چرا به شیطان مهلت داده شد؟
نويسنده:نعمت الله صفری فروشانی
منبع:مجله پرسمان

اكرم امیری/تكنسین اطاق عمل

این پرسش، پرسشی بنیادین است كه برای هر اندیشمند مسلمانی، به گونه‏ای مطرح است و پاسخ به آن، در گرو كاویدن جنبه‏های مختلف آن می‏باشد . در این پرسش سه موضوع; خداوند، انسان و شیطان مطرح است كه گرچه بعضی از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسی آنها می‏پردازیم .

الف) خداوند

1 . هدف خداوند از خلقت انسان، به كمال رساندن اوست; یعنی هدف به فعل خداوند مربوط می‏شود و نه به فاعل; زیرا خداوند خود كامل علی الاطلاق است و نمی‏توان غایت و هدفی برای ذات او تصور كرد .
2 . تبلور كمال انسان، معرفت‏خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست كه خداوند فرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون; جن و انس را تنها برای عبادت خود آفریدم‏» . (1)
با عبادت و معرفت آن كامل علی الاطلاق (خداوند) است كه كمال انسان تحقق می‏یابد .
3 . انسان عبادت‏گر را تنها در صورتی می‏توان متحرك به سوی كمال به حساب آورد كه خود آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد; نه آن كه همانند فرشتگان به صورت تكوینی به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانی خداوند نداشته باشد; «بل عباد مكرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون‏» (2)
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوه‏ای كرد رخش، دید ملك عشق نداشت
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4 . و از این رو خداوند، انسان را موجودی مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد; چنان كه می‏فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا; ما راه را به انسان نشان دادیم; خواه شاكر باشد یا ناسپاس‏» . (3)
5 . و از این‏جاست كه مسئله امتحان به عنوان یكی از اهداف واسطه‏ای خلقت انسان مطرح می‏شود; زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جای تعجب ندارد كه در آیات فراوانی از قرآن كریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه‏های مختلف مشاهده كنیم; «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه; ما انسان را از نطفه‏ای اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم (4) » . (5)
6 . برقراری یك امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یك از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر می‏باشد .
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود می‏داند و تنها برای خلقت اوست كه به خود تبریك گفته است; فتبارك الله احسن الخالقین . (6)
از این رو در جهت انتخاب مسیر كمال و خیر، امكانات فراوانی را در اختیار او گذاشته است كه از آن جمله می‏توان به این موارد اشاره كرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتی به خداوند «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها» (7) می‏باشد .
ب) ورود خداوند به صحنه، برای كمك به هدایت انسان «قل الله یهدی للحق‏» (8) می‏باشد .
ج) الهام خوبی‏ها و بدی‏ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فالهمها فجورها و تقواها» (9) .
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان‏ها «حبب الیكم الایمان و زینه فی قلوبكم‏» (10) .
ه) یاری رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانی «اءنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا» (11) و (12) .
و) گشودن راه‏های هدایت‏به تناسب تلاش انسان «جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین‏» (13) .
7 . حال با وجود این همه امكانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویی در جانب شر بود تا مسئله محقق شود; نیروهایی وسوسه‏گر كه در مقابل الهامات خداوندی، انسان را به سوی شر وسوسه كنند تا انسان در میان دو راهی، خود مسیری را انتخاب نماید .
از این رو آفرینش چنین نیروهایی در كل نظام هستی به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضروری می‏نمود تا امكان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد .
به ویژه با توجه به آن كه خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد; چنان كه خود قبل از آفرینش انسان، با ملائكه از قرار دادن جانشینی برای خود در زمین، سخن به میان می‏آورد «و اذ قال ربك للملائكة انی جاعل فی الارض خلیفة‏» . (14)
و از این جا معلوم می‏شود كه سكونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امری مقطعی و موقت‏بوده است .
8 . با نافرمانی ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش برای مهلت داشتن، به منظور اغوای نوع انسانی و نیز با توجه به امكانات فراوانش در به گمراهی كشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه برای انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنی بر درخواست مهلت، به صورت اجمالی موافقت كرد تا در مقابل نیروهای هدایتی الهی، شیطان وسوسه‏گر انسان به سمت‏شر باشد و او را قادر بر فریب انسان كرد تا در راستای هدف خود، مبنی بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل كند . «و ما كان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یؤمن بال‏آخرة ممن هو منها فی شك‏» . (15)

ب) انسان

1 . انسان موجودی دو بعدی و تركیبی از جان و تن است كه به مقتضای جان خود كه نفخه‏ای از روح الهی است «نفخت فیه من روحی‏» (16) ، میل به سوی كمال و حركت‏به سوی هدف آفرینش خود دارد كه قرآن را با آیه «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه‏» (17) ; ای انسان تو كوشنده به سوی پروردگارت هستی كه او را ملاقات خواهی كرد .» بیان كرده است و به مقتضای تن خود كه از خاك و گل آفریده شده است، میل به عالم پایین و طبیعت مادی دارد; مولای رومی گفته است:
میل جان اندر ترقی و شرف
میل تن، در كسب اسباب و علل
2 . از آن چه گذشت، معلوم می‏شود كه در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد; نیرویی كه او را به سمت‏بالا می‏كشاند و نیرویی كه او را به ورطه سقوط سوق می‏دهد كه گاهی از آن با تعبیر نفس اماره (نفس امر كننده به بدی) یاد می‏شود; قرآن می‏فرماید: «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی‏» . (18)
3 . و این دو نیرو، ذات انسانی را ذاتی مختار قرار می‏دهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یكی را انتخاب كند و از این جاست كه می‏توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانی به خوبی درك كرد .
4 . نیروی درونی رهنمون به سوی خیر، از سوی نیروهای بیرونی با امكانات فراوان حمایت می‏شود كه در بخش قبلی به حمایت‏های ویژه خداوندی اشاره كردیم و در این جا به ذكر نمونه‏ای دیگر از این حمایت‏ها كه همانا حمایت و كمك ویژه فرشتگان الهی است، اشاره می‏كنیم . این نیروها را خداوند به یاری استقامت‏گران در مسیر الهی می‏فرستد; همان گونه كه می‏فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة‏» . (19)
5 . در مقابل می‏بایست نیروی درونی متمایل به شر، از سوی نیروی بیرونی حمایت می‏شد كه همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه برای این ماموریت تشخیص داده شد .
6 . از آن چه گذشت روشن می‏شود كه گرچه شیطان خود موجودی شر است، اما وجود آن در كل نظام هستی، امری خیر محسوب می‏شود; زیرا اوست كه باعث رسیدن انسان به كمال، در كشاكش جدال درونی او میان حق و باطل می‏شود .

ج) شیطان

1 . شیطان كه توصیف گر هر موجود متمردی است، تبلور اولیه‏اش در ابلیس بود كه به تصریح خداوند، از جنیان به شمار می‏رفت . «كان من الجن ففسق عن امر ربه‏» . (20)
2 . جن همانند انسان، موجودی مختار است كه هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به كمال از راه معرفت و عبادت می‏باشد «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون‏» . (21)
3 . ابلیس با اختیار خود مدت طولانی به عبادت خداوند پرداخت تا جایی كه خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد .
حضرت علی (علیه السلام) این مدت را شش هزار سال می‏داند كه معلوم نیست آیا از سال‏های دنیوی است‏یا اخروی . (22)
كه هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوی است «فی یوم كان مقداره الف سنة مما تعدون‏» . (23)
4 . شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسی باطل كه خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین‏» . (24) تكبر ورزید و از فرمان خدا برای سجده بر آدم، سرپیچی كرد كه این فرمان، خود نوعی امتحان برای این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شر، این موجود به ظاهر آسمانی، به ورطه سقوط كشانیده شد و از درگاه قدس الهی و همراهی با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود كه لازمه اختیار آن است كه مختار همیشه در حالت‏بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهی استمداد كند .
5 . خداوند عادل است و ذره‏ای ظلم روا نمی‏دارد و اجر عمل هر كس را حتی زیادتر از آن چه كه استحقاقش را دارد، می‏دهد . ابلیس نافرمانی كرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است كه چنین موجودی نمی‏تواند در بهشت جای گیرد; اما از سوی دیگر او مقدار زیادی عبادت كرد و خداوند به مقتضای عدلش، باید پاداشی برای آن در نظر گیرد . و این پاداش طبیعتا پاداشی دنیوی است و چه عادلانه است كه این پاداش، خواسته خود شیطان باشد كه در راستای بهره‏گیری او در رسیدن به هدفش - كه همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او می‏باشد . درخواست‏باقی ماندن و طلب امكاناتی برای به گمراهی كشاندن انسان‏ها نیز از خواسته‏های او بود كه در روایات به آن اشاره شده است . (25)
6 . با اجابت‏خواسته‏های شیطان از سوی خداوند بود كه او تهدیدهای خود را بیان كرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندی و كشاندن انسان‏ها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهای طولانی و ... را داد (26) و خداوند در مقابل تهدید كرد كه جهنم را از پیروان او پر خواهد كرد . «لمن تبعك منهم لاملان جهنم منكم اجمعین‏» (27) و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به كار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فی الاموال و الاولاد و عدهم (28) ; و لغزش ده هر كس را كه توانی با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مال‏ها و فرزندان آنها شریك شو و به آنها وعده بده‏» .
7 . در پایان توجه به دو نكته لازم است . اول آن كه شیطان تنها قدرت فریب كسانی را دارد كه خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت‏سرپرستی او درآیند . «كتب علیه انه من تولاه فانه یضله و یهدیه الی عذاب السعیر» (29) و «انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشركون‏» (30) و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطی ندارد «الا عبادك منهم المخلصین‏» . (31)
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تایید كرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه‏های شیطانی به دور دانسته است «ان عبادی لیس لك علیهم سلطان‏» (32) زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهی را انتخاب نمودند و با اتكا به وعده‏های الهی، خود را از وساوس و فریب‏ها و وعده‏های شیطانی به دور نگه داشته‏اند .
نكته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تكوینی بر انسان ندارد; زیرا موجودی هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تكوینی نداده است و طبق آیات قرآنی، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است كه آن را از راه‏هایی همچون وعده‏های دروغین و وسوسه برای كشاندن انسان به فحشا «الشیطان یعدكم الفقر و یامركم بالفحشاء» (33) و زینت دادن كارهای زشت «لازینن لهم فی الارض‏» (34) ; انجام می‏دهد .
جالب آن است كه پس از آن كه انسان با وعده‏های او فریب خورد، شیطان از او بیزاری جسته او را به جای خود رها می‏كند «كمثل الشیطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انی بری‏ء منك‏» (35) .
مسئله جالب‏تر این كه در روز قیامت كه پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار می‏دهند، او به صراحت اعلام می‏دارد كه تنها كار من وعده‏های خلاف واقع بود كه شما آن را باور كردید و به وعده‏های الهی اطمینان نكردید; بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت كنید و در اینجا نه من می‏توانم فریادرس شما باشم و نه شما می‏توانید كمكی به من می‏كنید . «و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخی‏» (36) .
آری به همین جهت است كه خداوند كید و مكر شیطان را در مقابل ریسمان‏های محكم الهی، ضعیف شمرده است «ان كید الشیطان كان ضعیفا» (37) .
ولی انسان نیز موجودی ضعیف است . «و خلق الانسان ضعیفا» (38) و جز با اتكال به قدرت الهی، در انتخاب مسیر خیر و حركت در آن، راه به جایی نمی‏برد .
نكته پایانی این كه وسوسه‏گری شیطان پس از روی‏گردانی انسان از ندای فطرت و الهامات رحمانی است و چنین كسانی كه با اختیار و انتخاب خود، كفر ورزیدند; قابلیت محبت و همراهی با پاك‏ترین انسانهای روی زمین را از دست داده‏اند سزاوار آن هستند كه به وسوسه‏های شیطانی گرفتار شوند . و این خود نوعی مجازات الهی نسبت‏به آنان در همین دنیا می‏باشد; «ا لم تر انا ارسلنا الشیاطین علی الكافرین تؤزهم ازا; آیا ندانستی كه ما شیطان‏ها را بر كافران گماشته‏ایم تا آنان را شدیدا تحریك كنند .» (39)

پی‏نوشت:

1 . ذاریات (51): 56 .
2 . انبیاء (21): 26 و 27 .
3 . انسان (76): 3 .
4 . انسان (76): 2 .
5 . همچنین مراجعه شود به محمد (47): 31; انبیاء (21): 35; بقره (2): 155; كهف (18): 7; انعام (6): 165; هود (11): 7; ملك (67): 2، فجر (89): 15 و ... .
6 . مؤمنون (23): 114 .
7 . روم (30): 30 .
8 . یونس (10): 35 .
9 . شمس (91): 28 .
10 . حجرات (49): 7 .
11 . مؤمن (40): 56 .
12 . با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159 .
13 . ابراهیم (14): 12 .
14 . بقره (2): 30 .
15 . سبا (34): 21 .
16 . ص (38): 72 .
17 . انشقاق (84): 6 .
18 . یوسف (12): 54 .
19 . سجده (32): 31 .
20 . كهف (18): 50 .
21 . ذاریات (51): 56 .
22 . نهج‏البلاغه، خطبه 192 .
23 . سجده (32): 5 .
24 . ص (38): 76 .
25 . المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) .
26 . اعراف (7): 16 و 17; سوره حجر (15): 40 .
27 . اعراف (7): 18 .
28 . اسراء (17): 67 .
29 . حج (22): 3 .
30 . نحل (16): 100 .
31 . ص (38): 84 و سوره حجر (15): 39 .
32 . حجر (15): 42 .
33 . بقره (2): 272 .
34 . حجر (15): 39 .
35 . حشر (59): 16 .
36 . ابراهیم (14): 27 و 28 .
37 . نساء (4): 76 .
38 . نساء (4): 28 .
39 . مریم (19): 83 .