از صحابه و یهودیان تازه مسلمان و... مطالب زیادی را بدون نقد و بررسی نقل کرده‌اند، مطالب فراوانی را در تفسیر قرآن وارد کرده‌اند که گویی به گونه مستقیم از تورات یا دیگر منابع اسرائیلی گرفته‌اند؛ از جمله تفسیر طبری، البته چنین داستان‌هایی در منابع شیعه و سنی راه یافته است، به گونه‌ای که در برخی موارد نه تنها با منطق قرآن نمی‌سازد، بلکه درست در نقطه مقابل منطق قرآنی قرار دارد.

روایت‌ها‌ی‌ اسرائیلی در داستان آدم

منطق قرآن را درباره آدم، حوا و آفرینش آن دو خواندیم و دیدیم که چه تفاوت‌هایی اساسی میان قرآن و تورات‌ها‌ی‌ موجود هست، اما برخی از مسلمانان که سابقه یهودی گری داشتند، در تفسیر قرآن از داستان‌ها‌ی‌ تورات یا سایر منابع یهودی بهره می‌بردند. یکی از این افراد «وهب بن منبه» است.
طبری روایتی را از عمربن عبدالرحمن و او از وهب بن منبه نقل کرده است که مضمون آن چنین است:
هنگامی که خدا آدم و ذریه او یا همسرش را - تردید از طبری است، وگرنه در اصل کتاب او ذریه آمده است - از خوردن درخت منع کرد، درخت ممنوعه شاخه‌هایی داشت به هم پیچیده، میوه‌ای داشت که فرشتگان برای جاوید ماندن از آن می‌خورند، این همان میوه‌ای بود که خدا آدم و همسرش را از خوردن آن منع کرده بود. هنگامی که ابلیس تصمیم گرفت آن دو را بلغزاند، داخل شکم مار شد. مار چهار پا داشت؛ مانند پاهای شتر و از بهترین جنبندگانی بود که خدا آن‌ها را آفریده است، هنگامی که مار داخل بهشت شد، ابلیس از شکم آن خارج گردید، از میوه درخت ممنوعه گرفت و پیش حوا آورد و گفت: به این درخت نگاه کن، چقدر خوش بو، خوش طعم و خوش رنگ است. حوا آن را گرفت و از آن خورد، سپس آن را پیش آدم آورد و گفت: به این درخت نگاه کن، چقدر خوش بو، خوش طعم و خوش رنگ است. پس آدم از آن خورد، ناگهان عورت‌ها‌ی‌ آن دو برایشان آشکار شد، آدم در داخل همان درخت پنهان شد، پروردگارش او را صدا زد! ‌ای آدم! کجایی؟
گفت: من این جا هستم، پروردگارا!
پروردگار گفت: مگر بیرون نمی‌آیی؟!
آدم گفت:‌ ای پروردگار، از تو خجالت می‌کشم.
خدا گفت: لعنت بر خاکی که تو از آن آفریده شده‌ای، لعنتی که میوه آن را به خار تبدیل کند. گفت: در بهشت و در زمین بهتر از درخت موز و درخت سدر نبود.
خدا گفت: ‌ای حوا! تو کسی بودی که بنده مرا فریفتی، پس تو حامله نمی‌شوی جز این که آن را با رنج حمل کنی و هنگامی که بخواهی بارت را بر زمین نهی، بارها نزدیک به مرگ می‌شوی. و به مار گفت: تو هستی که آن ملعون (ابلیس) در شکم تو داخل شد تا بنده مرا فریفت، تو نیز ملعون هستی؛ لعنتی که پاهای تو را به شکمت فرو خواهد برد، برای تو رزقی جز خاک نخواهد بود، تو دشمن بنی آدم هستی و آنان دشمن تو، هرگاه تو به یکی از آن‌ها بربخوری، از پشت او را می‌گیری، و هرگاه او به تو برخورد کند سرت را خواهد فشرد.»
عمر بن عبدالرحمن، راوی داستان، از وهب بن منبه پرسید: مگر فرشتگان غذا می‌خوردند؟
وهب در پاسخ گفت: خدا هرچه بخواهد می‌کند. (29)
اما باید گفت: درست است که خدا هرچه بخواهد می‌کند، اما نمی‌توانیم هرچه خواستیم به او نسبت دهیم؛ اگر راست باشد که فرشتگان از میوه درخت ممنوعه می‌خوردند و جاودانه می‌شدند، چرا آدم به این امتیاز دست نیافت با این که از آن میوه خورد... .
با مقایسه معارف قرآنی با محتوای تورات کنونی می‌بینیم که در این مطلب نقل شده از وهب بن منبه، رنگ و بوی توراتی حاکم است؛ خدایی که آدم را گم کرده و جست و جو می‌کند، محکوم شدن حوا به تنهایی - بدون توجه تقصیر به آدم - کیفر حوا، کیفر مار که پای خود را از دست می‌دهد و غذایی که برای او مقرر می‌شود (خاک)، بدین سان می‌بینیم که معارف بلند قرآنی در سست انگاری اسطوره سرایی ساده اندیشان، ناآگاهان و یا تحریف گران گم می‌شود.
نمونه‌هایی از این دست فراوان‌اند که تنها به یک مورد دیگر اشاره خواهیم کرد. پیش از این بیان شد که در منطق قرآن، زن و مرد هر دو انسان هستند؛ هر دو مکلف و هر دو پاداش و کیفر کارهای خویش را خواهند دید، اما در این نمونه، زن موجودی پست است:
«شیطان حوا را درباره درخت ممنوعه وسوسه کرد، تا این که او را پیش درخت آورد. پس از آن در نظر آدم زیبا کرد، می‌گوید: آدم حوا را برای نیازی که داشت، به سوی خود فراخواند، اما حوا گفت: نه! مگر این که بیایی این جا. آدم آمد و (درخواست هم خوابگی کرد) حوا گفت: خیر! مگر این که از این درخت بخوری، و بدین سان هر دو از آن خوردند. پس ناگهان شرم گاهشان آشکار شد، آدم فرار کرد و این سو و آن سوی بهشت می‌دوید، پس پروردگارش او را صدا زد: ‌ای آدم! آیا از من فرار می‌کنی؟
گفت: نه،‌ ای پروردگار، ولی از شرم تو فرار می‌کنم.
خدا گفت: آدم! از چه کسی فریب خورده‌ای؟
آدم گفت: پروردگارا، از سوی حوا.
خداوند گفت: پس بر من است که او را در هر ماه یک بار مبتلا به دیدن خون سازم، همان گونه که درخت خون شده است و بر من است که او را «سفیه» گردانم، اگرچه حوا را «حلیمه» و بردبار آفریده بودم. و بر من است که او را طوری قرار دهم که با سختی (کراهت) حامله شود و از حمل فارغ شود، در حالی که او را به گونه‌ای آفریده بودم که به آسانی حامله شده، به آسانی وضع حمل کند».
ابن زید، (راوی این روایت) اضافه می‌کند:
«اگر بلایی که حوا دچار آن شده نبود، زنان دنیا حیض نمی‌شدند و حلیمه (بردبار) بودند، نه سفیه و سبک سر؛ آسان وضع حمل می‌کردند». (30)
بنابراین نقل، درست مطابق تورات، گناه آدم نیز تقصیر حوا بود. حیض، دشواری زایمان و دوره بارداری زنان، به دلیل گناهی است که حوّا مرتکب شده است. از همه مهم‌تر، زن «سفیه» است و این حکم خداست...!
طبری، چنان که گذشت، همه آنچه را از دیگران گفته‌اند نقل کرده، هر چند نقل او به معنای پذیرفتن هم نبوده، اما این نقل قول‌ها در تفسیر طبری محصور نمانده و به بیشتر تفاسیر بعدی نیز راه یافته است. بدیهی است که وجود این کاستی در برخی از بیان‌ها‌ی‌ تفسیری به معنای بی ارج شدن همه تفسیرها و یا مطالب یک تفسیر نیست، بلکه تنها یادکرد این واقعیت تلخ برای آن است که اهل پژوهش و تحلیل و اصحاب سخن و موعظت در نقل روایات و بیان تفسیر آیات، دقتی دو چندان داشته باشند تا با پرهیز از تأثیرپذیری از اندیشه‌ها‌ی‌ غیراسلامی دوباره زن، چهره منطقی وحی و منبع اصیل وحیانی - قرآن - را در نظر اهل دانش و درایت تیره و تار نسازند.
کوتاه سخن این که باور منفی درباره زنان در تفسیر برخی از مفسران، ریشه در اسرائیلیات و روایات مجعول دارد و با منطق قرآن (از جمله آیات آخر سوره آل عمران و آغاز سوره نساء) تفاوت دارد، زیرا منطق قرآن چنان چیزی را تأیید نمی‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمدحسین ذهبی، الاسرائیلیات فی تفسیر و الحدیث، ص 19.
2. التوراة السامریة، ترجمه از عبری به عربی، ابوالحسن إسحاق الصوری.
3. تکوین اصحاح، ج 2، ص 21-24.
4. عهد جدید، رساله اول پولس به تیمو تاؤوس، باب 2، ص 11-14.
5. همان، رساله پولس به افسیان، باب 5، ص 28-32.
6. تکوین اصحاح، ج 2، ص 17.
7. تکوین اصحاح سوم، متن عربی.
8. عهد جدید، رساله اول پولس به تیمو تاؤوس، باب 2، ص 13-15.
9. الکنز المرصود فی قواعد التلموذ، ص 47-49.
10. همان، ص 50.
11. همان.
12. همان، ص 60.
13. همان.
14. همان، ص 95.
15. همان، ص 96-97.
16. بقره، آیات 31-34.
17. تکوین اصحاح، ج 2، شماره 5.
18. همان، ج 3، ص 7.
19. طه، آیه 118.
20. اعراف، آیه 27.
21. باید دانست که لغزش آدم به گفته مفسران، تخلف از امر ارشادی بوده نه مولوی. در این جا مباحث کلامی مربوطه مورد نظر نیست و منظور ما تنها بیان تفاوت ظواهر قرآن با تورات است.
22. اعراف، آیات 20-22.
23. طه، آیه 115.
24. همان، آیات 120-122.
25. طه، آیات 117-119.
26. نساء، آیه 1.
27. مغنیه، التفسیر الکاشف، ج 1، ص 85.
28. سجده، آیات 7 و 8.
29. طبری، جامع البیان، ج 1، ص 273.
30. همان، ص 274.

منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول