نویسنده: جان هابسون
مترجمان: مسعود رجبی
موسی عنبری




 

توسعه‌ی بریتانیا، توسعه‌ای متأخر و فرعی (1700 تا 1846م)

در نگاه من، منظور از «آزادی اقتصادی (1)» [اقتصاد بازار آزاد] آن است كه هیچ پیش داوری شخصی (اراده عمومی یا خصوصی) نباید در تائوی جهانی (قانون همه اشیاء) مداخله كند و هیچ خواست و گرایشی نباید مسیر صحیح فنون را به بیراهه برد. عقل باید راهنمای عمل باشد تا قدرت براساس ویژگی‌ها درونی و روال طبیعی كارها اعمال شود.
لیوآن، هیوآی نان تزو، 120 پیش از میلاد

اهمیت نامگذاری بریتانیا به عنوان «كشور تازه در حال صنعتی شدن» ‌یا «توسعه گر متأخر»

حول سال‌های 1492 تا 1700م فقط توانسته بود خود را به تدریج به قدرت‌های پیشرفته‌تر شرقی برساند. این دوره، همزمان با بهره برداری از منابع شمش طلا و نقره‌ی سرزمین‌های «غیر اروپایی» و شبیه سازی «منابع» شرقی امكان پذیر شده بود. در اینجا دوباره به موضوع شبیه سازی و تقلید منابع شرقی توسط اروپاییان باز می‌گردیم. بحث بعدی كه مهم‌ترین دوره در تقویم استاندارد اروپامداری در مورد پیدایش غرب به حساب می‌آید، انقلاب صنعتی انگلستان است. درواقع، داستان بریتانیا، سنگ بنای تبیین اروپامداری به شمار می‌آید. زیرا در این تبیین، باور عام این است كه بریتانیا نخستین كشور پیشگام در صنعتی شدن بوده است. اگر متون تاریخی اقتصادی متداول در مورد صنعتی شدن را ورق بزنید، می‌بینید كه هریك از آنان با بحث از «اولین» پیشرفت‌های بزرگ بریتانیا در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی، آغاز می‌شود. حتی این بحث به روشنی در عنوان‌های برخی كتاب‌ها مهم نیز مطرح شده است. مشهورترین این كتاب ها، كتاب «اولین انقلاب صنعتی» (2) نوشته‌ی فیلیس دین (3) ‌و كتاب «اولین ملت صنعتی» (4) نوشته پیتر ماتیاس (5) هستند (6). نمونه‌ی دیگر ار.م. هارت ول (7) است كه در پاسخ به پرسش خطابه‌ای خود كه "آیا هیچ انقلاب صنعتی‌ای در كار بوده است"؟ می‌گوید، بله انقلاب صنعتی وجود داشته و آن انقلاب صنعتی انگلستان بوده است (8).
دو گزاره‌ی عام مرتبط به یكدیگر نیز وجود دارند كه در مركز تبیین اروپامداری از انقلاب صنعتی بریتانیا جای دارند: گزاره‌ی اول می‌گوید، این انقلاب در نتیجه‌ی یك محیط اجتماعی مثبت محقق شد و این محیط توسط دولت لیبرال با سیاست بازار آزاد پدید آمده بود.
گزاره‌ی دوم می‌گوید این پیشرفت عظیم صنعتی توسط نبوغ بی نظیر و فردباوری نژاد انگلوساكسون بدون كمك خارجی حاصل شد. ادعای مشهور در این زمینه، استدلال والت و. روستو است كه می‌گوید: «مرحله گذار بریتانیایی‌ها منحصر به فرد بود، به این معنی كه در نتیجه‌ی پویایی درونی محض جامعه بریتانیا و بدون هیچ گونه مداخله‌ی خارجی به وقوع پیوسته بود» (9). یا در تفسیر متداول ماركسیستی پری آندرسون كه می‌گوید «انقلاب صنعتی بریتانیا... فوران خودجوش و عظیم نیروهای تولید بود كه از نظر قدرت و فراگیری بی همتا بوده است» (10). بنابر دیدگاه اروپامداری، راز عمومی موفقیت بریتانیایی‌ها، در ویژگی‌های بی نظیر فردگرایی و خودیاری آنان نهفته است. دیوید لاندز به روش آدام اسمیت، ادعا می‌كند این ویژگی در سطح جهانی، فقر را از بین برده است:
تاریخ به ما می‌گوید كه موفق‌ترین راه‌های علاج فقر از درون می‌آید... . كاركردن، پس انداز، صداقت، بردباری و سرسختی از این قسم هستند. این مسئله ممكن است برای مردمانی كه در دام فلاكت و گرسنگی گرفتارند، نوعی بی تفاوتی خودخواهانه باشد، اما هیچ قدرتی در نهایت مؤثرتر از توانمندی از درون نیست (11).
اروپامداری بر نبوغ مخترعان پیشگام بریتانیا تأكید خاصی دارد. مورخان اغلب بر فرایندی تمركز می‌كنند كه طی آن انقلاب صنعتی بریتانیا به دنبال زنجیره‌ای از «چالش‌ها و واكنش‌های» مختص به جامعه‌ی بریتانیا جلو رفت. این زنجیره، مستلزم فرایندی بود كه طی آن "تسریع یك مرحله از فرایند تولید بر یك یا چند عامل دیگر تولید (موسوم به "گلوگاه" (12) [و موانع] فشار سنگینی وارد می‌آورد و نوآوری‌هایی را برای اصلاح به هم ریختگی‌ها ضرورت می‌بخشد» (13). نوآوری‌های فزاینده‌ای كه توسط مبتكران جدید و پیشگام بریتانیایی برای گذر از این «گلوگاه‌ها و موانع متعدد» خلق می‌شد، سرانجام به جهش و توسعه‌ی بزرگ سرمایه داری مدرن صنعتی انجامید. یا به تعبیر لاندز، راز موفقیت بریتانیا در توانایی آنان برای عملی كردن تغییر «خودساخته» نهفته است (14).
ادعای اصلی مقاله‌ی حاضر این است كه اگرچه بریتانیایی‌ها در ایجاد توسعه‌ی صنعتی سهم داشتند، داستان صنعتی شدن آنان بیشتر از تغییرات «دیگرساخته» الهام گرفته است. مارشال هاجسون درجایی می‌نویسد كه غرب «میراث ناخودآگاه انقلاب صنعتی سلسله سونگ چین» بود (15). اما من اعتقاد ندارم كه غرب از این مسئله «ناآگاه» بود. زیرا همان طور كه در ادامه، استدلال خواهم كرد، بریتانیایی‌ها آگاهانه فناوری‌های چینی- اعم از فناوری یا دانش مربوط به آن- را گرفته و همانند سازی كردند. به عبارت دیگر، بریتانیا مانند دیگر كشورها، «توسعه گر متأخر» بود یا به تازگی در حال صنعتی شدن بود كه از «مزایای عقب ماندگی» خود بهره برده و فناوری‌های پیشرفته دیگر كشورهای توسعه گر متقدم را شبیه سازی كرده و توسعه داده است. بریتانیایی‌ها را می‌توان نظیر بیشتر كشورهای غربی، علاقه مند به الگوبرداری از ژاپنی‌های بین سال‌های 1868 تا 1913 (و یا بعد از 1945م) به حساب آورد. "توانایی آنان در اقتباس از دیگران بسیار زیاد بود و در تقلید، شبیه سازی و بهبود ایده‌های دیگران، بی نظیر" بودند.
این مقاله از آن رو كه پرده‌ی اروپامداری را از روی انقلاب صنعتی بریتانیا كنار می‌زند، آشكارا كاری ضد- شهودی (‌و البته واقع نگر) است. اغلب بر این باوریم كه مطالعه‌ی قرن هجدهم بریتانیا، تمامی معیارها و موازین پیشرفت اقتصادی موفقیت آمیز- یا مدرنیزاسیون- را پیش روی ما خواهد گذاشت. همان گونه كه اریك جونز می‌گوید: «فرض بر این است كه مورخان اقتصادی، باید یك مرحله گذار و دگرگونی منحصر به فرد را جست و جو كنند كه در گذشته شاهد آن بوده‌ایم و آن انقلاب صنعتی بریتانیاست.» (16) این باور، بر مخیله‌ی غربی غلبه دارد. سیطره‌اش آنقدر زیاد است كه «هرچه مدرسه‌ای نیز با آن یاد می‌گیرد كه هر كاری در تاریخ اقتصاد از این نقطه آغاز می‌شود... (به خصوص اگر) این كودك یكی از مجموعه‌های تلویزیونی در مورد پیدایش نوع بشر را نگاه كرده باشد» (17). اگر تبیین وضعیت بریتانیا را در چارچوب گسترده‌تر تاریخی- جهانی (‌یا دیرند طولانی جهانی (18)) قرار دهیم، دیگر نمی‌توانیم بپذیریم كه دوره "تحول بزرگ" بریتانیا، نمایانگر مهم‌ترین گسست در تاریخ علم اقتصاد بوده باشد. چنانچه انقلاب صنعتی بریتانیا را نقطه و لحظه‌ای (نه كم اهمیت) از داستان جاری و انباشتی توسعه‌ی اقتصادی و جهانی بنگریم كه شركای چینی (سلسله سونگ) را در دوره‌های پیش به بریتانیای قرن هجدهم پیوند می‌زند، موضوع برای ما روشن‌تر می‌شود. اریك جونز، با یك چنین دیدگاهی، به درستی می‌گوید، "توسعه‌ی چین در سلسله سونگ، شبیه توسعه‌ی بریتانیا نبوده است، بلكه توسعه‌ی بریتانیا به توسعه‌ی چین شبیه بوده است» (19). اما به دلایل دیگر، این تقلید، دو تفاوت حیاتی دیگر بین توسعه‌ی چین و بریتانیا را از نظرها دور می‌سازد: اول آنكه برخلاف چین، بریتانیا به شبیه سازی و اقتباس اختراعات دیگر كشورها بسیار متكی بوده است. این موضوع را در ادامه بحث می‌كنیم. دوم اینكه، صنعتی شدن بریتانیا به طور كامل برخلاف معجزه‌ی چین، بر تسخیر امپریالیستی بسیاری از منابع غیراروپایی، مانند نیروی كار، زمین، مواد خام و بازارها، استوار بوده است. همین واقعیت كافی است تا گرایش غالب اروپامداری در بی توجهی به معجزه‌ی اقتصادی چین در دوران سونگ- به نفع توسعه‌ی "با دست‌های خالی" بریتانیا- وارونه یا حداقل تضعیف شود. بنابراین، نامگذاری بریتانیا به عنوان «توسعه گر متأخر» از دو جنبه اهمیت اساسی دارد: ابتدا این فرض عمومی را باطل می‌كند كه بریتانیا در سكوی اول صنعتی شدن قرار داشت، و دوم، دوباره توجه ما را به راهبردهای بریتانیایی‌ها در تقلید و همانندسازی فناوری‌ها و ایده‌های پیشرفته‌تر توسعه گران متقدم شرقی و اهمیت فرایند جهانی شدن شرقی در تحقق فرایند مذكور جلب می‌كند.
در این مقاله مباحث بالا را در سه قسمت تشریح می‌كنیم. در بخش اول، چگونگی تأثیرگذاری ایده‌های چینی بر عصر روشنگری اروپا و مسیرهای انتقال و اشاعه منابع چینی به غرب را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در بخش دوم به بررسی آثار علم چینی‌ها در انقلاب كشاورزی انگلستان می‌پردازیم و در بخش آخر، سهم چینی‌ها را در انقلاب صنعتی بریتانیا تشریح می‌كنیم.

چین: الگوی صنعتی شدن بریتانیا

ادعای اصلی من این است كه بریتانیایی‌ها به تنهایی از نعمت مخترعان درخشان برخوردار نبوده‌اند. توانایی آنان بیشتر در همانندسازی و بهبود بخشیدن به نوآوری‌ها و ایده‌های تكنیكی پیشین چینی‌ها بوده است. حال سؤال این است كه بریتانیایی‌ها چگونه به منابع چینی دست یافتند و ایده‌های چینی، چگونه بر فرهنگ و اقتصاد سیاسی بریتانیا تأثیر گذاشت؟

روشنگری شرقی

عصر روشنگری اروپا از بنیان متشتت بود. به این معنی كه از یك سو، این دوره ابزاری برای خیزش «نژادپرستی پنهان» بود، از سوی دیگر به گونه‌ای متناقض بسیاری از ایده‌های متفكران روشنگری، به طور مستقیم از شرق به غرب گسترش یافته بود. در اینجا به تشریح اثرهای مثبت ایده‌های شرقی بر عصر روشنگری اروپا خواهیم پرداخت.
ایده‌های چینی در برانگیختن عصر روشنگری در قاره اروپا و نیز بریتانیا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. ایده‌های چینی‌ها، تفكر اروپاییان را در زمینه‌های حكومت داری، فلسفه اخلاق، روش‌های هنری، البسه، وسایل خانه و تزیینات خانگی، باغ‌ها، اقتصاد سیاسی، نوشیدن چای و بسیاری از موضوعات دیگر تحت تأثیر قرار داد. حلقه‌ی ارتباط عصر روشنگری اروپا و تفكر چینی، اعتقاد مشترك هر دو به فرد انسانی به عنوان مركز همه كارها بود. خرد از آن رو حیاتی بود كه انسان را قادر می‌ساخت «قوانین حركت» را اكتشاف كند؛ این قوانین در كلیه‌ی زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و طبیعی زندگی ثبت و حك شده‌اند. در 1687م، كتابی درباره‌ی كنفوسیوس (با عنوان Confucius Sinarum Philosophus) ترجمه شده بود و مؤلف در مقدمه آن اظهار می‌كند:
ممكن است گفته شود كه نظام اخلاقی این فیلسوف فوق العاده والاست. اما در عین حال ساده و محسوس بوده و از ناب‌ترین ذخایر خرد طبیعی سرچشمه گرفته است... . هیچ فردی بدون الهام الهی، تا به این اندازه رشد نداشته و قدرتمند نبوده است (20).
كتاب یاد شده، تأثیر عمیقی بر اروپا گذاشت. درواقع با خواندن این كتاب:
افراد با شگفتی تمام درمی‌یافتند كه بیش از دو هزار سال پیش در چین، كنفوسیوس كه نامش بر زبان هر فروشنده‌ای در بازارهای بزرگ جاری است، تفكرات عصر روشنگری اروپا را با همان روش اندیشیده است و همان مبارزه‌ها را پشت سر گذاشته بود... بدینسان كنفوسیوس جزو كشیشان بزرگ عصر روشنگری اروپا شده است (21).
تاریخ واقعی این داستان سال 1700م است، یعنی سالی كه در آن عواطف جهانی تحصیل كردگان (اروپایی) به سمت چین گرایش پیدا كرد. هفتاد سال بعد، بسیاری از اروپاییان در مورد چین بسیار كنجكاو شدند؛ آنقدر شدید كه نوعی عشق مجازی با دنیای ركوكو (22) را پدید آورده بود.
بسیاری از متفكران عصر روشنگری با چین و ایده‌های چینی ارتباط مثبتی برقرار كرده بودند كه از جمله آنان می‌توان به مونتاین (23)، مالبرانش، لایپ نینز، ولتر، كوئزنی (24)، ولف، هیوم و آدام اسمیت اشاره كرد. یكی از اولین متفكران روشنگری، ولتر بود. كتاب او با عنوان رساله‌ای درباره‌ی اخلاقیات (1756) «خلاصه‌ی كاملی از احساسات (مثبت) زمان خود درباره‌ی شرق دور» توصیف شده است. ولتر در آثار دیگر خود با عنوان Lorphelin de la China (1755) و Zadig (1748)به ترسیم ادراك چینی‌ها از سیاست، دین و فلسفه كه همگی مبتنی بر اصول عقلانی بودند می‌پردازد. او با این كار درصدد است با استفاده از این مفاهیم به علایق و ترجیحات اروپاییان در مورد حكومت اشرافی موروثی حمله كند. در واقع بسیاری از متفكران بزرگ عصر روشنگری با الهام از چین به برتری «روش عقلانی» رأی دادند.
برخی از متفكران اروپامدار كه به خدمات چین بر عصر روشنگری واقف شدند، فرض می‌گیرند كه چین فقط جایگاهی مناسب در فرانسه بنا كرد («چین مستبد» برای مطلق گرایی فرانسویان جذاب به نظر می‌آمد). اما ایده‌های چینی در تأثیر بر فرهنگ انگلیسی نقش بسیار مهمی داشت. بریتانیایی‌ها به شدت علاقه مند به سبك‌های چینی‌ها بودند كه از نوشیدن چای تا كاغذ دیواری، باغ‌های چینی - انگلیسی و همچنین ایده‌های چینی در مورد اقتصاد سیاسی را شامل می‌شد (25). در مجموعه‌ی آنگلوساكسون، مهم‌ترین اقتصاددان سیاسی اروپایی، آدام اسمیت اسكاتلندی بود. آنگلوساكسون‌ها فكر می‌كنند كه آدام اسمیت نخستین اقتصاددان سیاسی بوده است، غافل از اینكه پشتوانه فكری اسمیت، فرانسیس كوئزنی فیزیوكرات فرانسوی بوده است و عجیب‌تر اینكه در عقبه‌ی كوئزنی، نیز چین قرار دارد (26). اولین اروپایی كه ایده‌های مركانتلیسم (سوداگری) را مورد انتقاد قرار داد، كوئزنی بود نه آدام اسمیت. اصطلاح فیزیوكراسی به معنای «قانون طبیعت» است. عقاید كوئزنی كه مقتبس از چین بود از دو نظر اهمیت داشت: اول اینكه او به كشاورزی به عنوان منبع بسیار مهمی از ثروت می‌نگریست (‌در انقلاب كشاورزی انگلستان این ایده بسیار اهمیت داشت). دوم و مهم‌تر اینكه او باور داشت كشاورزی هنگامی به بهره برداری كامل می‌رسد كه تولیدكنندگان از دخالت‌های مستبدانه دولت رها باشند. فقط در این صورت است كه «قوانین طبیعی» بازار غالب می‌شوند (چینی‌ها مدت‌ها پیش به این ایده رسیده بودند). ج.ج. كلارك به درستی می‌گوید كه:
ایده‌های انقلابی كوئزنی، به رها شدن از خشك اندیشی اقتصادی... سوداگری منجر شد... تأثیر او بر نظریه‌های بازار آزاد آدام اسمیت عمیق بود. در بحث از جایگاه كوئزنی در تفكر مدرن، آنچه اغلب از قلم می‌افتد، دِین او به چین است- برخلاف آنچه در روزگار خود كوئزنی جریان داشت- در این دوره، بیشتر جاها او را با نام "كنفوسیوس اروپایی" می‌شناختند (27).
وابستگی كوئزنی به درك چینی‌ها از اقتصاد سیاسی در بسیاری از ایده‌هایش دیده می‌شود كه مهم‌ترین آن عبارت است از wu-wei كه در زبان فرانسه به Lasissez Faire (اقتصاد بازار آزاد) ‌ترجمه شده است. این ایده چینی پیش از میلاد به طور كامل شناخته شده و متداول بوده است. (ن.ك گفتار نقل شده از لیو آن در ابتدای همین مقاله). در سال 300م، كو هسیانگ درباره‌ی wu-wei می‌گوید كه به معنای داشتن اختیار برای انجام هر كاری است كه در طبیعت فرد وجود دارد، به گونه‌ای كه درونش را ارضا كند" (28). حلقه‌ی اتصال خاص كوئزنی با عصر روشنگری تأكید او بر مركزیت روش علمی است، برای نمونه در اثرش با عنوان "Tableau Economique" بیان می‌كند كه اصول این ایده از تفكر چینی تأثیر می‌پذیرد (29). شایان ذكر است كه اندیشه كوئزنی توسط نیكلاس گابریل كلرك (30) دنبال شده بود و كتاب كلرك با عنوان "Yu le et Confucius" (‌1765) آشكارا از اروپاییان می‌خواهد كه اگر خواهان بهره گیری از رشد اقتصادی چشمگیر هستند، باید از چین تقلید كنند. او نیز به پیروی از كوئزنی اصرار دارد كه تجارت، بهترین عملكرد خود را وقتی خواهد داشت كه كلیه‌ی موانع برطرف شود (موضوعی كه آدام اسمیت یازده سال بعد می‌گوید). به گفته باسیل گای (31):‌ «هم قانون گذاران و هم قانون باید اصول... نظم طبیعی را به رسمیت بشناسند و با این كار از آرمان wu-wei (آزادی اقتصادی) چینی‌ها پیروی می‌كنند، ایده‌ای كه الهام بخش نظریه‌های دولت نیز بوده است» (32).
هیچ یك از مباحث بالا نمی‌گویند كه عصر روشنگری اروپا محصول خالص ایده‌های چینی بوده است. برخی از متفكران عصر روشنگری اروپا، به طور علنی با چین به عنوان الگوی اروپا مخالفت كردند- كه مشهورترین آنان مونتسكیو و فنلون (33) هستند. تشتت عصر روشنگری با همین نوع تغییر درك اروپاییان از چین آشكار می‌شود. در ابتدا، چین كشوری شگفت انگیز معرفی شده بود، اما بعد از 1780م، این تصور جای خود را به ایده‌ی چین به عنوان «مردمانی درمانده» از سرزمین عقب مانده، وحشی و تحت خفقان استبداد داد. اما همان گونه كه مارتین برنال می گوید «هیچ یک از اروپاییان قرون هجدهم (پیش از 1780) نمی‌توانستند ادعا کنند که اروپا خود پدید آورنده‌ی خودش بوده است» (34).
از اواخر قرن هفدهم تا 1780م، متفكران اروپایی چنان اهمیتی به چین داده بودند كه ولتر، بوسوئه را به دلیل نیاوردن نام چین در كتابش راجع به تاریخ جهان مورد حمله قرار می‌دهد. سِر ویلیام تمپل، احساسات غالب خود را در این زمینه به درستی با این كلمات بیان می‌كند: «قلمرو شاهنشاهی چین با حد اعلای توان و غنای خرد انسانی، عقل و تدبیر شكل گرفته و محافظت شده است» (35).اما در حوالی 1780 چرخشی آغاز شد: چرخه‌ی چین به همان نقطه‌ی آغاز رسیده بود. نمونه‌ی این دیدگاه جدید را در اظهارنظر اُلیور گُلد اسمیت می‌بینیم كه می‌گوید: «هنرهایی كه شاید در میان سایر ملل (چین) اختراع شده بود، در اینجا (اروپا)‌ به مرحله‌ی كمال رسیدند (36). كنت هشتم، الجین (37) نیز در تأیید گفته‌های گلد اسمیت و پرشاس می‌گوید:
اختراع باروت (در چین)‌ فقط در حد ساخت ترقه و آتش بازی‌های ساده متوقف ماند. قطب نمای دریانوردان، چیزی بهتر از قایق‌های پهنی كه در نزدیكی‌های ساحل رفت و آمد می‌كردند، تولید نكرد. صنعت چاپ در حد همان نسخه‌های كلیشه این كنفوسیوس راكد ماند و دستاوردهای اصلی تفكرات چینی در مورد والایی و زیبایی، چیزی جزء نوعی از عجیب‌ترین تعاریف و بازنمایی‌های متناقض نبودند.» (38).
در این فرایند، لغزشی زیركانه، اما پراشتباه روی داد. زیرا این تصور غلط را پدید آورد كه اروپاییان بیش از همه، اصیل، نابغه و مستقل بودند. در ادامه خواهیم گفت كه این تصور اشتباه، فقط نوعی غلو بوده است. پیش از پرداختن به این بحث، باید ببینیم كه ایده‌ها و فناوری‌های چینی از چه راه‌هایی به اروپا انتشار پیدا كردند.

شبكه‌های انتقالی از چین به اروپا

انتقال مستقیم دانش چین به اروپا، ابتدا توسط راهبان فرقه فرانسیس صورت گرفت كه بعد از 1245م چند صباحی در آنجا اقامت داشتند. از آن پس، داستان‌های راهبان فرانسیس، به واسطه‌ی گزارش‌های شگفت انگیزی كه توسط ماركوپولو در اواخر همان قرن منتقل شد وضوح بیشتری یافت. بعد از این، یسوعیون، مهم‌ترین مجراهای انتقال دانش از چین به اروپا بودند. ماتیو ریسی، كتاب‌هایی در این زمینه تألیف كرد كه در 1610م به زبان‌های متعدد اروپایی ترجمه شد. او در این كتاب‌ها تصدیق می‌كند كه «چین از نظر او دقیق همانند تصویر درخشانی بود كه ماركوپولو از این كشور داشت‌ (39). یسوعیون بودند كه اروپایی‌ها را مطلع كردند كه باروت، قطب نما، كاغذ و صنعت چاپ در چین اختراع شده بود (‌حتی اگر این دستاوردها پیاپی از تاریخ‌های متعدد اروپامدارانه جهان، خالی و پاك شدند). یك اروپایی معاصر به نام كشیش ماگیلانس (40) كه در چین ساكن بود، از چگونگی كار دریچه‌های مخصوص كنترل آب كانال‌ها بسیار متحیر شده بود. برودل در این خصوص سؤال می‌كند:
آیا پدر ماگیلانس كه بر پیچیدگی و خطر این عمل تأكید می‌كرد، حق داشته است كه دریچه‌ی مخصوص كنترل آب را به عنوان نمونه‌ای از فعالیت برتر ابزارهای مكانیكی چینی بر ابزارهای غربی به سرقت ببرد (41).
گزارش‌های اروپاییانی كه از چین دیدن می‌كردند یا در آنجا ساكن بودند، آشكارا نشان می‌دهد كه چین نمونه‌ی منحصر به فرد و حیرت آور تمدن تكنولوژیك بوده است. عموم غربی‌ها، چین (و مصر) ‌را ارائه كننده‌ی "نمونه‌های مثبت تمدن‌های برتر و فاخرتر" می‌دیدند. مصر و چین هر دو صاحب دستاوردهای مادی عظیم، فلسفه‌های عمیق و نظام‌های نوشتاری برتر بودند» (42). ممكن است گفته شود كه یسوعیان به عمد در مورد چین اغراق می‌كردند و هدف‌شان این بود كه امپراتور چین را تحت تأثیر قرار دهند تا مورد لطف او قرار دهند تا مورد لطف او قرار بگیرند. اما واقعیت آن است كه بیشتر گزارش‌های یسوعیان در مورد چین، با هم ارتباط منطقی زیاد دارند؛ حتی آنان از گفتن مواردی كه گمان می‌كردند اروپاییان در آن برترند، شانه خالی نمی‌كردند.
خلاصه آنكه یسوعیان مجرای مهمی برای انتقال ایده‌های اقتصادی چینی‌ها و برتر از همه فناوری‌های چینی به اروپا بودند. مثال‌ها در این باره بسیار است. لوییس چهاردهم در 1685م شش راهب یسوعی را با فهرستی بلند و بالا (كه توسط آكادمی علوم فرانسه تهیه شده بود) به چین فرستاد تا در گسترده‌ای گوناگون از علم گیاه‌شناسی و جانورشناسی گرفته تا تولید كشاورزی، تحقیق كنند. جالب اینكه لوئیس چهاردهم این كار را با اصرار كُلبِرت انجام داد و خود كلبرت به خواست لایپ نیتز به این كار برانگیخته شده بود (43). لایپ نیتز خود به گروه مأموریتی یسوعی در چین نامه نوشت و به طور ویژه از آنان خواست تا در مورد ساخت فلزات، چای، كاغذ، ابریشم، ظروف چینی «اصلی»، رنگ، شیشه و همچنین فناوری‌های كشاورزی، نظامی و دریایی چینی‌ها برای او اطلاعات بفرستند. لایپ نیتز ادعا كرد كه بدون این دانش "از مأموریت چین سود زیادی حاصل نمی‌شود" (44). مهم‌تر اینكه، لایپ نیتز از گروه مأمور یسوعی درخواست كرد كه فناوری‌ها، ماشین‌ها، نمونه‌ها و نیز گزارشات مكتوب در مورد صنعت و كشاورزی چین را برای او ارسال كنند. خوشبختانه یسوعیان خواسته او را اجابت كرده بودند. یكی از اكتشافی‌ترین پژوهش‌ها در این زمینه توسط تورگُت (وزیر مالیه لوئیس شانزدهم) ‌انجام شد كه او دو مبلغ مذهبی مسیحی را در سال 1765 همراه با مجموعه كاملی از سؤالات به چین فرستاد (45). تعداد چندی از نویسندگان اروپایی به چین رفتند و در مورد یافته‌های شان كتاب نوشتند- نمونه‌ای از این كتاب‌ها، رساله‌ی "تبیینی از كشاورزی چینی (46)" از كاپیتان اِكبرگ بود كه به آلمانی و انگلیسی ترجمه شد (47). افزون بر آن، دریانوردان هلندی نیز كه مقرشان در باتاویا بود، مجرای دیگری برای انتقال ایده‌ها و فناوری‌های چینی به غرب، بودند.
از 1600م به بعد، به وسیله‌ی نامه نگاری‌های یسوعیان، اطلاعات در مورد چین به سرعت انباشته شد، و درست بعد از 1650م كتاب‌هایی كه در مورد چین نگاشته می‌شد، برجسته‌تر شدند. این كتاب‌ها كه به زبان‌های مختلف اروپایی منتشر می‌شدند، مؤید بسیاری از جوانب عام عظمت چین، به ویژه ایده‌های اقتصادی و تكنولوژیك آن بودند (48). افزون بر نوشته‌های ماتیو ریسی در 1610، نیكلا تریگالت، آموارز سِمِدو، مارتینو مارتین و دیگران نیز كتاب‌های مفصلی نگاشتند و در آن به توصیف همه جانبه‌ی ابعاد تمدن چین از جمله «باروری و محصولات» و «صنایع مكانیكی» پرداختند. كتاب‌های متعدد یسوعیان به اذهان اروپاییان،‌ از روشنفكران گرفته تا مردم عادی و از توده‌ها گرفته تا برخی از پادشاهان راه یافتند. بدینسان فقط متون چینی نبودند كه سیل آسا به اروپا رفتند، بلكه فناوری‌ها و مصنوعات چینی بسیاری نیز به اروپا وارد و در آنجا به طور مستقیم همانندسازی شدند. این شبیه‌سازی‌ها، انقلاب‌های صنعتی و كشاورزی اروپا را ممكن ساخت. گفتن مثال‌هایی گویا و مجمل در این خصوص خالی از لطف نیست:
مبلغان مذهبی، بازرگانان، دریانوردان، پزشكان، ناخدایان كشتی‌ها، سربازان و جهانگردان مستقل در طول قرن هفدهم، صدها كتاب در مورد آسیا نوشتند. دست كم بیست و پنج رساله توصیفی بزرگ فقط در مورد جنوب آسیا وجود داشت و پانزده رساله‌ی توصیفی در مورد سرزمین‌های جنوب شرق آسیا و بیست رساله در مورد مجمع الجزایر و بیش از شصت رساله در مورد شرق آسیا در دسترس بود. در كنار این آثار بزرگ، صدها كتاب، مجموعه نامه‌ها، گزارش‌های اقتباسی، گزارش‌های جهانگردان ... جزوه‌ها و خبرنامه‌ها وجود داشتند. كتاب‌ها به همه زبان‌های اروپایی برگردانده و پیوسته تجدید چاپ شده و یا به سایر زبانان ترجمه می‌شدند و در كنار سایر تألیفات بزرگ كه در مورد جهانگردی وجود داشت، قرار می‌گرفتند. سایر نویسندگان یا ناشران نیز همیشه به این مجموعه‌ها دستبرد می‌زدند... احتمال اینكه اروپای تحصیلكرده از تأثیر این نوشته‌ها كاملاً به كنار مانده باشد، بسیار كم است. به راستی جای بسی شگفتی است اگر اثری از این نوشته‌ها در هریك از آثار ادبی معاصر اروپا یا در هنر، آموزش و فرهنگ آن دیده نشود (49).
با این توصیف، آشكارا مشاهده می‌شود كه اروپایی‌ها به ایده‌ها و فناوری‌های بسیار پیشرفته‌تر چینی (و نیز آسیایی) ‌به آسانی دسترسی داشته‌اند و همان طور كه به زودی می‌بینیم، اروپاییان به ویژه انگلیسی‌ها با دسترسی بر این دانش و برخی فناوری‌ها برای رسیدن به چینی‌ها و پیشی گرفتن بر آنان،‌ شروع به شبیه سازی دانش و فناوری‌های آنان كردند. اما متأسفانه هیچ یك از مخترعان اروپایی در عمل به اقتباس این ایده‌ها از غیر غربی‌ها، چه رسد به چینی‌ها، اعتراف نكردند. همان گونه كه فرانسكا بری (50) به شایستگی می‌نویسد:
اگر منتظر باشیم كه اروپاییان در جایی از خدمات و تأثیر ایده‌های شرقی بر كارهای خود تقدیر آشكاری به عمل آورند، انتظارمان بیهوده است. نویسندگان و مخترعان غربی بی‌شرمانه از ایده‌های یكدیگر دزدی می‌كردند... پس باید مطمئن باشیم كه آنان در منتسب كردن ایده‌های دیگر نقاط جهان به خود، هیچ منع اخلاقی‌ای را رعایت نمی‌كردند (51).
گذشته از اینها می‌توان نفوذ و گسترش ایده‌ها و فناوری‌های ویژه‌ی چینی به غرب را ردیابی كرد. بنابراین اجازه دهید انقلاب‌های صنعتی و كشاورزی انگلستان را دوباره مورد بررسی قرار دهیم و خدمات بسیار چینی‌ها را كه اروپامداری آن را مخفی نگه داشته است، از نو احیا كنیم.

ریشه‌های چینی انقلاب كشاورزی انگلستان

از گذشته تا به حال این طور اندیشیده شده است كه انقلاب كشاورزی یكی از- اگر نگوییم پیش زمینه‌های حیاتی- لوازم همیشگی رشد و توسعه‌ی صنعتی شدن انگلستان بوده است. گفته می‌شود كه انقلاب صنعتی دربرگیرنده‌ی اختراعات تكنولوژیك بدیع و مبتكرانه انگلیسی بوده است. این اختراعات عبارتند از: ماشین بذرپاشی (52)، جثرو تول (53)، كج بیل، ماشین خرمن كوبی كه با نیروی اسب كار می‌كردند (1780)، گاوآهن رودرهام (54) (ثبت شده در 1730) و ماشین بوجاری چرخشی. از روش‌های جدید استفاده از زمین نیز باید یاد كرد، مانند روش‌های تناوب كشت محصول، كودها، كشت محصولات جدید و اصلاح بذر. اگر همه‌ی این اختراعات به طور مستقل از انگلستان به دست ‌آیند و یا این كشور پیشگام آنان باشد، در آن صورت نتیجه گیری اروپامداری در مورد اصالت و نبوغ انگلیسی صحیح است. اما شواهد موثقی نشان می‌دهد كه واقعیت به گونه‌ای دیگر بوده است.

گاوآهن قرن هجدهم (خیش رودرهام)

بسیاری از مفسران این نكته را می‌پذیرند كه گاوآهن نوآوری فناورانه سیار مهمی بود كه موجب رونق زیاد تولید كشاورزی بریتانیا شده بود. در مقایسه با خیش‌های سنگین دوران قرون وسطی گاوآهن رودرهام متعلق به 1730م، از كارآمدی بسیار مطلوبی برخوردار بود. در این ابتكار، قالب‌های چوبی مربع شكل خیش‌های قرون وسطی، جای خود را به گاوآهن دارای انحنا و پیچ دار داد. این فناوری جدید سطح اصطكاك را بسیار كمتر می‌كرد (نبودن چرخ‌ها نیز همین كار را انجام می‌داد). گفته شده است كه این نوآوری ابتدا در قرن هفدهم در هلند (‌با نام خیش "باستارد") پدیدار شده بود و بعدها توسط مهندسان هلندی به بریتانیا منتقل شد (كه در آن زمان مشغول خشك كردن مرداب‌های نواحی ایست انگلیای انگلستان بودند). این نوآوری با پیدایش گاوآهن رودرهام انگلیسی ادامه پیدا كرد و بسیاری از جنبه‌های خیش هلندی را نیز داشت. اما این اختراع جدید پیشرفت كرده بود و در قالب سبك‌تری ارائه و در طول قرن بعد به مرور زمان كامل شد. آیا با گفتن اینكه هلندی‌ها، مبدعان اولیه خیش آهنی بوده‌اند، این ادعای اروپامداری تصدیق می‌شود كه گاواهن اختراع مستقل اروپایی بوده است؟
اساساً پاول لسر (55) در 1931 ادعا كرد كه دستگاه گاوآهن مدرن اروپایی از چین ریشه گرفته است. اروپاییان بدون وارد كردن این نوآوری از چین شاید نمی‌توانسته‌اند انقلاب كشاورزی را به انجام رسانند. به واقع تمامی جنبه‌های دستگاه گاوآهن ساخت هلندی‌ها، در چین موجود بوده است و ریشه‌ی آن به دو هزار سال پیش بازمی‌گردد. حال آیا این فقط تصادف بوده است؟
به تازگی فرانسكا بری امكان تصادفی بودن موضوع را رد كرد، با این سند كه گاوآهن‌های جدید اروپایی تا حدود زیادی شبیه نوآوری پیشین چینی‌ها بوده‌اند. به واقع گاوآهن‌های چینی به طور كامل به مدل گاوآهن اروپای متعلق به 1784 معروف به گاوآهن جیمز اِسمال (كسی كه به اصطلاح این نوع گاوآهن را اختراع كرده بود) تقدم داشته‌اند. علاوه بر این، پیدایش ناگهانی گاوآهن‌های جدید اروپایی، كه به طور بنیادین با خیش‌های با قدمت هزار ساله چینی تفاوت اساسی دارند، دال بر تصادفی نبودن این مسئله است. هر طور كه بنگریم، آشكار است كه هلندی‌ها (كه در قرن هفدهم در شرق آسیا سكونت داشته‌اند) مدل گاوآهن واقعی چینی را با خود به اروپا آورده و گاوآهن هلندی را براساس الگوی چینی ساخته بودند. گاوآهن رودرهام انگلیسی نیز براساس مدل هلندی ساخته شده بود (56). روبرت تِمپل در همین زمینه نتیجه گیری می‌كند كه: «در انقلاب كشاورزی اروپا، هیچ چیز مهم‌تر از اقتباس گاوآهن چینی نبوده است» (57).

ماشین‌های بوجاری چرخشی

اختراع ماشین‌های بوجاری چرخشی- كه با بادافشانی، دانه را از كاه جدا می‌كنند، پیشرفتی بسیار بزرگ بود. اما ماشین‌های بوجاری چرخشی، در قرن دوم پیش از میلاد توسط چینی‌ها اختراع شد و در قرن‌های بعد به مراتب پیشرفت فزاینده‌ای پیدا كرد (58). این اختراع نیز همانند گاوآهن به طور مستقیم از چین وارد اروپا شده بود. اولین بار در دهه‌ی 1720م یسوعیان این دستگاه را به فرانسه وارد كرده بودند كه در آنجا توجه بسیار به خود برانگیخته بود. مدل‌های مختلفی از این دستگاه به سوئد برده شد و دانشمندان سوئدی، مانند یونس نوربرگ آن را اقتباس كردند. جالب اینكه، نوربرگ با گفتن این جمله كه «من ایده‌ی اولیه آن را... از سه مدل جداگانه‌ای كه از چین به اینجا آورده شده بود، گرفتم» (59). عهدنامه‌ی اروپایی خود را در این زمینه می‌شكند. نكته‌ی آخر اینكه، ماشین‌های بوجاری توسط دریانوردان هلندی نیز در میانه‌ی سال‌های 1700 تا 1720م، به اروپا آورده شده بودند (و هلندی‌ها ابتدا این ماشین‌ها را در باتاویا كه مورد استفاده بود، كشف كرده بودند) (60).

دستگاه بذرپاشی و كج بیل متصل به اسب در باغبانی

پیش از به كار گرفتن دستگاه بذرپاشی، دانه‌ها با زحمت بسیار به صورت دستی كشت می‌شدند. این كار بسیار كند و ناكارآمد بود. با این روش بخش بزرگی از كشت نابود می‌شد، زیرا بخشی از بذرها در نقطه‌ای از زمین به طور انبوه كنار هم فرود می‌آمدند، در نتیجه بعد از رشد، گیاهان باید برای نور، آب و موادغذایی با هم رقابت می‌كردند. اختراع دستگاه بذرپاش چند لوله‌ای كه نخست در قرن سوم پیش از میلاد صورت گرفته بود، بر این مشكل فائق آمد (61).
اروپا خیلی دیر در این زمینه به چین رسید و آن هنگامی بود كه جثرو تول در عمل دستگاه بذرپاش را اختراع كرده بود (البته وسیله‌ای كه او اختراع كرد در ابتدا بسیار خام بود و چندین دهه بعد مورد استفاده گسترده‌تر قرار گرفت). این دستگاه، دانه‌ها را در فاصله‌های منظم و عمق معین كشت می‌كرد. كج بیل برای زیر و رو كردن علف‌های هرز استفاده می‌شد و این كار موجب شد كه خاك نفس بكشد. به هر حال به كارگیری این ابزارها هر قدر هم كه در بریتانیا، انقلابی و مبتكرانه بود، باز این واقعیت به جای خود باقی می‌ماند كه آنان دو هزار سال پیش در چین اختراع شده بودند.
ردیابی اینكه چگونه این ابزارها از چین به اروپا گسترش یافته بودند، كار آسانی نیست. در این جا با یكی از موضوعات غامض فرایند گسترش منابع شرقی به غرب مواجه می‌شویم. زیرا مانند آسیاب‌های بادی، آنچه در عمل به غرب انتشار یافت، ایده‌ی ماشین بذرپاش بود، و مدل تول نیز از جنبه‌های مختلفی با نمونه‌های چینی تفاوت داشت. ماشین بذرپاش چینی فقط محدود به مناطق شمالی چین بوده است، و با بنادر جنوبی چین كه اروپاییان پیوسته به آنجا رفت و آمد می‌كردند، فاصله‌ی بسیار داشت. یعنی برخلاف برخی دیگر از اختراعات چینی‌ها، به نظر نمی‌رسد كه ماشین بذرپاشی چینی به طور مستقیم توسط دریانوردان اروپایی به اروپا برده شده باشد. اما به گمان بسیار، ایده‌ی آن به وسیله‌ی انتشار كتاب‌ها و كتاب راهنمای مربوط به این ابزار به غرب رسیده باشد. به طور مثال، آلوارز سِمِدو در كتابش با عنوان "تاریخ حكومت سلطنتی كبیر و شهیر چین (62)" (1700) می‌گوید:
هنگامی كه از هونام می‌گذشتم، فردی را دیدم كه با گاوآهن سه تیغه‌ای مشغول شخم زدن زمین است، او با یك بار رفتن، سه شیار ایجاد می‌كرد. زمین مذكور برای كشت لوبیای قرمز بسیار مناسب بود. بذر به طور یك جا درون پیمانه و یا ظرف چهارگوشی بود كه به روی دستگاه گاوآهن بسته شده بود؛ با هر حركت، بذرها به آرامی روی زمین پخش می‌شدند...؛ یعنی در زمان واحد، هم زمین شخم زده می‌شد و هم بذرها كاشته می‌شدند. (63)
سِمِدو با توضیحات خود درواقع دستگاه بذرپاش كج بیلی را توصیف می‌كند. تاریخ این قضیه به 1655 م بازمی‌گردد. نمی‌خواهیم بگوییم همین كتاب خاص، الهام دهنده‌ی اروپاییان برای شبیه سازی دستگاه بذرپاش بوده است، اما بی گمان این كتاب نمونه‌ای است از اینكه اروپاییان در زمان فراغت می‌توانستند به مباحث و موضوعات منتشر شده در مورد این اختراع چینی‌های پیشگام، دسترسی داشته باشند.
جای تعجب است كه اصول اولیه‌ی تول در مورد دستگاه بذرپاش در كتابش با عنوان "زراعت با كج بیل وابسته به اسب" (64) (1733) ترسیم شده است و این اصول كم و بیش بازگویی دوباره تمامی مواردی است كه در كتابچه‌های راهنمای اصلی چینی‌ها، متعلق به سال سوم پیش از میلاد گفته شدند (65). بِری به درستی ادعا می‌كند كه سیستمی كه در كتاب تول آمده است به نحوه‌ی زراعت مناطق شمالی چین، بسیار بسیار نزدیك است، به طوری كه آدم وسوسه می‌شود فرض بگیرد كه تول همه اجزای دستگاه اعم از قفل، فنر و غیره را از چین قرض گرفته است (66).
با توجه به انتقال ایده‌ی ساخت ماشین بذرپاشی به اروپا، اروپاییان باید آن را از نو برای خود اختراع می‌كردند. بدیهی است مدل نهایی آن با مدل اصلی چینی تفاوت داشته باشد... . بِری اشاره می‌كند كه:
ممكن است ادعا شود كه ماشین بذرپاشی اروپایی، نتیجه توسعه‌ی منطقی روش‌های بستانكاری اولیه بوده است، باز با این حال جای خوشحالی نیست كه مخترعان اروپایی به طور ناگهانی شروع به كار روی ماشین‌هایی كردند كه همانند ماشین‌های چینی ردیف بذر را به طور همزمان در خطوط مستقیم می‌كاشتند. خلق این ماشین دقیقاً زمانی كه اطلاعات در مورد كشاورزی چین به صورت رایگان در دسترس همگان قرار می‌گرفت، اتفاقی نبوده است (67).
به هر حال به نظر می‌رسد كه جثرو تول به طور موفقیت آمیزی توانسته بود، ریشه‌های شرقی دستگاه بذرپاشی خود را مخفی نگه دارد. او در این كار آنقدر موفق بود كه فقط در سال 1795، هیأت مدیره كشاورزی بریتانیا دریافتند كه دستگاه بذرپاش مدت‌های طولانی پیش در شرق مورد استفاده بوده است و این هیأت ترتیبی داد كه یك دستگاه بذرپاش (همچنین دستگاه گاوآهن) از دیگر مناطق (چین) داشته باشند. (68)
خلاصه آنكه فناوری‌های كشاورزی بریتانیا ریشه‌های مشخص چینی داشته‌اند، اما باز مدت‌ها طول كشید تا كشاورزان بریتانیایی این فناوری را بپذیرند؛ برای مثال تا نیمه‌های قرن نوزدهم برای دستگاه بذرپاش، تا دهه‌ی 1820 برای گاوآهن رودرهام و تا حوالی 1870 برای ماشین‌های بوجاری چرخشی. به همین دلیل، داستان توسعه‌ی كشاورزی را نمی‌توان فقط با ذكر نوآوری‌های تكنولوژیكی آغاز كرد و به پایان برد. چون فناوری‌ها به نسبت دیرتر به صحنه می‌آیند. این فناوری‌ها نقش مهمی داشتند، اما درنهایت آنچه موجب دگرگونی شد، معرفی نوآوری‌های زیست شناسی و بوم شناسی، مانند محصولات جدید حافظ خاك، مواد غذایی پركالری و پرمحتوا، كودها و روش‌های جدید تناوب كشت محصولات بود. به واقع این «اكتشاف» اخیر بود كه شلغم تانشند را رو كرد. آنچه اغلب گفته نشده، این است كه این موارد بیشتر به علت خدمات و كمك چین و آمریكا به دست آمده بودند.
سیستم‌های جدید تناوب كشت محصولات كه توسط بریتانیایی‌ها به عنوان یكی از پیشرفت‌های بسیار مهم گفته شده، به طور كامل توسط چینی‌ها انجام می‌شده است. حیرت انگیز اینكه چینی‌ها حوالی قرن ششم بسیاری از این سیستم‌ها را توسعه دادند كه همه آنان در كتاب " Chhi Min yao shu" گزارش شده است (69). این سیستم‌ها بسیار پیشرفته بودند و از آنان استفاده می‌شده است. یكی از دلایل گران بودن نرخ بازده محصول چینی نسبت به انگلیسی‌ها در طی قرن‌ها، همین مسئله بوده است. افزون بر این، برخی از محصولاتی كه به صورت تناوبی كشت می‌شده و تأثیرات زیادی بر كشاورزی انگلستان در قرن هجدهم داشته‌اند، دوازده قرن پیش‌تر توسط چینی‌ها كشت می‌شده‌اند (همانند باقلا، سیب زمینی شیرین، ارزن، گندم، جو و شلغم). همچنین گفتن این نكته نیز مهم است كه بسیاری از محصولات كشاورزی كه در انقلاب كشاورزی جنبه حیاتی داشتند، به بریتانیا نسبت داده می‌شوند (70).از جمله‌ی این محصولات می‌توان شلغم، سیب زمینی، ذرت، هویج، كلم، گندم سیاه، شبدر و سایر گیاهان علوفه‌ای را نام برد. شلغم و شبدر مبنای سیستم تناوب كشت در انگلستان بودند. چلغوز، كود بسیار مهمی بود و سیب زمینی تا حد بسیار زیادی از جذب محتویات این كود رشد می‌كرد (71).
در آخر اینكه، به روش‌های پرورش اسب به عنوان دستاوردی اروپایی نگاه می‌شود كه در نهایت اسب‌های بزرگ‌تر و قوی‌تر را در پی داشت. اما آنچه در این مورد از قلم افتاده است، معرفی «مواشی شرقی»- مادیان‌های عرب از امپراتوری عثمانی- است كه بر پیشرفت‌های خاص در این زمینه تأثیر بسزایی داشتند (72).

ریشه‌های چینی انقلاب صنعتی بریتانیا

صنعت آهن و فولاد به همراه كتان، ستون اصلی عصر صنعتی شدن بریتانیا را تشكیل دادند. تبیین‌های اروپامدار، در این مورد، همیشه به بازشماری مجموعه‌ی كاملی از پیشرفت‌های تكنولوژیكی مبتكرانه‌ی انگلیسی‌ها می‌پردازند. این فهرست اغلب شامل روش تهیه آهن از تركیب زغال سنگ سوخته با سنگ آهن، اختراع آبراهام داربی، پروسه‌ی فولادسازی هنری كورت (1784) و به خصوص موتور بخار جیمز وات (1776) است. مورخان اروپامداری این اختراعات را به صورت مجموعه‌ای از «چالش‌ها و پاسخ ها» می‌نگرند كه در آن، مبتكران پیشتاز بریتانیایی با نبوغ بسیار توانستند موانع و مشكلات را به واسطه‌ی نوآوری‌ها حل كنند. به طور مثال، موتور هوایی توماس نیوكامِن (705م) در نتیجه پیشرفت‌های طولانی از جمله موتور هیدرولیكی جان ویلكینسون (1757) و موتور بخار جیمز وات (1757) بهبود پیدا كرد و با اختراع موتور فشار قوی ریچارد ترویثیك (73) در 1802 به نقطه‌ی اوج رسید (و این اختراع امكان ساختن اولین لوكوموتیو بخار را در سال 1804 برای او فراهم ساخت). در اینجا اولین سؤالی كه به ذهن می‌آید این است كه آیا همان گونه كه اروپامداری ادعا می‌كند، بریتانیایی‌ها اولین مبتكران بودند؟ پاسخ به سؤال منفی است. با توجه به نقش محوری موتور بخار در صنعتی شدن بریتانیا، پسندیده‌تر است كه بحث خود را با آن آغاز كنیم.

ماشین بخار

كنث پومرانز می‌گوید در نهایت آنچه به «انشعاب و جدایی بزرگ» بریتانیا از چین بعد از 1800م انجامید، این بود كه بریتانیا معادن عمیق و پر آب داشت، اما معادن چین خشك و كم عمق بودند. این مسئله به اختراع ماشین بخار در بریتانیا منجر شد تا آب را از داخل معادن به بیرون پمپاژ كند. ماشین بخار موجب صنعتی شدن بریتانیا در سطح گسترده شد (‌چون فقط به معادن محدود نشد و در كارخانه‌ها و حمل و نقل ریلی و غیره نیز به كار گرفته شد). معادن خشك و كم عمق چین این گونه نبودند و به اختراع ماشین بخار نیاز نداشتند- از این رو در آنجا صنعتی شدن روی نداد (74).
استدلال پومرانز به سه دلیل، نادرست به نظر می‌آید: اول آنكه، حفاری معادن عمیق در چین به سال‌ها قبل، یعنی حكومت‌های وارینگ (‌از قرن پنج پیش از میلاد تا 221 پیش از میلاد) می‌رسد. بین این دوره و دوره‌ی سونگ، عمیق‌ترین معادن به طور متوسط حدود 91 متر بودند (در فاصله زمانی بین سلسله مینگ و چینگ، چندین معدن دارای عمق حدود 1000 تا 1500متر بودند. عمق یك معدن حتی به حدود 2590 متر رسیده بود) (75). دوم اینكه، بسیاری از معادن به طور كامل پایین‌تر از سطح آب بودند و به همین دلیل نیاز به تخلیه آب داشتند (‌مانند زمین‌های پست مناطق شمال كیانگ سو). روبرت هارت ول در این زمینه می‌گوید: «افزایش فعالیت‌های معدن در طول قرن یازدهم، شاید سرمایه گذاری عظیمی در زمینه ادوات تخلیه آب- از جمله پمپ‌های هیدرولیك شبیه آنچه در دیوارهای نمك در زِچوان استفاده می‌شد- را الزامی كرده بود» (76). پیتر گوالز نیز تشریح می‌كند:
حتی مقدار كمی آب، مشكلات زیادی در معادن زغال سنگ ایجاد می‌كند. این مشكل در چین چند برابر بود، زیرا بخش عمده معادن زغال سنگ چین در كنار سنگ آهك‌هایی قرار گرفته بودند كه همیشه مقدار زیادی آب در خود داشتند. به دلیل گستردگی حوزه، در طول جریان حفاری، چندین بار در این مخازن شكاف ایجاد می‌شد... این نوع خارج كردن آب از معادن، بزرگ‌ترین و شاید شایع‌ترین روش در حفاری‌های معادن زغال سنگ چین بوده است. در آن زمان، بزرگ‌ترین مشكل معدن كاران چینی، حجم بسیار زیاد آب بود (77).
نكته‌ی سوم و بدیهی كه جای تردید در آن نیست، اختراعات بسیار پیش‌تر چینی‌ها، به خصوص پمپ‌های هیدرولیك حداقل برای خالی كردن معادن آب بودند كه در صورت نبود آنان، اختراع ماشین بخار توسط انگلیسی‌ها ناممكن بود. بهتر است بدانیم كه اصول اولیه ماشین بخار ابتدا در «رساله‌ای درباره‌ی كشاورزی» نوشته وانگ چن (1313) از چین بود. اصول این اختراع به پمپ‌هایی بازمی‌گردد كه با قدرت آب كار می‌كردند (و اولین بار در سال 31م استفاده شده بودند). به طور معمول پذیرفته شده است كه ماشین بخار جیمزوات، حاصل توسعه و پیشرفت ماشین ساخته شده‌ی ویلكینسون بوده است. اما ماشین ویلكینسون كم و بیش شبیه ماشین ونگ چن بود. تنها وسیله‌ی اضافه، كه در جای خود اهمیت دارد، استفاده از میل لنگ بود كه درواقع یكی از چهار اختراع مستقل اروپاییان بین سال‌های 500 تا 1700م بود. پمپ‌های چینی، ماشین‌های دوكاره بیرون دهنده و مكنده بودند كه در هر حركت، هوا را از یك سر پیستون بیرون می‌دادند و در همان حال، همان مقدار هوا از سمت دیگر به داخل می‌كشیدند. این دستگاه «شباهت ظاهری نزدیكی» با ماشین بخار وات داشت. افزون بر این، چینی‌ها در اواخر قرن هفدهم، نوعی توربین بخار ساخته بودند (78). جالب اینكه پومرانز به پیروی از استدلال نیدهام و لینگ می‌گوید:
چینی‌ها از مدت‌های بسیار طولانی، اصول علمی بنیادی مربوط را- وجود فشار هوا- دریافته بودند و مدت‌ها قبل در ساخت سیستم دوكاره پیستون/ سیلندر همانند ماشین وات و همچنین سیستمی برای تبدیل حركت دوار به حركت خطی- مانند موارد مشابه در دیگر نقاط قبل از قرن بیستم- مهارت داشتند. تنها كاری كه مانده بود، استفاده از پیستون برای به حركت درآوردن چرخ‌ها بود (‌در ابزار ساخت چینی‌ها، هدف، بیرون دادن هوای داغ ناشی از حركت پیستون بود و این مرحله با به حركت درآوردن چرخ تنها یك قدم فاصله داشت) (79)...
افزون بر این، روبرت تِمپِل می‌گوید:
طرح‌های اروپایی (‌مربوط به ماشین بخار) به طور كلی از راه واسطه‌های مختلف از جمله آگوستینو راملی‌ (1588) برگرفته از مدل‌های چینی بودند. پیستون‌های متحرك احتراقی در اروپا، به تعبیر نیدهام، براساس ایده پرتاپ توپ بسته طراحی شدند. از آنجا كه تفنگ و باروت اختراع چینی‌ها هستند، احتراق درونی و موتورهای بخار گاهی از این واقعیت الهام گرفته است كه تفنگ دارای یك پرتاب كننده است كه با قدرت تیر را از درون لوله خارج می‌كند. این همان كمك چینی‌ها به نیاكان هر دو موتورهاست (80).
تفنگ و توپ، موتور تك سیلندر احتراقی درون سوز هستند كه به قول لین وایت «همه موتورهای مدرن ما... از آن گرفته شده اند» (81). یكی از مشكلات عمده‌ای كه جیمز وات هنگام ساخت ماشین بخار خود داشت، ایجاد سوراخی ظریف در سیلندر بود. او برای كمك به جان ویلكینسون مراجعه كرد، زیار ویلكینسون صاحب ماشین مته‌ای بود كه به منظور تولید، طراحی شده بود. اما نكته‌ی حیاتی اینجاست كه تفنگ و توپ را چینی‌ها اختراع كردند، سپس به اروپایی‌ها انتقال دادند.
گفته‌های بالا به معنای آن نیست كه تأكید پومرانز و دیگران بر اهمیت پیشرفت و استفاده گسترده از ماشین بخار در صنعتی شدن انگلستان غلط بوده است. بلكه سخن این است كه بسیاری از جنبه‌های اصولی ماشین بخار، قرن‌ها پیش از آنكه اروپاییانی، همچون لئوناردو داوینچی خیال چنین وسیله‌ای را در ذهنی پرورانده باشند در چین اختراع شده بود. ماشین بخار انگلیسی، معجزه‌ای نبود كه از غیب ظاهر شود. همان طور كه بسیاری از مخترعان انگلیسی در این زمینه سهم داشتند، سهم چینی‌ها را نیز در این مورد نباید نادیده بگیریم.

زغال سنگ و كوره‌های بلند

اروپامداری بر اقدام انقلابی بریتانیایی‌ها در مورد جا به جایی زغال سنگ به جای زغال چوب (در شرایطی كه جنگل‌ها به شدت در حال نابودی بودند) تأكید ویژه‌ای دارد. پیرو این تأكید، می‌توان گفت كه «كول بروك دیل‌» بریتانیا اولین جای جهان بوده است كه از زغال كوك برای گداختن سنگ آهن استفاده می‌شده است. همان طور كه فیلیس دین می‌گوید: «مهم‌ترین دستاورد انقلاب صنعتی همین (‌زغال سنگ) بوده است كه شالوده‌های اقتصاد بریتانیا را از چوب و آب به زغال سنگ و آهن تغییر داد»‍ (82). اما سخن یاد شده این واقعیت را مخدوش می‌كند كه چینی‌ها در قرن یازدهم از زغال سنگ به جای زغال چوب استفاده می‌كرده‌اند. كوره‌های بلند (همراه با وزش حرارت) نخست در قرن دوم پیش از میلاد در چین اختراع شد و در قرن پنجم، چینی‌ها فرایندی «هم جوشی» ایجاد كردند كه در آن چدن و آهن پرداخته شده را با یكدیگر ذوب كرده و فولاد تولید می‌كردند. «این روش كه 1400 سال پیشتر انجام می‌شده، به طور دقیق همان روش فرایند تولید فولاد در مارتین و سیمنز در 1863 است» (83). بریتانیا حتی تا سال 1850م فقط مقادیر به نسبت كمی فولاد تولید می‌كرد (در مقایسه با آهن)، به این دلیل كه هزینه‌ی تولید فولاد بسیار زیاد بود. آنچه این وضعیت را تغییر داد، اختراع كوره‌ی مبدل بِسِمر (84) (1852) بود. در اینجا این نقل قول آموزنده است كه:
كار هنری بِسِمر در 1852، بعد از كار ویلیام كِلی بود (هنوز هم به كلی توجه نمی‌شود)... كِلی در 1845 چهار متخصص فولاد را به كِنتوچی آورده بود و از آنان اصول تولید فولاد را كه بیش از دو هزار سال پیش در چین مورد استفاده بود آموخت» (85).

تولید آهن و فولاد

تا سال 1788م، تولید آهن در انگلستان همچنان كم‌تر از تولید آن در چین در 1078م بوده است. فقط در سال‌های پایانی قرن نوزدهم است كه بریتانیایی‌ها توانستند با قیمت‌های اندك محصولات قرن یازدهم چین هماهنگ شوند. به گفته اصیل جوزف نیدهام:
این مسئله یك تضاد تاریخی بسیار بزرگ است كه... تمدن غربی كه امروزه تمدن جهانی را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده، به شدت وابسته به تولید آهن و فولاد است، حال آنكه چینی‌ها در تولید آهن سخت، 1300 سال جلوتر از غرب بودند (86).
هند نیز در این زمینه از بریتانیا جلوتر بوده است. فولاد ووتز هند از مدت‌ها پیش تا قرن نوزدهم، بهترین فولاد در جهان بود. این فولاد در ایران (‌معروف به فولاد دمشق) ارزش بسیار داشت. حتی در انتهای قرن هجدهم، كیفیت فولاد بریتانیا از كیفیت فولاد دمشقی نامطلوب‌تر بود. تا 1842م، آهن و فولاد هند نه تنها به همان خوبی آهن و فولاد انگلستان بود- اگر نگوییم برتر بوده است- بلكه از تولیدات شفیلد بسیار ارزان‌تر بود (87). جالب اینكه در این زمان تعداد كوره‌های بلند موجود در هند پنجاه برابر تعداد كوره‌های بلند موجود در انگلستان بوده‌اند (و حتی تا 1873 همچنان تعداد كوره‌های هند ده برابر بیشتر از انگلستان بود). نكته‌ی اساسی اینكه تولیدكنندگان غربی، شیفته‌ی كیفیت مطلوب محصولات فولاد و آهن ایرانی و هندی بودند.
به هر حال جای تعجب نیست هنگامی كه انگلیسی‌ها آخر از همه به تولید فولاد علاقه مند شدند، روش‌های تولیدی چینی‌ها و هندی‌ها را مدنظر قرار دادند. اولین تلاش برای تقلید فرایند تولید، توسط بنیامین هانتسمَن در 1740 در شفیلد انجام شد، این نوع تقلیدها تا هشتاد سال بعد از آن هم تكرار شد. آرنولد پیسی در مورد دستگاه انگلیسی می‌گوید:
اگرچه "فولاد ذوب شده در كوره‌ها" از كیفیت بسیار مطلوبی برخوردار بود و برای ساخت ابزارهای ماشین تراش ضروری بود... نقش‌های دیده شده روی برخی تیغه‌های آسیایی، هرگز به دست نیامد. فولاد هندی و چینی كیفیت مطلوبی كه داشت، همچنان فولادسازان غربی را متحیر كرده بود. بنابراین حتی تا دهه‌ی 1790 فولاد ووتز هندی همچنان در شفیلد مورد پژوهش و بررسی قرار گرفت، و برای ساخت تیغه‌ها با كیفیت مطلوب استفاده می‌شد كه با سایر ابزارها قابل انجام نبود (88).
در اواخر قرن هجدهم، تعدادی از دانشمندان اروپایی در مورد ریشه‌های فولاد ووتز هندی پژوهش كردند كه مشهورترین آنان مایكل فارادی (89) بود. (90) برودل نیز نتیجه گیری می‌كند: در طول دهه‌های اولیه‌ی قرن نوزدهم، بسیاری از دانشمندان غربی مساعی خود را برای كشف اسرار مربوط به فولاد دمشق (یا ووتز) به كار گرفتند. نتایج تحقیقات آنان به تولد متالوگرافی انگلیسی انجامید». تولیدكنندگان بریتانیایی در كُربی نیز (از شهرهای صنعتی انگلستان)، آزمایش‌هایی را با هدف بازتولید روش‌های قدیمی تولید فولاد چینی انجام داده بودند. این آزمایش‌ها موفقیت آمیز بود و آنان توانستند فولاد مشابهی را تولید كنند.

ریشه‌های چینی تولید كتان بریتانیا

صنعت كتان بریتانیا- اگر نگوییم اصلی‌ترین- یكی از پایه‌های عمده‌ی انقلاب صنعتی بریتانیا بوده است. در 1830م، تولیدات كتان، اولین صادرات انگلستان شد. از این رو صنعت كتان الگویی برای صنعتی شدن انگلستان بود. مورخان در اینجا نیز بر استقلال و پیشگامی مخترعان بریتانیایی تأكید می‌كنند. از جمله‌ی این موارد می‌توان به اختراع چرخ خیاطی ماكو توسط جان كِی (91) (1733)، دستگاه نخ تابی اختراع جان ویات (92) و لوییس پاول (93) (1738)، ماشین نخ ریسی جیمز هارگِریوز (94) (1769)، ماشین صندل ساموئل كرامتون (95) (1779)، ماشین پارچه بافی ادموند كارت رایت (96) (1787) و ماشین بخار جیمز وات (1776) اشاره كرد. دوباره ادعا شده است كه تمامی این اختراعات دنباله‌ی همان مسیر درونی «سلسله چالش‌ها و واكنش ها» بوده‌اند كه طی آن به كارگیری پیوسته نبوغ مخترعان انگلیسی، بهبودبخش این فناوری‌ها بوده است. نتیجه این فناوری‌ها، افزایش ده برابر نخ ریسی بود. به طور معمول این گونه تصور می‌شود كه از سرزمین «تاریك» لانكا در شمال انگلستان، اولین روزنه‌های مدرنیته تابیدن گرفت.
واقعیت‌ها نشان می‌دهند لانكا اولین آغازكننده‌ی معجزه‌ی تولید كتان نبوده است. به این دلیل كه صنعت كتان به هیچ وجه منحصر به قرن هجدهم انگلستان نبود، بلكه پیشگامان بسیار قدرتمندی در هند و چین برای آن وجود داشته‌اند. چین نه تنها در اختراع ماشین‌های پارچه بافی پیشگام است، «دستگاه بزرگ نخ تابی» نیز از اختراعات آنان بوده كه بر ماشین كارت رایت برتری داشته است. افزون بر این، چینی‌ها برای مدت زمان بسیار طولانی در تولید پارچه از ماشین‌هایی استفاده می‌كردند كه فقط در یك جزء مهم با ماشین نخ ریسی جیمز هارگِریوز و چرخ خیاطی جان كِی تفاوت داشت. به قول دیتر كوهن (97):
تكنسین‌های چینی در قرن سیزدهم، در كار تولید پارچه، كلیه بخش‌های اصلی ماشین نخ تابی را (همانند این اختراعات انگلیسی) برای استفاده صنعتی اختراع كرده بودند... به واقع از نظر ساختار مكانیكی، حتی ماشین نخ ریسی چند دوكه كه دارای ساز و كار پیچیده و دشواری بود از نظر كیفیت همانند این دستگاه نخ تابی نبود (98).
تنها تفاوت این بود كه ماشین چینی برای تولید ابریشم به كار می‌رفت نه كتان. به هر حال تعمیم فناوری‌های تولید ابریشم چینی به غرب، درنهایت بنیان گذار فناوری‌های پارچه كتان انگلیسی شد.
اولین بار ابتكارات چینی‌ها در كار ساخت پارچه، در قرن سیزدهم به اروپا انتقال یافت (كه پیدایش صنعت ابریشم ایتالیا را موجب شد). ایتالیایی‌ها نیز این ایده‌ها را به بریتانیایی‌ها منتقل كردند. یكی از رویدادهای مهم در این قسمت، آسیاب‌های تولید ابریشم توسط جان لمبه (99) است. اهمیت این آسیاب‌ها به دلیل آن بود كه درنهایت الگویی را برای تولید كتان ارائه دادند كه در دِربای (100) توسعه پیدا كردند. ماشین لُمبه در واقع نتیجه‌ی مجموعه‌ای از فرایندهای اشاعه‌ی جهانی فناوری‌ها و ایده‌های چینی بود كه ارتباط مستقیم چین با اروپا، به ویژه بریتانیا را به همراه داشت. جان لمبه ایده‌های خود را از ایتالیا گرفته بود، یعنی جایی كه ابزارهای تولید ابریشم از پیش مورد استفاده بودند (101). اما توصیف این ماشین‌ها به عنوان نوآوری‌های ایتالیایی، خدشه به این واقعیت روشن است كه خاستگاه‌های اولیه‌ی این ماشین‌ها، چین بوده است. ویژگی كلیدی این ماشین‌ها، كاربرد قرقره است كه از چین گرفته شده بود، یعنی جایی كه این ماشین‌ها از حوالی 1090 به بعد مورد استفاده بوده اند (102). ماشین اختراع شده لُمبه نیز با قرقره كار می‌كرد و تا اندازه‌ی بسیار زیادی شبیه ماشین‌های چینی بود. كم و بیش تمامی اجزای این ماشین‌های ایتالیایی به طور دقیق تا زمان بازدید لمبه از ایتالیا، با نمونه‌های ماشین‌های چینی شباهت داشتند (103). اما بحث اصلی اینجاست كه آسیاب تولید ابریشم دِربای (كه مبتنی بر طرحهای ایتالیایی بود و طرح‌های ایتالیایی نیز مبتنی بر الگوهای اصلی چینی بوده‌اند)، الگوی تولیدكنندگان تازه كار كتان، شده بود.

نشانه‌های برتری صنعتی بریتانیا و یا غرور صرف انگلیسی

به طور معمول یكی از نشانه‌های نبوغ و برتری صنعتی بریتانیا، ساخت اولین پل آهنی در بریتانیا در كول بروك دیل (104) در 1779م قلمداد می‌شود. به اقرار یكی از متون مربوط، در كول بروك دیل آمده است كه:
جان ویلكینسون و امثال او نبوغ خود را نشان دادند. ابتدا ابراهام داربی از آهنی برای قالب ریزی دیگ و ماهیتابه استفاده كرد، اما ویلكینسون و آهن سازان شربشایر در آن زمان بسیار جاه طلب‌تر بودند. ویلكینسون با همكاری آبراهام داربی سوم، اولین پل آهنی را در نزدیكی كول بروك دیل ساخت. این پل تا به امروزه برقرار است و وجه تسمیه شهر كوچك كنار این پل نیز كه اكنون «آیرون بریج» (پل آهنی)‌نام دارد، همین داستان است (105).
گفته‌ی بالا نباید موجب شود كه ندانیم هزار سال پیش از این تاریخ، بیش از هزار پل اهنی معلق در چین وجود داشتند. اولین پل معلق ساخته شده از آهن پرداخته شده در چین در سال 65م، (چینگ تونگ در استان ینان) بود و زنجیره‌ای از پل‌های آهنی معلق بعدها بین سال‌های 580 تا 618م بر روی رودخانه‌ی چین- شا ساخته شد (106). بدیهی است این نمونه‌های چینی «الهام دهنده‌ی مهندسان غربی بوده است» (107). گزارش‌های یسوعیان نیز در مورد پل‌های معلق چینی توسط بسیاری از معماران انگلیسی از جمله سِر ویلیام چمبرز مورد بحث و بررسی شد و حتی نظر توماس تلفورد را نیز به خود برانگیخت (108). براساس گفته‌ها، یكی دیگر از ابتكارات صنعتی بریتانیا پیدایش اولین لامپ‌های گازی در 798م بود. اما در اینجا نیز، واقعیت این است كه چینی‌ها دو هزار سال پیش از اختراعات انگلیسی‌ها، از گاز طبیعی برای روشنایی استفاده می‌كردند (109).
سرمته (یا مته‌های بلند) نیز یكی از فتوحات دیگر انگلیسی‌ها دانسته شده است كه تا عمق 70 متر را حفاری می‌كرد و در مقایسه با كار مته‌های حفاری چینی بسیار كم دیده می‌شود، مته‌های حفاری چینی حدود 1000 تا 1500 متر را در عمق معادن حفاری می‌كردند. چینی‌ها بسیار پیش از آن، یعنی نزدیك به قرن یكم پیش از میلاد، از مته‌های بلند استفاده می‌كردند. غرب در قرن نوزدهم به این توانایی دست یافت. نكته‌ی مهم اینكه اولین بار برای حفاری در آب‌های شور (1834) و حفاری‌های نفتی (1841) از روش‌های حفاری چینی‌ها استفاده شد. دریك در سال 1859، با استفاده از روش‌های چینی‌ها یك چاه نفتی در پنسیلوانیا حفر کرده بود. به قول تمپل:
روش موسوم به "ضربه زدن (110)" كه در آمریكا برای حفاری نفت مورد استفاده بود، تا پیش از ماجرای نیروی بخار به طور دقیق همان روش‌های حفاری چینی بودند. حتی مته‌های چرخش جدید نیز به نظر می‌رسد تا حدی ریشه‌ی چینی دارند. خلاصه، حفاری‌های عمیق غربی تحت تأثیر حفاری‌های چین هستند و صنعت نفت مدرن نیز بر پایه‌ی تكنیك‌های شرقی، 1900 سال جلوتر از غرب، بنا شده است (111).
از دیگر نشانه‌های برتری صنعتی بریتانیا، براساس گفته‌ها، اختراع كشتی‌هایی به صورت اتاقك‌های جدا با قسمت‌های ضد آب بود. این اختراعات به نبوغ سر ساموئل بنتام نسبت داده شد كه آن را در 1795 برای نیروی دریایی سلطنتی انگلستان انجام داده بود. اما بنابر گزارش بعدی همسرش (كه ناقض عهدنامه‌ی اروپایی بود) این نوآوری باید به چینی‌ها نسبت داده می‌شد (112). درواقع در قرن دوم میلادی، اتاقك‌های مجزا با اجزای ضد آب در صنعت كشتی سازی چینی‌ها مسئله‌ای شناخته شده بود. جالب است كه تا انتهای قرن هجدهم طول كشید كه ناوگان دریایی انگلستان به طور مستقیم از این اختراع چینی‌ها تقلید كرد. جالب‌تر اینكه این كار وقتی صورت گرفت كه ماركوپولو این نوآوری را- كه برای نجات جان دریانوردان حین حادثه بسیار مفید بود- در سال 1295 برای غرب گزارش كرده بود. اما افسوس كه اگر طراحان انگلیسی، این نوآوری را روی كشتی معروف تایتانیك- كه نماد دستاوردهای غرب و بریتانیا در كشتی سازی تصور می‌شود- اعمال كرده بودند، جان بیش از 1502 نفر نجات می‌یافت.
شاید آخرین نشانه‌ی غرور انگلیسی‌ها، میزبانی این كشور در ساخت بنای "نمایشگاه بزرگ (113)" در 1851م بوده است كه برتری صنعتی بریتانیا نسبت به سایر نقاط جهان را نمایان ساخت. این ساختمان در پكتون كریستال پالاس بنا شد كه بنابر گفته‌ها، از شیشه‌ی سوار شده روی اسكلت آهنی و فولادی ساخته شده بود. شاید نمی‌دانسته‌ایم كه طولانی‌ترین قوس بنای پكتون با طول حدود بیست و هشت متر از چوب‌های چند لایه صنوبر ممیل (114) ساخته شده بود. در این بنای هنری به ظاهر ساخته شده از آهن و شیشه، 205 مایل چارچوب پنجره و سی و چهار مایل ناودان چوبی به كار رفته بود.» (115) (116). این واقعیت نشان می‌دهد كه مبنای بسیاری از كالاها و اشیا در بخش اعظمی از عصر صنعتی شدن انگلستان، چوب بوده است نه آهن. به واقع برخلاف تصور ما از كشتی‌های آهنی و فولادی، در آستانه‌ی ساخت بنای «نمایشگاه بزرگ»، نود درصد كشتی‌های بریتانیایی از چوب ساخته می‌شده‌اند. فقط بعد از 1852 كه آهن مقداری ارزان شده بود، تولیدكنندگان انگلیسی نیز توانستند به نسبت قبل، بیشتر از آن در ساخت و ساز استفاده كنند. این مسئله در نتیجه اختراع كوره مبدل بِسمِر امكان پذیر شده بود كه پیش‌تر دیدیم خود این اختراع از متخصصان چینی تأثیر پذیرفته بود.
و سرانجام- نه آخرین- یكی از نشانه‌های كلاسیك انقلاب صنعتی بریتانیا، انقلاب ترابری بود كه ویژگی مهم آن پیشگامی در ساخت كانال‌ها، به ویژه دریچه‌های مخصوص آب بر روی كانال‌ها و رودخانه‌ها بود. برای ما این گونه نقل شده است كه جیمز بریندلی بریتانیایی، ‌«بزرگ‌ترین مهندس كانال بود و نبوغ مكانیكی او... در حل مشكل مربوط به ساخت كانال به كار گرفته شد. نتیجه آن یك پیروزی بزرگ بود» (117). اما ساخت كانال به همراه نصب دریچه‌های مخصوص كنترل آب، ویژگی بارز معجزه اقتصادی چین در دوران حكومت سلسله‌ی سونگ بود و هشتصد سال پیش از بریتانیا در 984م، در چین ساخته شده بود (118). شش هزار كیلومتر كانالی كه در فاصله سال‌های 1750 تا 1858م، در بریتانیا ساخته شد، در برابر پنجاه هزار كیلومتر كانال ساخته شده در طول دوران فرمانروایی سونگ (چین)، حدود هفتصد سال پیش از آن تاریخ، اندك است. افزون بر این، كانال‌های ساخت چینی‌ها، محل عبور و مرور كشتی‌های بسیاری بود و قابل مقایسه با كانال‌های باریك انگلستان كه در آنان (در كنار كانال) برای حركت قایق‌های باری از اسب استفاده می‌شد، نبود. در قرن یازدهم، قایق‌های خصوصی چینی‌ها كه از «كانال بزرگ» در رفت و آمد بودند، بیش از صد و ده تن بار را حمل می‌كردند (كه از حداكثر بار قابل حمل كشتی دریانوردی كلمب به نام "نینا" بیشتر بود). در اواخر قرن نهم، كشتی‌های چینی كه در كانال‌ها رفت و آمد داشتند، بیش از صد و چهل تن بار (سه برابر توان قایق‌های انگلیسی)‌را حمل و نقل می‌كردند.

نتیجه گیری

تمام گفته‌های بالا به این معنی نیستند كه صنعتی شدن بریتانیا فقط بر پایه‌های چینی استوار بوده است. سخن این است كه صنعتی شدن بریتانیا تا حد زیادی بر فرایند تغییر برون زا و "دیگر ساخته" (119)، یعنی بسیاری از اختراعات متقدم چینی‌ها از هفتصد تا دو هزار و سیصد سال پیش حركت كرده است. انصاف این است كه گفته شود صنایع آهن، فولاد و كتان بریتانیا فقط نه به دلیل دیرهنگام بودن، بلكه به دلیل تقلیدی بودن آنان از اهمیت برخوردارند. موفقیت بریتانیایی‌ها در اصالت و استقلال خود در این اختراعات نبوده است، بلكه در سرسختی آنان در حل مشكل و بهبود بخشیدن اختراعات دیگران بوده است. از این رو، بریتانیا را بیشتر باید كشوری تازه صنعتی یا توسعه گر متأخر دید كه در آن از همه‌ی مزایای عقب ماندگی، بهره مند شده و توانسته بود «كشفیات تكنولوژیكی» دیگران را تقلید كند و با آن وفق یابد. گزاره‌ی معقول این است كه بگوییم انگلیسی‌ها بعد از همه، این فناوری‌ها را توسعه دادند. جلوه ندادن نقش چین در تمامی این اختراعات، كاملاً غیرمنطقی است، چون بدون ابتكارات پیشین چینی‌ها موارد زیادی وجود نداشت كه كسی بخواهد آن را توسعه دهد و بهبود بخشد. بدون خدمات چین، بریتانیا به گمان بسیار، كشوری كوچك و عقب مانده غوطه ور در حاشیه‌ی یك قاره عقب مانده باقی می‌ماند، قاره‌ای كه از سال‌های 500م، به بعد در حاشیه اقتصاد جهانی به رهبری آسیا- آفریقا قرار داشت.
به طور خلاصه، چشم انداز «جهانی- تاریخی- انباشتی» (120) از صنعتی شدن، گویای آن است كه تأكید متعارف بر انقلاب صنعتی بریتانیا به عنوان نقطه‌ای كه به قول روستو، همه چیز از آن آغاز شده، محصول ذهن كوته بین اروپامدار بوده است. بنابراین به منظور نتیجه گیری، بحث را با نقل قول اریك جونز به پایان می‌بریم:
مدت‌ها رویداد روشنی داشته‌ایم و راجع به آن نیز اطلاعات كسب می‌كردیم. پیشرفت و رشد با انقلاب صنعتی پایان قرن هجدهم در بریتانیا آغاز شد. اكنون با اطمینان می‌دانیم كه آن رویداد، به واقع فرایندی كمتر انگلیسی و بیشتر شرقی بود و به هیچ وجه ناگهانی نبوده، بلكه بخشی از یك پیوستار (جهانی، تاریخی) ‌بوده است كه از زمان‌های بسیار دور به جریان افتاده بود (121).

پی‌نوشت‌ها:

1.Laissez Faire
2.The First Industrial Revolution
3.Phyllis Deane
4.The First Industrial Nation
5.P.Mattias
6. Phyllis Deane, The First Industrial Revolution (Cambridge: Cam¬bridge University Press, 1965); Peter Mathias, The First Industrial Nation (London: Methuen, 1983).
7.R.M.Hartwell
8. R. M. Hartwell, "Was there an Industrial Revolution?", Social Science History 14 (1990), 575, my emphases.
9. Walt W. Rostow, The Stages of Economic Growth (Cambridge: Cam¬bridge University Press, 1961), p. 157, my emphases.
10. Perry Anderson, Lineages of the Absolutist State (London: Verso, 1979) , pp. 419-20.
11. David S. Landes, The Wealth and Poverty of Nations (London: Little, Brown, 1998), p. 523.
12.Bottlenecks
13. David S. Landes, The Unbound Prometheus (Cambridge: Cambridge University Press, 1969), p. 84; Charles P. Kindleberger, World Eco¬nomic Primacy (Oxford: Oxford University Press, 1996), p. 132.
14. Landes, Unbound Prometheus, p. 39.
15. Marshall G. S. Hodgson, The Venture of Islam, III (Chicago: Chicago University Press, 1974) p. 197.
16. Eric L. Jones, Growth Recurring (Oxford: Clarendon Press, 1988), p. 13.
17. Ibid., p. 28.
18.long global duree
19. Eric L. Jones, Growth Recurring (Oxford: Clarendon Press, 1988)., p. 80.
20. Cited in Arnold H. Rowbotham, "The Impact of Confucianism on Seventeenth Century Europe", The Far Eastern Quarterly 4 (1) (1944), 227.
21. This and the next two references are from Adolf Reichwein, China and Europe (Taipei: Ch"eng-Wen Publishing Company, 1967), pp. 77, 78 and 79 respectively.
22.Rococo
23.Montaigne
24.Quesnay
25. William W. Appleton, A Cycle of Cathay (New York: Columbia University Press, 1951), ch. 6; Reichwein, China, pp. 113-26; Hugh Honour, Chinoiserie: the Vision of Cathay (London: John Murray, 1961), pp. 44-52, 125-74.
26. I " wis A. Maverick, China A Model for Europe, 1 (San Antonio, Texas: jul Anderson, 1946), pp. 111-23; Martin Bernal, Black Athena, I (New York: Vintage, 1991), p. 172; Francesca Bray, Science and Civil¬isation in China, VI (2) (Cambridge: Cambridge University Press, 1984), p. 569.
27. J. J. Clarke, Oriental Enlightenment (London: Routledgc, 1997), p. 49.
28. Kuo Hsiang cited in Colin A. Ronan, The Shorter Science and Civil¬isation in China (Cambridge: Cambridge University Press, 1978), p. 97.
29. Reichwein, China, pp. 101-9.
30.N.G.Clerk
31.B.Guy
32. Basil Guy cited in Clarke, Oriental Enlightenment, p. 50.
33.Fenelon
34. Bernal, Black Athena, p. 198.
35. Sir William Temple cited in Michael Edwardes, East-West Passage (New York: Taplingcr, 1971), p. 107.
36. Oliver Goldsmith cited in Bernal, Black Athena, p. 198.
37.Elgin
38. The eighth earl of Elgin cited in Ronald Hyam, Britain"s Imperial Century 1815-1914 (London: Batsford, 1976), p. 37.
39. Jonathan Spence, To Change China (Boston: Little, Brown, 1969), p. 6.
40.F.De.Magailans
41. Fernand Braudel, Civilization and Capitalism, 15th-18th Century, 1 (London: Collins, 1981), pp. 338-9.
42. Bernal, Black Athena, p. 172.
43. Maverick, China, pp. 13-14.
44. Leibniz cited in Bray, Science, VI (2), p. 569.
45. Maverick, China, pp. 41-59; Bernal, Black Athena, p. 199.
46.An Account of Chinese Husbandry
47. Bray, Science, VI (2), p. 570.
48. Maverick, China-, Wolfgang Franke, China and the West (Oxford: Blackwell, 1967), ch. 4.
49. Donald F. Lach and Edwin J. Van Kley, Asia in the Making of Europe, III (Chicago: Chicago University Press, 1993), p. 1890; see also Clarke, Oriental Enlightenment, p. 40.
50.F.Bray
51. Bray, Science VI (2), p. 571.
52.seed drill
53.J.Tull
54.Rotherham Plague
55.P.Leser
56. Bray, Science VI (2), pp. 581-3.
57. Robert Temple, The Genius of China (London: Prion Books, 1999). p. 20.
58. Bray, Science, VI (2), pp. 366-75; Joseph Needham and Wang Ling, Science and Civilisation in China, IV (2) (Cambridge: Cambridge Uni¬versity Press, 1965), p. 154.
59. Cited in Bray, Science, VI (2), p. 377,
60. Temple, Genius, pp. 23-5.
61. Ibid., p. 27.
62.The History of The Greate and Renowned Monarchy of China
63. Alvarez Semedo cited in Lach and Kley, Asia, p. 1595.
64.Horse-Hoeing Husbandry
65. Tull"s principles and the Chinese formula are reproduced in Bray, Science, VI |2), pp. 559, 560.
66. Bray, Science, VI (2), p. 571.
67. Ibid., p. 582.
68. Arnold Pacey, The Maze of Ingenuity (London: Allen Lane, 1974), p. 191.
69. Bray, Science, VI (2), pp. 429-33.
70. Alfred W. Crosby, The Columbian Exchange (Westport: Greenwood, 1972), ch. 5; Braudel, Civilization, 1, pp. 158-71.
71. Kenneth Pomeranz, The Great Divergence (Princeton: Princeton Uni¬versity Press, 2000), pp. 57-8.
72. Stuart Piggott, Ruins in a Land Scape (Edinburgh: Edinburgh Univer¬sity Press, 1976), pp. 115, 124.
73.R.Trevithicke
74. Pomeranz, Great Divergence, pp. 59-68.
75. Peter J. Galas, Science and Civilisation in China, V (13) (Cambridge: Cambridge University Press, 1999), pp. 285-7.
76. Robert Hartwell, "Markets, Technology, and the Structure of Enter¬prise in the Development of the Eleventh-Century Chinese Iron and Steel Industry", lournal of Economic History 26 (11 (1966), 48.
77. Golas, Science, V (13), pp. 186, 336.
78. Needham and Ling, Science, IV (2), pp. 135-6, 225-8, 369-70, 387, 407-8, 411.
79. Pomeranz, Great Divergence, pp. 61-2.
80. Temple, Genius, pp. 65-6; Joseph Needham, Ho Ping-Yu, Lu Gwei- Djen and Wang Ling, Science and Civilisation in China, V (7) (Cam¬bridge: Cambridge University Press, 1986), pp. 544-68.
81. Lynn White, Medieval Technology and Social Change (Oxford: Clarendon Press, 19621, p. 100.
82. Deane, First Industrial Revolution, p. 129.
83. Temple, Genius, p. 68.
84.Bessemer Converter
85. Temple, Genius, p. 49.
86. Needham in Manscl Davies, A Selection from the Writings of Joseph Needham (Lewes, Sussex; The Book Guild, 1990), p. 144.
87. Dharampal, Indian Science and Technology in the Eighteenth Century (Delhi: Impcx, 1971), pp. 220-63.
88. Arnold Pacey, Technology in World Civilization (Cambridge, Mass.: MIT Press, 1991), p. 81.
89.M.Faraday
90. Arun Kumar Biswas, "Mineral and Metals in Medieval India", in A. Rahman (ed.|, History of Indian Science, Technology and Culture, ad 1000-1800 (New Delhi: Oxford University Press, 1999), p. 312, nn. 78-83.
91.j.Kay
92.j.wyatt
93.I.Paul
94.j.Hargreaves
95.S.Crompton
96.E.Cartwright
97.Dieter Kuhn
98. Dieter Kuhn, Science and Civilisation in China, V [91 (Cambridge: Cambridge University Press, 1988), p. 224.
99.J.Lombe
100.Derby
101. A. P. Wadsworth and J. Mann, The Cotton Trade and Industrial Lan¬cashire 1600-1780 (Manchester: Manchester University Press, 1931), p. 106.
102. Pacey, Technology, pp. 103-7; Temple, Genius, pp. 120-1.
103. Kuhn, Science, V (9), pp. 428-33.
104.Coal brook dale
105. Denis Richards and Anthony Quick, Britain 1714-1851 (London: Longmans, 1961), pp. 132-3.
106. Davies, Selection, p. 151.
107. Jones, Growth Recurring, p. 36.
108. Pacey, Maze, p. 190.
109. Braudel, Civilization, I, pp. 368, 370.
110.Kicking down
111. Temple, Genius, p. 54.
112. Joseph Needham, Wang Ling and Lu Gwei-Djen, Science and Civilisa¬tion in China, IV (3) (Cambridge: Cambridge University Press, 1971), pp. 420-2.
113.Great Exhibition
114.شهری در لیتوانی در كرانه دریای بالتیك-م.
115.هر مایل برابر 1609 متر است-م.
116. F. T. Evans summarised in Jones, Growth Recurring, pp. 18-19.
117. Richards and Quick, Britain, pp. 149-50.
118. Needham et al, Science, IV (3), pp. 300-6, 359; Pacey, Technology, p. 6.
119.Other-generated
120.global-historical-cumulative
121. Jones, Growth Recurring, pp. 26, 27.

منبع مقاله :
هابسون، جان، (1387)، ریشه‌های شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی، موسی عنبری ... ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول