نویسنده: آلیستر بانت
برگردان: حسین محمدی



 

هر بخش از تمدن کنونی ما بر پایه آن چه در گذشته در آن بخش اتفاق افتاده، استوار شده است، به عبارت دیگر استمرار و تداوم زنجیره گونه‌ی کنش‌های انسانی است که تمدن کنونی ما را به وجود آورده و بخش‌های مختلف این تمدن مرهون و مدیون علوم مختلفی هستند که متحول شده و تعالی یافته‌اند و اغلب آن‌ها بیش از پیش بر سرعت تحولی خود افزوده و دورنمایی شگفت انگیز از تحول علوم را در پیش روی صاحبان علم و خرد قرار می‌دهند. سرگذشت آن چه که بر علوم رفته است، تاریخ علم نامیده می‌شود که یکی از سودمندترین اجزای تاریخ به شمار می‌رود. بدیهی است که آگاهی بر رویدادهای تاریخ بشر در زمینه‌های مختلف علوم قدرشناسی ما را نسبت به کوشش‌های تمام کسانی که برای توسعه فکر و افزایش مجموعه دانستنی‌های انسان کوشش کرده‌اند افزایش می‌دهد. یکی از علومی که به جرأت می‌توان گفت از قدیمی‌ترین دانش‌های بشری محسوب می‌شود علم جغرافیاست. متأسفانه اطلاعات اندکی از دوره‌هایی که انسان‌های اولیه در مراحل زیستی شکار و جمع آوری بوده‌اند در اختیار قرار دارد ولی آنچه که مسلم است، انسان‌ها در زمان‌های کهن نیز به نحوی با مسائل جغرافیا در ارتباط بوده‌اند. برای نمونه به احتمال زیاد اولین نقشه‌های جغرافیایی در اشکال بسیار ابتدایی مربوط به زمان‌هایی است که انسان‌های اولیه می‌زیسته‌اند. این نقشه‌ها که اغلب بر دیوار غارها ترسیم شده‌اند، مسیر حرکت شکارها، محل پایاب‌ها و غیره را نشان می‌دهند (مهدوی، 1371).
با آن که جغرافیا مانند بیشتر علومی که بشر را در طول تاریخ زندگی وی بر روی کره زمین کمک و هدایت کرده‌اند، روندی پر نوسان را پشت سر گذاشته و تا کنون که در دوره‌ی شکوفایی آن است و به جامعه‌ی جهانی خدمات ارزنده‌ای کرده است، هنوز تعریف واحدی که مورد پذیرش محققان و اهل فن باشد از آن ارائه نشده است.
بررسی، بحث و گفت و گو درباره محتوایی که تحت عنوان جغرافیا چیست؟ در نظر گرفته شده است نیاز به اندکی جست و جو در پیدایش این علم و ارائه ‌‌‌‌‌‌‌حد و مرزی مشخص در زمینه‌ی اجزای متشکله آن دارد.
شایان ذکر است که انسان از آغاز پیدایش و حرکت در جهات مختلف و به دنبال اهدافی که به سیر کردن شکم و پناه جستن در مأمن‌ها به منظور حفظ و حراست از پدیده‌های مختلف جغرافیایی یا همه همنوعان و موجودات مزاحم منجر می‌شده است به صورتی فطری یا ناآگاهانه از جغرافیا مدد گرفته و در پناه عوامل آن آرام گرفته است. بنابراین بهره گیری انسان از جغرافیا سابقه‌ای طولانی دارد، اما تا پیش از پی بردن و یادگیری سواد و ایجاد فرهنگ مکتوب، آثاری که نشان دهد انسان چگونه از دانش جغرافیا بهره می‌گرفته است به صورت منظم و متوالی در دست نیست.
با آن که کارهای نوشته شده جغرافیایی در تمدن‌های گذشته یونان، روم، چین، مصر، بین النهرین، هند و ایران در قالب لوح‌های گلی یا حکاکی بر روی سنگ‌ها و کتابت بر روی پاپیروس انجام می‌شده است، غالب اصطلاحات جغرافیایی ما به دلیل ارتباطات فرهنگی با کشورهای مغرب زمین از آن چه یونانیان انجام داده‌اند، نشأت گرفته است.
با وجود این تا گذشته‌ای نه چندان دور جغرافیا را علمی توصیفی می‌دانستند و در صورت نیاز به آمار و اطلاعات برای توصیف آن چه می‌نوشتند یا می‌خواستند به نمایش در آورند، وقتی با مشکل رو به رو می‌شدند، جای آن را خالی می‌گذاشتند، اما در بیشتر موارد توصیفاتی که از یک مکان یا گروهی از انسان‌ها می‌شد که مبتنی بر مشاهده و تجربه بود.
غالب نوشته‌های توصیفی جغرافیا که مشتمل بر اطلاعاتی در مورد عوارض زمین، محیط جغرافیایی و وضع مردم بود، متعلق به دوره کلاسیک جغرافیای یونان و از کارهایی است که جغرافی دانان انجام داده‌اند. با این حال سده سوم قبل از میلاد هیچ یک از کسانی را که به کسب دانش جغرافیا پرداخته بودند، اصطلاحی برای آن ابداع نکردند. در این سده اولین گام مهم در قلمرو جغرافیا به وسیله اراتوستن از اهالی اسکندریه (که در آن زمان بندری پر رونق بود و به دستور اسکندر ایجاد شده بود) برداشته شد. اراتوستن در سایه تجارب و دانشی که در مورد زمین کسب کرده بود، محاسبات دقیق و قابل ملاحظه‌ای از ابعاد آن استخراج و در یک کار توصیفی از زمین اصطلاح Geographica را بر آن نهاد. از چنین نوشته توصیفی که آراتوستن در رابطه با زمین یا محیط جغرافیایی انجام داد، اکنون اثری بر جای نمانده است. با وجود این چنین اشتهار یافته است که این اولین لغت ثبت شده از جغرافیاست که به نسل‌های بعد از اراتوستن انتقال یافته است. اصطلاح ترکیبی جغرافیا مشتق از لغات یونانی ge (زمین) و grapho (من می‌نویسم) است. بنابراین جغرافیا به معنای نوشتن درباره زمین یا توصیف کره زمین است. اراتوستن و سایر تجربه اندوزان از آن چه مشاهده و به وصف در می‌آوردند در یک جهت طی طریق می‌کردند و آن به گفته این دانشمندان یونانی، آشکار کردن ویژگی‌های محیط مسکون بود. در آن زمان وسایل دسترسی به نقاط دوردست، ابتدایی و ناکافی بودند و در نتیجه فقط بخش‌های کوچکی از سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا شناخته شده بود و آن چه را که می‌شناختند محیط مسکون نام گذاری کرده و درباره خصوصیات طبیعی و انسانی آن را به صورت توصیفی به نگارش پرداختند و از آن چه در فراسوی چشم انداز آنان در بستر محیط اتفاق افتاده و می‌افتاد اطلاع نداشتند.
کامل‌ترین تعریف‌ها و توصیف‌های ارائه شده در ارتباط چشم اندازهای شناخته شده و هدف جغرافیا از بحث و توصیف در مورد آن‌ها که اکنون در دسترس قرار دارند، در خلال کارهای انجام شده به وسیله بطلیموس و استرابو جای گرفته‌اند. از کارهای آن‌ها چنین نتیجه گرفته می‌شود که جغرافیا به طور کلی با موقع و ارتباط بین اماکن کره زمین سر و کار دارد. از آن جا که جغرافیا دارای اجزای کوچک و بزرگی مانند محل، ناحیه، منطقه و غیره است، زمینه‌های مطالعاتی متفاوتی را از نظر محتوا در نظر می‌گیرد. چنانچه جغرافیای ناحیه‌ای در مورد مکان کلی تمام قسمت‌های قرار گرفته در یک ناحیه یا همانند تمام اعضاء بدن انسان یا توپوگرافی مکان یک واحد ناپیوسته یا یک گروه از واحدها گفت و گو می‌کند.
خلاصه این که تا دوره رنسانس آن چه زمینه و مبنای علم جغرافیا را تشکیل می‌داد از شناخت سرزمین‌های اطراف دریای مدیترانه که از شرق تا هندوستان، از جنوب تا سرزمین لیبی و از غرب تا محدوده دریای مانش بود، فراتر نرفت. شناخت اماکن، ارتفاعات، رودها، دریاها، مسائل آب و هوا، پوشش نباتی، ویژگی‌های انسانی، علوم و فنون دریا نوردی، معشیت‌های زندگی، مسائل اداری کشورها و مسائل جانبی محدوده، محتوای این علم را تشکیل می‌داد. سده‌های پش از میلاد تا رنسانس دوره رکود علم جغرافیا بود، با آن که در طول جنگ‌های صلیبی اروپائیان به سرزمین فلسطین راه یافتند و با مسلمانان بر سرزمین مقدس جنگ‌های خونینی به راه انداختند و از دانش جغرافیایی مسلمانان بهره فراوان بردند. با این حال خود در زمینه این علم کار با اهمیتی انجام ندادند.
از سده پانزدهم میلادی و پس از آن که مسلمانان به خاطر آن چه که اروپائیان در طول جنگ‌های صلیبی انجام داده بودند و از آمد و شد آنان به مشرق زمین جلوگیری کردند، اروپائیان برای رسیدن به سرزمین ادویه (هندوستان) راه دریاها را در پیش گرفتند تا از آن طریق خود را به این کشور برسانند.
اقدام به سفرهای دریایی برای رسیدن به مشرق زمین (سرزمین ادویه) به اکتشاف‌های مهم جغرافیایی و سرزمین‌ها و مردمانی منجر شد که نتیجه آن افزایش و انشعاب دانش علم جغرافیا بود. از جمله پیشقدمان مطالعات جغرافیایی جدید (بعد از اکتشافاتی که صورت گرفت) وارینوس (1) در سده هفدهم و کانت (2) در سده هجدهم بودند که جغرافیا را از زوایای علمی دیگری مورد توجه قرار دادند. آن چه را که این افراد در محتوای علم جغرافیا وارد کردند، شباهت زیادی به کارهایی داشت که استرابو به عنوان انشعابات طبیعی مکان در درون یک چارچوب نسبت به سایر مکان‌های واقع بر روی کره زمین در سال‌های قبل و بعد از میلاد به وصف درآورده بود. با گذشت زمان، مفاهیم و مسائل جدیدی در قلمرو جغرافیا وارد شد و هر اندازه به جزییات و ریزه کاری‌ها پرداخته شد، از کلی نگری و مشاهده یک بُعدی جغرافیا دوری حاصل شد. با آن که در دوره کلاسیک جغرافیا، غالب زمینه‌های تحقیقاتی این علم معطوف به توصیف اماکن شناخته شده یا نقاط جدیدی بود که کشف می‌شد و نوشته‌های جغرافیایی به صورت فهرستی از اسامی قدیم و جدید نقاط واقع بر روی زمین درآمد، اما در دوره کلاسیک جغرافیا، دیدگاه دیگری در میدان مطالعاتی آن پدیدار شد و به آن موقعیتی دوگانه به صورت وضعیت نجومی و وضعیت زمینی بخشید.
دیدگاه زمینی همان بود که از گذشته راجع به آن بحث می‌شد و به تدریج شاخ و برگ‌های جدیدی به آن افزوده شد که در درون یک توده خشکی دایره‌ای شکل جای گرفته و یک رودخانه اقیانوسی آن را احاطه کرده بود.
فکر تجسم فضایی زمین و قرار دادن این کره در ردیف ثوابت و سیارات بحث کیهان شناسی را پیش آورد که نه تنها به مسائل موقعیت زمین در فضا و نسبت به سایر سیارات توجه داشت، بلکه آن چه را که در روی زمین وجود دارد و به عنوان شقوقی از یک پیکره در فضا مشتق شده‌اند را نیز مورد توجه قرار داد. شکل، اندازه و تقسیمات کره زمین به این طریق از محتویات کیهان شناسی شمرده شد.
به نظر می‌رسد آن چه در این رابطه اظهار شده است، ذکر یک دور تسلسل از علم جغرافیاست، زیرا استرابو یادآوری کرده بود که اندیشه‌های مربوط به شناخت‌های جغرافیایی در ارتباط و اشاره به کره زمین نسبت به توصیفات سطحی جغرافیایی و متعلقات و روابط بین اماکن، بنیادی است. تقسیم کره زمین به بخش‌های مسکون و غیرمسکون (چه از نظر گرما و چه از نظر سرما) یک موضوع وابسته به کیهان شناسی محسوب می‌شد. این نظریه را پنج سده قبل از میلاد نیز در یونان اظهار کرده بودند. با آنکه تا مدت‌های طولانی زمین بستری مسطح فرض می‌شد که خورشید به دور آن گردش می‌کرد. اما چنین پیداست که با تقسیم بندی کره‌ی زمین به 5 منطقه چنین فرضیه‌ای متکی بر کرویت زمین بوده است. آن چه مسلم است این که مفهوم کرویت زمین در سده‌های قبل از میلاد یک بحث فسلفی بوده است نه یک اثبات مبتنی بر مشاهده، تا زمان ارسطو چنین فکری به همین حال باقی بوده است و ارسطو موضوع کرویت زمین را بر اساس مشاهده و نتیجه گیری به اثبات رسانده است. این مناطق به وسیله دوایر یخ بسته و معتدل، گرم، ملایم و یخبندان تقسیم شد و این تقسیم بندی مبتنی بر طرح متعلقات فضایی واقع بر سطح کره زمین مدت‌ها قبل از آن که این کره در عمل با کشتی دور زده شود، مورد بررسی و اظهار نظر قرار گرفته بود.
چنان که اشاره شد جغرافیا در طول سده‌های وسطی و به مدت 15 سده در یک رکود شدید قرار گرفت و در طول این مدت که به عصر تاریکی مشهور است، پیشرفت اندکی داشت.
اندیشه‌های کلاسیک جغرافیا دوباره در طول رنسانس احیا شد و آن چه را که بطلمیوس از نظر محاسبات طول و عرض اماکن انجام داده بود، افراد علاقه مند به امور نقشه کشی، الگو قرار داده و این کار را تا سده هجدهم پیگیری کردند و فقط در سده هجدهم بود که تصویر و نقشه‌ی سواحل از شکل سابق خود خارج شد.
با آن که اصول و مبانی علم جغرافیا در زمانی که به آخرین سال‌های پایانی سده بیستم می‌رسید با گذشته آن تفاوت‌های عمده کرده است، اما در حقیقت جغرافیای کلاسیک قدیم بستر بنیادین و مورد استناد جغرافیای جدید است. تفاوتی که جغرافیای حال با گذشته دارد، این است که زمینه‌های مطالعاتی آن گسترش چشمگیری یافته و می‌توان با هر یک از شاخه‌های علمی دیگر انطباق داد و یک شاخه مطالعاتی جدید را پایه گذاری کند. از طرف دیگر مبانی جغرافیایی گذشته را اغلب پیکره زمین به طور کل و اجزای آن مانند اماکن شناخته شده در محیط مسکون یا دریاها و اقیانوسی که اطلاع چندانی از حدود و وسعت و موضوع آن در دست نبود، تشکیل می‌داد و در محدوده مطالعاتی آن، از روابط متقابل انسان و طبیعت و تأثیرپذیری دو عامل طبیعت و انسان سخن زیادی به میان نمی‌آمد. اما جغرافیای کنونی بیشتر چشم انداز مطالعاتی خود را به انسان معطوف کرده و سعی دارد تا انسان را در مرکز مطالعات جغرافیایی به گونه‌ای که سایر شاخه‌های این علم از آن تأثیر پذیرند، قرار دهد (نظری، 1383).
جغرافیا دیگر فقط یک موضوع صرف تخصصی دانشگاهی نیست. در حقیقت در زمانی که علم به هزاران رشته موضوع طبقه بندی و تقسیم شده جغرافیا یادآوری از گذشته به نظر می‌رسد و تجسم می‌شود. افق‌های جغرافیا خیلی گسترده است. پیتر باولر (3) مورخ پس از بررسی این که چگونه زمین شناسی (4)، آب و هواشناسی (5)، اکولوژی (6)، علوم محیطی (7) و تعدادی دیگر از علوم انسانی از جغرافیا مشتق و گسرتش یافتند، پیشنهاد می‌کند که جغرافیا مثال بارز و استاندارد موضوعی است که به عنوان یک هویت وجودی مستقل محو و ناپدید می‌شود، و هر کدام از وظایف و کارکردهایش با یک تخصص گرایی جدید گسترش می‌یابد (8).
اما جغرافیا از بین نرفته است. مرگ جغرافیا در صد سال گذشته بارها پیش بینی و حتی اعلام شده بود. اما جغرافیا از مردن سرباز زده و از بین رفتن امتناع می‌کند. به نظر می‌رسد که میل و اشتیاق به یک مبنا و چارچوب علمی و منطقی محدودیت‌های خودش را دارد. علاوه بر این، اشکال واقعی این علم که برای هزاران سال آشنای خاص مردم بوده امروزه هم هنوز برای آنان مفیبد و معنا دار است (یعنی جغرافیا موضوع جدیدی نیست). در واقع نیاز به شناخت جهان (برای دانش محیطی، دانش جهانی، برای شناخت مکان‌ها و مردم و افراتر از یک مکان کوچک خانه)، شاید به ندرت و به سختی ضروری و حیاتی و جدید باشد. شکل شماره یک، موضوع مطالعه جغرافیا و ویژگی آن را نشان می‌دهد. دنیا علایم و نشانه‌های جغرافیاست. این علامت بر روی سر برگ‌های بی شماری از انجمن‌ها (9) مجله‌ها (10)، و وب‌های (11) گروه‌های آموزشی جغرافیا قرار دارد. اغلب آن به طور واضح شبیه به آن چه که از عکس مشاهده می‌شود نیست. این تصویر از فاصله 45000 کیلومتری از سطح زمین به وسیله اُپولو 17 در هفتم دسامبر 1972 گرفته شد. عکسی که به زودی به تیله آبی (12) (مرمر آبی) شهرت یافت، عکسی که زمانی زیبا، کوچک و تأثیرگذار بود و هنوز نگرانی‌هایی برای مقدار تغییر و تخریب آن وجود نداشت. تهاجم بی‌پایان بر علیه این سیاره آبی زمینی که در فضایی مرکب رنگ قرار دارد، ما را به یاد شکنندگی و به هم خوردن یکپارچگی آن می‌اندازد. مایک جنتری (13) مسئول بایگانی ناسا (14) این تصویر را به عنوان تصویری بسیار منتشر شده و گسترده از تاریخ بشریت یاد می‌کند (15). این نخستین و هنوز تنها زمانی است که کل زمین توسط انسان تصویر برداری شد، ما هرگز تاکنون در چنین فاصله‌ای مسافرت نکرده‌ایم.
جهان ما، تصور و اندیشه‌ای است که دیگری را تحت تأثیر و تحریک قرار می‌دهد: که تاریخ و سر گذشت شخصی ما تنها در برابر زمینه و شرایط تاریخ شش میلیارد انسان دیگر که سرنوشت ما را دستخوش تغییر می‌کند، مفهوم پیدا خواهد کرد. مرمر آبی (سیاره آبی) نمایشی از داشتن یک وابستگی درونی، مدرن و جغرافیایی است.
اصطلاح سر گذشت‌های شخصی (16) به ما یاد آور می‌شود که جغرافیا دو قلویی دارد. تاریخ و جغرافیا اشتراک‌های زیادی دارند. هر دو قدیمی و کهن و اما همچنین جدید و معاصرند. هر دو موضوع به ظاهر بدون محدودیت سرزمینی هستند، هنوز در تصور ما مفید باقی مانده‌اند، سخت به چنگ می‌آیند و درک می‌شوند، اما حیاتی و هم هستند. امانوئل کانت جغرافیا و تاریخ را به عنوان دو شکل اساسی دانش بشری معرفی کرد، جغرافیا اشیا و وقایع را در فضا معرفی و نشان می‌دهد، تاریخ اشیا و حوادث را در زمان معرفی می‌کند، جغرافیا مرزها را می‌شکند و موضوع را به بیرون از خانه می‌برد، تاریخ موضوع را در خانه و به گذشته بر می‌گرداند یعنی اصول را نگه می‌دارد (17). به نظر می‌رسد تاریخ مانند جغرافیا همه چیز بی‌پایان از عمق و گسترده را بررسی می‌کند. آن یک موضوع علمی و دانشگاهی است. اما این به ما اجازه نمی‌دهد که تاریخ را آزاد و بدون ارتباط بدانیم. ما می‌دانیم تاریخ درباره گذشته است و موضوع‌های گذشته را می‌شناسیم. ای.اچ. کار (18) در کتاب تاریخ چیست؟ بیان کرد که مردم در زمان‌های مختلف زندگی و درباره ارزش و روش‌های مختلف تاریخ فکر کرده‌اند. کار در پاسخ به این پرسش که تاریخ چیست؟ شرح می‌دهد که در تلاش برای پاسخ به این پرسش، پاسخ ما آگاهانه یا غیر آگاهانه بازتابی از جایگاه زمان ماست (19). آن‌هایی که تفکر جغرافی گرایانه دارند علاقه مند هستند که تا موقعیت ما را در جهان اضافه کنند. اما این تنها نکته‌ای است که نظر کار را گسترش می‌دهد، اصرار بر آن است که، اگر چه اغلب درک شده است که تاریخ درباره گذشته است، اما آن چه که مردم برداشت می‌کنند، زمانی که کلمه تاریخ را به کار می‌برند و بازگو می‌کنند دامنه وسیع و متغیری را در بر می‌گیرد.
چیزی مشابه این شاید برای جغرافیا گفته شود. در طول هزاران سال و در بین جوامع مختلف دانش جهان جست و جو ایجاد شده است. ولی در زمان‌ها و مکان‌های مشخص این موضوع در شکل خاصی انجام شده و با یک زبان خاص بیان شده است.
شکل 1- تصویر زمین که به وسیله گروه مسافرت آپولو 17 به ماه گرفته شده است. این تصویر سیاره‌ای از منطقه دریای مدیترانه تا کلاهک یخی قطب جنوب در بر دارد. تصویر اصلی، برگرفته از ناسا.
برای بیشتر تاریخ انسانی آن چه که حالا دانش جغرافیا می‌نامیم به دلیل نیازهای انسان به بقا و حفظ و ادامه زندگی در طول تاریخ تعیین و به وجود آمده است. اطلاعات در مورد چشم انداز و نیز آن چه که شاید آن را احاطه کرده باشد، ممکن است ناچیز اما ضروری باشد. با توسعه جوامع بسیار پیچیده، آگاهی جغرافیایی بسیار دقیق‌تر شرح داده شد و یک موضوع تکراری است.
تجدد (مدرنیزاسیون) (20) صنعتی، جغرافیا را به شکل خودش شکل و تغییر داد. نوع پرسش‌های مرتبط به جغرافیا به طور فزاینده‌ای این نفوذ و غلبه را منعکس کرد. این پرسش‌ها دو موضوع به هم پیوسته را به وجود آورد: تغییر محیطی و جهانی. به طور بسیار خاص این مربوط به جغرافیاست وقتی که افراد به دنبال پاسخ‌هایی برای این پرسش‌ها بودند که چرا و چگونه محیط زیست تغییر کرده است؟ و چرا و چگونه ملت‌ها با هم متفاوتند؟ تغییر جهت داده‌اند، این پرسش‌ها، تبدیل به تصاویر و پوسترهایی در اتاق‌های مدارس در سراسر جهان شدند. آن‌ها همچنین در برنامه‌های تلویزیونی و در رسانه‌های چاپی به خوبی نمایش داده شدند. برنامه جغرافیایی مدرن در تنوع جهانی و با حمایت همه جانبه جهانی پیشرفت می‌کند. اما از چالش‌ها و مسائل نیز به عنوان مرکزی برای واژگان مترادف دانشجویان جغرافیا حمایت می‌کند. در حقیقت، برای شنوندگان زمان معاصر، لغات زیست محیطی و جهانی بدون پسوند فراگیر "بحران" کمی ساده به نظر می‌رسد (21).
به نظر می‌رسد که خواست و نیاز به دانش جهان یک ویژگی اساسی انسانی است، که هنوز مقدار و شکل این خواست‌ها و نیازها تغییرپذیرند. مورد دیگری که قابل تغییر است مخاطبان جغرافیا هستند برای مدت زیادی از زمانی که در 2300 سال قبل اراتستن (194-275 قبل از میلاد) واژه یونانی "جغرافیا" یا "دست نوشته زمین" را ابداع کرد، بعد از آن موضوع‌های جغرافیا نوشته شده به وسیله یک گروه کوچک زبده و ممتاز انجام شدند. نویسندگان آن‌ها گمان می‌کردند که مردم عادی افق‌های دید کمی داشته‌اند و علایق آن‌ها محلی و منزوی بوده است. امروزه، تعداد زیادی از جمعیت زمین آمادگی و اشتیاق آشکاری به دستیابی به اطلاعات راجع به مکان‌ها، مردمان و وقایعی دارند که هزاران مایل دورتر از محل زندگی آن‌ها هستند. بیش از میلیون‌ها نفر به مسافرت‌های جهانی و آگاهی‌های جهانی به عنوان بخشی از زندگی عادی می‌نگرند. افسانه‌ها و داستان‌های جغرافیایی توسط یک دیپلمات بازگشته به دربار تقدیم می‌یافتند. امروزه این داستان‌ها و افسانه‌ها به عنوان داستان‌های پیش پا افتاده، بسیار عادی شده‌اند. داستان‌های مسافرت‌ها به مقاصد دور افتاده در هر جا و به وسیله هر کسی بیان می‌شوند. همه‌ی ما کم و بیش به سیاره خود وابسته هستیم. قابلیت استفاده و دسترسی به آن، یک جهان شهرگرایی (22) بزرگ را به وجود آورده است. جهان آزاد و به هم پیوسته ما عرصه‌ای برای توسعه و تغییر اشکال شواهد جغرافیایی جهانی است. اما همان طور که تصور می‌کنیم که یک جهان به آسانی توسعه یافته است، آسیب پذیری آن را نیز درک می‌کنیم. جغرافیا هنوز به یک زبان ساده از بقا برای ما صحبت می‌کند، بحث مربوط به بحران‌های محیطی ممکن است دور به نظر برسند. اما آن چه مطرح می‌شود بقاست. آگاهی جهانی می‌تواند یک لذت جهانی به وجود آورد. اما عصر ما یکی از جنگ‌های جهانی و نبردها و تضادهای جهانی بین مخالفان و استفاده کنندگان بی‌رویه‌ی محیط با داشتن قدرت تخریب سیاره است. دانش جهانی نیز در مورد بقاست. صحبت از بحران اغلب پر رونق است. اما هیچ دوره‌ی دیگری، این نوع فشار بر محیط زیست را که ما در سراسر سده‌ی گذشته شاهد آن بوده‌ایم تجربه نکرده است و در هیچ دوره‌ی دیگری مردم عادی از تضادهای جهانی به روشی که امروزه ما آگاه شده‌ایم، آگاه نبوده‌اند. این یک نوع آگاهی و آزادی منحصر به فرد و ترسناک شدید است: @@@ ما می‌دانیم که می‌توانیم جهان را نابود کنیم.@@@

چرا جغرافیا چیست؟

موضوع‌های زیادی برای معرفی جغرافیا وجود دارد. تعداد زیادی متن‌های دانشگاهی و بسیاری از کتاب‌های مدارس وجود دارند. در بیشتر بخش‌ها آن‌ها خلاصه‌ای از تحقیقات اخیر انجام شده به وسیله‌ی جغرافیدانان دانشگاهی (اگر کتاب دانشگاهی باشد) یا موضوعات کلیدی جدید در تغیری زیست محیطی یا جهانی (اگر کتاب‌های مدارس باشند) را ارائه می‌دهند. آن چه که این کتاب‌ها به ما نمی‌گویند این است، که جغرافیا چیست؟ برای فهم آن باید گام به عقب برداشته و به تصویر بزرگ‌تری نگاه کنید.
جغرافیا، یک تاریخ جالب نهادی و مؤسسه‌ای دارد اما اگر داستان آن تنها به یک شکل نهادی محدود شود، هم به شکل تصادفی و هم ناپیوسته به نظر می‌رسد. اگر به جغرافیای آکادمیکی (دانشگاهی) معاصر بنگریم، جغرافیا بسیار واضح و شفاف به نظر می‌رسد. جغرافیا هر چیزی را از نظریه‌ی سرگرمی تا دانش دوران چهارم را در بر می‌گیرد. فقط مقابله‌ی کامل صفحات یک کتاب هرگز به توضیح پذیرفتنی این که جغرافیا چیست منجر نمی‌شود، و ما نیز داریم که بدانیم جغرافیا چیست.
دانشجویان، روزنامه نگاران و سیاستمداران نیاز به دانستن جغرافیا دارند. زیرا آن‌ها نمی‌دانند جغرافیا چیست و چون بسیاری از ما این حس آزار دهنده را داریم که دانستن موضوع جغرافیا اهمیت دارد، دنیای ما به این گونه از دانش نیاز دارد. تاکنون سالهای متمادی است که من در دانشگاه به تدریس موضوع‌های جغرافیایی اشتغال داشته‌ام. بارها دانشجویان از من پرسیده‌اند که به راستی جغرافیا چیست؟ همکاران نیز با خستگی و بی‌حوصلگی این پرسش را تکرار می‌کنند.
سال‌هاست که من از پاسخ به این پرسش طفره رفته‌ام. پاسخ سطحی من طی این سال‌ها این بود که جغرافیا کاری است که جغرافی دانان انجام می‌دهند. در حقیقت حتی پرسیدن این سؤال به طور مبهمی اشتباه به نظر می‌رسید.
اما همان طور که مسائل مهم و اساسی جغرافیا (مسائل زیست محیطی و بحران‌های جهانی) بیش از پیش مهم شده‌اند، طفره رفتن از پاسخ این پرسش سخت‌تر شده است. در دوره‌ای که پرسش‌های جغرافیایی مسائل محوری روز هستند، دانستن این که جغرافیا چیست، ضرورت دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Varenius
2. Kant
3. Peter Bowler
4. geology
5. climatology
6. Ecology
7. Environmenteal science
8. Peter Bowler, The Fontana History of the Environmental Sciences. Fontana. London, 1992, p. 391.
9. Societies
10. Magazines
11. websites
12. Blue Mmarble
13. Mike Gentry
14. NASA
15. "The Blue Marble. en. wikipedia, org/wiki/Blue-Marble, accessed 27/06/2006.
See also Denis Cosgrove, Apollo"s Eye: A Cartographic Genealogy of the Earth in the Western Imagination. Johns Hopkins University Press. Baltimore, 2001
16. Personal histories
17. See Joseph May, Kant"s Concept of Geography and its Relation to Recent Geographical Thought. University of Toronto Press. Toronto. 1970
E.H.CARR .18.
19. Edward Hallet Carr, What is History?, Penguin, London, 1987, p. 8
20. Modernity
21. Serge Latouche, The Westernization of the World: Significance, Scope and Limits of the Drive Towards Global Uniformity, Polity Press. Oxford. 1996.
22. Cosmoplitanism

منبع مقاله :
بانت، آلیستر؛ (1392) جغرافیا چیست؟ ترجمه‌ی حسین محمّدی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ نخست