مترجم: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون



 

تنها بودن وقتی است که شما از با خودتان بودن راضی و خشنود هستید و به تلفن و یا موبایل خود توجهی نمی‌کنید. اما تنهایی زمانی رخ می‌دهد که شما با انتظار به تلفن خود خیره شده‌اید و دوست دارید تلفن‌تان زنگی بخورد و به آن پاسخ دهید. اگر هنوز متوجه تفاوت این دو نشده‌اید مقاله‌ی زیر را بخوانید تا تفاوت این دو حالت برای شما روشن شود.
در یک روز اخیر که حال رفتن به سر کار را نداشتم تصمیم گرفتم در خانه بمانم و ساعاتی را با خودم صرف کنم. با تمیز کردن و دستمال کشیدن به اتاق شروع کردم، سپس کمد لباس را مرتب کردم، ناخن‌هایم را کوتاه کردم و سوهان کشیدم و در نهایت کتاب ناتمام خود را که درست فصل آخر آن مانده بود تمام کردم. آخر سر متوجه شدم که چند ساعت است تلفن خود را چک نکرده‌ام.
سپس اسباب بازی تکنولوژیکی خود را برداشتم و با نهایت تعجب دیدم که حتی یک تک زنگ هم نخورده و یا متنی هم نیامده است. حتی هیچ پیامی در گروهها هم وجود نداشت و از ایمیل‌های اخطار برای پرداخت هم خبری نبود. یعنی در این مدت حتی یک نفر هم به من فکر نمی‌کرده است؟ این باعث شد که در مورد چیزهای زیادی به خصوص افکار منفی فکر کنم؛ از احساس مفید بودن و راضی بودن از سپری کردن یک روز با خود تا در گیر شدن با یک سری از سؤالها و با احساس تنهایی که قلب شما را به درد می‌آورد. من گذاری از برخی احساسات به احساسات دیگر را تجربه کردم و احساسم از تنها بودن به تنهایی تغییر یافت.
آیا با چنین معضلی مواجه شده‌اید؟ با مشاهده‌ی چشمی ظاهراً معنی تنها بودن با تنهایی یکسان به نظر می‌رسد و گاهی به جای هم نیز استفاده می‌شوند. اما اگر بخواهیم راستش را بگوییم یک فرد می‌تواند تنها باشد اما احساس تنهایی نکند در عوض یک فرد ممکن است در یک جمع احساس تنهایی بکند.

تنها بودن . . .

برای شروع باید بگوییم که تنها می‌‌تواند به صورت صفت یا قید استفاده شود و در لغت نامه به صورت " بدون کسی یا چیز دیگری بودن؛ شامل کسی یا چیز دیگری نبودن؛ جدایی از افراد یا اشیاء دیگر" تعریف می‌شود.
تنها بودن، یک احساس وجودی است و احساسی است که بدون اینکه کسی کنارتان باشد کامل است و یک حس مستقل بودن است. تنها بودن معمولاً یک معنای ضمنی مثبت دارد و یک حالت ذهنی است وقتی که شما از بودن با خودتان احساس رضایت می‌کنید. شما در تنها بودن خودتان احساس آزادی و شادی پیدا می‌کنید. ممکن است مفهوم تنها بودن با ناراحتی مربوط باشد، اما فردی که انتخاب می‌کند تنها باشد ساعاتی را با خودش سپری می‌کند تا اهداف خود را تازه کند.
تنها بودن، در نظر گرفتن زمانی برای خودتان در برنامه‌ی شلوغ روزانه است مثلاً اینکه زیر درختی بنشینید و درباره‌ی اینکه چه کاری باید بعداً انجام دهید فکر کنید. یک کتاب بخوانید و از هر کلمه و سطر آن لذت ببرید. یک بلیط برای تماشای فیلمی بخرید که دربا‌ره‌ی آن هیچ نظری ندارید و از تماشای هر لحظه‌ی آن همراه با یک بسته پاپ کرن لذت ببرید.
تنهایی، بی‌کسی . . .
در لغت نامه تنهایی به صورت " دچار شدن به احساس ناراحت کننده‌ای که از جدا بودن از افراد دیگر حاصل می‌شود" تعریف می‌شود و به صورت صفت استفاده می‌‌شود.
تنهایی یک حالت ذهنی است و به صورت ضمنی معنای منفی دارد و اغلب با احساس نارضایتی از خودتان یا روابط‌تان مربوط است. شما یک احساس خلأ و یا کامل نبودن را تجربه می‌کنید و یک حالت دائمی از جستجوی چیزی را دارید که نومیدانه آن را آرزو می‌کنید و اشتیاق آن را دارید.
این حالت با تعداد افرادی که در اطراف شما هستند سنجیده نمی‌شود. شما می‌توانید وقتی که تنها هستید یا در جمع دوستان خود هستید احساس تنهایی بکنید. این حالت معمولاً وقتی رخ می‌دهد که شما از تنها گذاشته شدن احساس ناراحتی می‌کنید و یا وقتی که دل شکسته هستید و یا وقتی خاطره‌ی کسانی دیگر را به ذهن خود می‌آورید و نبود آنها را در کنار خودتان احساس می‌کنید.
تنهایی، بیشتر به روشهای غیر منتظره شما را درگیر می‌کند و معمولاً در ساعت سه شب به سراغ شما می‌آید و برای بقیه شب شما را بی‌خواب می‌گذارد.

تنهایی در مقایسه با تنها بودن :

تنهایی و تنها بودن دو احساس متفاوت هستند. تنها بودن به خوبی، نیکی، سعادت و لذت بردن از هستی، مربوط است در حالی که تنهایی به نارضایتی و احساس کمبود مربوط است.
تنهایی می‌تواند نتیجه تنها بودن باشد اما نیازی نیست که همیشه این گونه باشد.
برخی افراد هستند که از حضور خودشان احساس راحتی می‌کنند و دوست دارند که تنها باشند و این منجر به این نمی‌شوند که آنها احساس تنهایی بکنند. برای مثال شما ممکن است که با همسر خود تفاهم خوبی نداشته باشید و در حضور هم دیگر، خیلی کم صحبت کنید. این اشاره به این دارد که تنهایی رابطه‌ی کمی با تنها بودن دارد.
عصر روز پنجشنبه تصمیم گرفته‌اید که به خرید بروید و چون دوستان‌تان همراه شما نیستند تنها هستید اما چون خودتان تصمیم گرفته‌اید که با خودتان تنها باشید این حالت تنها بودن است.
به یک مهمانی با دوستان رفته‌اید و حریصانه غذا می‌خورید و ناگهان احساس می‌کنید که به آنجا و جمع دوستان تعلق ندارید و به کسی یا . . . چیزی یا . . . نمی‌دانید به چه چیزی احتیاج دارید و شاید بدون اینکه خودتان بدانید در خود فرو می‌روید. این حالت تنهایی است.
هر فرد باید بداند که تنها بودن و تنهایی ستون‌های یک پاندول هستند. هر کس در یک جریان ثابت از پیدا کردن اینکه آن چیست و تغییر از یک محل به محل دیگر و از یک وضعیت به وضعیت دیگر قرار دارد.