نویسنده: جان هابسون
مترجمان: مسعود رجبی
موسی عنبری




 

ساختن پل ارتباطی جهان و اقتصاد جهانی در عصر اكتشافات آسیایی-آفریقایی (500 تا 1500 میلادی)

اگر انسان بخواهد مانند یك فیلسوف به خود بفهماند كه در سطح عالم چه روی داده است، نخست باید دیدگانش را به سوی شرق باز كند؛ شرق گهواره همه هنرها بوده و غرب آنچه را دارد، مدیون آن است.
ولتر
اندیشمندان غربی حداقل از قرن نوزدهم به بعد تلاش كرده‌اند دریابند كه چگونه ابعاد آفریقایی، آسیایی و اروپایی تمدن را با تاریخ مجزا و خاص بررسی كنند... نتیجه‌ی مطلوب برای ایشان این بود كه تاریخ اروپا را... آن گونه كه توسط خود این تاریخ ترسیم شده است، به صورت تاریخی مستقل و بی‌نیاز از ادغام با تاریخ سایر انواع بشر حفظ كنند. پس از سال 500م، رشد و انباشتی در فناوری نظامی و نهادهای مالی پدید آمد و دایره تجارت توسعه یافت و صحاری آفریقا به روشنی در تمدن آفریقایی- آسیایی و اروپایی وارد شد... به واسطه‌ی پیدایش اسلام و سپس مغول‌ها و اقتباس‌های علمی و هنری (و غیره)، بین مناطق مختلف داد و ستد فراوان انجام می‌شد و چین و اروپای غربی را نیز دربرگرفت. معنای این حرف بنا به ضرورت این است كه پیشرفت‌های فناوری را نمی‌توان به طور كامل جدای از هم فرض كرد.
مارشال هاجسون
تصویر استانداردی كه اروپامداری از جهان پیش از 1500م عرضه كرده است، دو ویژگی اصلی دارد: اول، جهانی كه در "سنت" راكد و بی‌تحرك فرو رفته بود. دوم، جهانی متفرق كه به چند تمدن منطقه‌ای عقب مانده و مجزا تقسیم شده بود و توسط دولت‌های مستبد غیرعقلانی اداره می‌شد (‌بیشتر در شرق). براین اساس، تا پیش از 500م، در هر دوره‌ی تاریخی، تجسم و تصور جهانی به هم پیوسته ممكن نبود. اروپامداری در جای خود مفروض می‌انگارد كه عصر اكتشافات اروپا در سال 1500م با پدید آمدن تمدن پیشرفته آن آغاز شد. در این عصر، دیوارهای حائل تمدن‌های مهم ویران شد و راه برای عصر مستقبل جهانی شدن غربی كه در قرن نوزدهم آغاز و بعد از 1945 به كمال رسید، هموار شد.
تصویر اروپامدارانه یاد شده، در وهله‌ی اول افسانه‌ای بیش نیست. زیرا آن اقتصاد جهانی‌ای كه دیوار حائل و انزوای تمدن‌ها را فرو ریخت، حدود قرن ششم میلادی، یعنی زمان اكتشافات تمدن آفریقایی- آسیایی آغاز شده بود. همان گونه كه خواهیم دید، اروپاییان به اصطلاح پیشتاز، زمانی به این چرخه جهانی پا نهادند كه مدت‌ها پیش عرب‌های خاورمیانه، ایرانیان و آفریقایی‌ها آن را شكل داده بودند. سال‌های پیش از 500م، دوران رشد و رونق چشمگیر اقتصاد شرقی بوده است كه نظریه استبداد شرقی اروپامداری را باطل می‌كند. من نیز نشان می‌دهم كه اهرم پیش برنده‌ی قدرت اقتصاد جهانی در سال‌های پیش از 1800م به جوامع متعدد شرقی تعلق داشته است. دو نوع قدرت اقتصادی جهانی وجود دارند كه می‌توان به تعبیر مایكل مَن (1)، آنها را "پهنانگر (2)" و "ژرفانگر (3)" نامید (4). در زمینه‌های اقتصادی، قدرت پهنانگر به توانایی یك دولت یا منطقه در ایجاد كانال‌های اقتصادی بین خود و جهانی خارج اشاره دارد. در حالی كه اقتصاد ژرفانگر به قدرت " ولیدی " آن كشور درون مرزهای خود اطلاق می‌شود. در اینجا باید بین این دو سطح اقتصاد تمایز قائل شویم. به این دلیل كه در زمان‌های مختلف، در یك یا هر دو این سطوح اقتصادی قدرت جهانی، مناطق مختلفی در اوج قرار داشتند. برای مثال، به طور تقریبی بین سال‌های 650 تا 1000م، خاورمیانه اسلامی و شمال آفریقا از سطوح بسیار بالای قدرت اقتصادی پهنایی و ژرفایی برخوردار بودند. حدود سال‌های 1100م، اهرم پیش برنده قدرت اقتصاد ژرفانگر به چین منتقل شد و تا قرن نوزدهم در آنجا ماند. اما تا حدود قرن پانزدهم، خاورمیانه و شمال آفریقا، همچنان پیشرو قدرت اقتصادی پهنانگر بودند، تا آنكه چین نیز پیشگام قدرت اقتصادی پهنانگر شد. به هر حال تا حدود قرن هجدهم، خاورمیانه و شمال آفریقا، همچنان از سطوح بالای قدرت اقتصادی پهنایی و ژرفایی برخوردار بودند. نویسندگان اروپایی، برخلاف این واقعیت، ابتدا ونیز و سپس پرتغال، اسپانیا، هلند و بریتانیا را به عنوان قدرت‌های جهانی پیشتاز پس از سال‌های 1000م نشان داده‌اند.
در مجموع، هدف این مقاله كشف تصویر اصلی است، یعنی تصویری كه پیش از دیدگاه اروپامداری وجود داشته است. من با آنكه بیش از سه فصل درباره بسیاری از دستاوردهای اقتصادی شرق بحث كرده‌ام، اما باز گفته‌هایم در حد ارائه تصویر اولیه است. پری اندرسون (5) در این باره یادآوری می‌كند كه:
دستاوردهای توسعه‌ی آسیا را به هیچ وجه نمی‌توان به مقوله‌ای یكسان و یك شكل تقلیل داد و آن را بی‌درنگ بعد از استقرار قوانین تطور اروپا كنار گذاشت... اینكه همه شكل‌های مختلف را به یك رنگ درآوریم، نشان دهنده جهل و غفلت ماست (6).
تا اینجا تا حد امكان تلاش كرده‌ام اجزای اصلی تشكیل دهنده شرق را یك به یك شناسایی كنم، اجزایی كه دارای تنوع زیاد است و هیچ یك را نمی‌توان با یك قلم ترسیم كرد.
این مقاله دو بخش خواهد داشت: بخش اول، بررسی نقش پیشگامانه مسلمانان خاورمیانه و شمال آفریقا در پدیدارشدن اقتصاد جهانی پس از 500م و پیشبرد اهرم پیش برنده‌ی قدرت جهانی توسط آنهاست. بخش دوم، در جست و جوی ردپای توسعه‌ی قدرت پهنانگر اقتصادی مسلمانان و تغییر مسیر آن به سوی مصر است؛ با این هدف كه خطوط اقتصاد جهانی بین 1000 تا 1500م را آشكار سازد.

ریشه‌های شرقی اقتصاد جهانی: عصر اكتشافات آفریقایی- آسیایی (از 500م به بعد)

پیدایش جهانی شدن شرقی

این ادعا كه می‌گوییم جهانی شدن خیلی پیش‌تر، حدود قرن ششم میلادی آغاز شده بود، بی‌گمان در مقابل ادعای اروپامدارانه قرار می‌گیرد كه می‌گوید جهانی شدن فقط بعد از 1500م با رویداد چشمگیر به اصطلاح "عصر اكتشافات اروپایی" آغاز شد. اروپامداری برای ادعای خود شش دلیل مشخص ارائه می‌كند (7):
1- دلیل اول؛ اروپامداری فرض می‌گیرد كه تمدن‌های منطقه‌ایی بزرگ از هم جدا بوده و با هم ارتباطی نداشته‌اند.
2- از فرض اول این استدلال نشأت می‌گیرد كه با توجه به رفتار حكمران‌های مستبد كه كل تجارت و درآمدهای مالیاتی را تحت سركوب و خفقان خود از بین می‌بردند، تجارت جهانی هزینه سیاسی زیادی می‌طلبیده است؛
3- از آنجا كه پیش از 1500م، نهادهای سرمایه داری (شامل اعتبارات مالی، صرافی‌ها، بانك‌ها، قوانین معاملات و غیره) وجود نداشته‌اند، تجارت جهانی قابل توجهی نیز وجود نداشته است؛
4- ناممكن بودن تجارت گسترده جهانی، به دلیل ابتدایی بودن و ناكارآمدی فناوری‌های حمل و نقل و ترابری بوده است. اگر هم بپذیریم كه تجارت جهانی تا اندازه‌ای رایج بوده، آن تجارت اهمیت زیادی نداشته است؛ چون كالاهای تجملاتی را دربرمی‌گرفته كه توسط اقلیت كوچكی از جمعیت جهان مورد استفاده قرار می‌گرفته‌اند (حدود 10 درصد مردم)؛
5- جریان گردش منابع مالی در تجارت جهانی آن دوره، آنقدر كند و آرام بوده است كه استمرار آن ناممكن بود.
6- اگر هم پویش‌های جهانی‌ای در عمل وجود داشته‌اند، آنقدر قوی نبوده‌اند كه بتوانند بر بیشتر جوامع جهان اثر سازمان دهندگی مهمی داشته باشند.
پیش از آنكه در اینجا به طور دقیق به ارزیابی این شش فرض بپردازم، ابتدا شش گزاره و قضیه خودم را در مقابل قضایای مذكور بیان می‌كنم:
اول؛ از سال 500م به بعد، ایرانیان، عرب‌ها، آفریقایی‌ها، مردمان جاوه، یهودیان، عبری‌ها، هندیان و چینی‌ها، اقتصاد جهانی پدید آوردند و آن را تا سال 1800م حفظ كردند. در طول این دوران، تمدن‌های بزرگ جهان، به طور دائم با هم ارتباط تنگاتنگ داشته‌اند (‌جهانی شدن شرقی)؛
دوم؛ در سراسر این دوران، مناطق مختلف توسط حكمران‌هایی اداره می‌شد كه محیط امنی ایجاد كرده بودند و مالیات بر كالاهای صادراتی و ترانزیتی را برای تسهیل تجارت جهانی، پایین نگه داشته بودند؛
سوم؛ از حدود 500م به بعد، مجموعه كامل و كافی‌ای از نهادهای سرمایه‌ای عقلانی ایجاد و مشغول به كار بوده‌اند تا تجارت جهانی را حمایت كنند. جانت ابولقود (8) در این باره می‌نویسد:
فاصله‌ها به بهترین شكل با معیار زمان براساس هفته‌ها و ماه‌ها اندازه گیری می‌شد. بنابراین سال‌ها طول می‌كشد تا در مورد كل چرخه جهانی صحبت كرد. كالاها حمل و نقل و قیمت‌ها تعیین می‌شدند؛ نرخ مبادله پول مورد توافق قرار می‌گرفت؛ قراردادها بنابر پول رایج یا در ازای كالایی كه در مكانی دیگر تحویل می‌شد، اعتبار می‌یافت و تمدید می‌شد؛ همكاری‌ها شكل می‌گرفت و بدیهی است كه اسناد، ثبت و نوشته می‌شد و توافق‌ها مورد احترام همگان بود. (9)
چهارم؛ درست است كه در آن زمان، فناوری‌های ترابری و حمل و نقل با وضعیت امروز تفاوت زیادی داشتند، اما این فناوری‌ها برای انجام تجارت جهانی آن زمان مناسب و كافی بودند. این ادعا كه تجارت جهانی در آن زمان تنها 10 درصد جمعیت جهان را تحت تأثیر قرار می‌داد و اهمیت آن ناچیز بود، نخست توسط چارلز تیلی مورد چالش قرار گرفت.تیلی ارتباطات جهانی آن زمان را تا آنجا مهم می‌داند كه می‌گوید: "اقدامات صاحبان قدرت در یك منطقه... آشكارا رفاه اقلیت مهمی (به فرض 10 درصد) از جمعیت را در منطقه دیگری از شبكه جهانی تحت تأثیر قرار می‌داد" (10). گروه دیگری از اندیشمندان گفته‌اند كه تجارت كالاهای تجملی و گران قیمت در بازتولید دولت‌ها و جوامع در كل مناطق جهان، اثرات بسیار مهمی داشته است (11). بر این اساس هر طور كه نگاه كنیم، بخش عمده‌ای از تجارت جهانی، درواقع تجارت كالاهای پرمصرف بود كه به مراتب بیشتر از ده درصد جمعیت جهان را تحت تأثیر قرار می‌داد.
پنجم؛ در این نكته شكی نیست كه سرعت نقل و انتقالات جهانی در آن زمان، بسیار كند بوده است. اما گردش‌های مالی در سطح جهانی، اثر سازمان دهنده‌ی عمده‌ای بر جوامع جهانی داشته‌اند. این موضوع به طور مستقیم بحث را به ادعا و قضیه ششم می‌كشاند.
ششم؛ اهمیت حیاتی اقتصاد جهانی در نوع یا مقدار تجارت انجام شده نبود، بلكه اهمیتش آن بود كه این تجارت، زنجیره‌ی از پیش آماده‌ای را در اختیار می‌گذاشت تا با آن، منابع و امكانات پیشرفته‌تر شرقی (ایده‌ها، نهادها و فناوری‌ها) در سراسر جهان غرب انتشار یابند. این نوع گردش منابع در سطح جهان، در نهایت به تغییرات مهمی در اقصی نقاط جهان انجامید. درواقع هدف اصلی این كتاب آن است كه نشان دهد چگونه اشاعه ابتكارات و منابع شرقی در نتیجه فرایند جهانی شدن شرقی اهمیت بسیاری یافت و در عمل نقش اصلی را در پیدایش غرب ایفا كرد.
در پایان ممكن است در مخالفت با ادعای من گفته شود كه همه بخش‌های جهان به طور كامل با هم در ارتباط نبوده‌اند. در پاسخ باید گفت، این فرض كه كل جهان باید به طور سفت و سخت با هم مرتبط بوده تا بتوان گفت جهانی شدن شرقی صورت گرفته، در دوران مدرن كنونی نیز نادرست است. باز از جانت ابولقود نقل می‌كنیم كه:
اگر بخواهیم جهانی شدن را به این معنا بگیریم كه همه‌ی اجزا به طور مساوی با هم مرتبط و متصل باشند، بدون آنكه مركزی یا حاشیه ایی بودن نقش آنها را در نظر بگیریم، هیچ نظامی در جهان جهانی نیست. حتی امروز نیز كه جهان بیش از هر زمان دیگر در تاریخ، به هم مرتبط و متصل شده است، باز به حوزه‌های كوچك‌تر یا زیرمجموعه‌های مهم مانند شمال اتلانتیك ... حوزه پاسفیك... و چین تجزیه شده است كه هریك از اینها نیز زیرمجموعه‌هایی، درون خود دارند (و همین طور تا آخر)(12).
بی گمان، جهانی شدن پدیده‌ای پویا در طول زمان بوده است و بی‌تردید گستردگی آن در طول دوره‌های مختلف تاریخی متفاوت بوده است. جهانی شدن عصر مدرن در طول سالیان 1800 تا 2000م از برخی جنبه‌های بسیار حیاتی، از سلف شرقی خود بسیار متفاوت است. با این حال، به خوبی می‌توان گفت كه فرایند جهانی شدن چه پیش و بعد از 1500م وجود داشته است. این فرایندها دربردارنده جریان قابل توجهی از كالاها، منابع، واحدهای پولی، سرمایه، نهادها، افكار، فناوری‌ها و انسان‌ها در مناطق مختلف بوده كه بر بسیاری از جوامع پراكنده تأثیر گذاشته و دگرگونی‌هایی را در آنها دامن زده است. با وجود این، روبرت هُلتون (13) اعتقاد دارد:
تاریخ جهانی، لازم نیست كه به شكل فرایند واحد و یكپارچه (فراروایت)، همچون پیروزی عقل یا تمدن غربی درآید، همچنین نباید آن را به گونه‌ای تفسیر كرد كه بیانگر فرایند فشرده‌ای از همگن سازی به سوی الگوی واحد باشد... حداقلی كه ما نیاز داریم تا بتوانیم از روندی واحد جهانی مرتبط به هم سخن گوئیم، آن است كه ارتباط‌های متقابل آشكار میان مناطق مختلف وجود داشته باشد كه به وابستگی متقابل و داد و ستد میان آنها بینجامد (14).
تعریف هُلتون به وضوح از این تعریف "تقلیل گرا"‌تر است.
من سال 500م را تاریخ تقریبی شروع عصر جهانی شدن در نظر گرفتم. ویلیام مك نیل (15) در این باره می‌نویسد "هرچند مجموعه‌ای از ارتباطات جهانی وجود داشت كه قدمت آنها به هزاره اول پیش از میلاد (یا حتی پیش‌تر) بازمی گشت. اما با وجود این، حدود سال 500م، كم و بیش تمامی فضاهای خالی میانی كه مانع از ارتباط بین مناطق مختلف می‌شد پر شد" (16). بین سال‌های 300 تا 500م، احیای دوباره حمل و نقل به وسیله شتر از اهمیت ویژه برخوردار بود. شترها به عنوان وسیله حمل و نقل كالا و بار، بر اسب و قاطر برتری زیادی داشتند، زیرا می‌توانستند روزانه دو برابر مسافت طی كنند؛ بسیار ارزان‌تر بودند؛ جمع و جور كردن آنها آسان‌تر بود و به جاده نیز نیاز نداشتند. معنایش، این است كه در این زمان همه راه‌های زمینی طولانی آسیای میانه، به آسانی قابل پیمایش بود. این پیشرفت آنقدر اهمیت داشت كه مك نیل به تازگی آن را این گونه توصیف می‌كند:
همانند واقعه‌ی معروف شكافتن اقیانوس‌ها توسط دریانوردان اروپایی بعد از 1500م شبه جزیره‌ی عربستان به همراه بادیه‌ها و بیابان‌های آسیای میانه، استپ‌های شمال و صحراهای آفریقا، مناطقی بودند كه بیش از همه تحت تأثیر این مسئله قرار گرفتند... همه این سرزمین‌ها با مناطق مركزی برخوردار از تمدن- بیشتر با خاورمیانه و چین- ارتباط تنگاتنگی ایجاد كردند. در نتیجه بین سال‌های 500 تا 1000م، نظام جهانی قدرتمندی پدید آمد (17).
مهم‌ترین پیشرفت در این زمان، پیدایش مجموعه‌ای از امپراتوری‌های جهانی به هم پیوسته بود كه محیط بسیار امن و آرامی را برای رشد و رونق تجارت به وسیله راه‌های زمینی- افزون بر تجارت دریایی- ایجاد كردند (18). امپراتوری پادشاهی تانگ در چین (سال‌های 618 تا 907م) امپراطوری امویان و عباسیان در خاورمیانه (سال‌های 661 تا 1258م) و فاطمیان در شمال آفریقا (907 تا 1171م)‌در پدید آمدن شبكه سراسری تجارت جهانی حیاتی بود. فیلیپ كرتین (19) در این باره می‌نویسد "قدرت همزمان عباسیان و پادشاهی تانگ، سفر تجاری در كل آسیا و شمال آفریقا را برای تاجرانی كه سفرهای طولانی داشتند، تا حدی آسان كرده بود" (20). جك گودی (21)، اندره وینك (22) و نیكل هریس (23) معتقدند كه ارتباطات جهانی 3500 سال پیش از میلاد نیز وجود داشته است؛ اما ایشان تصریح می‌كنند كه رشد شگرف تجارت جهانی پس از سال 600م رخ داد (24). كوتاه سخن آنكه به قول مك نیل، رفاه و تجارت پیشگی عرب‌ها و چینی‌ها (‌و نیز مردمان جنوب آسیا)، همچون نفس‌هایی عظیمی بود كه بر شعله‌های كوره نوین اقتصاد جهانی دمیده شد (25). در اینجا اگر بگوئیم كه نظر پیرنه (26) باید برعكس شود بی‌جا نگفته‌ایم- پیرنه معتقد بود كه حملات مسلمانان، اتحاد اروپای غربی با اروپای شرقی را از هم گسیخت، اما حوالی سال‌های 1000م، دوباره تجارت میان این دو از سر گرفته شد- واقعیت این است كه:
بین جهان عرب و فرانك‌های اروپا، ارتباط تنگاتنگی وجود داشته است... رنسانس، كارولینگ‌ها، موفقیت دولت شهرهای ایتالیا و رشد و توسعه، همه اینها پس از ارتباط با مسلمانان شرقی نه تنها متوقف نشدند، بلكه رشد و توسعه یافتند... به طور قطع برخلاف نظر پیرنه در بسیاری از نقاط اروپا در اواخر قرن هشتم و نهم میلادی، تجارت احیا شده بود. به همین دلیل، اكنون مورخان از "تأثیر اقتصادی مسلمین بر اروپای اوایل قرون وسطی" سخن می‌گویند (27).
بنابراین با تولد امپراتوری كارولینگ در 751م در غرب اروپا و پیدایش شهرهای مختلف تجاری در ایتالیا در قرون هشتم و نهم، نظام تجارت جهانی تا به اروپا كشانده شد. و به این طریق منتهی الیه مرزهای زمینی آسیا و اروپا به واسطه شبكه پیوسته‌ای از امپراتوری‌های متصل جهانی به هم وصل شدند. بنابراین جهانی شدن فقط پدیده‌ای منحصر به قرن بیستم نیست و قرن بیستم نیز آن را پدید نیاورده است. درواقع، فرایند جهانی شدن از زمان "عصر ظلمت" اروپا آغاز شد و این جهانی شدن شرق بود كه اگر نگوییم مادر، حداقل مامای غرب قرون وسطی و مدرن بوده است.
تولد جهانی شدن شرقی نخست به خاورمیانه و شمال آفریقا مدیون است. مسلمانان (و سیاهان) شمال آفریقا همانند مسلمانان خاورمیانه، پیشتازان واقعی سرمایه‌داری جهانی بودند و تلاش می‌كردند اقتصاد جهانی پردامنه و با اهمیتی را برپا كنند. گستره‌ی این اقتصاد از یك سو به زمینهای آفریقا، اروپا و آسیا و از سوی دیگر به راه‌های آبی اروپای غربی تا چین و كره در شرق، آفریقا، پولنزی (و شاید بومیان استرلیا) در جنوب امتداد می‌یافت. حال این پیشرفت چگونه حاصل شد؟

مسلمانان پیشگامان جهانی شدن: پیدایش قدرت اقتصادی ژرفانگر و پهنانگر مسلمین

مسلمانان عرب خاورمیانه با تكیه بر دستاوردهای پیشین ایرانیان عصر ساسانی پیشرفت كردند. پیشینه‌ی ساسانیان احتمالاً به قرن سوم و بی‌گمان به قرن چهارم بازمی‌گردد (28). بعد از 610م خاورمیانه به واسطه ظهور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام در مسیر تبدیل به قدرت جهانی قد برافراشت. پیش از آن خاورمیانه از هم گسیخته و متفرق بود و همیشه تحت سیطره حكومت‌های وابسته به ایران، سوریه و بیزانس مصر بود. یكی از بزرگ‌ترین اقدامات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایجاد اتحاد و یكپارچگی در این سرزمین با توسل به قدرت اسلام بود. یكی از مهم‌ترین جنبه‌های اسلام، گرایش بسیار آن به تجارت و فعالیت عقلانی سرمایه‌ای بود. باید تأكید كرد كه این واقعیت با فرض اروپاییان مبنی بر واپس گرا بودن اسلام و ممانعت آن از امكان تحقق فعالیت سرمایه‌ای- و حتی سرمایه داری عقلانی- در تناقض قرار دارد. شاید این قضیه به عمد یا غیرعمد فراموش شده است كه محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) خودش بازرگان كامندا (29) بوده است. او در بیست و چند سالگی با زنی ثروتمند از قبیله قریش ازدواج كرد (قبیله قریش از راه كاروان‌های تجاری و فعالیت‌های سرمایه‌ای و پولی ثروتمند شده بودند). جالب اینكه:
مردمان مكه - قبیله قریش- سرمایه‌ی خود را از راه تجارت و وام بهره دار به طوری افزایش می‌دادند كه وبر می‌توانست آن را فعالیت عقلانی بنامد... فعالیت تجار و بازرگانان امپراتوری اسلام با معیار (عقلانی) وبر درباره‌ی فعالیت سرمایه‌ای تطبیق می‌كنند. آنان به گونه‌ای مطلوب از همه‌ی فرصت‌ها استفاده می‌كردند تا سود بیشتری به دست آورند، همچنین پرداختی‌ها، موجودی و مقدار سود را مطابق حساب و كتاب پولی محاسبه می‌كردند (30).
از این زاویه، جالب است كه برخی از حلقه‌های ارتباطی بین اسلام و سرمایه داری را بر اساس آیات قرآن ذكر كنیم.
براساس بررسی دقیق ماكسیم رودنسون (31)، قرآن فقط نمی‌گوید كه فرد نباید از روزی خود از جهان غافل شود، بلكه می‌گوید شایسته است كه عمل به دین و زندگی مادی با هم تركیب و هماهنگ شوند؛ حتی در سفر حج نیز می‌توان تجارت كرد. این نگاه در اسلام تا آنجا پیش می‌رود كه سود مالی را "انعام خدا" (32) می‌داند. در اسلام، عمل فرد بازرگانی كه افزون بر بازرگانی به زیارت حج نیز می‌پردازد، بسیار مؤثرتر و بهتر از فردی است كه فقط یك كار خاص آن هم زیارت كعبه را انجام می‌دهد. به واقع قرآن می‌گوید:
اگر از راه حلال، روزی كسب می‌كنید، كارتان جهاد در راه خداست... و اگر آن را برای خانواده و خویشان صرف می‌كنید، عمل شما "صدقه" است. به تحقیق یك درهم كه به طور مشروع از راه تجارت كسب شده باشد، ارزشی بیشتر از ده درهمی دارد كه از راه‌های دیگر به دست آمده باشد.
و این گفته محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه"فقر زمینه ساز كفر است":
بنده‌ی واقعی خدا باید تلاش كند تا صاحب دارایی باشد یا حداقل از نظر اقتصادی مستقل باشد. دكه‌های صرافی در مسجد بزرگ شهر كوفه، شاید نشان دهنده‌ی این واقعیت هستند كه در اسلام تناقضی بین دین و تجارت وجود نداشته است (33).
جالب است كه قرآن نیز بر اهمیت سرمایه گذاری تأكید می‌كند. اغلب [ما غربی‌ها] شریعت (قانون مقدس اسلامی) را ریشه استبداد و عقب ماندگی اقتصادی در نظر می‌گیریم. اما واقعیت این است كه شریعت در عمل وسیله‌ای برای جلوگیری از سوءاستفاده حاكمان یا خلفا از قدرت بود. افزون بر این، شریعت اسلامی، مقدمات حقوق قراردادها و معاملات را وضع می‌كند. بنابراین بی‌دلیل نبوده است كه تجار مسلمان از حامیان سرسخت شریعت بودند. افزون بر این، نشانه‌های آشكاری وجود داشت كه نشان می‌داد آزادی فردی در اسلام نسبت به اروپای قرون وسطی بیشتر بوده است. كارگزاران دولتی بر پایه مسئولیت پذیری‌های برابرخواهانه و مبتنی بر قرارداد تعیین می‌شدند. ادارات دولتی بدون شك در بردارنده مفاهیمی از عقلانیت بودند كه به عقیده‌ی هاجسون، به مفهوم مدرن "جامعه" (گزلشافت) نزدیك‌تر بودند تا به مفهوم سنتی "اجتماع" (گماینشافت)(34).
بنابراین، برتری نسبی اسلام در قدرت اقتصادی پهنانگر آن نهفته است. اسلام توانسته بود سرزمین‌های مجاور بسیاری را فتح كند و این مسئله بیش از همه، قابلیت‌های بسیارش را برای اشاعه در بخش‌های بزرگی از جهان و گسترش سرمایه داری محقق ساخت. مكه به عنوان مركز جهان اسلام، درواقع یكی از مراكز شبكه تجارت جهانی بود. گسترش قدرت اسلام بعد از قرن هفتم، آن چنان بود كه دریای مدیترانه به صورت بخشی از سرزمین‌های اسلامی و اروپای شرقی، دماغه‌ای در میان اقتصاد جهانی آفریقایی- آسیایی شد. اسلام در توسعه اروپا نقش زیادی داشته است. این نقش به طور خاص از راه- نه به عنوان تنها راه- اسپانیای عصر مسلمین انجام شد. مهم‌تر اینكه، جهان اسلام پلی را تشكیل می‌داد كه از راه آن بسیاری از منابع و امكانات شرقی و نیز منابع تجاری در طول سالیان 650 تا 1800م به غرب منتقل می‌شدند. رشد شهرها و بناهایی كه مسلمین در طول دوران قدرت خود ساخته‌اند به طور خاص ترسیم كننده قدرت پهنانگر اسلام است. در اسلام خانه‌های چند طبقه بلند به این دلیل جایز نیستند كه ارتفاع به سوی خدا، تكبر تلقی می‌شود. به هر حال در اسلام، از نظر اخلاقی جایز نیست كه فضاهای عمودی بالای هر خانه اشغال شود. زیرا آشكارترین نشانه تقوا، خضوع فرد در محضر خداوند است. یعنی فرد در برابر عظمت پروردگار سجده می‌كند. در كتاب "شب‌های عربی" (35) آمده است كه برای احترام به قادر متعال، باید "بر زمین افتاده و بر خاك میان دو دست بوسه زد". خلاصه آنكه، مفهوم جهاد مبلغ این عقیده بود كه مسلمانان باید نه به سوی آسمان (بالا)، بلكه اطراف (سرزمین‌ها و كرانه‌ها) را با دیانت و تجارت فتح كنند. بر پایه این تلقی، شهرها در تمامی سرزمین‌های خاورمیانه گسترش یافتند و شریان‌های اصلی شبكه تجارت جهانی شدند.
این نوع تصویر از شبكه قوی تجارت شهری اسلامی با بینش سنتی اروپامدار در مورد اسلام كه آن را بیابان‌هایی با سكونت قبایل در گوشه و كنار آن تصور می‌كند، در تضاد است. مارشال هاجسون در این باره می‌گوید: اسلام "یكتاپرستی در بیابان" و "آفریده‌ی بادیه نشینان" سرگردان در آسمان و زمین بی‌كران نبود... اسلام از یك سنت طولانی مذهب مدنی و شهری زاده شد و مانند سایر همنوعان خود، دینی شهرمدار بود (36). ماكسیم رودنسون، این ادعای بزرگ را این گونه تقویت می‌كند:
حجم زیاد روابط تجاری در میان جهان اسلام، نوعی بازار جهانی پدید آورد... كه ابعاد بی‌سابقه‌ای داشت. توسعه معاملات، موجب شده بود كه هر منطقه‌ای در صنعتی خاص یا تولید یك محصول كشاورزی خاص تبحر پیدا كند... جهان اسلام نه تنها با یك بخش سرمایه‌ای همراه شده بود، بلكه این بخش، آشكارا بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین بخش از نوع خود پیش از زمان مدرن بود (37).
اسلام در كرانه‌های غربی به طرف اروپا و در شرق به سوی هند، آسیای شرقی و چین و از طرف جنوب به آفریقا گسترش یافت. این انتشار از راه تجارت یا آموزه‌های دینی (و به طور معمول هر دو) صورت گرفت. دامنه‌ی اقتصادی اسلام در آن زمان خارق العاده بود. اندیشمندی به درستی در این باره می‌نویسد:"باید پذیرفت كه اعراب، پیشگامان تجارت در كشورهای دور بوده‌اند و شاید بر اساس گفته تی بت (38) آنان به عنوان حلقه‌ی میانی تجارت میان چین و آسیای جنوب شرقی عمل می‌كردند" (39).
بنابر بسیاری از اسناد در دسترس، در قرن نهم میلادی، زنجیره‌ی طولانی و پیوسته‌ای از تجارت بین قاره‌ای كه بازرگانان مسلمان در رأس آن بوده‌اند، چین را به نواحی دریای مدیترانه وصل می‌كرد (40). در خاورمیانه، خلفای بنی امیه (661 تا 750م)، بنی عباس (750 تا 1258م) و فاطمیون در شمال آفریقا از این نظر دارای اهمیت ویژه‌ای بودند. زیرا آنان در هماهنگ كردن راه‌های شناخته شده پر طول و دامنه‌ی تجاری كه بین اقیانوس هند و دریای مدیترانه بود، نقش عمده‌ای بازی می‌كردند. این مسیرها شامل راه‌های دریای سرخ و خلیج فارس می‌شدند. بغداد مركز خلفای عباسی به خلیج فارس متصل بود و از این راه از خلال اقیانوس هند و در ورای آن به دریای جنوب چین و دریای شرق چین گسترش می‌یافت. یعقوبی (875م) دانشمند آن زمان، بغداد را به عنوان جاده ساحلی جهان توصیف می‌كند. منصور اعلام می‌كند كه میان ما و چین هیچ مانعی وجود ندارد و همه چیز از مسیر دریا با كشتی برای ما فرستاده می‌شود (41). در جهان اسلام، بنادر مهم دیگری نیز وجود داشتند، بخصوص سیراف (42) در خلیج فارس (در سواحل جنوب ایران كه پایانه اصلی كالاهای ارسالی از چین و جنوب شرقی آسیا بود) و مسیر آبی دریای سرخ (كه توسط مصر نگهبانی می‌شد) نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند (ن.ك: بخش بعدی). افزون بر مسیرهای دریایی، شاید مهم‌ترین مسیر خشكی، مسیری بود كه به چین ختم می‌شد. در این مسیر، كاروان‌های تجاری، از شهرهای ایران (تبریز، همدان و نیشابور) به بخارا و سمرقند و از آنجا به چین و هند در رفت و آمد بودند. ماركوپولو (ابن بطوطه اروپا) - مانند ابن بطوطه - به گونه‌ای تحت تأثیر این واقعیت قرار گرفت:
مردمان تبریز از راه تجارت و صنعت زندگی می‌كنند... شهر در جای بسیار مناسبی واقع شده و از این رو بازاری برای كالاهای تجاری شده است كه از هند، بغداد، موصل، هرمز و بسیاری جاهای دیگر آورده می‌شوند. بسیاری از تجار اروپایی به اینجا می‌آیند تا این كالا را كه از سرزمین‌های دیگر وارد شده است، خریداری كنند. تبریز همچنین بازاری برای سنگ‌های قیمتی است كه در اینجا به فراوانی یافت می‌شود. تجاری كه در این شهر رفت و آمد دارند، سود خوبی نصیب شان می‌شود (43).
مسلمانان با بخش‌های زیادی از آفریقا (نه فقط شمال آفریقا) در حال تجارت بودند. این مسئله دلایلی به قرار زیر داشت: اول آنكه در آن زمان، مصر راه‌های تجاری عمده‌ای را كه شرق دور و غرب را به هم مرتبط می‌ساختند، تحت سیطره خود داشت. دوم آنكه بازارهای آفریقایی شاید سودآورترین بخش تجارت خارجی مسلمانان را تشكیل می‌دادند. اروپامداری، مرتبط بودن آفریقا با نظام تجارت بین المللی را تا پیش از 1500م نادیده می‌گیرد. حال آنكه تجارت در آفریقا از اهمیت بسیاری برخوردار بود و سالیان طولانی پیش از ورود اروپا به عرصه تجارت وجود داشت. یك نمونه‌ی قابل ذكر، فرمانروای حبشیان، اكومیته است كه تجار سیاه پوست آن تجارت چشمگیری را حتی پیش از به دوران رسیدن مسلمانان، با هندیان به راه انداخته بودند (44). توصیف ماهرانه، اما متفاوت ابولقود از اقتصاد جهانی فقط به این دلیل كه از نقش جنوب شرقی آفریقا صحبتی به میان نیاورده است نامعمول به نظر می‌رسد(45). تجارت دریایی از ساحل جنوب شرقی آفریقا حتی پیش از عصر مسلمین نیز بسیار گسترده بوده است. به گونه‌ای كه این تجارت، بین جنوب شرق آفریقا تا دوردست‌ها در شرق تا سرزمین‌های پولنزی برقرار بوده است. افزون بر این، مردمان اندونزی از قرن‌های دوم تا چهارم میلادی به شرق آفریقا مهاجرت كرده بودند. مسیر دریایی مسلمین تا به ساحل شرق آفریقا از سمت جنوب به سوفاله (46) در موزامبیك و ماداگاسكار كشیده شده بود. در مكان‌های بسیاری از جمله در اتیوپی و زیمباوه، استخراج طلا صورت می‌گرفت. كیلوا (47) (منطقه جنوب تانزانیای فعلی) اصلی‌ترین محل ترانزیت این كالا بوده است (48). جهانگرد معروف مسلمان، ابن بطوطه، كیلوا را "یكی از زیباترین و بهترین شهرها از نظر بنا توصیف می‌كند كه در طول سفرهای بسیار خود در سراسر جهان دیده بود" (49). آفریقایی‌ها، مهره، صدف، مس، اشیای مسی، حبوبات، میوه، كشمش، گندم و بعدها پارچه (كه كم و بیش همگی كالاهای عمومی و همگانی بودند نه تجملی) را وارد می‌كردند. گسترده‌ترین روابط تجاری از راه سواحل شرق آفریقا با هند، عدن، سوهار و سیراف انجام می‌گرفت. این تجارت در فواصل طولانی به تجارت همزمان درون سرزمین‌های آفریقا كمك كرد (50). به هر حال اشتباه است اگر تصور كنیم كه غرب آفریقا به لحاظ تجاری از ساحل آن جدا بوده است و اروپاییان بعد از 1492م به آن حیات دادند (51). درواقع از همان آغاز پیدایش مسلمین، پایانه‌های تجاری‌ای مانند سی جیلماس (52) در مغرب و اوداقاست (53) رشد و توسعه پیدا كرده و سواحل شرقی و غربی آفریقا را چه در شمال آفریقا و چه در صحاری با هم پیوند داده بودند (54). با وجود این، پیش از پیدایش مسلمین نیز ارتباطات تجاری در داخل سرزمین‌های آفریقا به خوبی رونق گرفته بود، به گونه‌ایی كه تمامی روش‌های تولید از جمله استخراج طلا، مس و آهن در آن رایج بود (55). جالب اینكه سایس (56) باستان شناس، مرو (مركز حكومت كوش در پایان هزار اول پیش از میلاد)‌ را به عنوان "بیرمنگام منطقه مركز آفریقا" توصیف می‌كند. سوفاله (پیش از پیدایش مسلمین) بهترین و بزرگ‌ترین معادن آهن را دارا بود و به اندازه‌ای آهن استخراج و تولید می‌كرد كه حتی آن را به هند هم صادر می‌كردند (57). همچنین باید گفت كه در آن زمان، تجارت جهانی به طور چشمگیری توسط تجار یهودی، همچنین پادشاهی سروجایا (58) در جنوب شرقی سوماترا رونق یافته بود. درواقع حكمرانی سروجایا، مانند نقش مهم خاورمیانه و شمال آفریقا در غرب، به صورت مركز ثقل تجارت جهانی در منطقه معروف به شرق دور عمل می‌كرد. جری بنتلی (59) در این خصوص می‌گوید:
تجارت بین جنوب چین با سیلان و هند، به قدری رشد كرد كه پادشاهان سروجایا در جنوب شرقی سوماترا، یك امپراتوری را در این منطقه جزیره‌ای سازماندهی كردند كه در سال‌های قرن‌های هفتم تا سیزدهم میلادی، تجارت منطقه را از راه آبهای آسیای جنوب شرقی كنترل می‌كردند (60).
اغلب منابع بر این موضوع اجماع دارند كه پیدایش سروجایا به موازات رونق دوباره تجارت چینی‌ها در زمان سلسله تانگ صورت گرفته بود (61). و این منطقه برای تجارت خاورمیانه، هند و چین، نقطه اتصال بسیار مهمی بود (62). جالب اینكه جهانگرد معروف چینی، ‌ای چینگ در سال 671م در طول شش ماه اقامت در این منطقه، سی و پنج كشتی را شمارش می‌كند كه از ایران به آنجا وارد شده بودند. یهودیان (یا تجار راهدنیت) (63) نیز از اهمیت ویژه برخوردار بودند (64). نقش این گروه را به تفصیل در نوشته‌های ابن قرطبه دانشمند وقت و جنیزه (65) (در قاهره) می‌توان مشاهده كرد (اصطلاح راهدانیت به نظر می‌رسد از ریشه فارسی راهدان [به معنای آشنای به راه] گرفته شده بود). تجار یهودی در تجارت و داد و ستد جهان اسلام نقش بسیار مهمی داشتند- در بغداد تا حدود قرن دهم و پس از آن در قاهره در عصر فاطمیون مصر پس از سال‌های 969م.
به طور كلی، بین سال‌های 650 تا 1000م اهرم پیش برنده قدرت اقتصادی پهنانگر در خاورمیانه اسلامی و شمال آفریقا قرار داشته است. اریك جونز ادعا می‌كند كه قلمرو خلافت عباسیان نخستین منطقه‌ای بود كه به رشد اقتصادی سرانه (یا به تعبیری انگیزه اقتصادی سرمایه داری مدرن) رسید (66). فرناند برودل (67)، فعالیت اقتصادی جهان اسلام پس از سال‌های 800م را این گونه توصیف می‌كند:
به كار بردن كلمه "سرمایه داری" برای آن زمان، چندان بی‌مورد نیست. سوداگران بی‌پروا در سراسر مسیرهای ارتباطی جهان اسلام به تجارت می‌پرداختند. سعدی شاعر و نویسنده ایرانی به نقل از بازرگانی می‌نویسد (68):"گوگرد پارسی خواهم بردن به چین كه شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا كاسه چینی به روم برم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس". در بصره در فواصل سكونتگاه‌های بازرگانان مكان‌هایی وجود داشت كه ما امروزه در غرب آن را نظام نقل و انتقال بانكی می‌خوانیم (69).
در این زمان مجموعه ابتكارات (خلاقانه) و نوآوری‌های تكنولوژیكی و فكری مسلمین نیز بسیار مهم بوده‌اند. اختراع احتمالی كشتی بادبانی، امكان مسافرت‌های دریایی طولانی را به خصوص در اقیانوس هند پدید آورد. به همان اندازه بر توسعه علم نجوم و دستاوردهای ستاره شناسی و علوم ریاضی در میان مسلمین تأثیر گذاشت. تولید كاغذ پس از 751م آغاز شد. تولید منسوجات و پارچه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود: سوریه و عراق به دلیل تولید پارچه‌های ابریشمی از شهرت برخوردار بودند. مصر سرآمد تولید پارچه‌های ابریشمی و الیافی بود. مسلمین همچنین از رنگ‌های چشمگیری استفاده می‌كردند. تأثیرگذاری مسلمین در این زمینه، از واژگان عربی و فارسی زیادی كه در زبان‌های اروپایی وارد شده، پیداست. مواد شیمیایی معروف به مردانتس (70) به ویژه الكالی (71) (مقتبس از واژه عربی ال+ كالی به معنای خاكستری)، برای سرعت بخشیدن به كار رنگرزی موردنیاز بود. واژه سفرون (Saffron) از واژه عربی زعفران آمده است. (72) واژه داماسك (Damask) از دمشق، موسلین (muslin) از نام شهر موصل، اروگاندی (Organdy) از نام شهر اورجنش (Urgench) در آسیای میانه گرفته شده است. واژه موهیر (Mohair) از كلمه عربی مخیر به معنای بهترین و واژه تفتا (Taffeta) از واژه فارسی تفتان به معنای چرخاندن گرفته شده است (73). جالب است كه مسلمانان در تولید آهن نیز بر اروپاییان برتری داشتند و این چیرگی در تولید فولاد تا قرن هجدهم میلادی ادامه داشت. افزون بر اینها، تولیدات مسلمین شامل شكر، ساخت و ساز ابنیه، تولید وسایل منزل، شیشه، دباغی چرم، سفال سازی و تراشكاری سنگ می‌شد (74). تولید نیشكر در مصر، یكی از صنایع پیشتاز جهان بود كه سكر (و اكنون شكر) خالص را به بیشتر نقاط جهان صادر می‌كرد. مسلمین همچنین با آسیاب‌های بادی و آبی، انرژی تولید كردند كه برای اهداف تولید صنعتی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. همچنین باید گفت كه خاورمیانه و شمال آفریقا از نظر دانش علمی و فناوری‌های نظامی مدت‌ها بر اروپا برتری نسبی داشتند. مورد با اهمیت دیگر، ایجاد مجموعه‌ای گسترده از نهادهای سرمایه‌ای در برگیرنده مشاركت‌ها، قوانین معاملات، امور مالی اعتباری و بسیاری از موارد دیگر بود كه نه تنها تولید، سرمایه گذاری و تجارت در جهان اسلامی بلكه كل تجارت جهانی را بر دوش خود داشتند. خلاصه اینكه، اریك جونز به خوبی نتیجه گیری می‌كند كه:"اسناد مربوط به پیشرفت اقتصادی و فنی در دوره عباسیان... نشان می‌دهد كه گذشته جهان اسلامی به هیچ وجه ایستا و بدون تغییر نبوده است" (75).

قدرت پهنانگر اقتصاد جهانی و انشعاب‌های آن (1000 تا 1517م)

ابولقود در كتاب بسیار ارزشمند خود با عنوان "پیش از استیلای اروپا" (76) شاخه‌های اقتصاد جهانی پس از هزاره اول میلادی را به زیبایی توصیف كرده است. او از سه راه تجاری اصلی سخن به میان می‌آورد كه به واسطه‌ی هشت خرده نظام منطقه‌ای به هم مرتبط می‌شده‌اند. ما نیز در این خصوص مباحثی را بیان می‌كنیم.

مسیر شمال و امپراطوری مغول: "قبایلی آرام از دل بیابان"

جهانی شدن شرقی با پیدایش امپراتوری مغول در قرن سیزدهم میلادی رشد و رونق قابل توجهی یافت. این امپراتوری، شرق و غرب را به فضای تجاری پیوسته مرتبط كرد. بی‌گمان این گفته درست است كه قرن دوازدهم میلادی، تركان سلجوق، بخش‌های زیادی از غرب از جمله كل عراق و مثلث حاصلخیز (77) را تحت كنترل خود درآوردند. چنگیزخان و مغولان موفق شدند بیشتر سرزمین‌های آسیایی- اروپایی را فتح كنند. خنده دار آنكه- اگر از منظر نگرش سنتی اروپامدارانه به مسئله بنگریم- چنگیزخان تصمیم گرفت به اروپای عقب مانده حمله نكند. او فقط بخش‌های شرقی اروپا (اغلب امپراتور منطقه كیف روسیه (78) [880 تا قرن 13 میلادی]‌) را اشغال و در عوض توجه خود را به ارزشمندترین جایزه، یعنی چین متمركز كرد. در سال‌های پایانی قرن سیزدهم، اغلب سرزمین‌های اروپایی تحت سلطه مغول‌ها بود. نكته اساسی این است كه این امپراتوری منطقه‌ای نسبتاً یكپارچه، آرام و با ثباتی- مغولستان- را پدید آورد كه در آن نظام سرمایه داری می‌توانست رشد و رونق داشته باشد. این امپراتوری از یك سو تجارت بسیار طولانی یا جهانی به فاصله 500 مایل از چین تا اروپا را ممكن كرد و از طرف دیگر، به گسترش و اشاعه‌ی ایده‌ها و فناوری‌های برتر شرقی به غرب و سایر نقاط جهان منجر شد (79). در این دوره، محدودیت‌های سازمانی و هزینه‌های سیاسی در سطح پائینی بود؛ دست كم به این دلیل كه مغولان پذیرای بسیاری از بازرگانانی بودند كه در طول امپراتوری رفت و آمد می‌كردند. بالدوسی پگولوتی (80) ماركوپولوی مشهور معاصر، به درستی جاده‌ی ابریشم را با عبارت "به طور كامل امن در شبانه روز" توصیف كرد. خنده دار است كه دیدگاه‌های اروپامدار، مغول‌ها یا تارتارها (به تعبیر اروپاییان) را بسیار ویرانگر و دشمن فعالیت اقتصادی عقلانی و پیشرو می‌دیدند. ابولقود در این باره می‌نویسد:
مغول‌ها از ابتدا به همان سرزمین اسطوره‌ای نسبت داده می‌شدند كه برای دیگر موجودات عجیب ساكن در جهانی ناشناخته آسیا در نظر گرفته شده بود. به دلیل برداشت نادرست از كلمه تاتار (نام یك گروه از قبایلی است كه بعدها با مغولان همدست شدند)، كل مغولها با كلمه تاتار خطاب شدند، در نتیجه تصوری ایجاد كرد كه تمامی مغول‌ها از منطقه تاتاروس (81) (كه در كتاب مقدس به معنای جهنم است) آمده‌اند. فهم این مسئله دشوار است كه چگونه این مغولان، در عین حال مشتاقانه به صورت متحدان بالقوه مسیحیان در جنگ علیه مسلمین دیده می‌شدند. شاید حتی موجوداتی از سرزمینهای كوگ و ماكوگ (قاصد كتاب مكاشفات یوحنا)- تلاش نارسای دیگری برای شناخت ریشه مغولان- می‌باید در جنگ علیه مسلمین متحد می‌شده‌اند (82).
ماتیو پاریس، وقایع نگار معاصر، حمله مغول یا تاتار در 1240م را این گونه توصیف می‌كند: "قوم كریه شیطان، یعنی سپاهیان بی‌شمار تاتارها از خانه‌های خود از دل كوه‌ها گسیل شده و با شكافتن صخره‌های خاكی (معروف به كاكاسوس (83))، همچون شیاطین به راه افتادند (84). او حتی تاتارها را به صورت مردانی مجسم كرده است كه سرهای شان بی‌قواره بزرگ است و گوشت آدم می‌خورند. برای اروپای قرون وسطی همه اینها طبیعی به نظر می‌آمدند. زیرا این گونه توصیف و ترسیم‌ها، مكمل تصاویر موهوم آنان از مردمان شرق بود. برای مثال، واژگان Blemmye (كسی كه صورتش روی سینه‌اش قرار دارد)، Sciopods (موجود یك پایی كه از كف پای بزرگ خود به صورت سایبان استفاده می‌كند)، Anthropophagi (موجوداتی كه سرهایشان زیر شانه هایشان رشد كرده است) و آخر واژه Cinocephali (انسان‌هایی دارای سری مانند سر سگ) از همین قسم هستند (85).
درك اروپاییان از مغول‌ها و حتی سایر مردمان شرق بر پایه چندین افسانه شكل گرفته بود. چون نخست، قبیله تاتار توسط چنگیز از میان رفته بودند. دوم، مغول‌ها با "بربرهای مو قرمز" غرب عقب مانده خیلی تفاوت داشتند. سوم، امپراتوری مغول افزون بر ارسال كالاهای شرق به غرب، خدمات ارزنده‌ای را به طور غیر مستقیم برای اروپا انجام می‌داد، به طوری كه كمربند مبادلاتی را پدید آورد تا برخی "منابع پیشرفته شرقی" از راه آن به غرب، انتقال یابند. با وجود این، چرخه‌ی تأثیرگذار تجارت در اواسط قرن چهاردهم میلادی در حال سقوط بود. لشگركشی تیمور از سوی سمرقند و ویرانگری طاعون، به سلطه مغولان پایان داد. اما این مسئله به معنای زوال اقتصاد جهانی به رهبری شرق نبود. برعكس، بازرگانی به طور روزافزون مسیرهای خود را در آسیای میانه و جنوب آسیا بازیافت.

راه میانه: حفظ و استمرار قدرت پهنانگر خاورمیانه اسلامی

طبق نظر ابولقود، راه میانه از ساحل مدیترانه، یعنی سرزمین‌های سوریه و فلسطین آغاز می‌شد و پس از گذر از بیابانی كوچك و جلگه بین النهرین به بغداد می‌رسید و از آنجا به دو قسمت یكی راه آبی و دیگری راه خاكی تقسیم می‌شد. راه خاكی از ایران به نواحی آسیای میانه و سپس به سوی جنوب شرق به مناطق شمالی هند و یا به سمرقند می‌رفت و از میان بیابان به چین منتهی می‌شد. راه آبی از رود دجله با گذر از بغداد و بصره به خلیج فارس می‌رفت و از آنجا به قلمرو پادشاهی تجاری عمان، بندر سیراف و هرمز (به عنوان نگهبانان مرز بین خلیج فارس و اقیانوس هند) می‌رسید. این مسیر بعد از قرن ششم میلادی، اهمیت بسیاری یافت و پس از 750م، یعنی زمان مركزیت بغداد در كار تجارت مسلمین، قدرت و نفوذ چشمگیری پیدا كرد. در سال 1258م كه بغداد توسط مغولان به غارت رفت، این راه به طور موقت برای مدتی راكد شد، اما بعد از آنكه عراق دوباره تحت فرمانروایی ایرانیان قرار گرفت، احیا شد. اهمیت دیگر این راه میانه آن بود كه رابطه تجاری پرمنفعتی برای دو طرف، یعنی برای پادشاهان صلیبی و بازرگانان مسلمان كه كالاها را از دورترین نقاط شرقی می‌آوردند ممكن ساخته بود.
مهم‌ترین بندر متعلق به صلیبیون در خاورمیانه، یعنی بند آكرِ (86) تا سال 1291 تحت كنترل ونیزی‌ها بود. آنان رقبای پیزانی و جنوایی (87) خود را از دسترسی به این بندر محروم كرده بودند. ونیزی‌ها هرچند نظام تجارت اروپا را در اختیار خود داشتند، اما اغلب نقش خود را در نظام جهانی بر اساس خواسته‌های مسلمانان خاورمیانه و به ویژه شمال آفریقا ایفا می‌كردند. هنگامی كه در سال 1261 قسطنطنیه توسط امپراتوری روم شرقی سقوط كرد، جنوایی‌ها بر ونیزی‌ها ترجیح داده شدند و ونیزی‌ها مجبور شدند كه بر راه‌های میانه جنوب تمركز كنند. اما در سالل 1291 با سقوط بندر آكر، ونیزی‌ها چاره‌ای جز دستیابی به راه جنوبی كه تحت كنترل و سلطه مصری‌ها بود، نداشتند.

راه جنوبی: وابستگی اروپا به هژمونی تجاری مصر (1291 تا 1517م)

این راه بندر اسكندریه، قاهره و دریای سرخ را به دریای عرب و سپس به اقیانوس هند و آن سوی این اقیانوس مرتبط می‌كرد. پس از قرن سیزدهم، مصر اصلی‌ترین دروازه به سوی شرق شد. ابولقود در این باره می‌نویسد "هر شخصی كه می‌توانست راه آبی به سوی آسیا را تحت كنترل خود داشته باشد، می‌توانست شرایط معامله را برای اروپا كه در آن زمان در قهقرا بود، تعیین كند. از قرن سیزده تا شانزده میلادی مصر قدرت برتر بود "(88). در واقع بین سال‌های 1291 تا 1517م، هشتاد درصد تمامی كالاهای تجاری‌ای كه به سوی شرق حمل و نقل می‌شدند، توسط مصریان كنترل می‌شدند. هنگامی كه بغداد سقوط كرد، قاهره مركز جهان اسلام و مركز ثقل تجارت جهانی شد (اگر چه فرایند اخیر در طول دوران فاطمیون در قرن دهم میلادی آغاز شده بود).
محققان معتقد به اروپامداری، تأكید می‌كنند كه پس از 1291م تجارت بین المللی اروپاییان با شرق رو به افول نهاد (با سقوط بندر آكر) و با تسلط مصر بر دریای سرخ و تجارت با شرق، اروپاییان مسیحی از صحنه بیرون رفتند و به همین دلیل بود كه (براساس آن قرض) برادران ویوالدی پرتقالی ترغیب شدند تا در 1291 میلادی به دنبال راه‌های جنوبی‌تری از راه دماغه امیدنیك به سوی هند برآیند. اما این ادعا مناقشه آمیز است. این نظر درست است كه سقوط آكر در 1291م، پاپ نیكلاس چهارم را برانگیخت تا با فتواهای متعدد، حكم به حرام بودن تجارت با بی‌دینان دهد. اما واقعیت این است كه ونیزی‌ها توانستند این تحریم‌ها را دور بزنند و قراردادهای جدیدی را با سلطان در سال‌های 1355 و 1361م ببندند. به طور دقیق تا 1517م ونیز به آن دلیل كه مصر نقش مهمی را در اقتصاد جهانی داشت توانست به بقای خود ادامه دهد. ونیز و جنوا "پیشگامان" تجارت جهانی نبودند، بلكه حلقه‌های ارتباطی آن بودند كه خود را در فضاهای میانی تجارت جهانی به رهبری آسیا - آفریقا جای داده بودند و تا اندازه بسیار زیادی طبق معیارهایی تجارت می‌كردند كه مسلمانان خاورمیانه، به خصوص مصریان وضع كرده بودند. عبور بازرگانان اروپایی از مصر منع شده بود. وقتی آنان به اسكندریه رسیدند، با مأموران رسمی گمرك كه سر مرزها ایستاده بودند و بر تخلیه بارها نظارت می‌كردند، برخورد كردند. مسیحیان به طور خاص به مجوز یا روادید ویژه‌ای نیاز داشتند و نسبت به همتایان مسلمان خود مجبور بودند مالیات بسیار بالاتری پرداخت كنند. اروپاییان پس از طی گمرك، به سكونت گاه‌های خود كه قوانین اروپایی بر آن حاكم بود می‌رفتند. به هر حال آنها اجازه نداشتند سكونت گاههای خود در اسكندریه را ترك كنند و به طور كامل به بازرگانان مصری و مقامات دولتی متكی بودند. با وجود همه این مسائل، ونیزی‌ها و سایر اروپاییان این رژیم را پذیرفته بودند، زیرا تنها در اینجا می‌توانستند به بسیاری از كالاهای تولیدی شرق دست یابند. درواقع بخت و اقبال خوش ونیز، تنها از راه دستیابی به تجارت شرق از راه شمال آفریقا میسر بود.
در پایان، گفتن این نكته اهمیت دارد كه ونیز و جنوا، مزیت و امتیاز خود در دستیابی به تجارت جهانی به رهبری آسیا- آفریقا را همچنان حفظ كردند و این فقط به دلیل خوش شانسی بیش از حدشان بود (و نه به دلیل قدرت اقتصادیشان). چالش‌های ژئوپولیتیكی كه توسط مغول‌ها و صلیبیون بر سر مصر اعمال می‌شد، به سازماندهی نظامی مجدد جامعه مصر انجامید. از آنجا كه سازماندهی نظامی ممالك مصر، مبتنی بر استفاده از بردگان بود و نمی‌توانستند از میان مسلمانان نیرو استخدام كنند، ونیز و جنوا اجازه یافتند روابط تجاری خود را با مصر همچنان ادامه دهند و از این راه، برده غیرمسلمان عرضه كنند. پس از 1261م، جنوا نقش بسیار مهمی در عرضه بردگان غیرمسلمان سیركاسین (89) از جزایر كریمه به مصر داشت. اما پس از آن در قرن چهاردهم، مجموعه‌ای از تغییرات سیاسی، جغرافیایی، مصر را از ورود بردگان غیرمسلمان، بی‌نیاز كرد. این تغییرات به تجارت برده جنوا پایان داد و مصریان دیگر به خدمات آنان نیازی نداشتند. با وجود این، ارتباط ونیز و مصریان به قوت پیشین ادامه یافت كه دلیل اصلی این مسئله نیز حسن نیت مصری‌ها بود.
در اینجا، بحث از حدفاصل‌های اقتصاد جهانی به رهبری شرق و برتری و سلطه تجاری غرب آسیا و شمال آفریقا را كافی می‌دانیم. اما باز مهم است كه بگوییم حتی پس از 1517م همچنان استیلای تجاری مسلمین بر اروپا ادامه داشت. به این دلیل كه قدرت اقتصادی پهنانگر مسلمین از مصر به امپراتور عثمانی منتقل شد و عثمانی‌ها این سلطه را در اقیانوس هند بر پرتغالی‌ها ادامه دادند. سایر مراكز قدرت اقتصادی مسلمین- هند دوران حكومت مغولان و آسیای جنوب شرقی- نیز همچنان قدرتمند ماندند و تا سال‌های 1800، سلطه و غلبه خود را بر تجار اروپایی حفظ كردند. در مجموع نكته خیره كننده، قدرت پهنانگر اسلامی بود كه در بخش مهمی از هزاره دوم میلادی، خاورمیانه را عروس جهان كرده بود. نشانه دیگر اینكه پس از هزاره میلادی، تیغه‌ی پیش برنده قدرت متمركز جهانی نه به ایتالیا و پس از 1500م نه به پرتغال، بلكه در 1100م به چین منتقل شد و تا قرن نوزدهم در همان جا ادامه یافت.

پی‌نوشت‌ها:

1.M.Mann
2.Extensive
3.Intensive
4. Michael Mann, The Sources of Social Power, 1 (Cambridge: Cambridge University Press, 1986), pp. 6-10.
5.P.Anderson
6. Perry Anderson, Lineages of the Absolutist State (London: Verso, 1979), pp. 548-9.
7. E.g. David Held, Anthony McGrew, David Goldblatt and Jonathan Perraton, Global Transformations (Cambridge: Polity, 1999).
8.J.Abo-Lughod
9. Janet L. Abu-Lughod, Before European Hegemony (Oxford: Oxford University Press, 1989), p. 8.
10. Charles Tilly, Big Structures. Large Processes. Huge Comparisons (New York: Russell Sage Foundation, 1984), p. 62.
11. Jane Schneider, "Was there a Pre-Capitalist World-System?", Peasant Studies 6(1977), 20-29.
12. Abu-Lughod, Hegemony, p. 32.
13.R.Holton
14. Robert J. Holton, Globalization and the Nation-State (London: Macmillan, 1998), p. 28, my emphases.
15.W.MacNeil
16. William H. McNeill, The Rise of the West (Chicago: Chicago Univer¬sity Press, 1963), p. 460.
17. William H. McNeill, ‘The Rise of the West after Twenty-Five Years", in Stephen K. Sanderson (ed.), Civilizations and World Systems (London: Altamira Press, 19951, p. 314.
18. Jerry H. Bentley, Old World Encounters (New York: Oxford Univer¬sity Press, 1993), esp. chs. 1 and 3.
19.Ph.Curtin
20. Philip D. Curtin, Cross-Cultural Trade in World History (Cambridge: Cambridge University Press, 1984), p. 105.
21.J.Goody
1022.Wink
23.N.Harris
24. Jack Goody, The East in the West (Cambridge: Cambridge University Press, 1996), p. 86; Nigel Harris, The Return of Cosmopolitan Capital (London: 1. B. Tauns, 20031, pp. 15-24; Andr6 Wink, Al-Hind: the Making of the lndo-lslamic World, I (Leiden: E. J. Brill, 19901, ch. 2.
25. McNeill, "Rise of the West after Twenty-Five Years", p. 316.
26.Pirenne
27. Wink, Al-Hind, pp. 35-6.
28. George F. Hourani, Arab Seafaring in the Indian Ocean in Ancient and Early Medieval Times IBeirut: Khayats, 1963), pp. 36-8; Wink, Al-Hind, pp. 48-55.
29.Commenda
منظور نوعی فعالیت (مؤسسه) مالی و تجاری عقلانی كه در ایتالیا وجود داشته است. كامندا قراردادی بود كه طبق آن یك سرمایه گذار، سفر تجاری یك بازرگان را تأمین اعتبار می‌كرد.-م.
30. This and the next two references are from Maxi me Rodinson, Islam and Capitalism (London: Allen Lane, 1974), pp. 14, 16-17, 29 respectively.
31.M.Rodinson
32.God s Bounty
33. S. D. Goitein, Studies in Islamic History and Institutions (Leiden: E. J. Brill, 1968), pp. 228-9.
34. Marshall G. S. Hodgson, Rethinking World History (Cambridge: Cam-bridge University Press, 1993), pp. 111-16, 141.
35.The Arabian Nights
36. Marshall G. S. Hodgson, Rethinking World History (Cambridge: Cam-bridge University Press, 1993), pp. 111-16, 141.p 133.
37. Rodinson, Islam, p. 56.
38.Tibbet
39. Rita R. Di Meglio, "Arab Trade with Indonesia and the Malay Penin¬sula from the 8th to the 16th Century", in D. S. Richards (ed ), Islam and the Trade of Asia (Oxford: Bruno Cassirer, 19701, p. 126.
40. Hourani, Arab Seafaring, p. 62; Abu-Lughod, Hegemony, p. 199; W. E. B Du Bois, Africa and the World (New York: International Publishers, 1975|1946|), pp. 174, 192, Neville Chittick, "East African Trade with the Orient", in Richards, Islam, p. 98.
41. Al-Mansur and al-Ya"qubi cited in Hourani, Arab Seafaring, p. 64.
42.Siraf
43. Marco Polo cited in Jonathan Bloom and Sheila Blair, Islam: Empire of Faith |London: BBC Worldwide, 2001), p. 164; cf. lbn Battuta, Travels in Asia and Africa. 1325-1354 (London: Routledge and Kegan Paul, 1983), p. 101.
44. Wink, Al-Hind, pp. 28, 47.
45. Abu-Lughod, Hegemony, p. 36.
46.Sofalah
47.Kilwa
48. Philip D. Curtin, "Africa and the Wider Monetary World, 1250-1850", in J. F. Richards (ed.), Precious Metals in the Later Medieval and Early Modern Worlds (Durham: Carolina Academic Press, 1983), pp. 231-8.
49. Ibn Battuta cited in Du Bois, Africa, p. 191.
50. John Middleton, The World of the Swahili (New Haven: Yale University Press, 1992).
51. Du Bois, Africa, ch. 10; Eric R. Wolf, Europe and the People Without History (Berkeley: University of California Press, 1982), pp. 37-44.
52.Sijilmassa
53.Awdaghast
54. K. P. Moseley, "Caravel and Caravan: West Africa and the World- Economies, ca. 900-1900 ad", Review 15 (3) (1992), 527; E. W. Bovill, Caravans of the Old Sahara (London: Oxford University Press, 1933), esp. chs. 5-6.
55. Du Bois, Africa, ch. 7; Roland Oliver, The African Experience (Lon¬don: Phoenix, 1999), chs. 6, 11.
56. Sayce
57. Wink, Al-Hind, p. 61.
58.Sriujaya
59.J.Bentley
60. Jerry H. Bentley, "Cross-Cultural Interaction and Periodization in World History", American Historical Review 101 (3) (1996), 764.
61. O. W. Wolters, Early Indonesian Commerce (Ithaca: Cornell Univer¬sity Press, 1967).
62. Wink, Al-Hind, pp. 351-5.
63.Rhadanite
64. Wink, Al-Hind, pp. 351-5.p 86. 104
65.Genizia
66. Eric L. Jones, Growth Recurring (Oxford: Clarendon Press, 1988), ch. 3.
67.F.Braudel
68.نویسنده در متن انگلیسی به نقل از برودل، این گفته سعدی را به شاعری عرب نسبت داده است كه البته با تذكر موضوع به ایشان، در چاپ‌های بعدی، متن انگلیسی نیز اصلاح خواهد شد-م.
69. Fernand Braudel, A History of Civilizations (London: Penguin, 1995), p. 71.
70.Mordants
71.Alkali
72.به گمان بسیار زعفران كلمه‌ای فارسی است كه در زبان عربی نیز وارد شده است. در زبان فرانسوی نیز با همین نام سافرون (Safran) به كار برده می‌شود. در حال حاضر زعفران ایران (قائنات، كرمان و...) در جهان بهترین است.-م.
73. Bloom and Blair, Islam, pp. 110-11.
74. S. D. Goitein, "The Main Industries of the Mediterranean Area as Reflected in the Records of the Cairo Geniza", journal of the Economic and Social History of the Orient 4 (2) (1963), 168-97.
75. [ones, Growth Recurring, p. 67.
76.Before European Hegemony
77.منطقه حاصلخیز بین النهرین و شمال آفریقا-م.
78.Kievan Russia
79. Felipe Fernandez-Armesto, Civilizations (London: Pan Books, 2001), pp. 120-31.
80.B.Pegolotti
81.Tartarus
82. Abu-Lughod, Hegemony, p. 159.
83.Caucausus
84. Matthew Paris cited in Michael Edwardes, East-West Passage (New York: Taplinger, 1971), p. 70.
85. J. B. Friedmann, The Monstrous Races in Medieval Art and Thought (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1981).
86.Acre
87.Pisan and Genoese
88. Abu-Lughod, Hegemony, p. 149.
89.Circassian

منبع مقاله :
هابسون، جان، (1387)، ریشه‌های شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی، موسی عنبری ... ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول